kaveh farhadi کاوه فرهادی
#سخنرانی_تاثیرگذار #پروفسور_دنیل_دنت عنوان: #مکانیزم_هشیاری_در_مغز_انسان این سخنرانی نشان می دهد که #مغز_انسان دارای چه استعداد عجیبی در #ندیدن_جزییات است. #علوم_شناختی #مغز_انسان @kaveh_farhadi
فرازهایی از سخنرانی دیوید چالمرز در
#تد_تاک: #آگاهی را چگونه توضیح میدهید؟
همین الان یک فیلم توی سر همگی شما در حال نمایش است. یک فیلم شگفت انگیز چند بخشی با نمایی سه-بعدی و صدایی فراگیر به این دلیل که الان می توانید ببینید و بشنوید. فیلم شما همراه با بو و مزه و حس لامسه است. و حسی از بدن شما: درد، گرسنگی و ارضاء شدنها. اون احساسات داره: خشم و خوشحالی. حافظه داره ، مثلا تصاویری که از دوران کودکیتان جلو چشمتان به حرکت در میان. و این روایت همیشگی و صامتی که در جریان فکرکردن آگاهانه تان قرار دارد. شما در قلب این نمایش قرار دارید و همه این ها را مستقیما تجربه می کنید. این فیلم، همان جریان فکر شماست، مسئله آزمودن ذهن ودنیا.
هوشیاری یکی از ویژگی های بنیادی وجود انسان است. همه ما از هوشیاری برخورداریم. همه ما نمایشی در درون خویش داریم. چیزی از این نزدیکتر نیست که قادر به شناختش باشیم.
بعضی مردم میگن هوشیاری ذهن را از طریق علم نمی شود بررسی کرد. علم، ذاتا، امری عینی است. و هوشیاری ذهن، ذاتا، امری درونی و ذهنی. بنابراین هیچوقت نمی شود علم بررسی هوشیاری ذهن را بوجود آورد. این نظر در بیشتر قرن بیستم، دیدگاه حاکم بود. اما، حدود ۲۰ سال پیش همه چیز شروع به تغییر کرد. دانشمندان عصب شناس مانند فرانسیس کریک و فیزیکدانانی مانند راجر پنروز گفتند وقت آن شده که علم سراغ مسئله هوشیاری برود. و از آن زمان به بعد، انفجار واقعی رخ داد، شکوفایی فعالیت های علمی انجام شده در مورد هوشیاری. در سال های اخیر، هسته مرکزی علم مطالعه هوشیاری جست و جوی ارتباطات بوده است، ارتباطات بین بخش های خاصی از مغز و وضعیت های مشخصی از هوشیاری. اما این علم ارتباطات است. علم توضیحات نیست.
چرا همه #فرآیندهای_فیزیکی در #مغز باید با #خود_آگاهی همراه باشد؟ این نمایش درونی و ذهنی چرا باید وجود داشته باشد؟ در حال حاضر، هیچ سر نخی از آن نداریم. در مواجه با خلاف قاعده ای مثل این، ایده های اساسی لازم اند، و حتی معتقدم شاید احتیاج به یک یا دو ایده داشته باشیم که در شروع دیوانه وار به نظر می رسند.
دوستم دنیل دنت، که امروز اینجاست، ایده دیوانه وارش این است که اصلا مشکل سختی به اسم هوشیاری وجود ندارد. کل ایده فیلم فردی درونی نوعی توهم یا سردرگمی است.
ایده دیوانه وار دیگر این است که هوشیاری بنیادی است. فیزیکدانها گاهی جنبه هایی از جهان را بعنوان بلوکهای سازنده بنیادین در نظر می گیرند: فضا و زمان و جرم. آنها قوانین بنیادی را مبنا قرار می دهند، مثل قوانین جاذبه یا مکانیک کوانتوم.
اگر نتوانید هوشیاری را در قالب تشکیل دهنده های موجود موجود یعنی فضا، زمان، جرم، شارژ توضیح دهید، در نتیجه به حکم عقل لازم است که فهرست را گسترش دهید، طبیعی ترین کار مبنا قرار دادن خود هوشیاری بعنوان عنصری بنیادی است، جزء بنیادی سازنده طبیعت. این به معنای کنار گذاشتن علم در این مقوله نیست. بلکه راهگشای علمی کردن آن است.
ایده دیوانه وار دومی این است که #هوشیاری شاید جهانی باشد. هر سیستمی ممکن است تا حدودی از هوشیاری برخوردار باشد. دیدگاهی که بعضا «همه ذهنی» نامیده میشود: Pan برای همه و psych برای ذهن، هر سیستمی هوشمند است، نه فقط انسانها، سگها، موشها، مگسها بلکه میکروبها.
یکی از موارد واقعا هیجان انگیز در سالهای اخیر این است که یک دانشمند عصب شناس بنام جیولیو تونینی، نظریه مشابه ای را اتخاذ کرده و آن را با استفاده از یک
#نظریه_ریاضی شدیدا گسترش داده است. وی دارای یک معیار اندازه گیری از یکپارچگی اطلاعات است که آن را فی می نامد، از آن برای سنجش میزان اطلاعات یکپارچه شده درون یک سیستم استفاده می کند. و تصورش بر این است که فی هم راستا با هوشیاری است. الان من نمی دانم که این نظریه صحت دارد یا نه، اما احتمالا برجسته ترین نظریه حال حاضر در علم هوشیاری است، و از آن برای یکپارچه سازی دامنه وسیعی از داده های علمی استفاده شده است.
#علوم_شناختی
#تد_تاک
#TED
@kaveh_farhadi
https://www.ted.com/talks/david_chalmers_how_do_you_explain_consciousness/transcript
#تد_تاک: #آگاهی را چگونه توضیح میدهید؟
همین الان یک فیلم توی سر همگی شما در حال نمایش است. یک فیلم شگفت انگیز چند بخشی با نمایی سه-بعدی و صدایی فراگیر به این دلیل که الان می توانید ببینید و بشنوید. فیلم شما همراه با بو و مزه و حس لامسه است. و حسی از بدن شما: درد، گرسنگی و ارضاء شدنها. اون احساسات داره: خشم و خوشحالی. حافظه داره ، مثلا تصاویری که از دوران کودکیتان جلو چشمتان به حرکت در میان. و این روایت همیشگی و صامتی که در جریان فکرکردن آگاهانه تان قرار دارد. شما در قلب این نمایش قرار دارید و همه این ها را مستقیما تجربه می کنید. این فیلم، همان جریان فکر شماست، مسئله آزمودن ذهن ودنیا.
هوشیاری یکی از ویژگی های بنیادی وجود انسان است. همه ما از هوشیاری برخورداریم. همه ما نمایشی در درون خویش داریم. چیزی از این نزدیکتر نیست که قادر به شناختش باشیم.
بعضی مردم میگن هوشیاری ذهن را از طریق علم نمی شود بررسی کرد. علم، ذاتا، امری عینی است. و هوشیاری ذهن، ذاتا، امری درونی و ذهنی. بنابراین هیچوقت نمی شود علم بررسی هوشیاری ذهن را بوجود آورد. این نظر در بیشتر قرن بیستم، دیدگاه حاکم بود. اما، حدود ۲۰ سال پیش همه چیز شروع به تغییر کرد. دانشمندان عصب شناس مانند فرانسیس کریک و فیزیکدانانی مانند راجر پنروز گفتند وقت آن شده که علم سراغ مسئله هوشیاری برود. و از آن زمان به بعد، انفجار واقعی رخ داد، شکوفایی فعالیت های علمی انجام شده در مورد هوشیاری. در سال های اخیر، هسته مرکزی علم مطالعه هوشیاری جست و جوی ارتباطات بوده است، ارتباطات بین بخش های خاصی از مغز و وضعیت های مشخصی از هوشیاری. اما این علم ارتباطات است. علم توضیحات نیست.
چرا همه #فرآیندهای_فیزیکی در #مغز باید با #خود_آگاهی همراه باشد؟ این نمایش درونی و ذهنی چرا باید وجود داشته باشد؟ در حال حاضر، هیچ سر نخی از آن نداریم. در مواجه با خلاف قاعده ای مثل این، ایده های اساسی لازم اند، و حتی معتقدم شاید احتیاج به یک یا دو ایده داشته باشیم که در شروع دیوانه وار به نظر می رسند.
دوستم دنیل دنت، که امروز اینجاست، ایده دیوانه وارش این است که اصلا مشکل سختی به اسم هوشیاری وجود ندارد. کل ایده فیلم فردی درونی نوعی توهم یا سردرگمی است.
ایده دیوانه وار دیگر این است که هوشیاری بنیادی است. فیزیکدانها گاهی جنبه هایی از جهان را بعنوان بلوکهای سازنده بنیادین در نظر می گیرند: فضا و زمان و جرم. آنها قوانین بنیادی را مبنا قرار می دهند، مثل قوانین جاذبه یا مکانیک کوانتوم.
اگر نتوانید هوشیاری را در قالب تشکیل دهنده های موجود موجود یعنی فضا، زمان، جرم، شارژ توضیح دهید، در نتیجه به حکم عقل لازم است که فهرست را گسترش دهید، طبیعی ترین کار مبنا قرار دادن خود هوشیاری بعنوان عنصری بنیادی است، جزء بنیادی سازنده طبیعت. این به معنای کنار گذاشتن علم در این مقوله نیست. بلکه راهگشای علمی کردن آن است.
ایده دیوانه وار دومی این است که #هوشیاری شاید جهانی باشد. هر سیستمی ممکن است تا حدودی از هوشیاری برخوردار باشد. دیدگاهی که بعضا «همه ذهنی» نامیده میشود: Pan برای همه و psych برای ذهن، هر سیستمی هوشمند است، نه فقط انسانها، سگها، موشها، مگسها بلکه میکروبها.
یکی از موارد واقعا هیجان انگیز در سالهای اخیر این است که یک دانشمند عصب شناس بنام جیولیو تونینی، نظریه مشابه ای را اتخاذ کرده و آن را با استفاده از یک
#نظریه_ریاضی شدیدا گسترش داده است. وی دارای یک معیار اندازه گیری از یکپارچگی اطلاعات است که آن را فی می نامد، از آن برای سنجش میزان اطلاعات یکپارچه شده درون یک سیستم استفاده می کند. و تصورش بر این است که فی هم راستا با هوشیاری است. الان من نمی دانم که این نظریه صحت دارد یا نه، اما احتمالا برجسته ترین نظریه حال حاضر در علم هوشیاری است، و از آن برای یکپارچه سازی دامنه وسیعی از داده های علمی استفاده شده است.
#علوم_شناختی
#تد_تاک
#TED
@kaveh_farhadi
https://www.ted.com/talks/david_chalmers_how_do_you_explain_consciousness/transcript
Ted
How do you explain consciousness?
Our consciousness is a fundamental aspect of our existence, says philosopher David Chalmers: “There’s nothing we know about more directly…. but at the same time it’s the most mysterious phenomenon in the universe.” He shares some ways to think about the movie…
kaveh farhadi کاوه فرهادی
#سخنرانی_تاثیرگذار #پروفسور_دنیل_دنت عنوان: #مکانیزم_هشیاری_در_مغز_انسان این سخنرانی نشان می دهد که #مغز_انسان دارای چه استعداد عجیبی در #ندیدن_جزییات است. #علوم_شناختی #مغز_انسان @kaveh_farhadi
آیا #کنترل_مغز ممکن است؟
موفقیت دانشمندان درزمینه ایجاد ارتباط #مستقیم_مغز_با_مغز
با انتقال فعالیت الکتریکی مغز فرد فرستنده به مغز فرد گیرنده، او توانست وظیفهای خاص را به روشی انجام دهد که در مغز فرد فرستنده تعیین میشد.
در طول تکامل انسان، انواع مختلفی از ابزارهای ارتباطی از ژستهای بدن گرفته تا زبانهای پیچیده ایجاد شده است. تمامی این اشکال ارتباطی افراد را به طریقی بههم پیوند میزند تا بتوانند تجارب فردی خود را بهاشتراک بگذارد و آنها را بیان کند و باهم همکاری بیشتری کنند. در مطالعهای جدید، فناوری بهعنوان ابزار ارتباطی جدید جایگرین زبان میشود و ازطریق آن، فعالیت مغزی انسانها بهطور مستقیم و بدون نیاز به زبان بههم پیوند میخورد.
فعالیت الکتریکی مغز دو انسان بهشکل سیگنالهای مغناطیسی به مغز انسان دیگری منتقل شد. این سیگنالها حاوی دستورالعملهایی برای انجام وظیفهای به روش خاص بودند. این مطالعه درهای تازهای به روی توسعهی ابزارهای جدید ارتباط بشری بازمیکند؛ درحالیکه در همین حین، مفاهیم بنیادین مرتبط با هویت و استقلال فردی را بهچالش میکشاند.
#ارتباط_مستقیم_مغز_با_مغز سالها است مدنظر دانشمندان بوده است و انگیزههای متنوعی مانند اشتیاق #آیندهنگرانه و مسائل نظامی مشوق آن بوده است. میگوئل نیکوللیس، نویسندهی کتاب «فراتر از مرزها»، ادغام فعالیت مغز انسانها را بهعنوان آیندهی بشر و مرحلهی بعدی در تکامل گونهی ما معرفی میکند. او قبلا در یکی از پژوهشهای خود، مغز چندین موش را با استفاده از الکترودهای کاشتهشده یا رابط مغز با مغز بههم متصل کرده است.
نیکوللیس و همکارانش از این دستاورد با عنوان نخستین « #کامپیوتر_ارگانیک» یاد میکنند که در آن، مغزهای زنده طوری بههم متصل بودند که گویی آنها تعداد زیادی ریزپردازنده باشند. حیوانات مشارکتکننده در این شبکه یاد گرفتند فعالیت الکتریکی سلولهای عصبی خود را بهشکل فعالیتهای عصبی مغز واحد هماهنگ کنند. مغزهای شبکهشده ازنظر وظایفی مانند توانایی تمایز بین دو الگوی مختلف تحریک الکتریکی آزمایش شدند و درمقایسهبا حیوانات انفرادی عملکرد بهتری داشتند.....
ادامه مطلب : https://bit.ly/2JBXFZL
منابع:
کانال تلگرام: #افق_رویداد
@kaveh_farhadi
#شناخت
#علوم_شناختی
#مغز
#هوش
#آگاهی
#خود_آگاهی
موفقیت دانشمندان درزمینه ایجاد ارتباط #مستقیم_مغز_با_مغز
با انتقال فعالیت الکتریکی مغز فرد فرستنده به مغز فرد گیرنده، او توانست وظیفهای خاص را به روشی انجام دهد که در مغز فرد فرستنده تعیین میشد.
در طول تکامل انسان، انواع مختلفی از ابزارهای ارتباطی از ژستهای بدن گرفته تا زبانهای پیچیده ایجاد شده است. تمامی این اشکال ارتباطی افراد را به طریقی بههم پیوند میزند تا بتوانند تجارب فردی خود را بهاشتراک بگذارد و آنها را بیان کند و باهم همکاری بیشتری کنند. در مطالعهای جدید، فناوری بهعنوان ابزار ارتباطی جدید جایگرین زبان میشود و ازطریق آن، فعالیت مغزی انسانها بهطور مستقیم و بدون نیاز به زبان بههم پیوند میخورد.
فعالیت الکتریکی مغز دو انسان بهشکل سیگنالهای مغناطیسی به مغز انسان دیگری منتقل شد. این سیگنالها حاوی دستورالعملهایی برای انجام وظیفهای به روش خاص بودند. این مطالعه درهای تازهای به روی توسعهی ابزارهای جدید ارتباط بشری بازمیکند؛ درحالیکه در همین حین، مفاهیم بنیادین مرتبط با هویت و استقلال فردی را بهچالش میکشاند.
#ارتباط_مستقیم_مغز_با_مغز سالها است مدنظر دانشمندان بوده است و انگیزههای متنوعی مانند اشتیاق #آیندهنگرانه و مسائل نظامی مشوق آن بوده است. میگوئل نیکوللیس، نویسندهی کتاب «فراتر از مرزها»، ادغام فعالیت مغز انسانها را بهعنوان آیندهی بشر و مرحلهی بعدی در تکامل گونهی ما معرفی میکند. او قبلا در یکی از پژوهشهای خود، مغز چندین موش را با استفاده از الکترودهای کاشتهشده یا رابط مغز با مغز بههم متصل کرده است.
نیکوللیس و همکارانش از این دستاورد با عنوان نخستین « #کامپیوتر_ارگانیک» یاد میکنند که در آن، مغزهای زنده طوری بههم متصل بودند که گویی آنها تعداد زیادی ریزپردازنده باشند. حیوانات مشارکتکننده در این شبکه یاد گرفتند فعالیت الکتریکی سلولهای عصبی خود را بهشکل فعالیتهای عصبی مغز واحد هماهنگ کنند. مغزهای شبکهشده ازنظر وظایفی مانند توانایی تمایز بین دو الگوی مختلف تحریک الکتریکی آزمایش شدند و درمقایسهبا حیوانات انفرادی عملکرد بهتری داشتند.....
ادامه مطلب : https://bit.ly/2JBXFZL
منابع:
کانال تلگرام: #افق_رویداد
@kaveh_farhadi
#شناخت
#علوم_شناختی
#مغز
#هوش
#آگاهی
#خود_آگاهی
زومیت
موفقیت دانشمندان درزمینه ایجاد ارتباط مستقیم مغز با مغز
با انتقال فعالیت الکتریکی مغز فرد فرستنده به مغز فرد گیرنده، او توانست وظیفهای خاص را به روشی انجام دهد که در مغز فرد فرستنده تعیین میشد.
چگونه میتوانیم خود را به نحوی بنیادی تغییر دهیم؟
شخصیت بر روی ژنها اثر دارد!
عنوان مقالهای که اخیراً در نشریهی روانپزشکی ملکولی از مجموعهی نیچر منتشر شده آنقدر عجیب است که خواننده را مجبور به دوباره خواندن عنوان میکند: آیا منظور این است که ژنها بر روی شخصیت اثر دارند؟! خیر. اگر این بود نکتهی جدیدی نبود. دهههاست میدانیم ژنها بر روی شخصیت اثر دارند. اما عنوان مقاله این است: «شبکههای بیان ژن توسط شخصیت فرد کنترل میشوند»! به عبارتی شخصیت بر ژنها اثر دارد!
در مقاله، دو دسته از شبکه ژنهای تنظیم کننده معرفی میشوند: شبکهی تنظیمکنندهی درونی که شامل ۴۳ ژن مرتبط با خودکنترلی در تفسیرِ معنایِ مفاهیم است؛ و شبکهی تنظیمکنندهی بیرونی که شامل ۴۵ ژن مرتبط با خودتنظیمی واکنشهای هیجانی، از جمله کنترل خشم و اضطراب، است. هر دو شبکه از طریق شش ژن مرکزی تنظیمکننده هماهنگ میشوند که با پلاستسیتهی (انعطافِ) عصبی ربط دارند. پژوهشگران متوجه شدند که این هستهی مرکزیِ متشکل از شش ژن، با یکصد ژن شناختهشدهای که قبلاً ربط آنها را با ویژگیهای شخصیتی میدانستیم در ارتباطاند. بهعلاوه در تنظیم بیش از چهارهزار ژن دیگر نیز نقش دارند. این بدان معناست که ما میتوانیم از راه خودآگاهی و تنظیم هیجانات خود بر بیان بسیاری از ژنهایمان اثر گذاریم و به این ترتیب بر روی دستهی بسیار بزرگی از حالات بدنی و احوالات روانیِ خود مؤثر باشیم!
مقاله به ما نوید میدهد که میتوانیم تغییر کنیم، و در این تغییرات خالق وضعیتهای مطلوب باشیم. حداقل در ساحت انسانی، جهانی هراکلیتی را شاهدیم که هیچ چیز ثابت نیست. ما اسیر ژنهای خود نیستیم. آیا بیهیچ محدودیتی میتوانیم چنین کنیم؟ خیر. نویسندگان مقاله چنین چیزی نمیگویند: به وضوح ژنها و محدودیتهای محیطی گرایشهای رفتاری ما را جهت میدهند. اما با تغییر در افکار و محیط پیرامونی میتوانیم پا را از جبر ژنتیکی، لااقل در حوزهی ژنهایی که قرار است شخصیت را به ما دیکته کنند، فراتر نهیم. اما دامنهی تأثیرِ بسیار بزرگِ چهارهزار ژنی (و از آنجا که ژنها به صورت تیمی عمل میکنند، بنابراین دامنهی تأثیر این چهارهزار ژن احتمالاً کلیت ژنوم ما را دربر میگیرد) نوید میدهد که در سایر حوزههای فیزیولوژیکتر نیز بتوان از جبر ژنتیکی فراتر رفت. (در یکی از پستهای قبلی دیدیم که چگونه با تغییر در سبک زندگی حتی میتوانیم عمر فعالیت ژنها را افزایش دهیم.)
زمان آن رسیده است که توصیهی پراگماتیستهایی مانند دیویی را جدی بگیریم و دوگانهی دکارتی ذهن/بدن را کنار بگذاریم: ذهن و بدن در اندرکنشی دائم یک کل منسجم را شکل میدهند. به گفتهی نویسندگان مقاله اکنون شواهد تجربی برای این دعوی فلسفی در اختیار داریم. دیویی همچنین از اندرکنش وثیق ارگانیسم و محیطزیست پیرامونی سخن میگفت. نویسندگان مقاله نیز از نقش خودآگاهی در این اندرکنش انسان با جهان سخن میگویند و دلایلی تجربی عرضه میکنند که این خودآگاهی بر نحوهی بیان ژنهایمان اثر دارد. ما فعالانه در چیستی احوالات روانی و بدنی خود نقش داریم. سطح خودآگاهی ما بر تنظیم هیجانات ما اثر دارد و از این طریق بر شش ژن تنظیمکننده که بیان ژنهای مربوط به شخصیت را تنظیم میکنند اثر دارند، اما شخصیت ما نیز بر سطح خودآگاهی ما اثر میگذارد و چرخهای از اندرکنش ما با جهان آغاز میشود که ژنها، خودآگاهی، و ویژگیهای شخصیتی بر یکدیگر اثر دارند.
توصیههای کاربردی:
اما چگونه میتوانیم خالق شخصیت مطلوبتری برای خود باشیم؟
در مقاله سه راهکار معرفی میشود که در ادبیات روزِ روانشناسی هر سه در حوزهی «مهارتهای نرم» طبقهبندی میشوند:
یک. مدیریت هیجانها: نه باید جلوی هیجانها را به طور کامل گرفت و نه هرطور که به نظرمان راحت هستیم آنها را بروز دهیم. در مدیریت هیجان تکنیکهایی آموزش داده میشود تا راهی بینابین را پی بگیریم و هیجانهای خود را به نحوی سنجیده بروز دهیم.
دو. تقویت خودکنترلی در تنظیم رفتارها: از جمله در نحوهی ارتباط خود با اطرافیان یا هدفگذاری متناسب با محیط و تواناییهای خود. بخش مهمی از آموزش مهارتهای نرم در همین راستا است.
سه. تقویت خودآگاهیِ خلاق در خود: اینکه ابتدا به شناختی از حدود تواناییهای خود برسیم و سپس از این آگاهی برای زندگی بهتر بهره گیریم. از آنجا که گفته شد هیچ چیزی در مورد ما ثابت نیست، بنابراین این خودشناسی همانند طیطریقکردن، فرایندی دائمیست.
علاقمندان به این مطلب اینجا را نیز ببینند.
(خواندن اصل مقاله به روانشناسان و... دانشجویان روانشناسی، مکاتب روانشناسی، روانشناسی سیاسی و فلسفه نیز که به رابطه ذهن/بدن علاقمندند پیشنهاد میشود.)
✔️منبع:
هادی صمدی
کانال:
@evophilosophy
#روانشناسی
#فلسفه
#مکانب_روانشناسی
#شخصیت
#ژن
#آگاهی
#خود_آگاهی
#روانشناسی_سیاسی
@kaveh_farhadi
شخصیت بر روی ژنها اثر دارد!
عنوان مقالهای که اخیراً در نشریهی روانپزشکی ملکولی از مجموعهی نیچر منتشر شده آنقدر عجیب است که خواننده را مجبور به دوباره خواندن عنوان میکند: آیا منظور این است که ژنها بر روی شخصیت اثر دارند؟! خیر. اگر این بود نکتهی جدیدی نبود. دهههاست میدانیم ژنها بر روی شخصیت اثر دارند. اما عنوان مقاله این است: «شبکههای بیان ژن توسط شخصیت فرد کنترل میشوند»! به عبارتی شخصیت بر ژنها اثر دارد!
در مقاله، دو دسته از شبکه ژنهای تنظیم کننده معرفی میشوند: شبکهی تنظیمکنندهی درونی که شامل ۴۳ ژن مرتبط با خودکنترلی در تفسیرِ معنایِ مفاهیم است؛ و شبکهی تنظیمکنندهی بیرونی که شامل ۴۵ ژن مرتبط با خودتنظیمی واکنشهای هیجانی، از جمله کنترل خشم و اضطراب، است. هر دو شبکه از طریق شش ژن مرکزی تنظیمکننده هماهنگ میشوند که با پلاستسیتهی (انعطافِ) عصبی ربط دارند. پژوهشگران متوجه شدند که این هستهی مرکزیِ متشکل از شش ژن، با یکصد ژن شناختهشدهای که قبلاً ربط آنها را با ویژگیهای شخصیتی میدانستیم در ارتباطاند. بهعلاوه در تنظیم بیش از چهارهزار ژن دیگر نیز نقش دارند. این بدان معناست که ما میتوانیم از راه خودآگاهی و تنظیم هیجانات خود بر بیان بسیاری از ژنهایمان اثر گذاریم و به این ترتیب بر روی دستهی بسیار بزرگی از حالات بدنی و احوالات روانیِ خود مؤثر باشیم!
مقاله به ما نوید میدهد که میتوانیم تغییر کنیم، و در این تغییرات خالق وضعیتهای مطلوب باشیم. حداقل در ساحت انسانی، جهانی هراکلیتی را شاهدیم که هیچ چیز ثابت نیست. ما اسیر ژنهای خود نیستیم. آیا بیهیچ محدودیتی میتوانیم چنین کنیم؟ خیر. نویسندگان مقاله چنین چیزی نمیگویند: به وضوح ژنها و محدودیتهای محیطی گرایشهای رفتاری ما را جهت میدهند. اما با تغییر در افکار و محیط پیرامونی میتوانیم پا را از جبر ژنتیکی، لااقل در حوزهی ژنهایی که قرار است شخصیت را به ما دیکته کنند، فراتر نهیم. اما دامنهی تأثیرِ بسیار بزرگِ چهارهزار ژنی (و از آنجا که ژنها به صورت تیمی عمل میکنند، بنابراین دامنهی تأثیر این چهارهزار ژن احتمالاً کلیت ژنوم ما را دربر میگیرد) نوید میدهد که در سایر حوزههای فیزیولوژیکتر نیز بتوان از جبر ژنتیکی فراتر رفت. (در یکی از پستهای قبلی دیدیم که چگونه با تغییر در سبک زندگی حتی میتوانیم عمر فعالیت ژنها را افزایش دهیم.)
زمان آن رسیده است که توصیهی پراگماتیستهایی مانند دیویی را جدی بگیریم و دوگانهی دکارتی ذهن/بدن را کنار بگذاریم: ذهن و بدن در اندرکنشی دائم یک کل منسجم را شکل میدهند. به گفتهی نویسندگان مقاله اکنون شواهد تجربی برای این دعوی فلسفی در اختیار داریم. دیویی همچنین از اندرکنش وثیق ارگانیسم و محیطزیست پیرامونی سخن میگفت. نویسندگان مقاله نیز از نقش خودآگاهی در این اندرکنش انسان با جهان سخن میگویند و دلایلی تجربی عرضه میکنند که این خودآگاهی بر نحوهی بیان ژنهایمان اثر دارد. ما فعالانه در چیستی احوالات روانی و بدنی خود نقش داریم. سطح خودآگاهی ما بر تنظیم هیجانات ما اثر دارد و از این طریق بر شش ژن تنظیمکننده که بیان ژنهای مربوط به شخصیت را تنظیم میکنند اثر دارند، اما شخصیت ما نیز بر سطح خودآگاهی ما اثر میگذارد و چرخهای از اندرکنش ما با جهان آغاز میشود که ژنها، خودآگاهی، و ویژگیهای شخصیتی بر یکدیگر اثر دارند.
توصیههای کاربردی:
اما چگونه میتوانیم خالق شخصیت مطلوبتری برای خود باشیم؟
در مقاله سه راهکار معرفی میشود که در ادبیات روزِ روانشناسی هر سه در حوزهی «مهارتهای نرم» طبقهبندی میشوند:
یک. مدیریت هیجانها: نه باید جلوی هیجانها را به طور کامل گرفت و نه هرطور که به نظرمان راحت هستیم آنها را بروز دهیم. در مدیریت هیجان تکنیکهایی آموزش داده میشود تا راهی بینابین را پی بگیریم و هیجانهای خود را به نحوی سنجیده بروز دهیم.
دو. تقویت خودکنترلی در تنظیم رفتارها: از جمله در نحوهی ارتباط خود با اطرافیان یا هدفگذاری متناسب با محیط و تواناییهای خود. بخش مهمی از آموزش مهارتهای نرم در همین راستا است.
سه. تقویت خودآگاهیِ خلاق در خود: اینکه ابتدا به شناختی از حدود تواناییهای خود برسیم و سپس از این آگاهی برای زندگی بهتر بهره گیریم. از آنجا که گفته شد هیچ چیزی در مورد ما ثابت نیست، بنابراین این خودشناسی همانند طیطریقکردن، فرایندی دائمیست.
علاقمندان به این مطلب اینجا را نیز ببینند.
(خواندن اصل مقاله به روانشناسان و... دانشجویان روانشناسی، مکاتب روانشناسی، روانشناسی سیاسی و فلسفه نیز که به رابطه ذهن/بدن علاقمندند پیشنهاد میشود.)
✔️منبع:
هادی صمدی
کانال:
@evophilosophy
#روانشناسی
#فلسفه
#مکانب_روانشناسی
#شخصیت
#ژن
#آگاهی
#خود_آگاهی
#روانشناسی_سیاسی
@kaveh_farhadi
Nature
Gene expression networks regulated by human personality
Molecular Psychiatry - Gene expression networks regulated by human personality