#غزل شمارهٔ ۳۳۹
سماع آرام جان زندگانیست
کسی داند که او را جان جانست
کسی خواهد که او بیدار گردد
که او خفته میان بوستانست
ولیک آن کو به زندان خفته باشد
اگر بیدار گردد در زیانست
سماع آن جا بکن کان جا عروسیست
نه در ماتم که آن جای فغانست
کسی کو جوهر خود را ندیدهست
کسی کان ماه از چشمش نهانست
چنین کس را سماع و دف چه باید
سماع از بهر وصل دلستانست
کسانی را که روشان سوی قبلهست
سماع این جهان و آن جهانست
خصوصا حلقهای کاندر سماعند
همیگردند و کعبه در میانست
اگر کان شکر خواهی همان جاست
ور انگشت شکر خود رایگانست⚘
سماع آرام جان زندگانیست
کسی داند که او را جان جانست
کسی خواهد که او بیدار گردد
که او خفته میان بوستانست
ولیک آن کو به زندان خفته باشد
اگر بیدار گردد در زیانست
سماع آن جا بکن کان جا عروسیست
نه در ماتم که آن جای فغانست
کسی کو جوهر خود را ندیدهست
کسی کان ماه از چشمش نهانست
چنین کس را سماع و دف چه باید
سماع از بهر وصل دلستانست
کسانی را که روشان سوی قبلهست
سماع این جهان و آن جهانست
خصوصا حلقهای کاندر سماعند
همیگردند و کعبه در میانست
اگر کان شکر خواهی همان جاست
ور انگشت شکر خود رایگانست⚘
هله هش دار که در شهر دو سه طرارند
که به تدبیر کلاه از سر مه بردارند
دو سه رندند که هشیاردل و سرمستند
که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند
سردهانند که تا سر ندهی سر ندهند
ساقیانند که انگور نمیافشارند
یار آن صورت غیبند که جان طالب اوست
همچو چشم خوش او خیره کش و بیمارند
صورتیاند ولی دشمن صورتهااند
در جهانند ولی از دو جهان بیزارند
همچو شیران بدرانند و به لب میخندند
دشمن همدگرند و به حقیقت یارند
خرفروشانه یکی با دگری در جنگند
لیک چون وانگری متفق یک کارند
همچو خورشید همه روز نظر میبخشند
مثل ماه و ستاره همه شب سیارند
گر به کف خاک بگیرند زر سرخ شود
روز گندم دروند ار چه به شب جو کارند
دلبرانند که دل بر ندهد بیبرشان
سرورانند که بیرون ز سر و دستارند
شکرانند که در معده نگردند ترش
شاکرانند و از آن یار چه برخوردارند
مردمی کن برو از خدمتشان مردم شو
زانک این مردم دیگر همه مردم خوارند
بس کن و بیش مگو گر چه دهان پرسخنست
زانک این حرف و دم و قافیه هم اغیارند
#مولانا⚘
#غزل_شماره۷۷۵
که به تدبیر کلاه از سر مه بردارند
دو سه رندند که هشیاردل و سرمستند
که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند
سردهانند که تا سر ندهی سر ندهند
ساقیانند که انگور نمیافشارند
یار آن صورت غیبند که جان طالب اوست
همچو چشم خوش او خیره کش و بیمارند
صورتیاند ولی دشمن صورتهااند
در جهانند ولی از دو جهان بیزارند
همچو شیران بدرانند و به لب میخندند
دشمن همدگرند و به حقیقت یارند
خرفروشانه یکی با دگری در جنگند
لیک چون وانگری متفق یک کارند
همچو خورشید همه روز نظر میبخشند
مثل ماه و ستاره همه شب سیارند
گر به کف خاک بگیرند زر سرخ شود
روز گندم دروند ار چه به شب جو کارند
دلبرانند که دل بر ندهد بیبرشان
سرورانند که بیرون ز سر و دستارند
شکرانند که در معده نگردند ترش
شاکرانند و از آن یار چه برخوردارند
مردمی کن برو از خدمتشان مردم شو
زانک این مردم دیگر همه مردم خوارند
بس کن و بیش مگو گر چه دهان پرسخنست
زانک این حرف و دم و قافیه هم اغیارند
#مولانا⚘
#غزل_شماره۷۷۵
یک دانه بِدو دادی صد باغْ مَزید آمد
#غزل_مولانا
وقتی که دانه ای را به خاک می دهیم صد برابر به ما می دهد. گاهی برخی تا چه حد نالایق و کمتر از خاک هستند که حتی خوبی را با بدی جواب می دهند.
#غزل_مولانا
وقتی که دانه ای را به خاک می دهیم صد برابر به ما می دهد. گاهی برخی تا چه حد نالایق و کمتر از خاک هستند که حتی خوبی را با بدی جواب می دهند.
با تَلْخیِ مَعزولی میری بِنِمیاَرْزَد
یک روز هَمیخندد، صد سال هَمیلَرْزَد
خَربَندگی و آن گَهْ از بَهرِ خَرِ مُرده
بَهرِ گُلِ پَژمُرده با خار هَمیسازد
#غزل_مولانا
ریاست و مالکیتی که هر روز ترس از دست دادن آن را داشته باشی، ارزشی ندارد. فقط روزی که آن را به دست می آوری خوشحال هستی ولی تا صد سال دلهرۀ از دست دادن داری.
( این نوع داشته ها) درست مانند آن است که نگهداری یک خَر مُرده را بکنی. یا اینکه خارهای یک گل پژمرده را تحمل کنیم به دلخوشی داشتن آن گل!
یک روز هَمیخندد، صد سال هَمیلَرْزَد
خَربَندگی و آن گَهْ از بَهرِ خَرِ مُرده
بَهرِ گُلِ پَژمُرده با خار هَمیسازد
#غزل_مولانا
ریاست و مالکیتی که هر روز ترس از دست دادن آن را داشته باشی، ارزشی ندارد. فقط روزی که آن را به دست می آوری خوشحال هستی ولی تا صد سال دلهرۀ از دست دادن داری.
( این نوع داشته ها) درست مانند آن است که نگهداری یک خَر مُرده را بکنی. یا اینکه خارهای یک گل پژمرده را تحمل کنیم به دلخوشی داشتن آن گل!
رهیدیم
خاموش
کزین عشق و
ازین عِلمِ لَدُنّیش
از مدرسه و کاغذ و تکرار
رهیدیم
خاموش
کزین کان و از این گنج الهی
از مَکْسَبه و کیسه و بازار
رهیدیم
هین، ختم بَرین کُن
که چو خورشید بَرآمَد
از حارِس و از دزد و شبِ تار
رهیدیم
#غزل_مولانا
خاموش
کزین عشق و
ازین عِلمِ لَدُنّیش
از مدرسه و کاغذ و تکرار
رهیدیم
خاموش
کزین کان و از این گنج الهی
از مَکْسَبه و کیسه و بازار
رهیدیم
هین، ختم بَرین کُن
که چو خورشید بَرآمَد
از حارِس و از دزد و شبِ تار
رهیدیم
#غزل_مولانا
آن دل که گُم شُدهست
هم از جان خویش جوی
آرام جان خویش
زِ جانان خویش جوی
از تخت تَنْ بُرون رو و
بر تخت جان نِشین
از آسْمان گذر کُن و
کیوان خویش جوی
#غزل_مولانا
هم از جان خویش جوی
آرام جان خویش
زِ جانان خویش جوی
از تخت تَنْ بُرون رو و
بر تخت جان نِشین
از آسْمان گذر کُن و
کیوان خویش جوی
#غزل_مولانا
سماع و تمرکز ذهنی
این تجلی و رؤیتِ خدا، مردانِ خدا را در سماع بیشتر باشد. ایشان از عالَم هستی خود برون آمدهاند. از عالَمهای دگر بیرون آرَدشان سماع و لِقای حق پیوندد.
#شمس_تبریزی
مقالات شمس تبریزی
تصحیح اشرفی و جمالپور، ص: 61
پس غذایِ عاشقان آمد سماع
که دَرو باشد خیالِ اِجتِماع
#مثنوی_مولانا
سماع برای عاشقان غذای جان است و باعث تمرکز خاطر و افکار میشود.
واژۀ سماع در اینجا به معنای رقص سماع میباشد که اگر شرایط آن درست اجرا شود، نوعی تغذیۀ روانی و فکری برای سماعکننده است و باعث واردات قلبی میشود. و همچنین باعث تمرکز ذهنی انسان میشود و این تمرکز زمینه را برای آن واردات تقویت میکند.
البته در اینجا معنای لغوی سماع که به معنای شنیدن هست را نیز می توان در نظر گرفت که چون مولانا در ابیات قبل در مورد ارزندگی موسیقی صحبت میکردهاند، آن را به معنایِ گوش دادن به موسیقیِ ارزنده و فاخر هم در نظر گرفت که همین نیز میتواند تمرکزِ ذهنی برای انسان بیاورد و ذهنِ او را بیشتر و بهتر آمادۀ دریافت اندیشههایِ الهامی کند.
پس کلاً مولانا در این بیت به اهمیتِ سماع و موسیقیِ صحیح و ارزنده برای تمرکزِ ذهنی و در نتیجه دریافتهای شهودی تاکید میکند.
مولانا شخصاً سماع را به عنوان یک عادت و تمرین، بسیار انجام میداد و آن را بر بحثهای بیفایده ترجیح میداد. این عادت هم از تاکیدات فراوان شمس به مولانا ایجاد شده بود و سماع نزد شمس نیز از مقام والایی برخوردار بود. و همانطور که در جملۀ بالا ذکر کردهاند، برای کسانی که از عالَم هستی خود بیرون آمدهاند، سماع کمک میکند که از عالَمهای دیگر نیز فراتر روند.
سَماع چیست؟ زِ پِنهانیانِ دل پیغام
#غزل_مولانا
این تجلی و رؤیتِ خدا، مردانِ خدا را در سماع بیشتر باشد. ایشان از عالَم هستی خود برون آمدهاند. از عالَمهای دگر بیرون آرَدشان سماع و لِقای حق پیوندد.
#شمس_تبریزی
مقالات شمس تبریزی
تصحیح اشرفی و جمالپور، ص: 61
پس غذایِ عاشقان آمد سماع
که دَرو باشد خیالِ اِجتِماع
#مثنوی_مولانا
سماع برای عاشقان غذای جان است و باعث تمرکز خاطر و افکار میشود.
واژۀ سماع در اینجا به معنای رقص سماع میباشد که اگر شرایط آن درست اجرا شود، نوعی تغذیۀ روانی و فکری برای سماعکننده است و باعث واردات قلبی میشود. و همچنین باعث تمرکز ذهنی انسان میشود و این تمرکز زمینه را برای آن واردات تقویت میکند.
البته در اینجا معنای لغوی سماع که به معنای شنیدن هست را نیز می توان در نظر گرفت که چون مولانا در ابیات قبل در مورد ارزندگی موسیقی صحبت میکردهاند، آن را به معنایِ گوش دادن به موسیقیِ ارزنده و فاخر هم در نظر گرفت که همین نیز میتواند تمرکزِ ذهنی برای انسان بیاورد و ذهنِ او را بیشتر و بهتر آمادۀ دریافت اندیشههایِ الهامی کند.
پس کلاً مولانا در این بیت به اهمیتِ سماع و موسیقیِ صحیح و ارزنده برای تمرکزِ ذهنی و در نتیجه دریافتهای شهودی تاکید میکند.
مولانا شخصاً سماع را به عنوان یک عادت و تمرین، بسیار انجام میداد و آن را بر بحثهای بیفایده ترجیح میداد. این عادت هم از تاکیدات فراوان شمس به مولانا ایجاد شده بود و سماع نزد شمس نیز از مقام والایی برخوردار بود. و همانطور که در جملۀ بالا ذکر کردهاند، برای کسانی که از عالَم هستی خود بیرون آمدهاند، سماع کمک میکند که از عالَمهای دیگر نیز فراتر روند.
سَماع چیست؟ زِ پِنهانیانِ دل پیغام
#غزل_مولانا
Telegram
شمس تبریزی و مولانا
کانال تلگرام شمس تبریزی و مولانا
شرح سخنان شمس و اشعار مولانا
🌐سایت
www.shamsrumi.com
یوتیوب
youtube.com/@shamsmowlana
اینستا
instagram.com/shamsmowlana
فروش تصحیح جدید مقالات شمس:
@MaqalatShams_Sales
کانال مثنوی خوانی و شرح ابیات:
@masnavikhany
شرح سخنان شمس و اشعار مولانا
🌐سایت
www.shamsrumi.com
یوتیوب
youtube.com/@shamsmowlana
اینستا
instagram.com/shamsmowlana
فروش تصحیح جدید مقالات شمس:
@MaqalatShams_Sales
کانال مثنوی خوانی و شرح ابیات:
@masnavikhany
پیش از تو خامان دگر، در جوش این دیگ جهان
بس برطپیدند و نشد درمان نبود الا رضا
#غزل_مولانا
📘افراد خام طبع هنگام ابتلاءات روزگار به تب و تاب می افتند اما راه خلاصی و رهایی نیافتند، نجات و رهایی تنها راضی شدن به قضای الهی است
بس برطپیدند و نشد درمان نبود الا رضا
#غزل_مولانا
📘افراد خام طبع هنگام ابتلاءات روزگار به تب و تاب می افتند اما راه خلاصی و رهایی نیافتند، نجات و رهایی تنها راضی شدن به قضای الهی است