اگر عشق نمی بود ...
علف های بهاری
در آن سرد سحرگاه
سر از خاک نمی زد ...
اگر عشق نمی بود ...
ز سنگ سیه آن چشمهی جوشان
گریبان زمین را به جنون چاک نمی زد
اگر عشق نمی بود ...
بر آن شاخهی انجیر تکافتاده، چکاوک
چنین پردهی عشاق ، طربناک نمی زد
اگر عشق نمی بود ...
اگر عشق نمی بود ...
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
علف های بهاری
در آن سرد سحرگاه
سر از خاک نمی زد ...
اگر عشق نمی بود ...
ز سنگ سیه آن چشمهی جوشان
گریبان زمین را به جنون چاک نمی زد
اگر عشق نمی بود ...
بر آن شاخهی انجیر تکافتاده، چکاوک
چنین پردهی عشاق ، طربناک نمی زد
اگر عشق نمی بود ...
اگر عشق نمی بود ...
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
عمر از کف رایگانی می رود
کودکی رفت و جوانی می رود
این فروغ نازنین بامداد
در شبانی جاودانی می رود
این سحرگاه بلورین بهار
روی در شامی خزانی می رود
چون زلال چشمه سار کوه ها
از بر چشمت نهانی می رود
ما درون هودج شامیم و صبح
کاروان زندگانی می رود
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
کودکی رفت و جوانی می رود
این فروغ نازنین بامداد
در شبانی جاودانی می رود
این سحرگاه بلورین بهار
روی در شامی خزانی می رود
چون زلال چشمه سار کوه ها
از بر چشمت نهانی می رود
ما درون هودج شامیم و صبح
کاروان زندگانی می رود
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کنار باور سبز صنوبرها
میان شمعدانیها و شبدرها
جهان در لحظهای زیباســــت
اگر این ظلمت و زنگار
که میبندد رهِ دیدار، بگذارد.
تمام روشنایینامۀ باران
مدیح رستگاریهاست
فراخای جهان
سرشار از آزادی و شادیست
اگر این دیو و این دیوار
بگذارد!
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو درختِ روشنایی، گُلِ مِهر برگ و بارت
تو شمیمِ آشنایی، همه شوقها نثارت
تو سرودِ ابر و باران و طراوتِ بهاران
همه دشت، انتظارت.
هله، ای نسیمِ اشراقِ ترانههای قُدسی
بگشا به روی من پنجرهای ز باغِ فردا
که شنیدم از لبِ شب
نفسِ ستارهها را.
چو نگاهِ روشنت هست چه غم که برگها را
به سحرگهان نشویند به روشنانِ باران.
به ستاره برگِ ناهید
نوشتم این غزل را
که بر این رواقِ خاموش
به یادگار مانَد
ز زبانِ سرخِ آلاله شنیدم این ترانه:
که اگر جهان بر آب است
محبتِ تو باقیست
همیشه، جاودانه
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
به نام تو امروز آواز دادم سحر را
به نام تو خواندم
درخت و پُل و باد و نیلوفر صبحدم را
تو را باغ نامیدم و صبح در کوچه بالید
تو را در نفسهای خود
آشیان دادم ای آذرخش مقدس
میان دل خویش و دریا
برای تو جایی دگر بایدم ساخت
در ایجاز باران و جایی
که نشنفته باشد
صدای قدمها و هیهای غم را
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
📚
سلام درود صبح شما بخیر 💛🧡🍂🍂🎼
به نام تو خواندم
درخت و پُل و باد و نیلوفر صبحدم را
تو را باغ نامیدم و صبح در کوچه بالید
تو را در نفسهای خود
آشیان دادم ای آذرخش مقدس
میان دل خویش و دریا
برای تو جایی دگر بایدم ساخت
در ایجاز باران و جایی
که نشنفته باشد
صدای قدمها و هیهای غم را
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
📚
سلام درود صبح شما بخیر 💛🧡🍂🍂🎼
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🤍🫧🤍
به نام تو
امروز آواز
دادم سحر را....
به نام تو خواندم درخت و پُل و
باد و نیلوفر صبحدم را.....
تو را باغ نامیدم وُ
صبح در کوچه بالید.......
تو را
در نفسهاے
خود آشیان دادم
اے آذرخشِ مقدس.....
میان دل خویش و دریا
برای تو جایی دڪَــر بایدم ساخت
در ایجاز باران و جایی
ڪــه نشنفته باشد
صدای قدمها و هیهاےِ غم را....!!
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
به نام تو
امروز آواز
دادم سحر را....
به نام تو خواندم درخت و پُل و
باد و نیلوفر صبحدم را.....
تو را باغ نامیدم وُ
صبح در کوچه بالید.......
تو را
در نفسهاے
خود آشیان دادم
اے آذرخشِ مقدس.....
میان دل خویش و دریا
برای تو جایی دڪَــر بایدم ساخت
در ایجاز باران و جایی
ڪــه نشنفته باشد
صدای قدمها و هیهاےِ غم را....!!
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
نه ،، توانم به تو پیوستن و ،
نی ، از تو ، گسستن ،
نه ، ز بندِ تو ، رهایی ،
نه ، کنارِ تو ، نشستن ،
ای نگاهِ تو ، پناهم! ،
تو ندانی ، چه گناهیست ،
خانه را ،
پنجره ، بر مرغکِ طوفانزده ، بستن ،
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
نی ، از تو ، گسستن ،
نه ، ز بندِ تو ، رهایی ،
نه ، کنارِ تو ، نشستن ،
ای نگاهِ تو ، پناهم! ،
تو ندانی ، چه گناهیست ،
خانه را ،
پنجره ، بر مرغکِ طوفانزده ، بستن ،
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
«ما قدر شاهنامه را نمیدانیم؛ گمان میکنیم همه ملتها و همه زبانها چنین اثری دارند. اما به یک معنا فقط زبان فارسی است که چنین شاهکاری دارد.»
« در تمام تاریخ شعر ما همهی شاعران در جبهه لاعقلانیت بودهاند و فقط دو نفر در جبههی عقلانیت بودهاند: فردوسی، ناصر خسرو.
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#بزرگداشت #فردوسی
❤️❤️
« در تمام تاریخ شعر ما همهی شاعران در جبهه لاعقلانیت بودهاند و فقط دو نفر در جبههی عقلانیت بودهاند: فردوسی، ناصر خسرو.
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#بزرگداشت #فردوسی
❤️❤️
پَر سوختۀ ، شرارِ پرهیزِ تواَم ،
دیوانۀ چشمِ فتنهانگیزِ تواَم ،
گنجایشِ دیگری ندارد دلِ من ،
همچون قدحِ شراب ، لبریزِ توام ،
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
دیوانۀ چشمِ فتنهانگیزِ تواَم ،
گنجایشِ دیگری ندارد دلِ من ،
همچون قدحِ شراب ، لبریزِ توام ،
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی