مهارت های زندگی ويدا فلاح
8.7K subscribers
2.34K photos
1.12K videos
72 files
3.82K links
دکتر ویدا فلاح | روانشناس و برگزارکننده دوره های مهارتهای زندگی
زندگی خوب ساختنی‌ است
اینجا بهت یاد میدم زندگیت رو بسازی
دکترای تخصصی روانشناسی تربیتی
شماره عضویت: ۵۳۰۲


وبسایت🔰
vidafallah.com

اینستاگرام 🔰
Instagram.com/vida.fallah

02188840056-7
Download Telegram
2⃣ تصمیم غیرمعمول تر را بگیرید.

زمانی که با دو یا چند گزینه رو‌به‌رو شدید که شاید در حالت عادی به طور اتوماتیک به آنها عکس‌العمل نشان می‌دادید و یک انتخاب پیش فرض داشتید، از امروز سعی کنید قبل از تصمیم‌گیری لحظه‌ای مکث کرده و فکر کنید. سپس انتخابی را بکنید که معمولا نمی‌کردید.

اگر معمولا کوتاه می‌آیید، این دفعه اینطور نباشید. یا اگر معمولا وارد بحث و جدل با دیگری می‌شوید، این بار سکوت کنید یا با آرامش و مهربانی رفتار کنید. عکس آن چیزی که معمولا انجام می‌دهید را انتخاب کنید(البته و مسلما فکر شده‌، چون برخی انتخاب‌ها برگشت ناپذیر و غیرقابل جبران هستند، بنابراین از هوشمندیتان در این تغییر استفاده کنید. برای مثال قرار نیست اگر از خیابان رد می‌شویم و همیشه اول سمت چپ را نگاه می‌کنیم، حالا برعکسش را انجام دهیم!!) در عین حال تجربه های جدید بکنید و خودتان را غافل‌گیر کنید.
این روشی جالب و لذت‌بخش برای ساختن تجربیات جدید و شناخت دنیا و خود است که اگر همیشه یک مسیر را انتخاب کنید و همیشه به یک شکل عمل کنید، به این تجریبات دست پیدا نخواهید کرد.

گیر افتادن در یک حلقه تکراری در زندگی، انرژي زندگی را در درون شما خفه می‌کند. با انجام کارهای جدید، داشتن تجربیات تازه و انتخاب گزینه های غیرمعمول می‌توانید این انرژی زندگی را احیا کنید و احساس تازه و زنده بودن را در درون‌تان پررنگ تر کنید و از این طریق پتانیسل‌های نهفته‌تان را می‌شناسید و هرجا که لازم باشد از آنها بهره می‌برید.

#دکتر_ویدا_فلاح
#توسعه_فردی

—————————
لینک شبکه های اجتماعی
مجموعه مهارتهای زندگی‌دکتر ویدا فلاح

وبسایت

اينستاگرم

تلگرام
3️⃣ بنویسید.

نوشتن روزانه روش بسیار عالی برای کشیدن تصویری دقیق از خودتان و از زندگی تان است. چند روش که می‌توانید از نوشتن روزانه برای شناخت خود بهره ببرید عبارتند از:

درباره کارهای روزانه و نحوه گذراندن زمان در طی روزتان بنویسید. آنچه در طول یک روز یا یک هفته انجام می‌دهید را بنویسید. بنویسید زمان‌تان را صرف چه کارهایی می‌کنید و برای هر کار چقدر زمان صرف می‌کنید. ممکن است تعجب کنید چقدر از زمان‌تان را بدون اینکه مفید بگذرانید صرف کارهای غیرضروری و بی فایده (و حتی غیرجالب) کرده‌اید.
درباره افکارتان بنویسید. در طول روز معمولا چه افکاری دارید؟ همه را بنویسید. با این کار می‌توانید الگوهای تکراری افکاری که منجر به ترس‌ها یا پشیمانی درباره گذشته می‌شوند را در خود کشف کنید. یا شاید متوجه شوید که از آنچه فکر می‌کردید مثبت اندیش‌تر هستید. این واقعا تمرین جالبی است و در راستای خودشناسی از ضروریات است.
#توسعه_فردی
#دکتر_ویدا_فلاح

—————————
لینک شبکه های اجتماعی
مجموعه مهارتهای زندگی‌دکتر ویدا فلاح

وبسایت

اينستاگرم

تلگرام
Audio
اگر شما از کمبودها و تجربیات تلخ گذشته به راحتی حرف بزنید، و خجالت بکشید یعنی کودک درون آزرده شما فعال است.

#دکتر_ویدا_فلاح
#توسعه_فردی

—————————
لینک شبکه های اجتماعی
مجموعه مهارتهای زندگی‌دکتر ویدا فلاح

وبسایت

اينستاگرم

تلگرام
"داستان کوتاه"

مردی ثروتمند وارد رستورانی شد. نگاهی بدین سوی و آن سوی انداخت و دید زنی آفریقایی (سیاه‌پوست)، در گوشه‌ای نشسته است.

به سوی پیشخوان رفت و کیف پولش را در آورد و خطاب به گارسون فریاد زد، "برای همه کسانی که اینجا هستند غذا می‌خرم، غیر از آن زن سیاهی که آنجا نشسته است!"

گارسون پول را گرفته و به همه کسانی که در آنجا بودند غذای رایگان داد، جز زن آفریقایی.

زن سیاه‌پوست به جای آن که مکدّر شود و چین بر جبین آشکار نماید، سرش را بالا گرفت و نگاهی به مرد کرده با لبخندی گفت، "تشکّر می‌کنم."

مرد ثروتمند خشمگین شد. دیگربار نزد گارسون رفت و کیف پولش را در آورد و به صدای بلند گفت، "این دفعه یک پرس غذا به اضافۀ غذای مجّانی برای همه کسانی که اینجا هستند غیر از آن آفریقایی که در آن گوشه نشسته است." دوباره گارسون پول را گرفت و شروع به دادن غذا و پرس اضافی به افراد حاضر در رستوران کرد و آن زن آفریقایی را مستثنی نمود. وقتی کارش تمام شد و غذا به همه داده شد، زن آفریقایی لبخندی دیگر زد و آرام به مرد گفت، "سپاسگزارم."

مرد از شدّت خشم دیوانه شد. به سوی گارسون خم شد و از او پرسید، "این زن سیاه‌پوست دیوانه است؟ من برای همه غذا و نوشیدنی خریدم غیر از او و او به جای آن که عصبّانی شود از من تشکّر می‌کند و لبخند می‌زند و از جای خود تکان نمی‌خورد."
گارسون لبخندی به مرد ثروتمند زد و گفت، "خیر قربان. او دیوانه نیست. او صاحب این رستوران است."

هیچوقت از روی ظاهر کسی قضاوت نکنید.

🔽🔻🔽🔻

#دکتر_ویدا_فلاح
#توسعه_فردی

—————————
لینک شبکه های اجتماعی
مجموعه مهارتهای زندگی‌دکتر ویدا فلاح

وبسایت

اينستاگرم

تلگرام
#معرفی_کتاب


✍🏻در کتاب" درود بر خودم" نوشته شده
که دکتر دانیال میگوید :

در هجده سالگی , نگران تفکر دیگران در مورد خودتان هستید .
وقتی چهل ساله میشوید , اهمیتی نمی دهید که دیگران در
مورد شما چه فکر میکنند .
و زمانی که شصت ساله میشوید , پی میبرید که اصلا هیچکس در مورد شما فکر نمیکرده

وای که چه آسان هدر میدهیم
عمر خویش را فقط برای دیگران و طرز فکرشان .

#دکتر_ویدا_فلاح
#توسعه_فردی

—————————
لینک شبکه های اجتماعی
مجموعه مهارتهای زندگی‌دکتر ویدا فلاح

وبسایت

اينستاگرم

تلگرام
Audio
حالت نفسانی کودک چیست؟
و چگونه آزرده میشه؟


#توسعه_فردی
#دکتر_ویدا_فلاح

—————————
لینک شبکه های اجتماعی
مجموعه مهارتهای زندگی‌دکتر ویدا فلاح

وبسایت

اينستاگرم

تلگرام
وقتی دو انسان پخته و معنوی به هم دل می‌بازند، یکی از بزرگترین پارادوکس‌های زندگی اتّفاق می‌افتد.
یکی از زیباترین پدیده‌های جهان هستی رخ می‌دهد.

آن ها با هم هستند و در عین حال به شدّت مستقل و تنها هستند. آن‌قدر به هم نزدیکند که انگار هر دوی آنها یک نفرند امّا در عین حال با هم بودنشان، فردیّتشان را نابود نمی‌کند، با هم هستند و تنها هستند. با هم بودنشان کمک می‌کند که تنها باشند.

دو انسان پخته و معنوی اگر عاشق هم شوند، بدون حسّ مالکیّت بدون سیاست، بدون ریاکاری به هم کمک می کنند که آزاد باشند.

📕 #مردن_از_عشق
✍🏻 #فرانک_پورسل


#توسعه_فردی
#دکتر_ویدا_فلاح

—————————
لینک شبکه های اجتماعی
مجموعه مهارتهای زندگی‌دکتر ویدا فلاح

وبسایت

اينستاگرم

تلگرام
https://www.instagram.com/reel/CwDiSg9tMNh/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==

با تمرین و اقداماتی بزرگ در بزرگسالی میخواهیم به رشد بالغ و شفای کودک آزرده درونمون برسیم
ما خود را قربانی گذشته نمیدانیم
بلکه انتخابگر وضعیت فعلی و عکس العملهایمان میدانیم
یادمان باشد که ما قربانی نیستیم ما ناآگاهیم.

برای مشاهده این لایو روی لینک ضربه بزنید.

#دکتر_ویدا_فلاح
#توسعه_فردی

—————————
لینک شبکه های اجتماعی
مجموعه مهارتهای زندگی‌دکتر ویدا فلاح

وبسایت

اينستاگرم

تلگرام
"داستان کوتاه"

چند سال پیش هنگام اهدا جایزه نوبل به یک خانم، او پشت تریبون فقط یک جمله بسیار کوتاه گفت:

Thanks charls

هیچکس منظور وی را متوجه نشد. و در همه اذهان فقط یک سوال بود: چارلز کیست؟ مگر چقدر به این زن کمک کرده که بابت دریافت نوبل فقط از او تشکر کرده و نامش را می آورد؟

مدتی بعد اپرا وینفری میزبان وی در اپراشو بود و از وی خواست منظورش را از بیان این جمله بگوید و چارلز را به جهانیان معرفی کند.

پاسخ تکان دهنده بود و حیرت انگیز. وی با لبخندی گفت: سالها پیش من زنی بودم که سواد دبیرستانی داشتم. خانه دار، الکلی و مادر 3 کودک که هر 3 پایین 7 سال سن داشتند.

همسرم هم الکلی و بسیار هوسباز بود بطوریکه هر شب بایک زن به خانه می آمد و گاه با چند زن که جلوی چشم بچه هایم مواد مصرف میکردند و....
و من از ترس از دست دادن همسرم نه تنها به او اعتراضی نمیکردم بلکه همپای او و دوستانش می شدم.

از فرزندانم به قدری غافل بودم که اگر دلسوزی همسایه ها نبود هیچکدام زنده نمی ماندند. تا اینکه، یک روز همسرم مرا ترک کرد. بی هیچ توضیحی. و من تا امروز نمی دانم که کجا رفت و چرا. ولی یک واقعیت عریان جلوی چشمم بود، من زنی بودم که هنوز 30 سالم نشده بود. الکلی و منحرف بودم. 3 فرزند و یک خانه اجاره ای داشتم و هیچ توانایی برای اداره زندگی نداشتم.

روزها گذشت، تا اینکه به خاطر نداشتن پول کافی مجبور به ترک الکل شدم و در کمال تعجب دیدم چقدر حالم بهتر است.

به مرور کاری کوچک پیدا کرده و خودم زندگی خود و بچه هایم را اداره کردم، بچه ها به شدت احساس خوشبختی می کردند و من تازه می فهمیدم درحق آنها چه ظلمی کرده ام. وقتی دیدم بچه هایم با چه لذتی درس می خوانند و با من همکاری می کنند تا مبادا روزهای سیاه بازگردند من هم شروع به درس خواندن کردم و...

امروز نوبل در دستان من است. همان دستانی که روزگاری نه چندان دور از مصرف الکل رعشه داشت و هرگز نوازشی نثار کودکانش نکرد.

اگر همسرم مرا ترک نمی کرد هرگز به توانایی هایم پی نمی بردم. چون من ذاتا انسانی تنبل و وابسته بودم.
اپرا پرسید: پس چارلز کی وارد زندگی ات شد و چگونه کمکت کرد؟
زن پاسخ داد: چارلز همسر من بود.

این ماهستیم که باید نقش ورقهای دستمان را تعیین کنیم. به راحتی می توان برگ برنده را تبدیل به بازنده یا برگ بازنده را تبدیل به برگ برنده نمود.
گاهی در زندگی، فکر می کنیم که به بن بست رسیدیم، اما یک کوچه هرچقدر هم که بن بست باشد، سقف ندارد؛ در زندگی هم مانند کوچه، راهی از سمت آسمان وجود دارد، پس امیدوار باشیم.

🔻🔽🔻🔽

#توسعه_فردی
#دکتر_ویدا_فلاح

—————————
لینک شبکه های اجتماعی
مجموعه مهارتهای زندگی‌دکتر ویدا فلاح

وبسایت

اينستاگرم

تلگرام
📚تصور کنید صبحی از خواب بیدار میشدید و قادر بودید با انرژی فروانی که درون خود احساس میکنید قسمتی از زندگیتان را دستخوش تغییر قرار دهید.انرژی که سراسر وجودتان را گرفته است و با بشاشی خیره کننده مشغول کار های خود میشوید.
"الرود" معتقد است که این انرژی را با انجام دادن عاداتی میتوان بدست آورد.عاداتی که آنها را در قالب شش عادت جادویی در کتابش آورده است.او توضیح میدهد که چگونه با انجام دادن این شش عادت قبل از ساعت هشت صبح زندگیتان متحول میشود.



📗 صبح جادویی
👤 هال الرود


#دکتر_ویدا_فلاح
#توسعه_فردی
#معرفی_کتاب

—————————
لینک شبکه های اجتماعی
مجموعه مهارتهای زندگی‌دکتر ویدا فلاح

وبسایت

اينستاگرم

تلگرام
Audio
بازنده اصلی در خیانت کیست؟

نظر شما چیست؟
برای ما کامنت کنید.

#دکتر_ویدا_فلاح
#توسعه_فردی

—————————
لینک شبکه های اجتماعی
مجموعه مهارتهای زندگی‌دکتر ویدا فلاح

وبسایت

اينستاگرم

تلگرام
Audio
زمانی که در نگرش فرد تغییراتی بنیادی
ایجاد میشه یعنی نگاهش به زندگی عوض میشه
از یک وضعیت به وضعیت دیگه ای منتقل میشه.

#توسعه_فردی
#دکتر_ویدا_فلاح

—————————
لینک شبکه های اجتماعی
مجموعه مهارتهای زندگی‌دکتر ویدا فلاح

وبسایت

اينستاگرم

تلگرام
https://vidafallah.com/معرفی-چند-تکنیک-بسیار-ساده-و-خلاقانه-مر/


برای مشاهده این ویدیو آموزشی وارد لینک بشید و پیشنهادات و انتقاداتتان را برای ما بنویسید.

#توسعه_فردی
#دکتر_ویدا_فلاح

—————————
لینک شبکه های اجتماعی
مجموعه مهارتهای زندگی‌دکتر ویدا فلاح

وبسایت

اينستاگرم

تلگرام
Audio
این تمرین رو انجام بدین و به ما بازخورد بدین.

#توسعه_فردی
#دکتر_ویدا_فلاح

—————————
لینک شبکه های اجتماعی
مجموعه مهارتهای زندگی‌دکتر ویدا فلاح

وبسایت

اينستاگرم

تلگرام
#مطالب_خواندنی

داستان ساختن پل (ارتباطات)
روزگاري دو برادر كه در دو مزرعه مجاور يكديگر زندگي مي كردند، دچار اختلاف شدند. اين اولين نزاع جدی آنها در ٤٠ سال همکاری محسوب مي شد. به خاطر اختلافی که با يك سوء تفاهم جزئي شروع شد و كم كم به يك دعواي بزرگ تبديل گشت، همكاري دیرینه این دو برادر از بين رفت. 
زمان زیادی از این دعوا نگذشته بود که يك روز صبح درِ خانه ي جان (برادر بزرگتر) به صدا در آمد. در را كه باز كرد مردي به ظاهر نجار و با جعبه ابزاری در دست را جلوی در يافت. مرد نجار گفت: "من به دنبال كار هستم. شايد شما چند كار كوچك در مرزعه تان برای من داشته باشيد. آیا مي توانم كمك تان كنم؟!"

جان کمی اندیشید و گفت: “بله، برايت يك كار سراغ دارم!" به زمین آن طرف نگاه كن. این زمین همسايه ي من است که در واقع برادر كوچكم هم هست. هفته ي پيش فاصله زمین های ما بسیار کمتر از این بود ولی او با بلدوزرش نهر و شکاف بین زمین ها را عمیق تر کرد. او اين كار را برای در آوردن لج من انجام داد، ولي نمی دانست که من هم کارش را جبران مي كنم!

الوارهای کنار انبار را می بینی؟ مي خواهم از آنها برایم يك حصارِ ۳ متری بسازي تا ديگر مجبور نباشم او و مزرعه اش را ببينم. می خواهم او را سر جایش بنشانم.

نجار پاسخ داد: "فكر كنم درخواستت را درك كردم. ميخ ها و دستگاه حفاري را به من نشان بده تا كار را آنطور که خوشحالت می کند انجام دهم.” 
جان براي تأمين وسائل مورد نياز نجّار بايد به شهر مي رفت. به نجّار كمك كرد تا آنها را آماده كند و بقيه روز را استراحت كرد.

نجّار تمام آن روز را با سختي و جديّت به اندازه گيري، ارّه كاري و ميخ كوبي گذراند. حوالي غروب، وقتی جان به مزرعه رفت تا نتیجه کار نجار را تماشا کند، کار تقریبا به انتها رسیده بود. اما چشمان جان از شدّت تعجّب گرد شد و دهانش باز مانده بود! 
هيچ حصاري در كار نبود. چیزی که نجار ساخته بود يك پل بود. پلي كه دو طرف نهر را به هم وصل مي كرد. و این پل يك كار هنری فوق العاده با نرده كاري و تمامي جزئياتش بود. جان در همان حال بردارش را دید که با دستان و آغوشی باز داشت از آن سوي پل به طرفش مي آمد.
برادر کوچک جان وقتی به او رسید و بعد از اینکه او را در آغوش کشید، به او گفت، ”با تمام حرف ها و كارهايي كه انجام دادم تو از من نرنجیدی و در عوض تلافی کارهای من اين پل را ساختي! تو واقعا مرد بزرگی هستی و با کار خودت مرا شرمنده کردی.” 
جان تازه متوجه شد که با مقابله به مثل نمی توانست انقدر اثرگذار باشد که با بخشیدن و تکرار نکردن اشتباه برادرش. او توانسته بود اختلاف ایجاد شده را با بخشندگی و گذشتش و البته ناخواسته، رفع کند. بعد از آشتی دوباره و خوشحالی از این آشتی، دو برادر وقتی برگشتند که با نجار صحبت کنند، ديدند او در حاليكه جعبه ابزارش را روي شانه هایش انداخته در حال رفتن از آنجاست. 
جان او را صدا زد و گفت: ”صبر كن! چند روزي بمان. من پروژه هاي زيادي برايت سراغ دارم!" 
نجّار به آرامی و در حالی که به مسیرش ادامه می داد گفت :" خيلي دوست دارم بمانم ولي پل هاي زياد ديگري هست كه بايد بسازم.”

#دکتر_ویدا_فلاح
#توسعه_فردی

—————————
لینک شبکه های اجتماعی
مجموعه مهارتهای زندگی‌دکتر ویدا فلاح

وبسایت

اينستاگرم

تلگرام
Audio
چطور میتوانیم با دیگران ارتباط صمیمی داشته باشیم در حالی که خودتان را نمیشناسید؟!!

#توسعه_فردی
#دکتر_ویدا_فلاح

—————————
لینک شبکه های اجتماعی
مجموعه مهارتهای زندگی‌دکتر ویدا فلاح

وبسایت

اينستاگرم

تلگرام