رد خون، کانال رسمی کمند(مریم روحپرور)
22.8K subscribers
87 photos
8 videos
49 links
رمان‌های #ماهی #حامی #ترنج #طعم‌جنون #رخپاک #زمردسیاه #عشق‌خاموش #معجزه‌دریا #تاونهان #آغوش‌آتش #متهوش #چتر_بی_باران #گرگم_به_هوا
پارت گذاری رمان های #متهوش و #رد_خون یک شب در میون از یک رمان، به جز تعطیلات رسمی
کپی حتی با ذکر نام پیگرد قانونی دارد
Download Telegram
#رد_خون
#پارت_سیصد_سی_نه

در را باز کرد و درون ماشین نشست، آرون با خشم غرید:
-کیو مسخره می کنی؟
شهاب به یک باره خشمگین شد و فریاد زد:
-یه جوری میگی بیام هامینو ببرم انگار می خوای بیای دو کیلو گوشت برداری ببری، آشغال بی غیرت، به فکر مامانش نیستی به فکر بچشی؟
-هی چته؟!
-خفه شو اگر قصد داری به زندگی لجنت ادامه بدی خفه شو همون عقب بمون
تماس را قطع کرد، به سامی که منتظر بود نگاه کرد، عصبی شیشه را پایین داد و غرید:
-سوار شو دیگه
سامی سریع درون ماشین نشست و شهاب ماشین را به حرکت در آورد، نخ سیگاری آتش زد، سامی از گوشه ی چشم نگاهش کرد مطمئن بود شهاب خیلی عصبی است، دوست داشت سر در بیاورد که چه خبر است اما می دانست با اخلاق تند شهاب نمی تواند کنجکاوی اش را بر طرف کند.
*
هامین ژست گرفت، لحظه ای نگاهش به در باغ افتاد، با دیدن ماشین شهاب چشمانش برق زد و در وسط عکس برداری به طرف ماشین شهاب دوید، شهاب دیدش سریع پا روی ترمز فشرد در را باز کرد، تا پایین رفت هامین نفس زنان به او رسید:
-شهاب
شهاب لبخند زد و زانو زد گفت:
-چطوری رفیق؟
-کجا بودی؟ چلا به من ندفتی؟
-یه کاری پیش اومد
-پیش آلا بودی؟
-نه
-آلا خوبه؟
-خوبه خوب
هامین چانه برچید و با ناراحتی گفت:
-دیشب خواب بد دیدم
شهاب دستش را گرفت و هامین با ناراحتی گفت:
-آلا دستمو ول کرده بود، داشت می لفت
-خواب بود تموم شد
-خاله مژدان دفت حال مامان خوبه
-راست گفت دیگه
هامین کمی مکث کرد و آرام گفت:
-ببینمش؟
-فعلا نه اما زود می بینیش
هامین سر به زیر برد و شهاب به اطراف نگاه کرد، همه نگاهشان می کردند، شهاب بی توجه دوباره به هامین نگاه کرد و گفت:
-ناهار زدی؟
-نه
-خوب کردی چون منم نزدم، با هم بزنیم؟
-به به رفیقا بهم رسیدن
شهاب به رهام که نزدیکشان می شد نگاه کرد و ایستاد، دست هامین را فشرد و گفت:
-بیا بریم
رهام با لبخند گفت:
-این رفیقت انقدر گفت شهاب من حسودیم شد
شهاب به شکری نگاه کرد و گفت:
-مژگان کی اومد؟
-هامین که تعطیل شد اومد، یکم بردمشون پارک نزدیک همون جا
-خوبه
-آره حال این رفیقمونم خیلی بهتر شد حداقل اخمش یکم باز شد
شهاب به هامین نگاه کرد و گفت:
-سامی بگو میز بچینن
-چشم
سامی دوید رفت و شهاب رو به رهام گفت:
-هامینو ببر تو عمارت منم الان میام
-باشه
دست هامین را رها کرد و گفت:
-برو الان میام
-باشه
ویژگی‌های کانال VIP

🔺در طول هفته یک شب در میون دو پارت گذاشته میشه، اما تو vip هر شب پارت داریم،(البته از همین ابتدا کلی پارت تو کانال آماده ی خوندنه) کانال خلوت و بدون تبلیغات و دسترسی راحت تر به پارتا، از همه مهم تر حمایت از نویسنده❤️

کافیه تنها با پرداخت 40هزار تومان عضو کانال VIP #رد_خون  بشید 🔥

مریم روح پرور زمین
۵۸۹۲۱۰۱۳۵۶۴۸۶۳۹۵


شات واریز رو برای *یکی از دو آیدی ادمین ارسال کنید و منتظر پاسخ باشید، لطفا فقط برای یک نفر ارسال کنید🍃🌱
@Darya_1320
@Tanin0489

در کانال وی آی پی پارت 750هستیم