هرچه تو در دل پنهان داری از نیک و بد حق تعالی آن را بر ظاهر تو پیدا گرداند هرچه بیخ درخت پنهان میخورد اثر آن درشاخ و برگ ظاهر میشود
سِیْمَاهُمْ فِیْ وُجُوْهِهِمْ وقوله تعالی سَنَسِمُهُ عَلَی الْخُرْطُوْمِ اگر هر کسی بر ضمیر تو مطلّع نشود رنگ روی خود را چه خواهی کردن.
#حضرت_مولانا
#فیه_مافیه
سِیْمَاهُمْ فِیْ وُجُوْهِهِمْ وقوله تعالی سَنَسِمُهُ عَلَی الْخُرْطُوْمِ اگر هر کسی بر ضمیر تو مطلّع نشود رنگ روی خود را چه خواهی کردن.
#حضرت_مولانا
#فیه_مافیه
آسمان وجود ما پر از ستارگان اميال است و تنها راه كنترل نفس برای انصراف از توجه به آنها، وجود يک خورشيد پر فروغ در اين آسمان است. براي كسی كه مسير حركت عرفانی را انتخاب میکند ، اين خورشيد، »عشق« است.
عشق آن شعلست، کو چون برفروخت
هر چه جز معشوق، باقی جمله سوخت
#حضرت_مولانا
اخترانی كه به شـب در نظـر ما آيند
پيش خورشيد محال است كه پيدا آيند
#سعدی
عشق آن شعلست، کو چون برفروخت
هر چه جز معشوق، باقی جمله سوخت
#حضرت_مولانا
اخترانی كه به شـب در نظـر ما آيند
پيش خورشيد محال است كه پيدا آيند
#سعدی
آسمان وجود ما پر از ستارگان اميال است و تنها راه كنترل نفس برای انصراف از توجه به آنها، وجود يک خورشيد پر فروغ در اين آسمان است. براي كسی كه مسير حركت عرفانی را انتخاب میکند ، اين خورشيد، »عشق« است.
عشق آن شعلست، کو چون برفروخت
هر چه جز معشوق، باقی جمله سوخت
#حضرت_مولانا
اخترانی كه به شـب در نظـر ما آيند
پيش خورشيد محال است كه پيدا آيند
#سعدی
عشق آن شعلست، کو چون برفروخت
هر چه جز معشوق، باقی جمله سوخت
#حضرت_مولانا
اخترانی كه به شـب در نظـر ما آيند
پيش خورشيد محال است كه پيدا آيند
#سعدی
"اراده"
اراده ستون اصلی حرکت است. یکی از وجوه تمایز انسان با سایر موجودات قدرت اراده است. آدمی میتواند با تکیه بر اراده و همّت خویش حرکت کند و حرکت بیافریند. اینکه انسان در چه وضعیتی قرار دارد و به چه میزانی از قدرت برخوردار است، مهم نیست بلکه به کار گیری اراده و در نتیجهٔ آن به حرکت و پویایی رسیدن مهم است. #مولانا میفرماید انسان شریف است چون اراده و همت دارد. او تأکید میکند که آدمی نباید درگیر قضاوتهای خود نسبت به خود شود؛ باید برخیزد و حرکت کند و عنصر اراده و همّت را بکار گیرد تا تغییری در وضعیت خود ایجاد کند.
منگر آنکه تو حقیری یا ضعیف
بنگر اندر همّتِ خود ای شریف
#حضرت_مولانا
#مثنوی_معنوی
اراده ستون اصلی حرکت است. یکی از وجوه تمایز انسان با سایر موجودات قدرت اراده است. آدمی میتواند با تکیه بر اراده و همّت خویش حرکت کند و حرکت بیافریند. اینکه انسان در چه وضعیتی قرار دارد و به چه میزانی از قدرت برخوردار است، مهم نیست بلکه به کار گیری اراده و در نتیجهٔ آن به حرکت و پویایی رسیدن مهم است. #مولانا میفرماید انسان شریف است چون اراده و همت دارد. او تأکید میکند که آدمی نباید درگیر قضاوتهای خود نسبت به خود شود؛ باید برخیزد و حرکت کند و عنصر اراده و همّت را بکار گیرد تا تغییری در وضعیت خود ایجاد کند.
منگر آنکه تو حقیری یا ضعیف
بنگر اندر همّتِ خود ای شریف
#حضرت_مولانا
#مثنوی_معنوی
ﺍﯼ ﺗﻦ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﭘﺎﯼ ﺩﻝ ﻭﯼ ﺩﻝ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺩﺍﻣﻨﺖ
ﺩﺍﻣﻦ ﺯ ﺩﻝ ﺍﻧﺪﺭﻣﮑﺶ ﺗﺎ ﺗﻦ ﺭﺳﺪ ﺑﺮ ﺑﺎﻡ ﺩﻝ
ﺍﯼ ﮔﻮﻫﺮ ﺩﺭﻳﺎﯼ ﺩﻝ ﭼﻪ ﺟﺎﯼ ﺟﺎﻥ ﭼﻪ ﺟﺎﯼ ﺩﻝ
ﺭﻭﺷﻦ ﺯ ﺗﻮ ﺷﺐ ﻫﺎﯼ ﺩﻝ ﺧﺮﻡ ﺯ ﺗﻮ ﺍﻳﺎﻡ ﺩﻝ
#حضرت_مولانا
ﺩﺍﻣﻦ ﺯ ﺩﻝ ﺍﻧﺪﺭﻣﮑﺶ ﺗﺎ ﺗﻦ ﺭﺳﺪ ﺑﺮ ﺑﺎﻡ ﺩﻝ
ﺍﯼ ﮔﻮﻫﺮ ﺩﺭﻳﺎﯼ ﺩﻝ ﭼﻪ ﺟﺎﯼ ﺟﺎﻥ ﭼﻪ ﺟﺎﯼ ﺩﻝ
ﺭﻭﺷﻦ ﺯ ﺗﻮ ﺷﺐ ﻫﺎﯼ ﺩﻝ ﺧﺮﻡ ﺯ ﺗﻮ ﺍﻳﺎﻡ ﺩﻝ
#حضرت_مولانا
بوی مشکی در جهان افکندهای
مشک را در لامکان افکندهای
صد هزاران غلغله زین بوی مشک
در زمین و آسمان افکندهای
از شعاع نور و نار خویشتن
آتشی در عقل و جان افکندهای
از کمال لعل جان افزای خویش
شورشی در بحر و کان افکندهای
تو نهادی قاعده عاشق کشی
در دل عاشق کشان افکندهای
صد هزاران روح رومی روی را
در میان زنگیان افکندهای
با یقین پاکشان بسرشتهای
چونشان اندر گمان افکندهای
چون به دست خویششان کردی خمیر
چونشان در قید نان افکندهای
هم شکار و هم شکاری گیر را
زیر این دام گران افکندهای
پردلان را همچو دل بشکستهای
بی دلان را در فغان افکندهای
جان سلطان زادگان را بنده وار
پیش عقل پاسبان افکندهای
#دیوان_شمس
#حضرت_مولانا
مشک را در لامکان افکندهای
صد هزاران غلغله زین بوی مشک
در زمین و آسمان افکندهای
از شعاع نور و نار خویشتن
آتشی در عقل و جان افکندهای
از کمال لعل جان افزای خویش
شورشی در بحر و کان افکندهای
تو نهادی قاعده عاشق کشی
در دل عاشق کشان افکندهای
صد هزاران روح رومی روی را
در میان زنگیان افکندهای
با یقین پاکشان بسرشتهای
چونشان اندر گمان افکندهای
چون به دست خویششان کردی خمیر
چونشان در قید نان افکندهای
هم شکار و هم شکاری گیر را
زیر این دام گران افکندهای
پردلان را همچو دل بشکستهای
بی دلان را در فغان افکندهای
جان سلطان زادگان را بنده وار
پیش عقل پاسبان افکندهای
#دیوان_شمس
#حضرت_مولانا
کجایید ای شهیدان خدایی/ بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق/ پرندهتر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی/ بدانسته فلک را درگشایی
کجایید ای ز جان و جا رهیده/ کسی مر عقل را گوید کجایی
کجایید ای در زندان شکسته/ بداده وام داران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشاده/ کجایید ای نوای بینوایی
#حضرت_مولانا
کجایید ای سبک روحان عاشق/ پرندهتر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی/ بدانسته فلک را درگشایی
کجایید ای ز جان و جا رهیده/ کسی مر عقل را گوید کجایی
کجایید ای در زندان شکسته/ بداده وام داران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشاده/ کجایید ای نوای بینوایی
#حضرت_مولانا
روز عاشورا همه اهل حلب
باب انطاکیه اندر تا به شب
گرد آید مرد و زن جمعی عظیم
ماتم آن خاندان دارد مقیم
ناله و نوحه کنند اندر بکا
شیعه عاشورا برای کربلا
بشمرند آن ظلمها و امتحان
کز یزید و شمر دید آن خاندان
نعرههاشان میرود در ویل و وشت
پر همیگردد همه صحرا و دشت
#حضرت_مولانا
#مثنوی_دفتر_ششم
باب انطاکیه اندر تا به شب
گرد آید مرد و زن جمعی عظیم
ماتم آن خاندان دارد مقیم
ناله و نوحه کنند اندر بکا
شیعه عاشورا برای کربلا
بشمرند آن ظلمها و امتحان
کز یزید و شمر دید آن خاندان
نعرههاشان میرود در ویل و وشت
پر همیگردد همه صحرا و دشت
#حضرت_مولانا
#مثنوی_دفتر_ششم
Forwarded from MAمریم
MAمریم ابریشمی
۳۵۸۴) بود لقمان پیشِ خواجۀ خویشتن / در میان بندگانش خوار تن
۳۵۸۵) می فرستاد او غلامان را به باغ / تا که میوه آیدش بهرِ فراغ
۳۵۸۶) بود لقمان در غلامان چون طُفَیل / پُر معانی ، تیره صورت ، همچو لَیل
۳۵۸۷) آن غلامان ، میوه هایِ جمع را / خوش بخوردند از نَهیبِ طمع را
۳۵۸۸) خواجه را گفتند : لقمان ، خورد آن / خواجه ، بر لقمان تُرُش گشت و گران
۳۵۸۹) چون تفحُص کرد لقمان از سبب / در عِتابِ خواجه اش ، بگشاد لب
۳۵۹۰) گفت لقمان : سیّدا پیشِ خدا / بندۀ خائن نباشد مُرتضا
۳۵۹۱) امتحان کُن جمله مان را ای کریم / سیرِمان در ده تو از آبِ حَمیم
۳۵۹۲) بعد از آن ما را به صحرای کلان / تو سواره ، ما پیاده می دوان
۳۵۹۳) آنگهان بنگر تو بد کردار را / صُنع هایِ کاشفُ الاسرار را
۳۵۹۴) گشت ساقی خواجه ، از آب حَمیم / مر غلامان را و خوردند آن ز بیم
۳۵۹۵) بعد از آن می راندشان در دشت ها / می دویدندی میانِ کشت ها
۳۵۹۶) قی در افتادند ایشان از عَنا / آب می آورد زیشان میوه ها
۳۵۹۷) چون که لقمان را درآمد قی زناف / می برآمد از درونش ، آبِ صاف
۳۵۹۸) حکمتِ لقمان چو دانَد این نمود / پس چه باشد حکمتِ ربُ الوجود ؟
۳۵۹۹) یَومَ تُبلی اَلسّرایر کُلُها / بانَ مِنکُم کامِنُ لا یَشتَهی
۳۶۰۰) چون سُقُوا ماءََ حَمیماََ قُطّعَت / جُملة الاَستارِ مِمّا اَفظعت
۳۶۰۱) نار از آن آمد عذابِ کافران / که حَجَر را نار باشد امتحان
۳۶۰۲) آن دلِ چون سنگِ ما را چند چند / نرم گفتیم و نمی پذرفت پند
۳۶۰۳) ریشِ بَد را داروی بَد یافت رگ / مر سَرِ خر را سِزَد دندانِ سگ
۳۶۰۴) اَلخَبیثات للخَبیثین ، حکمت است / زشت را ، هم زشت جفت و بابت است
۳۶۰۵) پس تو هر جفتی که می خواهی ، برو / محو و هم شکل و صفاتِ دوست شو
۳۶۰۶) نور خواهی ، مستَعدِ نور شو / دور خواهی ، خویش بین و دور شو
۳۶۰۷) ور رهی خواهی از این سِجنِ خَرِب / سَر مکش از دوست وَاسجُد وَاقتَرِب
#حضرت مولانا🌹
۳۵۸۴) بود لقمان پیشِ خواجۀ خویشتن / در میان بندگانش خوار تن
۳۵۸۵) می فرستاد او غلامان را به باغ / تا که میوه آیدش بهرِ فراغ
۳۵۸۶) بود لقمان در غلامان چون طُفَیل / پُر معانی ، تیره صورت ، همچو لَیل
۳۵۸۷) آن غلامان ، میوه هایِ جمع را / خوش بخوردند از نَهیبِ طمع را
۳۵۸۸) خواجه را گفتند : لقمان ، خورد آن / خواجه ، بر لقمان تُرُش گشت و گران
۳۵۸۹) چون تفحُص کرد لقمان از سبب / در عِتابِ خواجه اش ، بگشاد لب
۳۵۹۰) گفت لقمان : سیّدا پیشِ خدا / بندۀ خائن نباشد مُرتضا
۳۵۹۱) امتحان کُن جمله مان را ای کریم / سیرِمان در ده تو از آبِ حَمیم
۳۵۹۲) بعد از آن ما را به صحرای کلان / تو سواره ، ما پیاده می دوان
۳۵۹۳) آنگهان بنگر تو بد کردار را / صُنع هایِ کاشفُ الاسرار را
۳۵۹۴) گشت ساقی خواجه ، از آب حَمیم / مر غلامان را و خوردند آن ز بیم
۳۵۹۵) بعد از آن می راندشان در دشت ها / می دویدندی میانِ کشت ها
۳۵۹۶) قی در افتادند ایشان از عَنا / آب می آورد زیشان میوه ها
۳۵۹۷) چون که لقمان را درآمد قی زناف / می برآمد از درونش ، آبِ صاف
۳۵۹۸) حکمتِ لقمان چو دانَد این نمود / پس چه باشد حکمتِ ربُ الوجود ؟
۳۵۹۹) یَومَ تُبلی اَلسّرایر کُلُها / بانَ مِنکُم کامِنُ لا یَشتَهی
۳۶۰۰) چون سُقُوا ماءََ حَمیماََ قُطّعَت / جُملة الاَستارِ مِمّا اَفظعت
۳۶۰۱) نار از آن آمد عذابِ کافران / که حَجَر را نار باشد امتحان
۳۶۰۲) آن دلِ چون سنگِ ما را چند چند / نرم گفتیم و نمی پذرفت پند
۳۶۰۳) ریشِ بَد را داروی بَد یافت رگ / مر سَرِ خر را سِزَد دندانِ سگ
۳۶۰۴) اَلخَبیثات للخَبیثین ، حکمت است / زشت را ، هم زشت جفت و بابت است
۳۶۰۵) پس تو هر جفتی که می خواهی ، برو / محو و هم شکل و صفاتِ دوست شو
۳۶۰۶) نور خواهی ، مستَعدِ نور شو / دور خواهی ، خویش بین و دور شو
۳۶۰۷) ور رهی خواهی از این سِجنِ خَرِب / سَر مکش از دوست وَاسجُد وَاقتَرِب
#حضرت مولانا🌹
شوق دیـدار تـو سر رفت
ز پیمانهٔ ما
کی قدم مینهی ای شاه به
ویـرانهٔ ما
ما هنوز ای نفست گرم پر
از تاب و تبیم
سر و سامان بده بر این دلِ
دیوانهٔ ما
#حضرت_مولانا
ز پیمانهٔ ما
کی قدم مینهی ای شاه به
ویـرانهٔ ما
ما هنوز ای نفست گرم پر
از تاب و تبیم
سر و سامان بده بر این دلِ
دیوانهٔ ما
#حضرت_مولانا