اگر از #فردوسی بگذریم، معلوم نیست کدام یک از بزرگان ادبِ ایران زمین به اندازهء #دهخدا به فرهنگِ ملی ما ایرانیان خدمت کرده است. کار عظیم و مردانهء استاد علی اکبر دهخدا دربارهء واژگان زبان فارسی از کارهای کارستانی است که توفیق انجام آن را باید موهبتی الاهی برای زبان فارسی و برای بنیادگذارِ آن به شمار آورد.
.
دهخدا در چند حوزهء فرهنگ ما کارهای استثنایی و بزرگ عرضه کرده است. تنها #امثال_و_حکم او، کافی است که مولفی را در زبان پارسی جاودانگی بخشد تا چه رسد به #لغت_نامه بزرگ او.
عظمت کار دهخدا وقتی آشکارتر می شود که می بینیم او در عرصهء خلاقیت ادبی نیز در دو حوزهء شعر و نثر از پیشاهنگان تجدّد و تحول است.
#محمدرضا_شفیعیکدکنی
با چراغ و آینه، صفحه ۳۷۷
*هفتم اسفند و درگذشت حضرت استاد #میرزا_علی_اکبر_خان_دهخدا را گرامی می داریم.🙏🙏
عکس: ابن بابویه مزار استاد #دهخدا
@m_arefan
.
دهخدا در چند حوزهء فرهنگ ما کارهای استثنایی و بزرگ عرضه کرده است. تنها #امثال_و_حکم او، کافی است که مولفی را در زبان پارسی جاودانگی بخشد تا چه رسد به #لغت_نامه بزرگ او.
عظمت کار دهخدا وقتی آشکارتر می شود که می بینیم او در عرصهء خلاقیت ادبی نیز در دو حوزهء شعر و نثر از پیشاهنگان تجدّد و تحول است.
#محمدرضا_شفیعیکدکنی
با چراغ و آینه، صفحه ۳۷۷
*هفتم اسفند و درگذشت حضرت استاد #میرزا_علی_اکبر_خان_دهخدا را گرامی می داریم.🙏🙏
عکس: ابن بابویه مزار استاد #دهخدا
@m_arefan
📎 #شاعران_بزرگ_پارسی_گوی (۵) 📎
#قرن_چهارم و #نیمه_اول_قرن_پنجم هجری
✅ #ابوشکور_بلخی
او بیتردید از شاعران #بزرگ و #استاد قرن چهارم است. با اینحال نامش را در هیچیک از مآخذ نیاورده و به ذکر #کنیهی او اکتفا کردهاند. از احوال وی در آغاز حیات اطلاعی نداریم و تنها معلوم است که از موطن خود #بلخ به #بخارا #مهاجرت کرده و در آنجا زندگی را به #مداحی امرا و رجال میگذرانیده است.
از #آثار او ابیات پراکندهای در دست است که بعضی از آنها بازماندههای #قصاید اوست. #اثر_مهمش #منظومهای بوده به #بحر_متقارب مرسوم به « #آفرین_نامه » که به سال ۳۳۶ هجری به اتمام رسید. این اثر نشان میدهد که گوینده به #اندرز و #بیان_حِکم و #امثال در شعر خود توجهی خاص میکرد.
شعر بوشکور در آفریننامه #روان و خالی از #صعوبت و #اشکال بوده است. وی علاوه بر آفریننامه دو مثنوی دیگر نیز داشته که از آنها نیز ابیات پراکندهیی در دست داریم. و همچنین بازماندههایی از قصاید و #قطعات و #رباعی نیز موجود است.
این ابیات از آفریننامهی اوست:
خردمند گوید خرد پادشاست
که بر خاص و بر عام فرمانرواست
خرد را تن آدمی لشکر است
همه شهوت و آرزو چاکر است
جهان را به دانش توان یافتن
به دانش بود رشتن و بافتن
و
زدن مرد را چوب بر تار خویش
به از باز گشتن ز گفتار خویش
ز دانا شنیدم که پیمانشکن
زن جافجاف است، بل کم ز زن
و
بدان کوش تا زود دانا شوی
چو دانا شدی زود والا شوی
نه داناتر آنکس که والاتر است
که والاتر آنکس که داناتر است
نبینی به شاهان که بر تختگاه
ز دانندگان باز جویند راه
اگرچه بمانند دیر و دراز
به دانا بودشان همیشه نیاز
نگهبان گنجی تو از دشمنان
و دانش نگهبان تو جاودان
به دانش شود مرد پرهیزکار
چنین گفت آن بخرد هوشیار
که دانش ز تنگی پناه آورد
چو بیراه گردی به راه آورد
📚 #تاریخ_ادبیات_ایران؛ دکتر #ذبیح_الله_صفا؛ جلد اول
#قرن_چهارم و #نیمه_اول_قرن_پنجم هجری
✅ #ابوشکور_بلخی
او بیتردید از شاعران #بزرگ و #استاد قرن چهارم است. با اینحال نامش را در هیچیک از مآخذ نیاورده و به ذکر #کنیهی او اکتفا کردهاند. از احوال وی در آغاز حیات اطلاعی نداریم و تنها معلوم است که از موطن خود #بلخ به #بخارا #مهاجرت کرده و در آنجا زندگی را به #مداحی امرا و رجال میگذرانیده است.
از #آثار او ابیات پراکندهای در دست است که بعضی از آنها بازماندههای #قصاید اوست. #اثر_مهمش #منظومهای بوده به #بحر_متقارب مرسوم به « #آفرین_نامه » که به سال ۳۳۶ هجری به اتمام رسید. این اثر نشان میدهد که گوینده به #اندرز و #بیان_حِکم و #امثال در شعر خود توجهی خاص میکرد.
شعر بوشکور در آفریننامه #روان و خالی از #صعوبت و #اشکال بوده است. وی علاوه بر آفریننامه دو مثنوی دیگر نیز داشته که از آنها نیز ابیات پراکندهیی در دست داریم. و همچنین بازماندههایی از قصاید و #قطعات و #رباعی نیز موجود است.
این ابیات از آفریننامهی اوست:
خردمند گوید خرد پادشاست
که بر خاص و بر عام فرمانرواست
خرد را تن آدمی لشکر است
همه شهوت و آرزو چاکر است
جهان را به دانش توان یافتن
به دانش بود رشتن و بافتن
و
زدن مرد را چوب بر تار خویش
به از باز گشتن ز گفتار خویش
ز دانا شنیدم که پیمانشکن
زن جافجاف است، بل کم ز زن
و
بدان کوش تا زود دانا شوی
چو دانا شدی زود والا شوی
نه داناتر آنکس که والاتر است
که والاتر آنکس که داناتر است
نبینی به شاهان که بر تختگاه
ز دانندگان باز جویند راه
اگرچه بمانند دیر و دراز
به دانا بودشان همیشه نیاز
نگهبان گنجی تو از دشمنان
و دانش نگهبان تو جاودان
به دانش شود مرد پرهیزکار
چنین گفت آن بخرد هوشیار
که دانش ز تنگی پناه آورد
چو بیراه گردی به راه آورد
📚 #تاریخ_ادبیات_ایران؛ دکتر #ذبیح_الله_صفا؛ جلد اول
گویند مردی از گرسنگی رو به مرگ بود.
شیطان برای او غذایی آورد، به شرط آنکه ایمانش را
به او بفروشد.
مرد پس از سیری از فروختن ایمان خود ابا کرد و گفت:
آنچه در گرسنگی فروختم، موهوم و معدومی بیش نبود،
چرا که : «آدم گرسنه دین و ایمان ندارد.»
گرگ گرسنه چو یافت گوشت، نپرسد
کاین شتر صالح است یا خرِ دجال
#امثال_و_حکم
#دهخدا
شیطان برای او غذایی آورد، به شرط آنکه ایمانش را
به او بفروشد.
مرد پس از سیری از فروختن ایمان خود ابا کرد و گفت:
آنچه در گرسنگی فروختم، موهوم و معدومی بیش نبود،
چرا که : «آدم گرسنه دین و ایمان ندارد.»
گرگ گرسنه چو یافت گوشت، نپرسد
کاین شتر صالح است یا خرِ دجال
#امثال_و_حکم
#دهخدا
پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز٬ انگشت خود را قطع کرد. وقتی که نالان طبیبان را میطلبید٬ وزیرش گفت: «هیچ کار خداوند بیحکمت نیست.»
پادشاه از شنیدن این حرف ناراحتتر شد و فریاد کشید: «در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟» و دستور داد وزیر را زندانی کنند.
روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت و آن جا آن قدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیلهای وحشی تنها یافت. آنان پادشاه را دستگیر کرده و به قصد کشتنش به درختی بستند. اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان باید کاملاً سالم باشد و چون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند و او به قصر خود بازگشت. در حالی که به سخن وزیر میاندیشید دستور آزادی وزیر را داد. وقتی وزیر به خدمت شاه رسید٬ شاه گفت: «درست گفتی، قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایدهای داشته؟»
وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زد و پاسخ داد: «برای من هم پر فایده بود چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم و اگر آن روز در زندان نبودم حالا حتماً کشته شده بودم.»
#امثال_و_حکم
پادشاه از شنیدن این حرف ناراحتتر شد و فریاد کشید: «در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟» و دستور داد وزیر را زندانی کنند.
روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت و آن جا آن قدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیلهای وحشی تنها یافت. آنان پادشاه را دستگیر کرده و به قصد کشتنش به درختی بستند. اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان باید کاملاً سالم باشد و چون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند و او به قصر خود بازگشت. در حالی که به سخن وزیر میاندیشید دستور آزادی وزیر را داد. وقتی وزیر به خدمت شاه رسید٬ شاه گفت: «درست گفتی، قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایدهای داشته؟»
وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زد و پاسخ داد: «برای من هم پر فایده بود چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم و اگر آن روز در زندان نبودم حالا حتماً کشته شده بودم.»
#امثال_و_حکم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فرانسويها ضرب المثلى دارند كه
مىگويد:
تنها احمق ها هستند كه عوض نميشوند.
با اين معنا نه تنها در زبان فارسى ضرب المثلى نيست ، بلكه برعكس ، ضرب المثلی هست كه مى گويد :
حرف مرد يكى است.
آيا آنجا كه مقاومت در برابر تغيير و لجبازى در پذيرش اشتباه ريشهاى فرهنگى مىيابد
مىتوان به فردايى بهتر خوشبين بود؟
#امثال_و_حکم
#علی_اکبر_دهخدا
مىگويد:
تنها احمق ها هستند كه عوض نميشوند.
با اين معنا نه تنها در زبان فارسى ضرب المثلى نيست ، بلكه برعكس ، ضرب المثلی هست كه مى گويد :
حرف مرد يكى است.
آيا آنجا كه مقاومت در برابر تغيير و لجبازى در پذيرش اشتباه ريشهاى فرهنگى مىيابد
مىتوان به فردايى بهتر خوشبين بود؟
#امثال_و_حکم
#علی_اکبر_دهخدا