معرفی عارفان
1.25K subscribers
34.2K photos
12.4K videos
3.22K files
2.77K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
Mahoor
Alireza Eftekhari
آواز ماهور به کار رفته در سریال "امیر کبیر"

خواننده: #علیرضا_افتخاری

موسیقی: #کامبیز_روشن_روان

دوش در حلقه ما قصه ی گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله ی موی تو بود


دل که از ناوک مژگان تو در خون می‌گشت
باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود


من سرگشته هم از اهل سلامت بودم
دام راهم شکن طره ی هندوی تو بود


عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت
فتنه انگیز جهان غمزه ی جادوی تو بود

عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت
فتنه انگیز جهان غمزه ی جادوی تو بود


به وفای تو که بر تربت #حافظ بگذر
کز جهان می‌شد و در آرزوی روی تو بود
قربانی مرغ حق چهارگاه
@Jane_oshaagh
مرغ حق
#علیرضا_قربانی

بخوان خدای را بخوان گره گشای
را بخوان
مگر نوای مرغ حق ثمری بخشد

هنرمندان:
کلام ؟
آهنگساز : #علی_تجویدی
تنظیم : #کامبیز_روشن_روان
قربانی مرغ حق چهارگاه
@Jane_oshaagh
مرغ حق
#علیرضا_قربانی

بخوان خدای را بخوان گره گشای
را بخوان
مگر نوای مرغ حق ثمری بخشد

هنرمندان:
کلام ؟
آهنگساز : #علی_تجویدی
تنظیم : #کامبیز_روشن_روان
زویا ثابت زلفای یارم
@Jane_oshaagh
#زویا_ثابت
نصنیف زُلفای یارُم بینظیره
محلی خراسانی
تنظیم #کامبیز_روشن_روان

کامبیز روشنروان (زادهٔ ۱۹ خرداد ۱۳۲۸) موسیقی‌دان، آهنگساز، نوازنده، رهبر ارکستر و آموزگار موسیقی اهل ایران است. او به‌عنوان یکی از آهنگسازان سرشناس در موسیقی کلاسیک و سنتی ایرانی، آثار متنوعی در این سبک‌ها با استفاده از فرم‌های شناخته شدهٔ غربی و ایرانی مانند: سمفونی، سونات، پوئم سمفونیک، کنسرتو، فرم‌های موسیقی ردیفی و موسیقی محلی ساخته یا تنظیم کرده‌است.
@Adabvaavayparsi
شهرام ناظری . تصنیف خراباتیان


خواننده
: استاد #شهرام ناظری
آ
هنگ:استاد #کامبیز روشن روان
شعر:حضرت #رضی الدین آرتیمانی

الــــــهــــی بــــــه جــــــان خراباتـیان
کـــــزیـن تهمت هستی ام وارهان
بـــــه خـمــخـانـه ی وحــدتم راه ده
دل زنــــــــده و جــــــان آگــــاه ده
خـــــدا را ز مـــــــــیــــخــانه گر آگهی
بـــــه مــــخـــمور بیچاره بنما رهی

کـــــه از کــــثــــرت خــلـق تنگ آمدم
به هر سو شدم سر به سنگ آمدم
بـــیا سا قیا مــــی بـــه گـــردش درآر
کـــــه دل گــــیـرم از گردش روزگار
می ای ده که چون ریزی اش در سبو
بــــــرآرد ســــبــــو از دل آواز هـــو
بـــــه مـــــیــــخـانه آی و صفا را ببین
مـــــبــــیــن خویش را و خدا را ببین

مــــی ای کــــــو مـــــرا وارهاند ز من
از ایــــن و از آن و ز مـــــــا و ز مــن
از آن مـی که چون شیشه بر لب زند
لـــــب شــــیـــشـه تبخاله از تب زند
تـــــو در حـــلقـــۀ مـی پرستان درآی
کــــه چـیزی نبینی به غیر از خ
دای