Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#مقاله_علمی
#عنوان :
نظریه های فشار اجتماعی مبتنی بر عدم برابری فرصتها دورکیم و رابرت مرتون
#نویسنده : م _ ح _ ک
☆1
#چکیده
یکی از جمله نظریاتی که در باب تبیین بزهکاری و راهکارهای پیشگیری از آن مطرح است، نظریه بی هنجاری و فشار
می باشد.
#نظریه_های_بی_سامانی_اجتماعی_و_بی_هنجاری که
#نظریه_ی_فشار نیز نامیده می شود، با اینکه از ریشه های نظری و پژوهشی متفاوتی تکامل یافته اند، اما مضمون مشترکی دارند.
هر دو نظریه بیان میدارند که نظم، ثبات و انسجام اجتماعی منجر به انطباق می شود، در حالی که نتیجه ی بی نظمی و هدم انسجام درونی است که در مورد هنجارها و ارزش های آن اتفاق نظر باشد، در میان اعضای آن همبستگی قوی موجود باشد و تعامل اجتماعی به صورت منظمی انجام پذیرد.
به عکس، سیستم اجتماعی در صورتی دچار بی سامانی یا بی هنجاری است که گسست در همبستگی مشاهده شود و کنترل اجتماعی آن مختل شده باشد.
#واژه_های_کلیدی :
بی هنجاری- فشار- همبستگی- کنترل اجتماعی
#مقدمه :
هر جا جمعی از انسانها گرد هم آمده اند، برای رفع آسان تر و بهتر نیازهای خود بهک امنیت، آسایش و سلامت و هر نوع نیاز دیگری، هنجارهایی ساخته اند و همه را به تبعیت از آنها فراخوانده اند.
زندگی اجتماعی انسان تحت حاکمیت قواعد یا هنجار های اجتماعی است.
انحرافات اجتماعی و مسائل مربوط به آن به درازای تاریخ بشری قدمت دارد.
اما با پیشرفت تاریخ بشری روز به روز بر کمیت و کیفیت انحرافات افزوده شده است. به طوریکه در دوران معاصر مسئله #انحرافات_اجتماعی شکل بسیار پیچیده ای به خود گرفته است.
در این مقاله تصویری کلی از روایت های گوناگون #نظریه_فشار ترسیم شده است و شیوه هایی ارائه خواهد شد که افراد، از طریق آن و در خلال فرایند کنش متقابل با دیگران، رفتارهای کجروانه یا مجرمانه را می آموزند.
نکته در خور توجه در این دسته نظریه
ها، آن است که کانون توجه آنها به جای نمرکز بر عوامل مرتبط با فرد، طبیعتی جامعه شناختی دارد.
نظریه های ارائه شده در زمینه مبارزه با جرایم سنتی کارایی لازم را جهت مقابله با جرایم سازمان یافته فراملی ندارند، بی شک و علی رغم همه نظریه های ابرازی، بزهکاری به حیات خود ادامه خو.اهد داد و تنها تاثیری که شناخت علمی جرم و
نظریه های نوین می تواند در برداشته باشد، نه از بین بردن جرم که مهار و کنترل آن و جلوگیری از افزایش بی
رویه ی ان است.
بی هنجاری مفهومی است که با دو نظریه پرداز امیل دورکیم و رابرت مرتون دارای رابطه ای نزدیک است.
این بی قاعدگی یا بی هنجاری، از نظر دورکیم، به سادگی به بروز رفتار انحرافی منجر می شود.
برای اشاره به نوعی شرایط بی قاعدگی اخلاقی که در آن مردم، فاقد کنترل های اخلاقی لازم بر روی رفتار خویش هستند، از واژه ی "نابهنجاری" (انومی) استفاده کرد.
در خصوص نظریه مرتن سوالاتی مطرح می گردد از قبیل :
چگونه نظریه ی فشار به تیببین علت رفتار انحرافی می پردازد؟
نظریه فشار چگونه ارزیابی می شود؟
برخی ساختارهای اجتماعی، چگونه فشار معینی را بر افراد جامعه وارد می کنند که این افراد بجای همنوایی، ناهمنوا می شوند؟ و ....
در نهایت به جمع بندی و نتیجه گیری در خصوص مطالب مربوطه پرداخته می شود و پیشنهاد های علمی نیز در این خصوص مطرح می گردد.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#مقاله_علمی
#عنوان :
نظریه های فشار اجتماعی مبتنی بر عدم برابری فرصتها دورکیم و رابرت مرتون
#نویسنده : م _ ح _ ک
☆1
#چکیده
یکی از جمله نظریاتی که در باب تبیین بزهکاری و راهکارهای پیشگیری از آن مطرح است، نظریه بی هنجاری و فشار
می باشد.
#نظریه_های_بی_سامانی_اجتماعی_و_بی_هنجاری که
#نظریه_ی_فشار نیز نامیده می شود، با اینکه از ریشه های نظری و پژوهشی متفاوتی تکامل یافته اند، اما مضمون مشترکی دارند.
هر دو نظریه بیان میدارند که نظم، ثبات و انسجام اجتماعی منجر به انطباق می شود، در حالی که نتیجه ی بی نظمی و هدم انسجام درونی است که در مورد هنجارها و ارزش های آن اتفاق نظر باشد، در میان اعضای آن همبستگی قوی موجود باشد و تعامل اجتماعی به صورت منظمی انجام پذیرد.
به عکس، سیستم اجتماعی در صورتی دچار بی سامانی یا بی هنجاری است که گسست در همبستگی مشاهده شود و کنترل اجتماعی آن مختل شده باشد.
#واژه_های_کلیدی :
بی هنجاری- فشار- همبستگی- کنترل اجتماعی
#مقدمه :
هر جا جمعی از انسانها گرد هم آمده اند، برای رفع آسان تر و بهتر نیازهای خود بهک امنیت، آسایش و سلامت و هر نوع نیاز دیگری، هنجارهایی ساخته اند و همه را به تبعیت از آنها فراخوانده اند.
زندگی اجتماعی انسان تحت حاکمیت قواعد یا هنجار های اجتماعی است.
انحرافات اجتماعی و مسائل مربوط به آن به درازای تاریخ بشری قدمت دارد.
اما با پیشرفت تاریخ بشری روز به روز بر کمیت و کیفیت انحرافات افزوده شده است. به طوریکه در دوران معاصر مسئله #انحرافات_اجتماعی شکل بسیار پیچیده ای به خود گرفته است.
در این مقاله تصویری کلی از روایت های گوناگون #نظریه_فشار ترسیم شده است و شیوه هایی ارائه خواهد شد که افراد، از طریق آن و در خلال فرایند کنش متقابل با دیگران، رفتارهای کجروانه یا مجرمانه را می آموزند.
نکته در خور توجه در این دسته نظریه
ها، آن است که کانون توجه آنها به جای نمرکز بر عوامل مرتبط با فرد، طبیعتی جامعه شناختی دارد.
نظریه های ارائه شده در زمینه مبارزه با جرایم سنتی کارایی لازم را جهت مقابله با جرایم سازمان یافته فراملی ندارند، بی شک و علی رغم همه نظریه های ابرازی، بزهکاری به حیات خود ادامه خو.اهد داد و تنها تاثیری که شناخت علمی جرم و
نظریه های نوین می تواند در برداشته باشد، نه از بین بردن جرم که مهار و کنترل آن و جلوگیری از افزایش بی
رویه ی ان است.
بی هنجاری مفهومی است که با دو نظریه پرداز امیل دورکیم و رابرت مرتون دارای رابطه ای نزدیک است.
این بی قاعدگی یا بی هنجاری، از نظر دورکیم، به سادگی به بروز رفتار انحرافی منجر می شود.
برای اشاره به نوعی شرایط بی قاعدگی اخلاقی که در آن مردم، فاقد کنترل های اخلاقی لازم بر روی رفتار خویش هستند، از واژه ی "نابهنجاری" (انومی) استفاده کرد.
در خصوص نظریه مرتن سوالاتی مطرح می گردد از قبیل :
چگونه نظریه ی فشار به تیببین علت رفتار انحرافی می پردازد؟
نظریه فشار چگونه ارزیابی می شود؟
برخی ساختارهای اجتماعی، چگونه فشار معینی را بر افراد جامعه وارد می کنند که این افراد بجای همنوایی، ناهمنوا می شوند؟ و ....
در نهایت به جمع بندی و نتیجه گیری در خصوص مطالب مربوطه پرداخته می شود و پیشنهاد های علمی نیز در این خصوص مطرح می گردد.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#نظریه_پردازان_قومیّت_و_ناسیونالیسم_قومی
بخشی از مهمترین مسائل اجتماعی دنیای معاصر مربوط به قومیت و ناسیونالیسم قومی میباشند و اندیشمندان علوم اجتماعی در طول چند دهه اخیر به طور فزایندهای در این راه گام برداشتهاند. این در حالی است که جامعهشناسان قرن 19 و 20، علاقه چندانی به این مباحث نشان نمیدادند.
آنچنان که مارکس و دورکیم ناسیونالیسم را ویرانگر میانگاشتند و بر این نظر بودند که ناسیونالیسم و احساسات مربوط به قومیت موجب افول رشد صنعت و ویرانی جهان نوین خواهد شد تنها وبر بود که زمان بسیاری را صرف تحلیل ناسیونالیسم کرد و از این ترسی نداشت که خود را ناسیونالیست بنامد.
با این همه حتی وبر هم نتوانست اهمیت ناسیونالیسم و مفهوم ملت را برای قرن بیستم به درستی پیشبینی کند.
از مهمترین کسانی که در طول یک سده اخیر در این حوزه نگاشته و کوشیدهاند می توان به
#دويچ،
#اريک_._جی_._هابزباوم؛ #فردريك_ليست،
#ديويد_ميلر،
#جان_آرمسترانگ،
#پل_براس،
#آنتونی.
#دی_اسمیت،
#ارنست_رنان،
#ارنست_گلنر و
#بنديكت_آندرسون اشاره کرد
در این گردآوری به بخشی از این اندیشمندان پرداخته میشود.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#نظریه_پردازان_قومیّت_و_ناسیونالیسم_قومی
بخشی از مهمترین مسائل اجتماعی دنیای معاصر مربوط به قومیت و ناسیونالیسم قومی میباشند و اندیشمندان علوم اجتماعی در طول چند دهه اخیر به طور فزایندهای در این راه گام برداشتهاند. این در حالی است که جامعهشناسان قرن 19 و 20، علاقه چندانی به این مباحث نشان نمیدادند.
آنچنان که مارکس و دورکیم ناسیونالیسم را ویرانگر میانگاشتند و بر این نظر بودند که ناسیونالیسم و احساسات مربوط به قومیت موجب افول رشد صنعت و ویرانی جهان نوین خواهد شد تنها وبر بود که زمان بسیاری را صرف تحلیل ناسیونالیسم کرد و از این ترسی نداشت که خود را ناسیونالیست بنامد.
با این همه حتی وبر هم نتوانست اهمیت ناسیونالیسم و مفهوم ملت را برای قرن بیستم به درستی پیشبینی کند.
از مهمترین کسانی که در طول یک سده اخیر در این حوزه نگاشته و کوشیدهاند می توان به
#دويچ،
#اريک_._جی_._هابزباوم؛ #فردريك_ليست،
#ديويد_ميلر،
#جان_آرمسترانگ،
#پل_براس،
#آنتونی.
#دی_اسمیت،
#ارنست_رنان،
#ارنست_گلنر و
#بنديكت_آندرسون اشاره کرد
در این گردآوری به بخشی از این اندیشمندان پرداخته میشود.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#نظریه_پردازان_قومیّت_و_ناسیونالیسم_قومی
#پل_براس
☆1
پل براس یکی از نظریه پردازان سرشناس قومیت و ناسیونالیسم است که پژوهش های زیادی در خصوص مباحث مربوط به این حوزه به ویژه در کشورهای در حال توسعه انجام داده است. اثر معروف وی « قومیت و ناسیونالیسم: تئوری و مقایسه » نام دارد ، که در آن نظریه معروفش در خصوص نقش و تاثیر نخبگان در جنبش های قومی را تشریح کرده است.
براس که به مطالعه دقیق و موردی جوامع هند و پاکستان و نقش نخبگان قومی این کشورها در حرکت های ناحیه گرا پرداخته است می نویسد:
«هنگامی که نخبگان مخالف دولت، فاقد ابزارهای قدرت یا خشونت باشند به منظور رقابت موثر با دولت به نمادها و نمادسازی روی می آورند.
اگر این نخبگان از میان گروه های قومی (اعم از فرهنگی، زبانی و مذهبی) برخاسته باشند منابع سمبولیک مورد کاربرد آنان بر مبنای اختلاف های فرهنگی، زبانی و مذهبی خواهد بود».
در واقع در نظریه پل براس پروژه « اتنو-سمبولیسم » که یکی از نظریه های مهم آنتونی. دی اسمیت است به وسیله نخبگان قومی پیش برده می شود.
باین ترتیب ممکن است ابزار مبارزه برخی از نخبگان قومی با دولت بر اساس خواسته های قومی شکل بگیرد، ولی معلوم نیست که این خواست ها در میان توده مردم نیز دارای زمینه اجتماعی است یا خیر!
معمولا نخبگان قومی خواسته های خود را مطالبه توده نشان می دهند و همه هنر آن ها این است که بتوانند این "قلب" را به سایرین بباوردانند.
پل براس معتقد است : وابستگي هاي قومي به بخش " #غير_عقلاني " شخصيت بشر تعلق دارد و بدين ترتيب به طور بالقوه ويرانگر " #جامعه_مدني " است و به دليل جنبه هاي به شدت عاطفي، خطري براي آن به شمار مي ورد.
جناب حکمت با بیرون کشیدن ریشه های قومی و غریزی، ضربه سختی به عقلانیت، جامعه مدنی و انسجام ملی وارد می کنند که تبعات آن در آینده دامن گیر حاکمیت ملی خواهد شد (سیفالدینی، 1391).
پل براس؛ با تاکيد بر نقش رقابت نخبگان در تکوين هويتهای ملی و قومی تقريری ابزارانگارانه از ناسيوناليسم ارائه میدهد (بریولی، 1383)
نظريه پردازاني چون #هانس_كوهن و به شكل منظم تري #آنتوني%اسميت نقش نخبگان را در جنبش هاي ناسيوناليستي تحليل كرده اند.
به نظر #اسميت نقش روشنفكران شهري در جنبش هاي ناسيوناليستي اهميت ويژه و حياتي دارد.
گسترش دامنه ي كنترل دولت و گرايش بيشتر به جانب تمركز باعث ايجادن شرايط مناسب براي بسيج ايدئولوژيك توسط « #روشنفكران_علمي » شده است.
#جان_برويلي نيز ناسيوناليسم را شكل ويژه و موفقيت آميزي از سياست هاي مدرن مي داند كه نخبگان از آن براي گرفتن قدرت دولت از دست طبقات حاكم استفاده مي كنند.
با اين حال، تحليل پيچيده تري از كنش نخبگان قومي در بسيج مردم و شكل دهي و ايجاد هويت قومي را مي توان در آثار پل براس مشاهده كرد.
به نظر او، نخبگان قومي نه تنها با استفاده از ميراث فرهنگي گروه، هويت قومي متمايزي مي سازند، بلكه در رقابت براي كسب قدرت سياسي بين گروه هاي قومي نيز شكاف ايجاد مي كنند.
براس مي گويد : ادبيات گذشته به اين مبارزات و تقسيمات در داخل گروه هاي قومي توجه كافي نكرده است.
به نظر او نخبگان در فرايند ايجاد تغيير و تحول در اشكال ارزش ها و شيوه هاي رفتاري و تبديل آن ها به سمبول هاي سياسي، بر سر كنترل وفاداري گروه قومي يا سرزمين با يكديگر در داخل گروه به رقابت مي پردازند.
نخبگان هنگام بسيج گروه قومي عليه رقبا يا دولت مركزي، تلاش مي كنند تا سمبول هاي چندگانه ي گروه را به صورت منسجم و واحد درآورند و استدلال مي كنند كه اعضاي گروه نه تنها از يك جنبه، بلكه از جنبه هاي مختلف با سايرين متفاوت هستند و تمامي عناصر فرهنگي گروه تقويت كننده ي اين مسئله است.
ادامه👇👇
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#نظریه_پردازان_قومیّت_و_ناسیونالیسم_قومی
#پل_براس
☆1
پل براس یکی از نظریه پردازان سرشناس قومیت و ناسیونالیسم است که پژوهش های زیادی در خصوص مباحث مربوط به این حوزه به ویژه در کشورهای در حال توسعه انجام داده است. اثر معروف وی « قومیت و ناسیونالیسم: تئوری و مقایسه » نام دارد ، که در آن نظریه معروفش در خصوص نقش و تاثیر نخبگان در جنبش های قومی را تشریح کرده است.
براس که به مطالعه دقیق و موردی جوامع هند و پاکستان و نقش نخبگان قومی این کشورها در حرکت های ناحیه گرا پرداخته است می نویسد:
«هنگامی که نخبگان مخالف دولت، فاقد ابزارهای قدرت یا خشونت باشند به منظور رقابت موثر با دولت به نمادها و نمادسازی روی می آورند.
اگر این نخبگان از میان گروه های قومی (اعم از فرهنگی، زبانی و مذهبی) برخاسته باشند منابع سمبولیک مورد کاربرد آنان بر مبنای اختلاف های فرهنگی، زبانی و مذهبی خواهد بود».
در واقع در نظریه پل براس پروژه « اتنو-سمبولیسم » که یکی از نظریه های مهم آنتونی. دی اسمیت است به وسیله نخبگان قومی پیش برده می شود.
باین ترتیب ممکن است ابزار مبارزه برخی از نخبگان قومی با دولت بر اساس خواسته های قومی شکل بگیرد، ولی معلوم نیست که این خواست ها در میان توده مردم نیز دارای زمینه اجتماعی است یا خیر!
معمولا نخبگان قومی خواسته های خود را مطالبه توده نشان می دهند و همه هنر آن ها این است که بتوانند این "قلب" را به سایرین بباوردانند.
پل براس معتقد است : وابستگي هاي قومي به بخش " #غير_عقلاني " شخصيت بشر تعلق دارد و بدين ترتيب به طور بالقوه ويرانگر " #جامعه_مدني " است و به دليل جنبه هاي به شدت عاطفي، خطري براي آن به شمار مي ورد.
جناب حکمت با بیرون کشیدن ریشه های قومی و غریزی، ضربه سختی به عقلانیت، جامعه مدنی و انسجام ملی وارد می کنند که تبعات آن در آینده دامن گیر حاکمیت ملی خواهد شد (سیفالدینی، 1391).
پل براس؛ با تاکيد بر نقش رقابت نخبگان در تکوين هويتهای ملی و قومی تقريری ابزارانگارانه از ناسيوناليسم ارائه میدهد (بریولی، 1383)
نظريه پردازاني چون #هانس_كوهن و به شكل منظم تري #آنتوني%اسميت نقش نخبگان را در جنبش هاي ناسيوناليستي تحليل كرده اند.
به نظر #اسميت نقش روشنفكران شهري در جنبش هاي ناسيوناليستي اهميت ويژه و حياتي دارد.
گسترش دامنه ي كنترل دولت و گرايش بيشتر به جانب تمركز باعث ايجادن شرايط مناسب براي بسيج ايدئولوژيك توسط « #روشنفكران_علمي » شده است.
#جان_برويلي نيز ناسيوناليسم را شكل ويژه و موفقيت آميزي از سياست هاي مدرن مي داند كه نخبگان از آن براي گرفتن قدرت دولت از دست طبقات حاكم استفاده مي كنند.
با اين حال، تحليل پيچيده تري از كنش نخبگان قومي در بسيج مردم و شكل دهي و ايجاد هويت قومي را مي توان در آثار پل براس مشاهده كرد.
به نظر او، نخبگان قومي نه تنها با استفاده از ميراث فرهنگي گروه، هويت قومي متمايزي مي سازند، بلكه در رقابت براي كسب قدرت سياسي بين گروه هاي قومي نيز شكاف ايجاد مي كنند.
براس مي گويد : ادبيات گذشته به اين مبارزات و تقسيمات در داخل گروه هاي قومي توجه كافي نكرده است.
به نظر او نخبگان در فرايند ايجاد تغيير و تحول در اشكال ارزش ها و شيوه هاي رفتاري و تبديل آن ها به سمبول هاي سياسي، بر سر كنترل وفاداري گروه قومي يا سرزمين با يكديگر در داخل گروه به رقابت مي پردازند.
نخبگان هنگام بسيج گروه قومي عليه رقبا يا دولت مركزي، تلاش مي كنند تا سمبول هاي چندگانه ي گروه را به صورت منسجم و واحد درآورند و استدلال مي كنند كه اعضاي گروه نه تنها از يك جنبه، بلكه از جنبه هاي مختلف با سايرين متفاوت هستند و تمامي عناصر فرهنگي گروه تقويت كننده ي اين مسئله است.
ادامه👇👇
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
☝️☝️
#نظریه_پردازان_قومیّت_و_ناسیونالیسم_قومی
#پل_براس
☆2
امتياز ره يافت ابزارگرايانه ي پل براس در مقايسه با ره يافت ابزارگرايان افراطي و همچنين طرفداران نظريه ي #انتخاب_حسابگرانه، در آن است كه نقش و اهميت اشكال فرهنگي، ارزش ها و اعمال گروه هاي قومي خاص را ناديده نمي گيرد.
براس مي گويد كه نخبگان سياسي و اقتصادي كه از ويژگي هاي گروه قومي استفاده مي كنند خود مقيد به عقايد و ارزش هاي موجود در گروه مي شوند و اين مسئله دامنه ي اقدامات آن ها را محدود مي كند.
چهارچوب نظري براس براي تحليل جنبش هاي ناسيوناليستي محلي يا قومي در خاورميانه مفيد است، اما برخي عوامل مهم را از نظر دور مي دارد.
اول اين كه براس فقط نقش نخبگان قومي را در نظر دارد و به اين واقعيت توجه نمي كند كه نخبگان غيرقومي نيز در بسيج و كشمكش قومي نقش مهمي ايفا مي كنند
و دوم آنكه نقش نيروهاي خارجي را در تحريك ايجاد كشمكش قومي و سهم آن ها را در خلق ناسيوناليسم و هويت قومي ناديده مي گيرد.
دولت و قوميت. يكي از مباحث مهم نظري درباره ي قوميت و ناسيوناليسم، نقش دولت در ناسيوناليسم به طور عام و كشمكش قومي به طور خاص است.
اين موضوع از جنبه هاي گوناگون مطالعه شده است كه ما يكي از آن ها، يعني ره يافت #رقابت_بر_سر_منابع را بررسي كرديم.
درباره ي رابطه ي ميان دولت و ناسيوناليسم بحث هاي مهمي صورت گرفته است اما به مسئله ي مهم تر، يعني نقش دولت در شكل گيري هويت قومي و بسيج سياسي قومي، كم تر توجه شده است. (علوی، 1391).
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
☝️☝️
#نظریه_پردازان_قومیّت_و_ناسیونالیسم_قومی
#پل_براس
☆2
امتياز ره يافت ابزارگرايانه ي پل براس در مقايسه با ره يافت ابزارگرايان افراطي و همچنين طرفداران نظريه ي #انتخاب_حسابگرانه، در آن است كه نقش و اهميت اشكال فرهنگي، ارزش ها و اعمال گروه هاي قومي خاص را ناديده نمي گيرد.
براس مي گويد كه نخبگان سياسي و اقتصادي كه از ويژگي هاي گروه قومي استفاده مي كنند خود مقيد به عقايد و ارزش هاي موجود در گروه مي شوند و اين مسئله دامنه ي اقدامات آن ها را محدود مي كند.
چهارچوب نظري براس براي تحليل جنبش هاي ناسيوناليستي محلي يا قومي در خاورميانه مفيد است، اما برخي عوامل مهم را از نظر دور مي دارد.
اول اين كه براس فقط نقش نخبگان قومي را در نظر دارد و به اين واقعيت توجه نمي كند كه نخبگان غيرقومي نيز در بسيج و كشمكش قومي نقش مهمي ايفا مي كنند
و دوم آنكه نقش نيروهاي خارجي را در تحريك ايجاد كشمكش قومي و سهم آن ها را در خلق ناسيوناليسم و هويت قومي ناديده مي گيرد.
دولت و قوميت. يكي از مباحث مهم نظري درباره ي قوميت و ناسيوناليسم، نقش دولت در ناسيوناليسم به طور عام و كشمكش قومي به طور خاص است.
اين موضوع از جنبه هاي گوناگون مطالعه شده است كه ما يكي از آن ها، يعني ره يافت #رقابت_بر_سر_منابع را بررسي كرديم.
درباره ي رابطه ي ميان دولت و ناسيوناليسم بحث هاي مهمي صورت گرفته است اما به مسئله ي مهم تر، يعني نقش دولت در شكل گيري هويت قومي و بسيج سياسي قومي، كم تر توجه شده است. (علوی، 1391).
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
#نظریه_پردازان_قومیت_و_ناسیونالیسم_قومی
☆2
#آنتونی_دی_اسمیت
A
آنتوني دياسميت كه برجستهترين نظريهپرداز مسائل مليت، قوميت و مليتگرايي معاصر بهشمار ميرود، از پركارترين پژوهشگران اين عرصه نيز هست.
گرچه در سالهاي دهة 1980م. نظريهپردازاني همچون #ارنست_گلنر، #اريك_هابسباوم و #بنديكت_اَندرسون با انتشار آثار خود به مهمترين نظريهپردازان بحثهاي مليت و مليتگرايي تبديل شدند و مكتب مشهور به #نوگرايي را (كه برخي از آن به عنوان #ساختارگرايي و #ابزارگرايي ) نيز نام ميبرند، پايهگذاري كردند؛ اما با انتشار تدريجي مقالات و سپس كتابهاي آنتوني دياسميت ( كه خود دانشجوي ارنست گلنر بود، اما بعدها به نقد انديشههاي استاد خود دست زد،) او به يكي از عمدهترين صاحبنظران آن عرصه تبديل شد.
كتاب مهم او يعني #نظريههاي_ناسيوناليسم كه در سالهاي دهه 1970م. منتشر شد هنوز هم برجستهترين اثر در اين رابطه بهشمار ميرود.
اهميت دياسميت تنها به اين دليل نيست كه برخلاف ساير نظريهپردازان حوزة ناسيوناليسم و قومگرايي به يك اثر بسنده نكرده و همچنان به انتشار آثار مهم در اين رابطه مشغول است (و در واقع با به راه انداختن نشرية «ملتها و ناسيوناليسم»، يكي از تخصصيترين نشريات علمي ـ پژوهشي را در اين عرصه مديريت ميكند)، بلكه به اين جهت است كه پايهگذار مكتبي شد كه نقاط قوت و ضعف ساير كليتهاي عرصة مطالعات ملي را به بحث گذاشت و ديدگاه سومي را ارائه داد كه بيش از ساير مكتبهاي معروف به #كهنگرايي و #نوگرايي، به تبيين پديدة پيچيدة مليت و مليتگرايي و زيرشاخة پژوهشي آن، يعني قوميت و قومگرايي نزديك است.
اين مكتب بر آن بود كه نه ديدگاه كهنگرايان و #ازلي_گرايان را كه ميگويند مليت و مليتگرايي و يا اصولاً ملت پديدهاي ازلي و بسيار كهن است (همانند #وان_دن_برگه و پيروان او) نميتوان بهطور دربست پذيرفت و نه ديدگاه نوگراياني چون #اَندرسون، #گلنر و #هابسباوم و پيروان آنها كه برآنند اصولاً پديدههاي ملت و مليتگرايي پديدههاي كاملاً نوين و پيامد تحولات مدرن چون دولتهاي ملي و ايدئولوژي مليتگرايي و يا مهمتر از آن نظام اقتصاد سرمايهداري ميباشند.
به نظر دياسميت نگاه دقيق جامعهشناسي تاريخي و دادههاي موجود مربوط به تاريخ و تمدن بشري هم ديدگاههاي كهنگرايان و هم نوگرايان را بهطور نسبي مورد تأييد قرار ميدهد.
با توجه به اين يافتهها بود كه آنتوني دياسميت در كتاب برجستهاي چون #ريشة_قومي_ملتها (اسمیت، 2009)، نظرية قابل قبولتري را كه به مكتب تركيبي و به عبارت خود او رهيافت « #نمادگرايي_قومي » مشهور شده است، ارائه داد.
از نظر دياسميت گرچه مليتگرايي (ناسيوناليسم) به عنوان يك ايدئولوژي سياسي با ويژگيهاي خاص خود را ميتوان محصول دوران مدرن يعني دوران پس از پيدايش سرمايهداري و فروپاشي اقتدارهاي سراسري امپراتوري مذهبي و كليسا در نظر گرفت، اما نميتوان پديدة ملت را به طور خاص پيامد پيدايش ناسيوناليسم دانست.
به عبارت ديگر ملت پديدهاي كهنتر از مليتگرايي است و گرچه در بسياري از كشورهاي تازه بنيان يافته، اين ايدئولوژي ناسيوناليسم بود كه به خلق پديدة هويت ملي و تصوير وجود يك ملت دست زد، اما نميتوان اين موضوع را به كل تاريخ و به همة كشورها و عرصههاي جغرافيايي تعميم داد؛ تاريخ بشر نشانگر اين است كه پديدة ملت در برخي جوامع پديدهاي بسيار كهنتر از عصر پيدايش ناسيوناليسم بوده است. به همين خاطر بود كه دياسميت در كتاب ريشة قومي ملتها به معرفي ملتهاي كهن يا باستاني دست زد و ايران را يكي از همان ملتها بهشمار آورد.
🆔👉 @iran_novin1
☆2
#آنتونی_دی_اسمیت
A
آنتوني دياسميت كه برجستهترين نظريهپرداز مسائل مليت، قوميت و مليتگرايي معاصر بهشمار ميرود، از پركارترين پژوهشگران اين عرصه نيز هست.
گرچه در سالهاي دهة 1980م. نظريهپردازاني همچون #ارنست_گلنر، #اريك_هابسباوم و #بنديكت_اَندرسون با انتشار آثار خود به مهمترين نظريهپردازان بحثهاي مليت و مليتگرايي تبديل شدند و مكتب مشهور به #نوگرايي را (كه برخي از آن به عنوان #ساختارگرايي و #ابزارگرايي ) نيز نام ميبرند، پايهگذاري كردند؛ اما با انتشار تدريجي مقالات و سپس كتابهاي آنتوني دياسميت ( كه خود دانشجوي ارنست گلنر بود، اما بعدها به نقد انديشههاي استاد خود دست زد،) او به يكي از عمدهترين صاحبنظران آن عرصه تبديل شد.
كتاب مهم او يعني #نظريههاي_ناسيوناليسم كه در سالهاي دهه 1970م. منتشر شد هنوز هم برجستهترين اثر در اين رابطه بهشمار ميرود.
اهميت دياسميت تنها به اين دليل نيست كه برخلاف ساير نظريهپردازان حوزة ناسيوناليسم و قومگرايي به يك اثر بسنده نكرده و همچنان به انتشار آثار مهم در اين رابطه مشغول است (و در واقع با به راه انداختن نشرية «ملتها و ناسيوناليسم»، يكي از تخصصيترين نشريات علمي ـ پژوهشي را در اين عرصه مديريت ميكند)، بلكه به اين جهت است كه پايهگذار مكتبي شد كه نقاط قوت و ضعف ساير كليتهاي عرصة مطالعات ملي را به بحث گذاشت و ديدگاه سومي را ارائه داد كه بيش از ساير مكتبهاي معروف به #كهنگرايي و #نوگرايي، به تبيين پديدة پيچيدة مليت و مليتگرايي و زيرشاخة پژوهشي آن، يعني قوميت و قومگرايي نزديك است.
اين مكتب بر آن بود كه نه ديدگاه كهنگرايان و #ازلي_گرايان را كه ميگويند مليت و مليتگرايي و يا اصولاً ملت پديدهاي ازلي و بسيار كهن است (همانند #وان_دن_برگه و پيروان او) نميتوان بهطور دربست پذيرفت و نه ديدگاه نوگراياني چون #اَندرسون، #گلنر و #هابسباوم و پيروان آنها كه برآنند اصولاً پديدههاي ملت و مليتگرايي پديدههاي كاملاً نوين و پيامد تحولات مدرن چون دولتهاي ملي و ايدئولوژي مليتگرايي و يا مهمتر از آن نظام اقتصاد سرمايهداري ميباشند.
به نظر دياسميت نگاه دقيق جامعهشناسي تاريخي و دادههاي موجود مربوط به تاريخ و تمدن بشري هم ديدگاههاي كهنگرايان و هم نوگرايان را بهطور نسبي مورد تأييد قرار ميدهد.
با توجه به اين يافتهها بود كه آنتوني دياسميت در كتاب برجستهاي چون #ريشة_قومي_ملتها (اسمیت، 2009)، نظرية قابل قبولتري را كه به مكتب تركيبي و به عبارت خود او رهيافت « #نمادگرايي_قومي » مشهور شده است، ارائه داد.
از نظر دياسميت گرچه مليتگرايي (ناسيوناليسم) به عنوان يك ايدئولوژي سياسي با ويژگيهاي خاص خود را ميتوان محصول دوران مدرن يعني دوران پس از پيدايش سرمايهداري و فروپاشي اقتدارهاي سراسري امپراتوري مذهبي و كليسا در نظر گرفت، اما نميتوان پديدة ملت را به طور خاص پيامد پيدايش ناسيوناليسم دانست.
به عبارت ديگر ملت پديدهاي كهنتر از مليتگرايي است و گرچه در بسياري از كشورهاي تازه بنيان يافته، اين ايدئولوژي ناسيوناليسم بود كه به خلق پديدة هويت ملي و تصوير وجود يك ملت دست زد، اما نميتوان اين موضوع را به كل تاريخ و به همة كشورها و عرصههاي جغرافيايي تعميم داد؛ تاريخ بشر نشانگر اين است كه پديدة ملت در برخي جوامع پديدهاي بسيار كهنتر از عصر پيدايش ناسيوناليسم بوده است. به همين خاطر بود كه دياسميت در كتاب ريشة قومي ملتها به معرفي ملتهاي كهن يا باستاني دست زد و ايران را يكي از همان ملتها بهشمار آورد.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
#نظریه_پردازان_قومیت_و_ناسیونالیسم_قومی
☆2
#آنتونی_دی_اسمیت
B
تمدنهاي باستاني و كهن همچون ايران، يونان، مصر، چين و هند در زمرة جوامعي هستند كه ميتوان در آنها به جستجوي ريشة ملتها و ملتهاي باستاني دست زد.
به همين دليل بود كه دياسميت از تصاوير تخت جمشيد بر روي جلد كتاب ريشة قومي ملتها بهره گرفت تا نمونهاي از ملتهاي باستاني را به خوانندگان و پژوهشگران بحثهاي ملي ارائه دهد (احمدی، 1392)
آنتونی دی اسميت؛ معتقد است ناسيوناليسم جديد چيزی جز استحاله ظريف قوميت نيست.
او قوميت را مقدمه اساسی شکوفايی ناسيوناليسم میداند و مینويسد: «ملتهای جديد فقط شيوههايی را که اعضای قوم با يکديگر همراهی و ارتباط متقابل داشتهاند توسعه داده، تقويت کرده و کارآمد ساختهاند.»(بن، 1370)
اسميت بر تداوم ناسيوناليسم در پيوند با گذشته تأکيد میکند و معتقد است دولتهای ملی کارويژههای قومگرايان پيش مدرن را، از قبيل دوری گزيدن از بيگانگان و اشاعه سنتها و اسطورههای نياکان خود از طريق خويشاوندان مرده، با استفاده از نظام آموزشی جديد به نحو مؤثرتری انجام میدهند. (اسمیت، 1379)
اسميت پنج کاربرد اصطلاح ناسيوناليسم را چنين بر میشمارد:
۱- کل فرآيند شکلگيری ملت و حفاظت از آن
۲- آگاهی از تعلق به يک ملت
۳- زبانها و نمادهای يک ملت
۴- يک ايدئولوژی (نظريه فرهنگی ملتها)
۵- جنبشی سياسی و اجتماعی برای کسب اهداف ملت و تحقق اراده ملی.
او با توجه به اين کاربردها نظريه اصلی ناسيوناليسم را متشکل از چهار گزاره اصلی میداند:
الف) تقسيم جهان به ملتهايی با منش، تاريخ و سرنوشت خاص
ب) ملت به عنوان منبع همه قدرتها و اختيارات سياسی و تقدم وفاداری به ملت به ساير بيعتها
ج) تعلق داشتن به ملت به عنوان شرط آزادی و تحقق اراده آدميان د) آزادی و امنيت ملتها شرط صلح جهانی (علوی، 1391).
آنتونی اسمیت نیز ناسیونالیسم را به دو قسم مدنی و قومی تقسیم میکند.
او معتقد است که ناسیونالیسم مدنی انسانگرا بوده و معمولاً با سیاستهای لیبرالی همراه میشود هر چند در ناسیونالیسم مدنی امکان اتخاذ سیاستهای غیر لیبرال هم وجود دارد.
ناتوانی ناسیونالیسم مدنی از صحه گذاشتن بر حقوق گروه اقلیت هرچند ممکن است با فردگرایی لیبرال و حقوق بشر فردی متناسب باشد اما بهراحتی حقوق گروه اقلیت را بنابر امتیاز اکثریت بودن ملت نادیده میگیرد.
برای نمونه، تقلیل یک اجتماع قومی- مذهبی به یک فرقه مذهبی و محروم کردن آنها از اجتماع قومی و مذهبیشان و در نهایت جذب و حل آنها در درون ملت اکثریت رویهای است که توسط ناسیونالیسم مدنی لیبرال برای اقلیتهای بسیاری از دولتهای ملی در دوران معاصر به کار گرفته میشود.
در مقابل اشکال افراطی ناسیونالیسم مبتنی بر خاک و خون قومی نیز به لحاظ اخلاقی چندان قابل توجیه نیستند و در عمل هم خاصگرایی اصلاح ناپذیر آنها را از هر گونه تعامل موثر با ایدئولوژیهای سیاسی بزرگ محروم میکند. (علوی، 1391).
🆔👉 @iran_novin1
☆2
#آنتونی_دی_اسمیت
B
تمدنهاي باستاني و كهن همچون ايران، يونان، مصر، چين و هند در زمرة جوامعي هستند كه ميتوان در آنها به جستجوي ريشة ملتها و ملتهاي باستاني دست زد.
به همين دليل بود كه دياسميت از تصاوير تخت جمشيد بر روي جلد كتاب ريشة قومي ملتها بهره گرفت تا نمونهاي از ملتهاي باستاني را به خوانندگان و پژوهشگران بحثهاي ملي ارائه دهد (احمدی، 1392)
آنتونی دی اسميت؛ معتقد است ناسيوناليسم جديد چيزی جز استحاله ظريف قوميت نيست.
او قوميت را مقدمه اساسی شکوفايی ناسيوناليسم میداند و مینويسد: «ملتهای جديد فقط شيوههايی را که اعضای قوم با يکديگر همراهی و ارتباط متقابل داشتهاند توسعه داده، تقويت کرده و کارآمد ساختهاند.»(بن، 1370)
اسميت بر تداوم ناسيوناليسم در پيوند با گذشته تأکيد میکند و معتقد است دولتهای ملی کارويژههای قومگرايان پيش مدرن را، از قبيل دوری گزيدن از بيگانگان و اشاعه سنتها و اسطورههای نياکان خود از طريق خويشاوندان مرده، با استفاده از نظام آموزشی جديد به نحو مؤثرتری انجام میدهند. (اسمیت، 1379)
اسميت پنج کاربرد اصطلاح ناسيوناليسم را چنين بر میشمارد:
۱- کل فرآيند شکلگيری ملت و حفاظت از آن
۲- آگاهی از تعلق به يک ملت
۳- زبانها و نمادهای يک ملت
۴- يک ايدئولوژی (نظريه فرهنگی ملتها)
۵- جنبشی سياسی و اجتماعی برای کسب اهداف ملت و تحقق اراده ملی.
او با توجه به اين کاربردها نظريه اصلی ناسيوناليسم را متشکل از چهار گزاره اصلی میداند:
الف) تقسيم جهان به ملتهايی با منش، تاريخ و سرنوشت خاص
ب) ملت به عنوان منبع همه قدرتها و اختيارات سياسی و تقدم وفاداری به ملت به ساير بيعتها
ج) تعلق داشتن به ملت به عنوان شرط آزادی و تحقق اراده آدميان د) آزادی و امنيت ملتها شرط صلح جهانی (علوی، 1391).
آنتونی اسمیت نیز ناسیونالیسم را به دو قسم مدنی و قومی تقسیم میکند.
او معتقد است که ناسیونالیسم مدنی انسانگرا بوده و معمولاً با سیاستهای لیبرالی همراه میشود هر چند در ناسیونالیسم مدنی امکان اتخاذ سیاستهای غیر لیبرال هم وجود دارد.
ناتوانی ناسیونالیسم مدنی از صحه گذاشتن بر حقوق گروه اقلیت هرچند ممکن است با فردگرایی لیبرال و حقوق بشر فردی متناسب باشد اما بهراحتی حقوق گروه اقلیت را بنابر امتیاز اکثریت بودن ملت نادیده میگیرد.
برای نمونه، تقلیل یک اجتماع قومی- مذهبی به یک فرقه مذهبی و محروم کردن آنها از اجتماع قومی و مذهبیشان و در نهایت جذب و حل آنها در درون ملت اکثریت رویهای است که توسط ناسیونالیسم مدنی لیبرال برای اقلیتهای بسیاری از دولتهای ملی در دوران معاصر به کار گرفته میشود.
در مقابل اشکال افراطی ناسیونالیسم مبتنی بر خاک و خون قومی نیز به لحاظ اخلاقی چندان قابل توجیه نیستند و در عمل هم خاصگرایی اصلاح ناپذیر آنها را از هر گونه تعامل موثر با ایدئولوژیهای سیاسی بزرگ محروم میکند. (علوی، 1391).
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#نظریه_پردازان_قومیت_و_ناسیونالیسم_قومی :
#ارنست_رنان
A
جوزف ارنست رنان (متولد 28 فوريه 1823 در ترگيه فرانسه و فوت 2 اکتبر 1892، پاريس). فيلسوف، مورخ و محقق مذهب، از رهبران مکتب فلسفه انتقادي در فرانسه بود.
در کالج کليساي شهر ترگيه به تحصيل پرداخت و دورۀ آموزشي مربوط به کشيشي را گذراند. در سال 1838 بورسيه مدرسه سنت نيکلا دو شاردونه را دريافت کرد. سپس به مدرسه سنت سولپيس رفت که منجر به تحولاتي در اعتقاداتش شد و او به اکراه در سال 1845 کليساي کاتوليک را رها کرد. از ديدگاه وي تعاليم کليسايي با يافتههاي نقد تاريخي ناهماهنگ بود و او ايمان نيمه مسيحي به خدا داشت. موضوع اصلي اولين اثر او #اهميت_تاريخ_در_اصالت_مذاهب بود، او اعتقاد داشت علوم انساني ارزش يکساني با علوم طبيعي دارد.
در سال 1856 با کورنلي شفر ازدواج کرد. علاقه بسياري به سياست داشت. او گفته بود اگر علم مقدس نباشد ديگر هيچ امر مقدسي وجود ندارد.
علم از نظر وي مقدسترين مقدسات است.
او همه اميدهاي خود را به علم بسته بود تا آنجا که ميگفت چه باک که بر اثر پيشرفت علم و ترقي ايجابي، تاريخ آروزها و احساسات بشر به هيچ گرفته شود. «بگذاريد علم پيشرفت کند، ديگر هر چه ميخواهد بشود».
رنان علم و فلسفه را بالذات يوناني ميدانست و ورود علوم يوناني به جهان اسلام را چيزي جز نوعي عارضه تلقي نميکرد.
رنان مدعي بود آناني که به انديشه فلسفي و مذهب اصالت عقل ميگرايند قلباً به اسلام اعتقادي ندارند زيرا اسلام و عرب هيچ گونه استعدادي براي تفکر عقلي و علمي نداشته و نخواهند داشت. وي اساساً درباره اديان، از جمله اسلام نظري منفي دارد.
به عقيده او لازمه مطالعه اديان «بيديني».است و از همين منظر الحادي است. اين دانشجوي سابق علوم الهي تحت تأثير متفکران آلماني از مذهب کاتوليک فاصله ميگيرد و از کسوت روحانيت چشم ميپوشد. او رسالۀ دکتراي خود را با عنوان #ابن_رشد_و_نحله او به طبع رساند و به شهرت دست يافت و پس از اين به مطالعه عقلي و پوزيتيويستي مسيحيت پرداخت.
کتاب تاريخ منشأهاي مسيحيت و جلد اول آن زندگاني مسيح که در آن به نفع مطلق خوارق عادات و معجزات و کرامات و تثليث و الوهيت مسيح و قصص توارت و انجيل ميپردازد، به عنوان يک دين ستيز ملحد مورد اعتراض کليسا و مسيحيان مومن قرار گرفته است.
او به جاي دين، علم را تنها وسيله نجات بشريت تلقي ميکرد.
رنان به #برتري_نژاد_اروپايي و فضيلت يونان و اروپا در برابر مشرق زمين قائل بود و #خردانگاري را خاص اروپا ميدانست.
او منکر «علم اسلامي» بود، زيرا به پندار او اسلام با هيچ علمي در عالم کنار نميآيد و اگر علمي در جهان اسلام رونق يافته نه در ميان عرب، که مؤسسين دين اسلاماند، بلکه در ميان ايرانيان بوده است.
رنان قائل به هويت غير ديني و مستقل ذهن ايراني در برابر اسلام است و به همين جهت نيز تشيع را دين قومي ايرانيان ميداند.
به اعتقاد رنان ايرانيان جداي از اسلام و مسلمانان هستند، آنان بيشتر شيعه هستند تا مسلمان!
او بدين حقيقت معترف است که تأثير اسلام بر اذهان چنان است که موجب تضعيف گرايشات قومي و نژادي ميشود از جمله با گرايش به اسلام اقوام افغاني، چرکس، سوداني و مصري و بربر، مسلمان محسوب ميشوند نه اقوام افغاني و غيره.
در سال 1883 رنان در پاريس با #سيد_جمال_الدين_اسد_آبادي آشنا شد. وي در دارالفنون سوربن در پاريس خطابهاي درباره «اسلام و علم» که در آن خواسته، منافي بودن اسلام را با علم و تمدن اثبات کند و سيد در «ژورنال دو دبا» ردّيه ای مستدل بر اين خطابه نوشت و رنان قدرت برهان و درستي فرهنگ اسلامي را قبول کرد و از بسياري از نظريات خود درباره اسلام و قرآن که بر خلاف تمدن و عمران ميدانست منصرف شد، بالأخره فيلسوف فرانسوي دانست که انحطاط مسلمانان در اثر ناداني و کهنه پرستي پيشوايان مذهبي است.
سيد چنان تأثيري در وي بر جاي نهاد که نويسنده شهير فرانسوي نتوانست اشتياق خود را جز با کلمات زير اظهار نمايد: « آزادي انديشه او، منش بزرگ و مهرآميز او در اثناي محاوراتمان مرا متقاعد ساخت که در برابرم يکي از آشنايان دانشمند قديم چون ابن سينا، و ابن رشد يا يکي از آن دانشوران بزرگ که در طي پنج قرن ميراث روح انساني را عرضه کردند، دوباره زنده شده است » (عيناله زاده، بهارستان. 63)
👇👇
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#نظریه_پردازان_قومیت_و_ناسیونالیسم_قومی :
#ارنست_رنان
A
جوزف ارنست رنان (متولد 28 فوريه 1823 در ترگيه فرانسه و فوت 2 اکتبر 1892، پاريس). فيلسوف، مورخ و محقق مذهب، از رهبران مکتب فلسفه انتقادي در فرانسه بود.
در کالج کليساي شهر ترگيه به تحصيل پرداخت و دورۀ آموزشي مربوط به کشيشي را گذراند. در سال 1838 بورسيه مدرسه سنت نيکلا دو شاردونه را دريافت کرد. سپس به مدرسه سنت سولپيس رفت که منجر به تحولاتي در اعتقاداتش شد و او به اکراه در سال 1845 کليساي کاتوليک را رها کرد. از ديدگاه وي تعاليم کليسايي با يافتههاي نقد تاريخي ناهماهنگ بود و او ايمان نيمه مسيحي به خدا داشت. موضوع اصلي اولين اثر او #اهميت_تاريخ_در_اصالت_مذاهب بود، او اعتقاد داشت علوم انساني ارزش يکساني با علوم طبيعي دارد.
در سال 1856 با کورنلي شفر ازدواج کرد. علاقه بسياري به سياست داشت. او گفته بود اگر علم مقدس نباشد ديگر هيچ امر مقدسي وجود ندارد.
علم از نظر وي مقدسترين مقدسات است.
او همه اميدهاي خود را به علم بسته بود تا آنجا که ميگفت چه باک که بر اثر پيشرفت علم و ترقي ايجابي، تاريخ آروزها و احساسات بشر به هيچ گرفته شود. «بگذاريد علم پيشرفت کند، ديگر هر چه ميخواهد بشود».
رنان علم و فلسفه را بالذات يوناني ميدانست و ورود علوم يوناني به جهان اسلام را چيزي جز نوعي عارضه تلقي نميکرد.
رنان مدعي بود آناني که به انديشه فلسفي و مذهب اصالت عقل ميگرايند قلباً به اسلام اعتقادي ندارند زيرا اسلام و عرب هيچ گونه استعدادي براي تفکر عقلي و علمي نداشته و نخواهند داشت. وي اساساً درباره اديان، از جمله اسلام نظري منفي دارد.
به عقيده او لازمه مطالعه اديان «بيديني».است و از همين منظر الحادي است. اين دانشجوي سابق علوم الهي تحت تأثير متفکران آلماني از مذهب کاتوليک فاصله ميگيرد و از کسوت روحانيت چشم ميپوشد. او رسالۀ دکتراي خود را با عنوان #ابن_رشد_و_نحله او به طبع رساند و به شهرت دست يافت و پس از اين به مطالعه عقلي و پوزيتيويستي مسيحيت پرداخت.
کتاب تاريخ منشأهاي مسيحيت و جلد اول آن زندگاني مسيح که در آن به نفع مطلق خوارق عادات و معجزات و کرامات و تثليث و الوهيت مسيح و قصص توارت و انجيل ميپردازد، به عنوان يک دين ستيز ملحد مورد اعتراض کليسا و مسيحيان مومن قرار گرفته است.
او به جاي دين، علم را تنها وسيله نجات بشريت تلقي ميکرد.
رنان به #برتري_نژاد_اروپايي و فضيلت يونان و اروپا در برابر مشرق زمين قائل بود و #خردانگاري را خاص اروپا ميدانست.
او منکر «علم اسلامي» بود، زيرا به پندار او اسلام با هيچ علمي در عالم کنار نميآيد و اگر علمي در جهان اسلام رونق يافته نه در ميان عرب، که مؤسسين دين اسلاماند، بلکه در ميان ايرانيان بوده است.
رنان قائل به هويت غير ديني و مستقل ذهن ايراني در برابر اسلام است و به همين جهت نيز تشيع را دين قومي ايرانيان ميداند.
به اعتقاد رنان ايرانيان جداي از اسلام و مسلمانان هستند، آنان بيشتر شيعه هستند تا مسلمان!
او بدين حقيقت معترف است که تأثير اسلام بر اذهان چنان است که موجب تضعيف گرايشات قومي و نژادي ميشود از جمله با گرايش به اسلام اقوام افغاني، چرکس، سوداني و مصري و بربر، مسلمان محسوب ميشوند نه اقوام افغاني و غيره.
در سال 1883 رنان در پاريس با #سيد_جمال_الدين_اسد_آبادي آشنا شد. وي در دارالفنون سوربن در پاريس خطابهاي درباره «اسلام و علم» که در آن خواسته، منافي بودن اسلام را با علم و تمدن اثبات کند و سيد در «ژورنال دو دبا» ردّيه ای مستدل بر اين خطابه نوشت و رنان قدرت برهان و درستي فرهنگ اسلامي را قبول کرد و از بسياري از نظريات خود درباره اسلام و قرآن که بر خلاف تمدن و عمران ميدانست منصرف شد، بالأخره فيلسوف فرانسوي دانست که انحطاط مسلمانان در اثر ناداني و کهنه پرستي پيشوايان مذهبي است.
سيد چنان تأثيري در وي بر جاي نهاد که نويسنده شهير فرانسوي نتوانست اشتياق خود را جز با کلمات زير اظهار نمايد: « آزادي انديشه او، منش بزرگ و مهرآميز او در اثناي محاوراتمان مرا متقاعد ساخت که در برابرم يکي از آشنايان دانشمند قديم چون ابن سينا، و ابن رشد يا يکي از آن دانشوران بزرگ که در طي پنج قرن ميراث روح انساني را عرضه کردند، دوباره زنده شده است » (عيناله زاده، بهارستان. 63)
👇👇
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
☝️☝️
#نظریه_پردازان_قومیت_و_ناسیونالیسم_قومی :
#ارنست_رنان
B
ارنست رنان در رسالهی معروف خود « #ملت_چیست؟ » نگاه ویژهای به این پدیده دارد و ملت را حاصل #میراث_مشترک و #ارادهی_با_هم_بودن_و_ماندن میداند.
رنان با بررسی پنج نظریهی معروف تشکیل ملت به ترتیب آنها را رد مینماید.
به دلیل اهمیت ارنست رنان در مباحث مربوط به ملت به نظرات و ردیههای او اشاراتی مینماییم.
۱- رنان #نظریه_آلمانی_نژاد را که بیان میداشت اکنون که تقسیمات فئودالی، امپراتوری و… منسوخ شدهاند تنها عنصر استوار نژاد هر قومی است که استوار و دایمی است و بایستی مبنای تشکیل ملت قرار گیرد و این چنین بود که دولت آلمان مشروعیت مییافت تا نژاد ژرمن را حتی اگر خود نخواهند گردهم آورد.
نازی ها عامل نژادی را در تشکیل یک ملت و دولت اساسی میدانستند و به شدت متأثر از #رومانتیسیسم قرن نوزدهم همه پیچیدگیها به یک فرمول ساده یعنی #نژاد (Race) تقلیل مییافت.
نظرات #هیتلر و حتی #ویلسون را میتوان در ذیل نظریات نژادی دانست. هیتلر معتقد بود که تنها #نژاد_نوردیک منشأ تمدن بوده و تاریخ چیزی جز مبارزهی مرگبار #آریایی و #یهودی نبوده است.
مکتب نژادی به مکتب آلمانی شهرت یافته است ولی پایهگذاران آن دو نفر فرانسوی به نامهای #گوبینو و #وارشر_دولاپوژ بودند و بعدها توسط #چمبرلن انگلیسی که تابعیت آلمانی گرفت در آلمان تبلیغ و ترویج شد.
رنان نژاد را ناکافی برای تشکیل ملت دانست و بیان می داشت اساساً نژاد خالص و واحد مفهومی موهوم و نایاب میباشد و از طرفی هم بررسی نژاد و تحول آنها در تاریخ دارای اهمیت است و در سیاست جایگاهی ندارد.
۲- #زبان نیز عنصر دیگری بود که عدهای آن را بنیان ملت میدانستند، #فیخته (۱۸۱۴-۱۷۶۲) معتقد بود افرادی که دارای زبان واحدی هستند یک ملت محسوب می شوند و جوهره ملت #زبان_مشترک است.
رنان در رد مبنا قرار گرفتن زبان بیان میداشت که زبان ممکن است ما را به اتحاد فراخواند اما مجبور به این کار نمیکند و میتوان فراتر از زبانی خاص و در اردوی پهناور بشریت استنشاق کرد.
۳- #دین را نیز یکی از عناصر ملیت دانستهاند اما رنان آن را ناکافی برای تشکیل ملت میداند. چرا که دین و مذهب امری فردی شده است و به وجدان هر کسی مربوط میشود.
سخنرانی رنان در مارس ۱۸۸۲ بیان شده و تحولات صورت گرفته دو قرن گذشته را دربرنمیگیرد چرا که امروز مثالهای متعددی از مبنا قرار گرفتن دین جهت تشکیل دولت – ملت وجود دارد، پاکستان، بنگلادش، اسرائیل و… مثالهای بارز این مدعا میباشند.
۴- رنان بیان میدارد که #اشتراک_منافع_و_مصالح پیوندی محکم ایجاد میکند ولی برای ایجاد ملت کافی نیست چرا که ملت فراتر از منافع مادی امری عاطفی نیز هست و در آن واحد هم تن است و هم جان، بیشک اتحادیه گمرکی میهن ایجاد نمیکند.
۵- رنان اهمیت #جغرافیا_و_سرزمین را بهعنوان عنصری از ملت درمییابد، هرچند آن را ناکافی برای ملتسازی میداند.
در نهایت رنان ملت را مجموعهای از عناصر ذکر شده با یادآوری گذشته و تلاش برای زیستن در کنار هم قلمداد میکند و بر رأی همگان جهت ادامهی هستی ملت تأکید میورزد همآن گونه که حیات فرد مساوی خواست دائم وی به ادامه زندگی است (فاضلی، 1387).
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
☝️☝️
#نظریه_پردازان_قومیت_و_ناسیونالیسم_قومی :
#ارنست_رنان
B
ارنست رنان در رسالهی معروف خود « #ملت_چیست؟ » نگاه ویژهای به این پدیده دارد و ملت را حاصل #میراث_مشترک و #ارادهی_با_هم_بودن_و_ماندن میداند.
رنان با بررسی پنج نظریهی معروف تشکیل ملت به ترتیب آنها را رد مینماید.
به دلیل اهمیت ارنست رنان در مباحث مربوط به ملت به نظرات و ردیههای او اشاراتی مینماییم.
۱- رنان #نظریه_آلمانی_نژاد را که بیان میداشت اکنون که تقسیمات فئودالی، امپراتوری و… منسوخ شدهاند تنها عنصر استوار نژاد هر قومی است که استوار و دایمی است و بایستی مبنای تشکیل ملت قرار گیرد و این چنین بود که دولت آلمان مشروعیت مییافت تا نژاد ژرمن را حتی اگر خود نخواهند گردهم آورد.
نازی ها عامل نژادی را در تشکیل یک ملت و دولت اساسی میدانستند و به شدت متأثر از #رومانتیسیسم قرن نوزدهم همه پیچیدگیها به یک فرمول ساده یعنی #نژاد (Race) تقلیل مییافت.
نظرات #هیتلر و حتی #ویلسون را میتوان در ذیل نظریات نژادی دانست. هیتلر معتقد بود که تنها #نژاد_نوردیک منشأ تمدن بوده و تاریخ چیزی جز مبارزهی مرگبار #آریایی و #یهودی نبوده است.
مکتب نژادی به مکتب آلمانی شهرت یافته است ولی پایهگذاران آن دو نفر فرانسوی به نامهای #گوبینو و #وارشر_دولاپوژ بودند و بعدها توسط #چمبرلن انگلیسی که تابعیت آلمانی گرفت در آلمان تبلیغ و ترویج شد.
رنان نژاد را ناکافی برای تشکیل ملت دانست و بیان می داشت اساساً نژاد خالص و واحد مفهومی موهوم و نایاب میباشد و از طرفی هم بررسی نژاد و تحول آنها در تاریخ دارای اهمیت است و در سیاست جایگاهی ندارد.
۲- #زبان نیز عنصر دیگری بود که عدهای آن را بنیان ملت میدانستند، #فیخته (۱۸۱۴-۱۷۶۲) معتقد بود افرادی که دارای زبان واحدی هستند یک ملت محسوب می شوند و جوهره ملت #زبان_مشترک است.
رنان در رد مبنا قرار گرفتن زبان بیان میداشت که زبان ممکن است ما را به اتحاد فراخواند اما مجبور به این کار نمیکند و میتوان فراتر از زبانی خاص و در اردوی پهناور بشریت استنشاق کرد.
۳- #دین را نیز یکی از عناصر ملیت دانستهاند اما رنان آن را ناکافی برای تشکیل ملت میداند. چرا که دین و مذهب امری فردی شده است و به وجدان هر کسی مربوط میشود.
سخنرانی رنان در مارس ۱۸۸۲ بیان شده و تحولات صورت گرفته دو قرن گذشته را دربرنمیگیرد چرا که امروز مثالهای متعددی از مبنا قرار گرفتن دین جهت تشکیل دولت – ملت وجود دارد، پاکستان، بنگلادش، اسرائیل و… مثالهای بارز این مدعا میباشند.
۴- رنان بیان میدارد که #اشتراک_منافع_و_مصالح پیوندی محکم ایجاد میکند ولی برای ایجاد ملت کافی نیست چرا که ملت فراتر از منافع مادی امری عاطفی نیز هست و در آن واحد هم تن است و هم جان، بیشک اتحادیه گمرکی میهن ایجاد نمیکند.
۵- رنان اهمیت #جغرافیا_و_سرزمین را بهعنوان عنصری از ملت درمییابد، هرچند آن را ناکافی برای ملتسازی میداند.
در نهایت رنان ملت را مجموعهای از عناصر ذکر شده با یادآوری گذشته و تلاش برای زیستن در کنار هم قلمداد میکند و بر رأی همگان جهت ادامهی هستی ملت تأکید میورزد همآن گونه که حیات فرد مساوی خواست دائم وی به ادامه زندگی است (فاضلی، 1387).
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جامعه_شناسی
#کارکردگرایی_ساختاری
#Structural_Functionalism
☆2
#اصول_انتقادی_مرتون :
با اینکه پارسونز مهمترین نظریهپرداز کارکردگرایی ساختی است؛ اما شاگردش مرتون تنها نویسنده بیانیه مهم در مورد کارکردگرایی ساختاری در جامعهشناسی است.
سه اصل مورد انتقاد مرتون که در تحلیل پیشینیان بود، عبارتند از:
1. #وحدت_کارکردی؛
وی معتقد است وحدت کارکردی فقط در مورد جوامع کوچک ابتدایی درست است و نباید به جوامع بزرگ تعمیم داد؛
2. #شمول_عام؛
یعنی همه صور فرهنگی و اجتماعی، کارکرد مثبت دارند؛
3. #گریزناپذیری_کارکردها؛
در اینجا مرتون اصطلاح کژکارکرد و کارکرد منفی برخی ساختارها و رسوم را بیان میدارد.
بر اساس این اصل، نه تنها همه جنبههای معیار جامعه کارکرد مثبت دارند؛ بلکه ضرورت دارند.
مرتون معتقد است باید آمادگی پذیرش این واقعیت را داشته باشیم که شقوق ساختاری و کارکردی گوناگون دیگری را میتوان در داخل جامعه پیدا کرد.
کارکردگرایان ساختاری پیش از مرتون بر کارکردهای یک ساختار یا نهاد تأکید میورزیدند؛ اما مرتون معتقد است، باید بر کارکردهای اجتماعی تأکید شود تا انگیزههای فردی.
به عقیده مرتون کارکردها عبارتند از عملکردهایی که تطبیق با سازگاری یک نظام اجتماعی را امکانپذیر میسازند.
وی معتقد است باید کژکارکردها و بدکارکردها نیز در نظر گرفته شوند و همچنین کارکردگرایان ساختی نه تنها باید به کارکردهای آشکار ( نیتمند ) بلکه باید به کارکردهای پنهانی ( غیر نیتمند ) نیز بپردازند.
همچنین وی برخلاف کارکردگرایان ساختاری پیش از خود که کل جامعه را مورد تحلیل قرار میدادند معتقد است در تحلیل کارکردی باید میان سطوح مختلف جامعه تفاوت قایل شد زیرا یک ساختار میتواند بخشی از جامعه کارکرد مثبت و برای برخی دیگری کارکرد منفی یا کثرکارکرد داشته باشد.
#انتقادات
1. #از_نظر_ذاتی، نظریه دارای بینشی غیر تاریخی است؛ پدیده ها بدون زمینههای تاریخی مورد توجه قرار گرفتهاند؛ محافظهکارانه است و به توصیه وضعیت موجود میپردازد؛
2. #از_نظر_منطقی_و_روشی، کارکردگرایان به جامعه واقعی و ملموس توجه ندارند و به جای آن به نظامهای انتزاعی میپردازند؛
3. #از_نظر_فراگیری_و_جهان_شمولی، کارکردگرایان ساختی معتقدند نظریهی واحدی وجود دارد که با آن میتوان همه تاریخ را مورد تحلیل قرار داد؛ اما در واقع امر چنین نیست.
منتقدان چنین طرح فراگیری را توهمی بیش نمیدانند و معتقدند که جامعهشناسی باید نظریههایش محدود به یک دوره تاریخی با دامنه متوسط باشد؛
4. #نظریه، #توان_مقابله_با_تقابل_را_ندارد زیرا هدف اصلی آن انسجام و سازگاری است؛
5. #نظریه_به_کنشگر_کمتر_توجه_کرده و در مقابل، بیشتر به ساخت اجتماعی و عناصر ساختی پرداخته است.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جامعه_شناسی
#کارکردگرایی_ساختاری
#Structural_Functionalism
☆2
#اصول_انتقادی_مرتون :
با اینکه پارسونز مهمترین نظریهپرداز کارکردگرایی ساختی است؛ اما شاگردش مرتون تنها نویسنده بیانیه مهم در مورد کارکردگرایی ساختاری در جامعهشناسی است.
سه اصل مورد انتقاد مرتون که در تحلیل پیشینیان بود، عبارتند از:
1. #وحدت_کارکردی؛
وی معتقد است وحدت کارکردی فقط در مورد جوامع کوچک ابتدایی درست است و نباید به جوامع بزرگ تعمیم داد؛
2. #شمول_عام؛
یعنی همه صور فرهنگی و اجتماعی، کارکرد مثبت دارند؛
3. #گریزناپذیری_کارکردها؛
در اینجا مرتون اصطلاح کژکارکرد و کارکرد منفی برخی ساختارها و رسوم را بیان میدارد.
بر اساس این اصل، نه تنها همه جنبههای معیار جامعه کارکرد مثبت دارند؛ بلکه ضرورت دارند.
مرتون معتقد است باید آمادگی پذیرش این واقعیت را داشته باشیم که شقوق ساختاری و کارکردی گوناگون دیگری را میتوان در داخل جامعه پیدا کرد.
کارکردگرایان ساختاری پیش از مرتون بر کارکردهای یک ساختار یا نهاد تأکید میورزیدند؛ اما مرتون معتقد است، باید بر کارکردهای اجتماعی تأکید شود تا انگیزههای فردی.
به عقیده مرتون کارکردها عبارتند از عملکردهایی که تطبیق با سازگاری یک نظام اجتماعی را امکانپذیر میسازند.
وی معتقد است باید کژکارکردها و بدکارکردها نیز در نظر گرفته شوند و همچنین کارکردگرایان ساختی نه تنها باید به کارکردهای آشکار ( نیتمند ) بلکه باید به کارکردهای پنهانی ( غیر نیتمند ) نیز بپردازند.
همچنین وی برخلاف کارکردگرایان ساختاری پیش از خود که کل جامعه را مورد تحلیل قرار میدادند معتقد است در تحلیل کارکردی باید میان سطوح مختلف جامعه تفاوت قایل شد زیرا یک ساختار میتواند بخشی از جامعه کارکرد مثبت و برای برخی دیگری کارکرد منفی یا کثرکارکرد داشته باشد.
#انتقادات
1. #از_نظر_ذاتی، نظریه دارای بینشی غیر تاریخی است؛ پدیده ها بدون زمینههای تاریخی مورد توجه قرار گرفتهاند؛ محافظهکارانه است و به توصیه وضعیت موجود میپردازد؛
2. #از_نظر_منطقی_و_روشی، کارکردگرایان به جامعه واقعی و ملموس توجه ندارند و به جای آن به نظامهای انتزاعی میپردازند؛
3. #از_نظر_فراگیری_و_جهان_شمولی، کارکردگرایان ساختی معتقدند نظریهی واحدی وجود دارد که با آن میتوان همه تاریخ را مورد تحلیل قرار داد؛ اما در واقع امر چنین نیست.
منتقدان چنین طرح فراگیری را توهمی بیش نمیدانند و معتقدند که جامعهشناسی باید نظریههایش محدود به یک دوره تاریخی با دامنه متوسط باشد؛
4. #نظریه، #توان_مقابله_با_تقابل_را_ندارد زیرا هدف اصلی آن انسجام و سازگاری است؛
5. #نظریه_به_کنشگر_کمتر_توجه_کرده و در مقابل، بیشتر به ساخت اجتماعی و عناصر ساختی پرداخته است.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#مقاله_علمی
#عنوان : #نظریه_های_فشار_اجتماعی_مبتنی_بر_عدم_برابری_فرصتها
#دورکیم_و _مرتون
#مبانی_و_کلیات_نظرات_فشار_اجتماعی
☆4
2. #شرح_نظریات_دورکیم_و_مرتون
1-2. #امیل_دورکیم ، #بی_هنجاری (آنومی)
امیل دورکیم (2822-2919) را یکی از نامورترین متفکرانی نامیده اند که در بین بزرگترین متفکران اجتماعی، نظریه های وی در کم ترین اندازه فهمیده شده است (الکاپرا، 2821، ص1).
امیل دورکیم جامعه شناس فرانسوی که می توان گفت جامعه شناس جنایی نیز می باشد.
تحلیل دورکیم از فرایندهای دگرگونی اجتماعی مستلزم صنعتی شدن در نخستین اثر عمده اش، تقسیم کار در جامعه (دورکیم، ترجمه ی سیمپسون، 2811)، که به عنوان تز دکتری اش نوشته شده بود و در سال 2891 منتشر گشت، ارائه می شود.
در مقابل این جامعه، جامعه ای ارگانیک است که در آن بخش های متفاوت جامعه در یک تقسیم کار بسیار سازمان یافته به یکدیگر وابستگی دارند (آرون، ترجمه ی هووارد و ویور، 2812، ص21-21).
در حفظ همبستگی اجتماعی هر یک از این دو نوع جامعه، قانون نقشی اساسی ایفا می کند، ولی به شیوه های بسیار متفاوتی. در جامعه ی مکانیکی، قانون تقویت یک گونگی اعضای گروه اجتماعی را بر عهده دارد و از این رو، جهت گیری آن به سرکوب هر گونه کژروی از هنجارهای زمان خود است.
از سوی دیگر، در جامعه ارگانیک، وظیفه ی قانون تنظیم میان کنش های بخش های مختلف جامعه است.
دورکیم بر این عقیده است که کجرفتاری هر چند در همه جوامع اتفاق می افتد، شکل مدرن آن خاص جامعه مدون با انسجام ارگانیکی است که عمدتا در قالب حالت آنومی به عنوان یک بیماری مدرن ظاهر می شود یعنی رشد سریع اقتصاد مدرن بدون رشد نیروهای تنظیم کننده آن واقع شده است (ممتاز 2192، ص11).
منبع اصلی کجرفتاری در انسجام ارگانیک دو بعد دارد، اول شرایط #آنومیک که در اثر تغییر و تحول سریع بوجود می آید،
بعد دیگر آن گسترش اهمیت فردگرایی است، تاکید زیاد بر فردگرایی می تواند باعث شکل گیری هنجارهایی گردد که توسعه آرزوهای فردی و محدود نشده را تشویق می کنند.
دورکیم استدلال می نمود به میزانی
که جامعه مکانیکی باقی می ماند، جرم « #بهنجار » است، بدین معنا که، جامعه ی بی جرم به لحاظ آسیب شناسانه پر کنترل خواهد بود.
به نظر دورکیم #تبهکاری اجتناب ناپذیر است زیرا تمام اعضای جامعه نمی توانند براساس احساسات جمعی، ارزش های مشترک و اعتقادات جامعه رفتار کنند.
تبهکاری نه تنها اجتناب ناپذیر است بلکه می تواند کارکردی هم باشد.
او استدلال می کند که تبهکاری فقط زمانی بدون کارکرد می شود که میزان آن بطور غیر عادی افزایش یابد (هاراالمبوس، 2121، ص11).
امیل دورکیم به عنوان اندیشمند پیشتاز در رهیافت های فشار، جرم را نتیجه ی شکنندگی در ساختار همبستگی اجتماعی می داند، ساختاری که در آن تمام گروه ها و افراد جامعه به هم وابسته و منسجم بوده و ارزش های جامعه آنچنان درونی شده اند که جامعه بی حرمتی به آن ارزش ها را بر نمی تابد.
در چنین شرایطی تا زمانی که انسجام جمعی به دلیل تحکیم اخلاقیات تضمین می گردد، بی تردید وجدان جمعی نیز آن اندازه توانمند است که تخطی از آن در عادی ترین حد ممکن به وقوع بپیوندد.
اما از لحظه ای که الگوهای اخلاقی تضعیف شوند، پای بندی افراد به ساختار اجتماعی کاهش یافته، انسجام اجتماعی کم رنگ شده، فردگرایی و خودخواهی رواج می یابد و جامعه خود را گرفتار بحران رفتارهای کجروانه خواهد دید.
دورکیم که بنیانگذار جامعه شناسی #واقعیت_اجتماعی نیز هست، علت همه رفتارهای غیرعادی را در محیط اجتماعی جست و جو می کند و در نهایت عقیده دارد که جرم یک پدیده طبیعی و اجتماعی است و همچنین ایشان معتقد است که بین جرم و فرهنگ محل وقوع جرم ارتباط وجود دارد.
دورکیم با اظهار نظرات خویش راه را
برای بررسی محیط های متفاوت که در آن مجرمین و غیر مجرمین زندگی می کنند هموار کرد و تحقیقات گسترده ای توسط جامعه شناسان و جرم شناسان در خصوص تاثیر محیط بر وقوع جرایم صورت پذیرفت.
بر اساس نظریه اجتماعی دورکیم میتوان علل بزهکاری و ارتکاب به جرم در افراد حاشیه نشین را چنین بر شمرد :
تغییر ناگهانی در استانداردهای زندگی،
قرار گرفتن هنجارها در معرض شرائط دائما در حال تغییر،
پیشرفت اقتصادی بر روابط فردی آزار شده از نظم و تضعیف نیروهای اخلاقی جامعه (احمدی، 2194، ص41).
دورکیم از علت شناسی جنایی که ریشه های پزشکی و زیستی داشت فاصله گرفت و در مقابل این فاصله گیری به شکل گیری رفتار مجرمانه در پرتو جامعه و محیط تاکید کرد.
ویژگی دیگر کار دورکیم آن است که از
ملاحظات اخلاقی و فلسفی راجع به جرم نیز فاصله گرفت و در خصوص چرایی جرم بیشتر به واکنش اجتماعی علیه جرم یعنی واکنش هیئت اجتماع علیه جرم توجه کرد.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#مقاله_علمی
#عنوان : #نظریه_های_فشار_اجتماعی_مبتنی_بر_عدم_برابری_فرصتها
#دورکیم_و _مرتون
#مبانی_و_کلیات_نظرات_فشار_اجتماعی
☆4
2. #شرح_نظریات_دورکیم_و_مرتون
1-2. #امیل_دورکیم ، #بی_هنجاری (آنومی)
امیل دورکیم (2822-2919) را یکی از نامورترین متفکرانی نامیده اند که در بین بزرگترین متفکران اجتماعی، نظریه های وی در کم ترین اندازه فهمیده شده است (الکاپرا، 2821، ص1).
امیل دورکیم جامعه شناس فرانسوی که می توان گفت جامعه شناس جنایی نیز می باشد.
تحلیل دورکیم از فرایندهای دگرگونی اجتماعی مستلزم صنعتی شدن در نخستین اثر عمده اش، تقسیم کار در جامعه (دورکیم، ترجمه ی سیمپسون، 2811)، که به عنوان تز دکتری اش نوشته شده بود و در سال 2891 منتشر گشت، ارائه می شود.
در مقابل این جامعه، جامعه ای ارگانیک است که در آن بخش های متفاوت جامعه در یک تقسیم کار بسیار سازمان یافته به یکدیگر وابستگی دارند (آرون، ترجمه ی هووارد و ویور، 2812، ص21-21).
در حفظ همبستگی اجتماعی هر یک از این دو نوع جامعه، قانون نقشی اساسی ایفا می کند، ولی به شیوه های بسیار متفاوتی. در جامعه ی مکانیکی، قانون تقویت یک گونگی اعضای گروه اجتماعی را بر عهده دارد و از این رو، جهت گیری آن به سرکوب هر گونه کژروی از هنجارهای زمان خود است.
از سوی دیگر، در جامعه ارگانیک، وظیفه ی قانون تنظیم میان کنش های بخش های مختلف جامعه است.
دورکیم بر این عقیده است که کجرفتاری هر چند در همه جوامع اتفاق می افتد، شکل مدرن آن خاص جامعه مدون با انسجام ارگانیکی است که عمدتا در قالب حالت آنومی به عنوان یک بیماری مدرن ظاهر می شود یعنی رشد سریع اقتصاد مدرن بدون رشد نیروهای تنظیم کننده آن واقع شده است (ممتاز 2192، ص11).
منبع اصلی کجرفتاری در انسجام ارگانیک دو بعد دارد، اول شرایط #آنومیک که در اثر تغییر و تحول سریع بوجود می آید،
بعد دیگر آن گسترش اهمیت فردگرایی است، تاکید زیاد بر فردگرایی می تواند باعث شکل گیری هنجارهایی گردد که توسعه آرزوهای فردی و محدود نشده را تشویق می کنند.
دورکیم استدلال می نمود به میزانی
که جامعه مکانیکی باقی می ماند، جرم « #بهنجار » است، بدین معنا که، جامعه ی بی جرم به لحاظ آسیب شناسانه پر کنترل خواهد بود.
به نظر دورکیم #تبهکاری اجتناب ناپذیر است زیرا تمام اعضای جامعه نمی توانند براساس احساسات جمعی، ارزش های مشترک و اعتقادات جامعه رفتار کنند.
تبهکاری نه تنها اجتناب ناپذیر است بلکه می تواند کارکردی هم باشد.
او استدلال می کند که تبهکاری فقط زمانی بدون کارکرد می شود که میزان آن بطور غیر عادی افزایش یابد (هاراالمبوس، 2121، ص11).
امیل دورکیم به عنوان اندیشمند پیشتاز در رهیافت های فشار، جرم را نتیجه ی شکنندگی در ساختار همبستگی اجتماعی می داند، ساختاری که در آن تمام گروه ها و افراد جامعه به هم وابسته و منسجم بوده و ارزش های جامعه آنچنان درونی شده اند که جامعه بی حرمتی به آن ارزش ها را بر نمی تابد.
در چنین شرایطی تا زمانی که انسجام جمعی به دلیل تحکیم اخلاقیات تضمین می گردد، بی تردید وجدان جمعی نیز آن اندازه توانمند است که تخطی از آن در عادی ترین حد ممکن به وقوع بپیوندد.
اما از لحظه ای که الگوهای اخلاقی تضعیف شوند، پای بندی افراد به ساختار اجتماعی کاهش یافته، انسجام اجتماعی کم رنگ شده، فردگرایی و خودخواهی رواج می یابد و جامعه خود را گرفتار بحران رفتارهای کجروانه خواهد دید.
دورکیم که بنیانگذار جامعه شناسی #واقعیت_اجتماعی نیز هست، علت همه رفتارهای غیرعادی را در محیط اجتماعی جست و جو می کند و در نهایت عقیده دارد که جرم یک پدیده طبیعی و اجتماعی است و همچنین ایشان معتقد است که بین جرم و فرهنگ محل وقوع جرم ارتباط وجود دارد.
دورکیم با اظهار نظرات خویش راه را
برای بررسی محیط های متفاوت که در آن مجرمین و غیر مجرمین زندگی می کنند هموار کرد و تحقیقات گسترده ای توسط جامعه شناسان و جرم شناسان در خصوص تاثیر محیط بر وقوع جرایم صورت پذیرفت.
بر اساس نظریه اجتماعی دورکیم میتوان علل بزهکاری و ارتکاب به جرم در افراد حاشیه نشین را چنین بر شمرد :
تغییر ناگهانی در استانداردهای زندگی،
قرار گرفتن هنجارها در معرض شرائط دائما در حال تغییر،
پیشرفت اقتصادی بر روابط فردی آزار شده از نظم و تضعیف نیروهای اخلاقی جامعه (احمدی، 2194، ص41).
دورکیم از علت شناسی جنایی که ریشه های پزشکی و زیستی داشت فاصله گرفت و در مقابل این فاصله گیری به شکل گیری رفتار مجرمانه در پرتو جامعه و محیط تاکید کرد.
ویژگی دیگر کار دورکیم آن است که از
ملاحظات اخلاقی و فلسفی راجع به جرم نیز فاصله گرفت و در خصوص چرایی جرم بیشتر به واکنش اجتماعی علیه جرم یعنی واکنش هیئت اجتماع علیه جرم توجه کرد.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#مقاله_علمی
#عنوان : #نظریه_های_فشار_اجتماعی_مبتنی_بر_عدم_برابری_فرصتها_دورکیم_و_مرتون
#مبانی_و_کلیات_نظرات_فشار_اجتماعی
☆5
در جرم شناسی دورکیم، بزهکاری پدیده ای عادی و از نشانه های جامعه سالم است که در آن ارزش ها و هنجارهای مربوط به اکثریت، حاکم می باشند و به نحو طبیعی اقلیتی نیز وجود دارند که خواهان ارزش هایی متفاوتند و جرم نتیجه این تفاوت های اجتناب ناپذیر است. اما در لحظه ای که جامعه از ساختار سالم خود خارج شده و به شرایط بی هنجاری، بی قاعدگی، فقدان نظم بندی اجتماعی یا آنومی دچار گردد و خواسته های نا محدود فردی از کنترل وجدان جمعی خارج شود، افراد مجال و توان آن را نمی یابند که بر اساس نظامی از قواعد مشترک، نیازهای خود را ارضاء کنند (رفیع پور، 2129، ص21). و در نتیجه، نظم اجتماعی و فرهنگی، از هم پاشیده شده و این اضمحلال در ساختار فرهنگی، زمینه ی نقض ارزش های اجتماعی را مهیا خواهد ساخت.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#مقاله_علمی
#عنوان : #نظریه_های_فشار_اجتماعی_مبتنی_بر_عدم_برابری_فرصتها_دورکیم_و_مرتون
#مبانی_و_کلیات_نظرات_فشار_اجتماعی
☆5
در جرم شناسی دورکیم، بزهکاری پدیده ای عادی و از نشانه های جامعه سالم است که در آن ارزش ها و هنجارهای مربوط به اکثریت، حاکم می باشند و به نحو طبیعی اقلیتی نیز وجود دارند که خواهان ارزش هایی متفاوتند و جرم نتیجه این تفاوت های اجتناب ناپذیر است. اما در لحظه ای که جامعه از ساختار سالم خود خارج شده و به شرایط بی هنجاری، بی قاعدگی، فقدان نظم بندی اجتماعی یا آنومی دچار گردد و خواسته های نا محدود فردی از کنترل وجدان جمعی خارج شود، افراد مجال و توان آن را نمی یابند که بر اساس نظامی از قواعد مشترک، نیازهای خود را ارضاء کنند (رفیع پور، 2129، ص21). و در نتیجه، نظم اجتماعی و فرهنگی، از هم پاشیده شده و این اضمحلال در ساختار فرهنگی، زمینه ی نقض ارزش های اجتماعی را مهیا خواهد ساخت.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#نظریه_پست_مدرنیسم ( #فرانوگرایی ) /
#Post_Modernism
☆1
مفهوم علمی و اجتماعی پست مدرنیسم در دهه 1965 با پرسش و تردید در مورد #مرجعیت_عقل و وضع هرگونه نظریه جامع و مطلق پا به عرصه گذاشت و با دو مورد در ارتباط بود:
1. تغییر ساختار اقتصادی،
2. مبارزه با اصول بنیادی نظریهپردازان مدرنیسم.
در اینجا مبحث مبارزه پست مدرنیسم با اصول بنیادی نظریهپردازان مدرنیسم مورد بررسی قرار میگیرد.
#مبارزه_با_اصول_بنیادی_نظریهپردازان_مدرنیسم_و_نقد_آنها
پست مدرنیسم در تقابل با نوگرایی (مدرنیسم) شکل گرفته است.
از مدرنیستها به دلیل ارزش بی چون و چرایی که برای عقلانیت قابلند و کوششی که برای ارائه نظریههایی جامع و فراگیر بر مبنای اصول و روشهای عملی مبذول داشتهاند، انتقاد میشود.
نکته جالب توجه آن که در حوزه مطالعات سازمانی نیز نظریهپردازان مدرنیسم در ارائه نظریههایی نظیر نظریه عمومی سیستمها، درصدد ارائه نظریههایی جهان شمول و فراگیرند. (طاهر پور، 1387، ص 15)
پست مدرنیستها تعریف و تجسم یک آینده مطلوب برای همگان را (با توجه به تنوع علایق و خواستههای انسانها) غیرممکن میدانند.
پست مدرنیستها تنوع را به منزلهی ارزشی مهم در نظر میگیرند و بر این باورند که به طور کلی دانش نیز به صورت پراکنده به دست میآید و در قالب تکهها و اجزاء بسیار متفاوت تولید میشود.
بنابراین جمع کردن همهی دستاوردهای علمی و دانشهای پراکنده در یک دیدگاه جامع و منفرد امکانپذیر و معقول به نظر نمیرسد.
آنها معتقدند که آثار پراکندگی دانش دربارهی جهان از طریق فروریختن مرزهای میان ملتها و اختلاط فرهنگها و سیاستها و رفتارهای سیاسی و مذاهب (که در عصر صنعتی به طور کامل مرزبندی شده و جدا از هم بودند) جلوه گر شده است. (رضاییان، 1379، ص 81 و 82)
پست مدرنیستها به تفکیک و پیچیده ساختن فرایند اعمال قدرت بسیار علاقهمندند و بر اجتناب از تمرکز قدرت در یک نقطه تأکید دارند.
نظریهپردازان مدرنیسم مدعی آنند که هر چه مدیریت قدرتمندتر باشد، برای سازمان و جامعه سودمندتر خواهد بود؛ البته تا زمانی که مدیران برای هدایت و اداره سازمانها از شیوههای منطقی استفاده کنند.
ادعای پست مدرنیستهای انتقادگرا آن است که با افزایش قدرت مدیران، فقط سلطه آنها بر افراد تحت استخدامشان افزایش مییابد.
بنابراین تأکید مدرنیستها بر افزایش قدرت مدیران به تحکیم و توسعهی طبقه حاکم سرمایهدار میانجامد.
پیشنهاد پست مدرنیستها برای جبران عدم تعادل در توزیع قدرت آن است که به کسانی که تاکنون ساکت بوده و در ادارهی امور نقشی نداشتهاند (مانند زنان، اقلیتهای نژادی و فرهنگی، جوانترین و مسنترین کارکنان) امکان اظهار نظر داده شود؛ یعنی مشارکت بیشتر اعضای سازمان جلب شود. (رضاییان، 1379، ص 83)
به طور کلی مدرنیسم در جستجوی توصیفاتی برای شناسایی اشکال و طرحهای گوناگون سازمانها بود و به بررسی نتایجی که هر شکل سازمانی به بار میآورد، از لحاظ نحوهی عملکرد، میزان سود آوری و بازده آن، میپرداخت.
سازمان در این دیدگاه به مثابه یک شیء مادی با ابعاد قابل سنجش در نظر گرفته میشد؛ یعنی فرض میکردند که اندازه گیری ابعاد یک سازمان، همانند اندازه گیری ارتفاع یک میز یا سنجش وزن مواد اولیه است.
در دیدگاه پست مدرنیسم به جای سازمان نقد نظریه سازمان و نظریه پردازی دربارهی سازمان مدنظر قرار میگیرد؛ در این دیدگاه ابتدا به محقق و مدیری که سعی در شناخت سازمان دارد توجه میشود و پس از آن خود سازمان مورد توجه قرار میگیرد.
پست مدرنیستها معتقدند سیمای سازمان با تلاشهایی که به منظور شناخت آن صورت میپذیرد ساخته میشود.
جدول 2 ( زیر) تفاوتهای دیدگاههای مدرن و پست مدرن را در مورد نظریه سازمان نشان میدهد. (رضاییان، 1379، ص 84 و85 )
ادامه دارد
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#نظریه_پست_مدرنیسم ( #فرانوگرایی ) /
#Post_Modernism
☆1
مفهوم علمی و اجتماعی پست مدرنیسم در دهه 1965 با پرسش و تردید در مورد #مرجعیت_عقل و وضع هرگونه نظریه جامع و مطلق پا به عرصه گذاشت و با دو مورد در ارتباط بود:
1. تغییر ساختار اقتصادی،
2. مبارزه با اصول بنیادی نظریهپردازان مدرنیسم.
در اینجا مبحث مبارزه پست مدرنیسم با اصول بنیادی نظریهپردازان مدرنیسم مورد بررسی قرار میگیرد.
#مبارزه_با_اصول_بنیادی_نظریهپردازان_مدرنیسم_و_نقد_آنها
پست مدرنیسم در تقابل با نوگرایی (مدرنیسم) شکل گرفته است.
از مدرنیستها به دلیل ارزش بی چون و چرایی که برای عقلانیت قابلند و کوششی که برای ارائه نظریههایی جامع و فراگیر بر مبنای اصول و روشهای عملی مبذول داشتهاند، انتقاد میشود.
نکته جالب توجه آن که در حوزه مطالعات سازمانی نیز نظریهپردازان مدرنیسم در ارائه نظریههایی نظیر نظریه عمومی سیستمها، درصدد ارائه نظریههایی جهان شمول و فراگیرند. (طاهر پور، 1387، ص 15)
پست مدرنیستها تعریف و تجسم یک آینده مطلوب برای همگان را (با توجه به تنوع علایق و خواستههای انسانها) غیرممکن میدانند.
پست مدرنیستها تنوع را به منزلهی ارزشی مهم در نظر میگیرند و بر این باورند که به طور کلی دانش نیز به صورت پراکنده به دست میآید و در قالب تکهها و اجزاء بسیار متفاوت تولید میشود.
بنابراین جمع کردن همهی دستاوردهای علمی و دانشهای پراکنده در یک دیدگاه جامع و منفرد امکانپذیر و معقول به نظر نمیرسد.
آنها معتقدند که آثار پراکندگی دانش دربارهی جهان از طریق فروریختن مرزهای میان ملتها و اختلاط فرهنگها و سیاستها و رفتارهای سیاسی و مذاهب (که در عصر صنعتی به طور کامل مرزبندی شده و جدا از هم بودند) جلوه گر شده است. (رضاییان، 1379، ص 81 و 82)
پست مدرنیستها به تفکیک و پیچیده ساختن فرایند اعمال قدرت بسیار علاقهمندند و بر اجتناب از تمرکز قدرت در یک نقطه تأکید دارند.
نظریهپردازان مدرنیسم مدعی آنند که هر چه مدیریت قدرتمندتر باشد، برای سازمان و جامعه سودمندتر خواهد بود؛ البته تا زمانی که مدیران برای هدایت و اداره سازمانها از شیوههای منطقی استفاده کنند.
ادعای پست مدرنیستهای انتقادگرا آن است که با افزایش قدرت مدیران، فقط سلطه آنها بر افراد تحت استخدامشان افزایش مییابد.
بنابراین تأکید مدرنیستها بر افزایش قدرت مدیران به تحکیم و توسعهی طبقه حاکم سرمایهدار میانجامد.
پیشنهاد پست مدرنیستها برای جبران عدم تعادل در توزیع قدرت آن است که به کسانی که تاکنون ساکت بوده و در ادارهی امور نقشی نداشتهاند (مانند زنان، اقلیتهای نژادی و فرهنگی، جوانترین و مسنترین کارکنان) امکان اظهار نظر داده شود؛ یعنی مشارکت بیشتر اعضای سازمان جلب شود. (رضاییان، 1379، ص 83)
به طور کلی مدرنیسم در جستجوی توصیفاتی برای شناسایی اشکال و طرحهای گوناگون سازمانها بود و به بررسی نتایجی که هر شکل سازمانی به بار میآورد، از لحاظ نحوهی عملکرد، میزان سود آوری و بازده آن، میپرداخت.
سازمان در این دیدگاه به مثابه یک شیء مادی با ابعاد قابل سنجش در نظر گرفته میشد؛ یعنی فرض میکردند که اندازه گیری ابعاد یک سازمان، همانند اندازه گیری ارتفاع یک میز یا سنجش وزن مواد اولیه است.
در دیدگاه پست مدرنیسم به جای سازمان نقد نظریه سازمان و نظریه پردازی دربارهی سازمان مدنظر قرار میگیرد؛ در این دیدگاه ابتدا به محقق و مدیری که سعی در شناخت سازمان دارد توجه میشود و پس از آن خود سازمان مورد توجه قرار میگیرد.
پست مدرنیستها معتقدند سیمای سازمان با تلاشهایی که به منظور شناخت آن صورت میپذیرد ساخته میشود.
جدول 2 ( زیر) تفاوتهای دیدگاههای مدرن و پست مدرن را در مورد نظریه سازمان نشان میدهد. (رضاییان، 1379، ص 84 و85 )
ادامه دارد
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
دستیار زیر نویس و هایپر لینک:
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
☆5
#مکتب_ایده_آلیسم
#تأثیر_هستی_شناسی_ایده_آلیستها_در_تربیت
با توجه به طرز تلقی ایده آلیستها از ماهیت جهان و انسان ،تربیت باید به تدریج زمینه های رشد طبیعت آدمی را که روحانی و معنوی است، برای نیل به هدف هستی اش که عبارت از وابستگی نزدیک میان او و عناصر معنوی طبیعت است فراهم سازد. این موضوع را افلاطون به زبان دیگری بیان کرده و می گوید که روح آدمی مهمتر از تن اوست.
به نظر ایده آلیست ها تربیت باید سبب شکوفایی همه استعداد ها و تواناییهای بالقوه شاگردان بشود. این کار بدون اطلاع کامل درباره شاگرد امکان ندارد. بنابراین معلم باید دارای رشد و کمال بیشتر و تجربه وسیعتری باشد تا او را به تشریح معنی زندگی برای شاگردانش قادر سازد. بطور کلی معلم از نظر آنها، نقش اصلی و اساسی را در جریان تربیت ایفا می کند و به عنوان فردی که رشد یافته و در فن خود متخصص است مورد ستایش می باشد
#تربیت در نظر ایده آلیست ها عبارت است از نفوذ انسان رشید روی انسانی در حال رشد
و #هدف آن تحقق ذات تربیت شونده و به کمال رساندن اوست.
یا به قول #هرمان_هورن تربیت فرایند ابدی عالیترین تطابق انسان با خدا توسط انسانی است که از نظر روحی و جسمی رشد یافته و فردی آزاد و آگاه باشد.
چنین امری در محیط فکری، عاطفی و ارادی بشر متجلی می گردد..
#معرفت_شناسی_ایده_آلیسم
افلاطون به عنوان یک ایده آلیست در باب معرفت شناسی راه و روش استاد خود سقراط را پیموده و آن را در حد اعلائ خود رساند.
به این نحو که او در باره سوفیست ها چنین بیان می دارد که، از سوفیست ها نمی توان فلسفه آموخت. با این حال معرفت شناسی یا نظریه شناخت افلاطون بر اساس #نظریه_یادآوری مبتنی می باشد.
به موجب این نظریه حقایقی در ضمیر ناخودگاه انسانها وجود دارد، که انسان می تواند با کمک گرفتن از راهنمایی های دقیق عقل خویش و دیگران به حقیقت برسند.
یا به عبارتی " مسایل برای آنها یادآوری شود و در نتیجه شناخت حاصل گردد".
بنابرین کل معرفت شناسی افلاطون متاثر از این فرضیه وی می باشد.
او در این فرضیه خویش چنین استدلال میکند که:
جهان از دو قسمت #بود و #نمود(محسو سات و معقولات) تشکیل یافته است. و محسوسات را سایه ناقص معقولات می داند.
دانش واقعی فقط در معقولات است چنین دانشی از راه عقل میسر می باشد و لامتغیر و ازلی است.
دانشی که درباره محسوسات است چون متغیر و ناپایدار می باشد در نتیجه گمراه کننده و ناقص است
- تنها راه شناخت عقل است.
- یادگیری حاصل کمک معلم و تلاش دانش آموز است
- وجود موجود نهایی یا واقعیت یک اصل اساسی در معرفت شناسی ایده آل است.
- اعتقاد بر صلاحیت عقل در شناختن موجود نهایی.
- هستی و ارزش در جهان اولین چیز هستند و این دو قابل تفکیک نیستند.
اما در حوزة معرفتشناسی اصالت معنی در مقابل اصالت واقع قرار دارد، به این معنی که اگر به وجود اشیا قبل از اینکه شناخته شوند، معتقد باشیم و آنها را مستقل از ذهن فاعل شناسایی بدانیم... این نظریه « #اصالت_واقع» نامیده میشود.
اما اگر در جریان شناسایی، اشیا را تابع شناخت یا تابع ذهن فاعل شناخت بدانیم... این اعتقاد به #اصالت_معنی و در مقابل رئالیسم قرار دارد.
پس اصالت معنی در حوزة هستیشناسی به معنی:
تقدم موجود روحانی بر موجود مادی است
و در حوزة معرفتشناسی به معنی تقدم ذهن فاعلشناخت (که بنا بر فرض همان موجود روحانی است) بر متعلق شناخت است.
ادامه دارد
🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
☆5
#مکتب_ایده_آلیسم
#تأثیر_هستی_شناسی_ایده_آلیستها_در_تربیت
با توجه به طرز تلقی ایده آلیستها از ماهیت جهان و انسان ،تربیت باید به تدریج زمینه های رشد طبیعت آدمی را که روحانی و معنوی است، برای نیل به هدف هستی اش که عبارت از وابستگی نزدیک میان او و عناصر معنوی طبیعت است فراهم سازد. این موضوع را افلاطون به زبان دیگری بیان کرده و می گوید که روح آدمی مهمتر از تن اوست.
به نظر ایده آلیست ها تربیت باید سبب شکوفایی همه استعداد ها و تواناییهای بالقوه شاگردان بشود. این کار بدون اطلاع کامل درباره شاگرد امکان ندارد. بنابراین معلم باید دارای رشد و کمال بیشتر و تجربه وسیعتری باشد تا او را به تشریح معنی زندگی برای شاگردانش قادر سازد. بطور کلی معلم از نظر آنها، نقش اصلی و اساسی را در جریان تربیت ایفا می کند و به عنوان فردی که رشد یافته و در فن خود متخصص است مورد ستایش می باشد
#تربیت در نظر ایده آلیست ها عبارت است از نفوذ انسان رشید روی انسانی در حال رشد
و #هدف آن تحقق ذات تربیت شونده و به کمال رساندن اوست.
یا به قول #هرمان_هورن تربیت فرایند ابدی عالیترین تطابق انسان با خدا توسط انسانی است که از نظر روحی و جسمی رشد یافته و فردی آزاد و آگاه باشد.
چنین امری در محیط فکری، عاطفی و ارادی بشر متجلی می گردد..
#معرفت_شناسی_ایده_آلیسم
افلاطون به عنوان یک ایده آلیست در باب معرفت شناسی راه و روش استاد خود سقراط را پیموده و آن را در حد اعلائ خود رساند.
به این نحو که او در باره سوفیست ها چنین بیان می دارد که، از سوفیست ها نمی توان فلسفه آموخت. با این حال معرفت شناسی یا نظریه شناخت افلاطون بر اساس #نظریه_یادآوری مبتنی می باشد.
به موجب این نظریه حقایقی در ضمیر ناخودگاه انسانها وجود دارد، که انسان می تواند با کمک گرفتن از راهنمایی های دقیق عقل خویش و دیگران به حقیقت برسند.
یا به عبارتی " مسایل برای آنها یادآوری شود و در نتیجه شناخت حاصل گردد".
بنابرین کل معرفت شناسی افلاطون متاثر از این فرضیه وی می باشد.
او در این فرضیه خویش چنین استدلال میکند که:
جهان از دو قسمت #بود و #نمود(محسو سات و معقولات) تشکیل یافته است. و محسوسات را سایه ناقص معقولات می داند.
دانش واقعی فقط در معقولات است چنین دانشی از راه عقل میسر می باشد و لامتغیر و ازلی است.
دانشی که درباره محسوسات است چون متغیر و ناپایدار می باشد در نتیجه گمراه کننده و ناقص است
- تنها راه شناخت عقل است.
- یادگیری حاصل کمک معلم و تلاش دانش آموز است
- وجود موجود نهایی یا واقعیت یک اصل اساسی در معرفت شناسی ایده آل است.
- اعتقاد بر صلاحیت عقل در شناختن موجود نهایی.
- هستی و ارزش در جهان اولین چیز هستند و این دو قابل تفکیک نیستند.
اما در حوزة معرفتشناسی اصالت معنی در مقابل اصالت واقع قرار دارد، به این معنی که اگر به وجود اشیا قبل از اینکه شناخته شوند، معتقد باشیم و آنها را مستقل از ذهن فاعل شناسایی بدانیم... این نظریه « #اصالت_واقع» نامیده میشود.
اما اگر در جریان شناسایی، اشیا را تابع شناخت یا تابع ذهن فاعل شناخت بدانیم... این اعتقاد به #اصالت_معنی و در مقابل رئالیسم قرار دارد.
پس اصالت معنی در حوزة هستیشناسی به معنی:
تقدم موجود روحانی بر موجود مادی است
و در حوزة معرفتشناسی به معنی تقدم ذهن فاعلشناخت (که بنا بر فرض همان موجود روحانی است) بر متعلق شناخت است.
ادامه دارد
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#نظریه_پست_مدرنیسم ( #فرانوگرایی ) /
#Post_Modernism
☆2
قبلاً به برخی از ویژگیهای دوره پست مدرنیسم اشاره شد، اما #شووارتز و #آجیلوی هفت دگرگونی بنیادی که در «نقشه» واقعیت – حداقل در غرب به وقوع پیوسته است – مثالوارهای نو را بجای کهنه نشانده و زمینه بروز تغییراتی را در تئوری سازمانی به وجود آورده است، مشخص ساخته و به خوبی شرح دادهاند.
در این بخش به بررسی سه مورد از این تغییرات با توجه به اهمیت آنها در بحثهای مدیریتی میپردازیم.
#دگرگونیهای_مؤثر_در_تغییرات_تئوری_سازمانی
#جابجایی_اول:
عبور از جهان سلسله مراتبی به جهانی چند مرتبهای یا دیگر مراتبی است.
این اعتقاد ما که نظام قدیم سلسله مراتبی، هرمی و بر « #نظام_قدرت » قوانین طبیعی و اجتماعی مبتنی است، جای خود را به این باور که بجای یک نظام، #نظامهایی_متعدد وجود دارد میدهد.
واژههای کلیدی فعلی تأثیر متقابل، محدودیتهای دوجانبه، علاقهها و منافع همزمان هستند. اینکه کدام نظام غالب میشود به مجموعه ای از عوامل متعامل و متغیر ارتباط پیدا میکند.
#جابجایی_دوم:
گذر از تجسم جهان به عنوان جهانی بیروح و ماشینی به تجسم جهان به شکل تمام نما و هلوگرافیک است.
برای روشن شدن مطلب قابل ذکر است که نمیتوان بخشی از یک فیلم معمول ویدیویی از بین رفته را احیا کرد. اما هلوگرافها اینطور نیستند. در هلوگرافی هرچند بخش گستردهای از تصاویر ضبط شده از بین برود، بخشهای باقیمانده به علت دارا بودن همه اطلاعات مربوط به کل، قسمتهای نابودشده را به سادگی بازسازی میکنند. در سازمانها نیز واحدها میتوانند اطلاعات مربوط به کل را دارا باشند.
#جابجایی_سوم:
رها کردن اعتقاد به ثابت و مشخص بودن جهان و پذیرش جهان به عنوان جایی نامشخص و نامعین است.
جهان و به خصوص جهانی اجتماعی که ما امروز میشناسیم به سادگی یا حتی با استفاده از پیشرفتهترین روشهای ریاضی قابل پیش بینی و مهار نیست. (رحمان سرشت، 1389)
#مؤلفههای_مدیریت_در_دیدگاه_پست_مدرنیسم
مضمون اصلی پست مدرنیسم در مفاهیمی همچون:
اختیار،
توانایی شکار موقعیت،
نسبیت گرایی،
زمان شتابنده،
درون گرایی،
فردگرایی،
فوریت،
ارتباطات و تعامل نهفته است و به عنوان یک پدیده فرهنگی، آمیزهای از سبکهاست که ابهام را تحمل میکند، بر تنوع تأکید دارد، نوآوری را ارج مینهد و بر ساختار زدایی از واقعیت اصرار دارد. (طاهر پور، 1387، ص 16).
مدیریت فرانوگرا، مؤلفههای مدیریت را به گونهای دیگر مطرح و تعریف میکند.
مؤلفههای
برنامه ریزی،
سازماندهی،
فرماندهی،
هماهنگی و کنترل در مدیریت فرانوگرا به ترتیب به صورت:
نوآوری و ابتکار،
سازماندهی فعال،
ترغیب،
هم آفرینی و خود کنترلی مطرح میشوند.
در ادامه هر یک از مفاهیم مطرح در مدیریت پست مدرنیسم، به طور خلاصه شرح داده میشود.
#نوآوری
سازمانها برای مؤثر بودن باید عدم قطعیت و هر احتمالی را در محیط اداره کنند.
عدم قطعیت به این معنا که: تصمیم گیرندگان اطلاعات زیادی در مورد محیط ندارند و برای پیشبینی تغییرات دچار مشکل هستند، بنابراین برای ماندگاری خود باید به طور مستمر ایدههای نو ارائه دهند.
علاوه بر آن، ارزشهای افراد و سازمانها همراه با واقعیات تغییر میکند و این تغییرات به نوبه خود تعدیل در برنامهها و تجدید نظر در هدفها و راههای رسیدن به هدفها را ضروری میسازد.
در نتیجه دیگر نمیتوان از برنامهریزی به مفهوم کلاسیک آن سخن گفت و مفاهیم نوآوری، اختراع و ابداع مطرح میشوند.
#سازماندهی_فعال
فرانوگرایی به دلیل اهمیتی که برای تمرکز زدایی قائل است، مفهوم سازماندهی فعال را در تقابل با سازماندهی مطرح میکند، که عبارت است از :
الگویی که بر مبنای اطلاعات حاصل از شناسایی شرایط محیط، هدفها و وظایف، اطلاعات و فناوری و موقعیت فنی و راهبردی سازمان انتخاب میشود و اتکای کمتری به ساختهای رسمی و روابط از پیش تعیین شده دارند.
سازماندهی پهن، غیر متمرکز، با لایهها و طبقات کم، منعطف و مسطح برای تیمهای خود مختار مورد تأکید است.
جدول (3) 👇به برخی از ویژگیهای سازمانها از دیدگاه مدرن و پست مدرن اشاره دارد. (طاهر پور، 1388، ص 30 )
ادامه دارد
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#نظریه_پست_مدرنیسم ( #فرانوگرایی ) /
#Post_Modernism
☆2
قبلاً به برخی از ویژگیهای دوره پست مدرنیسم اشاره شد، اما #شووارتز و #آجیلوی هفت دگرگونی بنیادی که در «نقشه» واقعیت – حداقل در غرب به وقوع پیوسته است – مثالوارهای نو را بجای کهنه نشانده و زمینه بروز تغییراتی را در تئوری سازمانی به وجود آورده است، مشخص ساخته و به خوبی شرح دادهاند.
در این بخش به بررسی سه مورد از این تغییرات با توجه به اهمیت آنها در بحثهای مدیریتی میپردازیم.
#دگرگونیهای_مؤثر_در_تغییرات_تئوری_سازمانی
#جابجایی_اول:
عبور از جهان سلسله مراتبی به جهانی چند مرتبهای یا دیگر مراتبی است.
این اعتقاد ما که نظام قدیم سلسله مراتبی، هرمی و بر « #نظام_قدرت » قوانین طبیعی و اجتماعی مبتنی است، جای خود را به این باور که بجای یک نظام، #نظامهایی_متعدد وجود دارد میدهد.
واژههای کلیدی فعلی تأثیر متقابل، محدودیتهای دوجانبه، علاقهها و منافع همزمان هستند. اینکه کدام نظام غالب میشود به مجموعه ای از عوامل متعامل و متغیر ارتباط پیدا میکند.
#جابجایی_دوم:
گذر از تجسم جهان به عنوان جهانی بیروح و ماشینی به تجسم جهان به شکل تمام نما و هلوگرافیک است.
برای روشن شدن مطلب قابل ذکر است که نمیتوان بخشی از یک فیلم معمول ویدیویی از بین رفته را احیا کرد. اما هلوگرافها اینطور نیستند. در هلوگرافی هرچند بخش گستردهای از تصاویر ضبط شده از بین برود، بخشهای باقیمانده به علت دارا بودن همه اطلاعات مربوط به کل، قسمتهای نابودشده را به سادگی بازسازی میکنند. در سازمانها نیز واحدها میتوانند اطلاعات مربوط به کل را دارا باشند.
#جابجایی_سوم:
رها کردن اعتقاد به ثابت و مشخص بودن جهان و پذیرش جهان به عنوان جایی نامشخص و نامعین است.
جهان و به خصوص جهانی اجتماعی که ما امروز میشناسیم به سادگی یا حتی با استفاده از پیشرفتهترین روشهای ریاضی قابل پیش بینی و مهار نیست. (رحمان سرشت، 1389)
#مؤلفههای_مدیریت_در_دیدگاه_پست_مدرنیسم
مضمون اصلی پست مدرنیسم در مفاهیمی همچون:
اختیار،
توانایی شکار موقعیت،
نسبیت گرایی،
زمان شتابنده،
درون گرایی،
فردگرایی،
فوریت،
ارتباطات و تعامل نهفته است و به عنوان یک پدیده فرهنگی، آمیزهای از سبکهاست که ابهام را تحمل میکند، بر تنوع تأکید دارد، نوآوری را ارج مینهد و بر ساختار زدایی از واقعیت اصرار دارد. (طاهر پور، 1387، ص 16).
مدیریت فرانوگرا، مؤلفههای مدیریت را به گونهای دیگر مطرح و تعریف میکند.
مؤلفههای
برنامه ریزی،
سازماندهی،
فرماندهی،
هماهنگی و کنترل در مدیریت فرانوگرا به ترتیب به صورت:
نوآوری و ابتکار،
سازماندهی فعال،
ترغیب،
هم آفرینی و خود کنترلی مطرح میشوند.
در ادامه هر یک از مفاهیم مطرح در مدیریت پست مدرنیسم، به طور خلاصه شرح داده میشود.
#نوآوری
سازمانها برای مؤثر بودن باید عدم قطعیت و هر احتمالی را در محیط اداره کنند.
عدم قطعیت به این معنا که: تصمیم گیرندگان اطلاعات زیادی در مورد محیط ندارند و برای پیشبینی تغییرات دچار مشکل هستند، بنابراین برای ماندگاری خود باید به طور مستمر ایدههای نو ارائه دهند.
علاوه بر آن، ارزشهای افراد و سازمانها همراه با واقعیات تغییر میکند و این تغییرات به نوبه خود تعدیل در برنامهها و تجدید نظر در هدفها و راههای رسیدن به هدفها را ضروری میسازد.
در نتیجه دیگر نمیتوان از برنامهریزی به مفهوم کلاسیک آن سخن گفت و مفاهیم نوآوری، اختراع و ابداع مطرح میشوند.
#سازماندهی_فعال
فرانوگرایی به دلیل اهمیتی که برای تمرکز زدایی قائل است، مفهوم سازماندهی فعال را در تقابل با سازماندهی مطرح میکند، که عبارت است از :
الگویی که بر مبنای اطلاعات حاصل از شناسایی شرایط محیط، هدفها و وظایف، اطلاعات و فناوری و موقعیت فنی و راهبردی سازمان انتخاب میشود و اتکای کمتری به ساختهای رسمی و روابط از پیش تعیین شده دارند.
سازماندهی پهن، غیر متمرکز، با لایهها و طبقات کم، منعطف و مسطح برای تیمهای خود مختار مورد تأکید است.
جدول (3) 👇به برخی از ویژگیهای سازمانها از دیدگاه مدرن و پست مدرن اشاره دارد. (طاهر پور، 1388، ص 30 )
ادامه دارد
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#نظریه_پست_مدرنیسم ( #فرانوگرایی ) /
#Post_Modernism
☆3
#ترغیب《= #فرماندهی
ترغیب که در فرانوگرایی در تقابل با فرماندهی مطرح میشود، به این اشاره دارد که مدیریت هنر و توانایی پیگیری آرزوهای جدید و ایجاد تعهد به پیجویی آرزوهاست.
در دوران جدید کارکنان فرهیخته هستند و در نتیجه مشارکت و همکاری در گروهها به یک آرمان مشترک دست مییابند و از این راه به هدفها متعهد میشوند و برای رسیدن به آنها تلاش میکنند، بنابراین دیگر نیازی به فرماندهی مستقیم ندارند.
مدیر سعی میکند از راه نفوذ و تأثیر گذاری به هدایت آنها بپردازد.
#هم_آفرینی《= #هماهنگی
در مدیریت فرانوگرا در تقابل با هماهنگی، هم آفرینی مطرح میشود. هنگامی که هماهنگی داوطلبانه، غیر رسمی، بدون تشریفات سازمانی توسط افراد و واحدهای سازمانی ایجاد شود، هم آفرینی صورت میپذیرد. (طاهر پور، 1387، ص 17)
#خود_کنترلی《= #کنترل
مفهوم کنترل و قدرت در فرانوگرایی از تعریف #وبر که فقط به کنترل اجتماعی و کارایی فردی تأکید دارد فاصله میگیرد و به صورت خود کنترلی مطرح میشود.
کنترل از راه مصاحبت اعمال میشود و ساختار مصاحبت ممکن است باعث تشویق زیردستان در یک سازمان شود و در نتیجه کنترل برابر است با درگیر شدن در یک گفتگوی دانش محور. خود کنترلی از راه پذیرش مسئولیت فردی برای کارهای خود صورت میپذیرد.
از آنجا که در سازمان فرانوگرا ارزشها و گرایشهای مشترک، اساس رابطه و حضور میباشد، انتظار میرود که به دلیل کششهای درونی کارکنان و جاذبههای بیرونی و موضوعات سازمانی، مشکلات انضباطی به کمترین میزان در آن پدیدار شود.
#سازمان_در_پست_مدرنیسم
این سازمان شبکهای از تنوع، خود رهبری و تیمهای خود کنترل با چندین مرکز است که رفتارهای سازمانی خود را به اقتضای شرایط محیط هماهنگ میکند.
این سازمان خواهان تغییر است و از آن استقبال میکند و مشارکت و تعاون به معنای واقعی کلمه و با حضور کارکنان ردههای مختلف سازمان محقق میشود.
فرانوگرا توصیه میکند که سازمانها ویژگیهایی همچون خودمختاری، استقلال داخلی، کار تیمی، رهبری مشارکتی و تنوع فرهنگی را توسعه دهند.
#تافلر سازمان متناسب با عصر پست مدرنیسم را #سازمان_موج_سوم مینامد و سه ویژگی قابلیت انعطاف، خلاقیت و نوآوری را برای آن برمیشمارد.
#جمعبندی_مبحث_پست_مدرنیسم
در روایت پست مدرنیته، فرد که قربانی سیستمی از مقوله های علمی موجود است، باید از حبس بودن در دنیای مادی و هدفهای سازمانی آزاد شود.
روایت پست مدرنیسم بر سازمان شبکهای، با خطوط مسطح، هماهنگی افقی و روابط موقتی بین فروشنده، مصرف کننده و کارکنان تأکید دارد؛ یک شبکه پاسخگو، موقتی و بخش بخش که همه مرزهای سازمانی را محو میسازد.
در این حالت پست مدرنیسم با محیط گرایی مرتبط میشود. در نتیجه این محیط گرایی توجه به تنوع و گوناگونی افزایش مییابد که این مخالف با ارزشهای مدرنیته بود.
نظریات پست مدرنیسم اکثر اصول مدیریت کلاسیک را به چالش میکشد. قدرت و اختیار به تعداد گستردهای از افراد، که به وسیله طرح ریزی متمرکز، سازماندهی متمرکز و رهبری و اقدامات کنترلی متمرکز، در حاشیه نگه داشته شده بودند، اعطا میشود و چنین میتوان گفت که در پست مدرنیسم رهبری واژه مناسبتتری از مدیریت است و درجه رهبری را میزان نفوذ در دیگران تعریف میکند. (طاهرپور، 1387، ص 18)
منابع و ماخذ:
رحمان سرشت (1389)، تئوریهای مدیریت از تجدد گرایی تا پساتجدد گرایی، جلد اول و دوم
رضاییان، علی (1379)، مبانی و سازمان مدیریت، انتشارات سمت، چاپ یازدهم
طاهرپور، فاطمه، (1387)، رجایی پور، سعید، فرانوگرایی در مدیریت، نشریه تدبیر شماره 200
طاهرپور، فاطمه، (1388)، سازماندهی فعال؛ نشانگری برای مدیریت فرانوگرا، نشریه تدبیر، شماره 210، سال بیستم
ادامه دارد
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#نظریه_پست_مدرنیسم ( #فرانوگرایی ) /
#Post_Modernism
☆3
#ترغیب《= #فرماندهی
ترغیب که در فرانوگرایی در تقابل با فرماندهی مطرح میشود، به این اشاره دارد که مدیریت هنر و توانایی پیگیری آرزوهای جدید و ایجاد تعهد به پیجویی آرزوهاست.
در دوران جدید کارکنان فرهیخته هستند و در نتیجه مشارکت و همکاری در گروهها به یک آرمان مشترک دست مییابند و از این راه به هدفها متعهد میشوند و برای رسیدن به آنها تلاش میکنند، بنابراین دیگر نیازی به فرماندهی مستقیم ندارند.
مدیر سعی میکند از راه نفوذ و تأثیر گذاری به هدایت آنها بپردازد.
#هم_آفرینی《= #هماهنگی
در مدیریت فرانوگرا در تقابل با هماهنگی، هم آفرینی مطرح میشود. هنگامی که هماهنگی داوطلبانه، غیر رسمی، بدون تشریفات سازمانی توسط افراد و واحدهای سازمانی ایجاد شود، هم آفرینی صورت میپذیرد. (طاهر پور، 1387، ص 17)
#خود_کنترلی《= #کنترل
مفهوم کنترل و قدرت در فرانوگرایی از تعریف #وبر که فقط به کنترل اجتماعی و کارایی فردی تأکید دارد فاصله میگیرد و به صورت خود کنترلی مطرح میشود.
کنترل از راه مصاحبت اعمال میشود و ساختار مصاحبت ممکن است باعث تشویق زیردستان در یک سازمان شود و در نتیجه کنترل برابر است با درگیر شدن در یک گفتگوی دانش محور. خود کنترلی از راه پذیرش مسئولیت فردی برای کارهای خود صورت میپذیرد.
از آنجا که در سازمان فرانوگرا ارزشها و گرایشهای مشترک، اساس رابطه و حضور میباشد، انتظار میرود که به دلیل کششهای درونی کارکنان و جاذبههای بیرونی و موضوعات سازمانی، مشکلات انضباطی به کمترین میزان در آن پدیدار شود.
#سازمان_در_پست_مدرنیسم
این سازمان شبکهای از تنوع، خود رهبری و تیمهای خود کنترل با چندین مرکز است که رفتارهای سازمانی خود را به اقتضای شرایط محیط هماهنگ میکند.
این سازمان خواهان تغییر است و از آن استقبال میکند و مشارکت و تعاون به معنای واقعی کلمه و با حضور کارکنان ردههای مختلف سازمان محقق میشود.
فرانوگرا توصیه میکند که سازمانها ویژگیهایی همچون خودمختاری، استقلال داخلی، کار تیمی، رهبری مشارکتی و تنوع فرهنگی را توسعه دهند.
#تافلر سازمان متناسب با عصر پست مدرنیسم را #سازمان_موج_سوم مینامد و سه ویژگی قابلیت انعطاف، خلاقیت و نوآوری را برای آن برمیشمارد.
#جمعبندی_مبحث_پست_مدرنیسم
در روایت پست مدرنیته، فرد که قربانی سیستمی از مقوله های علمی موجود است، باید از حبس بودن در دنیای مادی و هدفهای سازمانی آزاد شود.
روایت پست مدرنیسم بر سازمان شبکهای، با خطوط مسطح، هماهنگی افقی و روابط موقتی بین فروشنده، مصرف کننده و کارکنان تأکید دارد؛ یک شبکه پاسخگو، موقتی و بخش بخش که همه مرزهای سازمانی را محو میسازد.
در این حالت پست مدرنیسم با محیط گرایی مرتبط میشود. در نتیجه این محیط گرایی توجه به تنوع و گوناگونی افزایش مییابد که این مخالف با ارزشهای مدرنیته بود.
نظریات پست مدرنیسم اکثر اصول مدیریت کلاسیک را به چالش میکشد. قدرت و اختیار به تعداد گستردهای از افراد، که به وسیله طرح ریزی متمرکز، سازماندهی متمرکز و رهبری و اقدامات کنترلی متمرکز، در حاشیه نگه داشته شده بودند، اعطا میشود و چنین میتوان گفت که در پست مدرنیسم رهبری واژه مناسبتتری از مدیریت است و درجه رهبری را میزان نفوذ در دیگران تعریف میکند. (طاهرپور، 1387، ص 18)
منابع و ماخذ:
رحمان سرشت (1389)، تئوریهای مدیریت از تجدد گرایی تا پساتجدد گرایی، جلد اول و دوم
رضاییان، علی (1379)، مبانی و سازمان مدیریت، انتشارات سمت، چاپ یازدهم
طاهرپور، فاطمه، (1387)، رجایی پور، سعید، فرانوگرایی در مدیریت، نشریه تدبیر شماره 200
طاهرپور، فاطمه، (1388)، سازماندهی فعال؛ نشانگری برای مدیریت فرانوگرا، نشریه تدبیر، شماره 210، سال بیستم
ادامه دارد
🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#نظریه_انفجار_نادانی
کاواساکی نظریهپرداز مدیریت و از مشاوران شرکت Apple، پدیدهای را در سازمانهای اداری و صنعتی عنوان میکند که استیو جابز از آن به عنوان «انفجار نادانی» نام می برد! این نظریه میگوید: مدیران درجه یک، کسانی را استخدام میکنند که از خودشان بهتر و تواناتر هستند؛ اما افراد درجه دو و پایینتر، با نگرانی از دست دادن جایگاه خود، افرادی از خود پایینتر را استخدام می کنند و همینطور نفرات ردههای پایینتر نیز همین چرخه باطل را ادامه میدهند (چون مسلماً آنها هم نفرات درجه یک نیستند).لذا پس از مدتی با موجی فراگیر از افراد ضعیف و ناتوان در ساختار سازمان مواجه میشوید که معدود افراد توانمند را نیز ناامید و فلج می کنند!
این نظریه را میشود هم در زندگی شخصی به کار برد، هم در راهبری سازمانی و هم در عرصه کشورداری:
از خودتان بپرسید آیا با کسانی دوست هستم، که از من باهوشترند و مرا به نقد میکشند یا کسانی هستند که همرده من یا پایینترند و بیشتر مرا تأیید می کنند؟
در سازمان، از خودتان بپرسید آیا از استخدام و بکارگیری کسانی که از من باهوشتر، مطلعتر و کاربلدتر هستند ترس دارم؟ آیا تعداد کسانی که از من باهوشتر هستند در سازمان من به تعداد انگشتان یک دست می رسد؟
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#نظریه_انفجار_نادانی
کاواساکی نظریهپرداز مدیریت و از مشاوران شرکت Apple، پدیدهای را در سازمانهای اداری و صنعتی عنوان میکند که استیو جابز از آن به عنوان «انفجار نادانی» نام می برد! این نظریه میگوید: مدیران درجه یک، کسانی را استخدام میکنند که از خودشان بهتر و تواناتر هستند؛ اما افراد درجه دو و پایینتر، با نگرانی از دست دادن جایگاه خود، افرادی از خود پایینتر را استخدام می کنند و همینطور نفرات ردههای پایینتر نیز همین چرخه باطل را ادامه میدهند (چون مسلماً آنها هم نفرات درجه یک نیستند).لذا پس از مدتی با موجی فراگیر از افراد ضعیف و ناتوان در ساختار سازمان مواجه میشوید که معدود افراد توانمند را نیز ناامید و فلج می کنند!
این نظریه را میشود هم در زندگی شخصی به کار برد، هم در راهبری سازمانی و هم در عرصه کشورداری:
از خودتان بپرسید آیا با کسانی دوست هستم، که از من باهوشترند و مرا به نقد میکشند یا کسانی هستند که همرده من یا پایینترند و بیشتر مرا تأیید می کنند؟
در سازمان، از خودتان بپرسید آیا از استخدام و بکارگیری کسانی که از من باهوشتر، مطلعتر و کاربلدتر هستند ترس دارم؟ آیا تعداد کسانی که از من باهوشتر هستند در سازمان من به تعداد انگشتان یک دست می رسد؟
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
مقاله علمی
#روش_شناسی_نظریه_سیستمی_در_علوم_سیاسی
#تعریف_مفاهیم_کلی :
#روش_شناسی :
روش به معنای ابزار کسب دانش ، هرگونه ابزار مناسب برای رسیدن به مقصود ، قواعدی که هنگام بررسی و پژوهش به کار می روند و انسان را به کشف مجهولات و حل مشکلات هدایت می کنند را تعریف نموده اند .
#نظریه: قوانین و چارچوبی تلقی می شود که مفاهیم و متغیر ها را با یکدیگر مرتبط می سازد. ابزار فکری است که به ما کمک می کند تا دانسته های خود را سامان دهیم، سوالات با اهمیت مطرح نماییم و قادر می سازد با انتخاب روش های تحقیق صحیح را به صورت منظم و نه تصادفی به کار برده و معلومات خود را به دانستنی های رشته های دیگر پیوند زنیم.
#سیستم : سیستم در لغت به معنای نظام می باشد و در اصطلاح: موجودیتی که حیات آن از طریق روابط متقابل میان اجزا امکان پذیر است.
#گذری_بر_تاریخچه_تفکر_ما_قبل_سیستمی :
باز خوانی تاریخ اندیشه بشری نشان از وجود و غلبه دو جریان فکری دارد:
تفکر تجزیه گرایانه یا #اتمیسم :
« این دیدگاه معتقد است که پدیده ها متشکل از اجرایی هستند و هیچ خاصیتی را در هیچ مجموعه ای نمی توان یافت مگر آنکه آن خاصیت به گونه ای در تمام اجزای مجموعه نیز وجود خواهد داشت.»
از نظر این دیدگاه، خواص پدیده ها از خواص اجزای تشکیل دهنده شان تعیین می گردد و خود آنها نیز بر اساس تعاریف و مشخصات مربوط به اجزایشان تعریف می شود. تفکر مکانیستی و اصل برقراری زنجیره علت و معلولی مبنای چنین تفکری است.
نگرش مکانیستی نسبت به جهان و تفکر تجزیه گرایانه در علوم – به ویژه در فیزیک – به رغم دستاوردهای فراوان ، در مسائلی که متغیرهای زیادی را شامل می شدند و یا زمانی که نظام مورد توجه بود، ابزار مناسبی به شمار نمی رفت .
« با ظهور مسیحیت تفکر تجزیه گرایانه به رغم پیشینه ای که در نزد متفکران و فیلسوفان یونان باستان همچون لئوسپیوس ، دمکریت و فیثاغورث (قرن پنجم و ششم قبل از میلاد ) داشت، از رونق افتاد. این نحوه تفکر در تفکر شرقی – اسلامی نزد متفکرانی چون محمد زکریای رازی و ابوالحسن اشعری ( بنیانگذار مکتب اشاعره ) نیز مقبولیت داشت.
با شروع رنسانس در اروپا و کوشش های دانشمندانی نظیر گالیله و فرانسیس بیکن نگرش تجزیه گرایانه مجددا احیا شد. طی قرون شانزده تا نوزده میلادی با تلاش دکارت و و نیوتن اعتلای این نگرش باعث شاخه جدیدی به نام تجزیه گرایی شد که توانست موقعیت خود را به عنوان روشی مطمئن در جهت انجام مطالعات علمی تثبیت کند.»
#تفکر_کل_گرایانه_یا_ارگانیستی :
این نگرش از پیشینه ای طولانی برخوردار است. فلسفه و علوم زمانی متولد شدند که یونانیان باستان کشف و تامل درباره یک نظام یا نظام جهان شمول را که قابل درک بوده و از این رو در حوزه اندیشه و منطق قابل کنترل بود، فرا گرفتند.
« ارسطو در جهان بینی و مفاهیم کل گرایانه خود از این نظم جهانی یاد کرده است، این جمله ارسطو که: کل بیش از اجزا آن است در واقع پایه تفکر سیستمی است که همچنان اعتبار دارد ؛ این نوع تفکر در تاریخ و فرهنگ باستانی چین، هند، ایران و یونان دارای ریشه عمیق است. در دوره بعد اسکندرانی، رواقی و نوافلاطونی استمرار یافت.»
#احساس_نیاز_به_نگرش_نوین :
در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم پیشرفت علوم موجب آشنایی بشر با مسائلی شد که از پیچیدگی بیشتری و نگرش مکانیستی (جزء نگر) توانایی پاسخگویی به ان را نداشت و در بین متفکرین ضرورت تغییر گرش و رویکرد به شدت مورد توجه قرار گرفت .
ادامه دارد
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
مقاله علمی
#روش_شناسی_نظریه_سیستمی_در_علوم_سیاسی
#تعریف_مفاهیم_کلی :
#روش_شناسی :
روش به معنای ابزار کسب دانش ، هرگونه ابزار مناسب برای رسیدن به مقصود ، قواعدی که هنگام بررسی و پژوهش به کار می روند و انسان را به کشف مجهولات و حل مشکلات هدایت می کنند را تعریف نموده اند .
#نظریه: قوانین و چارچوبی تلقی می شود که مفاهیم و متغیر ها را با یکدیگر مرتبط می سازد. ابزار فکری است که به ما کمک می کند تا دانسته های خود را سامان دهیم، سوالات با اهمیت مطرح نماییم و قادر می سازد با انتخاب روش های تحقیق صحیح را به صورت منظم و نه تصادفی به کار برده و معلومات خود را به دانستنی های رشته های دیگر پیوند زنیم.
#سیستم : سیستم در لغت به معنای نظام می باشد و در اصطلاح: موجودیتی که حیات آن از طریق روابط متقابل میان اجزا امکان پذیر است.
#گذری_بر_تاریخچه_تفکر_ما_قبل_سیستمی :
باز خوانی تاریخ اندیشه بشری نشان از وجود و غلبه دو جریان فکری دارد:
تفکر تجزیه گرایانه یا #اتمیسم :
« این دیدگاه معتقد است که پدیده ها متشکل از اجرایی هستند و هیچ خاصیتی را در هیچ مجموعه ای نمی توان یافت مگر آنکه آن خاصیت به گونه ای در تمام اجزای مجموعه نیز وجود خواهد داشت.»
از نظر این دیدگاه، خواص پدیده ها از خواص اجزای تشکیل دهنده شان تعیین می گردد و خود آنها نیز بر اساس تعاریف و مشخصات مربوط به اجزایشان تعریف می شود. تفکر مکانیستی و اصل برقراری زنجیره علت و معلولی مبنای چنین تفکری است.
نگرش مکانیستی نسبت به جهان و تفکر تجزیه گرایانه در علوم – به ویژه در فیزیک – به رغم دستاوردهای فراوان ، در مسائلی که متغیرهای زیادی را شامل می شدند و یا زمانی که نظام مورد توجه بود، ابزار مناسبی به شمار نمی رفت .
« با ظهور مسیحیت تفکر تجزیه گرایانه به رغم پیشینه ای که در نزد متفکران و فیلسوفان یونان باستان همچون لئوسپیوس ، دمکریت و فیثاغورث (قرن پنجم و ششم قبل از میلاد ) داشت، از رونق افتاد. این نحوه تفکر در تفکر شرقی – اسلامی نزد متفکرانی چون محمد زکریای رازی و ابوالحسن اشعری ( بنیانگذار مکتب اشاعره ) نیز مقبولیت داشت.
با شروع رنسانس در اروپا و کوشش های دانشمندانی نظیر گالیله و فرانسیس بیکن نگرش تجزیه گرایانه مجددا احیا شد. طی قرون شانزده تا نوزده میلادی با تلاش دکارت و و نیوتن اعتلای این نگرش باعث شاخه جدیدی به نام تجزیه گرایی شد که توانست موقعیت خود را به عنوان روشی مطمئن در جهت انجام مطالعات علمی تثبیت کند.»
#تفکر_کل_گرایانه_یا_ارگانیستی :
این نگرش از پیشینه ای طولانی برخوردار است. فلسفه و علوم زمانی متولد شدند که یونانیان باستان کشف و تامل درباره یک نظام یا نظام جهان شمول را که قابل درک بوده و از این رو در حوزه اندیشه و منطق قابل کنترل بود، فرا گرفتند.
« ارسطو در جهان بینی و مفاهیم کل گرایانه خود از این نظم جهانی یاد کرده است، این جمله ارسطو که: کل بیش از اجزا آن است در واقع پایه تفکر سیستمی است که همچنان اعتبار دارد ؛ این نوع تفکر در تاریخ و فرهنگ باستانی چین، هند، ایران و یونان دارای ریشه عمیق است. در دوره بعد اسکندرانی، رواقی و نوافلاطونی استمرار یافت.»
#احساس_نیاز_به_نگرش_نوین :
در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم پیشرفت علوم موجب آشنایی بشر با مسائلی شد که از پیچیدگی بیشتری و نگرش مکانیستی (جزء نگر) توانایی پاسخگویی به ان را نداشت و در بین متفکرین ضرورت تغییر گرش و رویکرد به شدت مورد توجه قرار گرفت .
ادامه دارد
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from پیوند نگار
💎 #الگوهای_لیبرالیسم
#سوسیال_دمکراسی
بحران در اقتصاد سرمایهداری آزاد در طی سالهای 32- 1929 که همراه با افزایش بیکاری، سقوط قیمت سهام شرکتها، ورشکستگی، رکود و کاهش در سرمایه گذاری خارجی بود تحول عمدهای در نظام سرمایهداری به دنبال آورد و موجب افزایش دخالت حکومت در اقتصاد و تحول در ساخت دولت گردید.
#جان_منیارد_کنیز اقتصاددان معروف انگلیسی در کتاب خود تحت عنوان #نظریه_عمومی_پول_بهره_و_اشتغال (1936) اصول نظری اقداماتی را عرضه کرد که از سال 1930 به بعد توسط حکومتهای غربی به منظور بارزه با بحران اقتصادی اتخاذ شده بود.
استدلال اصلی کنیز این بود که :
اقتصاد سرمایه داری آزاد نمیتواند تعادل عرضه و تقاضا را برقرار کند و از این رو ذاتاً ثبات است. از همین رو دخالت دولت به منظور ایجاد تعادل در اقتصاد ضرورت مییابد.
راه حل کنیز این بود که:
دولت باید قدرت خود را در زمینۀ وضع مالیات و افزایش هزینه عمومی به منظور تضمین تقاضای مؤثر و اشتغال کامل به کار گیرد.
در حقیقت اصطلاح
« #سوسیال_دمکراسی » در آغاز در رابطه با جنبش سیاسی طبقۀ کارگری در اروپا به کار برده میشد و به مفهوم #اجتماعی_کردن_دمکراسی بود.
#سوسیال_دمکراتها خواهان تشکیل یک دولت رفاهی در کشورهای سرمایه داری بودند تا آموزش و پرورش رایگان، بهداشت رایگان، پرداخت حقوق به بیکاران و ملّی کردن صنایع بزرگ و مادر را تحقق بخشد.
#سوسیال_دمکراسی
بحران در اقتصاد سرمایهداری آزاد در طی سالهای 32- 1929 که همراه با افزایش بیکاری، سقوط قیمت سهام شرکتها، ورشکستگی، رکود و کاهش در سرمایه گذاری خارجی بود تحول عمدهای در نظام سرمایهداری به دنبال آورد و موجب افزایش دخالت حکومت در اقتصاد و تحول در ساخت دولت گردید.
#جان_منیارد_کنیز اقتصاددان معروف انگلیسی در کتاب خود تحت عنوان #نظریه_عمومی_پول_بهره_و_اشتغال (1936) اصول نظری اقداماتی را عرضه کرد که از سال 1930 به بعد توسط حکومتهای غربی به منظور بارزه با بحران اقتصادی اتخاذ شده بود.
استدلال اصلی کنیز این بود که :
اقتصاد سرمایه داری آزاد نمیتواند تعادل عرضه و تقاضا را برقرار کند و از این رو ذاتاً ثبات است. از همین رو دخالت دولت به منظور ایجاد تعادل در اقتصاد ضرورت مییابد.
راه حل کنیز این بود که:
دولت باید قدرت خود را در زمینۀ وضع مالیات و افزایش هزینه عمومی به منظور تضمین تقاضای مؤثر و اشتغال کامل به کار گیرد.
در حقیقت اصطلاح
« #سوسیال_دمکراسی » در آغاز در رابطه با جنبش سیاسی طبقۀ کارگری در اروپا به کار برده میشد و به مفهوم #اجتماعی_کردن_دمکراسی بود.
#سوسیال_دمکراتها خواهان تشکیل یک دولت رفاهی در کشورهای سرمایه داری بودند تا آموزش و پرورش رایگان، بهداشت رایگان، پرداخت حقوق به بیکاران و ملّی کردن صنایع بزرگ و مادر را تحقق بخشد.
Telegram
attach📎
Forwarded from پیوند نگار
⭕️ #نظریه_در_باره_هارتلند ( #قلب_کره_زمین)
اصطلاح هارتلند را ظاهرا اولین بار سر هلفورد مکیندر جغرافیدان انگلیسی در آغار قرن بیستم ( ١٩٠٤ ) و با موضوع و نقش ژئواستراتژیک وضع کرد، و از لحاظ مکانی آنرا بر فضای جغرافیایی بین ارتفاعات اورال، البرز-هندوکش، سیبری و اقیانوس منجمد شمالی تطبیق داد. از آن زمان تا کنون هارتلند بلحاظ موضوعی و مکانی دچار تغییر و تحول بوده است.
هارتلند به معنی قلب زمین، به لحاظ مفهومی عبارت است از مکان و فضای جغرافیایی پر قدرت در سطح کره زمین، که یک یا چند امر جهانی، و یا سیاست جهانی به آن پیوند خورده باشد. به عبارتی هارتلند مکان و فضای جغرافیایی برخوردار از پتانسیل قدرت است که حاوی یک یا چند ارزش یا صفتی است که کارکرد جهانی و کروی دارد. بنابراین هارتلند از حیث زمانی و مکانی و حتی موضوعی، ناپایدار و متغییر است.
بدین معنی که هارتلندها ثابت و ابدی نیستند، یعنی در بعد زمانی و تاریخی ممکن است ارزش و نقش یک هارتلند کم یا زیاد شود و یا حتی از بین برود. از لحاظ مکانی نیز ممکن است هارتلند در سطح سیاره زمین جابجا شود. بلحاظ موضوعی نیز نقش و کارکرد هارتلند ممکن است تغییر کند و موضوعات و مسائل جدیدی در زندگی بشر و جهان پدید آید که از اهمیت فوق العاده ای برخوردار شوند. بطور همزمان نیز ممکن است کره زمین دارای چند قلب و یا هارتلند باشد. یعنی متناسب با هر موضوع و یا ارزش و نقشی که قدرتمندانه ایفا میکند یک قلب خاص با حوزه نفوذ و یا کارکرد جهانی و کروی داشته باشد.
بر این اساس توان گفت که هارتلندها در بعد موضوعی متکثّرند، در بعد مکانی جابجا می شوند، و در بعد زمانی دچار فراز و فرود میگردند. در هر صورت آنها از حوزه نفوذ و یا کارکرد جهانی و کروی قدرتمند برخوردارند.
امروزه کره زمین قلبها و هارتلندهای مختلفی دارد. مثلا: شمال غرب آمریکا و اروپا هارتلندهای مالی و پولی، غرب آمریکا (کالیفرنیا) هارتلند فضای مجازی و فناوری اطلاعات، خلیج فارس هارتلند انرژی فسیلی، آمریکای شمالی هارتلند علمی و تکنولوژیک، شرق اروپا و اقیانوس آرام هارتلند ژئواستراتژیک، و آسیای جنوب غربی هارتلند بحران خیز جهان می باشند.
#تئوری_ژئواستراتژیک
#هارتلند
اصطلاح هارتلند را ظاهرا اولین بار سر هلفورد مکیندر جغرافیدان انگلیسی در آغار قرن بیستم ( ١٩٠٤ ) و با موضوع و نقش ژئواستراتژیک وضع کرد، و از لحاظ مکانی آنرا بر فضای جغرافیایی بین ارتفاعات اورال، البرز-هندوکش، سیبری و اقیانوس منجمد شمالی تطبیق داد. از آن زمان تا کنون هارتلند بلحاظ موضوعی و مکانی دچار تغییر و تحول بوده است.
هارتلند به معنی قلب زمین، به لحاظ مفهومی عبارت است از مکان و فضای جغرافیایی پر قدرت در سطح کره زمین، که یک یا چند امر جهانی، و یا سیاست جهانی به آن پیوند خورده باشد. به عبارتی هارتلند مکان و فضای جغرافیایی برخوردار از پتانسیل قدرت است که حاوی یک یا چند ارزش یا صفتی است که کارکرد جهانی و کروی دارد. بنابراین هارتلند از حیث زمانی و مکانی و حتی موضوعی، ناپایدار و متغییر است.
بدین معنی که هارتلندها ثابت و ابدی نیستند، یعنی در بعد زمانی و تاریخی ممکن است ارزش و نقش یک هارتلند کم یا زیاد شود و یا حتی از بین برود. از لحاظ مکانی نیز ممکن است هارتلند در سطح سیاره زمین جابجا شود. بلحاظ موضوعی نیز نقش و کارکرد هارتلند ممکن است تغییر کند و موضوعات و مسائل جدیدی در زندگی بشر و جهان پدید آید که از اهمیت فوق العاده ای برخوردار شوند. بطور همزمان نیز ممکن است کره زمین دارای چند قلب و یا هارتلند باشد. یعنی متناسب با هر موضوع و یا ارزش و نقشی که قدرتمندانه ایفا میکند یک قلب خاص با حوزه نفوذ و یا کارکرد جهانی و کروی داشته باشد.
بر این اساس توان گفت که هارتلندها در بعد موضوعی متکثّرند، در بعد مکانی جابجا می شوند، و در بعد زمانی دچار فراز و فرود میگردند. در هر صورت آنها از حوزه نفوذ و یا کارکرد جهانی و کروی قدرتمند برخوردارند.
امروزه کره زمین قلبها و هارتلندهای مختلفی دارد. مثلا: شمال غرب آمریکا و اروپا هارتلندهای مالی و پولی، غرب آمریکا (کالیفرنیا) هارتلند فضای مجازی و فناوری اطلاعات، خلیج فارس هارتلند انرژی فسیلی، آمریکای شمالی هارتلند علمی و تکنولوژیک، شرق اروپا و اقیانوس آرام هارتلند ژئواستراتژیک، و آسیای جنوب غربی هارتلند بحران خیز جهان می باشند.
#تئوری_ژئواستراتژیک
#هارتلند
Telegram
attach📎
Forwarded from اتچ بات
🔴 #شایسته_سالاری
#نظریه_انفجار_نادانی
کاواساکی نظریهپرداز مدیریت و از مشاوران شرکت Apple، پدیدهای را در سازمانهای اداری و صنعتی عنوان میکند که استیو جابز از آن به عنوان «انفجار نادانی» نام می برد! این نظریه میگوید:
مدیران درجه یک، کسانی را استخدام میکنند که از خودشان بهتر و تواناتر هستند؛ اما افراد درجه دو و پایینتر، با نگرانی از دست دادن جایگاه خود، افرادی از خود پایینتر را استخدام می کنند و همینطور نفرات ردههای پایینتر نیز همین چرخه باطل را ادامه میدهند (چون مسلماً آنها هم نفرات درجه یک نیستند).
لذا پس از مدتی با موجی فراگیر از افراد ضعیف و ناتوان در ساختار سازمان مواجه میشوید که معدود افراد توانمند را نیز ناامید و فلج می کنند!
این نظریه را میشود هم در زندگی شخصی به کار برد، هم در راهبری سازمانی و هم در عرصه کشورداری:
از خودتان بپرسید آیا با کسانی دوست هستم، که از من باهوشترند و مرا به نقد میکشند یا کسانی هستند که همرده من یا پایینترند و بیشتر مرا تأیید می کنند؟
در سازمان، از خودتان بپرسید آیا از استخدام و بکارگیری کسانی که از من باهوشتر، مطلعتر و کاربلدتر هستند ترس دارم؟
آیا تعداد کسانی که از من باهوشتر هستند در سازمان من به تعداد انگشتان یک دست می رسد؟
در سازمان سیاسی کشور اگر شاهد بروز فساد سیستماتیک هستیم یکی از عوامل موثر همین مساله انفجار نادانی است . با این تفاوت این انفحار نادانی از بالاترین رده های کشوری شروع می شود و حتی رهبر در بیت خود افرادی را به کار می گمارد که از خود او کم هوشتر و بیشتر از گروه چاپلوسان و افراد مطیع هستند و به این روش همه ساختار مدیریتی کشور پر می شود از افرادی چاپلوس و ناتوان و ناکارآمد که جز منافع حقیر شخصی چیزی در مخیله شان راه ندارد و هزینه چاپلوسی خود را با دزدی و اختلاس و استفاده از رانت و بهره مندی ار سفره انقلاب دریافت کرده و هرآنچه انجام می دهند را مجاز و محق می دانند به همین دلیل هست که قبح فساد ریخته و حتی کسانی که تا گلو در فساد غوطه می خورند در مردم آن هشدار می دهند . در واقع دز چنین سیستمی هیچ جایی برای شابسته سالاری وجود ندارد و هیچ شخص شایسته را تحمل نمیشود و ریشه و دلیل فرار مغزها و استعدادها در حوزه های مختلف نیز همین انفجار نادانی در کشور هست .
#نظریه_انفجار_نادانی
کاواساکی نظریهپرداز مدیریت و از مشاوران شرکت Apple، پدیدهای را در سازمانهای اداری و صنعتی عنوان میکند که استیو جابز از آن به عنوان «انفجار نادانی» نام می برد! این نظریه میگوید:
مدیران درجه یک، کسانی را استخدام میکنند که از خودشان بهتر و تواناتر هستند؛ اما افراد درجه دو و پایینتر، با نگرانی از دست دادن جایگاه خود، افرادی از خود پایینتر را استخدام می کنند و همینطور نفرات ردههای پایینتر نیز همین چرخه باطل را ادامه میدهند (چون مسلماً آنها هم نفرات درجه یک نیستند).
لذا پس از مدتی با موجی فراگیر از افراد ضعیف و ناتوان در ساختار سازمان مواجه میشوید که معدود افراد توانمند را نیز ناامید و فلج می کنند!
این نظریه را میشود هم در زندگی شخصی به کار برد، هم در راهبری سازمانی و هم در عرصه کشورداری:
از خودتان بپرسید آیا با کسانی دوست هستم، که از من باهوشترند و مرا به نقد میکشند یا کسانی هستند که همرده من یا پایینترند و بیشتر مرا تأیید می کنند؟
در سازمان، از خودتان بپرسید آیا از استخدام و بکارگیری کسانی که از من باهوشتر، مطلعتر و کاربلدتر هستند ترس دارم؟
آیا تعداد کسانی که از من باهوشتر هستند در سازمان من به تعداد انگشتان یک دست می رسد؟
در سازمان سیاسی کشور اگر شاهد بروز فساد سیستماتیک هستیم یکی از عوامل موثر همین مساله انفجار نادانی است . با این تفاوت این انفحار نادانی از بالاترین رده های کشوری شروع می شود و حتی رهبر در بیت خود افرادی را به کار می گمارد که از خود او کم هوشتر و بیشتر از گروه چاپلوسان و افراد مطیع هستند و به این روش همه ساختار مدیریتی کشور پر می شود از افرادی چاپلوس و ناتوان و ناکارآمد که جز منافع حقیر شخصی چیزی در مخیله شان راه ندارد و هزینه چاپلوسی خود را با دزدی و اختلاس و استفاده از رانت و بهره مندی ار سفره انقلاب دریافت کرده و هرآنچه انجام می دهند را مجاز و محق می دانند به همین دلیل هست که قبح فساد ریخته و حتی کسانی که تا گلو در فساد غوطه می خورند در مردم آن هشدار می دهند . در واقع دز چنین سیستمی هیچ جایی برای شابسته سالاری وجود ندارد و هیچ شخص شایسته را تحمل نمیشود و ریشه و دلیل فرار مغزها و استعدادها در حوزه های مختلف نیز همین انفجار نادانی در کشور هست .
Telegram
attach 📎