Forwarded from گــارد شـــاهــنــشــاهــی
🔴هشدار🔴
حواستون باشه كه گول نخوريد
احتمال اينكه روحانى براى عوام فريبى استعفاى سورى بدهد هست
نمونه تاريخى...
سال ١٩٥٦ جمال عبدالناصر بعد از ماجرای کانال سوئز استعفا داد تا مسئولیت شکست را بر عهده گیرد اما مصری ها بیرون ریختند و از ناصر یک قهرمان ساختند!
ما ملت ایران برای قهرمان سازی #روحانی بیرون نخواهیم آمد، بلکه به راه خود ادامه خواهیم داد تا کسانى كه اولویتشان #ایران است سکاندار این سرزمین شوند نه #فلسطین و #یمن و #عراق و...
#ایرانو_پس_میگیریم
#اعتراضات_سراسری
#اعتصابات_سراسری
@iranvatanmast
حواستون باشه كه گول نخوريد
احتمال اينكه روحانى براى عوام فريبى استعفاى سورى بدهد هست
نمونه تاريخى...
سال ١٩٥٦ جمال عبدالناصر بعد از ماجرای کانال سوئز استعفا داد تا مسئولیت شکست را بر عهده گیرد اما مصری ها بیرون ریختند و از ناصر یک قهرمان ساختند!
ما ملت ایران برای قهرمان سازی #روحانی بیرون نخواهیم آمد، بلکه به راه خود ادامه خواهیم داد تا کسانى كه اولویتشان #ایران است سکاندار این سرزمین شوند نه #فلسطین و #یمن و #عراق و...
#ایرانو_پس_میگیریم
#اعتراضات_سراسری
#اعتصابات_سراسری
@iranvatanmast
Forwarded from Azadi | آزادی
آیت الله سبحانی: «کمک به مردم مظلوم #یمن بر مؤمنین واجب است»
آیت الله سبحانی: مردم مسلمان یمن که ملتی با ریشه تاریخی و تأثیر گذار هستند، روزگار سختی را میگذرانند. میلیونها زن و مرد و کودک خردسال در معرض #قحطی و گرسنگی و تلف قرار دارند که ستمگران برای آن ها به وجود آوردهاند.
❌ کسی می داند چرا اکثر آخوندها و ایت الله ها وطنفروشند ؟ و چرا آنها فقر و بدبختی را در ایران نمی بینند ولی بفکر مردمی هستند که هزاران کیلومتر دورتر زندگی می کنند. ایا در حوزه های علمیه درس وطنفروشی تدریس می شود؟؟؟
@SepehrAzadi
آیت الله سبحانی: مردم مسلمان یمن که ملتی با ریشه تاریخی و تأثیر گذار هستند، روزگار سختی را میگذرانند. میلیونها زن و مرد و کودک خردسال در معرض #قحطی و گرسنگی و تلف قرار دارند که ستمگران برای آن ها به وجود آوردهاند.
❌ کسی می داند چرا اکثر آخوندها و ایت الله ها وطنفروشند ؟ و چرا آنها فقر و بدبختی را در ایران نمی بینند ولی بفکر مردمی هستند که هزاران کیلومتر دورتر زندگی می کنند. ایا در حوزه های علمیه درس وطنفروشی تدریس می شود؟؟؟
@SepehrAzadi
Forwarded from نقدى بر اسلام
💥 چرا نمیتوان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟#بخش_اول
#قسمت_چهارم
#ابن_اسحاق در سیره رسولالله، در بخش «حکایت اصحاب پیل» ابتدا داستان ساختن کلیسای «#قلیس» توسط #ابرهه_حبشی را میآورد. او روایت میکند که یک روز مردی عرب که گویا اهل مکه بود به این کلیسا میرود.
خادمان کلیسا با روی خوش از او استقبال میکنند و به او اجازه میدهند که شب را در کلیسا سر کند. وقتی خادمان کلیسا میروند، مرد عرب به همه جای کلیسا میشاشد و میریند.
خلاصه این که مرد عرب همه کلیسا را به «نجاست» میکشاند. فردای آن روز که خادمان وارد کلیسا میشوند متوجه میشوند که مرد عرب چه توهین بزرگی به مقدسات آنها کرده است. قضیه را به گوش ابرهه میرسانند؛ ابرهه علت را میپرسد، خادمان میگویند که مرد عرب به این دلیل چنین کار ناشایستی کرد چون این کلیسا را به عنوان رقیب مکه میدید.
ابرهه آن چنان خشمگین میشود که فرمان حمله به مکه را صادر میکند. باری، ابرهه از صنعای امروزی حرکت میکند [چیزی بیش از ۸۰۰ کیلومتر فاصله با #مکه]، پس از آن که از طائف بدون مقاومت گذشت، به اهل مکه خبر میرساند که:
من با شما کاری ندارم فقط میخواهم کعبه را خراب کنم. اگر کسی مقاومت کند، بدترین کیفر را خواهد دید. ابن اسحاق میگوید در این زمان #عبدالمطلب [پدر بزرگ محمد] رئیس مکیان بود. عبدالمطلب به ابرهه پیام میرساند که: ما خوب میدانیم که از پس شما برنمیآییم، ولی خراب کردن کعبه، خانهی خدا و خانهی ابراهیم یک چیز دیگر است که نمیتواند مورد قبول ما قرار گیرد.
در این هنگامه، ملاقاتی میان ابرهه و عبدالمطلب صورت میگیرد. عبدالمطلب پیشنهاد میکند که ۲۰۰ شتر به عنوان غرامت به ابرهه بدهد و او هم دست از خراب کردن کعبه بردارد.
ولی عبدالمطلب نمیتواند ابرهه را قانع کند. بالاخره ابرهه با فیلهایش به سوی مکه راه میافتند. سر گروه فیلها، فیلی بود به نام «محمود» [ستوده و ستایش کرده شده، ستوده]. نُفیل ابن حبیب خثعمی که سپاه ابرهه او را گرفته بود، به سرعت به سوی «محمود» [#فیل] میدود و در گوش او میگوید:
«ای پیل، تو را نام محمود است. اگر محمودی، زانو فرو زن و قدم پیشتر منه، که در حرم و شهر خدای میروی و اگر به ناصواب قدم در آن نهی، هلاک شوی» (۳)
این پیل چند بار در برابر کعبه زانو زد و بالاخره راهش را به سوی یمن کج کرد. پس از بازگشت «محمود» به یمن و حملهی دیگر فیلها به کعبه، آن اتفاقی که باید بیفتد میافتد:
«در این حال، پس باری [تعالی] بلایی را بر ایشان فرستاد و مرغانی چند از دریا برانگیخت بر مثالِ پرستوکها و سنگها بر میداشتند به منقار، هر یکی به مقدار نخودی، و بیامدند و بر سر لشکر حبش بیستادند و آن سنگها بر سر ایشان فرو ریختند.
به هر کجا که میرسید، از جانب دیگر گذر میکرد. اگر به سر میآمد، از زیر به در میافتادی و اگر بر پهلو میآمدی، از جانب دیگر گذر میکرد. و آن سنگها بر مثال آتش بود. به هر کجا میآمد، آبله میکردی و اعضای آن کس از زخم آن ریزه ریزه شدی.»(۴)
پس از تار و مار شدن سپاه ابرهه توسط پرستوها، سربازان ابرهه مجبور شدند که به #یمن بگریزند.
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
#قسمت_چهارم
#ابن_اسحاق در سیره رسولالله، در بخش «حکایت اصحاب پیل» ابتدا داستان ساختن کلیسای «#قلیس» توسط #ابرهه_حبشی را میآورد. او روایت میکند که یک روز مردی عرب که گویا اهل مکه بود به این کلیسا میرود.
خادمان کلیسا با روی خوش از او استقبال میکنند و به او اجازه میدهند که شب را در کلیسا سر کند. وقتی خادمان کلیسا میروند، مرد عرب به همه جای کلیسا میشاشد و میریند.
خلاصه این که مرد عرب همه کلیسا را به «نجاست» میکشاند. فردای آن روز که خادمان وارد کلیسا میشوند متوجه میشوند که مرد عرب چه توهین بزرگی به مقدسات آنها کرده است. قضیه را به گوش ابرهه میرسانند؛ ابرهه علت را میپرسد، خادمان میگویند که مرد عرب به این دلیل چنین کار ناشایستی کرد چون این کلیسا را به عنوان رقیب مکه میدید.
ابرهه آن چنان خشمگین میشود که فرمان حمله به مکه را صادر میکند. باری، ابرهه از صنعای امروزی حرکت میکند [چیزی بیش از ۸۰۰ کیلومتر فاصله با #مکه]، پس از آن که از طائف بدون مقاومت گذشت، به اهل مکه خبر میرساند که:
من با شما کاری ندارم فقط میخواهم کعبه را خراب کنم. اگر کسی مقاومت کند، بدترین کیفر را خواهد دید. ابن اسحاق میگوید در این زمان #عبدالمطلب [پدر بزرگ محمد] رئیس مکیان بود. عبدالمطلب به ابرهه پیام میرساند که: ما خوب میدانیم که از پس شما برنمیآییم، ولی خراب کردن کعبه، خانهی خدا و خانهی ابراهیم یک چیز دیگر است که نمیتواند مورد قبول ما قرار گیرد.
در این هنگامه، ملاقاتی میان ابرهه و عبدالمطلب صورت میگیرد. عبدالمطلب پیشنهاد میکند که ۲۰۰ شتر به عنوان غرامت به ابرهه بدهد و او هم دست از خراب کردن کعبه بردارد.
ولی عبدالمطلب نمیتواند ابرهه را قانع کند. بالاخره ابرهه با فیلهایش به سوی مکه راه میافتند. سر گروه فیلها، فیلی بود به نام «محمود» [ستوده و ستایش کرده شده، ستوده]. نُفیل ابن حبیب خثعمی که سپاه ابرهه او را گرفته بود، به سرعت به سوی «محمود» [#فیل] میدود و در گوش او میگوید:
«ای پیل، تو را نام محمود است. اگر محمودی، زانو فرو زن و قدم پیشتر منه، که در حرم و شهر خدای میروی و اگر به ناصواب قدم در آن نهی، هلاک شوی» (۳)
این پیل چند بار در برابر کعبه زانو زد و بالاخره راهش را به سوی یمن کج کرد. پس از بازگشت «محمود» به یمن و حملهی دیگر فیلها به کعبه، آن اتفاقی که باید بیفتد میافتد:
«در این حال، پس باری [تعالی] بلایی را بر ایشان فرستاد و مرغانی چند از دریا برانگیخت بر مثالِ پرستوکها و سنگها بر میداشتند به منقار، هر یکی به مقدار نخودی، و بیامدند و بر سر لشکر حبش بیستادند و آن سنگها بر سر ایشان فرو ریختند.
به هر کجا که میرسید، از جانب دیگر گذر میکرد. اگر به سر میآمد، از زیر به در میافتادی و اگر بر پهلو میآمدی، از جانب دیگر گذر میکرد. و آن سنگها بر مثال آتش بود. به هر کجا میآمد، آبله میکردی و اعضای آن کس از زخم آن ریزه ریزه شدی.»(۴)
پس از تار و مار شدن سپاه ابرهه توسط پرستوها، سربازان ابرهه مجبور شدند که به #یمن بگریزند.
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
Telegram
نقدى بر اسلام
آيا روايات اسلامى اعتبار تاريخى دارند؟
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
Forwarded from نقدى بر اسلام
💥 چرا نمیتوان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟#بخش_دوم
#قسمت_پنجم
خواننده متوجه میشود که #ابن_اسحاق تا چه اندازه از سنتِ ادیان دیگر در نگارش زندگینامهی #محمد بهره برده است.
نکته سوم، خراب شدن ایوان کسرا به هنگام تولد یا نطفه بستن محمد است.
مورخین اسلامی میگویند که محمد در سال ۵۷۰ زاده شد. این سال برابر است با تصرف #یمن توسط #خسرو_انوشیروان، یعنی اوج قدرت شاهنشاهی ساسانی.
ما هیچ سندی در دست نداریم که بگوید در این زمان «زلزله» یا به اصطلاح یک فاجعه طبیعی رخ داده که در آن «ایوان کسرا» آسیب دیده باشد. به عکس، ایرانیان موفق میشوند یمن را قلمرو خود تبدیل نمایند و هیچ زلزله یا آتشفشانی هم در این سال گزارش نشده است که ایوان کسرا را خراب کرده باشد.
💥نتیجهگیری میانی
در #بخش_یک دیدیم که تاریخ تولد محمد یعنی سال ۵۷۰ میلادی فاقد هر گونه پایه و اساس است. ابن اسحاق موفق شد تا با اتکاء به اسطورهای یهودی، مسیحی و بودایی یک قالب جدید برای زندگینامهی محمد بسازد. در این داستان، نقش ابراهیم که میخواست پسرش را در راه خدا قربانی کند، به پدر بزرگ محمد، #عبدالمطلب، داده میشود. عبدالمطلب هم قصد میکند که کوچکترین پسرش عبدالله، پدر محمد، را در راه خدا قربانی کند. یعنی در این جا «عبدالله» جای «اسماعیل» را میگیرد. از لحاظ دینی این نکتهی مهمی است، زیرا طبق باور یهودیان و مسیحیان، خدا پس از مرگ ابراهیم، عهد خود را با اسحاق میبندد ولی قول میدهد که از اسماعیل نیز ملتی بزرگ بوجود آید.
خواننده حالا متوجه میشود که چرا #ابن_اسحاق یک بار دیگر داستان ابراهیم و قربانی کردن پسرش را در قالب عبدالمطلب و عبدالله برای تاریخ اسلام، بازنویسی کرده است. او میخواهد بگوید که حالا خدا یک پیمان نوینی با عبدالله (به جای پیمان گذشته میان خدا و اسحاق) میبندد.
همانگونه که دیدیم تقریباً همهی عناصر داستانی که ابن اسحاق به کار گرفته از سنت گذشته به وام گرفته شدهاند و ربطی به تاریخ واقعی ندارند. به عبارتی ما در داستان ابن اسحاق تا کنون با هیچ سرنخ تاریخیِ آمونپذیر رو به رو نشدهایم، هر آن چه او نوشتهی فقط بازنویسی تاریخ رستگاری (دینی) است.
یتیم بودن و شبان بودن پیامبران
همهی روایتهای اسلامی بر این نکته توافق دارند که محمد، یتیم بوده است. زیرا پدرش #عبدالله پیش از تولد او میمیرد. ولی یتیم بودن پیامبران یک سنت دیرینه بود. #موسا یک بچهی سرراهی بود که پدر و مادر نداشت، مسیح هم پسر یک زن باکره بود، یعنی پدر بیولوژیک نداشت یا به عبارتی یتیم بود، بودا هم پدر بیولوژیک نداشت، یا به عبارتی یتیم بود.
ابن اسحاق مینویسد که محمد یک مادر شیری، دایه، به نام #حلیمه داشت. حلیمه در مکه زندگی نمیکرد، او جزو عشایر صحرا، یعنی بدوی بود. ابن اسحاق مینویسد که یک بار برادر شیری (رضایی) محمد، پسر حلیمه، صحنهی زیر را میبیند و ترسان و لرزان نزد مادرش میرود و میگوید:
«یا اُماه [ای مادر]، دو شخص آمدند و برادرِ قریشی مرا خوابانیدند و شکم وی بشکافتند و تازیانهای چند بر وی زدند و اینک افتاده است.» (۱۰)
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
#قسمت_پنجم
خواننده متوجه میشود که #ابن_اسحاق تا چه اندازه از سنتِ ادیان دیگر در نگارش زندگینامهی #محمد بهره برده است.
نکته سوم، خراب شدن ایوان کسرا به هنگام تولد یا نطفه بستن محمد است.
مورخین اسلامی میگویند که محمد در سال ۵۷۰ زاده شد. این سال برابر است با تصرف #یمن توسط #خسرو_انوشیروان، یعنی اوج قدرت شاهنشاهی ساسانی.
ما هیچ سندی در دست نداریم که بگوید در این زمان «زلزله» یا به اصطلاح یک فاجعه طبیعی رخ داده که در آن «ایوان کسرا» آسیب دیده باشد. به عکس، ایرانیان موفق میشوند یمن را قلمرو خود تبدیل نمایند و هیچ زلزله یا آتشفشانی هم در این سال گزارش نشده است که ایوان کسرا را خراب کرده باشد.
💥نتیجهگیری میانی
در #بخش_یک دیدیم که تاریخ تولد محمد یعنی سال ۵۷۰ میلادی فاقد هر گونه پایه و اساس است. ابن اسحاق موفق شد تا با اتکاء به اسطورهای یهودی، مسیحی و بودایی یک قالب جدید برای زندگینامهی محمد بسازد. در این داستان، نقش ابراهیم که میخواست پسرش را در راه خدا قربانی کند، به پدر بزرگ محمد، #عبدالمطلب، داده میشود. عبدالمطلب هم قصد میکند که کوچکترین پسرش عبدالله، پدر محمد، را در راه خدا قربانی کند. یعنی در این جا «عبدالله» جای «اسماعیل» را میگیرد. از لحاظ دینی این نکتهی مهمی است، زیرا طبق باور یهودیان و مسیحیان، خدا پس از مرگ ابراهیم، عهد خود را با اسحاق میبندد ولی قول میدهد که از اسماعیل نیز ملتی بزرگ بوجود آید.
خواننده حالا متوجه میشود که چرا #ابن_اسحاق یک بار دیگر داستان ابراهیم و قربانی کردن پسرش را در قالب عبدالمطلب و عبدالله برای تاریخ اسلام، بازنویسی کرده است. او میخواهد بگوید که حالا خدا یک پیمان نوینی با عبدالله (به جای پیمان گذشته میان خدا و اسحاق) میبندد.
همانگونه که دیدیم تقریباً همهی عناصر داستانی که ابن اسحاق به کار گرفته از سنت گذشته به وام گرفته شدهاند و ربطی به تاریخ واقعی ندارند. به عبارتی ما در داستان ابن اسحاق تا کنون با هیچ سرنخ تاریخیِ آمونپذیر رو به رو نشدهایم، هر آن چه او نوشتهی فقط بازنویسی تاریخ رستگاری (دینی) است.
یتیم بودن و شبان بودن پیامبران
همهی روایتهای اسلامی بر این نکته توافق دارند که محمد، یتیم بوده است. زیرا پدرش #عبدالله پیش از تولد او میمیرد. ولی یتیم بودن پیامبران یک سنت دیرینه بود. #موسا یک بچهی سرراهی بود که پدر و مادر نداشت، مسیح هم پسر یک زن باکره بود، یعنی پدر بیولوژیک نداشت یا به عبارتی یتیم بود، بودا هم پدر بیولوژیک نداشت، یا به عبارتی یتیم بود.
ابن اسحاق مینویسد که محمد یک مادر شیری، دایه، به نام #حلیمه داشت. حلیمه در مکه زندگی نمیکرد، او جزو عشایر صحرا، یعنی بدوی بود. ابن اسحاق مینویسد که یک بار برادر شیری (رضایی) محمد، پسر حلیمه، صحنهی زیر را میبیند و ترسان و لرزان نزد مادرش میرود و میگوید:
«یا اُماه [ای مادر]، دو شخص آمدند و برادرِ قریشی مرا خوابانیدند و شکم وی بشکافتند و تازیانهای چند بر وی زدند و اینک افتاده است.» (۱۰)
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
Telegram
نقدى بر اسلام
آيا روايات اسلامى اعتبار تاريخى دارند؟
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
Forwarded from نقدى بر اسلام
💥 چرا نمیتوان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟#بخش_سوم
#قسمت_اول
در این بخش به مهمترین و تعیینکنندهترین بُرش تاریخ باستان متأخر ایران میپردازم. #ابن_اسحاق در سیرت رسولالله آن چنان این بُرش تاریخی را تحریف کرده است که شومبختانه هنوز تا هنوز اثرات آن در اذهان ما به جای مانده است.
این بُرش تاریخی به روزگار شاهنشاهی #خسرو_پرویز برمیگردد که با مرگ او عملاً امپراتوری ساسانی به پایان میرسد و آشوب و هرج و مرج، سراسر امپراتوری را فرا میگیرد، ایرانشهر میان حاکمان گوناگون تقسیم میشود و جنگهای داخلی در ایران آغاز میشوند، فرایندی که دو سده بعد منجر به شکلگیری دینی نوین به نام #اسلام میگردد.
تاریخنگاری اسلامی فروپاشی شاهنشاهی ساسانی را با یزدگرد سوم که در ۱۴ یا ۱۵ سالگی تاج شاهی بر سرش نهادند، گره میزند. در حالی که فروپاشی #ساسانیان ریشه در جنگهای ۲۵ سالهی ایران علیه بیزانس دارد که با شکست دوم ایران در سال ۶۲۸ میلادی در نینوا و مرگ خسرو دوم (خسرو پرویز) سرانجام قدرت مرکزی از هم میپاشد و حکومتهای محلی بوجود میآیند.
باری، از این نقطهی تاریخی است که جنگهای داخلی در ایران آغاز میشوند و تا به قدرت رسیدن #معاویه، نخستین حاکم عرب، این خلاء قدرت در ایران ادامه داشت. به هر رو، اثرات تاریخنگاری اسلامی آن چنان نیرومند بوده که هنوز بخش بزرگی از ایرانیان اطلاعات بسیار ناچیزی از این برههی تعیینکنندهی تاریخ ایران دارند.
💥 سنگِ نخستینی که ابن اسحاق در تاریخنگاری اسلامی گذاشت
#ابن_اسحاق در بخش «فرو گرفتن مُلک یمن به دست لشکر پارس» اشاره میکند که سرانجام یمن به دست ایرانیان افتاد. البته او زمان مشخص این واقعه را به ما نمیگوید. ولی ما از نظر تاریخی میدانیم که خسرو انوشیروان در سال ۵۷۰ میلادی یمن را جزو قلمرو ایران کرد.
ابن اسحاق مینویسد که در زمان پیامبر اسلام هنوز #یمن در دست ایرانیان بود و «کسرا» [منظورش خسرو پرویز است] فردی به نام «باذان» را به عنوان مرزبان آن سرزمین گمارد. ابن اسحاق در بخش «حکایت اسلامِ باذان» به این بخش تاریخی میپردازد. او حکایتِ «به اسلام گرویدن باذان» را چنین گزارش میدهد:
«و حکایت اسلام وی [به اسلام گرویدن باذان] چنان بود که پیغامبر ما چون دعوت آغاز کرد و پیغامبری آشکارا کرد و بعضی مردم به وی بگرویدند، احوال پیغامبر ما به کسرا رسید که: مردی از مکه ظاهر شده است و دعوی پیغامبری میکند و طاعت کس نمیبرد و مردم را به دین خود دعوت میکند و خلق به وی گرویدهاند و ایمان آوردهاند.» (۱)
ادامه دارد ....
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
#قسمت_اول
در این بخش به مهمترین و تعیینکنندهترین بُرش تاریخ باستان متأخر ایران میپردازم. #ابن_اسحاق در سیرت رسولالله آن چنان این بُرش تاریخی را تحریف کرده است که شومبختانه هنوز تا هنوز اثرات آن در اذهان ما به جای مانده است.
این بُرش تاریخی به روزگار شاهنشاهی #خسرو_پرویز برمیگردد که با مرگ او عملاً امپراتوری ساسانی به پایان میرسد و آشوب و هرج و مرج، سراسر امپراتوری را فرا میگیرد، ایرانشهر میان حاکمان گوناگون تقسیم میشود و جنگهای داخلی در ایران آغاز میشوند، فرایندی که دو سده بعد منجر به شکلگیری دینی نوین به نام #اسلام میگردد.
تاریخنگاری اسلامی فروپاشی شاهنشاهی ساسانی را با یزدگرد سوم که در ۱۴ یا ۱۵ سالگی تاج شاهی بر سرش نهادند، گره میزند. در حالی که فروپاشی #ساسانیان ریشه در جنگهای ۲۵ سالهی ایران علیه بیزانس دارد که با شکست دوم ایران در سال ۶۲۸ میلادی در نینوا و مرگ خسرو دوم (خسرو پرویز) سرانجام قدرت مرکزی از هم میپاشد و حکومتهای محلی بوجود میآیند.
باری، از این نقطهی تاریخی است که جنگهای داخلی در ایران آغاز میشوند و تا به قدرت رسیدن #معاویه، نخستین حاکم عرب، این خلاء قدرت در ایران ادامه داشت. به هر رو، اثرات تاریخنگاری اسلامی آن چنان نیرومند بوده که هنوز بخش بزرگی از ایرانیان اطلاعات بسیار ناچیزی از این برههی تعیینکنندهی تاریخ ایران دارند.
💥 سنگِ نخستینی که ابن اسحاق در تاریخنگاری اسلامی گذاشت
#ابن_اسحاق در بخش «فرو گرفتن مُلک یمن به دست لشکر پارس» اشاره میکند که سرانجام یمن به دست ایرانیان افتاد. البته او زمان مشخص این واقعه را به ما نمیگوید. ولی ما از نظر تاریخی میدانیم که خسرو انوشیروان در سال ۵۷۰ میلادی یمن را جزو قلمرو ایران کرد.
ابن اسحاق مینویسد که در زمان پیامبر اسلام هنوز #یمن در دست ایرانیان بود و «کسرا» [منظورش خسرو پرویز است] فردی به نام «باذان» را به عنوان مرزبان آن سرزمین گمارد. ابن اسحاق در بخش «حکایت اسلامِ باذان» به این بخش تاریخی میپردازد. او حکایتِ «به اسلام گرویدن باذان» را چنین گزارش میدهد:
«و حکایت اسلام وی [به اسلام گرویدن باذان] چنان بود که پیغامبر ما چون دعوت آغاز کرد و پیغامبری آشکارا کرد و بعضی مردم به وی بگرویدند، احوال پیغامبر ما به کسرا رسید که: مردی از مکه ظاهر شده است و دعوی پیغامبری میکند و طاعت کس نمیبرد و مردم را به دین خود دعوت میکند و خلق به وی گرویدهاند و ایمان آوردهاند.» (۱)
ادامه دارد ....
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
Telegram
نقدى بر اسلام
آيا روايات اسلامى اعتبار تاريخى دارند؟
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
Forwarded from نقدى بر اسلام
💥 چرا نمیتوان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟#بخش_سوم
#قسمت_پنجم
#شکها و پرسشها
#ابن_اسحاق ادعا میکند که در زمان خسرو پرویز فردی به نام «باذان» مرزبان یمن بود که با محمد رابطهی مستقیم داشت و پس از آن که میبیند پیشگویی پیامبر دربارهی خسرو پرویز درست از آب در آمد، به اسلام میگرود [یعنی در سال ۶۲۸ میلادی].
این بدین معناست که ایرانیان از زمان #خسرو_پرویز از دینی نوین به نام اسلام آگاهی داشتهاند. اگر واقعاً چنین است، پس چرا هیچ مدرک و سند تاریخی نه در #یمن و نه در #ایران ساسانی در این باره پیدا نشده است. زرینکوب که اساس روایات اسلامی را پذیرفته بود، مینویسد:
«#یزدگرد_سوم در دومین سال سلطنت خویش در مرزهای غربی و مجاور تختگاه خویش با تهدید اعراب - تاخت و تاز سرکردههای قبایل - درگیری پیدا کرد که این بار محرک آنها نشر آیین تازهای به نام اسلام در بین اقوام مجاور بود. تا آن زمان بیست و پنج سالی از پیدایش اسلام در سرزمین اعراب میگذشت و تیسفون هنوز تقریباً چیزی در این باب نشنیده بود- یا جدی نگرفته بود.» (۸)
خواننده فوراً متوجه میشود که روایت ابن اسحاق ساختگی است. اگر «باذان» مرزبان یمن یعنی یکی از سرزمینهای مهم تحت کنترل ایران، به اسلام گرویده بود، چگونه ممکن است که پایتخت ساسانی یعنی تیسفون «هنوز تقریباً چیزی در این باب [یعنی اسلام] نشنیده» باشد؟ یا «آن را جدی نگرفته باشد؟» خوب توجه شود! یک بخش بزرگ از قلمروی یک امپراتوری از کنترل خارج میشود و پایتخت امپراتوری پس از چند سال هنوز از این «جدایی» آگاه نیست یا آن را «جدی نمیگیرد؟» این ادعا با هیچ عقل و منطقی سازگار نیست!
از سوی دیگر، هر کس میتواند پس از روی دادن یک حادثه ادعا کند که من سالها پیش این واقعه را پیشگویی کرده بودم. چگونه میتوان درستی تا نادرستی این ادعا را آزمود؟ ابن اسحاق پس از ۱۵۰ سال به سادگی میتواند بگوید که #محمد، قتل خسرو پرویز توسط پسرش را پیشگویی کرده بود. آیا این ادعا آزمونپذیر است؟
البته راویان اسلامی در نوشتن #سیرت_رسولالله دچار تناقضاتی شدهاند که نشانگر ساختگی بودن آنهاست.
ابن اسحاق از یک سو ادعا میکند که «پیامبر پیشگویی کرده بود که #کسرا توسط پسرش به قتل میرسد» ولی از سوی دیگر، ادعا میشود که رسولالله به او نامه نوشته تا به اسلام بگرود [درست همان سالی که باید به قتل برسد!]. زرینکوب مینویسد:
«گویند [پیامبر اسلام] در اوایل سال هفتم نامههایی به بعضی امراء عرب و هم به حاکم مصر و به امپراتور بیزانس و نجاشی حبشه و نیز به خسرو پرویز پادشاه ایران فرستاد. مضمون نامه آنکه اسلام آورند و او را به پیغامبری بشناسند.» (۹)
اوایل سال «هفتم هجری» برابر است با ۶۲۸ میلادی، یعنی سالی که خسرو پرویز پس از شکست بزرگ در نینوا متواری شده بود و اندکی بعد دستگیر و به قتل میرسد.
سرانجام معلوم نمیشود که ما داستان پیشگویی را بپذیریم یا داستان «دعوت به اسلام» را! از سوی دیگر، نامهی پیامبر اسلام در اسناد حبشی، بیزانسی و ایرانی یافت نشدهاند. در حقیقت، هیچ سرنخی وجود ندارد که ما بتوانیم بگوییم: شاید یک «جو حقیقت» در این ادعا نهفته است. البته مانند همیشه مسلمانان مدعی هستند که مدارک از بین رفتهاند. یعنی ما چارهای به جزو پذیرفتن حرفهای ابن اسحاق نداریم!
ادامه دارد ....
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
#قسمت_پنجم
#شکها و پرسشها
#ابن_اسحاق ادعا میکند که در زمان خسرو پرویز فردی به نام «باذان» مرزبان یمن بود که با محمد رابطهی مستقیم داشت و پس از آن که میبیند پیشگویی پیامبر دربارهی خسرو پرویز درست از آب در آمد، به اسلام میگرود [یعنی در سال ۶۲۸ میلادی].
این بدین معناست که ایرانیان از زمان #خسرو_پرویز از دینی نوین به نام اسلام آگاهی داشتهاند. اگر واقعاً چنین است، پس چرا هیچ مدرک و سند تاریخی نه در #یمن و نه در #ایران ساسانی در این باره پیدا نشده است. زرینکوب که اساس روایات اسلامی را پذیرفته بود، مینویسد:
«#یزدگرد_سوم در دومین سال سلطنت خویش در مرزهای غربی و مجاور تختگاه خویش با تهدید اعراب - تاخت و تاز سرکردههای قبایل - درگیری پیدا کرد که این بار محرک آنها نشر آیین تازهای به نام اسلام در بین اقوام مجاور بود. تا آن زمان بیست و پنج سالی از پیدایش اسلام در سرزمین اعراب میگذشت و تیسفون هنوز تقریباً چیزی در این باب نشنیده بود- یا جدی نگرفته بود.» (۸)
خواننده فوراً متوجه میشود که روایت ابن اسحاق ساختگی است. اگر «باذان» مرزبان یمن یعنی یکی از سرزمینهای مهم تحت کنترل ایران، به اسلام گرویده بود، چگونه ممکن است که پایتخت ساسانی یعنی تیسفون «هنوز تقریباً چیزی در این باب [یعنی اسلام] نشنیده» باشد؟ یا «آن را جدی نگرفته باشد؟» خوب توجه شود! یک بخش بزرگ از قلمروی یک امپراتوری از کنترل خارج میشود و پایتخت امپراتوری پس از چند سال هنوز از این «جدایی» آگاه نیست یا آن را «جدی نمیگیرد؟» این ادعا با هیچ عقل و منطقی سازگار نیست!
از سوی دیگر، هر کس میتواند پس از روی دادن یک حادثه ادعا کند که من سالها پیش این واقعه را پیشگویی کرده بودم. چگونه میتوان درستی تا نادرستی این ادعا را آزمود؟ ابن اسحاق پس از ۱۵۰ سال به سادگی میتواند بگوید که #محمد، قتل خسرو پرویز توسط پسرش را پیشگویی کرده بود. آیا این ادعا آزمونپذیر است؟
البته راویان اسلامی در نوشتن #سیرت_رسولالله دچار تناقضاتی شدهاند که نشانگر ساختگی بودن آنهاست.
ابن اسحاق از یک سو ادعا میکند که «پیامبر پیشگویی کرده بود که #کسرا توسط پسرش به قتل میرسد» ولی از سوی دیگر، ادعا میشود که رسولالله به او نامه نوشته تا به اسلام بگرود [درست همان سالی که باید به قتل برسد!]. زرینکوب مینویسد:
«گویند [پیامبر اسلام] در اوایل سال هفتم نامههایی به بعضی امراء عرب و هم به حاکم مصر و به امپراتور بیزانس و نجاشی حبشه و نیز به خسرو پرویز پادشاه ایران فرستاد. مضمون نامه آنکه اسلام آورند و او را به پیغامبری بشناسند.» (۹)
اوایل سال «هفتم هجری» برابر است با ۶۲۸ میلادی، یعنی سالی که خسرو پرویز پس از شکست بزرگ در نینوا متواری شده بود و اندکی بعد دستگیر و به قتل میرسد.
سرانجام معلوم نمیشود که ما داستان پیشگویی را بپذیریم یا داستان «دعوت به اسلام» را! از سوی دیگر، نامهی پیامبر اسلام در اسناد حبشی، بیزانسی و ایرانی یافت نشدهاند. در حقیقت، هیچ سرنخی وجود ندارد که ما بتوانیم بگوییم: شاید یک «جو حقیقت» در این ادعا نهفته است. البته مانند همیشه مسلمانان مدعی هستند که مدارک از بین رفتهاند. یعنی ما چارهای به جزو پذیرفتن حرفهای ابن اسحاق نداریم!
ادامه دارد ....
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
Telegram
نقدى بر اسلام
آيا روايات اسلامى اعتبار تاريخى دارند؟
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu