خداداد رضایی
164 subscribers
84 photos
85 videos
4 files
33 links
دلنوشته ها ، کلیپ ها و داستانها
Download Telegram
طنز بومی اسمیلو
اسمیلو همیکه وارد آخره واوید صدای فریادش بلند واوید زنش مُلکو دوید بطرف آخره دید اسمیلو کف آخره افتاده کف چیل آورده و اوغَلیوه از دهنش میاد بیرون و همی طور می دِروشه و برزا هم هم گوشه آخره سیلش میکرد و بُوره می داد مُلکو جَلدی تکه چوبی پیدا کرد به زور نهاد تو دهن اسمیلو و با سر پِتی رفت تو کیچه و دو نفری آورد تا بلاخره اسمیلو آروم کردن . غُلو مَهکریم رفت سر چه دُول انداخت تو چَه و با بَکرک چند دُول اوو کشید اسمیلو آوردن تو بَستگی زیر درخت کُنار ری یه بَلتکی خُوسندن و خلیلو حاج عوض سر و پِرتاله اسمیلو ششت ، اسمیلو زار میگرفتش مُلکو که از ای اوضاع خَسه واویدی ولی چاره نداشت و عادت کرده بی. اسمیلو یه بچه داشت که تازه الاویسَک یاد گرفته بی . حال اسمیلو که یه کمی خو واویدغُلو مَهکریم و خلیلو حاج عوض رفتن . مُلکو هم رفت سر پاتیلش دید لِلِکش خشک واویده مجبور واوید خرما و لُورک بیاره و تلیت کرد با کاکُل و پَرپین و پیاز داد سی اسمیلو . اسمیلو وقتی کُمش پر واوید سرش کرد طرف آسمون و گفت الهی شکر ولی مُلکو ای طرزش نبی . تو ای حال و روزم بجای ایکه چاس بری دیگون بُکشی بیاری سیم تلیت آوردی خو لااقل یه اوداغَکی دُرس میکردی. مُلکو هم گفت دیگون بُکشتم از کجا خاگ بوردم سی امیرو بچه م تازه الاویسَک یاد گرفته سر زُونیش رفت از بس گُوگِله کرده تو هم که هر روز ای المشَنگه ی داری صد تا دیگون و خروس بوردم کِمته . نه توم کُمت آمخته دیگونه . همی تلیت هم زیادیته . جَلدی اُشتو کن راس واوه بر تو لاله ای دو تا خیار سِندونی هم که داریم بُن سُخت میره . اسمیلو خرش جِل کرد و ری مازه خر سوار واوید رفت تو لاله . به رودخونه که رسیدن خرش عکس خودش تو رودخونه دید و رَم برداشت و اسمیلو افتاد تو اوو رودخونه و تمومی لباسش خیس واوید به یک مکافاتی خوشه رسوند تو کَپر لاله ، خرش هم به لُوکه بست لباسش در آورد و انداخت ری بُنجه ای تو آفتو و یه خیاری قاش کرد و خَرد و خُوسید چون لِکش پِتی بی هر دقیقه ای مُورکی مِیمِه سراغش و تِلپشتی چنان میزه سی مُورک که خرش رَم بر میداشت و ای بی که او روز ، روز اسمیلو نبی و سیش سخت گذشت.
خداداد رضایی / بهمن 1396
پ.ن : در این طنز سعی شده از واژه های بومی دشتستانی (آبپخش) استفاده شود.

#ادبیات
#طنز
#خداداد_رضایی
#آبپخش
سهیل
هنوز سرخی غروب به سیاهی شب تبدیل نشده بود که پدرم رو به قبله کرد و گفت خدا رحم کنه . مادرم که از حرف پدرم تعجب کرده بود از خونه پاپیشی بیرون اومد و گفت چی شده مرد ؟ پدرم که سر از آسمان بر نمی داشت گفت قبله را نگاه کن فکر کنم داره میاد . آره خودشه باد سهیل . هر لحظه سرخی هوا و گرد و خاکی که در انتهای قبله پیدا بود ، بیشتر می شد همه نگران بودیم از طرفی به قول قدیمی ها اون سال هم پس افتاده بود و هنوز شهریور به نیمه نرسیده ولی نخلها سرشار از پنگ خرمایی بودند که هنوز موقع برداشت شان نرسیده بود شام را دور هم می خوردیم و حس میکردم لقمه نان براحتی از گلوی پدر پایین نمی رفت او حق داشت نگران باشد اون باغ خرج و مخارج یک سال زندگیمون بود هنوز سه لقمه نگرفته بودم که پدر بلند شد و همانطور که لقمه نان را در دهانش چپ و راست میکرد و پنجره را باز کرد و نگاهی به آسمان انداخت و سریع برگشت و گفت زود بخورید باید بریم توی باغ . مادرم گفت این موقع شب ؟ پدرم همانطور که بیرون اتاق می رفت گفت نگاه به آسمون کنید سر به زمین نهاده اگه تو خونه بشینیم امسال باید کاسه گدایی دست بگیریم سریع خودش رفت و خر و اربانه را آماده کرد اما ناگهان سهیل زد و طوفان سهمگین در گرفت طوری که درخت کنار توی حیاطمان سر بر زمین سجده می کرد مادرم زنبیل ها را توی گاری ریخت من تا اون موقع فقط  ده بهار از عمرم می گذشت  فانوس و چراغ قوه را برداشتیم و با خانواده سوار بر گاری بسوی باغ حرکت کردیم از درب منزل که خارج شدیم صداها و هیاهوهایی توی تاریکی شب توی کوچه و طوفان می پیچید و فانوسهایی که دیده می شد و گاها بر اثر شدت باد خاموش می شد مردم همه بسوی باغ شان در حرکت بودند شب داشت به نیمه نزدیک می شد و نخلستون پر از آدم شده بود که زنبیل به دست خرمای زیر نخل ها را جمع می کردند گاهی وقت تاپول نخل را می گرفتم تا از شدت باد بتوانستم در برابر طوفان مقاومت کنم و سهیل همچنان نخل ها را در آن تاریکی شب به رقص در آورده بود من با فانوس و چراغ قوه نور زیر نخلهای باغمان نور می انداختم و خانواده خرماها را توی زنبیل می ریختند نزدیک سحر بود که سهیل از نخلستون رخت بر بست و رفت و ما هم زنبیل های پر از خرما را بار گاری کردیم و الاغ نگون بخت بعد از یک بیداری شب کامل، زنبیل های خرما را در دم دمای صبح به خانه می رساند و پدر هم شروع کرد به شروه خواندن :
 سهیل اندر یمن بلغار سوزد
دل عاشق ز هجر یار سوزد
سهیل اندر یمن سالی به یک بار
دل فایز دمی صد بار سوزد /

خداداد رضایی/اردیبهشت 1397

#باد_سهیل
#خداداد_رضایی
#نخلستان
#آبپخش
#دشتستان
✍️ نقطه سر خط
من و این خط خطی های زندگی
اما باز هم نقطه سر خط.
من و این همه سؤال های بی جواب زندگی
اما باز هم نقطه سر خط.
من بودم و کوچه و بارون
صداهای مبهم پشت پنجره رو به خیابون
همه نقطه ها جمع شده بودند
توی کوچه زیر بارون
که هی داد می زدند
نقطه سر خط، بیا بیرون
عجب روزگاری است توی این دنیا
که می تازند بی رحم  نقطه هایش
و من لاجرم فریاد زدم
ساکت، نقطه سر خط.
دفترم پر شده بود از نقطه
کوچک و بزرگ میان خطوط
و من شعر زخمیم میان نقطه ها
آخر این قصه هم همین بود
باز هم نقطه سر خط.
✍️
━━━◈❖✿❖◈━━━
khodadad.rezaei@
#خداداد_رضایی  #خدادادرضایی  #نویسنده #دلنوشته  #داستان  #ادبیات_داستانی  #نمایش #تئاتر  #نمایشنامه
#استان_بوشهر #بوشهر #دشتستان #آبپخش
✍️ قصه شب کوچه
کوچه ما
کوچه آبادی
در شب مهتابی
می گذارم قدمی
تا بنویسم قصه ای
در نیمه شب پاییزی
می‌کشد ماه سرک از آسمان
در میان ستاره های بیکران
این حوالی کوچه دلهای ماست
می نگارم قصه اش
قصه ای نو اما تلخ و شیرین
توی کوچه پس کوچه های آبادی
یادش بخیر آن زمان که قد کشیدیم
تو چقدر در خاطرم آباد ماندی
آهای کوچه باز دل به تو دادم امشب
در این شب مهر پاییزی
از سکوت نیمه شب آبادی
باز کوچه پر خاطره شد
از انتظار تیلو در کوچه
منتظر مانده تا بیایم
با کوله باری از نا گفته ها  
و نگاه منتظر او از پشت در
باز هم قصه من خط خطی شد
اما باز نقطه سر خط
تا ناتمام ماند قصه امشب من
✍️/خداداد رضایی مهر ١٤٠٢ /
.
#خداداد_رضایی #خدادادرضایی #نویسنده #دلنوشته #داستان #ادبیات_داستانی #نمایش #تئاتر #نمایشنامه #کارگردان #داستان_کوتاه #طنز_نویس #آبپخش #نخلستان #استان_بوشهر #بوشهر #دشتستان #میاندشت #کوچه #روستا
مرگ طبیعت
مستندی کوتاه دو دقیقه ای از منابع طبیعی و محیط زیست
این مکان مابین شهر آبپخش و روستای بویری در محیطی کوهستانی قرار دارد و این منطقه که به چهار راه و چیتی مشهور است از دیارباز جایی است برای تفریح مردم و رویدن درختان خودرو و گیاهان و چراگاه حیوانات، پرندگان و کشاورزی مردم بوده و چند سالی است توسط شهرداری زباله و نخاله های خود را بطور پراکنده در این مکان تخلیه میکنند و گاه با آتش زدن زباله ها منطقه کاملا با دود آن آلوده می شود و باد و طوفان پلاستیکهای سبک را زمینهای مجاور و منطقه روانه کرده است ضمنا این منطقه گاه برای جمع آوری پلاستیک برای افراد کرایه داده می شود.
فاجعه این آلودگی به حدی است که ما را وادار کرد یک مستند هرچند کوتاه و یک قسمت از طنز خنجغلوک بنام بومیا ضبط کنیم و در فضای مجازی به اشتراک بگذاریم شاید به گوش مسئولین استان و کشور رسانده شود
.
@khodadad.rezaei
#خدادادرضایی
#خداداد_رضایی
#استان_بوشهر
#دشتستان
#آبپخش
#محیط_زیست
#منابع_طبیعی
#بویری
#شهرداری
#مستند
😂مجموعه طنز خنجغلوک
این قسمت : بومیا
بازیگران : نورالله حاجی پور ، احمد حاجب و مسعود فخرالدینی
تصویر بردار : نیما رضایی
نویسنده ، کارگردان و تدوین : خداداد رضایی
گروه هنری درخشان آبپخش
..... و اما
ما از مجموعه طنز خنجغلوک اینبار رفتیم سراغ طبیعت و منابع طبیعی و محیط زیست
سعی ما بر این این است که طنز با محتوای اجتماعی تولید کنیم هر چند تلخ ، هر چند سیاه اما مهم پیام های طنز ماست که امیدواریم مورد رضایت شما قرار گرفته بگیرد.
قطعا کار ما بدون اشکال نخواهد بود بنابراین منتظر نظرات شما هم هستیم.
برای همکاری و دلگرمی پیج ما را به دوستان خود معرفی نمایید
ما را در اینستاگرام اضافه کنید
@tanz.abpakhsh
در سروش، ایتا و بله هم هستیم
https://ble.ir/tanzabpakhsh
https://eitaa.com/tanzabpakhsh
#خنجغلوک #طنز #طنز_اجتماعی #طنز_تلخ #خنده #شوخی #جوک #نخلستان #خرما
#استان_بوشهر #دشتستان #آبپخش #سعد_آباد #شبانکاره #برازجان #گناوه #دیلم #دیر #تنگستان #بندر_ریگ
#خدادادرضایی #خداداد_رضایی #نویسنده #کارگردان #مالیات #استختام #منبع_موثق #بومیا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
😂مجموعه طنز خنجغلوک
این قسمت : وام

بازیگران این قسمت : احمد حاجب و مسعود فخرالدینی
نویسنده ، کارگردان و تدوین : خداداد رضایی
گروه هنری درخشان آبپخش
..... و اما
ما از مجموعه طنز خنجغلوک اینبار رفتیم سراغ بانکها و وام و مشکلاتی که برای وام گیرندگان بوجود می آید و آن را با نکات انتقادی را در قالب طنز به نمایش گذاشتیم .
خوشحالیم که نه قسمت را تا بحال تولید کردیم. سعی ما بر این این است که طنز با محتوای اجتماعی تولید کنیم هر چند تلخ ، هر چند سیاه اما مهم پیام های طنز ماست که امیدواریم مورد رضایت شما قرار بگیرد.
قطعا کار ما بدون اشکال نخواهد بود، منتظر نظرات شما هم هستیم.
برای حمایت ، همکاری و دلگرمی پیج ما را به دوستان خود معرفی نمایید
ما را در اینستاگرام اضافه کنید
@tanz.abpakhsh
در سروش، ایتا و بله هم هستیم
https://ble.ir/tanzabpakhsh
https://eitaa.com/tanzabpakhsh
#خنجغلوک #طنز #طنز_اجتماعی #طنز_تلخ #خنده #شوخی #جوک #استان_بوشهر #دشتستان #آبپخش #سعد_آباد #شبانکاره #برازجان #گناوه #دیلم #دیر #تنگستان
#خدادادرضایی #خداداد_رضایی #نویسنده #کارگردان #مالیات #استختام #منبع_موثق #بومیا #عقب_نشینی
تئاتر آبپخش
اوایل دهه هشتاد بود که طرح جشنواره تئاتر در آبپخش با شادروان حسین دهقانی مطرح و جناب آقای عباس شاهپیری مدیر وقت حوزه هنری موافقت کردند و اولین جشنواره تئاتر را بنام طلوع با حضور ده گروه نمایشی برگزار کردبم که هشت گروه از خود آبپخش بود و این اولین جشنواره بعد از بوشهر در استان بود که خارج از شهر بوشهر برگزار می گردید.
شادروان حسین دهقانی مسئول تئاتر حوزه برای این جشنواره زحمات زیادی کشیدند تا در تاریخ تئاتر استان یک دوره خوب ثبت گردد روحش شاد و یادش گرامی باد.
حضور استاد ایرج صغیری پدر تئاتر استان و تئاتر آئینی ایران در این جشنواره و ایراد سخنرانی برگ زرینی از دوران طلایی تئاتر آبپخش بود که ثمره آن حضور سالهای متمادی در جشنواره استانی و کسب عناوین متعدد تا حضور در جشنواره پایتخت گردید.
با تشکر فراوان از مهدی و آریو انصاری برای ارسال فیلم.
.
#خدادادرضایی
#خداداد_رضایی
#تئاتر
#نمایش
#جشنواره_تئاتر
#آبپخش
#استان_بوشهر
#حوزه_هنری
#تاریخ_تئاتر_آبپخش