از قرعه کشی اعانه ملی تا قرعه کشی مسابقه پیامکی
خیلی کوچک بودم ولی خوب یادمه مغازه کوچکی تو محله داشتیم خلاصه بساطی بود همه چیز داشتیم 😁از بسکویت مادر تا شانسی و منچ کشک ارد و حتی چسب و کرمک دوچرخه... هیچکدام با هم سنخیت نداشت ولی خب کار مردم راه می افتاد و آخرش هم تبدیل شد به پارچه فروشی و در نهایت با لودر پایین آمد و خلاصه خدا بیامرزدش. اما حکایت ما از این مغازه این بود که تازه بلیط های بخت آزمایی یا اعانه ملی وارد بازار شده بود و مرتب توی رادیو تک موجی که برادرم از کویت فرستاده بود تبلیغ می شد ما هم برای فروش آوردیم قیمتش هم (20ریال) بود و هر هفته قرعه کشی می شد تعدادی را فروش میکردیم و مقداری هم که زیاد می آمد شانس خود را امتحان میکردیم که هیچوقت هم شانس ما نگرفت ولی همین کار را آقای علی پیرمرادی در برازجان کرد و آن موقع یعنی قبل از انقلاب ( صد هزار تومان) برنده شد که مثل توپ توی استان صدا کرد آقای پیرمرادی هم چون بسیار انسان خوب و با سخاوتی بود از آن پول در روستایی خود (زیارت) مدرسه ساخت و دکه روزنامه فروشی هم تبدیل به مغازه کرد و یک خانه کوچکی خرید که بعدها مغازه او هم به سرنوشت مغازه ما دچار شد و چند سال بعد از انقلاب به حکم شهرداری با لودر پایین آمد و علی هم کوچ کرد به منزلش. اما آن موقع که ما بلیط اعانه ملی می فروختیم همه میگفتن حرامه تا جایی که روحانی محل هم حکم حرام بودنش را صادر کرد و پدرم هم چون پشت سر حاج اقا نملز می خواند دستور عدم فروشش را صادر فرمود اما امروزه ماندم که این داستان بلیط های بخت آزمایی یا اعانه ملی خیلی راحت بشکل مدرن و پیامکی جیب مردم را خالی می کنند و مبالغ هنگفتی را شرکتها و صدا و سیما به جیب می زنند . به نظر شما حرام نیست؟
ماندم که پیام بزنم یا نه گرچه میدانم شانسش را ندارم برنده بشم ولی دیگه نه روحانی محل است نه پدرم !! شما بگید چکار کنم؟!😥
#طنز
#اعانه_ملی
#بخت_آزمایی
#خداداد_رضایی
#علی_پیر_مرادی
خیلی کوچک بودم ولی خوب یادمه مغازه کوچکی تو محله داشتیم خلاصه بساطی بود همه چیز داشتیم 😁از بسکویت مادر تا شانسی و منچ کشک ارد و حتی چسب و کرمک دوچرخه... هیچکدام با هم سنخیت نداشت ولی خب کار مردم راه می افتاد و آخرش هم تبدیل شد به پارچه فروشی و در نهایت با لودر پایین آمد و خلاصه خدا بیامرزدش. اما حکایت ما از این مغازه این بود که تازه بلیط های بخت آزمایی یا اعانه ملی وارد بازار شده بود و مرتب توی رادیو تک موجی که برادرم از کویت فرستاده بود تبلیغ می شد ما هم برای فروش آوردیم قیمتش هم (20ریال) بود و هر هفته قرعه کشی می شد تعدادی را فروش میکردیم و مقداری هم که زیاد می آمد شانس خود را امتحان میکردیم که هیچوقت هم شانس ما نگرفت ولی همین کار را آقای علی پیرمرادی در برازجان کرد و آن موقع یعنی قبل از انقلاب ( صد هزار تومان) برنده شد که مثل توپ توی استان صدا کرد آقای پیرمرادی هم چون بسیار انسان خوب و با سخاوتی بود از آن پول در روستایی خود (زیارت) مدرسه ساخت و دکه روزنامه فروشی هم تبدیل به مغازه کرد و یک خانه کوچکی خرید که بعدها مغازه او هم به سرنوشت مغازه ما دچار شد و چند سال بعد از انقلاب به حکم شهرداری با لودر پایین آمد و علی هم کوچ کرد به منزلش. اما آن موقع که ما بلیط اعانه ملی می فروختیم همه میگفتن حرامه تا جایی که روحانی محل هم حکم حرام بودنش را صادر کرد و پدرم هم چون پشت سر حاج اقا نملز می خواند دستور عدم فروشش را صادر فرمود اما امروزه ماندم که این داستان بلیط های بخت آزمایی یا اعانه ملی خیلی راحت بشکل مدرن و پیامکی جیب مردم را خالی می کنند و مبالغ هنگفتی را شرکتها و صدا و سیما به جیب می زنند . به نظر شما حرام نیست؟
ماندم که پیام بزنم یا نه گرچه میدانم شانسش را ندارم برنده بشم ولی دیگه نه روحانی محل است نه پدرم !! شما بگید چکار کنم؟!😥
#طنز
#اعانه_ملی
#بخت_آزمایی
#خداداد_رضایی
#علی_پیر_مرادی