ظاهر معنوی، باطن دنیوی؛
واعظان اخلاق، عالمان دینی چنیناند. این بازیگران.
ظاهر دنیوی، باطن معنوی؛
هیچ کس نمیتواند عارفان را تشخیص دهد.
عشقورزان شبیه زندگیاند، لباسشان لباس مردمان، از صحنهها به دور، صحنهگردانان، در قلبها در صدر.
حلمی | کتاب لامکان
#عارفان
#عشقورزان
واعظان اخلاق، عالمان دینی چنیناند. این بازیگران.
ظاهر دنیوی، باطن معنوی؛
هیچ کس نمیتواند عارفان را تشخیص دهد.
عشقورزان شبیه زندگیاند، لباسشان لباس مردمان، از صحنهها به دور، صحنهگردانان، در قلبها در صدر.
حلمی | کتاب لامکان
#عارفان
#عشقورزان
#بهار
بهار را باید خندهٔ طبیعت دانست. و بالاتر از او باید خندهٔ #خداوند دانست و این لبخند خداوند بالاترین هدیهای است که هنگام عید به آدمیان عرضه میشود و بالاترین مبارکباد و خجستهباشی است که خداوند به عالمیان میگوید. در نزد #عارفان خنده دو معنا دارد: یکی خندهای که از سر تمسخر است و دیگری خندهای که عین شکفتن وجود است. #مولوی وقتی که میگوید: «گل خندان که نخندد چه کند؟» اشاره دارد به اینکه وجود گل عین خندیدن است؛ عین گشادگیست؛ عین شکفتن است؛ و در جای دیگر وقتی که میگوید:
مست و خندان ز خرابات خدا میآیی
بر شر و خیر جهان همچو شرر میخندی
همچو گل ناف تو بر خنده بریدهست خدا
لیک امروز، مَها، نوع دگر میخندی
(دیوان کبیر، غزل ۲۸۶۸)
خندهٔ آتش بر بد و نیک جهان، بر خشک و تر جهان، خندهٔ تمسخر است. بر همان قیاس هم دو نوع غم داریم. غم عارفان ما غم عاشقی است وخندهٔ آنها خندهٔ معشوقی. برای #عشق دو رکن وجود دارد: رکن عاشقانه و رکن معشوقانه. عشق وقتی نزد معشوق میرود خنده میآورد و طربافزاست، وقتی نزد عاشق میرود گریه میآورد و غم میافزاید. و این همان #قبض و #بسطی است که در عارفان وجود دارد.
باران نماد خندیدن آسمان و زمین به روی یکدیگر است. تمثیل بسیار لطیفی است. آب از آسمان فرو میریزد؛ ناپاکان را میشوید. غبار ناپاکی بر روی این آب مینشیند، خداوند این آب را به نزد خود میبرد؛ خوی #غافر و #طاهر و #ساتر خود را به این آب میبخشد و دوباره آن را بسوی زمینیان بازمیگرداند و این لطف و نوازش هر ساله تکرار میشود. عید و بارانهای بهاری نماد بازگشت رحمتهای خداوند است به روی زمین برای شستوشوی ناپاکان. گمان نمیکنم هیچ حالتی از احوال طبیعت مثل بهار این همه آموزنده باشد و این همه درس در دل آن نهفته باشد. بیسبب نبود که پیشینیان ما که با طبیعت تماس بیشتری داشتند، چنین وقتی را برای عید انتخاب کردند و همزمان با نو شدن طبیعت، احوالشان را نو کردند.
منبع:
سروش، عبدالکریم، قمار عاشقانه، تهران: موسسهٔ فرهنگی صراط، ۱۳۷۹، صص ۷۱-۸۱.
بهار را باید خندهٔ طبیعت دانست. و بالاتر از او باید خندهٔ #خداوند دانست و این لبخند خداوند بالاترین هدیهای است که هنگام عید به آدمیان عرضه میشود و بالاترین مبارکباد و خجستهباشی است که خداوند به عالمیان میگوید. در نزد #عارفان خنده دو معنا دارد: یکی خندهای که از سر تمسخر است و دیگری خندهای که عین شکفتن وجود است. #مولوی وقتی که میگوید: «گل خندان که نخندد چه کند؟» اشاره دارد به اینکه وجود گل عین خندیدن است؛ عین گشادگیست؛ عین شکفتن است؛ و در جای دیگر وقتی که میگوید:
مست و خندان ز خرابات خدا میآیی
بر شر و خیر جهان همچو شرر میخندی
همچو گل ناف تو بر خنده بریدهست خدا
لیک امروز، مَها، نوع دگر میخندی
(دیوان کبیر، غزل ۲۸۶۸)
خندهٔ آتش بر بد و نیک جهان، بر خشک و تر جهان، خندهٔ تمسخر است. بر همان قیاس هم دو نوع غم داریم. غم عارفان ما غم عاشقی است وخندهٔ آنها خندهٔ معشوقی. برای #عشق دو رکن وجود دارد: رکن عاشقانه و رکن معشوقانه. عشق وقتی نزد معشوق میرود خنده میآورد و طربافزاست، وقتی نزد عاشق میرود گریه میآورد و غم میافزاید. و این همان #قبض و #بسطی است که در عارفان وجود دارد.
باران نماد خندیدن آسمان و زمین به روی یکدیگر است. تمثیل بسیار لطیفی است. آب از آسمان فرو میریزد؛ ناپاکان را میشوید. غبار ناپاکی بر روی این آب مینشیند، خداوند این آب را به نزد خود میبرد؛ خوی #غافر و #طاهر و #ساتر خود را به این آب میبخشد و دوباره آن را بسوی زمینیان بازمیگرداند و این لطف و نوازش هر ساله تکرار میشود. عید و بارانهای بهاری نماد بازگشت رحمتهای خداوند است به روی زمین برای شستوشوی ناپاکان. گمان نمیکنم هیچ حالتی از احوال طبیعت مثل بهار این همه آموزنده باشد و این همه درس در دل آن نهفته باشد. بیسبب نبود که پیشینیان ما که با طبیعت تماس بیشتری داشتند، چنین وقتی را برای عید انتخاب کردند و همزمان با نو شدن طبیعت، احوالشان را نو کردند.
منبع:
سروش، عبدالکریم، قمار عاشقانه، تهران: موسسهٔ فرهنگی صراط، ۱۳۷۹، صص ۷۱-۸۱.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
از منظر #عارفان
#حسرت
بزرگترین عذابهاست در روز قیامت...
کُشندهترین عذابهاست #حسرت
...
گفتم که رفیقی کن با من
که منم خویشت
گفتا
که بنشناسم
من
خویش
ز
بیگانه
#مولانا
#شهرام_ناظری
#حسرت
بزرگترین عذابهاست در روز قیامت...
کُشندهترین عذابهاست #حسرت
...
گفتم که رفیقی کن با من
که منم خویشت
گفتا
که بنشناسم
من
خویش
ز
بیگانه
#مولانا
#شهرام_ناظری
وقتی آدمهای بزرگ اطراف ما باشند، بزرگ شدن کاری ندارد
چون آنها سعی دارند با رفتار خویش احساس به عظمت رسیدن را در ما تقویت کنند.
از آنجا که قلب، کتاب چشم است «اَلْقَلْبُ مُصْحَفُ الْبَصَر» و آنچه چشم بنگرد در قلب بنشیند، ضرورت هم نشینی با افرادی که خصائل شگفت مثبت دارند آشکار میگردد که «اگر در کسی خصلتی شگفت دیدید منتظر بقیه آن نیز باشید»
ملکه گمشده
«فَانْتَظِرُوا اَخَواتِها» پس بدی، بدی میآورد اگر منظور خصلت منفی باشد و نیکی، نیکی به دنبال دارد در صورتی که منظور، خصلت مثبت باشد.
در حدیث راست، آرام دل است
راستیها دانه دام دل است
در روایتی داریم: بر تو باد که همنشین راستگویان باشی و در بهره گیری از ایشان تلاش بیشتر کنی، زیرا آنان در خوشی پشتوانه تو و در گرفتاری سپر تو هستند.
همنشینی با صادقین
و همچنین حضرت علی علیه السلام به مالک فرمود: «اَلْصِقْ بِاَهْلِ الْوَرَعِ و الصِّدْقِ»، تا میتوانی با پرهیزگاران و راستگویان بپیوند
حال که مأمور به همراهی با صادقین هستیم بیایید:
فرض ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم
وان چه گویند روا نیست نگوییم رواست
#مثنوی_شریف_نهج_البلاغه_حافظ
#عارفان
چون آنها سعی دارند با رفتار خویش احساس به عظمت رسیدن را در ما تقویت کنند.
از آنجا که قلب، کتاب چشم است «اَلْقَلْبُ مُصْحَفُ الْبَصَر» و آنچه چشم بنگرد در قلب بنشیند، ضرورت هم نشینی با افرادی که خصائل شگفت مثبت دارند آشکار میگردد که «اگر در کسی خصلتی شگفت دیدید منتظر بقیه آن نیز باشید»
ملکه گمشده
«فَانْتَظِرُوا اَخَواتِها» پس بدی، بدی میآورد اگر منظور خصلت منفی باشد و نیکی، نیکی به دنبال دارد در صورتی که منظور، خصلت مثبت باشد.
در حدیث راست، آرام دل است
راستیها دانه دام دل است
در روایتی داریم: بر تو باد که همنشین راستگویان باشی و در بهره گیری از ایشان تلاش بیشتر کنی، زیرا آنان در خوشی پشتوانه تو و در گرفتاری سپر تو هستند.
همنشینی با صادقین
و همچنین حضرت علی علیه السلام به مالک فرمود: «اَلْصِقْ بِاَهْلِ الْوَرَعِ و الصِّدْقِ»، تا میتوانی با پرهیزگاران و راستگویان بپیوند
حال که مأمور به همراهی با صادقین هستیم بیایید:
فرض ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم
وان چه گویند روا نیست نگوییم رواست
#مثنوی_شریف_نهج_البلاغه_حافظ
#عارفان
آن شکار نیست که آن سو میدوانی، آن، خیال است و این ساعت هر چند با تو حجت گویند که آن خیال است،قبول نکنی از گوینده، و گویی خود خیال تو راست که از این سخن محرومی؛ همچنانکه اول چو کودک بودی، باکودکان میدویدی سوی بازیها که نباید که کودکان بازی کنند و تو از آن بمانی و هر چند که تو را گفتندی که آن،خیال است، باطل است، حاصلی ندارد، نه شکم سیر کند ونه تو را پوشیده گرداند، هرگز قبول نکردیی، بلکه آن گوینده را دشمن گرفتئی و از او بگریختیی تا چون بزرگ شدی، و عقل در تو آمد به نور عقل اندرونی دانستی و اندک اندک فهم کردی که آن باطل و خیال بود که ما میدویدیم و آن نصیحت کنندگان راست میگفتند تا بدانی که تا کسی را در اندرون اندک روشنایی نبود، پند بیرونش سود ندارد و هرکه را در اندرون او روشنایی بود، روشنایی #کلام #عارفان ازگوش او درآید به آن روشنایی اندرونی بپیوندد، چنانکه در چشم روشنایی نبود، البته نور آفتاب سود ندارد اما چون در چشم روشنایی بود، روشنایی آفتاب به روشنایی چشم پیوندد که جنس اوست. نورسوی نور رود.
« نور اگر صد هزار میبیند
جز که بر اصل خویش ننشیند»
«مولوی»مجالس سبعه
« نور اگر صد هزار میبیند
جز که بر اصل خویش ننشیند»
«مولوی»مجالس سبعه