تراوشات
415 subscribers
651 photos
17 videos
13 files
505 links
Download Telegram
ظرف ما کوچک است. ظرف درونمان را می‌گویم. حالا از این ظرف محدود چقدر می‌شود چیزهایی دیگری را که نامحدود است پر کرد؟

شبکه اجتماعی یکی از فضاهایی است که نامحدود است و ما با محدودیت‌های خودمان می‌خواهیم آن را پر کنیم. به نظر شما تا کجا می‌توانیم؟

وقتی بیشتر اوقاتمان را در این شبکه‌ها و بسترها سپری می‌کنیم طبیعی است که موقع نوشتن حس می‌کنیم خالی شدیم و چیزی برای نوشتن نیست. چشمه درون ما قطره‌قطره پر می‌شود و ما در کسری از ثانیه یا دقیقه آن را در شبکه اجتماعی سرازیر می‌کنیم و تمام!

اگر می‌خواهیم بنویسیم باید مراقب محتوای ظرفمان باشیم. ظرفی که در شبکه اجتماعی خالی شده، چیزی ندارد که بخواهد در نوشتن خالی کند.
👏4👍3
در عاشقی گریز نباشد ز ساز و سوز
اِستاده‌ام چو شمع مترسان ز آتشم.

ــ حافظ.
9
هاروکی موراکامی معتقد است: «کلمات را نباید به حال خود واگذاشت»، چقدر این حرف درست است. آدمی که در کوله‌اش کلمه جاساز می‌کند و با کلمه زندگی می‌کند نمی‌تواند در برابر آن‌ها بی‌تفاوت باشد.
در واقع وقتی گفته می‌شود «کلمات قدرت دارند» یعنی نباید به چشم حروفی پشت سرهم ردیف شده به آن‌ها نگاه کنیم. به خصوص اگر این کلمات در مسیر هدفی بلند به کار برده شده باشند.
یادمان باشد نباید کلمات را به حال خود را رها کنیم. کلمات حس دارند، می‌فهمند، زنده‌اند و اگر به آن‌ها بی‌تفاوت باشیم آن‌ها دنبال خانه تازه‌ای می‌گردند تا قدرشان بیشتر دانسته شود. پس کلمات را به حال خود وانگذارید.
3
ریتم خود را در نوشتن پیدا کنید. این پیدا کردن هم کار راحتی نیست. باید بنویسید و بنویسید و بنویسید تا بالاخره به آن چیزی که به آن ریتم می‌گویید دست پیدا کنید. ولی با نشستن و خیره شدن به صفحه سفید اتفاقی برایتان نمی‌افتد.
باید تلاش کنید و نوشتن را از یک جایی شروع کنید. باید بنویسید و از نوشتن است که نوشتن درست می‌شود. اینکه آهنگ نوشتار و حتی نظم نوشتن‌تان چگونه باشد، باید بگویم در نوشتن و با نوشتن این تجربیات به دست می‌آید و می‌توانید ریتم و آهنگ خود را پیدا کنید.
👍6👏31
🎤ادبیات کم ولی داستان‌نویس زیاد داریم!/ مدتی مخاطب من نجف دریابندری بود

🔹داستان مستقیم حرفش را نمی‌زند. اگر قرار باشد من مستقیم حرف بزنم که جامعه این‌طوری است، این بچه‌ها نیاز به کمک دارند، شما به این‌ها کمک کنید، این که دیگر ادبیات نمی‌شود! سینما و شعر نمی‌شود، تابلوی نقاشی نمی‌شود!

🔹شعور مخاطب برای من خیلی مهم است و همیشه می‌گویم مخاطب از من خیلی باشعورتر است. من برای آن مخاطبی کار می‌کنم که فهم و درکش از من خیلی بهتر است؛ نکته را سریع می‌گیرد و من بیشتر مواظب او هستم.

🔺تیترهای دیگری از این گفت‌وگو:
ــ داستان کوتاه برای آدم مدرن است
ــ با کسی که نمی‌خواند کاری نداریم
ــ ادبیات برای من زخم است

🖌گفت‌وگوی مجید قیصری درباره مجموعه داستان «ساحل تهران» را با #حسام_آبنوس در مجله الکترونیک واو بخوانید.
👍2
اینگمار برگمان یک‌جا می‌گوید: «همیشه کار کرده‌ام. کار همچون سیلابی است که اقلیم جان شما را درمی‌نوردد. خوب است، چون خیلی چیزها را با خودش می‌برد. می‌شویَد و می‌پالاید. اگر همیشه سرکار نبودم، دیوانه می‌شدم».

کار کردن همیشه مهم است. بطالت خفه‌کننده است. اگر می‌خواهید بنویسید، بدانید و آگاه باشید که با نشستن اتفاقی نمی‌افتد. باید کار کنید. بنویسید و بنویسید و بنویسید. حتی به قول سعدی: «به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل»، برای همین باید کار کرد.

ممکن است با خودتان بگویید نمی‌دانید از کجا شروع کنید. مهم این است که شروع کنید خود به خود همه‌چیز درست می‌شود. توقع نداشته باشید از همان ابتدا مثل کسی که سال‌ها کار کرده اتفاقی برایتان بیفتد. بخوانید، بنویسید، خط بزنید، دور بریزید و دوباره شروه کنید. از اینکه زمین بخورید نترسید. به عبارتی بلند شوید، زمین بخورید، دوباره بلند شوید، زمین بخورید و باز هم بلند شوید و از اینکه بایستید خسته نشوید. با نشستن و دست روی دست گذاشتن گشایشی حاصل نمی‌شود. کار کردن همه‌چیز است.
👍63
بیاموختشان رشتن و تافتن
به تاراندرون پود را بافتن

چو شد بافته، شستن و دوختن
گرفتند از او یکسر آموختن

پ.ن: حاکم و پادشاه و والی، راه و رسم زندگی کردن را به مردمانش یاد می‌دهد. «جمشید» پنجاه سال صرف کرد تا این امور را به مردمانش یاد بدهد.

[امروز ــ 25 اردیبهشت ــ روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی است.]
3
آقای رومن رولان یک‌جایی در رمان ژان کریستف نوشته:
«مردم، امروزه هم تند می‌خوانند هم بد می‌خوانند و نمی‌دانند از کتاب‌هایی که آهسته مزه‌مزه می‌شوند، چه نیروی شگرفی پرتو می‌افکند.»

به راستی خواندن در خلوت چیز دیگری است. مصرفی شدن محصولات فرهنگی نتیجه‌اش همین است. همین که می‌خوانیم ولی کشفی و اتفاقی رخ نمی‌دهد. حتی خواندن در مترو ، تاکسی و... هم با خواندن در تنهایی و مزه‌مزه کردن فرسنگ‌ها فاصله دارد.
👍63
هاروکی موارکامی جایی از برنده نشدن رمان‌هایش در یک جایزه ادبی استقبال می‌کند و می‌گوید:
«آن روزها [بعد از اینکه رمان اول و دومش را نوشته بود و در جایزه‌ای نامزد شده بود] در توکیو کافه‌ای داشتم که آنجا موسیقی جاز می‌گذاشتیم و نوشیدنی می‌دادیم و من هر روز آنجا کار می‌کردم. بنابراین فکر می‌کردم اگر جایزه بگیرم و معروف شوم، اطرافم بسیار شلوغ می‌شود و برای کارم دردسر درست می‌شود. کار ما خدمت‌رسانی به مشتری بود، به همین خاطر اگر سر و کله کسی پیدا می‌شد که نمی‌خواستم او را ببینم امکان فرار نداشتم. بماند که چندباری هم طاقتم طاق شد و فرار را بر قرار ترجیح دادم.»

حالا همین سلوک را مقایسه کنید با برخی چهره‌های مشهور که از قِبَل شهرت فرهنگی و هنری‌شان دست به کافه‌داری و رستوران‌گردانی می‌زنند.

پ.ن: کسب درآمد هیچ منافاتی با فعالیت فرهنگی ندارد فقط سلوک آقای موراکامی برایم جالب بود که چطور نمی‌خواسته شهرتش به شغلی که برایش زحمت کشیده بوده آسیب وارد کند.
👍1
این جملات از کیست؟

«شاه خیلی با [ملک] فاروق فرق دارد. پادشاه ایران نه مانند فاروق فاسد و هوسباز است نه دیکتاتور و مستبد. شاه یک مرد تریبت شده عاقلی است.»
Final Results
10%
فضل‌الله زاهدی
54%
آیت‌الله کاشانی
28%
محمد مصدق
8%
سید ضیاءالدین طباطبایی
تراوشات
این جملات از کیست؟

«شاه خیلی با [ملک] فاروق فرق دارد. پادشاه ایران نه مانند فاروق فاسد و هوسباز است نه دیکتاتور و مستبد. شاه یک مرد تریبت شده عاقلی است.»
همانطور که اکثریت حدس زدند این جملات از آیت‌الله کاشانی است.
او این جملات را به مجله المصور مصر گفته بود که روزنامه اطلاعات در تاریخ 10 فروردین 1332 آن را منتشر کرده است.
👍1
«سرشت هر آدمی را از روی هم‌دم یا همسرش می‌توان شناخت. هر زنی آینه عاشق خویش است و برعکس ــ مرد آینه معشوق.»

ــ اودیلون رِدون، نقاش فرانسوی.
📝دنبال فیل هوا کردن نباشید

🖌#حسام_آبنوس درباره رمان «شکار گوسفند وحشی» نوشت:

🔹هاروکی موراکامی در سومین جلد از سه‌گانه «موش صحرایی» با یک آغاز غافلگیرکننده سفت و محکم یقه خواننده را می‌گیرد و او را وسط ماجراهای کتابش پرتاب می‌کند.

🔹موراکامی در این کتاب تنهایی انسان را به نمایش می‌گذارد. انسانی که تسلیم شرایط است و برای تغییر دادن آن تلاشی نمی‌کند و قضا و قدر هر مسیری پیش پایش می‌گذارد خیلی زود تسلیم می‌شود و آن را پی می‌گیرد.

🔺متن کامل این یادداشت را از اینجا بخوانید.
1
استانداردهایی که ثابت نیست!

این تصویر «ساعت نهم» نام دارد. اثر مائوریتزیو کاتلان. ماجرا چیه؟
ساعت نهم ـ Nona Ora ـ مجسمه­‌ای از پاپ ژان پل دوم است که در اثر برخورد یک شهاب سنگ سرنگون شده است. «ساعت نهم» به ساعت نهمِ تاریکیِ سایه انداخته بر تمامی زمین هنگامی که مسیح با صدای بلند فریاد برآورد: «خدایا! خدایا! چرا مرا واگذاشتی؟» اشاره دارد.
از این اثر خوانش­‌های بسیاری در راستای به زیرکشیدن نهادهای قدرت از جمله رسوایی­‌های اخلاقی کلیسا شده است.

اما چرا این‌ها را نوشتم؟
دیروز توی یک کتابفروشی بودم که کتابی توجهم را جلب کرد.
عنوان کتاب بود: «نبرد فرهنگی و هنر معاصر» که انتشارات «علمی و فرهنگی» منتشر کرده بود. جلد کتاب تصویر «ساعت نهم» بود و همین مایه تعجبم شد. با دیدن این تصویر روی جلد کتابی که در سال 1401 منتشر شده یاد کتابی از نشر «بان» افتادم، «زیبایی‌شناسی و غیاب اضطرار» که در سال 1401 منتشر شده ولی ولی نویسنده در دیباچه در همان خط اول درباره انتخاب تصویر این مجسمه حرف می‌زند و به ارتباطش با موضوعی که برای کتابش انتخاب کرده اشاره می‌کند، اما مترجم در پانوشت نوشته: «نویسنده درباره تصویر روی جلد نسخه انگلیسی کتاب حرف می‌زند. تکثیر آن تصویر در نسخه فارسی به دلایلی میسر نشد.»

برایم سوال شد چرا و به چه «دلایلی» تکثیر جلد اصلی یک کتاب در نسخه فارسی برای مترجم و ناشر «میسر» نشده، ولی کتاب دیگری با همان طرح جلد امکان انتشار پیدا کرده است؟
اگر مجوز انتشار طرح جلد استانداردهایی دارد چرا همگانی نیست؟
و
آیا سلیقه شخصی ممیزها بیشتر از استانداردها دخیل‌ است؟

+ در توییتر عکس جلد کتاب‌ها را هم گذاشته‌ام.
فقط به عشق کتاب

یادم است که یک جلد مقدمه ابن‌خلدون چاپ مصر با حروف معرب داشتم که خواندنش راحت بود. من گرچه عربی نمی‌دانستم ولی از آن کتاب خوشم می‌آمد. آن را پنج تومان خریده بودم ولی به ناچار به نصف قیمت فروختم.

مشتری آن حاجی میرزا خلیل کمره‌ای از علمای بزرگ وقت بود. آمد و گفت: این چند است؟
گفتم: هرچه شما بخواهید؟
گفت: خب، این که چیز مهمی نیست و قیمتی ندارد، خودت بگو. فروشنده باید قیمت را بگوید.
گفتم: والله من نمی‌دانم. هرچه شما بگویید.
گفت: دو تومان خوب است؟
گفتم: به نظرم من گران‌تر خریده‌ام.
گفت: بیست و پنج‌زار خوب است؟
گفتم: باشد!
آن را به همین قیمت فروختم، گرچه کتاب کمیابی بود.

او که رفت بلافاصله رفتم نان و خرما و ماست خریدم و بعد از 48 ساعت گرسنگی غذا خوردم.

امروز چهاردهمین سال درگذشت خالق «قصه‌های خوب، برای بچه‌های خوب»، مرحوم مهدی آذریزدی است.
5👍1
🎤دغدغه‌ام اثبات اصل ماجرای تنگه ابوقریب نبود/ روایت رسمی محافظه‌کار و مصلحت‌اندیش است

🔹من قصه‌هایم را از روی تحقیقم درمی‌آورم. من این تصاویری که عناصر قصه است، این‌ها را در تحقیقم درمی‌آورم. وقتی می‌گوید تیر خورد و بغلی من افتاد، از آن عبور نمی‌کنم. آنجا می‌ایستم، چطوری، چطوری، چی، چی، چی و همان جزئیاتی که احتمالاً دیگران می‌روند می‌سازند من این‌ها را در تحقیقم درمی‌آورم. این را بچه‌هایی که دارند می‌نویسند و نوقلم هستند باید حواسشان باشد.

🔹باری که رمان دفاع مقدس نتوانست بکشد ما داریم به طور مصنوعی به گردن مستندنگاری می‌اندازیم. حرف من است و ای‌کاش دوستان بروند رمان بنویسند.

🔺تیترهای دیگر از این گفت‌وگو:
ــ فرمانده گردان عمار کتاب را نپسندید
ــ هیچ موقع نخواستم چیزی بگویم که نباشد
ــ با کمترین دخل و تصرف می‌توان قصه گفت
ــ بدون ریختن زهرماری هم می‌توان جذاب بود

🖌گفت‌وگوی جواد کلاته عربی درباره کتاب «عملیات عطش» را با #حسام_آبنوس در مجله الکترونیک واو بخوانید.
1
🎤می‌خواستم چیزی بنویسم که در مختارنامه نباشد/ مخاطب مذهبی کمتر حوصله خواندن رمان جدی دارد

🔹برایم مهم بود چیزی بنویسم که در فیلم مختارنامه نباشد، چون یک فیلمی است که ۱۳سال برای مردم پخش شده و یک تصویر ذهنی به مردم داده بود که وقتی من مطالعه می‌کردم می‌دیدم این نیست!

🔹من در مورد مخاطب خیلی فکر کردم. من دو جور بازخورد داشتم، یکسری مخاطب مذهبی وقتی می‌خواند تردیدها را قبول نمی‌کند. و سری دوم مخاطبی که جنس رمان را می‌شناسد و مفهوم تردیدها و کنش‌های انسانی و رمان را درک می‌کند.

🔺تیترهای دیگر از این گفت‌وگو:
ــ بابت تردیدهای شخصیت‌ها نقد شدم
ــ در بُعد زنانه به نظرم موفق‌تر بودم
ــنوشتن «نشان حُسن» را عین خوشبختی می‌دانم

🖌گفت‌وگوی لیلا مهدوی را با #حسام_آبنوس درباره کتاب «نشان حُسن» در مجله الکترونیک واو بخوانید.
Forwarded from تراوشات
تلاش برای جاگیری در سلسله‌مراتب قدرت!
📷 yon.ir/NiCFQ

یک #گاز کتاب

🔴 در اکثر نقاط مصیبت‌زده این جهان، آنانی که در تلاش برای افزایش ثروتند، آن را با «قهر» به دست می‌آورند و همچون یک بنگاهدار نظامی عمل می‌کنند. آن‌ها می‌دانند که انباشت سلاح به آن‌ها اجازه می‌دهد انباشت سرمایه داشته باشند. در راس این نظام، گروه نومحافظه‌کاران در دولت آمریکا در کار استفاده از قدرتمندترین ماشین جنگی برای تحمیل «قرن جدید آمریکایی» هستند. در این میان، صفی از قدرت‌های محلی و میان‌مایه، تسلیحات و در راس آن سلاح‌های اتمی را وسیله‌ای می‌دانند که باعث می‌شود صدایشان شنیده شود؛ بریتانیا، فرانسه، چین، اسرائیل، هند و پاکستان از این جمله‌اند. دیگر دولت‌ها نیز تهدید می‌کنند که همین مسیر را طی خواهند کرد تا در سلسله‌مراتب قدرت جایی بیابند.

از کتاب #انقلاب_در_قرن_بیست‌و‌یکم
اثر کریس هارمن

http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
📝عشق، تردید نمی‌شناسد

🖌#حسام_آبنوس درباره رمان «پل معلق» نوشت:

🔹بایرامی در این داستانِ یک‌تکه که فصل‌بندی ندارد و بدون توقف از ابتدا تا انتها پیش می‌رود، در بخش پایانی چنان دلهره و تعلیقی در کارش وارد می‌کند که نفس خواننده بند می‌آید. او به خوبی توانسته حس دلهره و اضطراب موجود در فضای داستان را از شخضیت‌های مستقر در توپخانه «تله زنگ» به دل خواننده بریزد.

🔹رمان «پل معلق» از آن رمان‌هایی است که انسان و تردیدهایش در آن پررنگ است و خواننده می‌بیند که جنگ با وجود ظاهر غیرانسانی‌اش، در لایه‌های پایین‌تر کاملا پدیده‌ای انسانی است و آنچه به بار می‌آورد خسارت‌های انسانی است.

🔺متن کامل این یادداشت را از اینجا بخوانید.
📝انسان انقلابی؛ مسئله این است

🖌#حسام_آبنوس درباره رمان «مدار صفر درجه» نوشت:

🔹محمود در داستانش شهر را در مقابل روستا قرار می‌دهد و فرزندان «عموفیروز» وقتی به شهر می‌آیند هرکدام به نحوی خراب می‌شوند و از بین می‌روند؛ در واقع او از نقش شهر در تحول انسان غافل نیست و آن را در داستانش بازتاب داده است.

🔹برای من که رمان‌های مختلفی با حال و هوای سال‌های مبارزه خوانده‌ام این رمان رنگ و بوی متفاوتی داشت و اگر بخواهم بگویم بهترین رمانی که در این فضا خوانده‌ام، کدام رمان بوده بی‌شک نام «مدار صفر درجه» بر صدر می‌نشیند.

🔺متن کامل این یادداشت را از اینجا بخوانید.