هر وقت در #سختی هستی،
منتظر لحظهای باش که سختی #میرود.
هیچ چیزی تا آخر #نمیماند
این قانون #حتمی کائنات است.
#رنجها میروند، #صبر کن، #بیدار و آگاه باش...!
زیرا بعد از رنج، بعد از شب، #سپیده میزند و خورشید #طلوع میکند.
در لحظات تاریکی و رنج نگران #نباش
با آن مبارزه #نکن، مخواه که #زودتر بگذرد،
#مجبورش نکن برود، فقط اجازه بده #اتفاق بیفتد
سخت است اما #صبور باش،
به کائنات #اعتماد کن
به وقتش خودش خواهد رفت
زندگی یک #جریان است،
هیچ چیزی یکسان #نمیماند.
به تو میگویم هیچ چیزی در زندگیت اشتباهی رخ #نمیدهد، همه چیز برای خوبی و خیریت تو رخ میدهد.
حتی اگر ظاهری #تلخ داشته باشد.
انسان مذهبی کسی است که اعتماد دارد همه چیز برای خیریت و خوبی او اتفاق میافتد.
اینگونه به زندگی #نگاه کن و آن لحظهای که خیلی #دور نیست میآید که درد و رنج کاملاً #ناپدید میشود.
@kheradedaroun
منتظر لحظهای باش که سختی #میرود.
هیچ چیزی تا آخر #نمیماند
این قانون #حتمی کائنات است.
#رنجها میروند، #صبر کن، #بیدار و آگاه باش...!
زیرا بعد از رنج، بعد از شب، #سپیده میزند و خورشید #طلوع میکند.
در لحظات تاریکی و رنج نگران #نباش
با آن مبارزه #نکن، مخواه که #زودتر بگذرد،
#مجبورش نکن برود، فقط اجازه بده #اتفاق بیفتد
سخت است اما #صبور باش،
به کائنات #اعتماد کن
به وقتش خودش خواهد رفت
زندگی یک #جریان است،
هیچ چیزی یکسان #نمیماند.
به تو میگویم هیچ چیزی در زندگیت اشتباهی رخ #نمیدهد، همه چیز برای خوبی و خیریت تو رخ میدهد.
حتی اگر ظاهری #تلخ داشته باشد.
انسان مذهبی کسی است که اعتماد دارد همه چیز برای خیریت و خوبی او اتفاق میافتد.
اینگونه به زندگی #نگاه کن و آن لحظهای که خیلی #دور نیست میآید که درد و رنج کاملاً #ناپدید میشود.
@kheradedaroun
Forwarded from اتچ بات
#یک_گفتگوی_شفابخش
غم: "ببخشید، می دانم که نباید #اینجا باشم. من به زودی می روم می دانم که لکه ای بر کمال تو هستم…”
آگاهی: «نه. #صبر کن. مشکلی نیست. شما اجازه دارید اینجا باشید! آروم باش! کمی بمان! دوستانت را #دعوت کن!"
غم: "یعنی من لکه ای بر #کمال تو نیستم؟"
آگاهی: «لکه؟ کمال؟ کی اون حرفای احمقانه رو بهت زد؟ چگونه میتوانستم توسط تو یا هر کسی لکهدار شوم؟»
غم: "اما آنها به من #گفتند که نباید اینجا باشم!"
آگاهی: "آه، آنها فقط از شما #می ترسند، زیرا آنها نمی بینند که شما از من جدا #نیستید! آنها سعی می کنند در چیزی به نام #آینده به چیزی به نام روشنگری برسند. خیلی دوست داشتنی است!»
غم: "اما من نمی فهمم. فکر کردم شادی را به من #ترجیح می دهی؟»
آگاهی: «ترجیح؟ #معنی آن چیست؟"
غم: «اوه…. خوب من می دانم که چقدر منفی هستم و…”
آگاهی: «منفی؟ آن چیست؟"
غم: "میدونی، مثبت و منفی، نور و تاریکی، بهشت و جهنم، من و تو؟"
آگاهی: «نه. هرگز در مورد آن تقسیمات نشنیده ام. من حتی نمی دانم در حال حاضر با چه کسی #صحبت می کنم!»
غم: "اوه متاسفم. بگذارید خودم را #معرفی کنم. من غم هستم…”
آگاهی: «غم، غمگین بودن.. #جالب هست. میدانی، فقط به این دلیل است که تو آنقدر نزدیک هستی که نمیتوانم مرزهایت را ببینم، بنابراین برایم #سخت است که تو را با هر چیزی صدا بزنم.»
غم: "اوه، تمام این مدت فکر می کردم اشتباه هستم. فکر کردم نباید اینجا باشم. من هرگز حتی برای چک کردن این موضوع با شما #متوقف نشدم…”
آگاهی: «بله، می دانم، #عجیب است! همه آنها به دلایلی همین کار را می کنند. ترس، عصبانیت، حتی درد، من نمی فهمم چرا همه آنها از من #می ترسند. من هرگز از آنها نخواستم که #بروند. و شادی، شادی، سعادت نیز - هرگز از آنها نخواستم که بمانند. همه یا سعی می کنند بمانند، یا سعی می کنند از من فرار کنند! خیلی #عجیب است.»
غم: «پس همه اجازه دارند در تو بیایند و بروند؟ منظورم این است که شما همه چیز را اجازه می دهید؟»
آگاهی: «خب... بیشتر از این! #می بینید، من در واقع نمی توانم به چیزی اجازه دهم یا از شر چیزی خلاص شوم. همش فقط #خودم هستم میبینی؟ حتی شما…."
غم: «یعنی…. من نیستم... من آن چیزی که فکر می کنم #نیستم...؟
آگاهی: «البته که نه فرزند عزیزم! تو از خودم ساخته شده ای من مثل تو و در شکل تو #می رقصم…”
غم: «من تو هستم؟ اوه پس…. پس چگونه می توانم شما را صدا کنم… آگاهی…”
"دقیقا! بودن تو بدون حس جدایی مشکلی نیست.»
"و این جدایی #هرگز وجود نداشت".
غم: "متاسفم که مدام #فرار کردم."
«متأسفم که احساس کردی نمیتوانی بمانی».
"این می تواند شروع یک #دوستی زیبا باشد..."
@kheradedaroun
غم: "ببخشید، می دانم که نباید #اینجا باشم. من به زودی می روم می دانم که لکه ای بر کمال تو هستم…”
آگاهی: «نه. #صبر کن. مشکلی نیست. شما اجازه دارید اینجا باشید! آروم باش! کمی بمان! دوستانت را #دعوت کن!"
غم: "یعنی من لکه ای بر #کمال تو نیستم؟"
آگاهی: «لکه؟ کمال؟ کی اون حرفای احمقانه رو بهت زد؟ چگونه میتوانستم توسط تو یا هر کسی لکهدار شوم؟»
غم: "اما آنها به من #گفتند که نباید اینجا باشم!"
آگاهی: "آه، آنها فقط از شما #می ترسند، زیرا آنها نمی بینند که شما از من جدا #نیستید! آنها سعی می کنند در چیزی به نام #آینده به چیزی به نام روشنگری برسند. خیلی دوست داشتنی است!»
غم: "اما من نمی فهمم. فکر کردم شادی را به من #ترجیح می دهی؟»
آگاهی: «ترجیح؟ #معنی آن چیست؟"
غم: «اوه…. خوب من می دانم که چقدر منفی هستم و…”
آگاهی: «منفی؟ آن چیست؟"
غم: "میدونی، مثبت و منفی، نور و تاریکی، بهشت و جهنم، من و تو؟"
آگاهی: «نه. هرگز در مورد آن تقسیمات نشنیده ام. من حتی نمی دانم در حال حاضر با چه کسی #صحبت می کنم!»
غم: "اوه متاسفم. بگذارید خودم را #معرفی کنم. من غم هستم…”
آگاهی: «غم، غمگین بودن.. #جالب هست. میدانی، فقط به این دلیل است که تو آنقدر نزدیک هستی که نمیتوانم مرزهایت را ببینم، بنابراین برایم #سخت است که تو را با هر چیزی صدا بزنم.»
غم: "اوه، تمام این مدت فکر می کردم اشتباه هستم. فکر کردم نباید اینجا باشم. من هرگز حتی برای چک کردن این موضوع با شما #متوقف نشدم…”
آگاهی: «بله، می دانم، #عجیب است! همه آنها به دلایلی همین کار را می کنند. ترس، عصبانیت، حتی درد، من نمی فهمم چرا همه آنها از من #می ترسند. من هرگز از آنها نخواستم که #بروند. و شادی، شادی، سعادت نیز - هرگز از آنها نخواستم که بمانند. همه یا سعی می کنند بمانند، یا سعی می کنند از من فرار کنند! خیلی #عجیب است.»
غم: «پس همه اجازه دارند در تو بیایند و بروند؟ منظورم این است که شما همه چیز را اجازه می دهید؟»
آگاهی: «خب... بیشتر از این! #می بینید، من در واقع نمی توانم به چیزی اجازه دهم یا از شر چیزی خلاص شوم. همش فقط #خودم هستم میبینی؟ حتی شما…."
غم: «یعنی…. من نیستم... من آن چیزی که فکر می کنم #نیستم...؟
آگاهی: «البته که نه فرزند عزیزم! تو از خودم ساخته شده ای من مثل تو و در شکل تو #می رقصم…”
غم: «من تو هستم؟ اوه پس…. پس چگونه می توانم شما را صدا کنم… آگاهی…”
"دقیقا! بودن تو بدون حس جدایی مشکلی نیست.»
"و این جدایی #هرگز وجود نداشت".
غم: "متاسفم که مدام #فرار کردم."
«متأسفم که احساس کردی نمیتوانی بمانی».
"این می تواند شروع یک #دوستی زیبا باشد..."
@kheradedaroun
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#آسیب روحی یک هیولای ترسناک و یا یک شیطان مرموز که ما را وادار به عمل علیه خودمان میکند #نیست.
آسیب روحی تنها انرژی #هضم نشده ی زندگی است.
اشکهایی است که هرگز ریخته #نشده است. فریادی در گلو است که هرگز فریاد زده نشده است.
لرزشی است که هرگز #نلرزیده است. تنهایی ای ست که هرگز احساس #نشده است. احساساتی است که سرکوب شده اند تا تصویری که از خودمان ساخته ایم دست نخورده #باقی بماند.
و این #تقصیر ما نیست ما هرگز #نیاموختیم که چگونه اجازه دهیم تا ترس، خشم و یا سوگ از درون ما به سمت تکامل #عبور کند. ما فقط سعی کردیم از خودمان #محافظت کنیم.
به ما هرگز نشان ندادند که چگونه همه آن احساسات را #لمس کنیم و نسبت به آنها $آگاه شویم. بعضی از ما در کودکی به خاطر ،افکار نظرات و یا باورهایمان مسخره و شرمگین شدیم.
بعضی از ما به خاطر داشتن یا نشان دادن احساساتی خاص #قضاوت و یا تنبیه شدیم.
بعضی از ما بسیار #نادیده گرفته شدیم تا حدی که گاهی شک کردیم که آیا اصلا وجود #داریم؟
همه اینها گذشته است ،حال در فضای #امن اکنون ما می توانیم به وجودِ ناب و دست نخورده خود متصل شویم و به خود اجازه هر فکری را بدهیم و درک کنیم که قرار نیست توسط یک خدای کینه توز تنبیه شویم و یا آسیب ببینیم.
همه ما #آزادیم تا به هر چیزی بیاندیشیم. رویاپردازی کنیم،
افکار منفی و تاریک #داشته باشیم،
افکار جنسی و افکار #غیر خدایی داشته باشیم و بدانیم که ،فکر فقط یک فکر است افکار، بر صفحه ی نمایش آگاهی #مجازند که باشند، و آگاهی هرگز #قضاوت نمیکند.
قرار نیست با داشتن احساس خشم یا سوگ یا ترس بمیریم قرار نیست دیوانه شویم و یا اختیارمان از دستمان #برود.
ما میتوانیم درک کنیم که احساسات ما #امن هستند و می توانیم به جای واکنش در برابر آنها #بیحس کردن آنها و یا فرار به آنها اجازه حضور دهیم.
ما می توانیم #خطر کنیم و به عشق اجازه ورود دهیم.
اجازه دهیم که بدون #نقاب دیده شویم و #عمیقترین حقایق وجودمان را آشکار کنیم.
نقایص و آشفتگیهای خود، افکار مرموز و احساسات خجالت آورمان را بروز دهیم و بگذاریم
برای چیزی که #هستیم دوست داشته شویم.
تنها عشق است که آسیب روحی را #شفا میدهد #عشق و #زمان و #صبر و #تمایل به ورود به مکانهای دردناک و منقبض و تنهای درون.
@kheradedaroun
#آسیب روحی یک هیولای ترسناک و یا یک شیطان مرموز که ما را وادار به عمل علیه خودمان میکند #نیست.
آسیب روحی تنها انرژی #هضم نشده ی زندگی است.
اشکهایی است که هرگز ریخته #نشده است. فریادی در گلو است که هرگز فریاد زده نشده است.
لرزشی است که هرگز #نلرزیده است. تنهایی ای ست که هرگز احساس #نشده است. احساساتی است که سرکوب شده اند تا تصویری که از خودمان ساخته ایم دست نخورده #باقی بماند.
و این #تقصیر ما نیست ما هرگز #نیاموختیم که چگونه اجازه دهیم تا ترس، خشم و یا سوگ از درون ما به سمت تکامل #عبور کند. ما فقط سعی کردیم از خودمان #محافظت کنیم.
به ما هرگز نشان ندادند که چگونه همه آن احساسات را #لمس کنیم و نسبت به آنها $آگاه شویم. بعضی از ما در کودکی به خاطر ،افکار نظرات و یا باورهایمان مسخره و شرمگین شدیم.
بعضی از ما به خاطر داشتن یا نشان دادن احساساتی خاص #قضاوت و یا تنبیه شدیم.
بعضی از ما بسیار #نادیده گرفته شدیم تا حدی که گاهی شک کردیم که آیا اصلا وجود #داریم؟
همه اینها گذشته است ،حال در فضای #امن اکنون ما می توانیم به وجودِ ناب و دست نخورده خود متصل شویم و به خود اجازه هر فکری را بدهیم و درک کنیم که قرار نیست توسط یک خدای کینه توز تنبیه شویم و یا آسیب ببینیم.
همه ما #آزادیم تا به هر چیزی بیاندیشیم. رویاپردازی کنیم،
افکار منفی و تاریک #داشته باشیم،
افکار جنسی و افکار #غیر خدایی داشته باشیم و بدانیم که ،فکر فقط یک فکر است افکار، بر صفحه ی نمایش آگاهی #مجازند که باشند، و آگاهی هرگز #قضاوت نمیکند.
قرار نیست با داشتن احساس خشم یا سوگ یا ترس بمیریم قرار نیست دیوانه شویم و یا اختیارمان از دستمان #برود.
ما میتوانیم درک کنیم که احساسات ما #امن هستند و می توانیم به جای واکنش در برابر آنها #بیحس کردن آنها و یا فرار به آنها اجازه حضور دهیم.
ما می توانیم #خطر کنیم و به عشق اجازه ورود دهیم.
اجازه دهیم که بدون #نقاب دیده شویم و #عمیقترین حقایق وجودمان را آشکار کنیم.
نقایص و آشفتگیهای خود، افکار مرموز و احساسات خجالت آورمان را بروز دهیم و بگذاریم
برای چیزی که #هستیم دوست داشته شویم.
تنها عشق است که آسیب روحی را #شفا میدهد #عشق و #زمان و #صبر و #تمایل به ورود به مکانهای دردناک و منقبض و تنهای درون.
@kheradedaroun
Telegram
attach 📎
Forwarded from عکس نگار
همین الان انجام #بده وگرنه هیچ وقت انجام نمیدهی. تو هیچ وقت آماده #نخواهی بود. هیچ کس هیچ وقت آماده نیست. تو تا ابد #صبر میکنی تا یک روز آماده شوی.
تو برای تولد هم آماده #نبودی. و برای روز اول مدرسه هم آماده نبودی. ترسها، احساس بیمارگونه در معده. پایان یک دوره و شروع یک دوران جدید که اصلا برایش آماده نبودی.
و مرگ پدرت، شاید #انتظارش را داشتی ولی برایش آماده #نبودی. امواج سوگ، احساس گناه. چطور میتونستی آماده باشی؟ تو آماده نبودی، اما زنده بودی و زمانی که او نفس #نمیکشید تو نفس میکشیدی. تشخیص بیماری سرطان، از دست دادن #شغل، شنیدن یک خبر غیر منتظره. تو آماده نبودی. اما #ادامه دادی.
تو لغزیدی، افتادی، آسیب دیدی. اما #بلند شدی. راه را گم کردی. ولی تو اصلا آماده نبودی. برای چی آماده باشی؟ برای یک زندگی بدون درد؟ بدون لغزش؟ برای یک جواب؟ یک راهنما؟ یک مجوز؟
تو عاشق لغزشهایت #شدی. عاشق تردیدهایت، اشتباهاتت. عاشق حرفهای اشتباهت. تو به نابود شدن رویاهات #خندیدی. همین امروز شروع کن. حتی اگر نمیدانی چگونه. رنگ را به همه جا بپاش. صحنه را از زندگی #بپوشان. مدام اشتباه کن و احساس خوبی داشته باش. تو ممکنه آماده نباشی اما آمادهی تلاش کردن، شکست خوردن، تجربه زندگی #هستی.
@kheradedaroun
تو برای تولد هم آماده #نبودی. و برای روز اول مدرسه هم آماده نبودی. ترسها، احساس بیمارگونه در معده. پایان یک دوره و شروع یک دوران جدید که اصلا برایش آماده نبودی.
و مرگ پدرت، شاید #انتظارش را داشتی ولی برایش آماده #نبودی. امواج سوگ، احساس گناه. چطور میتونستی آماده باشی؟ تو آماده نبودی، اما زنده بودی و زمانی که او نفس #نمیکشید تو نفس میکشیدی. تشخیص بیماری سرطان، از دست دادن #شغل، شنیدن یک خبر غیر منتظره. تو آماده نبودی. اما #ادامه دادی.
تو لغزیدی، افتادی، آسیب دیدی. اما #بلند شدی. راه را گم کردی. ولی تو اصلا آماده نبودی. برای چی آماده باشی؟ برای یک زندگی بدون درد؟ بدون لغزش؟ برای یک جواب؟ یک راهنما؟ یک مجوز؟
تو عاشق لغزشهایت #شدی. عاشق تردیدهایت، اشتباهاتت. عاشق حرفهای اشتباهت. تو به نابود شدن رویاهات #خندیدی. همین امروز شروع کن. حتی اگر نمیدانی چگونه. رنگ را به همه جا بپاش. صحنه را از زندگی #بپوشان. مدام اشتباه کن و احساس خوبی داشته باش. تو ممکنه آماده نباشی اما آمادهی تلاش کردن، شکست خوردن، تجربه زندگی #هستی.
@kheradedaroun