معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.9K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram


زشت‌ترین انسان گفت: «تو رذل-ای، زرتشت! از تو می‌پرسم: کدام یک از ما بهتر می‌داند که او [خدا] هنوز زنده است یا زندگی از سر گرفته است یا یکسره مُرده است؟ اما من یک چیز را می‌دانم و این را نیز روزی از تو آموختم، زرتشت: آن کس که می‌خواهد از بنیاد بکُشد، خندان است. با خنده می‌کُشند نه با خشم! تو روزی چنين گفتی، ای نهانکار! ای نابودگرِ بی خشم! ای قدیسِ خطرناک! رذل-ای تو!».

و اما چنان افتاد که زرتشت از چنین پاسخ‌هایِ سراپا نامردانه حیران شد و به سویِ درِ غارِ خویش باز پس پرید و روی به میهمانانِ خویش گردانید و با صدايی درشت فریاد زد:  «ای دیوانه‌هایِ رذل! ای دلقک‌ها! چرا در برابرِ من دورویی و پنهانکاری می‌کنید! حال آن که دل‌هایِ یکایک‌ِتان از شادی و شیطنت به خود می‌پیچد، زیرا که شما، سرانجام، دیگربار کودکِ خُردسال شده‌اید، یعنی دیندار - که سرانجام همچون کودکان رفتار می‌کنید. یعنی، دست‌ها را بر هم می‌نهید و دعا می‌خوانید و می‌گویید: 'خدایِ مهربان!' اما اکنون این کودکستان را ترک کنید؛ غارِ مرا که امروز خانه‌یِ هرگونه کودکی بوده است. گرمایِ بازیگوشیِ کودکانه و همهمه‌یِ دل‌هاتان را در بیرون فرونشانید. بی‌گمان، تا که همچون کودکانِ خُردسال نشوید به پادشاهیِ آسمان راه نخواهید یافت (و زرتشت با دست‌هایش به بالا اشاره کرد)، اما ما به هیچ روی خواهانِ راه یافتن به پادشاهیِ آسمان نیستیم؛ زیرا ما مَرد شده‌ایم - پس ما پادشاهیِ زمین را خواهان‌ایم!».

#فردریش_نیچه
#چنین_گفت_زرتشت
#صفحه_339