Gekkō
12.5K subscribers
4.97K photos
138 videos
2 files
263 links
Aida's Moving Castle.
Tree, Tea and Tae / 愛da

حس میکنم توی زندگی قبلیم یه وال بودم
و میخوام این آخرین زندگیم باشه

سال پنجم پزشکی/ نویسنده؛ #راحین
نوشته ها به قلم منه، لطفا کپی نکنید

Ads : @gekkosads
Tea & Talk? @charonmoonbot
Download Telegram
خرداد.
راستش خرداد ماه راحتی نبود برام. ولی یه سری لحظاتم داشت که انگار نفس کشیدن رو راحت تر میکرد.
واقعا هم ماهِ امشب خیلی زیبا شده اما منم ته دلم به ستاره احتیاج دارم و امید، که دورن و خاموش. امروز اولین سفالِ زندگیم رو ساختم، یه ماگ که قراره بره توی کوره. باید توی ذهنم یه سناریوی جدید هم بسازم که وقتی چشم هام رو میبندم بهش فکر کنم. ولی همیشه به همون قبلیه برمیگردم، همونی که بالاخره تو اینجا کنارمی ولی در واقعیت، هیچ جا نیستی. انگار یه تکه از ماه ام که افتاده توی خاک. بعد تبدیل میشم به یه ماگ و میرم توی کوره. توی تنهایی می سوزم و لعاب میخورم و میشم همون ماگی که هرگز به دست هات نرسید.
راستش تنها دفاعم در برابر این همه سدنس، خوراکی و غذا تراپیه.
همیشه از بچگی بهمون میگفتن که خواستن، توانستنه. ولی گاهی وقت ها هرچقدر هم بخوای نمیتونی بهش برسی. حتی اگه تا آخرین ذره های وجودت هم براش تلاش کنی، انگار حتی از اولش هم برای تو وجود نداشته و این اتفاق اونقدر دردآوره که هیچ ضرب المثلی برای عمقِ غمش وجود نداره.
– The Handmaiden, 2016
فیلم های غمگین رو که می بینم اون همه غم و دردش رو منم حس میکنم. میتونم بفهمم شخصیت اصلی داره چی میکشه، خیلی خوب میفهمم و باهاش همزادپنداری میکنم. ولی حتی غمگین ترین شخصیت های که دیدم هم یه جایی بالاخره از این همه تنهایی و غم رها شدن. اینجای قصه میفهمم که چقدر از همه شون غمگین ترم و باز هم مثل همیشه، تنها رها شدم.