دَوامِ عشق اگر خواهی، مَکُن با وصل، آمیزِش
که آبِ زندگی هم، میکُنَد خاموش، آتش را
#صائب_تبریزی
#بزرگداشت
که آبِ زندگی هم، میکُنَد خاموش، آتش را
#صائب_تبریزی
#بزرگداشت
این چه حرفیست که در عالم بالاست بهشت
هر کجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت
دوزخ از تیرگی بخت درون تو بوَد
گر درون تیره نباشد همه دنیاست بهشت
#صائب_تبریزی
هر کجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت
دوزخ از تیرگی بخت درون تو بوَد
گر درون تیره نباشد همه دنیاست بهشت
#صائب_تبریزی
عمری است حلقهٔ در میخانهایم ما
در حلقهٔ تصرف پیمانهایم ما
از نورسیدگان خرابات نیستیم
چون خشت، پا شکستهٔ میخانهایم ما
مقصود ما ز خوردن می نیست بی غمی
از تشنگان گریهٔ مستانهایم ما
در مشورت اگر چه گشاد جهان ز ماست
سرگشتهتر ز سبحهٔ صد دانهایم ما
گر از ستاره سوختگان عمارتیم
چون جغد، خال گوشهٔ ویرانهایم ما
از ما زبان خامهٔ تکلیف کوته است
این شکر چون کنیم که دیوانهایم ما؟
چون خواب اگر چه رخت اقامت فکندهایم
تا چشم میزنی به هم، افسانهایم ما
مهر بتان در آب و گل ما سرشتهاند
صائب خمیرمایهٔ بتخانهایم ما
#صائب_تبریزی
در حلقهٔ تصرف پیمانهایم ما
از نورسیدگان خرابات نیستیم
چون خشت، پا شکستهٔ میخانهایم ما
مقصود ما ز خوردن می نیست بی غمی
از تشنگان گریهٔ مستانهایم ما
در مشورت اگر چه گشاد جهان ز ماست
سرگشتهتر ز سبحهٔ صد دانهایم ما
گر از ستاره سوختگان عمارتیم
چون جغد، خال گوشهٔ ویرانهایم ما
از ما زبان خامهٔ تکلیف کوته است
این شکر چون کنیم که دیوانهایم ما؟
چون خواب اگر چه رخت اقامت فکندهایم
تا چشم میزنی به هم، افسانهایم ما
مهر بتان در آب و گل ما سرشتهاند
صائب خمیرمایهٔ بتخانهایم ما
#صائب_تبریزی
.
چه خیال است
که دیوانه و شیدا نشویم؟
بوی مُشکیم
محال است که رسوا نشویم
عـشـق
ما را پیِ کاری بهجهان آوردهست
ادب این است
که مشغولِ تماشا نشویم
#صائب_تبريزى از ۵۶۹۲
چه خیال است
که دیوانه و شیدا نشویم؟
بوی مُشکیم
محال است که رسوا نشویم
عـشـق
ما را پیِ کاری بهجهان آوردهست
ادب این است
که مشغولِ تماشا نشویم
#صائب_تبريزى از ۵۶۹۲
طلب گوهر شهوار نماید ز حباب
هرکه حق را ز سراپرده امکان جوید
نتوان قطع امید از رگ جان صائب کرد
چون رهایی دل ازان زلف پریشان جوید؟
#صائب_تبریزی
هرکه حق را ز سراپرده امکان جوید
نتوان قطع امید از رگ جان صائب کرد
چون رهایی دل ازان زلف پریشان جوید؟
#صائب_تبریزی
چه غم از کشمکشِ ماست؟ ، جهانِ گذران را؟ ،
خار ،،، مانع نشود ، قافلهی ریگِ روان را ،
نکنند اهلِ دل ، از کجرَویِ چرخ ، شکایت ،
کجیِ تیر ، بُوَد باعثِ آرام ، نشان را ،
نغمه ، در زاهدِ پوسیده ، سرایت ننماید ،
این ، نسیمیست ،،، که از جای کَنَد سروِ روان را ،
#صائب_تبریزی
خار ،،، مانع نشود ، قافلهی ریگِ روان را ،
نکنند اهلِ دل ، از کجرَویِ چرخ ، شکایت ،
کجیِ تیر ، بُوَد باعثِ آرام ، نشان را ،
نغمه ، در زاهدِ پوسیده ، سرایت ننماید ،
این ، نسیمیست ،،، که از جای کَنَد سروِ روان را ،
#صائب_تبریزی