هیچ وقت نمیتونم کالبدِ غم هام رو بشکافم و از درونشون بگم. بعضی غصه ها اونقدر بزرگن که نمیشه قصه شون رو گفت. چون هیچ کس نمیتونه ذره ای از این همه درد رو بفهمه یا براش کاری کنه. فقط تابوتشون روی شونه هام سنگینی میکنه و هرجایی که میرم باهام میان. نه میشه زمینشون گذاشت و نه کسی گوشه ای از این همه غم رو همراهم میگرفت. حالا اونقدر روی شونه هام بودن که حس میکنم خودمم درون یه تابوتم.
گاهی یه آهنگ رو اونقدر دوست داری که میخوای به تموم دنیا نشونش بدی ولی در عین حال اونقدر زیاد دوستش داری که فقط میخوای برای خودت نگهش داری! من از این آهنگ ها یه چندتایی دارم. الان دارم به یکیشون گوش میدم و بهت فکر میکنم. ازم نخواه جایی بفرستمش، میدونی که بعضی آهنگ ها یه رازن؟ مثل خود تو که رازِ من بودی.
ولی واقعا بعضی ها خوب حوصله ای دارن که برای زندگی بعدیشون هم برنامه می ریزن. من توی همین یه زندگی هم موندم.