معرفی عارفان
1.25K subscribers
35.6K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
#نماد_بعضی_از_پرندگان_در_ادبیات

 #بلبل : پرنده ای سر به هوای عاشق پيشه كه لحن زيبا دارد و به دنبال دام انداختن ديگران است اما به غيراز گل بی وفا كسی را اسير خود نمی كند او هميشه از درد عشق می نالد ونمونه ای از مردم جمال پرست است.

#طاووس : پرنده ای خود پرست است و نمونه ای از مردم ظاهر بین که تکالیف مذهبی  را به امید مزد و آرزوی بهشت ورهایی از دوزخ انجام می دهد . به وجود نمايشی خود چنان دل بسته كه نمی خواهد نقصان را ببيند و مدام در پی شکار خلق است وهر لحظه به رنگی در می آید  او اگر متواضع شود به اسرار هستی دست پيدا مي كند .

#قرقاول ( تذرو ) : مثل يوسف نبی زيباست ولي در چاه نفس خود گرفتار است و اگر ازچاه نفس خود بيرون بيايد مانند يوسف ، عزيز مصر می شود كه سخت خواهان دارد.

#قمری : پرنده ای سرگشته ما و منی است و مثل ذالنون پيامبر در شكم ماهی حبس شد.

#فاخته : پرنده ای كه گرفتار دام بی وفايی است .

#شاهين_و_كركس : در هوس مردار خواهي دنيوی هستند و در همين هوس می ميرند حيات را تجربه نمی كنند و از هردو دنيا محرومند .

#همای :  پرنده ای است  که استخوان می خورد و بر سر هر کس که سایه افکند خوشبختی  و شاهی را به او می بخشد او ظرفيت پذيرش هدايای خداوندی را دارد ولی وقتی به اين امتيازات فكر می كند فرعون را به عنوان الگو و رهبر می پذيرد و نمونه ای از مردمی است که از زهد وعبادت برای کسب مال دنیا استفاده می کنند وبه دنبال جلب نظر ارباب مملکت وسیاست از راه عزلت نشینی وعبادت ظاهری می باشند تا به این طریق به دستگاه وقدرتی دست یابند .
درون گنبد گردون فتنه بار #مخسب
به زیر سایه پل، موسم #بهار مخسب

فلک ز کاهکشان تیغ بر کف استاده است
به زیر سایه شمشیر آبدار مخسب

فتاده است زمین پیش پای #صرصر_مرگ
چو گرد بر سر این #فرش_مستعار مخسب

ز چار طاق عناصر شکست می بارد
میان چار مخالف به اختیار مخسب

درون سینه ماهی نکرد #یونس خواب
برون نرفته ازین آبگون حصار مخسب

ز مرگ نسیه چه چون برگ بید می لرزی؟
ز مرگ نقد بیندیش، زینهار مخسب

اگر چه ظلمت شب پرده پوش بی ادبی است
تو بی ادب، ادب خود نگاه دار مخسب

مباد شرطه طوفان درست بنشیند
نبرده رخت ازین ورطه بر کنار مخسب

دو چشم روشن ماهی درون پرده آب
دو شاهدست که در بحر بی کنار مخسب

به چشم دام ز ذوق شکار خواب نرفت
اگر تو یافته ای لذت شکار مخسب

صفای #چهره_شبنم گل سحرخیزی است
ز یکدگر بگشا چشم اعتبار مخسب

به این امید که سر رشته ای به دست افتد
شود چو سوزن اگر پیکرت نزار مخسب

زمام ناقه #لیلی بلال شب دارد
نصیحت من #مجنون به یاد دار مخسب

بگیر از ورق لاله نقش بیداری
تو نیز ناخن داغی به دل فشار مخسب

گرفت #هاله در آغوش، #ماه خود را تنگ
تو هم ز اهل دلی ای تهی کنار مخسب

به سایه علم آه، خویش را برسان
شبی که فردا جنگ است، زینهار مخسب

ز حرف تلخ در اینجا زبان خویش بگز
به خوابگاه لحد در دهان مار مخسب

حلال نیست به بیماردار، خواب گران
ترحمی کن و بهر دل فگار مخسب

به شب ز حلقه اهل گناه کن شبگیر
دلی چو آینه داری، به زنگبار مخسب

به جنبش نفس خود ببین و عبرت گیر
#رفیق_بر_سر_کوچ_است، زینهار مخسب

دم فسرده سرما ز خواب سنگین است
اگر تو سوخته جانی، چو نوبهار مخسب

رگ فسرده خود را به نیشتر برسان
چو خون مرده همه شب به یک قرار مخسب

گل سر سبد عمر، چشم بیدارست
به رغم دیده گلچین روزگار مخسب

#رسول گفت که با خواب، مرگ هم پدرست
به اختیار مکن مرگ اختیار مخسب

زمین و آب تو کمتر ز هیچ دهقان نیست
ز تخم اشک، تو هم دانه ای بکار مخسب

کمین #دزد بود خواب اگر ز اهل دلی
درین کمینگه #آشوب، زینهار مخسب

نشان چشمه حیوان به تیرگی دادند
نقاب شب چو فکندند، خضروار مخسب

نبسته لب ز سخن، آرمیدگی مطلب
نکرده رخنه دیوار استوار مخسب

حصار جسم تو از چشم و گوش پر رخنه است
نصیحت دل آگاه گوش دار مخسب

به نیم چشم زدن پر ز آب می گردد
#درین_سفینه_پر_رخنه_زینهار_مخسب

گرفت دامن گل شبنم از سحرخیزی
تو هم شبی رخی از اشک، تازه دار مخسب

ترا که دولت بیدار، شمع بالین است
چو نقش صورت دیبا به یک قرار مخسب

به ذوق مطرب و می روزها به شب کردی
شبی به ذوق #مناجات کردگار مخسب

ز فیض صدق طلب، مور پر برون آورد
تو نیز پای کسالت ز گل برآر مخسب

ترا به گوهر دل کرده اند امانت دار
ز دزد امانت حق را نگاه دار مخسب

اگر ترا به شکر خواب، بخت بفریبد
تو خواب تلخ عدم را به خاطر آر مخسب

برآر #یوسف جان را ز چاه تیره تن
تو نور چشم وجودی، درین غبار مخسب

#مثلثی است موالید بهر رفتن تو
درین بساط #مربع تو خشت وار مخسب

ز نوبهار به رقص است ذره ذره خاک
تو نیز #جزو_زمینی، درین بهار مخسب

فروغ دولت بیدار، چشم اگر داری
تو هم چو شمع به مژگان اشکبار مخسب

مباد #عشق نهد جوز پوچ در بغلت
چو کودکان به سر راه انتظار مخسب

نگاه کن سر تار نفس کجا بندست
نگاه دار سر رشته زینهار مخسب

ز عشق سرو چمن خواب نیست #فاخته را
تو هم به سایه آن سرو پایدار مخسب

قدم به دیده خورشید نه مسیحاوار
میان آب و گل جسم چون حمار مخسب

گلیم بخت درین آب می توان شستن
چو مرده در دم صبح سفیدکار مخسب

#رسید_کوکبه_عشق_سر_برآر_از_خاک
چو دانه در جگر خاک در بهار مخسب

اگر نه مهر نهاده است بر دلت غفلت
به پیش دیده بیدار کردگار مخسب

به ذوق رنگ حنا، کودکان نمی خسبند
چه می شود، تو هم از بهر آن نگار مخسب

شده است دخمه دل های مرده مرکز خاک
درین حظیره پر مرده زینهار مخسب

جواب آن غزل #مولوی است این #صائب
ز عمر، یکشبه کم گیر و زنده دار مخسب


صائب تبریزی غزل۹۱۱