معرفی عارفان
1.17K subscribers
33.1K photos
11.9K videos
3.19K files
2.72K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
یادِ
رنگينی...
در خاطر من...
گريه می انگيزد...


#استاد_ابتهاج

پروازش مبارک ‌ استاد ابتهاج عزیزمان😢😔
تو میروی،
کِه بماند؟
که بر نهالک بی برگِ ما ترانه بخواند؟

#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
:هوشنگ ابتهاج درگذشت. روحش شاد💐
#امیر_هوشنگ_ابتهاج_سمیعی_ گیلانی متخلص به (( ه. الف سایه )) در ششم اسفند ماه سال ۱۳۰۶ در رشت متولد شد. او اولین فرزند فاطمه رفعت و میرزا آقا خان ابتهاج و یکی از چهار فرزند و تنها پسر خانواده بود ...

 . پدرش آقاخان ابتهاج از مردان سرشناس رشت و مدتی رئیس بیمارستان پورسینای این شهر بود.
هوشنگ ابتهاج شروع تحصیل و ادامه‌ی تحصیلات ابتدایی و بخشی از تحصیلات دبیرستانی در مدارس عنصری ، قاآنی ، لقمان ، و شاهپور در شهر رشت و بعد برای کلاس پنجم متوسطه در دبیرستان تمدن تهران سپری کرد . در سال 1318 با موسیقی و سرودن شعر آشنا گردید . وی در جوانی دلباخته دختری ارمنی به نام گالیا شد که در رشت ساکن بود و این عشق دوران جوانی دست مایه اشعار عاشقانه‌ای شد که در آن ایام سرود. بعدها که ایران غرق خونریزی و جنگ و بحران شد، شعری با اشاره به همان روابط عاشقانه‌اش با گالیا سرود.
 
ازدواج :
 
در سال 1337 با خانم آلما مایکیال ازدواج کرد و  حاصل این ازدواج چهار فرزند به نامهای یلدا (1338)، کیوان (1339)،آسیا (1340)، و کاوه (1341) می باشد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"سایه" خطاب به برادر "نادیده" اش..‌.
شعری که سروده نشد
کرد مردی از سخن‌دانی سوال
حق و باطل چیست ای نیکو مقال

گوش را بگرفت و گفت این باطلست
چشم حقست و یقینش حاصلست

آن به نسبت باطل آمد پیش این
نسبتست اغلب سخنها ای امین

ز آفتاب ار کرد خفاش احتجاب
نیست محجوب از خیال آفتاب


#مولانا
دریغا حرام و دروغ گفتن شرط نیست، و دروغ گفتن خود حرام است؛ و هر جا که از دروغی عصمت مال و خون مسلمانی حاصل شود و به طریقی دیگر حاصل نشود، آن دروغ واجب باشد و دروغ ننهند در شرع.

"لا اله الا الله" به زبان گفتن که دل از آن خبر ندارد و دروغ باشد، و دروغ حرام باشد؛ اما چون عصمت مال و خون جز بدین کلمات حاصل نمی‌آید این دروغ مباح شود. دریغا به نزدیک مختصر همتان و قاصردیدگان مصور شده است که این کلمات گفتن به زبان راست آید.



#تمهیدات
#عین‌القضات_همدانی
یک نکته بدان!
باشد که من دیگر با این حدیث نیفتم.
اگر تو را مثلاً فرزندی عزیز بود،
و او را به ضرورت حجامت باید کردن،
تو او را به حجامت برنجانی،
و بدان راضی بوده باشی،
و با رضای او از بهر رنج او
رنجور دل باشی.
پس هم راضی باشی و هم رنجور.
اما رضا از بهر مصلحت او است.
و رنج از آن روی بود که رنجور می‌گردد.
و هم‌چنین به هر‌چه خدای تعالی کند
راضی باشی از آن روی که او می‌کند.


#نامه_ها
#عین_القضات_همدانی
موانعی بر سر راه پیوند افکار عشاق راستین نمی بینم.
آن عشق که دگرگون شود، آنگاه که امکان دگرگونی یابد و یا به زایل کننده ای متمایل شود تا از میان رود، عشق نیست.
خیر، عشق فانوسی پابرجاست که طوفان ها را نظاره می کند و هرگز از جای نمی جنبد.
عشق برای زورق های سرگردان همچون ستاره ی قطبی است که اگرچه ارتفاعش را می دانیم، از ارزش بی حدّ آن بی خبریم.
اگرچه گلرخان در کمند داس زمان گرفتار می آیند و درو می شوند، عشق برده ی زمان نیست. عشق با ساعات و هفته های کوتاه زمان دگرگون نمی شود، بلکه تا روز قیامت مستدام است.

اگر این گفته خطا باشد و برمن محقق گردد، نه من هرگز چیزی سروده ام و نه کس تاکنون عاشق شده است.

 
#شکسپیر
مراتب احدیت:

احدیت ذات :
در آن به هیچ وجه کثرت را اعتبار نیست... قل هوالله احد

احدیت اسماء و صفات:
همهٔ اسماء و صفات با ذات یکی است... الله واحد است.

احدیت افعال و تأثیرات :
یعنی که ذات حق مصدر جمیع افعال و مؤثر در همه منفعلات است... جنبیدن هر کسی از آنجا که وی است.





#شیخ_اکبر_محی_الدین_ابن_عربی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
معمولا رنجش ما از رفتار دیگران به دلیل جنبه‌ی حل نشده‌ای در درون خود ماست!
هنگامی که خصلتی را داریم که برایمان حل نشده‌است، رویدادهایی را به زندگی خود جلب می‌کنیم، تا در تملک و در آغوش کشیدن آن وجه مطرود ما را یاری کنند.
ما نقطه ضعف‌های خود را به دیگران نسبت می‌دهیم و مطالبی را به دیگران می‌گوییم که در واقع باید به خود بگوییم.
جهان آیینه ایست که پیوسته ویژگی‌هایمان را به خودمان منعکس می‌کند.
آن هنگام که درک کنیم هر آنچه در دیگران می‌بینیم در خود داریم، کل دنیایمان دگرگون می‌شود.



#نیمه_تاریک_وجود
#دبی_فورد
ناگهان چه زود دیر میشود... 🖤
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حق اینست که نفس پیش از بدن موجود بوده و این نکته نزد من روشن است. ولی تعبیر از آن ، به گونه ایی که آن امکان شک و مجال اعتراض باقی نماند ، برایم ممکن نیست.



#عین_القضات_همدانی
#زبدة_الحقایق
‏به باور فلوطین هر انسان دو «من» دارد. یک من ظاهری که حس می‌کند، می‌بیند و می‌شنود، میل و نفرت می‌ورزد، و اراده و تغییر می‌کند. و یک من باطنی که از تمام این حرکت‌ها مبرّاست و تغییری نمی‌کند.

تنها من ظاهری است که در جهان مادّی اسیر است و با میل و نفرت خود، با غرق شدن در حسّیات و با اراده و اعمالش، به جهان مادّی آلوده می‌شود.
اگر آدمی با درون‌بینی من باطنی خویش را کشف کند، می‌بیند که این من در تمام این مدّت، در جهان روحانی باقی بوده و هرگز به جهان محسوسات فرود نیامده و به مادّه و مادّیات آلوده نشده است.

پس نیاز نیست سالک با اعمال و ریاضات گوناگون خود را از مادّیات پاک کند تا بتواند از جهان مادّی فرا برود. چرا که منِ حقیقی آدمی از اصل در جهان مادّی نیست. تنها چیزی که لازم است، «معرفت» به این من باطنی است، کشف این من باطنی است.


برگرفته از:
#کارل_یاسپرس
#فلوطین
هرگز ز دل امید گل آوردنم نرفت
این شاخ خشک زنده به بوی #بهار توست

#هوشنگ_ابتهاج
خانه‌ی قدیمی ابتهاج و درخت ارغوان‌اش پس از رفتن‌اش

خانه‌ی قدیمی ابتهاج که شرکت سیمان تهران آن را از خود ابتهاج خرید، حالا سوگوار از دست دادن این شاعر پرآوازه‌ی ایران است. در حیاط این خانه درخت ارغوانی است که ابتهاج برای او شعری سروده که شهرت ملی دارد. هوشنگ ابتهاج روزگاری طولانی کارمند کارخانه‌ی سیمان تهران بود و حالا شرکت سیمان تهران به مناسبت درگذشت او یادبودی در کنار درخت ارغوانش که نمادی از شعر ابتهاج است برپا کرده تا بازدید کنندگان به این شاعر نامدار ادای احترام کنند.
محمد رضا شفیعی کدکنی می گوید: در سرتاسر شعر عرفانی ایران معادل این غزل یافت نمی شود،این غزل ««سایه»»که در توحید سروده است.


"نامدگان و رفتگان از دو کرانه زمان...
نامدگان و رفتگان از دو کرانه زمان

سوی تو می‌دوند هان! ای تو همیشه در میان

در چمن تو می‌چرد آهوی دشت آسمان

گرد سر تو می‌پرد باز سپید کهکشان

هر چه به گرد خویشتن می‌نگرم در این چمن

آینه ضمیر من جز تو نمی‌دهد نشان

ای گل بوستان سرا از پس پرده‌ها درآ

بوی تو می‌کشد مرا وقت سحر به بوستان

ای که نهان نشسته‌ای باغ درون هسته‌ای

هسته فرو شکسته‌ای کاین همه باغ شد روان

آه که می‌زند برون از سر و سینه موج خون

من چه کنم که از درون دست تو می‌کشد کمان

پیش وجودت از عدم، زنده و مرده را چه غم؟

کز نفس تو دم به دم می‌شنویم بوی جان

پیش تو جامه در برم نعره زند که بر دَرم!

آمدنت که بنگرم، گریه نمی‌دهد امان...

 #هوشنگ_ابتهاج