🖌ماریو بارگاس یوسا درباره ادبیات و زنان میگوید:
اینطور که پیداست ادبیات هر روز بیش از پیش تبدیل به فعالیتی زنانه میشود. در کتابفروشیها، در کنفرانسها و در جلسات کتابخوانی عمومی با حضور نویسندگان و حتی در دانشکدههایی که خاص علوم انسانی هستند شمار زنان از مردان بیشتر است. توجیه سنتی این وضع این است که زنان طبقه متوسط در قیاس با مردان ساعات کمتری کار میکنند و بسیاری از آنها با وجدانی آسوده تر از مردان میتوانند اوقاتی را صرف خیالپروری کنند... در این تردید نیست که خوانندگان ادبیات روزبهروز کمتر میشوند و در میان خوانندگان باقیمانده هم شمار زنان بیشتر از مردان است.
اینطور که پیداست ادبیات هر روز بیش از پیش تبدیل به فعالیتی زنانه میشود. در کتابفروشیها، در کنفرانسها و در جلسات کتابخوانی عمومی با حضور نویسندگان و حتی در دانشکدههایی که خاص علوم انسانی هستند شمار زنان از مردان بیشتر است. توجیه سنتی این وضع این است که زنان طبقه متوسط در قیاس با مردان ساعات کمتری کار میکنند و بسیاری از آنها با وجدانی آسوده تر از مردان میتوانند اوقاتی را صرف خیالپروری کنند... در این تردید نیست که خوانندگان ادبیات روزبهروز کمتر میشوند و در میان خوانندگان باقیمانده هم شمار زنان بیشتر از مردان است.
❤5
اگر کار مهمتری از نوشتن دارید حتما به همان برسید. مثلا اگر پرسه زدن در شبکههای اجتماعی اولویت شماست نمیتوانید توقع داشته باشید که چرا نمیتوانم بنویسم، چون برای هرچیزی وقت دارید ولی برای نوشتن نه!
هیچچیزی نباید بتواند بین شما و نوشتن فاصله بیندازد. حتی اگر مسائلی مانند مشغلههای روزمره زندگی مانع نوشتن روزانه شود، باید شب موقع خواب از عذاب وجدان اینکه نتوانستید ولو چندکلمه از کارتان را بنویسید، ناراحت سر روی بالش بگذارید.
به قول عالیجناب همینگوی: «زمانی که نوشتن گناه و بزرگترین لذت شما باشد، فقط مرگ میتواند آن را از میان بردارد.»
هیچچیزی نباید بتواند بین شما و نوشتن فاصله بیندازد. حتی اگر مسائلی مانند مشغلههای روزمره زندگی مانع نوشتن روزانه شود، باید شب موقع خواب از عذاب وجدان اینکه نتوانستید ولو چندکلمه از کارتان را بنویسید، ناراحت سر روی بالش بگذارید.
به قول عالیجناب همینگوی: «زمانی که نوشتن گناه و بزرگترین لذت شما باشد، فقط مرگ میتواند آن را از میان بردارد.»
👍6
هاروکی موراکامی میگوید: «من مطلقا هیچ آموزشی برای نوشتن داستان ندیدهام».
این نکته را در نظر داشته باشید که با ممارست و جدیت میتوانیم به چیزی که میخواهیم دست پیدا کنیم.
قبلا هم نوشتم (اینجا) که تجربه پرواز با اینکه پرنده دستآموز شویم دو چیز متفاوت است. پرندهای که دستآموز شده باشد دیگر جرات بلندپروازی ندارد و اوج پروازش همین نزدیکی است. کلاسهای داستاننویسی شاید مقدمات را آموزش بدهند ولی در نهایت ما را تبدیل به پرنده دستآموز میکنند.
این نکته را در نظر داشته باشید که با ممارست و جدیت میتوانیم به چیزی که میخواهیم دست پیدا کنیم.
قبلا هم نوشتم (اینجا) که تجربه پرواز با اینکه پرنده دستآموز شویم دو چیز متفاوت است. پرندهای که دستآموز شده باشد دیگر جرات بلندپروازی ندارد و اوج پروازش همین نزدیکی است. کلاسهای داستاننویسی شاید مقدمات را آموزش بدهند ولی در نهایت ما را تبدیل به پرنده دستآموز میکنند.
Telegram
تراوشات
تا حالا برایتان پیش آمده که پنجره یا دری باز باشد و پرندهای وارد شود و راه خروج را پیدا نکند؟ دقت کردهاید که در چنین موقعیتی پرنده برای رها شدن چطور به در و دیوار میزند. آنقدر تلاش میکند تا در نهایت راه خروج را پیدا میکند. او حتی اگر خسته شود هم دست…
👍6
فقط اراده کنید
رمانی از یک نویسنده برنده نوبل ادبیات میخواندم. کتاب کسلکنندهای بود. به اندازهای که وسط خواندن به دوـسه کتاب دیگر ناخنک زدم. هرچه جلوتر میرفتم این حس تشدید میشد ولی برای اینکه زودتر تمام شود روی داستان متمرکز شدم. جایی از کتاب یاد تعبیر مشهور و دستمالی شده بزرگان داستاننویسی افتادم که میگویند: «اگر میخواهی درباره چیزی در داستان حرف بزنی، به جای گفتن، نشان بده!» اتفاقی که در داستان آقای نوبلیست خبری از آن نبود و پیوسته برای ما میگفت و کمتر نشان میداد.
با خودم گفتم اگر این کتاب را یک نویسنده ایرانی نوشته بود چه ناسزاها نمیشنید، بهخصوص اگر نویسنده جوان و تازهکار باشد. حرفهایی که گاهی میتواند انگیزه افراد را برای ادامه کار نوشتن از بین ببرد یا آنهایی که هنوز شروع نکردهاند را از ورود به این وادی دلسرد کند.
حرفم این است که به خیلی از حرفها توجه نکنید. سماجت داشته باشید و بنویسید. بعد از سختافزارهای نوشتن، تنها چیزی که یک نویسنده احتیاج دارد «اراده نوشتن» است.
به قول یک نویسنده: «اگر اراده کنید، میتوانید بنویسید. ترس است که مانع نوشتن بیشتر افراد میشود، نه فقدان استعداد.»
رمانی از یک نویسنده برنده نوبل ادبیات میخواندم. کتاب کسلکنندهای بود. به اندازهای که وسط خواندن به دوـسه کتاب دیگر ناخنک زدم. هرچه جلوتر میرفتم این حس تشدید میشد ولی برای اینکه زودتر تمام شود روی داستان متمرکز شدم. جایی از کتاب یاد تعبیر مشهور و دستمالی شده بزرگان داستاننویسی افتادم که میگویند: «اگر میخواهی درباره چیزی در داستان حرف بزنی، به جای گفتن، نشان بده!» اتفاقی که در داستان آقای نوبلیست خبری از آن نبود و پیوسته برای ما میگفت و کمتر نشان میداد.
با خودم گفتم اگر این کتاب را یک نویسنده ایرانی نوشته بود چه ناسزاها نمیشنید، بهخصوص اگر نویسنده جوان و تازهکار باشد. حرفهایی که گاهی میتواند انگیزه افراد را برای ادامه کار نوشتن از بین ببرد یا آنهایی که هنوز شروع نکردهاند را از ورود به این وادی دلسرد کند.
حرفم این است که به خیلی از حرفها توجه نکنید. سماجت داشته باشید و بنویسید. بعد از سختافزارهای نوشتن، تنها چیزی که یک نویسنده احتیاج دارد «اراده نوشتن» است.
به قول یک نویسنده: «اگر اراده کنید، میتوانید بنویسید. ترس است که مانع نوشتن بیشتر افراد میشود، نه فقدان استعداد.»
👍9👏2
اول خودتان را بشناسید
این روزها بازار کتابهایی داغ است که حرف از برنامهریزی داشتن و منسجم بودن و زمانمند بودن در کارها میزنند. کتابهایی که پرطرفدار است و همه میخواهند به کمک آنها به نسخه مطلوب خودشان برسند. کتابهایی که نسخههایی برای رسیدن به یک مدل ایدئال ارائه میکنند بدون اینکه این نکته را بگویند که با ماشین طرف نیستیم و مخاطب این حرفها انسان است. انسانها هم مثل هم نیستند و هرکس شیوهای برای رسیدن به مدل مطلوب خودش دارد.
مثلا من فکر میکردم اگر صبحها زودتر بیدار شوم یا شبها دیرتر بخوابم به نتیجهای که مدنظرم است دست پیدا میکنم غافل از اینکه همه نباید سحرخیز باشند یا کمخوابی بکشند به عبارتی فکر میکردم مشکل در زمان خوابیدنم است. یعنی تصور اینکه با کم خوابیدن به نقطه مدنظرم میرسم یک تصور رایج ولی ظاهرا غلط است که من هم تا مدتها با آن درگیر بودم. (البته وقت تلف کردن با اینکه از مدت زمان بیداریمان بهترین استفاده را ببریم فرق دارد؛ بدون اینکه بخواهیم به خودمان کمخوابی بدهیم). تا اینکه در یکی از کتابهایی که میخواندم به این پاراگراف رسیدم:
«راه فرعی این است که خواب را یکی از موانعی بدانیم که پیش روی زندگی بیش از حد طولانی، بیش از حد متعهدانه، پرمشغله ولی نه همیشه پرثمرمان قرار دارد. در حالی که بسیاری معتقدند برای اینکه بتوانیم در اغلب اوقات اثربخشی بالایی داشته باشیم، خواب ضروری است... نانسی جفری در والاستریت ژورنال مینویسد: این موضوع دیگر رسما بیان شده است، خواب که در جامعه پراسترس آمریکا کالایی کمیاب است به نماد جدیدِ داشتن مقام و منزلت تبدیل شده است. خواب، زمانی از سوی افراد بسیار موفق به عنوان ناتوانی حقارتآمیز به باد تمسخر گرفته میشد، یعنی افراد موفق سالهای دهه 1980 که مینالیدند «ناهار برای بازندههاست» و معتقد بودند «خواب برای سادهلوحان است» حالا گفته میشود خواب عامل احیای ذهن خلاق است.
این پاراگراف (و پاراگرافهای قبلی و بعدی آن) باعث شد تا بدون عذاب وجدان بخوابم در حالی که قبل از آن همیشه بابت ساعات خوابیدنم که غیرمعمول هم نبود، عذاب وجدان داشتم.
برای همین میخواهم توصیه کنم برای رسیدن به یک ذهن خلاق (که در همه امور زندگی از جمله نوشتن به آن نیاز داریم)، قبل از رفتن دنبال نسخههای مختلف که این روزها با عبارات انگیزشی در بازار فراوان است، خودتان را بشناسید. حتی مدل آدمهای موفق هم نمیتواند بهدرد ما بخورد، بلکه قرار است ما موفقیتهای خودمان را داشته باشیم.
این روزها بازار کتابهایی داغ است که حرف از برنامهریزی داشتن و منسجم بودن و زمانمند بودن در کارها میزنند. کتابهایی که پرطرفدار است و همه میخواهند به کمک آنها به نسخه مطلوب خودشان برسند. کتابهایی که نسخههایی برای رسیدن به یک مدل ایدئال ارائه میکنند بدون اینکه این نکته را بگویند که با ماشین طرف نیستیم و مخاطب این حرفها انسان است. انسانها هم مثل هم نیستند و هرکس شیوهای برای رسیدن به مدل مطلوب خودش دارد.
مثلا من فکر میکردم اگر صبحها زودتر بیدار شوم یا شبها دیرتر بخوابم به نتیجهای که مدنظرم است دست پیدا میکنم غافل از اینکه همه نباید سحرخیز باشند یا کمخوابی بکشند به عبارتی فکر میکردم مشکل در زمان خوابیدنم است. یعنی تصور اینکه با کم خوابیدن به نقطه مدنظرم میرسم یک تصور رایج ولی ظاهرا غلط است که من هم تا مدتها با آن درگیر بودم. (البته وقت تلف کردن با اینکه از مدت زمان بیداریمان بهترین استفاده را ببریم فرق دارد؛ بدون اینکه بخواهیم به خودمان کمخوابی بدهیم). تا اینکه در یکی از کتابهایی که میخواندم به این پاراگراف رسیدم:
«راه فرعی این است که خواب را یکی از موانعی بدانیم که پیش روی زندگی بیش از حد طولانی، بیش از حد متعهدانه، پرمشغله ولی نه همیشه پرثمرمان قرار دارد. در حالی که بسیاری معتقدند برای اینکه بتوانیم در اغلب اوقات اثربخشی بالایی داشته باشیم، خواب ضروری است... نانسی جفری در والاستریت ژورنال مینویسد: این موضوع دیگر رسما بیان شده است، خواب که در جامعه پراسترس آمریکا کالایی کمیاب است به نماد جدیدِ داشتن مقام و منزلت تبدیل شده است. خواب، زمانی از سوی افراد بسیار موفق به عنوان ناتوانی حقارتآمیز به باد تمسخر گرفته میشد، یعنی افراد موفق سالهای دهه 1980 که مینالیدند «ناهار برای بازندههاست» و معتقد بودند «خواب برای سادهلوحان است» حالا گفته میشود خواب عامل احیای ذهن خلاق است.
این پاراگراف (و پاراگرافهای قبلی و بعدی آن) باعث شد تا بدون عذاب وجدان بخوابم در حالی که قبل از آن همیشه بابت ساعات خوابیدنم که غیرمعمول هم نبود، عذاب وجدان داشتم.
برای همین میخواهم توصیه کنم برای رسیدن به یک ذهن خلاق (که در همه امور زندگی از جمله نوشتن به آن نیاز داریم)، قبل از رفتن دنبال نسخههای مختلف که این روزها با عبارات انگیزشی در بازار فراوان است، خودتان را بشناسید. حتی مدل آدمهای موفق هم نمیتواند بهدرد ما بخورد، بلکه قرار است ما موفقیتهای خودمان را داشته باشیم.
👍6
Forwarded from مجله الکترونیک واو
🎤گفتمان عمار در کشور ابتر است/ با فهم مالک اشتر، منتقد را تکفیر نمیکنیم
🔹نقدی که من به بحث گفتمان «عمار» که در کشور ماست، داشتم این بود که برداشتی که از عمار میکنند، بسیار برداشت ابتر و ناقصی است، دستکاری شده و ساختگی است. عمار صرفا یک آدمی نیست که صرفا تبیین کند، عمار خودش قوه تعقل دارد. جناب عمار در زمان عثمان از ابوذر تندتر است.
🔹امیدوارم جریان مذهبی، اقبال و وقت بیشتری برای ادبیات انقلابی و ادبیات آزاد بگذارد و احساس اکثریتبودن را از ذهن خودشان بیرون کنند. این تصور غلطی است که ما اکثریت هستیم. ما بیشمار نیستیم. ما اقلیت هستیم!
🔺تیترهای دیگری از این گفتوگو:
ــ مسلمان معاویهای نیاز به ادبیات ندارد!
ــ نوشتن برای من یک ابزار است
ــ رمانهای تاریخی از ائمه قهرمان غایب میسازند
ــ اگر معاویه خوب شکافته شود، امیرالمومنین بهتر شناخته میشود
🖌گفتوگوی سلمان کدیور درباره رمان «پس از بیست سال» را با #حسام_آبنوس در مجله الکترونیک واو بخوانید.
🔹نقدی که من به بحث گفتمان «عمار» که در کشور ماست، داشتم این بود که برداشتی که از عمار میکنند، بسیار برداشت ابتر و ناقصی است، دستکاری شده و ساختگی است. عمار صرفا یک آدمی نیست که صرفا تبیین کند، عمار خودش قوه تعقل دارد. جناب عمار در زمان عثمان از ابوذر تندتر است.
🔹امیدوارم جریان مذهبی، اقبال و وقت بیشتری برای ادبیات انقلابی و ادبیات آزاد بگذارد و احساس اکثریتبودن را از ذهن خودشان بیرون کنند. این تصور غلطی است که ما اکثریت هستیم. ما بیشمار نیستیم. ما اقلیت هستیم!
🔺تیترهای دیگری از این گفتوگو:
ــ مسلمان معاویهای نیاز به ادبیات ندارد!
ــ نوشتن برای من یک ابزار است
ــ رمانهای تاریخی از ائمه قهرمان غایب میسازند
ــ اگر معاویه خوب شکافته شود، امیرالمومنین بهتر شناخته میشود
🖌گفتوگوی سلمان کدیور درباره رمان «پس از بیست سال» را با #حسام_آبنوس در مجله الکترونیک واو بخوانید.
👍3
🖌درباره ویدئو همخوانی آهنگ «عرق سگی خرمه مست الکل بومه» توسط نوجوانان در کلاس درس
📍منتقدین، #فرهنگ_مردمی را در تضاد با #فرهنگ_فرهیخته میبینند و معتقدند برای هدایت جوانان حساس و آسیبپذیر باید این فرهنگ تحت #نظارت قرار گیرد چون فرهنگ فرهیخته اساسا #محافظهکار است در حالی که معنی فرهنگ در نهایت توسط #مصرفکنندگان مشخص میشود.
📌در همهجای دنیا با عباراتی مثل اصیل، فاخر یا غنی، سعی شده فرهنگ مردمی را که پایههای فرهنگ است، تخطئه کنند غافل از اینکه مصرفکنندگاناند که در پایان قرار است برای یک محصول هزینه کنند. در واقع حیات هر فرهنگی بسته به مخاطبان است و نمیتوان مخاطب را فاکتور گرفت و از فرهنگ حرف زد.
📍کسانی (معمولا جوانترها) که از تولیدات موجود راضی نیستند و فرهنگ دروغینی که قشری از روشنفکران تبلیغ میکنند را نمیپسندند و دنبال محصولیاند که بتوانند با آن زندگی کنند و لحظاتشان را با آن #پر کنند. محصولی که صدای آنها باشد و بازتاب زندگی و عواطفشان باشد.
پ.ن: یقینا رفتار معلم را در کلاس درس تایید نمیکنم.
📍منتقدین، #فرهنگ_مردمی را در تضاد با #فرهنگ_فرهیخته میبینند و معتقدند برای هدایت جوانان حساس و آسیبپذیر باید این فرهنگ تحت #نظارت قرار گیرد چون فرهنگ فرهیخته اساسا #محافظهکار است در حالی که معنی فرهنگ در نهایت توسط #مصرفکنندگان مشخص میشود.
📌در همهجای دنیا با عباراتی مثل اصیل، فاخر یا غنی، سعی شده فرهنگ مردمی را که پایههای فرهنگ است، تخطئه کنند غافل از اینکه مصرفکنندگاناند که در پایان قرار است برای یک محصول هزینه کنند. در واقع حیات هر فرهنگی بسته به مخاطبان است و نمیتوان مخاطب را فاکتور گرفت و از فرهنگ حرف زد.
📍کسانی (معمولا جوانترها) که از تولیدات موجود راضی نیستند و فرهنگ دروغینی که قشری از روشنفکران تبلیغ میکنند را نمیپسندند و دنبال محصولیاند که بتوانند با آن زندگی کنند و لحظاتشان را با آن #پر کنند. محصولی که صدای آنها باشد و بازتاب زندگی و عواطفشان باشد.
پ.ن: یقینا رفتار معلم را در کلاس درس تایید نمیکنم.
Twitter
مرثیه ای برای #موسیقی_مازندران
فرهنگ غنی #مازندران که برآمد جهد مفاخر تاریخ آن است با ضد فرهنگی که امروز به عنوان #موسیقی_مازندران فراگیر شده است فاصله ای بسیار دارد.
فرهنگ مازندرانی ، فرهنگغنی اشعار طالب آملی و نوای چاوش های دل انگیز است که قدمتی به بلندای…
فرهنگ غنی #مازندران که برآمد جهد مفاخر تاریخ آن است با ضد فرهنگی که امروز به عنوان #موسیقی_مازندران فراگیر شده است فاصله ای بسیار دارد.
فرهنگ مازندرانی ، فرهنگغنی اشعار طالب آملی و نوای چاوش های دل انگیز است که قدمتی به بلندای…
👍2
«انگیزه نوشتن از تلاطم زندگی زاده میشود» یعنی چی؟ یعنی اینکه بالا و پایین زندگی است که حرکت درست میکند. زندگی یکنواخت و بدون فراز و فرود شما را جلو نمیبرد. اینکه همیشه در یک اتاق در بسته بنشینیم و منتظر الهامات خلاقانه باشیم، فایده ندارد.
گاهی پیادهروی در خیابان و تماشای مردم و رفت و آمدشان کمک میکند ما انگیزه پیدا کنیم. وگرنه در اتاق خالی و ساکتمان خبری نیست. اینکه صحنه یک تصادف را ببینیم، فریادهای دستفروشان را بشنویم، حرفهای مردم را درباره گرانی و سرما بشنویم و نگاهشان را به دنیا کشف کنیم، کمک میکند که خون در رگهای نوشته ما جاری شود.
گاهی پیادهروی در خیابان و تماشای مردم و رفت و آمدشان کمک میکند ما انگیزه پیدا کنیم. وگرنه در اتاق خالی و ساکتمان خبری نیست. اینکه صحنه یک تصادف را ببینیم، فریادهای دستفروشان را بشنویم، حرفهای مردم را درباره گرانی و سرما بشنویم و نگاهشان را به دنیا کشف کنیم، کمک میکند که خون در رگهای نوشته ما جاری شود.
👏7
دوشنبه 17 رجب سنه 1312ــ پول زرد خیلی ترقی پیدا کرده. لیرهی انگلیسی شش تومان، تومانی خودمان دانهای دو تومان و دوهزار. پنج هزاری یازده هزار و پنجشاهی، پول سیاه تومانی یک قران صرف پیدا کرده. هیچ ولایتی به این بیصاحبی نیست.
روزنامه خاطرات عینالسلطنه ـ جلد اول ـ صفحه 683.
روزنامه خاطرات عینالسلطنه ـ جلد اول ـ صفحه 683.
🤔3
میخواهید بنویسید؟ برای تمرین نوشتن، عکس تماشا کنید. عکسها یک صحنه از جهان قصهها را فریز کردهاند. یک فریم را نشان میدهند. قبل و بعد عکس با شما. قصهی قبل و بعد آن یک فریم را شما بنویسید.
معمولا خلق صحنه یا خلق فضا و موقعیت همیشه سخت است. ولی عکس این کمک را میکند که بتوانیم زودتر در موقعیت قرار بگیریم.
به همین عکس سنجاق شده دقت کنید. رابطه این دو رزمنده قبل از شروع جنگ، آیا از قبل با هم در ارتباط بودهاند یا جنگ آنها را با هم آشنا کرده؟ از روی دیوارنوشته مشخص است که خرمشهر است. روز چندم مقاومت است؟ قبل از این که آن رزمنده مجروح شود مشغول چه کاری بودهاند؟ هرکدام از چه خانوادهای آمدهاند؟ آرزوهایشان چیست؟ سرباز بودهاند یا داوطلب؟ فریم بعدی چیست؟ رزمندهای که تفنگ در دست دارد تیر میخورد؟ پیکر بیجانش روی پای رزمنده مجروح میافتد؟ یا یک پایان خوش دارد و او میتواند مجروح را نجات دهد؟ چندنفر دشمن در مقابلش ایستادهاند؟ و کلی از این سوالات که میشود طرح کرد و نوشتن را آغاز.
پس عکس دیدن را جدی بگیرید.
معمولا خلق صحنه یا خلق فضا و موقعیت همیشه سخت است. ولی عکس این کمک را میکند که بتوانیم زودتر در موقعیت قرار بگیریم.
به همین عکس سنجاق شده دقت کنید. رابطه این دو رزمنده قبل از شروع جنگ، آیا از قبل با هم در ارتباط بودهاند یا جنگ آنها را با هم آشنا کرده؟ از روی دیوارنوشته مشخص است که خرمشهر است. روز چندم مقاومت است؟ قبل از این که آن رزمنده مجروح شود مشغول چه کاری بودهاند؟ هرکدام از چه خانوادهای آمدهاند؟ آرزوهایشان چیست؟ سرباز بودهاند یا داوطلب؟ فریم بعدی چیست؟ رزمندهای که تفنگ در دست دارد تیر میخورد؟ پیکر بیجانش روی پای رزمنده مجروح میافتد؟ یا یک پایان خوش دارد و او میتواند مجروح را نجات دهد؟ چندنفر دشمن در مقابلش ایستادهاند؟ و کلی از این سوالات که میشود طرح کرد و نوشتن را آغاز.
پس عکس دیدن را جدی بگیرید.
👍8
در هپروت نباشیم
«س: شنیدهایم ناشر ژاپنی شما یک سایت درست کرده تا در فهم معنای رمانتان به خوانندگان کمک کند.
ج: در این سایت ظرف سه ماه هشت هزار پرسش از خوانندگان به دستم رسید و شخصاً به بیش از هزار و دویستتای آنها پاسخ دادم که واقعاً برایم لذتبخش بود...»
آنچه در ابتدا نقل شد بخشی از گفتوگوی هاروکی موراکامی نویسنده ژاپنی درباره یکی از آثارش است. موضوعی که در همان ابتدا که خواندم توجهم را جلب نکرد ولی وقتی اندکی گذشت و اصطلاحاً در درونم تهنشین شد به عمق آن پی بردم. پاسخ آقای نویسنده، بیدرنگ من را یاد خاطرات متفاوتی از مواجهه نویسندگان وطنی با منتقد و مخاطب انداخت که چگونه از بالا به پایین با آنها برخورد میشود به شکلی که انگار مخاطب وظیفهاش را در قبال نویسنده انجام داده و هرگونه پرسش و پاسخ و نقدی محکوم است در حالی که میبینیم در تراز جهانی چنین رویکردی نهتنها وجود ندارد بلکه خلاف آن در جریان است. تا جایی که ناشر برای یک اثر از نویسندهای، درگاه اینترنتی درست میکند تا مخاطبان پرسشهایشان را با نویسنده و ناشر در میان بگذارند تا به «فهم رمان» کمک شود.
ادامه این یادداشت را در روزنامه ایران بخوانید.
«س: شنیدهایم ناشر ژاپنی شما یک سایت درست کرده تا در فهم معنای رمانتان به خوانندگان کمک کند.
ج: در این سایت ظرف سه ماه هشت هزار پرسش از خوانندگان به دستم رسید و شخصاً به بیش از هزار و دویستتای آنها پاسخ دادم که واقعاً برایم لذتبخش بود...»
آنچه در ابتدا نقل شد بخشی از گفتوگوی هاروکی موراکامی نویسنده ژاپنی درباره یکی از آثارش است. موضوعی که در همان ابتدا که خواندم توجهم را جلب نکرد ولی وقتی اندکی گذشت و اصطلاحاً در درونم تهنشین شد به عمق آن پی بردم. پاسخ آقای نویسنده، بیدرنگ من را یاد خاطرات متفاوتی از مواجهه نویسندگان وطنی با منتقد و مخاطب انداخت که چگونه از بالا به پایین با آنها برخورد میشود به شکلی که انگار مخاطب وظیفهاش را در قبال نویسنده انجام داده و هرگونه پرسش و پاسخ و نقدی محکوم است در حالی که میبینیم در تراز جهانی چنین رویکردی نهتنها وجود ندارد بلکه خلاف آن در جریان است. تا جایی که ناشر برای یک اثر از نویسندهای، درگاه اینترنتی درست میکند تا مخاطبان پرسشهایشان را با نویسنده و ناشر در میان بگذارند تا به «فهم رمان» کمک شود.
ادامه این یادداشت را در روزنامه ایران بخوانید.
❤3👍1👏1
هواپیمای تکنفره دیدهاید؟ یک سرنشین دارد و همان یک سرنشین باید از بلندشدن تا نشستن تمام کارها را خودش به تنهایی انجام دهد. باید حواسش به همهچیز باشد، از نشانگرهای داخل کابین گرفته تا وضعیت آب و هوا و ارتباط با برج مراقبت روی زمین. علاوه بر همه اینها، باید از پرواز هم لذت ببرد.
نوشتن را هم باید به پرواز با هواپیمای تکنفره تشبیه کرد. تنهای تنها! باید هم مراقب داخل کابین باشید هم از پرواز لذت ببرید.
فدریکو فلینی درباره تفاوت نوشتن با فیلم ساختن گفته: «نویسنده هرکاری را میتواند به تنهایی انجام دهد فقط باید نظم داشته باشد.» خلبان اگر نظم نداشته باشد و دفترچههای مرتبط با پرواز را گم و گور کند و داخل کابینش آشفته باشد نمیتواند پرواز کند، نویسنده هم برای نوشتن نیاز به نظم دارد. این نظم فقط هم ظاهری نیست، نظم ذهنی از نظم ظاهری هم مهمتر است. ذهن آشفتهای که پرش دارد نمیتواند روی نوشتن متمرکز باشد.
نوشتن را هم باید به پرواز با هواپیمای تکنفره تشبیه کرد. تنهای تنها! باید هم مراقب داخل کابین باشید هم از پرواز لذت ببرید.
فدریکو فلینی درباره تفاوت نوشتن با فیلم ساختن گفته: «نویسنده هرکاری را میتواند به تنهایی انجام دهد فقط باید نظم داشته باشد.» خلبان اگر نظم نداشته باشد و دفترچههای مرتبط با پرواز را گم و گور کند و داخل کابینش آشفته باشد نمیتواند پرواز کند، نویسنده هم برای نوشتن نیاز به نظم دارد. این نظم فقط هم ظاهری نیست، نظم ذهنی از نظم ظاهری هم مهمتر است. ذهن آشفتهای که پرش دارد نمیتواند روی نوشتن متمرکز باشد.
👏3👍2
آیا ارزش دارد؟
بسیاری از ما این سوال را از خودمان میپرسیم که آیا فلان کار که می خواهم قدم در آن بگذارم، ارزشش را دارد؟ یعنی وقت و انرژی و توانی که قرار است صرف کنم در قیاس با چیزی که قرار است به دست بیاورم ارزشمند است؟ مثلا اگر وقت و زمانم را برای اینکه فنون نوشتن یا خواندن یاد بگیرم، به چیزی که کسب میکنم میارزد. آیا اگر چندسال (کمترین زمان ممکن چند سال است) برای اینکه دنبال علاقهای مثل نوشتن یا ساز زدن یا ورزش کردن، بروم به نتیجهای که حاصل میشود، میارزد؟ مثلا آیا بعد از چندسال تبدیل به نویسنده محبوب و پرفروشی میشوم؟ آیا به نوازنده موفق و برجستهای در سطح نوازندههای مطرح، تبدیل میشوم؟ یا مثلا در فلان رقابت ورزشی نفسگیر موفق به کسب نتیجه درخشان و اعتبار حرفهای میشوم؟
میخواهم بگویم اگر علاقه به چیزی دارید سعی کنید برای بهترین شدن در آن تلاش کنید ولی خطکش و مقیاسی که انتخاب میکنید یک فرد یا یک رتبه نباشد. ممکن است مسیری که پیشروی ما قرار میگیرد متفاوت از مسیری باشد که مقابل آن فرد موفق قرار داشته!
اگر واقعا به نوشتن علاقه دارید، فقط به نوشتن فکر کنید و خودتان و نوشتهتان را با آدمهای استخوانخردکرده آن حوزه مقایسه نکنید. (البته برای اینکه خودمان را ارتقا بدهیم باید کارمان داوری شود ولی این داوری شدن نباید موجب سرخوردگی و توقف حرکتمان باشد).
مهم این است، ما به چیزی که علاقه داریم یک قدم نزدیکتر شویم. ما اگر از کاری که انجام میدهیم رضایت درونی داشته باشیم و حالمان با آن کار خوب باشد یقینا ارزشش را داشته که برایش وقت صرف کنیم. ولو اینکه در سطح فلان نویسنده مطرح ملی یا بینالمللی نباشیم. آن نویسنده یا نوازنده یا ورزشکار حرفهای و مطرح هم روزی در همین نقطه امروز ما بودند ولی آنها نه خسته شدند نه خیلی دنبال هزینه و فایده کاری که میکنند، رفتند. آنها علاقهشان را سفت پیگیری کردند و برای رسیدن به پلههای بالاتر قدمهای محکم برداشتند و باور داشتند کاری که میکنند ارزشش را دارد.
بسیاری از ما این سوال را از خودمان میپرسیم که آیا فلان کار که می خواهم قدم در آن بگذارم، ارزشش را دارد؟ یعنی وقت و انرژی و توانی که قرار است صرف کنم در قیاس با چیزی که قرار است به دست بیاورم ارزشمند است؟ مثلا اگر وقت و زمانم را برای اینکه فنون نوشتن یا خواندن یاد بگیرم، به چیزی که کسب میکنم میارزد. آیا اگر چندسال (کمترین زمان ممکن چند سال است) برای اینکه دنبال علاقهای مثل نوشتن یا ساز زدن یا ورزش کردن، بروم به نتیجهای که حاصل میشود، میارزد؟ مثلا آیا بعد از چندسال تبدیل به نویسنده محبوب و پرفروشی میشوم؟ آیا به نوازنده موفق و برجستهای در سطح نوازندههای مطرح، تبدیل میشوم؟ یا مثلا در فلان رقابت ورزشی نفسگیر موفق به کسب نتیجه درخشان و اعتبار حرفهای میشوم؟
میخواهم بگویم اگر علاقه به چیزی دارید سعی کنید برای بهترین شدن در آن تلاش کنید ولی خطکش و مقیاسی که انتخاب میکنید یک فرد یا یک رتبه نباشد. ممکن است مسیری که پیشروی ما قرار میگیرد متفاوت از مسیری باشد که مقابل آن فرد موفق قرار داشته!
اگر واقعا به نوشتن علاقه دارید، فقط به نوشتن فکر کنید و خودتان و نوشتهتان را با آدمهای استخوانخردکرده آن حوزه مقایسه نکنید. (البته برای اینکه خودمان را ارتقا بدهیم باید کارمان داوری شود ولی این داوری شدن نباید موجب سرخوردگی و توقف حرکتمان باشد).
مهم این است، ما به چیزی که علاقه داریم یک قدم نزدیکتر شویم. ما اگر از کاری که انجام میدهیم رضایت درونی داشته باشیم و حالمان با آن کار خوب باشد یقینا ارزشش را داشته که برایش وقت صرف کنیم. ولو اینکه در سطح فلان نویسنده مطرح ملی یا بینالمللی نباشیم. آن نویسنده یا نوازنده یا ورزشکار حرفهای و مطرح هم روزی در همین نقطه امروز ما بودند ولی آنها نه خسته شدند نه خیلی دنبال هزینه و فایده کاری که میکنند، رفتند. آنها علاقهشان را سفت پیگیری کردند و برای رسیدن به پلههای بالاتر قدمهای محکم برداشتند و باور داشتند کاری که میکنند ارزشش را دارد.
👍4👏1
عالَمی را یک سخن ویران کند...
ــ مولوی جلالالدین محمد بلخی ـ مثنوی معنوی ـ دفتر اول.
ــ مولوی جلالالدین محمد بلخی ـ مثنوی معنوی ـ دفتر اول.
صحبت اهل دنیا آتش است، ابراهیمی باید که او را آتش نسوزد.
ــ شمسالدین محمد تبریزی ـ مقالات.
ــ شمسالدین محمد تبریزی ـ مقالات.
👍1