بروکلین
brooklyn
2015
فیلم بسیار جذاب و دوست داشتنی بروکلین محصول سال 2015 و در ژانر درام و رمانس.
به معنای واقعی تزلزل مناسب ترین واژه در لحظه های کلیدی جریان فیلم می باشد به گونه ای که در لحظاتی، بیننده در یک چالش درونی، در جایگاه دادن و گرفتن حق از شخص اول داستان قرار می گیرد. مخصوصا زمانی که در جریان فیلم متوجه می شویم که شخصیت شخص اول داستان، رونان سائوریس در نقش الیس، انسانی فوق العاده درون گرا، محافظه کار و با ادبی است. از طرفی اوضاع برای نقش اول داستان به گونه ای رقم میخورد که بازگشت دوباره به موطن با چرخش صد و هشتاد درجه ای شرایط معیشتی و کار رقم میخورد .
تزلزل و در نهایت تعقل، شاید از روی اجبار ولی نهایتا پذیرش شرایطی خاص با شیوه ی منحصر به فرد، این فیلم را باید دید تا با دنیا و زوایای بیشتری از انسان های درونگرا به لحاظ احساسی آشنا شد.
برای دیدن ویدیوهای بیشتر پیج اینستاگرامی علیرضا اخلاقی آفیشیال رو فراموش نکنید.
#IMDB: 103,429 7.5-10
#alirezaakhlaghitahlil #cinema #brooklyn #hollywood #movie #film #alireza_akhlaghi #alirezaakhlaghi #drama #romance
#علیرضا_اخلاقی #علیرضا_اخلاقی_تحلیل #سینما #بروکلین #هالیوود #فیلم #رمانس #درام
Nu. 2
brooklyn
2015
فیلم بسیار جذاب و دوست داشتنی بروکلین محصول سال 2015 و در ژانر درام و رمانس.
به معنای واقعی تزلزل مناسب ترین واژه در لحظه های کلیدی جریان فیلم می باشد به گونه ای که در لحظاتی، بیننده در یک چالش درونی، در جایگاه دادن و گرفتن حق از شخص اول داستان قرار می گیرد. مخصوصا زمانی که در جریان فیلم متوجه می شویم که شخصیت شخص اول داستان، رونان سائوریس در نقش الیس، انسانی فوق العاده درون گرا، محافظه کار و با ادبی است. از طرفی اوضاع برای نقش اول داستان به گونه ای رقم میخورد که بازگشت دوباره به موطن با چرخش صد و هشتاد درجه ای شرایط معیشتی و کار رقم میخورد .
تزلزل و در نهایت تعقل، شاید از روی اجبار ولی نهایتا پذیرش شرایطی خاص با شیوه ی منحصر به فرد، این فیلم را باید دید تا با دنیا و زوایای بیشتری از انسان های درونگرا به لحاظ احساسی آشنا شد.
برای دیدن ویدیوهای بیشتر پیج اینستاگرامی علیرضا اخلاقی آفیشیال رو فراموش نکنید.
#IMDB: 103,429 7.5-10
#alirezaakhlaghitahlil #cinema #brooklyn #hollywood #movie #film #alireza_akhlaghi #alirezaakhlaghi #drama #romance
#علیرضا_اخلاقی #علیرضا_اخلاقی_تحلیل #سینما #بروکلین #هالیوود #فیلم #رمانس #درام
Nu. 2
سه رنگ: آبی
three colour: blue
1993
فیلم بسیار جذاب و دوست داشتنی آبی یکی از فیلم های سه گانه ی سینمای کیشلفسکی کارگردان متبحر و مشهور کشور لهستان می باشد. همونطور که مستحضر هستید سه گانه آبی سفید و قرمز مترادف و مکمل هم تولید شدند البته با داستان هایی جدا از هم که ارتباطاتی رو می توان در یکدیگر نسبت به هم پیدا کرد.
با مرگ ناگهانی شوهر و فرزند، زندگی به گونه ای دیگر مسیر خود را پیدا کرد. یک نوع گیجی مفرط در جهت پیدا کردن راهی که ژولی (شخصیت اول داستان) را به نوعی آرامش هرچند سطحی برساند.
پیدا کردن این راه در شروع مسیر به صورت آزمون و خطا پیش میرود به طوری که در وهله اول داستان یک رابطه بی قید و شرط نزدیک اما واگرانه تجربه می شود و در وهله بعدی کوچ. راه جدید آنقدر نامعلوم بود که زمانی که ژولی از خانه برای همیشه می رفت، دستان خود را به دیوار می کشید که نشانگر نوعی مجازات برای فرار و عدم رویارویی با حقیقت محض اتفاق پیش روست. مسیر داستان به گونه ای پیش میرود که انگار بدشانسی ها تمام نشده؛ اقدام به خودکشی، رویارویی با موش ها، چالش اخراج زن بدنام ساختمان و همینطور رویارویی با مادر آلزایمری، پازل سیاه را کامل می کند. با اینحال شخصیت نترس و محافظه کار داستان رویکرد هم منفعل و هم رادیکال را به نمایش می گذارد. رویکرد مبارزه با بچه موش ها تا حدودی رادیکال گونه به نمایش درمی آید تا آنجایی که مخاطب هنوز فراموش نکرده است که در ابتدای فیلم، شخصیت اول داستان شاهد مرگ فرزند خود هم بوده. رها کردن گربه در خانه برای مبارزه با موش ها و همینطور پاره کردن نت های موسیقی اتحاد اروپا، انگار نمونه های بارز و مشخصی از یک نوع انتقام ناخودآگاهانه می باشد تا زمانی که ورق بر می گردد:
رویارویی با معشوقه همسر از دست رفته به همراه فرزند، منجر به چرخش فیلم می شود تا آنجایی که می بینیم، آبی سه گانه کیشلفسکی در انتها، موسیقی را ادامه می دهد.
در این فیلم میبینیم که المان ها هر چند ساده به خوبی نمایش داده می شوند:
آویز آبی، گردنبند صلیب، فلوت زن، نشانه های مکررا بارز فیلم می باشند که حتی تکرارشون هم جذابند.
موسیقی در جریان فیلم گاها در نقش متجاوز ظاهر می شود ولی تاثیرگذار خط داستان را طی می کند.
#IMDB: 70,466 8-10
#alirezaakhlaghitahlil #cinema #threecolourblue #movie #film #alireza_akhlaghi #alirezaakhlaghi #drama #dram #music #mystery
#kieslowski #علیرضا_اخلاقی #علیرضا_اخلاقی_تحلیل #سینما #سه_رنگ_آبی #کیشلوفسکی #فیلم #رمانس #درام #موسیقی #مرموز
Nu. 3
@purpleadventures
three colour: blue
1993
فیلم بسیار جذاب و دوست داشتنی آبی یکی از فیلم های سه گانه ی سینمای کیشلفسکی کارگردان متبحر و مشهور کشور لهستان می باشد. همونطور که مستحضر هستید سه گانه آبی سفید و قرمز مترادف و مکمل هم تولید شدند البته با داستان هایی جدا از هم که ارتباطاتی رو می توان در یکدیگر نسبت به هم پیدا کرد.
با مرگ ناگهانی شوهر و فرزند، زندگی به گونه ای دیگر مسیر خود را پیدا کرد. یک نوع گیجی مفرط در جهت پیدا کردن راهی که ژولی (شخصیت اول داستان) را به نوعی آرامش هرچند سطحی برساند.
پیدا کردن این راه در شروع مسیر به صورت آزمون و خطا پیش میرود به طوری که در وهله اول داستان یک رابطه بی قید و شرط نزدیک اما واگرانه تجربه می شود و در وهله بعدی کوچ. راه جدید آنقدر نامعلوم بود که زمانی که ژولی از خانه برای همیشه می رفت، دستان خود را به دیوار می کشید که نشانگر نوعی مجازات برای فرار و عدم رویارویی با حقیقت محض اتفاق پیش روست. مسیر داستان به گونه ای پیش میرود که انگار بدشانسی ها تمام نشده؛ اقدام به خودکشی، رویارویی با موش ها، چالش اخراج زن بدنام ساختمان و همینطور رویارویی با مادر آلزایمری، پازل سیاه را کامل می کند. با اینحال شخصیت نترس و محافظه کار داستان رویکرد هم منفعل و هم رادیکال را به نمایش می گذارد. رویکرد مبارزه با بچه موش ها تا حدودی رادیکال گونه به نمایش درمی آید تا آنجایی که مخاطب هنوز فراموش نکرده است که در ابتدای فیلم، شخصیت اول داستان شاهد مرگ فرزند خود هم بوده. رها کردن گربه در خانه برای مبارزه با موش ها و همینطور پاره کردن نت های موسیقی اتحاد اروپا، انگار نمونه های بارز و مشخصی از یک نوع انتقام ناخودآگاهانه می باشد تا زمانی که ورق بر می گردد:
رویارویی با معشوقه همسر از دست رفته به همراه فرزند، منجر به چرخش فیلم می شود تا آنجایی که می بینیم، آبی سه گانه کیشلفسکی در انتها، موسیقی را ادامه می دهد.
در این فیلم میبینیم که المان ها هر چند ساده به خوبی نمایش داده می شوند:
آویز آبی، گردنبند صلیب، فلوت زن، نشانه های مکررا بارز فیلم می باشند که حتی تکرارشون هم جذابند.
موسیقی در جریان فیلم گاها در نقش متجاوز ظاهر می شود ولی تاثیرگذار خط داستان را طی می کند.
#IMDB: 70,466 8-10
#alirezaakhlaghitahlil #cinema #threecolourblue #movie #film #alireza_akhlaghi #alirezaakhlaghi #drama #dram #music #mystery
#kieslowski #علیرضا_اخلاقی #علیرضا_اخلاقی_تحلیل #سینما #سه_رنگ_آبی #کیشلوفسکی #فیلم #رمانس #درام #موسیقی #مرموز
Nu. 3
@purpleadventures
سه رنگ سفید
threeclours: white
#کارگردان:
#krzysztof_kieslowski #کریستوف_کیشلوفسکی
آغازی دراماتیک سنگ بنای فیلم سفید، دومین فیلم، از مجموعه سه رنگ سینمای کیشلوفسکیست. استیصال یک عاشق درمانده که تمامیت خود را در گرو ازدواجی ناکام قرار می دهد و از پس آن جز درماندگی و واماندگی، چیزی نصیب آن نمی شود. سطحی نزدیک به زیر صفر، که قاعدتا از تحمل هیچ انسانی وارد نیست. رویایی با میکلای که یک هموطن لهستانیست، آغازگر موفقیت پیش روست. البته سیکل موفقیت بعد از مهاجرت، سرعتی بس بالا دارد که اینطور موفقیت را در کل و در دنیای واقع متصور نیستیم اما مکارگی و یا تا حدودی می توان گفت زرنگی شخص اول داستان، پله های ترقی برای او را رقم میزند.
رویارویی و پذیرش با موضوع قتل نقطه عطف داستان است که به خوبی از پس اجرا و کنترل آن برآمده اند و این از خصوصیات کارگردان حاذق آن است.
سه بخش مهم استیصال، موفقیت و بازی، پازل فیلم را کامل می کند. پارت سوم داستان آغازگر بازی است که کارول از اول در سر می پروراند و در طول فیلم پیگیر انتقامی عاطفی از دومینیک است. سرخورگی را با مکارگی به اتمام می رساند و اینکه به هدف خود میرسد یا نه را باید دید...
فیلم های کیشلوفسکی را به این دلیل باید دید که حامل پیام های آرمانگرایانه نیست. از پس سادگی مسائل، داستان های تکرویی اجرا می شود که هنر هفتم را به معنای واقع در واقعیت روایت گونه مسائل هر چند سطحی می تواند نشان دهد و این نشان، بزرگترین افتخار هنر، هم برای او و هم سینماست.
برای دیدن ویدیوهای بیشتر در این زمینه اینستاگرام علیرضا اخلاقی آفیشیال رو فراموش نکنید. پایدار باشید.
#IMDB 50,230 7.7 -10
#alirezaakhlaghitahlil #alirezaakhlaghi #cinema #alireza_akhlaghi #threecolourwhite #movie #film #drama #romance
1994
#علیرضا_اخلاقی #علیرضا_اخلاقی_تحلیل #سینما #تحلیل #تحلیل_فیلم #سینما #فیلم #سه_رنگ_سفید #درام #رمانس
Nu. 4
@purpleadventures
threeclours: white
#کارگردان:
#krzysztof_kieslowski #کریستوف_کیشلوفسکی
آغازی دراماتیک سنگ بنای فیلم سفید، دومین فیلم، از مجموعه سه رنگ سینمای کیشلوفسکیست. استیصال یک عاشق درمانده که تمامیت خود را در گرو ازدواجی ناکام قرار می دهد و از پس آن جز درماندگی و واماندگی، چیزی نصیب آن نمی شود. سطحی نزدیک به زیر صفر، که قاعدتا از تحمل هیچ انسانی وارد نیست. رویایی با میکلای که یک هموطن لهستانیست، آغازگر موفقیت پیش روست. البته سیکل موفقیت بعد از مهاجرت، سرعتی بس بالا دارد که اینطور موفقیت را در کل و در دنیای واقع متصور نیستیم اما مکارگی و یا تا حدودی می توان گفت زرنگی شخص اول داستان، پله های ترقی برای او را رقم میزند.
رویارویی و پذیرش با موضوع قتل نقطه عطف داستان است که به خوبی از پس اجرا و کنترل آن برآمده اند و این از خصوصیات کارگردان حاذق آن است.
سه بخش مهم استیصال، موفقیت و بازی، پازل فیلم را کامل می کند. پارت سوم داستان آغازگر بازی است که کارول از اول در سر می پروراند و در طول فیلم پیگیر انتقامی عاطفی از دومینیک است. سرخورگی را با مکارگی به اتمام می رساند و اینکه به هدف خود میرسد یا نه را باید دید...
فیلم های کیشلوفسکی را به این دلیل باید دید که حامل پیام های آرمانگرایانه نیست. از پس سادگی مسائل، داستان های تکرویی اجرا می شود که هنر هفتم را به معنای واقع در واقعیت روایت گونه مسائل هر چند سطحی می تواند نشان دهد و این نشان، بزرگترین افتخار هنر، هم برای او و هم سینماست.
برای دیدن ویدیوهای بیشتر در این زمینه اینستاگرام علیرضا اخلاقی آفیشیال رو فراموش نکنید. پایدار باشید.
#IMDB 50,230 7.7 -10
#alirezaakhlaghitahlil #alirezaakhlaghi #cinema #alireza_akhlaghi #threecolourwhite #movie #film #drama #romance
1994
#علیرضا_اخلاقی #علیرضا_اخلاقی_تحلیل #سینما #تحلیل #تحلیل_فیلم #سینما #فیلم #سه_رنگ_سفید #درام #رمانس
Nu. 4
@purpleadventures
فیلم سه رنگ: قرمز
Three colour: red
#کارگردان:
#کریستوف_کیشلوفسکی
#krzysztof_kieslowski
سه گانه ای سه وجهی به نشان تبلیغ اصلی فیلم، دو مثلث کلی پکیج آبی سفید و قرمز کیشلوفسکی را کامل می کند.
فیلم قرمز، انتهای بسته فیلم ها است، آنجا تنها جاییست که همگی به هم می پیوندند و نجات یافتگانی هستند بی ربط و مربوط که شما سرآخر متوجه می شوید که دلیل افتراق سه داستان که نهایتا از آخر، به صورت به هم پیوسته مشتق می شود، چیست.
رگه هایی از حضور بعضی از شخصیت ها در فیلم های دیگر هست که کلید نشان حضور آخر را توجیه می کند.
ما بی دلیل از کنار یکدیگر عبور می کنیم و می رویم بی آنکه عبوری اتفاقی، نشانی از حضوری ناگهانی بروز دهد و این یعنی زندگی، یعنی حادثه و اتفاق.
از دل آن، هر کس زندگی خود را دارد و برای خود معترف است
قرمز روایتگر تنهایی، همانند فیلم آبی، و خیانت، همانند فیلم سفید. اما متفاوت تر از آنها به صورتی داستان سه شخصیت را روایت می کند که با یکدیگر در روزمرگی و خواست، متعامل می شوند.
روزمرگی را می توان به تصادف با سگ مرتبط دانست آنجا که این اتفاق منجر به رویارویی با قاضی بازنشسته مبسوط می شود و دیالوگ های دوستداشتنی آنها و خواست دقیقا آنجا معنی پیدا می کند که اتفاقاتی منجر به توجه آندو به یکدیگر... اما در کل علی رغم نمره بالاتر آی ام دی بی به قرمز، آبی و سفید را پررنگ تر می توان دید و بخش روشن فیلم قرمز را به آخر زنجیره وار آن.
#IMDB: 71,082 8.1-10
#alirezaakhlaghitahlil #alirezaakhlaghi #cinema #alireza_akhlaghi #threecolourred #movie #film #drama #mystery #romance
#علیرضا_اخلاقی #علیرضا_اخلاقی_تحلیل #سینما #تحلیل #تحلیل_فیلم #سینما #سه_رنگ_قرمز #درام #مرموز #رمانس
Nu.5
@purpleadventures
Three colour: red
#کارگردان:
#کریستوف_کیشلوفسکی
#krzysztof_kieslowski
سه گانه ای سه وجهی به نشان تبلیغ اصلی فیلم، دو مثلث کلی پکیج آبی سفید و قرمز کیشلوفسکی را کامل می کند.
فیلم قرمز، انتهای بسته فیلم ها است، آنجا تنها جاییست که همگی به هم می پیوندند و نجات یافتگانی هستند بی ربط و مربوط که شما سرآخر متوجه می شوید که دلیل افتراق سه داستان که نهایتا از آخر، به صورت به هم پیوسته مشتق می شود، چیست.
رگه هایی از حضور بعضی از شخصیت ها در فیلم های دیگر هست که کلید نشان حضور آخر را توجیه می کند.
ما بی دلیل از کنار یکدیگر عبور می کنیم و می رویم بی آنکه عبوری اتفاقی، نشانی از حضوری ناگهانی بروز دهد و این یعنی زندگی، یعنی حادثه و اتفاق.
از دل آن، هر کس زندگی خود را دارد و برای خود معترف است
قرمز روایتگر تنهایی، همانند فیلم آبی، و خیانت، همانند فیلم سفید. اما متفاوت تر از آنها به صورتی داستان سه شخصیت را روایت می کند که با یکدیگر در روزمرگی و خواست، متعامل می شوند.
روزمرگی را می توان به تصادف با سگ مرتبط دانست آنجا که این اتفاق منجر به رویارویی با قاضی بازنشسته مبسوط می شود و دیالوگ های دوستداشتنی آنها و خواست دقیقا آنجا معنی پیدا می کند که اتفاقاتی منجر به توجه آندو به یکدیگر... اما در کل علی رغم نمره بالاتر آی ام دی بی به قرمز، آبی و سفید را پررنگ تر می توان دید و بخش روشن فیلم قرمز را به آخر زنجیره وار آن.
#IMDB: 71,082 8.1-10
#alirezaakhlaghitahlil #alirezaakhlaghi #cinema #alireza_akhlaghi #threecolourred #movie #film #drama #mystery #romance
#علیرضا_اخلاقی #علیرضا_اخلاقی_تحلیل #سینما #تحلیل #تحلیل_فیلم #سینما #سه_رنگ_قرمز #درام #مرموز #رمانس
Nu.5
@purpleadventures
سال ۹۵ فیلمی در جشنواره سالیانه ایران حضور پیدا کرد که به تنهایی گویای کفایت و غنای هنر هفتم ایرانی بود.
هنرمندی چندباره ی نوید محمد زاده اینبار در نقش بازیگر مکمل، عیار فیلم محسوب می شد و او توانست یکبار دیگر توانایی های خود را به رخ بکشد.
حضور دوباره ی وحید جلیلوند در نقش کارگردان در دومین اثرش، اقبال پروژه را بیشتر کرد و او هم جایزه ی بهترین کارگردانی را از آن خود کرد.
این پایان ماجرا نبود. بدون تاریخ، بدون امضا موفق شد جوایز دیگری را هم در عرصه های جهانی از جمله جشنواره فیلم ونیز و جشنواره بین المللی فیلم شیکاگو را از آن خود کند و مطمئنا این پایان ماجرا نیست.
فیلم نامه ای قوی و ماجرایی بس قابل تامل که مخاطب را به شدت وارد همذات پنداری با دو قطب داستان یعنی امیر آقایی در نقش دکتر کاوه نریمان و از طرفی نوید محمدزاده در نقش موسی می کند.
کشمکش حاصل از تقابل دو جریان، در پرده اول و پرده دوم داستان اوج خود را حفظ می کند ولی در پرده سوم که اوج داستان را مورد نظر است، ماهیتی مدرن پیدا کرده و ادامه جریان به مخاطب واگذار می شود، نمونه ای که مشابه آن را در برخی آثار موفق سینمای ایران شاهد بودیم.
به واقع آنچه در کل منتقدین را از دادن ستاره های کامل به اثر منع می کند را می توان در چند سوال کلیدی خلاصه کرد که البته قابل تامل است.
این موضوع همیشه در بدنه هنر هفتم جای دارد که ما انتظار نداریم اثری بی نقص ماحصل کار باشد.
فیلم یک سکانس کلیدی را ندارد که صرفا روایت می شود. سکانسی که اگر بود، غنا و نقطه ی اوج اثر را بیشتر به رخ می کشید.
صحنه ی مجادله ی موسی با مرغ فروش اگر تا نقطه ی آخر ادامه پیدا می کرد، اوج تداوم داستانی را به لحاظ اثرگذاری به مخاطبان هدیه می کرد. اینکه اوج داستان صرفا روایت شود، کافی نیست.
از طرفی میزان حساسیت دکتر کاوه نریمان به هسته ی اصلی داستان یعنی امیرعلی حتی در سکانس های اولیه، یعنی قبل از اتفاق نقطه عطف داستان، می تواند نوعی حساسیت تصنعی تلقی شود.
حساسیت های او در بدنه داستان ادامه پیدا می کند به طوریکه حتی با همسر خود به مجادله بر می خیزد. این دو جنبه را از دو زاویه می توان بررسی کرد. زاویه اول میزان حساسیت نظر او نسبت به پیش آمدی که خود مسبب آن بوده که احساس مسئولیتی عمیق را معنی می دهد.
به طوری که خود نکوهش گری او منجر به اقدام او برای اهمال کاری هایش می شود.
زاویه ی دیگر، حساسیت بیش از حد او نسبت به وسواس های فکریش جدای از مسئله ی مسئولیت اجتماعی که کل جریان را خود مسبب می داند.
البته که از بدنه اتفاق اولیه جریان به اینجا کشیده می شود و این مسئله قابل تامل است که انسانی در قامت قضا باید از آن بگذرد یا به آن دامن زند.
اگرچه شیرازه ی اصلی فیلم از وسواس روانی دکتر نریمان منبعث می شود ولی معنای اصلی فیلم را می توان از زاویه ای تقابل وجدان و اخلاق دید.
می توان اینگونه ادعا کرد که خروجی کار به صورت کلی اثری کم نقص را بوجود آورده و مخاطبان خاص سینما را نهایتا به این نتیجه سوق می دهد که: وحید جلیلوند کارگردان خوش فکریست
#علیرضا_اخلاقی_تحلیل
@purpleadventures
هنرمندی چندباره ی نوید محمد زاده اینبار در نقش بازیگر مکمل، عیار فیلم محسوب می شد و او توانست یکبار دیگر توانایی های خود را به رخ بکشد.
حضور دوباره ی وحید جلیلوند در نقش کارگردان در دومین اثرش، اقبال پروژه را بیشتر کرد و او هم جایزه ی بهترین کارگردانی را از آن خود کرد.
این پایان ماجرا نبود. بدون تاریخ، بدون امضا موفق شد جوایز دیگری را هم در عرصه های جهانی از جمله جشنواره فیلم ونیز و جشنواره بین المللی فیلم شیکاگو را از آن خود کند و مطمئنا این پایان ماجرا نیست.
فیلم نامه ای قوی و ماجرایی بس قابل تامل که مخاطب را به شدت وارد همذات پنداری با دو قطب داستان یعنی امیر آقایی در نقش دکتر کاوه نریمان و از طرفی نوید محمدزاده در نقش موسی می کند.
کشمکش حاصل از تقابل دو جریان، در پرده اول و پرده دوم داستان اوج خود را حفظ می کند ولی در پرده سوم که اوج داستان را مورد نظر است، ماهیتی مدرن پیدا کرده و ادامه جریان به مخاطب واگذار می شود، نمونه ای که مشابه آن را در برخی آثار موفق سینمای ایران شاهد بودیم.
به واقع آنچه در کل منتقدین را از دادن ستاره های کامل به اثر منع می کند را می توان در چند سوال کلیدی خلاصه کرد که البته قابل تامل است.
این موضوع همیشه در بدنه هنر هفتم جای دارد که ما انتظار نداریم اثری بی نقص ماحصل کار باشد.
فیلم یک سکانس کلیدی را ندارد که صرفا روایت می شود. سکانسی که اگر بود، غنا و نقطه ی اوج اثر را بیشتر به رخ می کشید.
صحنه ی مجادله ی موسی با مرغ فروش اگر تا نقطه ی آخر ادامه پیدا می کرد، اوج تداوم داستانی را به لحاظ اثرگذاری به مخاطبان هدیه می کرد. اینکه اوج داستان صرفا روایت شود، کافی نیست.
از طرفی میزان حساسیت دکتر کاوه نریمان به هسته ی اصلی داستان یعنی امیرعلی حتی در سکانس های اولیه، یعنی قبل از اتفاق نقطه عطف داستان، می تواند نوعی حساسیت تصنعی تلقی شود.
حساسیت های او در بدنه داستان ادامه پیدا می کند به طوریکه حتی با همسر خود به مجادله بر می خیزد. این دو جنبه را از دو زاویه می توان بررسی کرد. زاویه اول میزان حساسیت نظر او نسبت به پیش آمدی که خود مسبب آن بوده که احساس مسئولیتی عمیق را معنی می دهد.
به طوری که خود نکوهش گری او منجر به اقدام او برای اهمال کاری هایش می شود.
زاویه ی دیگر، حساسیت بیش از حد او نسبت به وسواس های فکریش جدای از مسئله ی مسئولیت اجتماعی که کل جریان را خود مسبب می داند.
البته که از بدنه اتفاق اولیه جریان به اینجا کشیده می شود و این مسئله قابل تامل است که انسانی در قامت قضا باید از آن بگذرد یا به آن دامن زند.
اگرچه شیرازه ی اصلی فیلم از وسواس روانی دکتر نریمان منبعث می شود ولی معنای اصلی فیلم را می توان از زاویه ای تقابل وجدان و اخلاق دید.
می توان اینگونه ادعا کرد که خروجی کار به صورت کلی اثری کم نقص را بوجود آورده و مخاطبان خاص سینما را نهایتا به این نتیجه سوق می دهد که: وحید جلیلوند کارگردان خوش فکریست
#علیرضا_اخلاقی_تحلیل
@purpleadventures
Forwarded from I am VLOGGER
سال ۹۵ فیلمی در جشنواره سالیانه ایران حضور پیدا کرد که به تنهایی گویای کفایت و غنای هنر هفتم ایرانی بود.
هنرمندی چندباره ی نوید محمد زاده اینبار در نقش بازیگر مکمل، عیار فیلم محسوب می شد و او توانست یکبار دیگر توانایی های خود را به رخ بکشد.
حضور دوباره ی وحید جلیلوند در نقش کارگردان در دومین اثرش، اقبال پروژه را بیشتر کرد و او هم جایزه ی بهترین کارگردانی را از آن خود کرد.
این پایان ماجرا نبود. بدون تاریخ، بدون امضا موفق شد جوایز دیگری را هم در عرصه های جهانی از جمله جشنواره فیلم ونیز و جشنواره بین المللی فیلم شیکاگو را از آن خود کند و مطمئنا این پایان ماجرا نیست.
فیلم نامه ای قوی و ماجرایی بس قابل تامل که مخاطب را به شدت وارد همذات پنداری با دو قطب داستان یعنی امیر آقایی در نقش دکتر کاوه نریمان و از طرفی نوید محمدزاده در نقش موسی می کند.
کشمکش حاصل از تقابل دو جریان، در پرده اول و پرده دوم داستان اوج خود را حفظ می کند ولی در پرده سوم که اوج داستان را مورد نظر است، ماهیتی مدرن پیدا کرده و ادامه جریان به مخاطب واگذار می شود، نمونه ای که مشابه آن را در برخی آثار موفق سینمای ایران شاهد بودیم.
به واقع آنچه در کل منتقدین را از دادن ستاره های کامل به اثر منع می کند را می توان در چند سوال کلیدی خلاصه کرد که البته قابل تامل است.
این موضوع همیشه در بدنه هنر هفتم جای دارد که ما انتظار نداریم اثری بی نقص ماحصل کار باشد.
فیلم یک سکانس کلیدی را ندارد که صرفا روایت می شود. سکانسی که اگر بود، غنا و نقطه ی اوج اثر را بیشتر به رخ می کشید.
صحنه ی مجادله ی موسی با مرغ فروش اگر تا نقطه ی آخر ادامه پیدا می کرد، اوج تداوم داستانی را به لحاظ اثرگذاری به مخاطبان هدیه می کرد. اینکه اوج داستان صرفا روایت شود، کافی نیست.
از طرفی میزان حساسیت دکتر کاوه نریمان به هسته ی اصلی داستان یعنی امیرعلی حتی در سکانس های اولیه، یعنی قبل از اتفاق نقطه عطف داستان، می تواند نوعی حساسیت تصنعی تلقی شود.
حساسیت های او در بدنه داستان ادامه پیدا می کند به طوریکه حتی با همسر خود به مجادله بر می خیزد. این دو جنبه را از دو زاویه می توان بررسی کرد. زاویه اول میزان حساسیت نظر او نسبت به پیش آمدی که خود مسبب آن بوده که احساس مسئولیتی عمیق را معنی می دهد.
به طوری که خود نکوهش گری او منجر به اقدام او برای اهمال کاری هایش می شود.
زاویه ی دیگر، حساسیت بیش از حد او نسبت به وسواس های فکریش جدای از مسئله ی مسئولیت اجتماعی که کل جریان را خود مسبب می داند.
البته که از بدنه اتفاق اولیه جریان به اینجا کشیده می شود و این مسئله قابل تامل است که انسانی در قامت قضا باید از آن بگذرد یا به آن دامن زند.
اگرچه شیرازه ی اصلی فیلم از وسواس روانی دکتر نریمان منبعث می شود ولی معنای اصلی فیلم را می توان از زاویه ای تقابل وجدان و اخلاق دید.
می توان اینگونه ادعا کرد که خروجی کار به صورت کلی اثری کم نقص را بوجود آورده و مخاطبان خاص سینما را نهایتا به این نتیجه سوق می دهد که: وحید جلیلوند کارگردان خوش فکریست
#علیرضا_اخلاقی_تحلیل
@purpleadventures
هنرمندی چندباره ی نوید محمد زاده اینبار در نقش بازیگر مکمل، عیار فیلم محسوب می شد و او توانست یکبار دیگر توانایی های خود را به رخ بکشد.
حضور دوباره ی وحید جلیلوند در نقش کارگردان در دومین اثرش، اقبال پروژه را بیشتر کرد و او هم جایزه ی بهترین کارگردانی را از آن خود کرد.
این پایان ماجرا نبود. بدون تاریخ، بدون امضا موفق شد جوایز دیگری را هم در عرصه های جهانی از جمله جشنواره فیلم ونیز و جشنواره بین المللی فیلم شیکاگو را از آن خود کند و مطمئنا این پایان ماجرا نیست.
فیلم نامه ای قوی و ماجرایی بس قابل تامل که مخاطب را به شدت وارد همذات پنداری با دو قطب داستان یعنی امیر آقایی در نقش دکتر کاوه نریمان و از طرفی نوید محمدزاده در نقش موسی می کند.
کشمکش حاصل از تقابل دو جریان، در پرده اول و پرده دوم داستان اوج خود را حفظ می کند ولی در پرده سوم که اوج داستان را مورد نظر است، ماهیتی مدرن پیدا کرده و ادامه جریان به مخاطب واگذار می شود، نمونه ای که مشابه آن را در برخی آثار موفق سینمای ایران شاهد بودیم.
به واقع آنچه در کل منتقدین را از دادن ستاره های کامل به اثر منع می کند را می توان در چند سوال کلیدی خلاصه کرد که البته قابل تامل است.
این موضوع همیشه در بدنه هنر هفتم جای دارد که ما انتظار نداریم اثری بی نقص ماحصل کار باشد.
فیلم یک سکانس کلیدی را ندارد که صرفا روایت می شود. سکانسی که اگر بود، غنا و نقطه ی اوج اثر را بیشتر به رخ می کشید.
صحنه ی مجادله ی موسی با مرغ فروش اگر تا نقطه ی آخر ادامه پیدا می کرد، اوج تداوم داستانی را به لحاظ اثرگذاری به مخاطبان هدیه می کرد. اینکه اوج داستان صرفا روایت شود، کافی نیست.
از طرفی میزان حساسیت دکتر کاوه نریمان به هسته ی اصلی داستان یعنی امیرعلی حتی در سکانس های اولیه، یعنی قبل از اتفاق نقطه عطف داستان، می تواند نوعی حساسیت تصنعی تلقی شود.
حساسیت های او در بدنه داستان ادامه پیدا می کند به طوریکه حتی با همسر خود به مجادله بر می خیزد. این دو جنبه را از دو زاویه می توان بررسی کرد. زاویه اول میزان حساسیت نظر او نسبت به پیش آمدی که خود مسبب آن بوده که احساس مسئولیتی عمیق را معنی می دهد.
به طوری که خود نکوهش گری او منجر به اقدام او برای اهمال کاری هایش می شود.
زاویه ی دیگر، حساسیت بیش از حد او نسبت به وسواس های فکریش جدای از مسئله ی مسئولیت اجتماعی که کل جریان را خود مسبب می داند.
البته که از بدنه اتفاق اولیه جریان به اینجا کشیده می شود و این مسئله قابل تامل است که انسانی در قامت قضا باید از آن بگذرد یا به آن دامن زند.
اگرچه شیرازه ی اصلی فیلم از وسواس روانی دکتر نریمان منبعث می شود ولی معنای اصلی فیلم را می توان از زاویه ای تقابل وجدان و اخلاق دید.
می توان اینگونه ادعا کرد که خروجی کار به صورت کلی اثری کم نقص را بوجود آورده و مخاطبان خاص سینما را نهایتا به این نتیجه سوق می دهد که: وحید جلیلوند کارگردان خوش فکریست
#علیرضا_اخلاقی_تحلیل
@purpleadventures
#Macbeth
#مکبث
اغوای قدرت و اغوای همسر، #تراژدی برآمده از داستانیست که #شکسپیر آنرا با تسلط جادوییش بر #ادبیات_داستانی، خلق و #رومن_پولانسکی با هنرمندی تمام آنرا در سال 1971 به تصویر درآورد. تلاش برای کسب قدرت مورد نظر مکبث، آنرا به گونه ای مکار و حیله گر می کند که دست به فاجعه ای تکان دهنده می زند. او در این راه تنها نیست و همسرش لیدی مکبث به شیوه ای فعالانه او را به سمت هدفی سخیف سوق می دهد. مشکل اساسی مکبث دیدن رویای ساختگیش است و به شدت تحت تاثیر آن به شیوه ی خرافه پرستانه می رود. او به شدت تحت تاثیر جادوگر است و امیال منفی خود را خرافه پرستانه دنبال می کند. نهایتا به قدرت می رسد اما خرافه گرایی او وضعیت اسفناکتری به خود گرفته و او تصمیم می گیرد در دنیای واقعی پاسخ مناسبی به وسواس فکریش بدهد. او حتی از دوره ی مربوط به قتل پادشاه دانکن، مکارتر شده و قصد دارد تمامی کسانی را که ظنی به آنها دارد محو کند، غافل از اینکه قدرت توده را به معنای واقعی درک نکرده. مرض روانی برخواسته از جهالت و جاه طلبیش تبدیل به بیماری می شود که علاوه بر خود، یقه ی #لیدی_مکبث را هم می گیرد. نقطه عطف دوم داستان اما آنجایی اتفاق می افتد مکبث دست به قلع و قمع کردن خاندان یکی از فرماندهان خیانتکار خود می زند و آنجا کار او و پادشاهیش، تحت تاثیر گفته های جادوگر پیر با کمی تغییر تاکتیک به پایان می رسد. مکبث قربانی خوره ی فکری حاصل از حس جاه طلبی پرورده در ذهن خود با همکاری لیدی مکبث است و با قصر پوشالی اش تراژدی منحصر به فردی را رقم می زند تا نام شکسپیر و پولانسکی پولانسکی را پررنگ تر از گذشته، حتی در آینده ی سینما برای مخاطبین، اعم از عام و خاص، بدرخشد.
#علیرضا_اخلاقی_تحلیل
62
#مکبث
اغوای قدرت و اغوای همسر، #تراژدی برآمده از داستانیست که #شکسپیر آنرا با تسلط جادوییش بر #ادبیات_داستانی، خلق و #رومن_پولانسکی با هنرمندی تمام آنرا در سال 1971 به تصویر درآورد. تلاش برای کسب قدرت مورد نظر مکبث، آنرا به گونه ای مکار و حیله گر می کند که دست به فاجعه ای تکان دهنده می زند. او در این راه تنها نیست و همسرش لیدی مکبث به شیوه ای فعالانه او را به سمت هدفی سخیف سوق می دهد. مشکل اساسی مکبث دیدن رویای ساختگیش است و به شدت تحت تاثیر آن به شیوه ی خرافه پرستانه می رود. او به شدت تحت تاثیر جادوگر است و امیال منفی خود را خرافه پرستانه دنبال می کند. نهایتا به قدرت می رسد اما خرافه گرایی او وضعیت اسفناکتری به خود گرفته و او تصمیم می گیرد در دنیای واقعی پاسخ مناسبی به وسواس فکریش بدهد. او حتی از دوره ی مربوط به قتل پادشاه دانکن، مکارتر شده و قصد دارد تمامی کسانی را که ظنی به آنها دارد محو کند، غافل از اینکه قدرت توده را به معنای واقعی درک نکرده. مرض روانی برخواسته از جهالت و جاه طلبیش تبدیل به بیماری می شود که علاوه بر خود، یقه ی #لیدی_مکبث را هم می گیرد. نقطه عطف دوم داستان اما آنجایی اتفاق می افتد مکبث دست به قلع و قمع کردن خاندان یکی از فرماندهان خیانتکار خود می زند و آنجا کار او و پادشاهیش، تحت تاثیر گفته های جادوگر پیر با کمی تغییر تاکتیک به پایان می رسد. مکبث قربانی خوره ی فکری حاصل از حس جاه طلبی پرورده در ذهن خود با همکاری لیدی مکبث است و با قصر پوشالی اش تراژدی منحصر به فردی را رقم می زند تا نام شکسپیر و پولانسکی پولانسکی را پررنگ تر از گذشته، حتی در آینده ی سینما برای مخاطبین، اعم از عام و خاص، بدرخشد.
#علیرضا_اخلاقی_تحلیل
62
#چمنزار_گریان #علفزار_گریان #کارگردان: #آنجلوپولوس "انتشار محتوا با ذکر منبع بلامانع است"
اولین جمله ای که به ذهن مخاطب سینما دوست خاص، پس از دیدن فیلم چمنزار گریان آنجلو پولوس می افتد این است که این کارگردان حاذق، امضاء خودش را دارد. حس درونی که می توان از دیدن فیلم گرفت، تحیری به وسعت زمان روایی داستان است. اگر از آن دسته از مخاطبانی هستید که اولین فیلم او را می بینید، بدون شک به دیدن کارهای دیگر او پس از دیدن چمنزار گریان، ترغیب می شوید. خلاصه می توان در یک جمله خلاصه کرد که به خوبی گویای حس مولف آن است. او رسالتی خاص دارد و اینگونه موضوع سفر را به نمایش تبدیل کرده. داستان اما در بطن خود ادای دینی است به موضوع فولکور موسیقی یونانی. آنجا که پس از سیطره و تسلط جنگ به معنای واقعی و در بعد جهانی، هنر آنها از بین نمی رود، بلکه به لحاظ جغرافیایی، کوچ کرده و ادامه می دهد. داستان درونی فیلم اما، به حدی گره ها و مواجهه های منحصر به فرد دارد که به واقع، مخاطب را در همذات پنداری ماجرای فیلم، به تکاپو می اندازد.
شوک اول، در ابتدای فیلم، کوچ دسته جمعی اهالی را با لانگ شاتی منحصر به فرد و دوربین ثابت و اقرار نیکوس.
شوک دوم، روابط پنهان آلکسیس و النی در دوران نوجوانی را نشان می دهد که منجر به تولد دوقلوهای آنان می شود.
شوک سوم، مرگ نیکوس بعد از آخرین رقص او با النی.
شوک چهارم، ازدواج نیکوس با دخترخوانده ی خود و فرار او به همراه الکسیس.
شوک پنجم، مهاجرت الکسیس به آمریکا و تنهایی خانواده او.
شوک ششم، اسارت النی.
شوک هفتم، خبر مرگ الکسیس در جریان جنگ.
شوک هشتم، خبر مرگ پسران او در دو جبهه ی مخالف هم، همه اینها ماحصل جنگی به وسعت جهان است و اتفاقات درون آن، عادی ترین و طبیعی ترین خروجی جنگ را نمایندگی می کند، آنجا که مفهوم ملیت و سرود های ملی گرایانه سینه چاکان هیجان طلب در بطن جنگ، چاره ای جز آرامش بعد از مرگ را برای بیشتر آنان به ارمغان می آورد.
تئو آنجلوپولوس، بیچارگی و واماندگی ناشی از ترک خانه را به گونه ای نما کرده که عین واقعیت آن به صورت محتوا در اثر، قابل لمس و همذات پنداری است. اگر چه بعضی از منتقدان آثار او ریتم کار او را کند می بینند، ولی این حقیقتی بارز در به ثمر رسیدن موثر اثر به لحاظ تکنیکی در ذهن مخاطب به بیان خود کارگردان است.
چمنزار گریان را باید دید تا متوجه شد، جنگ یعنی چه، فقر یعنی چه، کوچ یعنی چه، رسوم ابتر و خرافات یعنی چه و در نهایت، هنر، یعنی چه.
#angelopolos #theweepingmeadow #movie #cinema # #film #فیلم #سینما #علیرضا_اخلاقی_تحلیل
65
@putpleadventures
اولین جمله ای که به ذهن مخاطب سینما دوست خاص، پس از دیدن فیلم چمنزار گریان آنجلو پولوس می افتد این است که این کارگردان حاذق، امضاء خودش را دارد. حس درونی که می توان از دیدن فیلم گرفت، تحیری به وسعت زمان روایی داستان است. اگر از آن دسته از مخاطبانی هستید که اولین فیلم او را می بینید، بدون شک به دیدن کارهای دیگر او پس از دیدن چمنزار گریان، ترغیب می شوید. خلاصه می توان در یک جمله خلاصه کرد که به خوبی گویای حس مولف آن است. او رسالتی خاص دارد و اینگونه موضوع سفر را به نمایش تبدیل کرده. داستان اما در بطن خود ادای دینی است به موضوع فولکور موسیقی یونانی. آنجا که پس از سیطره و تسلط جنگ به معنای واقعی و در بعد جهانی، هنر آنها از بین نمی رود، بلکه به لحاظ جغرافیایی، کوچ کرده و ادامه می دهد. داستان درونی فیلم اما، به حدی گره ها و مواجهه های منحصر به فرد دارد که به واقع، مخاطب را در همذات پنداری ماجرای فیلم، به تکاپو می اندازد.
شوک اول، در ابتدای فیلم، کوچ دسته جمعی اهالی را با لانگ شاتی منحصر به فرد و دوربین ثابت و اقرار نیکوس.
شوک دوم، روابط پنهان آلکسیس و النی در دوران نوجوانی را نشان می دهد که منجر به تولد دوقلوهای آنان می شود.
شوک سوم، مرگ نیکوس بعد از آخرین رقص او با النی.
شوک چهارم، ازدواج نیکوس با دخترخوانده ی خود و فرار او به همراه الکسیس.
شوک پنجم، مهاجرت الکسیس به آمریکا و تنهایی خانواده او.
شوک ششم، اسارت النی.
شوک هفتم، خبر مرگ الکسیس در جریان جنگ.
شوک هشتم، خبر مرگ پسران او در دو جبهه ی مخالف هم، همه اینها ماحصل جنگی به وسعت جهان است و اتفاقات درون آن، عادی ترین و طبیعی ترین خروجی جنگ را نمایندگی می کند، آنجا که مفهوم ملیت و سرود های ملی گرایانه سینه چاکان هیجان طلب در بطن جنگ، چاره ای جز آرامش بعد از مرگ را برای بیشتر آنان به ارمغان می آورد.
تئو آنجلوپولوس، بیچارگی و واماندگی ناشی از ترک خانه را به گونه ای نما کرده که عین واقعیت آن به صورت محتوا در اثر، قابل لمس و همذات پنداری است. اگر چه بعضی از منتقدان آثار او ریتم کار او را کند می بینند، ولی این حقیقتی بارز در به ثمر رسیدن موثر اثر به لحاظ تکنیکی در ذهن مخاطب به بیان خود کارگردان است.
چمنزار گریان را باید دید تا متوجه شد، جنگ یعنی چه، فقر یعنی چه، کوچ یعنی چه، رسوم ابتر و خرافات یعنی چه و در نهایت، هنر، یعنی چه.
#angelopolos #theweepingmeadow #movie #cinema # #film #فیلم #سینما #علیرضا_اخلاقی_تحلیل
65
@putpleadventures