معرفی عارفان
1.02K subscribers
32.3K photos
11.6K videos
3.16K files
2.64K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
  خورشید رو نماید وز ذره رقص خواهد

                 آن به که رقص آری
                 دامن همی‌کشانی

   ما میوه‌های خامیم در تاب آفتابت

                رقصی کنیم رقصی
                  زیرا تو می‌پزانی

                #مولانا
نوح به خداوند عرض می‌کند :




پیش ازین طوفان و ، بعدِ این ، مرا ،

تو ، مخاطب بوده‌ای در ماجرا ،




تا ، مثنّا بشنوم من نامِ تو ،

عاشقم برنامِ جان‌آرامِ تو ،




هر زمانم غرقه می‌کن ، من خوشم ،

حکمِ تو ، جان است ، چون جان می‌کشم ،






#مولانا
#مولوی از #مثنوی‌اَش دفاع می‌کند : 👇👇👇


خیالِ بَد اندیشیدنِ قاصرفهمان :





پیش از آنک ، این قصه تا مَخلَص رسد ،

دودگندی آمد از اهلِ حسد ،




من نمی‌رنجم ازین ، لیک ، این لکد ،

خاطرِ ساده‌دلی را ، پی کند ،




خوش بیان کرد آن حکیمِ غزنوی ،

بهرِ محجوبان ، مثالِ معنوی ،




که ، ز قرآن ، گر نبیند غیرِ قال ،

این ، عجب نَبوَد ز اصحابِ ضلال ،




کز شعاعِ آفتابِ پُر ز نور ،

غیرِ گرمی ، می‌نیابد چشمِ کور ،




خربَطی ، ناگاه از خرخانه‌ای ،

سر ، برون آوَرد ، چون طعانه‌ای ،




#خربط = بَطِ بزرگ ، مرغابیِ بزرگ ، غاز ، به‌معنیِ مردِ احمق و مسخره هم گفته شده .



کین سخن ، پست است ،،، یعنی مثنوی ،

قصهٔ پیغمبر است و پی‌رَوی ،




نیست ذکرِ بحث و اسرارِ بلند ،

که ، دَوانند اولیا ، آن‌سو سمند ،




از مقاماتِ تَبَتُّل تا فنا ،

پایه‌پایه تا ملاقاتِ خدا ،




شرح و حدّ هر مقام و منزلی ،

که به‌پَر ، زو برپَرَد صاحبدلی ،




چون ، کتاب‌الله بیامد ، هم برآن ،

این‌چنین طعنه زدند آن کافران ،




که ، اساطیر است و افسانهٔ نژند ،

نیست تعمیقی و تحقیقِ بلند ،




کودکانذ خُرد ، فهمش می‌کنند ،

نیست ، جز امرِ پسند و ناپسند ،




ذکرِ یوسف ، ذکرِ زلفِ پُرخَمَش ،

ذکرِ یعقوب و زلیخا و غمش ،




ظاهر است و ، هرکسی پی می‌بَرَد ،

کو بیان؟ ، که گم شود در وی خِرَد؟ ،




گفت : اگر آسان نماید این به‌تو ،

اینچنین آسان ،،، یکی سوره بگو ،




جنّیان و انسیان و اهلِ کار ،

گو ، یکی آیت ازین آسان ، بیار ،





#مولانا
منگر اندر نقشِ زشت و خوبِ خویش ،

بنگر اندر عشق و در مطلوبِ خویش ،




منگر آنکه ، تو حقیری یا ضعیف ،

بنگر اندر همّتِ خود ، ای شریف ،




تو ، به هر حالی که باشی ، می‌طلب ،

آب می‌جو دائماً ، ای خشک‌لب ،




کآن لبِ خشکت ، گواهی می‌دهد ،

کو ، به‌آخِر بر سرِ منبع رسد ،




خشکیِ لب ،،، هست پیغامی ز آب ،

که به‌مات آرَد یقین ، این اضطراب ،




کاین طلب‌کاری ، مبارک‌جُنبشی‌ست ،

این طلب ، در راهِ حق ، مانع‌کُشی‌ست ،




این طلب ، مِفتاحِ مطلوباتِ تُست ،

این ، سپاه و نصرتِ رایاتِ تُست ،

#رایات = رای‌ها - در اینجا می‌توان آمال و آرزوها و خواسته‌ها نیز معنی کرد .




گرچه آلت نیستت ،،، تو ، می‌طلب ،

نیست آلت حاجت ، اندر راهِ رَب ،





#مولانا
مثنوی دفترسوم ص ۳۹۱ و ۳۹۲
بیت ۱۴۵۲ تا ۱۴۶۰



آن‌ها که می‌توانند از دانایان و فضلا و اساتید و نویسندگان اگر هزاران کتاب در معنی و تفسیر این چند بیت بنویسند ، باز هم کم است .
از رَه و منزل ، ز کوتاه و دراز ،

دل ، چه داند؟ ، کوست مستِ دلنواز ،

#کوست = که او هست




آن دراز و کوتَه ، اوصافِ تن است ،

رفتنِ ارواح ، دیگر رفتن است ،




تو ، سفر کردی ز نطفه تا به عقل ،

نی ، به گامی بود ، نی ، منزل ، نه ، نَقل ،




سَیرِ جان ، بی چون بُوَد در دور و دیر ،

جسمِ ما ، از جان بیاموزید سَیر ،




سَیرِ جسمانه ، رها کرد او کنون ،

می‌رود بی چون ، نهان در شکلِ چون ،




گفت : روزی می‌شدم مشتاق‌وار ،

تا  ،ببینم در بشر ، اَنوارِ یار ،




تا ببینم قُلزمی در قطره‌ای ،

آفتابی ،،، درج اندر ذرّه‌ای ،




چون رسیدم سویِ یک ساحل ، به گام ،

بود بیگَه‌گشته روز و ، وقتِ شام ،





#مولانا
مثنوی دفترسوم ص۴۱۵
برفت یار من و یادگار ماند مرا
رخ معصفر و چشم پرآب و وااسفا

دو دیده باشد پرنم چو در ویست مقیم
فرات و کوثر آب حیات جان افزا




#مولانا
تا که خرابم نکند کی دهد آن گنج به من
تا که به سیلم ندهد کی کشدم بحر عطا



#مولانا
گر هزاران دام باشد در قدم
چون تو با مایی، نباشد هیچ غم


#مولانا
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را؟
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را؟



#مولانا
در پیش چنین خنده
جانست و جهان،بنده

صد جان و جهان نو
در می‌رسد از هر سو


#مولانا