📎 #شاعران_بزرگ_پارسی_گوی (۳) 📎
#قرن_چهارم و #نیمه_ی_اول_قرن_پنجم هجری
✅ #رابعه_قزداری
#اولین کوکب درخشان که در آسمان #ادبیات_بانوان #عصر_سامانی طلوع نمود رابعهی قزداری بود که #معاصر_رودکی میباشد. دارای طبعی #موزون بوده است، پدرش #عرب، لکن خود او در #ایران #تربیت یافته است. علاوه بر قریحهی شاعری دارای #حسن_صورت و در #فضل و #کمال سرآمد #عصر خود بوده است، به غلامی #بکتاشنام، #عاشق شده بالاخره عشقش از #مجاز به #حقیقت میرسد و وارد در حلقهی #تصوف میگردد و چون در عالم اسلام #معاشقهی یک نفر #زن با #مرد اجنبی #گناهی_بزرگ می باشد بدون تحقیق و تحقق برادرش او را #مقتول میسازد. اشعار زیادی از وی در دسترس #نیست، #دیوانش از بین رفته است. مختصری از ابیات و اشعارش در چندجا ذکر شده منجمله در #مجمع_الفصحا و #تاریخ_ادبیات_ایران تالیف #پروفسور_شبلی_نعمانی و چند جای دیگر. این اشعار چگونگی طبعش را نشان میدهد:
✅ چندبیت از او:
به می ماند اندر عقیقین قدح
سرشکی که در لاله ماوی گرفت
سر نرگس تازه از زر و سیم
نشان سر تاج کسری گرفت
چو رهبان شد اندر لباس کبود
بنفشه مگر دین ترسا گرفت
📚 #تاریخ_ادبیات_ایران؛ جلد اول؛ دکتر #ذبیح_الله_صفا
#قرن_چهارم و #نیمه_ی_اول_قرن_پنجم هجری
✅ #رابعه_قزداری
#اولین کوکب درخشان که در آسمان #ادبیات_بانوان #عصر_سامانی طلوع نمود رابعهی قزداری بود که #معاصر_رودکی میباشد. دارای طبعی #موزون بوده است، پدرش #عرب، لکن خود او در #ایران #تربیت یافته است. علاوه بر قریحهی شاعری دارای #حسن_صورت و در #فضل و #کمال سرآمد #عصر خود بوده است، به غلامی #بکتاشنام، #عاشق شده بالاخره عشقش از #مجاز به #حقیقت میرسد و وارد در حلقهی #تصوف میگردد و چون در عالم اسلام #معاشقهی یک نفر #زن با #مرد اجنبی #گناهی_بزرگ می باشد بدون تحقیق و تحقق برادرش او را #مقتول میسازد. اشعار زیادی از وی در دسترس #نیست، #دیوانش از بین رفته است. مختصری از ابیات و اشعارش در چندجا ذکر شده منجمله در #مجمع_الفصحا و #تاریخ_ادبیات_ایران تالیف #پروفسور_شبلی_نعمانی و چند جای دیگر. این اشعار چگونگی طبعش را نشان میدهد:
✅ چندبیت از او:
به می ماند اندر عقیقین قدح
سرشکی که در لاله ماوی گرفت
سر نرگس تازه از زر و سیم
نشان سر تاج کسری گرفت
چو رهبان شد اندر لباس کبود
بنفشه مگر دین ترسا گرفت
📚 #تاریخ_ادبیات_ایران؛ جلد اول؛ دکتر #ذبیح_الله_صفا
#اصلاحیه
گفتی بمان، میخواستم اما نمیشد
گفتی بخوان، بغض گلویم وانمیشد
گفتی که تا فردا خداحافظ، ولی آه
آن شب نمیدانم چرا فردا نمیشد
#عباس_سجادی
از #شفیعی_کدکنی #نیست
گفتی بمان، میخواستم اما نمیشد
گفتی بخوان، بغض گلویم وانمیشد
گفتی که تا فردا خداحافظ، ولی آه
آن شب نمیدانم چرا فردا نمیشد
#عباس_سجادی
از #شفیعی_کدکنی #نیست
#اصلاحیه
همچو خورشيد به عالم نظری ما را بس
نفس گرم و دل پرشرری ما را بس
خنده در گلشن گيتی به گل ارزانی باد
همچو شبنم به جهان چشم تری ما را بس
گرچه دانم كه ميسر نشود روز وصال
در شب هجر، اميد سحری ما را بس
اگر از ديدۀ كوتهنظران افتاديم
نيست غم، صحبت صاحبنظری ما را بس
شد برومند ز خون دل ما نخلِ سخن
اگر اين نخل دهد برگ و بری ما را بس
در جهانی كه نماند ز كسی نام و نشان
قدسی! از گفتۀ شيوا اثری ما را بس
#غلامرضا_قدسی (م. ۱۳۶۸)
دیوان، چاپ اداره ارشاد مشهد، ۱۳۷۰.
از #قدسی_مشهدی #نیست
همچو خورشيد به عالم نظری ما را بس
نفس گرم و دل پرشرری ما را بس
خنده در گلشن گيتی به گل ارزانی باد
همچو شبنم به جهان چشم تری ما را بس
گرچه دانم كه ميسر نشود روز وصال
در شب هجر، اميد سحری ما را بس
اگر از ديدۀ كوتهنظران افتاديم
نيست غم، صحبت صاحبنظری ما را بس
شد برومند ز خون دل ما نخلِ سخن
اگر اين نخل دهد برگ و بری ما را بس
در جهانی كه نماند ز كسی نام و نشان
قدسی! از گفتۀ شيوا اثری ما را بس
#غلامرضا_قدسی (م. ۱۳۶۸)
دیوان، چاپ اداره ارشاد مشهد، ۱۳۷۰.
از #قدسی_مشهدی #نیست
#اصلاحیه
این متن ناموزون و صدا از قیصر امین پور #نیست. ماتِن (سازنده متن) و گوینده مشخص نشد.
بهتازگی جاعلانِ دنیای مجازی دست به اختراع تازهای زدهاند. پس از جعل نوشتههای سست و انتساب آنها به شاعران و نویسندگان مشهور، حالا نوبت انتساب جعلی #صدا به این قشر فرهنگی شده است! آن هم در دورهای که تقریباً از هر نویسنده و شاعری صدا، ویدئو و آثار مکتوبشان در دسترس است!
رجوع کنید به نشانیِ
اخیراً یک فایل صوتی حاوی چند بند سطحی و سست به نام #قیصر منتشر شده است. مخاطبانی که با شعر و صدای قیصر آشنایی کمی دارند، مقصر نیستند؛ بیشک کسی که برای اولینبار این انتساب جعلی را انجام داده ذهنی معیوب و بیمار داشته است. تمام کسانی که برای نخستینبار شروع به نوشتن اشعار و سطرهای سست و انتشار این واژهپاشیها به نام دیگران میکنند ذهن معیوبی دارند. به نظر میرسد بانیان این حرکت زشت، نیّت خیری ندارند و بسیار محتمل است که جریانی فکرشده در پی مخدوش کردن چهرههای فرهنگی باشد؛ البته این حرکت ناپسند منتج به این موضوع هم شده است که مردم در گروههای مجازی به بحث در مورد جعلی یا درست بودن این انتسابات بپردازند و این بزنبزنهای فرهنگی باعث تعمق بیشتر میشود. این شاهکار ناادبی که به اشتباه به قیصر نسبت دادهاند با این بند شروع میشود:
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود
از #قیصر چند فایل صوتی منتشر شدهاست که یکی از آنها در کانال #غزلشعر در دسترس است
باری، سازنده این متن ناموزون، به صورت تصادفی (و البته با اغلاط فراوان وزنی و قافیه ای) از قیصر و بهمنی و محمدرضا ترکی و برخی شاعران، مصراع هایی را وام گرفته و کنار هم چیده است که یادآور #داداییسم است اما از نوع مثلاً موزون که به شکل بسیار ناشیانه ناموزون است!
متاسفانه در برخی کانال های پربازدید هم چنین اشتباهاتی مشاهده میشود که امیدواریم اصلاح کنند.
این متن ناموزون و صدا از قیصر #نیست.
(لطفاً اطلاعرسانی کنید).
این متن ناموزون و صدا از قیصر امین پور #نیست. ماتِن (سازنده متن) و گوینده مشخص نشد.
بهتازگی جاعلانِ دنیای مجازی دست به اختراع تازهای زدهاند. پس از جعل نوشتههای سست و انتساب آنها به شاعران و نویسندگان مشهور، حالا نوبت انتساب جعلی #صدا به این قشر فرهنگی شده است! آن هم در دورهای که تقریباً از هر نویسنده و شاعری صدا، ویدئو و آثار مکتوبشان در دسترس است!
رجوع کنید به نشانیِ
اخیراً یک فایل صوتی حاوی چند بند سطحی و سست به نام #قیصر منتشر شده است. مخاطبانی که با شعر و صدای قیصر آشنایی کمی دارند، مقصر نیستند؛ بیشک کسی که برای اولینبار این انتساب جعلی را انجام داده ذهنی معیوب و بیمار داشته است. تمام کسانی که برای نخستینبار شروع به نوشتن اشعار و سطرهای سست و انتشار این واژهپاشیها به نام دیگران میکنند ذهن معیوبی دارند. به نظر میرسد بانیان این حرکت زشت، نیّت خیری ندارند و بسیار محتمل است که جریانی فکرشده در پی مخدوش کردن چهرههای فرهنگی باشد؛ البته این حرکت ناپسند منتج به این موضوع هم شده است که مردم در گروههای مجازی به بحث در مورد جعلی یا درست بودن این انتسابات بپردازند و این بزنبزنهای فرهنگی باعث تعمق بیشتر میشود. این شاهکار ناادبی که به اشتباه به قیصر نسبت دادهاند با این بند شروع میشود:
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود
از #قیصر چند فایل صوتی منتشر شدهاست که یکی از آنها در کانال #غزلشعر در دسترس است
باری، سازنده این متن ناموزون، به صورت تصادفی (و البته با اغلاط فراوان وزنی و قافیه ای) از قیصر و بهمنی و محمدرضا ترکی و برخی شاعران، مصراع هایی را وام گرفته و کنار هم چیده است که یادآور #داداییسم است اما از نوع مثلاً موزون که به شکل بسیار ناشیانه ناموزون است!
متاسفانه در برخی کانال های پربازدید هم چنین اشتباهاتی مشاهده میشود که امیدواریم اصلاح کنند.
این متن ناموزون و صدا از قیصر #نیست.
(لطفاً اطلاعرسانی کنید).
ضرورت تصحیح انتقادی
کشد مو بر تن نخجیر تیر از شوق پیکانش
به دل چون رنگ بر گل میدود زخم نمایانش
#میرزا_جلال_اسیر
از #خاقانی #نیست
چهقدر طرفداران سبک هندی به این شعر به عنوان اثری از خاقانی استناد کردند!
دست مریزاد دکتر شفیعی کدکنی عزیز
کشد مو بر تن نخجیر تیر از شوق پیکانش
به دل چون رنگ بر گل میدود زخم نمایانش
#میرزا_جلال_اسیر
از #خاقانی #نیست
چهقدر طرفداران سبک هندی به این شعر به عنوان اثری از خاقانی استناد کردند!
دست مریزاد دکتر شفیعی کدکنی عزیز
ضرورت تصحیح انتقادی
کشد مو بر تن نخجیر تیر از شوق پیکانش
به دل چون رنگ بر گل میدود زخم نمایانش
#میرزا_جلال_اسیر
از #خاقانی #نیست
چهقدر طرفداران سبک هندی به این شعر به عنوان اثری از خاقانی استناد کردند!
دست مریزاد دکتر شفیعی کدکنی عزیز
کشد مو بر تن نخجیر تیر از شوق پیکانش
به دل چون رنگ بر گل میدود زخم نمایانش
#میرزا_جلال_اسیر
از #خاقانی #نیست
چهقدر طرفداران سبک هندی به این شعر به عنوان اثری از خاقانی استناد کردند!
دست مریزاد دکتر شفیعی کدکنی عزیز
#اصلاحیه
درود بر شما دوست ادیب عرض کنم خدمت شما این بیت ارسالی از کوروش محمدی هست به شرح زیر که البته ب استقبال غزل معروف حافظ میباشد که شعر دیگری به این شیوه از حاجی سبزواری (اسرار) وجود دارد بنده هر سه شعر را ارسال خواهم کرد برای آگاهی بیشتر دوستان
البته خود حافظ هم ب استقبال غزلی از سعدی سروده اند که آن غزل را هم برای دوستان ارسال میکنیم
تو پری زاده ندانم ز کجا میآیی
کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی
راست خواهی نه حلال است که پنهان دارند
مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی
سرو با قامت زیبای تو در مجلس باغ
نتواند که کند دعوی همبالایی
#در سراپای #وجودت #هنری نیست #که نیست
#عیبت آن #است که بر #بنده #نمیبخشایی
به خدا بر تو که خون من بیچاره مریز
که من آن قدر ندارم که تو دست آلایی
بی رخت چشم ندارم که جهانی بینم
به دو چشمت که ز چشمم مرو ای بینایی
نه مرا حسرت جاه است و نه اندیشه مال
همه اسباب مهیاست تو در میبایی
بر من از دست تو چندان که جفا میآید
خوشتر و خوبتر اندر نظرم میآیی
دیگری نیست که مهر تو در او شاید بست
چاره بعد از تو ندانیم به جز تنهایی
ور به خواری ز در خویش برانی ما را
همچنان شکر کنیمت که عزیز مایی
من از این در به جفا روی نخواهم پیچید
گر ببندی تو به روی من و گر بگشایی
چه کند داعی دولت که قبولش نکنند
ما حریصیم به خدمت تو نمیفرمایی
سعدیا دختر انفاس تو بس دل ببرد
به چنین زیور معنی که تو میآرایی
باد نوروز که بوی گل و سنبل دارد
لطف این باد ندارد که تو میپیمایی
سعدی
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
منت خاک درت بر بصری نیست که نیست
ناظر روی تو صاحب نظرانند آری
سر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست
اشک غماز من ار سرخ برآمد چه عجب
خجل از کرده خود پرده دری نیست که نیست
تا به دامن ننشیند ز نسیمش گردی
سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست
تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند
با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست
من از این طالع شوریده برنجم ور نی
بهره مند از سر کویت دگری نیست که نیست
از حیای لب شیرین تو ای چشمه نوش
غرق آب و عرق اکنون شکری نیست که نیست
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست
شیر در بادیه عشق تو روباه شود
آه از این راه که در وی خطری نیست که نیست
آب چشمم که بر او منت خاک در توست
زیر صد منت او خاک دری نیست که نیست
از وجودم قدری نام و نشان هست که هست
ور نه از ضعف در آن جا اثری نیست که نیست
غیر از این نکته که حافظ ز تو ناخشنود است
در سراپای وجودت هنری نیست که نیست
حافظ
شورش عشق تو در هیچ سری نیست که نیست.
منظر روی تو زیب نظری نیست که نیست.
نیست یک مرغ دلی کش نفکندی به قفس.
تیر بیداد تو تا پر به پری نیست که نیست.
ز فغانم ز فراق رخ و زلفت، به فغان.
سگ کویت همه شب تا سحری نیست که نیست.
نه همین از غم او سینه ما صد چاک است.
داغ او لاله صفت، بر جگری نیست که نیست.
موسیای نیست که دعوی اناالحق شنود.
ورنه این زمزمه اندر شجری نیست که نیست.
چشم ما دیده خفّاش بود ورنه تو را.
پرتو حسن به دیوار و دری نیست که نیست.
گوش اسرار شنو نیست وگرنه «اسرار».
برش از عالم معنی خبری نیست که نیست
حاجی سبزواری
در دلم جز غم عشقت اثری نیست که نیست
جز سر کوی تومارا گذری نیست که نیست
شب یلدایی گیسوی تو در خاطر من
شب تاریست که برآن سحری نیست که نیست
در شب هجر تو ای مه به تمنای وصال
همچو چشمان ترم چشم تری نیست که نیست
بس که در ها زده ام لیک به رویم در باز
جز در خانه ی تو هیچ دری نیست که نیست
در رصد خانه قلبم همه آفاق رصد شد
به مثال تو نگارا قمری نیست که نیست
همچو من عاشق محکوم به مرگ غم عشق
بر سردار تو رقصنده سری نیست که نیست
بر تو صد نامه فرستادم و پاسخ نرسید
بی خبر گشتم واز تو خبری نیست که نیست
#باغ و #بستان #دلم بذر #تو دارد #صنما
تو #نباشی #دل مارا #ثمری #نیست که #نیست
کورش محمدی
درود بر شما دوست ادیب عرض کنم خدمت شما این بیت ارسالی از کوروش محمدی هست به شرح زیر که البته ب استقبال غزل معروف حافظ میباشد که شعر دیگری به این شیوه از حاجی سبزواری (اسرار) وجود دارد بنده هر سه شعر را ارسال خواهم کرد برای آگاهی بیشتر دوستان
البته خود حافظ هم ب استقبال غزلی از سعدی سروده اند که آن غزل را هم برای دوستان ارسال میکنیم
تو پری زاده ندانم ز کجا میآیی
کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی
راست خواهی نه حلال است که پنهان دارند
مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی
سرو با قامت زیبای تو در مجلس باغ
نتواند که کند دعوی همبالایی
#در سراپای #وجودت #هنری نیست #که نیست
#عیبت آن #است که بر #بنده #نمیبخشایی
به خدا بر تو که خون من بیچاره مریز
که من آن قدر ندارم که تو دست آلایی
بی رخت چشم ندارم که جهانی بینم
به دو چشمت که ز چشمم مرو ای بینایی
نه مرا حسرت جاه است و نه اندیشه مال
همه اسباب مهیاست تو در میبایی
بر من از دست تو چندان که جفا میآید
خوشتر و خوبتر اندر نظرم میآیی
دیگری نیست که مهر تو در او شاید بست
چاره بعد از تو ندانیم به جز تنهایی
ور به خواری ز در خویش برانی ما را
همچنان شکر کنیمت که عزیز مایی
من از این در به جفا روی نخواهم پیچید
گر ببندی تو به روی من و گر بگشایی
چه کند داعی دولت که قبولش نکنند
ما حریصیم به خدمت تو نمیفرمایی
سعدیا دختر انفاس تو بس دل ببرد
به چنین زیور معنی که تو میآرایی
باد نوروز که بوی گل و سنبل دارد
لطف این باد ندارد که تو میپیمایی
سعدی
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
منت خاک درت بر بصری نیست که نیست
ناظر روی تو صاحب نظرانند آری
سر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست
اشک غماز من ار سرخ برآمد چه عجب
خجل از کرده خود پرده دری نیست که نیست
تا به دامن ننشیند ز نسیمش گردی
سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست
تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند
با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست
من از این طالع شوریده برنجم ور نی
بهره مند از سر کویت دگری نیست که نیست
از حیای لب شیرین تو ای چشمه نوش
غرق آب و عرق اکنون شکری نیست که نیست
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست
شیر در بادیه عشق تو روباه شود
آه از این راه که در وی خطری نیست که نیست
آب چشمم که بر او منت خاک در توست
زیر صد منت او خاک دری نیست که نیست
از وجودم قدری نام و نشان هست که هست
ور نه از ضعف در آن جا اثری نیست که نیست
غیر از این نکته که حافظ ز تو ناخشنود است
در سراپای وجودت هنری نیست که نیست
حافظ
شورش عشق تو در هیچ سری نیست که نیست.
منظر روی تو زیب نظری نیست که نیست.
نیست یک مرغ دلی کش نفکندی به قفس.
تیر بیداد تو تا پر به پری نیست که نیست.
ز فغانم ز فراق رخ و زلفت، به فغان.
سگ کویت همه شب تا سحری نیست که نیست.
نه همین از غم او سینه ما صد چاک است.
داغ او لاله صفت، بر جگری نیست که نیست.
موسیای نیست که دعوی اناالحق شنود.
ورنه این زمزمه اندر شجری نیست که نیست.
چشم ما دیده خفّاش بود ورنه تو را.
پرتو حسن به دیوار و دری نیست که نیست.
گوش اسرار شنو نیست وگرنه «اسرار».
برش از عالم معنی خبری نیست که نیست
حاجی سبزواری
در دلم جز غم عشقت اثری نیست که نیست
جز سر کوی تومارا گذری نیست که نیست
شب یلدایی گیسوی تو در خاطر من
شب تاریست که برآن سحری نیست که نیست
در شب هجر تو ای مه به تمنای وصال
همچو چشمان ترم چشم تری نیست که نیست
بس که در ها زده ام لیک به رویم در باز
جز در خانه ی تو هیچ دری نیست که نیست
در رصد خانه قلبم همه آفاق رصد شد
به مثال تو نگارا قمری نیست که نیست
همچو من عاشق محکوم به مرگ غم عشق
بر سردار تو رقصنده سری نیست که نیست
بر تو صد نامه فرستادم و پاسخ نرسید
بی خبر گشتم واز تو خبری نیست که نیست
#باغ و #بستان #دلم بذر #تو دارد #صنما
تو #نباشی #دل مارا #ثمری #نیست که #نیست
کورش محمدی
Forwarded from اصلاحیه (👑🌟بابک خرمدین🌟👑)
#اصلاحیه
درود بر شما دوست ادیب عرض کنم خدمت شما این بیت ارسالی از کوروش محمدی هست به شرح زیر که البته ب استقبال غزل معروف حافظ میباشد که شعر دیگری به این شیوه از حاجی سبزواری (اسرار) وجود دارد بنده هر سه شعر را ارسال خواهم کرد برای آگاهی بیشتر دوستان
البته خود حافظ هم ب استقبال غزلی از سعدی سروده اند که آن غزل را هم برای دوستان ارسال میکنیم
تو پری زاده ندانم ز کجا میآیی
کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی
راست خواهی نه حلال است که پنهان دارند
مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی
سرو با قامت زیبای تو در مجلس باغ
نتواند که کند دعوی همبالایی
#در سراپای #وجودت #هنری نیست #که نیست
#عیبت آن #است که بر #بنده #نمیبخشایی
به خدا بر تو که خون من بیچاره مریز
که من آن قدر ندارم که تو دست آلایی
بی رخت چشم ندارم که جهانی بینم
به دو چشمت که ز چشمم مرو ای بینایی
نه مرا حسرت جاه است و نه اندیشه مال
همه اسباب مهیاست تو در میبایی
بر من از دست تو چندان که جفا میآید
خوشتر و خوبتر اندر نظرم میآیی
دیگری نیست که مهر تو در او شاید بست
چاره بعد از تو ندانیم به جز تنهایی
ور به خواری ز در خویش برانی ما را
همچنان شکر کنیمت که عزیز مایی
من از این در به جفا روی نخواهم پیچید
گر ببندی تو به روی من و گر بگشایی
چه کند داعی دولت که قبولش نکنند
ما حریصیم به خدمت تو نمیفرمایی
سعدیا دختر انفاس تو بس دل ببرد
به چنین زیور معنی که تو میآرایی
باد نوروز که بوی گل و سنبل دارد
لطف این باد ندارد که تو میپیمایی
سعدی
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
منت خاک درت بر بصری نیست که نیست
ناظر روی تو صاحب نظرانند آری
سر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست
اشک غماز من ار سرخ برآمد چه عجب
خجل از کرده خود پرده دری نیست که نیست
تا به دامن ننشیند ز نسیمش گردی
سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست
تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند
با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست
من از این طالع شوریده برنجم ور نی
بهره مند از سر کویت دگری نیست که نیست
از حیای لب شیرین تو ای چشمه نوش
غرق آب و عرق اکنون شکری نیست که نیست
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست
شیر در بادیه عشق تو روباه شود
آه از این راه که در وی خطری نیست که نیست
آب چشمم که بر او منت خاک در توست
زیر صد منت او خاک دری نیست که نیست
از وجودم قدری نام و نشان هست که هست
ور نه از ضعف در آن جا اثری نیست که نیست
غیر از این نکته که حافظ ز تو ناخشنود است
در سراپای وجودت هنری نیست که نیست
حافظ
شورش عشق تو در هیچ سری نیست که نیست.
منظر روی تو زیب نظری نیست که نیست.
نیست یک مرغ دلی کش نفکندی به قفس.
تیر بیداد تو تا پر به پری نیست که نیست.
ز فغانم ز فراق رخ و زلفت، به فغان.
سگ کویت همه شب تا سحری نیست که نیست.
نه همین از غم او سینه ما صد چاک است.
داغ او لاله صفت، بر جگری نیست که نیست.
موسیای نیست که دعوی اناالحق شنود.
ورنه این زمزمه اندر شجری نیست که نیست.
چشم ما دیده خفّاش بود ورنه تو را.
پرتو حسن به دیوار و دری نیست که نیست.
گوش اسرار شنو نیست وگرنه «اسرار».
برش از عالم معنی خبری نیست که نیست
حاجی سبزواری
در دلم جز غم عشقت اثری نیست که نیست
جز سر کوی تومارا گذری نیست که نیست
شب یلدایی گیسوی تو در خاطر من
شب تاریست که برآن سحری نیست که نیست
در شب هجر تو ای مه به تمنای وصال
همچو چشمان ترم چشم تری نیست که نیست
بس که در ها زده ام لیک به رویم در باز
جز در خانه ی تو هیچ دری نیست که نیست
در رصد خانه قلبم همه آفاق رصد شد
به مثال تو نگارا قمری نیست که نیست
همچو من عاشق محکوم به مرگ غم عشق
بر سردار تو رقصنده سری نیست که نیست
بر تو صد نامه فرستادم و پاسخ نرسید
بی خبر گشتم واز تو خبری نیست که نیست
#باغ و #بستان #دلم بذر #تو دارد #صنما
تو #نباشی #دل مارا #ثمری #نیست که #نیست
کورش محمدی
درود بر شما دوست ادیب عرض کنم خدمت شما این بیت ارسالی از کوروش محمدی هست به شرح زیر که البته ب استقبال غزل معروف حافظ میباشد که شعر دیگری به این شیوه از حاجی سبزواری (اسرار) وجود دارد بنده هر سه شعر را ارسال خواهم کرد برای آگاهی بیشتر دوستان
البته خود حافظ هم ب استقبال غزلی از سعدی سروده اند که آن غزل را هم برای دوستان ارسال میکنیم
تو پری زاده ندانم ز کجا میآیی
کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی
راست خواهی نه حلال است که پنهان دارند
مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی
سرو با قامت زیبای تو در مجلس باغ
نتواند که کند دعوی همبالایی
#در سراپای #وجودت #هنری نیست #که نیست
#عیبت آن #است که بر #بنده #نمیبخشایی
به خدا بر تو که خون من بیچاره مریز
که من آن قدر ندارم که تو دست آلایی
بی رخت چشم ندارم که جهانی بینم
به دو چشمت که ز چشمم مرو ای بینایی
نه مرا حسرت جاه است و نه اندیشه مال
همه اسباب مهیاست تو در میبایی
بر من از دست تو چندان که جفا میآید
خوشتر و خوبتر اندر نظرم میآیی
دیگری نیست که مهر تو در او شاید بست
چاره بعد از تو ندانیم به جز تنهایی
ور به خواری ز در خویش برانی ما را
همچنان شکر کنیمت که عزیز مایی
من از این در به جفا روی نخواهم پیچید
گر ببندی تو به روی من و گر بگشایی
چه کند داعی دولت که قبولش نکنند
ما حریصیم به خدمت تو نمیفرمایی
سعدیا دختر انفاس تو بس دل ببرد
به چنین زیور معنی که تو میآرایی
باد نوروز که بوی گل و سنبل دارد
لطف این باد ندارد که تو میپیمایی
سعدی
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
منت خاک درت بر بصری نیست که نیست
ناظر روی تو صاحب نظرانند آری
سر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست
اشک غماز من ار سرخ برآمد چه عجب
خجل از کرده خود پرده دری نیست که نیست
تا به دامن ننشیند ز نسیمش گردی
سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست
تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند
با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست
من از این طالع شوریده برنجم ور نی
بهره مند از سر کویت دگری نیست که نیست
از حیای لب شیرین تو ای چشمه نوش
غرق آب و عرق اکنون شکری نیست که نیست
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست
شیر در بادیه عشق تو روباه شود
آه از این راه که در وی خطری نیست که نیست
آب چشمم که بر او منت خاک در توست
زیر صد منت او خاک دری نیست که نیست
از وجودم قدری نام و نشان هست که هست
ور نه از ضعف در آن جا اثری نیست که نیست
غیر از این نکته که حافظ ز تو ناخشنود است
در سراپای وجودت هنری نیست که نیست
حافظ
شورش عشق تو در هیچ سری نیست که نیست.
منظر روی تو زیب نظری نیست که نیست.
نیست یک مرغ دلی کش نفکندی به قفس.
تیر بیداد تو تا پر به پری نیست که نیست.
ز فغانم ز فراق رخ و زلفت، به فغان.
سگ کویت همه شب تا سحری نیست که نیست.
نه همین از غم او سینه ما صد چاک است.
داغ او لاله صفت، بر جگری نیست که نیست.
موسیای نیست که دعوی اناالحق شنود.
ورنه این زمزمه اندر شجری نیست که نیست.
چشم ما دیده خفّاش بود ورنه تو را.
پرتو حسن به دیوار و دری نیست که نیست.
گوش اسرار شنو نیست وگرنه «اسرار».
برش از عالم معنی خبری نیست که نیست
حاجی سبزواری
در دلم جز غم عشقت اثری نیست که نیست
جز سر کوی تومارا گذری نیست که نیست
شب یلدایی گیسوی تو در خاطر من
شب تاریست که برآن سحری نیست که نیست
در شب هجر تو ای مه به تمنای وصال
همچو چشمان ترم چشم تری نیست که نیست
بس که در ها زده ام لیک به رویم در باز
جز در خانه ی تو هیچ دری نیست که نیست
در رصد خانه قلبم همه آفاق رصد شد
به مثال تو نگارا قمری نیست که نیست
همچو من عاشق محکوم به مرگ غم عشق
بر سردار تو رقصنده سری نیست که نیست
بر تو صد نامه فرستادم و پاسخ نرسید
بی خبر گشتم واز تو خبری نیست که نیست
#باغ و #بستان #دلم بذر #تو دارد #صنما
تو #نباشی #دل مارا #ثمری #نیست که #نیست
کورش محمدی
#عمر_بگذشت_و_هوس_در_دل_ما_نیمرس_است
#راه_طی_گشت_و_همان_آبله_ها_نیمرس_است
#آه_ما_گر_به_زمین_بوس_اجابت_نرسد
#نیست_تقصیر_هدف_ناوک_ما_نیمرس_است
در ستمکاری و بیداد رسا افتاده است
یار چندان که در آیین وفا نیمرس است
به من از تیغ تو یک زخم نمایان نرسید
مد احسان تو بیرحم چرا نیمرس است؟
نکهت پیرهن یوسف مصرست رسا
گر ز کوته نظری جذبه ما نیمرس است
نه به غمخانه من، نه به مزارم آمد
آن ستمگر ز کجا تا به کجا نیمرس است!
#میوه_پخته_محال_است_نیفتد_بر_خاک
#هر_که_دل_بسته_به_این_دار_فنا_نیمرس_است
#می_رسد_رزق_به_اندازه_حاجت_صائب
#بر_زیادت_طلبان_آب_و_گیا_نیمرس_است
#صائب_تبریزی
معرفی عارفان
@IranianSong – عهدیه - به تو می نازم
ضرورت تصحیح انتقادی
کشد مو بر تن نخجیر تیر از شوق پیکانش
به دل چون رنگ بر گل میدود زخم نمایانش
#میرزا_جلال_اسیر
از #خاقانی #نیست
چهقدر طرفداران سبک هندی به این شعر به عنوان اثری از خاقانی استناد کردند!
دست مریزاد دکتر شفیعی کدکنی عزیز
کشد مو بر تن نخجیر تیر از شوق پیکانش
به دل چون رنگ بر گل میدود زخم نمایانش
#میرزا_جلال_اسیر
از #خاقانی #نیست
چهقدر طرفداران سبک هندی به این شعر به عنوان اثری از خاقانی استناد کردند!
دست مریزاد دکتر شفیعی کدکنی عزیز