خب...
من یک آویز رنگینکمونی و یه دستبند گیلاسی از غرفههای انجمن علمی دانشجوها و از غرفهی صنایع دستی هم خریدم و از همون دختر فروشندههه خواستم دستبنده رو واسم ببنده. چون مهربون به نظر میرسید و من کس دیگهای رو نداشتم که واسم ببندش.
و کلی لبخند مهربان و ارتباط چشمی کمرو هم پاشیدم به سر و صورتش.
مود ابرازگر با لبخند ملیح و فمینینم رو امروز آن کردم.😂
و متوجه شدم خط چشم آبی جدیدم هم پشت پلکهام تیرهتر دیده میشه و خیلی فرقی با مشکی نداره. :(
الان کمتر دلم گرفته.
بریم سر نوشتن ورک بوک ژاپنی.🚶
#خاطره 🦄
من یک آویز رنگینکمونی و یه دستبند گیلاسی از غرفههای انجمن علمی دانشجوها و از غرفهی صنایع دستی هم خریدم و از همون دختر فروشندههه خواستم دستبنده رو واسم ببنده. چون مهربون به نظر میرسید و من کس دیگهای رو نداشتم که واسم ببندش.
و کلی لبخند مهربان و ارتباط چشمی کمرو هم پاشیدم به سر و صورتش.
مود ابرازگر با لبخند ملیح و فمینینم رو امروز آن کردم.😂
و متوجه شدم خط چشم آبی جدیدم هم پشت پلکهام تیرهتر دیده میشه و خیلی فرقی با مشکی نداره. :(
الان کمتر دلم گرفته.
بریم سر نوشتن ورک بوک ژاپنی.🚶
#خاطره 🦄
یه فنآرت ناناز چند اسلایدی از جانگهو کشیده بودم که قرار بود توی اسلایدهای بعد ولیعهد هم وارد قاب بشه و اصلا ماه...✨🤌
که به دلایلی از اساس پاک شد.
پس من به جای چصناله نشستم زارت یه نقاشی یهویی کشیدم که به نظر میاد حال درونیم در اون لحظه رو نشون میده.😂😔
این اون فاطمهی درونمه که نقاشی عسلش حذف شده و جن گرفتهاش.
#آرت 🦄
که به دلایلی از اساس پاک شد.
پس من به جای چصناله نشستم زارت یه نقاشی یهویی کشیدم که به نظر میاد حال درونیم در اون لحظه رو نشون میده.😂😔
این اون فاطمهی درونمه که نقاشی عسلش حذف شده و جن گرفتهاش.
#آرت 🦄
غمخوار من به خانهی غمها خوش آمدی
با من به جمع مردم تنها خوش آمدی
بین جماعتی که مرا سنگ میزنند
میبینمت برای تماشا خوش آمدی
راه نجات از شب گیسوی دوست نیست
ای من، به آخرین شب دنیا خوش آمدی
پایان ماجرای من و عشق روشن است
ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی
با برف پیریام سخنی بیش از این نبود
منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی
ای عشق ای عزیزترین میهمان عمر
دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی!
- فاضل نظری
#نوشته 🦄
با من به جمع مردم تنها خوش آمدی
بین جماعتی که مرا سنگ میزنند
میبینمت برای تماشا خوش آمدی
راه نجات از شب گیسوی دوست نیست
ای من، به آخرین شب دنیا خوش آمدی
پایان ماجرای من و عشق روشن است
ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی
با برف پیریام سخنی بیش از این نبود
منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی
ای عشق ای عزیزترین میهمان عمر
دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی!
- فاضل نظری
#نوشته 🦄
چرا ملت توی مطب انقدر زل میزنن به آدم.😂😭
حالا درسته رژلب تیرهام هارمونی خاصی با پیرهن چارخونهی سیاه سفید مردونهی گشادم داره...
ولی دیگه نخورید منو.😔
حالا درسته رژلب تیرهام هارمونی خاصی با پیرهن چارخونهی سیاه سفید مردونهی گشادم داره...
ولی دیگه نخورید منو.😔
وای تازه پیرهنم یکم تو ماشین لباسشویی رنگ هم گرفته و مربعهای سفیدش یه تم لایتی از صورتی داره.
ولی خب اوکیه چون
بلک پینک این یور اریاااا
ولی خب اوکیه چون
بلک پینک این یور اریاااا
Darbadar - PagalNew
IP Singh, B Praak, Asees Kaur, Akshay & IP
عاشق این آهنگم.
این آهنگ و این خواننده...😭✨
این آهنگ و این خواننده...😭✨
یه روز یه داستان مینویسم
یارو میره به هر علتی، به یکی میگه توروخودا بیا یه مدت ادای دوست دختر/پسر منو دربیار من بهت پول میدم.
و اون یارو هم بگه باشه.
و واقعا یه مدت ادا دربیاره. خیلیم تو کارش حرفهای باشه. تهشم پولشو بگیره باهم دست بدن برن رد کارشون.
بدون اینکه عاشق اون یاروی پولدار خر ردفلگ صاحب شرکت بشه و هی بره تو آپارتمان خالیش گریه کنه.😑
اگرم رومنس داره... یهو رومنسش مثلا با آبدارچی شرکت همسایه باشه.🚶
#یهروزیهداستانمینویسم 🦄
یارو میره به هر علتی، به یکی میگه توروخودا بیا یه مدت ادای دوست دختر/پسر منو دربیار من بهت پول میدم.
و اون یارو هم بگه باشه.
و واقعا یه مدت ادا دربیاره. خیلیم تو کارش حرفهای باشه. تهشم پولشو بگیره باهم دست بدن برن رد کارشون.
بدون اینکه عاشق اون یاروی پولدار خر ردفلگ صاحب شرکت بشه و هی بره تو آپارتمان خالیش گریه کنه.😑
اگرم رومنس داره... یهو رومنسش مثلا با آبدارچی شرکت همسایه باشه.🚶
#یهروزیهداستانمینویسم 🦄
امروز بیست و هشتم خرداد، روز بعد از امتحانهای ویردوی سیدانی، با زهرا رفتیم بخشهای قدیمی و کوچههای تنگ و کوچولوی نیشابور که دنبال سوژه برای پروژهی عکاسی بگردیم...
گلچین عکسهایی که دوستشون دارم اینان.
مخصوصا اون عکسی که بالای تبلیغات نونوایی تافتون، یه نفر خیلی شاعرانه کامنت گذاشته «گرون میدهند تافتونهایشان را»
پ.ن: پخته شدیم. برای واقعی. انقدر آب خوردیم، راه رفتنی صدای دریا میدادیم.
#خاطره 🦄
گلچین عکسهایی که دوستشون دارم اینان.
مخصوصا اون عکسی که بالای تبلیغات نونوایی تافتون، یه نفر خیلی شاعرانه کامنت گذاشته «گرون میدهند تافتونهایشان را»
پ.ن: پخته شدیم. برای واقعی. انقدر آب خوردیم، راه رفتنی صدای دریا میدادیم.
#خاطره 🦄