معرفی عارفان
1.11K subscribers
32.8K photos
11.8K videos
3.18K files
2.69K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
بجز غم خوردن عشقت غمی دیگر نمی‌دانم
که شادی در همه عالم ازین خوشتر نمی‌دانم

گر از عشقت برون آیم به ما و من فرو نایم
ولیکن ما و من گفتن به عشقت در نمی‌دانم

ز بس کاندر ره عشق تو از پای آمدم تا سر
چنان بی پا و سرگشتم که پای از سر نمی‌دانم

به هر راهی که دانستم فرو رفتم به بوی تو
کنون عاجز فرو ماندم رهی دیگر نمی‌دانم

به هشیاری می از ساغر جدا کردن توانستم
کنون از غایت مستی می از ساغر نمی‌دانم

به مسجد بتگر از بت باز می‌دانستم و اکنون
درین خمخانهٔ رندان بت از بتگر نمی‌دانم

چو شد محرم ز یک دریا همه نامی که دانستم
درین دریای بی نامی دو نام‌آور نمی‌دانم

یکی را چون نمی‌دانم سه چون دانم که از مستی
یکی راه و یکی رهرو یکی رهبر نمی‌دانم

کسی کاندر نمکسار اوفتد گم گردد اندر وی
من این دریای پر شور از نمک کمتر نمی‌دانم

دل عطار انگشتی سیه‌رو بود و این ساعت
ز برق عشق آن دلبر به جز اخگر نمی‌دانم

#عطار_نیشابوری
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
 
عقل کجا پی برد شیوهٔ سودای عشق
باز نیابی به عقل سر معمای عشق

عقل تو چون قطره‌ای است مانده ز دریا جدا
چند کند قطره‌ای فهم ز دریای عشق

خاطر خیاط عقل گرچه بسی بخیه زد
هیچ قبایی ندوخت لایق بالای عشق

گر ز خود و هر دو کون پاک تبرا کنی
راست بود آن زمان از تو تولای عشق

ور سر مویی ز تو با تو بماند به هم
خام بود از تو خام پختن سودای عشق

عشق چو کار دل است دیدهٔ دل باز کن
جان عزیزان نگر مست تماشای عشق

دوش درآمد به جان دمدمهٔ عشق او
گفت اگر فانیی هست تو را جای عشق

جان چو قدم در نهاد تا که همی چشم زد
از بن و بیخش بکند قوت و غوغای عشق

چون اثر او نماند محو شد اجزای او
جای دل و جان گرفت جملهٔ اجزای عشق

هست درین بادیه جملهٔ جانها چو ابر
قطرهٔ باران او درد و دریغای عشق

تا دل عطار یافت پرتو این آفتاب
گشت ز عطار سیر، رفت به صحرای عشق

#عطار_نیشابوری
عزم آن دارم 
       که امشب نیم مست
پای کوبان
       کوزه ی دردی به دست

سر به بازار قلندر در نهم

پس به یک ساعت ببازم
               هر چه هست

#عطار_نیشابوری
"و گفت: بیزارم از آن خدای که به طاعتِ من، از من خشنود شود و به معصیتِ من، از من خشم گیرد. پس او خود در بندِ من است تا من چه کنم..."

#تذکرةالأولیا
#عطار_نیشابوری
وگفت:

جوانمردی زبانیست بی‌گفتار

بینائیست بی‌دیدار

تنی است بی‌کردار

دلیلی است بی‌اندیشه

چشمه‌ای است از دریا و سر های دریا


#تذكرة_الاولياء
#عطار_نیشابوری
#ذکر_شیخ_ابوالحسن_خرقانی
.
           تا چند در این مقام بیدادگران
        روزی به‌شبی شبی به‌روزی گذران

       هین کاسهٔ می! که عمر در بی‌خبری
        از کیسهٔ ما می‌رود ای بی‌خبران!

         #عطّار نیشابوری،مختارنامه
           
نه همچو منت به‌مهر یاری خیزد
نه نیز چو من به‌روزگاری خیزد

من خاک تو و تو می‌دهی بر بادم
ترسم که میان ما غباری خیزد

#عطّار نیشابوری، مختارنامه
شیخ #ابوالحسن_خرقانی شبی در نماز بود.
آوازی شنید که :
" ابوالحسن!
خواهی که آنچه از تو می‌دانم، با خلق بگویم تا سنگسارت کنند !؟
شیخ گفت:
" بار الها!
خواهی تا آنچه از کرم و رحمت تو می‌دانم و می‌بینم با خلق بگویم،
تا دیگر هیچ‌کس سجودت نکند؟ "
آواز آمد: " نه از تو، نه از من...! "

#تذکره_الاولیا
#عطار_نیشابوری

25 فروردین بزرگداشت عطار نیشابوری است. در بزرگی او همین بس که

حضرت #مولانا میفرماید:

هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم...
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش

دلبر تو دایما بر در دل حاضر است
رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش

دیدهٔ جان روی او تا بنبیند عیان
در طلب روی او روی به دیوار باش

ناحیت دل گرفت لشگر غوغای نفس
پس تو اگر عاشقی عاشق هشیار باش

نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال
لیک تو باری به نقد ساختهٔ کار باش

در ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کن
تو به یکی زنده‌ای از همه بیزار باش

گر دل و جان تو را دُرّ بقا آرزوست
دم مزن و در فنا همدم عطار باش


#عطار_نیشابوری