کدبانوی ایرانی🌻🌼😍

#پارت۲۳۰

او رفیق من بود... قرار بود رفیق ها طرف هم را بگیرند. نه اینکه مدام رفتارهایی از او سر بزند که من وادار به انجام کاری شوم که دلم نمی خواهد!

حالا اما وقتش نبود. نمی خواستم خلقمان تنگ شود و این شب را بر فرشته زهر کنم. می خواستم اولین باری را که قرار بود با پدرش به گردش برود برایش خاطره انگیز شود.

***

فرچه ی رژ گونه را روی گونه ام می چرخانم و چشمانم بی هدف در آینه می چرخد.

-آماده ای شهرزاد؟

تکانی می خورم و از گرداب افکارم رها می شوم. نگاهم به سمت مهشید درون آینه می رود و سر تکان می دهم.

-آره آره...

یک سرهمی جین آبی روشن پوشیده بودم که مدل کوچک آن را برای رزا هم خریده بودم. زیرش تیشرت ساده ی سفید تن کرده بودم و رویش هم مانتوی جلو باز ساده ی سفید رنگم را از کمد بر می دارم و می پوشم.

شال آبی روشن هم سر می کنم و کتونی های سفید خودم و رزا را از داخل کمد بیرون می کشم و مقابل در می گذارم.

-آژانس گرفتی مهشید؟

-آره بریم دم دره زود باش نریمان میگه راه افتاده...

-مطمئنی دم دره؟ با رزا آواره نشیم جلو در...

پوف کلافه ای می کشد و دستش را به هوا پرت می کند جوری که انگار نه انگار که صد بار همین طور برای دقیقه ها ما را دم در کاشته تا ماشین برسد.

مامان به رزا کمک می کند تا کتونی هایش را بپوشد و دخترم از ذوق روی پا بند نیست...

-رزا دستشویی رفتی مامان؟

-اوهوم لفتم...

بندهای کتونی ام را گره می زنم و نگاه آخرم را به آینه می کنم. تیپ اسپرت ساده ای بود و برای پارک رفتن مناسب بود. رو به رزا می کنم:

-خیله خب... امیدوارم اونجا یهو دستشوییت نگیره... بیا بغلم ببینمت وروجک...

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii

https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪

273 views20:17