نقد دین اسلام
611 subscribers
16K photos
10.1K videos
1.5K files
9.45K links
هیچ امر مقدسی وجود ندارد. همه چیز و همه کس قابل نقد هستند.
Download Telegram
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️هدف از مراسم حج چه بوده و چگونه وارد اسلام شد؟

#قسمت_ششم

قبایل درون عربستان پیش ازظهور اسلام به ۳ مجموعهٔ بزرگ و رقیب و متخاصم تقسیم می‌شدند که هرکدام دارای خدایان قبیله‌ای ویژه و کعبه قبیله‌ای خاص و آداب و رسومِ سنتی و دین مخصوص به خودشان بودند، و در آداب و رسومشان نقاط مشترک بسیاری با مجموعه‌های دیگر داشتند. این سه مجموعه عبارت بودند از:
١) مجموعه قبایل یمنی در جنوب عربستان؛
٢) مجموعه قبایلِ ربیعه در شرق و شمال شرق عربستان؛
٣) مجموعه قبایل مُضَر (بر وزن هنر) در مرکز و غرب عربستان.
در دوران پیش از اسلام، در جای جای جزیرة العرب پرستشگاه‌هاى ساده اى قرار داشت که قبایل عرب بت‌های خود را در آن می‌گذاشتند و در آن جا برای عبادت جمع می‌شدند. در هر یک از این پرستشگاه‌ها سنگی «مقدس» جاسازی شده بود که رابط بین زمین و آسمان بود. معروف‌ترین این پرستشگاه‌ها کعبه، در شهر مکه، بود و «#حجر_الأسود» یا سنگ سیاه، سنگ مقدّس آن بود.
به جز آن، پرستشگاهی در شهر «غَیمان» در یمن قرار داشت و «#حجر_الأحمر» یا سنگ سرخ، سنگ مقدّس آن بود؛ و نیز کعبهٔ شهر العَبلات در جنوب مکه، که «#حجر_الأبیض» یا سنگ سفید سنگ مقدّس آن بود.
پس از اسلام باقی این پرستشگاه‌ها تخریب شدند و تنها کعبه باقی ماند و پرستشگاه همهٔ مسلمانان شد.
برای اطلاعات بیشتر ميتوانید سایت ویکی پدیا يا دانشنامه آزاد با سرچ عبارت حجر الاسود مراجعه کنید.
پس حج و کعبه و حجر و سنگ ماهيتشان برايمان روشن شد و دريافتيم كه اين نه يكى از آیین هاى اديان ابراهیمی بوده و نه آسمانی و نه مقدس.
بلكه و درواقع امری رایج درمیان عرب های بت پرست که نه تنها در مکه بلکه در طائف و نجران و اردن و یمن و جاهاى ديگر رايج بوده است.
#دکتر_جواد_علی حتی اشاره می کند که, زمان حج اعراب شمال با جنوب فرق داشته است یعنی زمان حج مکه با حج افراد شمال در یکماه و يك زمان نبوده است.
دکتر جواد علی می گوید:
إننا لا نستطيع في الوقت الحاضر أن نقول إن شهر "ذ حجتن" المذكور في المسند، أو Aggathalbaeith الذي ذكره "أفيفانيوس"، هو شهر "ذو الحجة" الشهر المعروف الذي كان من شهور أهل مكة. فمن الجائز أن يكون حج العرب الشماليين أو حج العرب الجنوبيين في وقت آخر يختلف عن وقت حج أهل مكة، فيكون شهرهم المذكور شهر آخر يقع في موسم آخر من السنة، ولا ينطبق مع شهر "ذي الحجة".
#منبع: المفصل فى تاريخ العرب قبل الإسلام نویسنده: دكتر جواد علي جلد: ١١ صفحه: ٣٤٩
#ترجمه:
ما نمی توانیم در حال حاضر بگوییم که ماه "ذ حجتن" مذکور در سند یا Aggathalbaeith که افیفانیوس آن را ذکر کرده است همان ماه معروفی است که از ماه های اهل مکه بوده است. درست آن است بگوییم که زمان حج اعراب منطقه شمالی(نبطی ها) با حج مناطق جنوبی در دو زمان مختلف بوده است و با زمان حج مکه برابر نبوده است و ماه حج آنان در آخر سال بوده و با ماه ذوالحجة به لحاظ زمانی یکی نبوده است.

ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/33890
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️تشنگى حسين در كربلا كالاى ارزشمند دكان آخوند و مداح

#قسمت_ششم

در ادامه بررسى اسناد تاريخى كه وجود آب در كاروان حسين بن على و يارانش را تاييد ميكند به يك روايت از كتاب مقتل ابي مخنف ميرسيم كه بر طبق آن، در شب عاشورا امام حسین بر بالين خواهرش زينب كه در حال گريه كردن است رفته و صورتش را با آب ميشويد.
اين مطلب در كتاب
ترجمه فارسى مقتل ابی مخنف، نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا، صفحه ۱۴۱، ترجمه از جواد سلیمانی نوشته شده است
سئوال: چگونه است که وقتی آب برای شستن صورت، وجود داشته است؛ آخوندها ادعا می‌کنند که حسین تشنه بوده است و آبى وجود نداشته است ؟
تاكنون و با استناد به روايات مختلف تاريخى اثبات کردیم که حسین و یارانش از زمان خروج از مکه تا روز عاشورا آب فراوانی داشته‌اند که ازین آب برای نوشیدن و استحمام استفاده می‌کرده‌اند.
اما بپردازيم به يكى ديگر از درغهاى آخوندها كه دائم آنرا عنوان می‌کنند. روضه خوانها و مداح ها ميگويند: "نیروهای عمر بن سعد مأموریت یافتند که حسین بن علی و یارانش را در مضیقه قرار بدهند و مانع آوردن آب به خیمه ها شوند و نیروهایی را در اطراف فرات مستقر کردند تا اصحاب امام حسین نتوانند از فرات آب بیاورند".
اما واقعیت از چه قرار است؟
#کورت_فریشلر محقق مشهور آلمانی و نویسنده کتاب امام حسین و ایران، در مورد قیام عاشورا و نحوه ی رویارویی سپاهیان حسین و لشگریان ابن ‏زیاد می‌نویسد:
"... اما می‏دانیم که ساحل رودخانه از طرف سربازهای عمر سعد اشغال شده بود نه برای این که مانع از این شوند که کاروان حسین از آب رودخانه استفاده نمایند بلکه نگذارند که کاروان حسین در ساحل غربی راه، از میدان جنگ عقب نشینی کنند"
#منبع: کتاب حسین و ایران، صفحه ۱۲۱، ۱۲۲ و ۱۲۳
کورت فریشلر معتقد است که تشنه بودن حسین بن علی و یارانش افسانه ای بیش نیست و همچنین معتقد است که عمر بن سعد دلیلی برای ممانعت آب برای حسین نداشته است چون اگر هدفش تحت فشار قرار دادن و محاصره کردن حسین باشد، در این صورت با لشکر مجهز و غالب خود، به راحتی می‌توانسته حسین را محاصره و دستگیر کند، آن هم که بیشتر کاروان حسین را کودکان و زنان تشکیل داده‌ بودند.
ببينيد ايشان يك محقق تاريخ است و مسلما غرض و مرضى در انتقال تاريخ ندارد.

ادامه دارد .....

https://t.me/naghde_eslamm/34304
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️قرمطيان، تخريب كعبه و بى تفاوتى الله در دفاع از خانه امنش!

#قسمت_ششم

پس از توضيحات مختصر در مورد تخريب و تعمير كعبه، ازين بخش به بعد به قرمطيان و معرفى آنها تا تخريب كعبه خواهيم پرداخت.
قرمطیان اگر چه ظاهرا مدعی مذهب و مهدویت بودند ولی عملا پای بند به اصول و عقاید دینی نبوده، بلکه علیه دین و دولت اسلامی مبارزه میکردند و قيام آنها به زعم بعضی از محققان دنبالة قیام بابک خرمی به شمار می آید.
سعدبن عبداله ابی خلف اشعری در المقالات و الفرق صفحه ٢۱٨-٢٢۰ گوید:
{قرامطه از پیروان مردی خوزستانی به نام قرمطویه یا حمدان قرمط بودند. مقریزی او را حمدان اشعث معروف به قرمط دانسته است} دوخویه هلندی De Goeje در رساله Mémoire sur les camathes du Bahrain متذکر میگردد که:
قرامطه خود را مومنان (Croyants) میخواندند، و نسبت قرمطی از طرف دشمنان به آنها داده شده است و سپس بدین نام در تاریخ جاودان شده اند. با این حال فیلیپ حتّی philiph k. Hitti در ریشه کلمه بحث کرده و میگوید: اشتقاق کلمه مشکوک و محتملا عربی نیست و شاید هم کلمه ای آرامی به معنی معلم باشد. و ادوارد براون(E brown) در کتاب تاریخ ادبی ایران هنگامی که از عبدالله بن میمون قداح سخن میگوید متذکر میشود که: در کوفه مردی به نام حمدان بن اشعث دعوت او (عبدالله بن میمون قداح) را اجابت کرد که این شخص را به واسطه کوتاهی پاها قرمط لقب داده بودند
عارف تامر میگوید:
[عبدالله بن محمد به سال ۱٧٩ در نیشابور به دنیا آمد القاب او چنین است: الرضی، الناصر، العطار، عبدالله بن میمون قداح. معروف است معاصر رشید بود و عصر مأمون را درک کرد] استرن S. M. Stern خاورشناس مجارستانی در بحثی که از قرامطه میکند گوید: {مخالفین خلفای فاطمی تأسیس آئین اسماعیلی را به عبداله بن میمون قداح نسبت داده اند.}
دو خویه De Goeje هلندی هم، هنگامی که از قرمطیان سخن می گوید، عبدالله بن میمون را ایرانی معرفی میکند که چشم پزشک بوده و در عسكر مكرم يکی از شهرهای خوزستان میزیسته و علقه و املاک داشته، و هدفش از میان برداشتن خلافت بغداد و تحلیل بردن اسلام و احیای کیش کهن ایران بوده است. دوخویه در جای دیگر یاد آور میشود عبدالله بن میمون،
از صحابه محمد بن اسماعيل بن جعفر صادق بود که همراه پیروانش آئین او را تبلیغ می کرد، و عبیداله المهدی مؤسس سلسله فاطمیان، نوة عبداله بن میمون بوده است.
ابن الندیم، در الفهرست گوید:
{عبداله بن میمون معروف به قداح از مردم قوزح العباس نزدیک اهواز بود. پدر عبداله و پسرش هر دو از ديصانیان [مذهبی در ایران باستان که ابن دیصان پدیدآورد و ایشان پیش از مانی معتقد به خدای نور و خدای ظلمت بودند]، بودند وی دو خانه معروف به ساباط نوح داشت درهم کوبیده شد، در جای یکی مسجدی برپا شد، و یک خانه دیگر هنوز (زمان ابن الندیم) به حال ویرانی باقی است. پس از آن به بصره رفت، و به گروهی از فرزندان عقيل بن ابیطالب در آمد.
در آنجا نیز در تگنای سختی افتاد و به سلمیه نزدیک حمص حرکت کرد، و در آنجا کشت زارهایی خریده و دعاة خود را به اطراف کوفه گسیل داشت،
و در همین محل با حمدان بن اشعث ملقب به قرمط آشنا شد} که این اطلاعات خود از منبع قدیمی ترین به تألیف ابوعبداله بن رزام کوفی و شریف اخومحسن دمشقی نشأت گرفته اند.

ادامه دارد.......

https://t.me/naghde_eslamm/34189
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️ چه کسی قرآن را نوشته است؟!

#قسمت_ششم

از رسوم قریش این بود که دور کعبه طواف میکردند و میگفتند:
به اللات و العزی
و منات، سومین بت کناری
که براستی آنها برترین زنانند
که شفاعت آنها باید جستجو شود.
این بت ها همچنین «دختران الله» خوانده میشدند و بعنوان کسانی که در مقابل خدا شفاعت مردم را میکنند شناخته میشدند.
وقتی که محمد ادعاى رسالت كرد، گفت كه الله در مورد آنها به او اینگونه وحی کرده است:
سوره نجم آیات ١٩ تا ٢٢
أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى؛ وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى؛
أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنثَى؛تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَى؛ إِنْ
هِيَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَّا أَنزَلَ
اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا
تَهْوَى الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى.
#ترجمه:
به من خبر دهيد آيا بتهاى «لات» و «عزّى»…؛ و «منات» كه سوّمين آنهاست (دختران الله هستند)؟!؛ آيا سهم شما پسر است و سهم او دختر؟! (در حالى كه بزعم شما دختران كم ارزش‏ترند!)؛ در اين صورت اين تقسيمى ناعادلانه است!
اينها فقط نامهايى است كه شما و پدرانتان بر آنها گذاشته‏ايد (نامهايى بى‏محتوا و اسمهايى بى مسمّا)، و هرگز خداوند دليل و حجتى بر آن نازل نكرده؛ آنان فقط از گمانهاى بى‏اساس و هواى نفس پيروى مى‏كنند در حالى كه هدايت از سوى پروردگارشان براى آنها آمده است!
وقتی که محمد بالغ شد و به نشست سالانه شاعران در عکاظ رفت، به شدت تحت تاثیر افکار، فصاحت، عواطف، آزاد اندیشی و انسانگرایی که از اشعار بسیاری از آن شاعران تراوش میکرد قرار گرفت و به شدت تکان خورد. او از همان دوران آغاز به تردید در بت پرستی کرد و ایده جدید یک خدای واحد را آغاز کرد، یک خدای خالق، خدای شبیه به همان ایده ای که یهودیان و مسیحیان دورانش داشتند.
اما او بر سر اینکه خدای او باید کدام خدا باشد دچار گیجی شده بود. الله (خدای ماه، نماد اسلام به دلیل همین مسئله یک هلال ماه است) یکی از خدایان آن دوران بود که بزرگترین خدای مشرکین بود.
تنها خطای مشرکین این بود که در کنار این الله، خدایان و الهه های کوچکتری همچون، حبل، اللات، العزی، منات و غیره را را شفاعت دهندگان میپنداشتند.
بنابر این در ابتدای کار، ایده الله از ذهن محمد به دور بود. افزون بر این در آن زمان جادوگران، پیشگویان و کاهنان و حتی شیطان پرستان به الله قسم میخوردند. بنابر این محمد این را بسیار پست دانست که خدایش را الله بداند.
در آن دوران شرک آمیز، مردم یمن خدایی را میپرستیدند که نامش الرحمن بود.
محمد برای مدتی نام #الرحمن را برای خدایش بجای الله برگزید.
بطور تصادفی این نام همچنین نامی برای خدا در دوران تلمودی به برای یهودیان بود (Noldeke: The Koran, The Origins of the Koran, p.5). محمد با زیرکانه خیال کرد که با استفاده کردن از واژه الرحمن میتواند هم یهودیان را و هم مشرکین را به پذیرش دینش علاقه مند کند.

ادامه دارد .....
https://t.me/naghde_eslamm/34733
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️ چه کسی قرآن را نوشته است؟!

#قسمت_ششم

ادعای یکتاپرست بودن محمد کاملاً يك ادعاى تخیلی است زيرا خود قرآن نیز محمد را از گمراهانی نامیده است که هدایت شده اند (سوره ضحی):
وَالضُّحَىٰ [٩٣:١]
قسم به روز در آن هنگام که آفتاب برآید (و همه جا را فراگیرد)
وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَىٰ [٩٣:٢]
و سوگند به شب در آن هنگام که آرام گیرد
مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَىٰ [٩٣:٣]
که خداوند هرگز تو را وانگذاشته و مورد خشم قرار نداده است!
وَلَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَّكَ مِنَ الْأُولَىٰ [٩٣:٤]
و مسلّماً آخرت برای تو از دنیا بهتر است!
وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَىٰ [٩٣:٥]
و بزودی پروردگارت آنقدر به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوی!
أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَىٰ [٩٣:٦]
آیا او تو را یتیم نیافت و پناه داد؟!
وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَىٰ [٩٣:٧]
و تو را گمشده یافت و هدایت کرد،
وَوَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَىٰ [٩٣:٨]
و تو را فقیر یافت و بی‌نیاز نمود،
فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ [٩٣:٩]
حال که چنین است یتیم را تحقیر مکن،
وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ [٩٣:١٠]
و سؤال‌کننده را از خود مران،
وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ [٩٣:١١]
و نعمتهای پروردگارت را بازگو کن!
در آیه زیر نیز الله بصورت پیش فرض برخی از مردم عرب را قبل از نزول قرآن و قبل از اسلام، گمراه می پنداشته است که قبل از شروع رسالت محمد که حتی قصد داشته اند محمد را گمرا کنند ولی الهه وی را نجات داده:
وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ أَن يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ ۖ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَيْءٍ ۚ وَأَنزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ ۚ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا (نساء/١١٤)
و اگر لطف و رحمت الهی در حق تو نبود، گروهی از ایشان کوشیده بودند که تو را گمراه کنند و در واقع کسی را جز خود را گمراه نکنند و کوچکترین زیانی به تو نرسانند و خداوند بر تو کتاب و حکمت نازل کرد و [به وحی خویش‌] به تو چیزی را که نمی‌دانستی آموخت و لطف الهی بر تو بسیار است‌
این حقیقت مطلقی است که محمد از والدین مشرک متولد شده بود. پدرش عبدالله و مادرش آمنه هردو مشرک بودند و بتهای مختلفی را میپرستیدند. محمد تمامی دوران کودکی اش (احتمالاً تا زمانی که دهه دوم زندگانیش را میگذراند) در شرک گذراند. برای مسلمانان امروزی هضم این واقعیت بسیار دشوار است، اما مشرک بودن محمد و پیشینه شرک آمیز او توسط هشام بن الکلبی افشا شده است. در برگ ١٧ ام کتاب مهم او، کتاب الاصنام (کتاب بت ها) او نوشته است: "برای ما نقل شده است که رسول الله یکبار به عزی اشاره کرده است و گفته است «من گوسفند سفیدی را در زمانی که پیرو دین مردمانم بودم برای عزی قربانی کردم»."محمد در این گفته، به روشنی پیشینه خود و گرایش اش به شرک که دین قریش بوده است را نشان داده است.

ادامه دارد .....
https://t.me/naghde_eslamm/34733
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️چه كسى مذهب شيعه، خرافى ترين و ضدبشرى ترين آئين جهان را بوجود آورد؟

#قسمت_ششم

على در نهايت فرمان قتل او را صادر كرد اما روافض گرد آمدند و گفتند: او را رها كن و به ساباط مدائن تبعيد كن.(#منابع: تاريخ دمشق، ابن عساكر و تهذيب تاريخ دمشق، ج ٧، ص ٤٣٠)
باز هم اكثر شيعيان به روايت ابن عساكر اعتقادى ندارند ما برخى روايات را از كتابهاى خود آنها ذكر ميكنيم كه مورد اعتماد آنهاست. قمى در تفسير گفته: در مورد آيه ٨٢ نمل كه الله ميگويد:
«وَإِذا وَقَعَ القَولُ عَلَيهِم أَخرَجنا لَهُم دابَّةً مِنَ
الأَرضِ تُكَلِّمُهُم أَنَّ النّاسَ كانوا بِآياتِنا لا يوقِنونَ»
#ترجمه: و چون قول [عذاب‌] بر ايشان واجب گردد، جنبنده‌اى را از زمين براى آنان بيرون مى‌آوريم كه با ايشان سخن گويد كه: مردم [چنانكه بايد] به نشانه‌هاى ما يقين نداشتند. (سوره النمل آیه ۸۲) 
پدرم از ابن ابي عمير از ابوبصير از ابوعبدالله نقل كرده كه گفت: رسول الله به مسجد رفت و ديد كه على در مسجد خوابيده و مقداري شن را جمع نموده و زير سرش قرار داده است. پيامبر با پاى خود وى را تكان داد و فرمود: بپا خيز اى دابه الله.
يكي از اصحاب گفت: اي رسول خدا! آيا همه ما همديگر را با اين اسم صدا بزنيم؟
پيامبر فرمود: نه، به خدا قسم اين اسم مخصوص على است و او همان دابه اى است كه خداوند در اين آيه ذكر نموده است.
سپس فرمود ای علی! به هنگام آخر زمان، خداوند تو را نيكوترين شكل و به همراه وسيله ى داغ كردن زنده مى گرداند تو با آن دشمنانت را داغ ميكنى(#منابع: تهذيب الغه ج ١٣، ص ١١٤ و قاموس المحيط ج ٤ ص ١٨٨)
مردى به ابوعبدالله عرض كرد:
اما مردم ميگويند كه اين دابه با آنان سخن ميگويد. ابوعبدالله فرمود: خداوند با آنان در آتش جهنم سخن بگويد و او فقط با آنان سخن ميگويد(#منبع: تفسير قمى ج ٢ صص ١٣٠ و ١٣١)
يكى ديگر از اين روايات اينست كه راويان ثقه ي آنها از على روايت كرده كه گفت: (به من شش علم داده شده است، يكى علم مرگها (اجل مردم)، علم بلاها، علم فرائض و فصل خطاب و من صاحب كرات هستم، يعنى توانايى رجوع به دنيا و صاحب حكومت دولتها، صاحب عصا و وسيله ى داغ كردن هستم و همان دابه ای هستم كه با مردم سخن میگويد)(#منابع: اصول كافى ج ١ ص ١٩٨ و بصائر الدرجات كبرا ج ٢٦ ص ١١٩-١٢١)
از علي بن ابراهيم بن هاشم در تفسير خود از ابوعبدالله نقل شده كه فرمود: مردي به عمار بن ياسر گفت اي ابويقظان آيه اي در كتاب خدا هست كه قلب مرا فاسد نموده است. عمار گفت: آن چه آيه اي است؟
گفت: اين آيه آيه ي ٨٢ سوره نمل است و نميدانم كه منظور از دابة الارض در اين آيه چيست؟
عمار گفت: به خدا قسم نمينشينم، نميخورم و نمينوشم تا اينكه آن را به تو نشان دهم. عمار همراه آن مرد نزد على
رفت كه در حال خوردن خرما و زبد بود. على گفت: اى ابو يقظان بشتاب و بخور عمار
شروع به خوردن كرد. آن مرد تعجب كرد. پس از اينكه عمار بپا خواست، مرد گفت: سبحان الله تو سوگند خوردى كه تا دابة الارض را به من نشان ندهى نخورى و ننوشى! عمار گفت: من آن را به تو نشان دادم اگر عقل داشته باشي و درك كنى(#منبع: مجمع البيان في تفسير القران از فضل بن حسن طبرسى ج ٤ ص ٢٣٤ و تفسير قمى ج ٢ ص ١٣١).
٧) سبأيها معتقدند كه آنها نميميرند بلكه پس از مرگشان پرواز ميكنند و به پرنده مشهور گشته اند. ابن طاهر مقدسي ميگويد: سبأيها به طياره معتقدند و گمان ميبرند كه آنها نميميرند و مرگ آنها فقط پرواز نفس در تاريكي شب است(#منبع: البدء و التاريخ ج ٥ ص ١٢٩)

ادامه دارد.....
https://t.me/naghde_eslamm/34793
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️عبدالمطلب، شخصيت جعلى تاريخ اسلام!

#قسمت_ششم

پس از مطلب، عبدالمطلب به حاشیه رفت تا جاییکه زمینهای صاحبش(مطلب) را دیگر برادر مطلب(نوفل) بالا کشید و عبدالمطلب برای گره گشایی نزد بزرگان رفت و آنها هیچ دخالتی نکردند زيرا اگر عبدالمطلب پیوند خویشاوندی داشت احتمالا پا پیش گذاشته و براى رفع مشكل ميان آنها ميانجيگرى ميكردند.
عبدالمطلب مجبور گردید بدامان داییهایش در مدینه بیافتد و بالاخره با زور لشگرکشی و شمشیر حق خود را بستاند.
این عمل باعث شد عبدالمطلب صاحب هم پیمانانى شده و قدرت بگیرد( الکامل ابن اثیر ج ٢ ص ٨١٤).
اكنون عبدالمطلب براى فرونشاندن بحران بايد دست به اقدامى بزند و اين اقدام کندن چاه زمزم بود که از زمان حمله ابرهه به کعبه، پنهان و زیر آوار مانده بود.
اين عمل وى باعث شد كه شغل آبدهى به زوار كعبه را نصيب او كند.(داستانش بکار این مقاله نمیاید)
عبدالمطلب در حين انجام مهماندارى و آبدهى به حاجیان، گنج نفيسى يافت.
يافتن اين گنج موقعيت او را در بین قریشیان و پسران عبدمناف بالا برد و از اینرو حرب(پسر امية بن عبدالشمس) با ایشان بمفاخره(همان شرط بندى اعراب كه قبلا به آن پرداختيم) پرداخت و چنانکه مورخان گویند، از حرب پیشی گرفت و حرب را مجبور به دادن ١٠٠ شتر کرد.(قبلا گفته بوديم كه مفاخره بین هاشم و پسر برادرش بعلت تفاوت سنی امکان نداشت)
این مفاخره یا برخ کشیدن جایگاه، قبل از مطلب بین برادران اصلی اتفاق نیفتاد ولی با ورود عبدالمطلب به صحنه رخ داد.
این موضوع مفاخره بعدها در رفتار اين دو خانواده هم تاثیر گذار بوده است .حتی میتوان احساس کرد که جریان تبعید محمد و خانواده و یارانش از مفاخره طلبی بین بزرگان قریش و ابوطالب بوده باشد كه با باخت ابوطالب ماجراى تبعيد آنها به شعب ابیطالب، نتيجه اين مفاخره باشد.
اما چه عبدالمطلب و چه ابوطالب میدانستند که مخالفت در برابر قدرت و ثروت بزرگان قریش همین ابروی مهمانداری حاجیان را هم پایمال میکند لذا عبدالمطلب با دیدن ادعای پیامبری محمد، و از بين رفتن جايگاهش در ميان سران قريش، دست از آیین بزرگان قبیله شان برنداشتند و برای حفظ دوستی با هم قبیله هاى خویش بر همان دین و آیین از دنیا رفتند.
محمد هم بدش نمیاید که خود را از روی مفاخره به پدرانش نسبت دهد و در چند مورد گفته است كه: من پسر عبدالمطلب هستم(صحیح بخاری باب ١٣روایت ٣٥٢٧).

ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/35135
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️ نگاهى به آشفتگى متن قرآن و دلايل آن

#قسمت_ششم

اگر محمد همان نویسنده قرآن باشد باید براي وی مسلم باشد که رحمان همان خداست. اما این نام برای محمد و مردم قریش صفت غریبی برای الله به نظر میرسیده است (و در بسیاری از آیات الله، رحمان خوانده میشود و این صفت جایگزین اسم میشود):
«و چون به آنان گفته شود رحمان را سجده کنید می گویند رحمان چیست آیا براى چیزى که ما را [بدان] فرمان می دهى سجده کنیم و بر رمیدنشان میافزاید» (سوره ٢٥ ،آیه ٦٠)
٣) فرضیه سوم این است که فردی که در مکه یا اطراف حضور داشته و پنهانی و به صورت حضوری این متون را برای وی قرائت میکرده است. برخی حدس میزنند که این فرد ورقه بن نوفل یا سلمان فارسی بوده است.
مطابق سیره نبوی نوفل کسی بود که محمد را مطمئن میسازد که جبرئیل فرشته الله را در کوه دیده است.
وی اولین کسی بود که رسالت پیامبری محمد را تصریح میکند. این فرضیه با وجود اینکه طرفداران فراوانی دارد، نسبتا ضعیف است. فرض کنید آیاتی که در دست داریم سخنان مردی باشد که آنها را به محمد می آموخته تا برای مردم نقل کند. در این صورت نیازی نیست که نویسنده از محمد سئوال کند و یا خطابی بودن لحن را حفظ کند:
▪️وَهَلْ أَتَاكَ حَدِیثُ مُوسَى ﴿سوره ٢٠ ،آیه ٩﴾
«آیا خبر موسی به تو رسید؟»
▪️هَلْ أَتَاكَ حَدِیثُ ضَیفِ إِبْرَاهِیمَ الْمُکْرَمِینَ ﴿سوره ٥١ ،آیه ٢٤﴾
«آیا خبر مهمانان ارجمند ابراهیم به تو رسید؟»
▪️هَلْ أَتَاكَ حَدِیثُ الْغَاشِیۀِ ﴿سوره ٨٨ ،آیه اول﴾
«آیا خبر غاشیه به تو رسیده است؟»
اگر گوینده در کنار محمد حضور داشته است، پس نیازی نبوده است که این سئوالات در متن قرآن گنجانده شوند. همچنین یک مکالمه حضوری متن نهایی را منسجم تر خواهد ساخت حال آنکه ما چنین انسجامی را در متن قرآن مشاهده نمیکنیم.
دلیل دوم این است که در برخی از آیات، صحبت بین نویسنده و محمد خصوصی به نظر میرسد و حتی بهتر است کسی از آن خبردار نشود. براي مثال در سوره ٨٦ میخوانیم:
«آنان دست به نیرنگ می زنند (١٥) و [من نیز] دست به نیرنگ می زنم (١٦) پس کافران را مهلت ده و کمى آنان را به حال خود واگذار (١٧)
و نهایتا اینکه نویسنده در آیات مکی نسبت به مکه و منطقه حجاز اطلاعاتی نمی دهد و به نظر میرسد که شناختی از منطقه ندارد. در عوض توصیف وی از نشانه های الله بیشتر منطقه ای خوش آب و هوا و حتی کنار دریا را به ذهن متبادر میکند (برای مثال نگاه کنید به آیات سوره ٨٠) تنها مورد استثنایی در اشاره افراد حاضر در مکه سوره ابی لهب است. اما همین اشاره نیز نشان میدهد که نویسنده در کنار محمد حضور نداشته است زیرا ضرورتی برای مکتوب کردن این سوره که چیزی جز لعن و نفرین نیست به نظر نمی‌رسد (البته رد این فرضیه که نویسنده در مکه حضور نداشته است به این معنا نیست که محمد حامیانی در مکه نداشته و کسانی نبوده اند که وی را در انجام کارش کمک و تشویق کنند).

ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/35237
Telegram : @Archive_Reza_Fazeli
Telegram : @Archive_Reza_Fazeli
پرونده‌ی شنیداری: زنده‌یاد رضا فاضلی

بخش- دوم
#قسمت_ششم

با به اشتراک گذاشتن این سخنرانی، در روشنگری و ستیز براى زدودن نادانی و یاوه‌ها در جامعه هم‌دست باشید.
@Naghde_Eslamm
www.eslam.nu
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️تناقضات ائمه شيعه، دلیلى بر بی در و پیکر بودن مذهب تشیع

#قسمت_ششم

در واقع یک مذهب چقدر باید بی دروپیکر و جعلى باشد که قدمای این مذهب[که آثار دست اول رو دارا بودند] بگویند:
عقیده فلانى غلو است و متأخرین همین مذهب بگویند: که فلانى از ضروریات مذهب ما است؟!
در کتاب وسائل الشیعه در حدیث معتبری میخوانیم:
▪️[۱۰۵۶۴] ۱- محمد بن إدريس في آخر {السرائر} نقلا من كتاب محمد بن علي بن محبوب: عن العباس عن حماد بن عيسى عن ربعي بن عبدالله عن الفضيل قال: ذكرت لابي عبدالله السهو فقال: وينفلت من ذلك أحد ربما أقعدت الخادم خلفي يحفظ علي صلاتي.
#ترجمه: فضیل میگوید: در مورد خطا نزد امام صادق سخن میگفتم که فرمود:مگر میشود کسی از خطا و سهو به دور باشد؟ من در مواقعی خادمم رو پشت سر خود مینشانم که مواظب نماز من باشد
در این حدیث صحیح امام صادق میگوید ما خطا میکنیم و ممکن نیست کسی از سهو به دور باشد ! ولی عمامه به سرهای امروز تشیع ایشان رو از هرگونه سهو و اشتباهی مبری میدانند!!و این خود دلیلی دیگر بر بی درو پیکر بودن این مذهب جعلی است که امام ایشان میگوید من هم ممکن است خطا کنم و این اشخاص میگویند امام اشتباه کرده و نمیتواند اشتباه کند !!!
در ادامه سعى ميكنيم سرى به موَیِدات دیگری از اعترافات خانمان سوز علمای شیعه بزنيم که نشان میدهد مذهب تشیع تا چه اندازه در گرداب تناقضات كودكانه گرفتار آمده است و حاصل آن چه وقايعى است؛
شیخ عبدالهادی فضلی میگوید: {الظاهر ان القدماء کانوا مختلفین فی المسائل الأصولیه أیضاً فربما کان شیء عند بعضهم فاسداً او کفراً ، غلواً أو تفویضاً ، أو جبراً أو تشبیهاً ، أو غیر ذلک وکان عند أخر مما یجب اعتقاده ، أو لا هذا ولا ذاک}
#ترجمه: متقدمین علی الظاهر در مسائل عقیدتی نیز با هم اختلاف داشته اند، چه بسا مسأله ای نزد برخی از آنها فاسد یا کفر یا افراط و یا غلو یا تفویض یا جبر یا تشبیه و یا .... باشد و همین نزد بعضی دیگر اعتقاد به آن واجب بوده است و یا  نه این و نه آن بوده است
شیخ عبدالهادی فضلی در اعترافاتش تصریح میکند که تناقضات فضاحت بار مذهب تشیع از قدیم الایام موجود بوده و حتی در روزگاری که کتب دستنویس شاگردان امامان نابود نگردیده بود، باز هم این تناقضات در عقاید شیعیان به وفور وجود داشته است.
بعنوان مثال برخی علما میگفتند:
عقیده ای فاسد است و برخی میگفتند غلو است و دیگرانی میگفتند این از واجبات مذهب است !
خود این سرگردانی علما و کبار تشیع در فهم عقیده صحیح از قدیم الایام قرینه ای است دیگر بر بی درو پیکر بودن مذهب تشیع.
به عنوان مثال:
▪️محمد بن الحسن وعلي بن محمد، عن سهل بن زياد، عن موسى بن القاسم البجلي، عن علي بن جعفر، عن أخيه موسى عليه السلام في قوله تعالى:[وبئر معطلة وقصر مشيد ]قال: البئر المعطلة الامام الصامت والقصر المشيد الامام الناطق. ورواه محمد بن يحيى، عن العمركي، عن علي بن جعفر، عن أبي الحسن عليه السلام مثله.«الحديث الخامس والسبعون صحيح بسنده الثاني»
#ترجمه: از امام در مورد ایه قران{وبئر معطلة وقصر مشيد} پرسیده شده: و امام معصوم گفت: 👈🏿که امام لال و خاموش مثل چاه متروک(وبئر معطله) و بی مصرف هست و به کسی نفع نمیرساند👉🏿 و قصر برافراشته هم امام ناطق و راهنما هست
در این حدیث معصوم شیعی میگوید امام لال و خاموش مانند چاه متروک و بی مصرف است و این در حالی است که شیعیان قائل به امامت مهدی موهوم هستند که قرن ها است سکوت کرده و هیچ نفعی به مذهب تشیع نتوانسته برساند !
به راستی در کدام مذهب و آئينى در جهان بشريت این حجم از تناقضات وجود دارد؟

ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/35352
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️چگونه بايد يك آخوند بيشرافت را آسفالت كرد.
#قسمت_ششم

▪️جعل و سانسور و شيادى
#اولا: كتاب لسان الميزان نوشته ابن حجر عسقلانى از علماى بزرك اهل سنت در معرفى راويان احاديث ميباشد و نه نوشته ذهبى!
#دوما؛ ابن حجر در حال معرفى شخصى به نام (احمد بن محمد بن السرى بن ابى دارم) ميباشد كه وى را چنين معرفى ميكند:
رافضى كذاب = رافضى دروغگوئى كه اوائل سال ٣٥٧ فوت كرد. در ادامه ابن حجر عسقلانى ميگويد كه: حاكم نيشابورى از وى روايت كرده و گفته: رافضى(شيعى) غيرثقه = رافضى(شيعى) غير قابل اعتماد
#سوما؛ پس از اين معرفى، ابن حجر از زبان احمد بن حماد الكوفى مينويسد كه ابن ابى دارم در آخرین روزهای زندگى اش هرچه برايش ميخواندند تاييد ميكرد منجمله مردى اين را برايش خواند كه: عمر با لگد به شكم فاطمه زد تا اینکه محسن سقط شد.
▪️اثبات شد كه:
١) ذهبى نويسنده كتاب لسان الميزان نيست بلكه ابن حجر عسقلانى است
٢) عسقلانى ابى دارم را بعنوان يك شيعى دروغگو معرفى كرده
٣) حاكم نيشابورى نيز ابى دارم را شيعى غير قابل اعتماد معرفى كرده
٤) ملاى پسمانده هم منبع، هم خبر كلى متن را جعل و تحريف كرده و مخاطبنش را يك عده احمق فرض كرده است
@naghde_eslamm
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️محمد و سئوالاتى كه كل ادعاى نبوتش را به باد فنا داد.

#قسمت_ششم

▪️سوال سوم: روح چیست؟
#پاسخ: طبق معمول محمد هیچ جواب واضح و قابل فهمى به سئوال كننده نداد.
محمد كه ادعاى پيامبرى از سوى الله و ادعاى ارتباط با او بوسيله فرشته اى به نام وحى را داشت در پاسخ به يك سئوال ساده و واضح در مورد روح اين آيات را ارائه داد:
▪️سوره اسراء:
وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا
أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا ﴿۸۵﴾
#ترجمه: و در باره روح از تو مى ‏پرسند بگو روح از دستورات پروردگار من است و به شما از دانش جز اندكى داده نشده است (۸۵) بله، روح از دستورات پروردگارت است، اما آیا پروردگارت به تو نگفت که روح چیست؟
تصور کنید كه از یک ستاره شناس كه تمام عمرش را در حال تحقيق و مطالعه در ستارگان بوده است، بپرسید: کسوف چیست؟
و او در پاسخ بگويد:
من با الله تماس گرفتم و الله گفت: بگو كسوف از دستورات پروردگارم است و شما دانش زیادی در اينباره ندارى!!
مضحك تر ازين پاسخ شنيده بوديد؟؟
آنوقت اسلامگرايان شيعه و سنى فرياد ميزنند كه محمد كل مشركان مكه را مبهوت علم و دانش خودش كرده بود و هيچ سئوالى نبود كه نتواند پاسخ بدهد اما كماكان با او مخالفت ميكردند و به گمراهى رفتند چون نميخواستند حقيقت را بپذيرند.
بله اكنون چون نماينده اى از سوى مردم مكه وجود ندارد و اسلامگرايان يكه تاز ميدان هستند ميتوانند هر دروغى را به خورد پيروان بيخرد اسلام بدهند.
اما آيات قرآن خودش گوياى خيلى ازين مسائل است.
خلاصه اينكه، محمد پس از پانزده روز غیبت، برخلاف وعده اى كه داده بود، پاسخ های ضعیف و غير قابل قبولى را ارائه کرد. ٣ سئوال ساده اى كل ادعاى محمد را با خاك يكسان كرد، تعداد اشخاصى كه اصحاب كهف ناميده شده اند، ماهيت واقعى ذوالقرنين و اينكه او كيست و ماهيت روح چيست؟
محمد در اين مناظره با شكستى خفت بار در مقابل مكيان و خصوصا مرد دانشمندى مانند نضر بن حارث، ادعاى نبوتش با چالشى بسيار بزرگ روبرو شد و همين موضوع باعث شكست ادعاى نبوتش در مكه و عدم پيوستن افراد به دين جديد او شد چنانكه در مدت ١٣ سال ادعاى نبوت در مكه و خصوصا در ميان قوم خودش قريش، كمتر از ١٠٠ نفر كه اكثرا برده هاى فرارى و فقرا بودند، به او پيوستند.
اين مسئله باعث شد كه محمد هيچ شانسى براى موفقيت در ادامه راه خود نداشته باشد و در فكر فرار به مكانى ديگر افتاد.

ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/35931