معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.3K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
سلام و عرض ادب و احترام خدمت شما  سپاس از حضورتان 🙏
#اصلاحیه

#اشعار‌جعلی

هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم
#ناشناس
#مولانا

از مولوی نیست🕊
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#اصلاحیه


باران که شدی مپرس این خانه ی کیست
سقف حرم و مسجد و میخانه یکیست

باران که شدی پیاله ها رو نشمار
جام و قدح و کاسه و پیمانه یکیست

باران، تو که از پیش خدا می آیی
توضیح بده عاقل و دیوانه یکیست!

با سوره ی دل اگر خدا را خواندی
حمد و فلق و نعره ی مستانه یکیست

این بی خردان خویش خدا می دانند
اینجا سند و قصه و افسانه یکیست

از قدرت حق، هرچه گرفتند به کار
در خلقت حق، رستم و موریانه یکیست

گر درک کنی خودت خدا می بینی
درکش نکنی، کعبه و بتخانه یکیست!

#مولانا

جعلی

سراینده مهدی مختار زاده
#اصلاحیه


رهرو آن نیست که گه تند و گه آهسته رود
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود

#کاتبی_ترشیزی_نیشابوری
این بیت که با اندک تغییر در مصرع نخست[گه تند و گهی خسته رود] به صورت ضرب‌المثل نیز درآمده؛ از #سعدی نیست
مطلعِ غزلی‌ست از #کاتبی_ترشیزی/نیشابوری شاعر شهیر قرن نهم هجری
در بسیاری از سایت‌ها به اشتباه به نام #سعدی پخش شده

این بیت را دهه‌ی‌ شصتی‌ها باید در کتاب‌ هنر دوره‌ی راهنمایی به خاطر داشته باشند، بخش مربوط به خوشنویسی

منبع بیت: دیوان کاتبی نیشابوری/ترشیزی (غزلیات)، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، غزل شمارهٔ ۲۱۳، صفحهٔ ۱۱۸
Forwarded from ~zفیضی~
#اصلاحیه

#اشعارجعلی

✳️ مطلبی از دکتر اسماعیل امینی در باب انتساب جعلی شعری به « قیصر امین پور »

می‌گوید :

برایم پیام آمده است:

« شعر زیبایی از  قیصر ‌امین پور عزیز :

( گاهی گمان نمی‌کنی ولی خوب می‌شود/ 
گاهی نمی‌شود، که نمی‌شود، که نمی‌شود.../ گاهی بساط عیش خودش جور می‌شود/ گاهی دگر تهیه به دستور می‌شود.../ گه جور می‌شود خود آن بی‌مقدمه/ گه با دو صد مقدمه ناجور می‌شود.../ گاهی هزار دوره دعا بی‌اجابت است/ گاهی نگفته قرعه به نام تو می‌شود...» )

می نویسم، دوستِ عزیز!
این شعر، متعلق به مرحوم #قیصر _امین‌پور نیست.

جواب می‌دهند : مطمئنید؟

جواب می‌دهم : بله؛ صد درصد.

چند دقیقه‌ای خبری از صاحب پیام نیست.

بعد دوباره پیدایش می‌شود،

این بار با توپِ پُر و خشمگین از اینکه فکر می‌کند در گروهِ « شاعران نمی‌دانم چی چی» پیشِ چشمِ همه ، بی‌سوادی‌اش را
به رُخ کشیده‌ام. می‌نویسد:

« ولی من مطمئنم که این شعر از #قیصر _امین‌پور است»

می‌پرسم، از کجا مطمئنید؟؟

و همان طور که انتظار دارم، تنها مرجع و سَنَدِ ایشان ، برای استنادِ این شعر به #قیصر ، تعداد بالایِ پاسخ‌هایِ گوگل است.

هرچه می‌گویم همه مجموعه‌های #قیصر همگی منتشر شده و به جای جست‌وجو در گوگل می‌توانید به جست‌وجو در کتاب‌هایِ شاعر بپردازید، فایده‌ای ندارد!

حتی استدلال‌های مُفَصَل درباره‌یِ مشکلاتِ این « مثلاً شعر» ابتدایی اَعَم از مشکلاتِ #وزن و به خصوص #قافیه توضیح می‌دهم،

دوستان حاضر نیستند از انتسابِ شعر به #قیصر که شعرهایش به لحاظِ استواری در لوازمِ فنّی و زبانیِ شعر، کم‌نظیر است کوتاه بیایند.

تازه وقتی که از سماجتِ من به تنگ می‌آیند و خودشان می‌فهمند که به هرحال شاعری با اندازه و بزرگیِ #قیصر می‌دانسته است که کلماتی مانند ( خوب و جور ) با هم قافیه نمی‌شوند!
با این جمله‌ی مُشَعشَعانِه سر و تَهِ قضیه را هم می‌آورند که :
«به هرحال از هرکسی هست، زیباست و حرفِ دل است»

و این به هرحال از هرکسی که هست،
یعنی اینکه برای ما این شاعر و آن شاعر فرقی نمی‌کند !! ( دقیقا حماقت )

چون ما وسیله‌ای بی اختیار برای کپی کردنِ هر متنی از گوگل و اشتراک‌گذاری آن در گروه‌های مختلف هستیم و ما که یک کلمه شعر و داستان نخوانده‌ایم،

برای‌ِمان چه اهمیتی دارد که #قیصر _امین‌پور اینها را نوشته است یا #دختربچه‌ای_هفده‌ساله در فلان شهرستان؛

سطحِ سلیقه و سوادِ ما همین است.
ما تعهدی نسبت به ادبیات و شاعران نداریم ما فقط هدف‌ِمان لذت بردن است.
حالا حقوقِ شاعران زیرپا گذاشته میشه یا نه به ما ربطی پیدا نمی‌کنه !!

#فاجعه‌بار این است که این اتفاق در گروه‌هایی روی می‌دهد که اسم و عنوانِ شعر و ادبیات را هم یدک می‌کشند.

این ماجرایِ تکراری و پایان پذیر فقط ثابت می‌کند، حتی کسانی که مدعیِ شعر و ادبیات هستند، نیز نه تنها آثارِ بسیاری از #بزرگان_شعر_معاصر را نخوانده‌اند بلکه سطحِ بینش و سوادِشان از حد و حدودِ «جست و جوی گوگلی» فراتر نرفته است.

به راستی باید برای بیماریِ هولناک « فقرِ معرفت» در ادبیات‌ِ امروزِ ایران نگران بود‼️
Forwarded from ~zفیضی~
#اصلاحیه

#اشعارجعلی

مستی هر نگاه تو به ز شراب و جام می
کی ز سرم برون شود یک نفس آرزوی تو

ای که همه نگاه من خورده گره به روی تو
تا نرود نفس ز تن پا نکشم ز کوی تو

گر چه به شعله میکشی قلب مرا به عشوه ات
بر دو جهان نمیدهم یک سر تار موی تو

در قفس خیال تو تکیه زنم به انتظار

تا که تو بشکنی قفس پر بکشم به سوی تو

کمال جعفری  امامزاده"


از حافظ نیست

از مولوی نیست

از حسین منزوی نیست
#اصلاحیه

عاشق نشدی زاهد،
دیوانه چه میدانی؟
در شعله نرقصیدی، پروانه چه میدانی؟
لبریز می غمها،
شد ساغر جان من
خندیدی و بگذشتی، پیمانه چه میدانی؟
یک سلسله دیوانه،
افسون نگاه او
ای غافل از آن جادو، افسانه چه میدانی؟
من مست می عشقم،
بس توبه که بشکستم
راهم مزن ای عابد، میخانه چه میدانی؟
عاشق شو و مستی کن، ترک همه هستی کن
ای بت نپرستیده،
بتخانه چه میدانی؟
تو سنگ سیه بوسی، من چشم سیاهی را
مقصود یکی باشد،
بیگانه چه میدانی؟
دستار گروگان ده،
در پای بتی جان ده
اما تو ز جان غافل، جانانه چه میدانی؟
ضایع چه کنی شب را،
لب ذاکر و دل غافل
تو ره به خدا بردن، مستانه چه میدانی؟

مولانا


سراینده هما میر افشار
#اصلاحیه

پری‌رخی به شکرخنده قتلِ* مردم کرد
چو گفتمش که مرا هم بکش، تبسّم کرد

بیتِ فوق مطلعِ غزلی‌ست از #کاتبی_ترشیزی/نیشابوری شاعر قرن نهم
از #کمال‌اسماعیل اصفهانی نیست، در بسیاری از سایت‌ها به اشتباه به نامِ ایشان پخش شده است.

*در دیوان‌ غزلیات کاتبی «قصد» آمده است. البته مصحح در پاورقی به ضبطِ «قتل» در دیگر ‌نسخ اشاره کرده است.
Forwarded from ~zفیضی~
#اصلاحیه

این شعر از سیمین بهبهانی نیست


شدم گمراه و سرگردان، میان این همه ادیان
میان این تعصب ها، میان جنگ مذهب ها
یکی افکار زرتشتی، یکی افکار بودایی
یکی پیغمبرش مانی، یکی دینش مسلمانی
یکی در فکر تورات است، یکی هم هست نصرانی
هزاران دین و مذهب هست، دراین دنیای انسانی
خدا یکی… ولی, اما هزاران فکر روحانی
رها کردیم خالق را گرفتاران ادیانیم
تعصب چیست در مذهب؟ مگر نه این که انسانیم
اگر روح خدا در ماست… خدا گر مفرد و تنهاست
ستیز پس برای چیست؟ برای خود پرستی هاست
من از عقرب نمی ترسم ولی از نیش می ترسم
از آن گرگی که می پوشد لباس میش می ترسم
از آن جشنی که اعضای تنم دارند خوشحالم
ولی از اختلاف مغز و دل با ریش می ترسم
👇👇👇👇👇👇

هراسم جنگ بین شعله و کبریت و هیزم نیست
من از سوزاندن اندیشه در آتیش می ترسم
تنم آزاد، اما اعتقادم سست بنیاد است
من از شلاق افکار تهی بر خویش می ترسم
کلام آخر این شعر یک جمله و دیگر هیچ
که هم از نیش و میش و ریش وهم از خویش میترسم


شاعر این شعر جناب دکتر سید #محمدرضا اسلامی است

همچنین این شعر الگویی است از شعر ژولیده نیشابوری که به شرح زیر میباشد



من از عقرب نمی ترسم ولی از نیشش می ترسم
ندارم شکوه از بیگانگان از خویش می ترسم
ندارم وحشتی از شیر وببر و حمله گرگان
از آن گرگی که می پوشد لباس میش می ترسم
مرا با جوفروشان سربازار کاری نیست
من از گندم نمایان ارادت کیش می ترسم
ندارم وحشت از جنگ ونفاق وقتل وخونریزی
من از این آتش افروزان صلح اندیش می ترسم
به شیخی گفت کسی, از چه می تر سی زمی ؟ گفتا
ز می خوردن ندارم بیم از مستیش می ترسم
مرا باخانقاه وخرقه وکشکول کاری نیست
من از اعمال زشت خلق نادرویش می ترسم
چه خوش گفت این سخن مردسخن سنجی که می گوید
مراازمرگ باکی نیست ازسختیش می ترسم
من ژولیده را نبود هراسی از سخن گفتن
ولیکن از زبان خویش بیش از پیش می ترسم

#ژولیده نیشابوری
#اصلاحیه
#اشعارجعلی

✳️ شعری که به #غلط به #فردوسی نسبت داده اند:

چو  ناکس   به   ده   کد خدایی  کند
کشاورز     باید    گدایی     کند  ...

در  این  خاک  زرخیز   ایران  زمین
نبودند  جز  مردمی  پاک     دین

همه   دینشان   مردی   و  داد   بود
وز آن ،  کشور   آزاد   و   آباد    بود

چو  مهر  و  وفا  بود خود کیششان
گنه    بود   آزار    کس   پیششان

همه    بنده ی  ناب    یزدان  پاک
همه  دل  پر  از مهر  این  آب و خاک

پدر      در     پدر      آریایی  نژاد
ز    پشت    فریدون    نیکو  نهاد

بزرگی   به   مردی   و   فرهنگ  بود
گدایی  در  این  بوم  و  بر  ننگ بود

کجا  رفت  آن  دانش  و   هوش  ما
که  شد   مهر   میهن   فراموش  ما ؟

که  انداخت  آتش  در  این بوستان
کز  آن سوخت جان و دل دوستان ؟

چه  کردیم  کین  گونه گشتیم خوار ؟
خرد  را   فکندیم   این  سان   ز  کار

نبود  این   چنین  کشور  و  دین  ما
کجا    رفت    آیین     دیرین   ما  ؟

به  یزدان  که  این  کشور  آباد  بود
همه    جای    مردان    آزاد    بود

در  این  کشور  آزادگی  ارز   داشت
کشاورز  ، خود  خانه  و  مرز  داشت

گرانمایه    بود   آنکه   بودی    دبیر
گرامی   بد   آنکس   که  بودی   دلیر

نه دشمن در این بوم و بر لانه داشت
نه  بیگانه  جایی در این خانه داشت

از   آنروز   دشمن   بما   چیره   گشت
که   ما  را   روان   و خرد تیره گشت

از   آنروز   این   خانه     ویرانه    شد
که   نان   آورش   مرد   بیگانه    شد

چو  ناکس   به   ده   کد خدایی  کند
کشاورز     باید    گدایی     کند  ...

شاعر اصلی: مصطفی سرخوش
فردوسی

از فردوسی نیست.

❇️ همه شعرهای او از نوع مثنوی شاهنامه فردوسی بود به همین علت برخی به دلیل عدم مطالعه اشعار او را به فردوسی نسبت داده اند.
از کتابهای وی می‌توان به پیک مهر (چاپ ۱۳۳۱) و آتش دل(چاپ ۱۳۳۵) و زبان اشک (۱۳۴۳) اشاره کرد. از سرخوش در مجلات کاوه و گوهر نیز اشعاری چاپ شده است.
#اصلاحیه



تنها نه منم جانا بهر تو دیوانه
دیوانه بسی دارد زلف تو به هر خانه

ای چشم و چراغ دل روشن ز تو شد منزل
تو شمع همه محفل من سوخته پروانه ...

تو روی نهان کرده،من شیفته رویت
لیکن ز سراپرده مجنون شده دیوانه

پیوسته مرا بودی تسبیح ومصلایی
بر باد شده اکنون من وپیمانه


      "مولانا

#سراینده ناشناس