خورشید رو نماید وز ذره رقص خواهد
آن به که رقص آری
دامن همیکشانی
ما میوههای خامیم در تاب آفتابت
رقصی کنیم رقصی
زیرا تو میپزانی
#مولانا
آن به که رقص آری
دامن همیکشانی
ما میوههای خامیم در تاب آفتابت
رقصی کنیم رقصی
زیرا تو میپزانی
#مولانا
نوح به خداوند عرض میکند :
پیش ازین طوفان و ، بعدِ این ، مرا ،
تو ، مخاطب بودهای در ماجرا ،
تا ، مثنّا بشنوم من نامِ تو ،
عاشقم برنامِ جانآرامِ تو ،
هر زمانم غرقه میکن ، من خوشم ،
حکمِ تو ، جان است ، چون جان میکشم ،
#مولانا
پیش ازین طوفان و ، بعدِ این ، مرا ،
تو ، مخاطب بودهای در ماجرا ،
تا ، مثنّا بشنوم من نامِ تو ،
عاشقم برنامِ جانآرامِ تو ،
هر زمانم غرقه میکن ، من خوشم ،
حکمِ تو ، جان است ، چون جان میکشم ،
#مولانا
#مولوی از #مثنویاَش دفاع میکند : 👇👇👇
خیالِ بَد اندیشیدنِ قاصرفهمان :
پیش از آنک ، این قصه تا مَخلَص رسد ،
دودگندی آمد از اهلِ حسد ،
من نمیرنجم ازین ، لیک ، این لکد ،
خاطرِ سادهدلی را ، پی کند ،
خوش بیان کرد آن حکیمِ غزنوی ،
بهرِ محجوبان ، مثالِ معنوی ،
که ، ز قرآن ، گر نبیند غیرِ قال ،
این ، عجب نَبوَد ز اصحابِ ضلال ،
کز شعاعِ آفتابِ پُر ز نور ،
غیرِ گرمی ، مینیابد چشمِ کور ،
خربَطی ، ناگاه از خرخانهای ،
سر ، برون آوَرد ، چون طعانهای ،
#خربط = بَطِ بزرگ ، مرغابیِ بزرگ ، غاز ، بهمعنیِ مردِ احمق و مسخره هم گفته شده .
کین سخن ، پست است ،،، یعنی مثنوی ،
قصهٔ پیغمبر است و پیرَوی ،
نیست ذکرِ بحث و اسرارِ بلند ،
که ، دَوانند اولیا ، آنسو سمند ،
از مقاماتِ تَبَتُّل تا فنا ،
پایهپایه تا ملاقاتِ خدا ،
شرح و حدّ هر مقام و منزلی ،
که بهپَر ، زو برپَرَد صاحبدلی ،
چون ، کتابالله بیامد ، هم برآن ،
اینچنین طعنه زدند آن کافران ،
که ، اساطیر است و افسانهٔ نژند ،
نیست تعمیقی و تحقیقِ بلند ،
کودکانذ خُرد ، فهمش میکنند ،
نیست ، جز امرِ پسند و ناپسند ،
ذکرِ یوسف ، ذکرِ زلفِ پُرخَمَش ،
ذکرِ یعقوب و زلیخا و غمش ،
ظاهر است و ، هرکسی پی میبَرَد ،
کو بیان؟ ، که گم شود در وی خِرَد؟ ،
گفت : اگر آسان نماید این بهتو ،
اینچنین آسان ،،، یکی سوره بگو ،
جنّیان و انسیان و اهلِ کار ،
گو ، یکی آیت ازین آسان ، بیار ،
#مولانا
خیالِ بَد اندیشیدنِ قاصرفهمان :
پیش از آنک ، این قصه تا مَخلَص رسد ،
دودگندی آمد از اهلِ حسد ،
من نمیرنجم ازین ، لیک ، این لکد ،
خاطرِ سادهدلی را ، پی کند ،
خوش بیان کرد آن حکیمِ غزنوی ،
بهرِ محجوبان ، مثالِ معنوی ،
که ، ز قرآن ، گر نبیند غیرِ قال ،
این ، عجب نَبوَد ز اصحابِ ضلال ،
کز شعاعِ آفتابِ پُر ز نور ،
غیرِ گرمی ، مینیابد چشمِ کور ،
خربَطی ، ناگاه از خرخانهای ،
سر ، برون آوَرد ، چون طعانهای ،
#خربط = بَطِ بزرگ ، مرغابیِ بزرگ ، غاز ، بهمعنیِ مردِ احمق و مسخره هم گفته شده .
کین سخن ، پست است ،،، یعنی مثنوی ،
قصهٔ پیغمبر است و پیرَوی ،
نیست ذکرِ بحث و اسرارِ بلند ،
که ، دَوانند اولیا ، آنسو سمند ،
از مقاماتِ تَبَتُّل تا فنا ،
پایهپایه تا ملاقاتِ خدا ،
شرح و حدّ هر مقام و منزلی ،
که بهپَر ، زو برپَرَد صاحبدلی ،
چون ، کتابالله بیامد ، هم برآن ،
اینچنین طعنه زدند آن کافران ،
که ، اساطیر است و افسانهٔ نژند ،
نیست تعمیقی و تحقیقِ بلند ،
کودکانذ خُرد ، فهمش میکنند ،
نیست ، جز امرِ پسند و ناپسند ،
ذکرِ یوسف ، ذکرِ زلفِ پُرخَمَش ،
ذکرِ یعقوب و زلیخا و غمش ،
ظاهر است و ، هرکسی پی میبَرَد ،
کو بیان؟ ، که گم شود در وی خِرَد؟ ،
گفت : اگر آسان نماید این بهتو ،
اینچنین آسان ،،، یکی سوره بگو ،
جنّیان و انسیان و اهلِ کار ،
گو ، یکی آیت ازین آسان ، بیار ،
#مولانا
منگر اندر نقشِ زشت و خوبِ خویش ،
بنگر اندر عشق و در مطلوبِ خویش ،
منگر آنکه ، تو حقیری یا ضعیف ،
بنگر اندر همّتِ خود ، ای شریف ،
تو ، به هر حالی که باشی ، میطلب ،
آب میجو دائماً ، ای خشکلب ،
کآن لبِ خشکت ، گواهی میدهد ،
کو ، بهآخِر بر سرِ منبع رسد ،
خشکیِ لب ،،، هست پیغامی ز آب ،
که بهمات آرَد یقین ، این اضطراب ،
کاین طلبکاری ، مبارکجُنبشیست ،
این طلب ، در راهِ حق ، مانعکُشیست ،
این طلب ، مِفتاحِ مطلوباتِ تُست ،
این ، سپاه و نصرتِ رایاتِ تُست ،
#رایات = رایها - در اینجا میتوان آمال و آرزوها و خواستهها نیز معنی کرد .
گرچه آلت نیستت ،،، تو ، میطلب ،
نیست آلت حاجت ، اندر راهِ رَب ،
#مولانا
مثنوی دفترسوم ص ۳۹۱ و ۳۹۲
بیت ۱۴۵۲ تا ۱۴۶۰
آنها که میتوانند از دانایان و فضلا و اساتید و نویسندگان اگر هزاران کتاب در معنی و تفسیر این چند بیت بنویسند ، باز هم کم است .
بنگر اندر عشق و در مطلوبِ خویش ،
منگر آنکه ، تو حقیری یا ضعیف ،
بنگر اندر همّتِ خود ، ای شریف ،
تو ، به هر حالی که باشی ، میطلب ،
آب میجو دائماً ، ای خشکلب ،
کآن لبِ خشکت ، گواهی میدهد ،
کو ، بهآخِر بر سرِ منبع رسد ،
خشکیِ لب ،،، هست پیغامی ز آب ،
که بهمات آرَد یقین ، این اضطراب ،
کاین طلبکاری ، مبارکجُنبشیست ،
این طلب ، در راهِ حق ، مانعکُشیست ،
این طلب ، مِفتاحِ مطلوباتِ تُست ،
این ، سپاه و نصرتِ رایاتِ تُست ،
#رایات = رایها - در اینجا میتوان آمال و آرزوها و خواستهها نیز معنی کرد .
گرچه آلت نیستت ،،، تو ، میطلب ،
نیست آلت حاجت ، اندر راهِ رَب ،
#مولانا
مثنوی دفترسوم ص ۳۹۱ و ۳۹۲
بیت ۱۴۵۲ تا ۱۴۶۰
آنها که میتوانند از دانایان و فضلا و اساتید و نویسندگان اگر هزاران کتاب در معنی و تفسیر این چند بیت بنویسند ، باز هم کم است .
از رَه و منزل ، ز کوتاه و دراز ،
دل ، چه داند؟ ، کوست مستِ دلنواز ،
#کوست = که او هست
آن دراز و کوتَه ، اوصافِ تن است ،
رفتنِ ارواح ، دیگر رفتن است ،
تو ، سفر کردی ز نطفه تا به عقل ،
نی ، به گامی بود ، نی ، منزل ، نه ، نَقل ،
سَیرِ جان ، بی چون بُوَد در دور و دیر ،
جسمِ ما ، از جان بیاموزید سَیر ،
سَیرِ جسمانه ، رها کرد او کنون ،
میرود بی چون ، نهان در شکلِ چون ،
گفت : روزی میشدم مشتاقوار ،
تا ،ببینم در بشر ، اَنوارِ یار ،
تا ببینم قُلزمی در قطرهای ،
آفتابی ،،، درج اندر ذرّهای ،
چون رسیدم سویِ یک ساحل ، به گام ،
بود بیگَهگشته روز و ، وقتِ شام ،
#مولانا
مثنوی دفترسوم ص۴۱۵
دل ، چه داند؟ ، کوست مستِ دلنواز ،
#کوست = که او هست
آن دراز و کوتَه ، اوصافِ تن است ،
رفتنِ ارواح ، دیگر رفتن است ،
تو ، سفر کردی ز نطفه تا به عقل ،
نی ، به گامی بود ، نی ، منزل ، نه ، نَقل ،
سَیرِ جان ، بی چون بُوَد در دور و دیر ،
جسمِ ما ، از جان بیاموزید سَیر ،
سَیرِ جسمانه ، رها کرد او کنون ،
میرود بی چون ، نهان در شکلِ چون ،
گفت : روزی میشدم مشتاقوار ،
تا ،ببینم در بشر ، اَنوارِ یار ،
تا ببینم قُلزمی در قطرهای ،
آفتابی ،،، درج اندر ذرّهای ،
چون رسیدم سویِ یک ساحل ، به گام ،
بود بیگَهگشته روز و ، وقتِ شام ،
#مولانا
مثنوی دفترسوم ص۴۱۵
برفت یار من و یادگار ماند مرا
رخ معصفر و چشم پرآب و وااسفا
دو دیده باشد پرنم چو در ویست مقیم
فرات و کوثر آب حیات جان افزا
#مولانا
رخ معصفر و چشم پرآب و وااسفا
دو دیده باشد پرنم چو در ویست مقیم
فرات و کوثر آب حیات جان افزا
#مولانا