Forwarded from وارش
⏳
"بینشِ او در حد ویترین است" و به انبار اعتقادی ندارد؛
درواقع او پشت ویترینِ یک آرامشِ کاذبِ مذهبی، چنان سنگری گرفته که جان به جانش کنی، محال است روزی از پشت آن بتواند افق درک و دریافتِ اقتصادی اش را از تعصبات کلاس های حوزه و دروسِ #خارج_فقه فراتر بِبرد، و همین میشود که هرگز فرق میان #ثبات و #رکود را هم هیچ فهم نخواهد کرد!
اساساً او با خط محدودِ فکری و آن ذهنیتِ حجره ای شکلش، هیچ درکی از کیفیتِ نرمالِ زیست و زندگیِ شهروندی، که از نتایج تعامل و ثبات اقتصادی یک حاکمیتِ نرمال و مُقتصد در جهان بشریت است را نداشته، که بفهمد!
او تمامِ دغدغه اش این شده که بی هیچ حرفِ پس و پیش، فلسطین را آزاد کند، چون به خیالِ خودش معتقد است که باید روزی ناجیِ این سرزمینِ غصب شده باشد، و حالا در دنباله روی از چنین آرزوی دور و محالی، دچار چنان اِعوجاج و زیاده روی شده که حالی اش نیست کشور خودش بزودی قطعاً و بی چک و چانه، توسط مهاجرین، اشغال(غصب) خواهد شد و او با همه احساسِ فقاهت و زرنگی اش، از آنجا رانده و از اینجا مانده، می باید کفش هایشان را جفت کند؛ پس ضرورتِ عقل اقتضا میکند که تا دیرتر نشده اول برای وطنِ به یغما رفته یِ خودش، رگ غیرتی بجنباند!
اما،،،، دریغ!
اساساً او هرگز در خود، هیچگونه دردی از وطن و بی رگی را حس نمیکرده است که بخواهد بجنباند!
چون او #امت میفهمد؛
نه #ملت،
نه #وطن.
از آن بدترش این است که او یک درصد از این همه را هم که گفته شد، قبول ندارد و حتی خود را پیشِ توهماتِ ذهن مِه گرفته اش، بسیار سربلند می یابد؛ بنابراین در برابر هر گونه انتقادی جبهه میگیرد که چرا بی بصیرتانِ فقیه ستیزِ تهی از حکمت، افقِ دیدشان به سمت و سوی بلندای قله حکمتِ او هدایت(ارشاد) نمیشود؟!!!
او دقیقا مصداق این آیه شده:
صُمٌّ بُكمٌ عُميٌ فَهُم لا يَرجِعونَ﴿۱۸﴾
آنها کران، گنگها و کورانند؛ لذا (از راه خطا) بازنمیگردند!
بنابراین، با تعصبی کاذب که تنها ناشی از اِنگاشته ها و برداشت های خیالاتِ مغشوشِ خودش است، مصرانه بر آنچه که #اصول می پندارد پافشاری میکند و دیگران را هم به پافشاری بر آن اصول، مجبور و #پرشور و بی چون و چرا میخواهد!
ولو این پنداشته ها، باعث ایجادِ غیظ، خشونت، جناح بندیِ ناصوابِ خطرناک در زیستِ طبیعیِ بشری، ایجاد گسل در پهنه هموار هستی، خسران و نهایتاً به گروگان گرفته شدنِ حیات طبیعیِ انسان شود؛
بعنوان مثال؛
همین کلیدواژه یِ "جهان اسلام!!
که اتفاقاً حسابی بابِ طبع قله پسندِ اوست و فهمِ مستمعِ معاصرِ بیچاره هم نمیشود یعنی چه!
و اصلا در جهان امروز، که تنازعی برای بقاست، قائل بودن به چنین چیزی، چه ضرورت و حاصلی جز ایجادِ انحصارِ منجر به انزوای بیشتر در این مسیر پرنوسانِ توسعه میتواند داشته باشد!
میرزا کوچکِ جنگلی راست میگفت:
"دشمن که فقط اجنبی نیست"
واقعیت این است که واژه دشمن به هر آنچه که در ذهن بشر، باعث ایجادِ خودبرتری، قطب بندی و توهم شود، میتواند اطلاق گردد.
بنابراین، او هرگز از #خودش به خودش، دشمن تر پیدا نخواهد کرد.
و تا مادامی که با یک چنین افکارِ مخرب و مسمومی، میل به جهت دهی و ریاست بر دیگران داشته باشد، هرگز قابل #اعتماد نیست؛ چون اصولاً در او چیزی به خواستِ خودش تغییر نمیکند مگر به واسطه یِ اهرمِ #زور ؛
به #نیروی_مطالبه جامعه و در کنار آن، جوامعِ بین المللی.
باید به او یک #نهِ بزرگ گفت و اگر باز بر اصرارش افزود، #سیلی_محکمی به چهره یِ توهمات و تعصباتش نواخت.
تا که ملتفتِ خواست جامعه بشود؛
این که او،، هم متهم است و هم مجرم.
این که کشوری را با همه تمدنِ چند هزارساله اش به قهقرا رساندن، کارِ کسی نیست الاّ ناکس !
باید #تفهیم_اتهام شود.
یا میشود یا مثلِ آن دیگران، میرود؛
بین عاقل بودن یا دیکتاتور بودن، یک گزینه وجود دارد که #انتخابش با خودِ اوست؛
می ماند مردمان؛
که اگر عادتِ اجدادیِ مصرف کننده بودن، عافیت طلبی و ساده لوحی، بشود #انتخابِ دوباره شان، ای بسا که سزاوارِ چرخه یِ فریب اند و ظلم و دیکتاتوریِ همچنان....
#تجربه_تاریخی
_وارش_
@varesh_ir
"بینشِ او در حد ویترین است" و به انبار اعتقادی ندارد؛
درواقع او پشت ویترینِ یک آرامشِ کاذبِ مذهبی، چنان سنگری گرفته که جان به جانش کنی، محال است روزی از پشت آن بتواند افق درک و دریافتِ اقتصادی اش را از تعصبات کلاس های حوزه و دروسِ #خارج_فقه فراتر بِبرد، و همین میشود که هرگز فرق میان #ثبات و #رکود را هم هیچ فهم نخواهد کرد!
اساساً او با خط محدودِ فکری و آن ذهنیتِ حجره ای شکلش، هیچ درکی از کیفیتِ نرمالِ زیست و زندگیِ شهروندی، که از نتایج تعامل و ثبات اقتصادی یک حاکمیتِ نرمال و مُقتصد در جهان بشریت است را نداشته، که بفهمد!
او تمامِ دغدغه اش این شده که بی هیچ حرفِ پس و پیش، فلسطین را آزاد کند، چون به خیالِ خودش معتقد است که باید روزی ناجیِ این سرزمینِ غصب شده باشد، و حالا در دنباله روی از چنین آرزوی دور و محالی، دچار چنان اِعوجاج و زیاده روی شده که حالی اش نیست کشور خودش بزودی قطعاً و بی چک و چانه، توسط مهاجرین، اشغال(غصب) خواهد شد و او با همه احساسِ فقاهت و زرنگی اش، از آنجا رانده و از اینجا مانده، می باید کفش هایشان را جفت کند؛ پس ضرورتِ عقل اقتضا میکند که تا دیرتر نشده اول برای وطنِ به یغما رفته یِ خودش، رگ غیرتی بجنباند!
اما،،،، دریغ!
اساساً او هرگز در خود، هیچگونه دردی از وطن و بی رگی را حس نمیکرده است که بخواهد بجنباند!
چون او #امت میفهمد؛
نه #ملت،
نه #وطن.
از آن بدترش این است که او یک درصد از این همه را هم که گفته شد، قبول ندارد و حتی خود را پیشِ توهماتِ ذهن مِه گرفته اش، بسیار سربلند می یابد؛ بنابراین در برابر هر گونه انتقادی جبهه میگیرد که چرا بی بصیرتانِ فقیه ستیزِ تهی از حکمت، افقِ دیدشان به سمت و سوی بلندای قله حکمتِ او هدایت(ارشاد) نمیشود؟!!!
او دقیقا مصداق این آیه شده:
صُمٌّ بُكمٌ عُميٌ فَهُم لا يَرجِعونَ﴿۱۸﴾
آنها کران، گنگها و کورانند؛ لذا (از راه خطا) بازنمیگردند!
بنابراین، با تعصبی کاذب که تنها ناشی از اِنگاشته ها و برداشت های خیالاتِ مغشوشِ خودش است، مصرانه بر آنچه که #اصول می پندارد پافشاری میکند و دیگران را هم به پافشاری بر آن اصول، مجبور و #پرشور و بی چون و چرا میخواهد!
ولو این پنداشته ها، باعث ایجادِ غیظ، خشونت، جناح بندیِ ناصوابِ خطرناک در زیستِ طبیعیِ بشری، ایجاد گسل در پهنه هموار هستی، خسران و نهایتاً به گروگان گرفته شدنِ حیات طبیعیِ انسان شود؛
بعنوان مثال؛
همین کلیدواژه یِ "جهان اسلام!!
که اتفاقاً حسابی بابِ طبع قله پسندِ اوست و فهمِ مستمعِ معاصرِ بیچاره هم نمیشود یعنی چه!
و اصلا در جهان امروز، که تنازعی برای بقاست، قائل بودن به چنین چیزی، چه ضرورت و حاصلی جز ایجادِ انحصارِ منجر به انزوای بیشتر در این مسیر پرنوسانِ توسعه میتواند داشته باشد!
میرزا کوچکِ جنگلی راست میگفت:
"دشمن که فقط اجنبی نیست"
واقعیت این است که واژه دشمن به هر آنچه که در ذهن بشر، باعث ایجادِ خودبرتری، قطب بندی و توهم شود، میتواند اطلاق گردد.
بنابراین، او هرگز از #خودش به خودش، دشمن تر پیدا نخواهد کرد.
و تا مادامی که با یک چنین افکارِ مخرب و مسمومی، میل به جهت دهی و ریاست بر دیگران داشته باشد، هرگز قابل #اعتماد نیست؛ چون اصولاً در او چیزی به خواستِ خودش تغییر نمیکند مگر به واسطه یِ اهرمِ #زور ؛
به #نیروی_مطالبه جامعه و در کنار آن، جوامعِ بین المللی.
باید به او یک #نهِ بزرگ گفت و اگر باز بر اصرارش افزود، #سیلی_محکمی به چهره یِ توهمات و تعصباتش نواخت.
تا که ملتفتِ خواست جامعه بشود؛
این که او،، هم متهم است و هم مجرم.
این که کشوری را با همه تمدنِ چند هزارساله اش به قهقرا رساندن، کارِ کسی نیست الاّ ناکس !
باید #تفهیم_اتهام شود.
یا میشود یا مثلِ آن دیگران، میرود؛
بین عاقل بودن یا دیکتاتور بودن، یک گزینه وجود دارد که #انتخابش با خودِ اوست؛
می ماند مردمان؛
که اگر عادتِ اجدادیِ مصرف کننده بودن، عافیت طلبی و ساده لوحی، بشود #انتخابِ دوباره شان، ای بسا که سزاوارِ چرخه یِ فریب اند و ظلم و دیکتاتوریِ همچنان....
#تجربه_تاریخی
_وارش_
@varesh_ir