♥️♥️
#ای_مژده_دیدار_تو_چون_عید_مبارک
ای مژدهٔ دیدار تو چون عید مبارک
فردوس به چشمی که ترا دید مبارک
جان دادم و خاکِ سرِ کوی تو نگشتم
بخت اینقدَر از من نپسندید مبارک
در نردِ وفا، بُرد، همین باختنی بود
منحوس حریفی که نفهمید مبارک
هر سایه که گم گشت، رساندند به نورش
گردیدن رنگِ که نگردید مبارک؟
ای بیخردان! غرّهٔ اقبال مباشید
دولت نبوَد بر همه جاوید مبارک
صبحِ طربِ باغِ محبّت دمِ تیغ است
بسمالله! اگر زخم توان چید، مبارک!
ژولیدگی موی سرم چترِ فراغیست
مجنون مرا سایۀ این بید مبارک
بر بام، هلالْ ابروی من قبلهنما شد
کز هر طرف آمد خبرِ «عید مبارک»
دل قانع شوقیست، به هر رنگ که باشد
داغ تو به ما، جام به جمشید مبارک
در عشق یکی بود غم و شادی بیدل
بگریست، سعادت شد و خندید، مبارک
#بیدل_دهلوی
#یاران_همراه_طاعاتتون_قبول_عیدتون_مبارک🙏
#ای_مژده_دیدار_تو_چون_عید_مبارک
ای مژدهٔ دیدار تو چون عید مبارک
فردوس به چشمی که ترا دید مبارک
جان دادم و خاکِ سرِ کوی تو نگشتم
بخت اینقدَر از من نپسندید مبارک
در نردِ وفا، بُرد، همین باختنی بود
منحوس حریفی که نفهمید مبارک
هر سایه که گم گشت، رساندند به نورش
گردیدن رنگِ که نگردید مبارک؟
ای بیخردان! غرّهٔ اقبال مباشید
دولت نبوَد بر همه جاوید مبارک
صبحِ طربِ باغِ محبّت دمِ تیغ است
بسمالله! اگر زخم توان چید، مبارک!
ژولیدگی موی سرم چترِ فراغیست
مجنون مرا سایۀ این بید مبارک
بر بام، هلالْ ابروی من قبلهنما شد
کز هر طرف آمد خبرِ «عید مبارک»
دل قانع شوقیست، به هر رنگ که باشد
داغ تو به ما، جام به جمشید مبارک
در عشق یکی بود غم و شادی بیدل
بگریست، سعادت شد و خندید، مبارک
#بیدل_دهلوی
#یاران_همراه_طاعاتتون_قبول_عیدتون_مبارک🙏
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔰 روایت پدر و پسر
دست به جان نمیرسد تا به تو برفشانمش
بر که توان نهاد دل تا ز تو وا ستانمش
#سعدی
⬅️ #محمدرضا_شجریان : آواز مخالف سهگاه، کنسرت اروپا سال ۲۰۱۱
⬅️ #همایون_شجریان : آواز شکستهی ماهور، آلبوم #ای_جان_جان_بی_من_مرو
🔸🔹🔸
دست به جان نمیرسد تا به تو برفشانمش
بر که توان نهاد دل تا ز تو وا ستانمش
#سعدی
⬅️ #محمدرضا_شجریان : آواز مخالف سهگاه، کنسرت اروپا سال ۲۰۱۱
⬅️ #همایون_شجریان : آواز شکستهی ماهور، آلبوم #ای_جان_جان_بی_من_مرو
🔸🔹🔸
.
چه باز در دلت آمد که مهر برکندی
چه شد که یار قدیم از نظر بیفکندی
ز حد گذشت #جدایی میان ما ای دوست
هنوز وقت نیامد که بازپیوندی
بود که پیش تو میرم اگر مجال بود
و گر نه بر سر کویت به آرزومندی
دری به روی من #ای_یار_مهربان بگشای
که هیچ کس نگشاید اگر تو در بندی
مرا و گر همه آفاق خوبرویانند
به هیچ روی نمیباشد از تو خرسندی
هزار بار بگفتم که چشم نگشایم
به روی خوب ولیکن تو چشم میبندی
مگر در آینه بینی و گر نه در آفاق
به هیچ خلق نپندارمت که مانندی
حدیث سعدی اگر کائنات بپسندند
به هیچ کار نیاید گرش تو نپسندی
مرا چه بندگی از دست و پای برخیزد
مگر امید به بخشایش خداوندی
#سعدی
چه باز در دلت آمد که مهر برکندی
چه شد که یار قدیم از نظر بیفکندی
ز حد گذشت #جدایی میان ما ای دوست
هنوز وقت نیامد که بازپیوندی
بود که پیش تو میرم اگر مجال بود
و گر نه بر سر کویت به آرزومندی
دری به روی من #ای_یار_مهربان بگشای
که هیچ کس نگشاید اگر تو در بندی
مرا و گر همه آفاق خوبرویانند
به هیچ روی نمیباشد از تو خرسندی
هزار بار بگفتم که چشم نگشایم
به روی خوب ولیکن تو چشم میبندی
مگر در آینه بینی و گر نه در آفاق
به هیچ خلق نپندارمت که مانندی
حدیث سعدی اگر کائنات بپسندند
به هیچ کار نیاید گرش تو نپسندی
مرا چه بندگی از دست و پای برخیزد
مگر امید به بخشایش خداوندی
#سعدی
#در بیان آنکه روح چیست
#ای درویش
روح انسانی حیّ و عالم و مرید وقادر و سمیع و بصير و متکلّم است، ونه چنان است که از موضـعی میبیند و ازموضعی دیگر میشنود و از موضعی دیگر میگوید چنانکه قالبکه این چنين متجزّی و قابـل قسـمت باشد، و روح انسانی متجزّی و قابل قسمت نیست روح انسـانی در وقـت دانـش همـه داناسـت و در وقـت دیـدن
همه بیناست و در وقت شنیدن همه شنواست و در وقت گفتن همه گویاست ودر همه صفات هـم چنـين مـیدان و بسایط هم چنين باشد.
#کتاب_انسان_کامل
#عزیز_الدین_نسفی
#ای درویش
روح انسانی حیّ و عالم و مرید وقادر و سمیع و بصير و متکلّم است، ونه چنان است که از موضـعی میبیند و ازموضعی دیگر میشنود و از موضعی دیگر میگوید چنانکه قالبکه این چنين متجزّی و قابـل قسـمت باشد، و روح انسانی متجزّی و قابل قسمت نیست روح انسـانی در وقـت دانـش همـه داناسـت و در وقـت دیـدن
همه بیناست و در وقت شنیدن همه شنواست و در وقت گفتن همه گویاست ودر همه صفات هـم چنـين مـیدان و بسایط هم چنين باشد.
#کتاب_انسان_کامل
#عزیز_الدین_نسفی
#ای درویش
به یقین بدان که ما مسافرانیم و البته ساعة فی ساعة در خواهیم گذشت و حال هر یک از ما هم مسافر است و البته ساعة فی ساعة خواهد گذشت و اگر دولت است می گذرد و اگر محنت است هم می گذرد . پس اگر دولت داری اعتماد بر دولت مکن که معلوم نیست که ساعة دیگر چون باشد و اگر محنت داری هم دل خود را تنگ مکن که معلوم نیست که ساعة دیگر چون باشد ، در بند آن مباش که آزاری از تو کسی رسد ، بقدر آنکه می توانی راحت می رسان.
#حضرت شیخ عزیزالدین نسفی
به یقین بدان که ما مسافرانیم و البته ساعة فی ساعة در خواهیم گذشت و حال هر یک از ما هم مسافر است و البته ساعة فی ساعة خواهد گذشت و اگر دولت است می گذرد و اگر محنت است هم می گذرد . پس اگر دولت داری اعتماد بر دولت مکن که معلوم نیست که ساعة دیگر چون باشد و اگر محنت داری هم دل خود را تنگ مکن که معلوم نیست که ساعة دیگر چون باشد ، در بند آن مباش که آزاری از تو کسی رسد ، بقدر آنکه می توانی راحت می رسان.
#حضرت شیخ عزیزالدین نسفی
#ای درویش
به یقیین بدان که بیشتر آدمیان صورت آدمی دارند و معنی آدمی ندارند و به حقیقت خر و گاو و گرگ و پلنگ و مار و کژدم اند.
و باید که تو را هیچ شک نباشد که چنین است.
در هر شهری چند کسی باشند که صورت و معنی آدمی دارند و باقی همه صورت دارند و معنی ندارند.
قوله تعالی
«لقد ذرأنا لجهنمَّ کثیرا من الجنَّ و الانس لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم أذان لا یسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل».
#شیخ_عزیزالدین_نسفی
به یقیین بدان که بیشتر آدمیان صورت آدمی دارند و معنی آدمی ندارند و به حقیقت خر و گاو و گرگ و پلنگ و مار و کژدم اند.
و باید که تو را هیچ شک نباشد که چنین است.
در هر شهری چند کسی باشند که صورت و معنی آدمی دارند و باقی همه صورت دارند و معنی ندارند.
قوله تعالی
«لقد ذرأنا لجهنمَّ کثیرا من الجنَّ و الانس لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم أذان لا یسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل».
#شیخ_عزیزالدین_نسفی
#ای درویش
تمامت عالم همچون حقّه ئی است پر از افراد موجودات، و ازین موجودات هیچ چیز و هیچکـس را از خود و ازین حقّه خبر نیست، الا انسان کامل را،که ازخود وازین حقّه خبر دارد ودر ملک و ملکوت و جبروت هیچ چیز بروی پوشیده نمانده است؛ اشیا راکماهی و حکمت اشیا راکماهی میداند و مـیبینـد.
آدمیـان زبـده و خلاصۀکاینات اند و میوۀ درخت موجودات اند و انسان کامل زبده و خلاصۀ موجودات آدمیان است.
موجـودات جمله بیک بار در تحت نظر انسان کامل اند، هم بصورت و هم بمعنی ،
از جهت آنکه معراج ازین طرف است هم بصورت و هم بمعنی !
#انسان_کامل
#شیخ_عزیزالدین_نسفی
تمامت عالم همچون حقّه ئی است پر از افراد موجودات، و ازین موجودات هیچ چیز و هیچکـس را از خود و ازین حقّه خبر نیست، الا انسان کامل را،که ازخود وازین حقّه خبر دارد ودر ملک و ملکوت و جبروت هیچ چیز بروی پوشیده نمانده است؛ اشیا راکماهی و حکمت اشیا راکماهی میداند و مـیبینـد.
آدمیـان زبـده و خلاصۀکاینات اند و میوۀ درخت موجودات اند و انسان کامل زبده و خلاصۀ موجودات آدمیان است.
موجـودات جمله بیک بار در تحت نظر انسان کامل اند، هم بصورت و هم بمعنی ،
از جهت آنکه معراج ازین طرف است هم بصورت و هم بمعنی !
#انسان_کامل
#شیخ_عزیزالدین_نسفی
#ای_کاش
بعضی ها از مرگ می ترسند
بعضی ها از نابینایی می ترسند
بعضی ها از سرطان و بیماری می ترسند
و بعضی ها از فقر و نداری می ترسند.
و بعضی ها از .....
اما ای کاش از غرور
و تکبر و پنهانکاری بترسیم!
ای کاش از نامهربانی
و دل شکستن بترسیم!
ای کاش از از دروغ و تخریب بترسیم!
ای کاش از جهل و نادانی بترسیم
ای کاش از بخل و حسد و کینه بترسیم!
ای کاش از غیبت
و تهمت و افترا بترسیم!
ای کاش...
بعضی ها از مرگ می ترسند
بعضی ها از نابینایی می ترسند
بعضی ها از سرطان و بیماری می ترسند
و بعضی ها از فقر و نداری می ترسند.
و بعضی ها از .....
اما ای کاش از غرور
و تکبر و پنهانکاری بترسیم!
ای کاش از نامهربانی
و دل شکستن بترسیم!
ای کاش از از دروغ و تخریب بترسیم!
ای کاش از جهل و نادانی بترسیم
ای کاش از بخل و حسد و کینه بترسیم!
ای کاش از غیبت
و تهمت و افترا بترسیم!
ای کاش...
#ای درویش
به یقین بدان که بیشتر آدمیان
خدای موهوم و مصنوع می پرستند
از جهت آنکه هریک با خود چیزی تصور کرده اند و آن متصور خود را خدای نام نهاده اند و آن را می پرستند
با این حال همه روزه عیب بت پرستان می کنند و میگویند که خود می سازند و مصنوع خود را می پرستند و نمی دانند که ایشان همه عمر در این بوده اند و از رب الارباب غافلند.
#عزیزالدین_نسفی
به یقین بدان که بیشتر آدمیان
خدای موهوم و مصنوع می پرستند
از جهت آنکه هریک با خود چیزی تصور کرده اند و آن متصور خود را خدای نام نهاده اند و آن را می پرستند
با این حال همه روزه عیب بت پرستان می کنند و میگویند که خود می سازند و مصنوع خود را می پرستند و نمی دانند که ایشان همه عمر در این بوده اند و از رب الارباب غافلند.
#عزیزالدین_نسفی
ای داد دوباره کار دل مشکل شد
نتوان ز حال دل غافل شد
عشقی که به چند خون دل حاصل شد
پامال سبک سران سنگین دل شد
#فریدون_مشیری
#ای_داد
#لحظه_ها_و_احساسها
نتوان ز حال دل غافل شد
عشقی که به چند خون دل حاصل شد
پامال سبک سران سنگین دل شد
#فریدون_مشیری
#ای_داد
#لحظه_ها_و_احساسها
ای چشم ز گریه سرخ خواب از تو گریخت
ای جان به لب آمده از تو گریخت
با غم سر کن که شادی از کوی تو رفت
با شب بنشین که آفتاب از تو گریخت
#فریدون_مشیری
#ای_جان_به_لب_آمده
#لحظه_ها_و_احساسها
ای جان به لب آمده از تو گریخت
با غم سر کن که شادی از کوی تو رفت
با شب بنشین که آفتاب از تو گریخت
#فریدون_مشیری
#ای_جان_به_لب_آمده
#لحظه_ها_و_احساسها