کمتر چیزی به اندازهی اندوه و بیتابی و ملال میتواند پول ساز باشد.
وقتی گرفتار بیتابی و ملال هستی مُدام نیازمند چیزی هستی که تو را سرگرم کند. چیزی که تو را از وحشت گذر زمان در سکوت نجات دهد.
پس کمپانیهای عظیم تولید سرگرمی و اخبار پدید می آیند تا پیوسته برای ذهن بیتاب و ملالزدهی تو سرگرمی و اخبار تازه تولید کنند.
شبکه های مجازی پدیدار می شوند که تو را از وحشت تنهایی نجات دهند با وجود انزوا فریب در جمع بودن را بخوری.
شبکههایی که در ظاهر به تو تفریح و آگاهی و اخبار میدهند اما در حقیقت فقط وابستگی تو را به چیزهایی بیرون از خودت بیشتر کردهاند.
وقتی تو گرفتار اندوه هستی نیازمند چیزی میشوی که کمی خوشحالت کند. چیزی که باعث شود از اندوه خود فاصله بگیری.
آن وقت کمپانیهای عظیمی پدیدار میشوند که به تو شادیهای موقتی میفروشند.
داروهایی برای فراموشی یا سرگرمیها و بازیچههایی که تو را برای دقایقی شاد می کنند تا اندوه عمیق پنهان شده در درون خود را فراموش کنی.
حتا کسانی هستند که از اندوه و ملال و بیتابی تو چیزهای دیگری تولید میکنند.
آنها اندوه تو را تبدیل به خشم و تعصب یا اعتقادی راسخ به عقیده ای میکنند. آن وقت تو ابزاری میشوی که بیارادهی خود برای کسانی دیگر رایگان کار میکنی. موجودی بدون هویت و استقلال فردی یا وسیلهای برای جنگ یا تثبیت قدرت دیگران میشوی.
همهی اینها به این دلیل ساده است که تو از درک وجود خود عاجز شدهای. از سکوت می ترسی و درونت افسرده و غمگین است.
تو نمیتوانی از بودن خود در لحظه و سکوت، بدون هیچ دلیل و دستاویزی شادمان باشی.
مدام نیازمند چیزی هستی که تو را از خودت دور کند.
نیازمند انگیزه و وسیله و چیزی هستی که مدام ذهنت را مشغول کند، توجه تو را به چیزی غیر از خودت جلب کند.
شاید باور کردنش سخت باشد اما این اتفاق قرنها قبل از تولد ما رخ داده است.
ابزارها و عقاید و روشهایی بسیار ظریف و پیچیده تولید شدهاند که تو را از همان لحظهی تولد در مسیر فراموشی خویش قرار دهند. درونت را پر از تضاد و تبعیض و دروغ و غم کنند.
به ما آموزش داده اند که برای انجام هر کاری نیاز به وسیلهای داریم و بدون آن وسیله خود ما هیچ هستیم.
به ما آموزش داده اند که برای سرگرم شدن و شاد بودن حتماً باید اسباب بازی داشت.
حضور داشتن در سکوت و درک لحظه را هرگز به ما آموزش نمیدهند.
یا وحشتناک تر از آن کاری کردهاند تا چنین جملاتی تبدیل به شعارهای پوچ و توخالی شود که فقط به درد پشت قوطیهای نوشابه یا آرم برند های ورزشی می خورد.
در لحظه زندگی کن...
تو میتوانی، فقط انجامش بده...
شعارهای توخالی که بیش از عمل موثر باعث نومیدی و انکار میشوند.
زیرا وقتی واقعیتی تهی از معنا و شعاری و پیش پا افتاده می شود بر خلاف ماهیت واقعی خود عمل میکند.
آن وقت چیزی که می توانست نجاتت دهد تبدیل به ابزاری برای اسارت عمیقتر تو میشود.
و بیش از پیش اسیر ماشین هیولا واری میشوی که از همهی ما بردگانی مطیع می سازد.
اندوه و بی تابی و ملال در عمیق ترین لایه های وجود ما جاسازی شده است تا همواره خریدارانی برده وار و سربازان خوبی برای مردن باشیم.
پس به یاد داشته باش کسی که به تو قدرت سکوت و شادمانی درونی را می آموزد در حقیقت گوهر آزادی را به تو هدیه داده است.
#علیرضا_ایرانمهر
▪️
اینجا رادیو ایرانمهر است، صدای داستان، شعر و گفتارهایی دربارهی زندگی
▶️ @hafezkk
▶️ @hafezkk
وقتی گرفتار بیتابی و ملال هستی مُدام نیازمند چیزی هستی که تو را سرگرم کند. چیزی که تو را از وحشت گذر زمان در سکوت نجات دهد.
پس کمپانیهای عظیم تولید سرگرمی و اخبار پدید می آیند تا پیوسته برای ذهن بیتاب و ملالزدهی تو سرگرمی و اخبار تازه تولید کنند.
شبکه های مجازی پدیدار می شوند که تو را از وحشت تنهایی نجات دهند با وجود انزوا فریب در جمع بودن را بخوری.
شبکههایی که در ظاهر به تو تفریح و آگاهی و اخبار میدهند اما در حقیقت فقط وابستگی تو را به چیزهایی بیرون از خودت بیشتر کردهاند.
وقتی تو گرفتار اندوه هستی نیازمند چیزی میشوی که کمی خوشحالت کند. چیزی که باعث شود از اندوه خود فاصله بگیری.
آن وقت کمپانیهای عظیمی پدیدار میشوند که به تو شادیهای موقتی میفروشند.
داروهایی برای فراموشی یا سرگرمیها و بازیچههایی که تو را برای دقایقی شاد می کنند تا اندوه عمیق پنهان شده در درون خود را فراموش کنی.
حتا کسانی هستند که از اندوه و ملال و بیتابی تو چیزهای دیگری تولید میکنند.
آنها اندوه تو را تبدیل به خشم و تعصب یا اعتقادی راسخ به عقیده ای میکنند. آن وقت تو ابزاری میشوی که بیارادهی خود برای کسانی دیگر رایگان کار میکنی. موجودی بدون هویت و استقلال فردی یا وسیلهای برای جنگ یا تثبیت قدرت دیگران میشوی.
همهی اینها به این دلیل ساده است که تو از درک وجود خود عاجز شدهای. از سکوت می ترسی و درونت افسرده و غمگین است.
تو نمیتوانی از بودن خود در لحظه و سکوت، بدون هیچ دلیل و دستاویزی شادمان باشی.
مدام نیازمند چیزی هستی که تو را از خودت دور کند.
نیازمند انگیزه و وسیله و چیزی هستی که مدام ذهنت را مشغول کند، توجه تو را به چیزی غیر از خودت جلب کند.
شاید باور کردنش سخت باشد اما این اتفاق قرنها قبل از تولد ما رخ داده است.
ابزارها و عقاید و روشهایی بسیار ظریف و پیچیده تولید شدهاند که تو را از همان لحظهی تولد در مسیر فراموشی خویش قرار دهند. درونت را پر از تضاد و تبعیض و دروغ و غم کنند.
به ما آموزش داده اند که برای انجام هر کاری نیاز به وسیلهای داریم و بدون آن وسیله خود ما هیچ هستیم.
به ما آموزش داده اند که برای سرگرم شدن و شاد بودن حتماً باید اسباب بازی داشت.
حضور داشتن در سکوت و درک لحظه را هرگز به ما آموزش نمیدهند.
یا وحشتناک تر از آن کاری کردهاند تا چنین جملاتی تبدیل به شعارهای پوچ و توخالی شود که فقط به درد پشت قوطیهای نوشابه یا آرم برند های ورزشی می خورد.
در لحظه زندگی کن...
تو میتوانی، فقط انجامش بده...
شعارهای توخالی که بیش از عمل موثر باعث نومیدی و انکار میشوند.
زیرا وقتی واقعیتی تهی از معنا و شعاری و پیش پا افتاده می شود بر خلاف ماهیت واقعی خود عمل میکند.
آن وقت چیزی که می توانست نجاتت دهد تبدیل به ابزاری برای اسارت عمیقتر تو میشود.
و بیش از پیش اسیر ماشین هیولا واری میشوی که از همهی ما بردگانی مطیع می سازد.
اندوه و بی تابی و ملال در عمیق ترین لایه های وجود ما جاسازی شده است تا همواره خریدارانی برده وار و سربازان خوبی برای مردن باشیم.
پس به یاد داشته باش کسی که به تو قدرت سکوت و شادمانی درونی را می آموزد در حقیقت گوهر آزادی را به تو هدیه داده است.
#علیرضا_ایرانمهر
▪️
اینجا رادیو ایرانمهر است، صدای داستان، شعر و گفتارهایی دربارهی زندگی
▶️ @hafezkk
▶️ @hafezkk
کشف حماقت و بیرحمیهای زندگی مثل اولین تجربهی ایستادن کودک است.
وقتی کودک برای اولین بار موفق میشود روی پاهای خود بایستد و تعادلش را حفظ کند از این تحول شگفتانگیز هیجان زده است.
اما کودک هنوز نمیداند که این آغاز سفری طولانی است. چون ایستادن در واقع مقدمه راه رفتن است، رفتن به هزاران مسیر مختلف.
بیشتر کودکان این شانس را دارند که بعد از ایستادند راه بروند. شاید به جایی برسند یا فقط مسیری را بروند و چشمانداز اطراف را تماشا کنند.
اما بیشتر ما این شانس را در زندگی درونی خود نمیآوریم که از اولین کشف خود قدمی فراتر بگذاریم.
بیشتر ما طوری درباره بیشعوری، حماقت، بیرحمی، بی عدالتی و پوچ بودن زندگی صحبت میکنیم که انگار کشف خودمان است.
یک جور احساس غرور پنهان در این کشف وجود دارد. انگار وقتی من توانستم عمق تباهی زندگی را کشف کنم از حماقت اطرافیانم که در آن غرق هستند متمایز شدهام.
اما وقتی از منظری فراگیر تر به زندگی نگاه کنی میبینی که این کشف مهمی نبوده است. زیرا زندگی مثل بدنی ست که همهی جای آن درد میکند و تو هر جا که انگشت بگذاری درد را احساس خواهی کرد.
کشف تباهی و دردهای زندگی مثل ایستادن یک کودک روی پاهای خود اتفاق مهمی است، اما تعیین کننده هیچ چیز نیست. ولی بیشتر ما مثل کودکی هستیم که تا پایان عمر فقط روی پاهای لرزان خود ایستاده است و به اینکه فقط میتواند بایستد افتخار میکند. بدون آن که به هیچ سوی قدمی برداشته باشد.
مثل افتخار درونی و پنهان بسیاری از ما به کشف تباهی و فساد و پوچی و درد که به ما احساس آگاه بودن و تمایز و تیزهوشی می دهد.
اما در واقع فقط زانوان لرزان کودکی است که روی پای خود ایستاده و جسارت برداشتن یک قدم تازه را ندارد.
و چه عجیب است این انفعال درباره بسیاری از بزرگان و حتی کتابها و فیلمهای معروف نیز مصداق دارد. کتابهایی که آخر حرفشان این است:
ببین چقدر سیاهی سیاه است!!!
انگار کشفی بزرگ را نشان میدهد. مثل کودکی که برای اولین بار روی پاهای خود ایستاده و جیغ میکشد تا همه او را ببینند که چطور توانسته روی زانوان لرزان خود بایستد.
اما گاه یک عمر میگذرد تا بفهمی زندگی واقعی با اولین قدمی که برداشتهی آغاز میشود.
#حافظ_خوانی_خصوصی
#علیرضا_ایرانمهر
▪️
اینجا رادیو ایرانمهر، صدای داستان، شعر و گفتارهایی دربارهی زندگی
▶️ @hafezkk
▶️ @hafezkk
وقتی کودک برای اولین بار موفق میشود روی پاهای خود بایستد و تعادلش را حفظ کند از این تحول شگفتانگیز هیجان زده است.
اما کودک هنوز نمیداند که این آغاز سفری طولانی است. چون ایستادن در واقع مقدمه راه رفتن است، رفتن به هزاران مسیر مختلف.
بیشتر کودکان این شانس را دارند که بعد از ایستادند راه بروند. شاید به جایی برسند یا فقط مسیری را بروند و چشمانداز اطراف را تماشا کنند.
اما بیشتر ما این شانس را در زندگی درونی خود نمیآوریم که از اولین کشف خود قدمی فراتر بگذاریم.
بیشتر ما طوری درباره بیشعوری، حماقت، بیرحمی، بی عدالتی و پوچ بودن زندگی صحبت میکنیم که انگار کشف خودمان است.
یک جور احساس غرور پنهان در این کشف وجود دارد. انگار وقتی من توانستم عمق تباهی زندگی را کشف کنم از حماقت اطرافیانم که در آن غرق هستند متمایز شدهام.
اما وقتی از منظری فراگیر تر به زندگی نگاه کنی میبینی که این کشف مهمی نبوده است. زیرا زندگی مثل بدنی ست که همهی جای آن درد میکند و تو هر جا که انگشت بگذاری درد را احساس خواهی کرد.
کشف تباهی و دردهای زندگی مثل ایستادن یک کودک روی پاهای خود اتفاق مهمی است، اما تعیین کننده هیچ چیز نیست. ولی بیشتر ما مثل کودکی هستیم که تا پایان عمر فقط روی پاهای لرزان خود ایستاده است و به اینکه فقط میتواند بایستد افتخار میکند. بدون آن که به هیچ سوی قدمی برداشته باشد.
مثل افتخار درونی و پنهان بسیاری از ما به کشف تباهی و فساد و پوچی و درد که به ما احساس آگاه بودن و تمایز و تیزهوشی می دهد.
اما در واقع فقط زانوان لرزان کودکی است که روی پای خود ایستاده و جسارت برداشتن یک قدم تازه را ندارد.
و چه عجیب است این انفعال درباره بسیاری از بزرگان و حتی کتابها و فیلمهای معروف نیز مصداق دارد. کتابهایی که آخر حرفشان این است:
ببین چقدر سیاهی سیاه است!!!
انگار کشفی بزرگ را نشان میدهد. مثل کودکی که برای اولین بار روی پاهای خود ایستاده و جیغ میکشد تا همه او را ببینند که چطور توانسته روی زانوان لرزان خود بایستد.
اما گاه یک عمر میگذرد تا بفهمی زندگی واقعی با اولین قدمی که برداشتهی آغاز میشود.
#حافظ_خوانی_خصوصی
#علیرضا_ایرانمهر
▪️
اینجا رادیو ایرانمهر، صدای داستان، شعر و گفتارهایی دربارهی زندگی
▶️ @hafezkk
▶️ @hafezkk
وقتی گروهی آدم سرگردان در تاریکی ترسناک گرفتار شده باشند اگر مدام فریاد بزنند: لعنت بر تاریکی! این فریادها باعث نجاتشان نخواهد شد.
این که مدام تکرار کنند: تاریکی چقدر ترسناکه! هی ببین چقدر اینجا تاریکه! من از تاریکی متنفرم! بیاین همه از تاریکی متنفر باشیم... باعث روشنایی نمیشود بلکه فقط تاریکی را از اتفاقی بیرونی تبدیل به سرشت درونی و باور آدمها میکند.
برخلاف انتظار ما راه نجات از ظلمات هیچ وقت در واقعیت زندگی به شکل طلوع ناگهانی خورشید ظاهر نمیشود، بلکه همواره درخششی کوچک و ریز به اندازه یک کرم شب تاب است که دیدن آن نیاز به هوشیاری و سکوت دارد.برای همین نفرین تاریکی و هیاهوی وحشت خود بخشی از تاریکی است که دیدن روزنهی نجات را سختتر و راه نجات را از تو دورتر می کند.
حتا هنرمندانی که نشان دادن رنج و تباهی و بدبختی مردم را تعهد اجتماعی خود میدانند از بیتعهد ترین ها نسبت به رنج انسان هستند. کسانی که با نفرین تاریکی مسولیت جستجو برای یافتن روزنه نور را از دوش خود بر میدارند و از درد و تاریکی هویتی برای انسان می سازند.
#علیرضا_ایرانمهر
از دنیای درونی رمان: #اسم_تمام_مردهای_تهران_علیرضا_ست
این که مدام تکرار کنند: تاریکی چقدر ترسناکه! هی ببین چقدر اینجا تاریکه! من از تاریکی متنفرم! بیاین همه از تاریکی متنفر باشیم... باعث روشنایی نمیشود بلکه فقط تاریکی را از اتفاقی بیرونی تبدیل به سرشت درونی و باور آدمها میکند.
برخلاف انتظار ما راه نجات از ظلمات هیچ وقت در واقعیت زندگی به شکل طلوع ناگهانی خورشید ظاهر نمیشود، بلکه همواره درخششی کوچک و ریز به اندازه یک کرم شب تاب است که دیدن آن نیاز به هوشیاری و سکوت دارد.برای همین نفرین تاریکی و هیاهوی وحشت خود بخشی از تاریکی است که دیدن روزنهی نجات را سختتر و راه نجات را از تو دورتر می کند.
حتا هنرمندانی که نشان دادن رنج و تباهی و بدبختی مردم را تعهد اجتماعی خود میدانند از بیتعهد ترین ها نسبت به رنج انسان هستند. کسانی که با نفرین تاریکی مسولیت جستجو برای یافتن روزنه نور را از دوش خود بر میدارند و از درد و تاریکی هویتی برای انسان می سازند.
#علیرضا_ایرانمهر
از دنیای درونی رمان: #اسم_تمام_مردهای_تهران_علیرضا_ست
آزادی و قدرت دو روی یک سکه هستند. تا تو قدرتمند نباشی کسی حق آزادی و دیگر حقوق بشری را به تو هدیه نمیدهد. بلکه حتا حق زنده بودن را نیز از تو دریغ میکنند.
این واقعیت سادهی تاریخی را نه روشنفکران سطحینگر و نه متحجران متعصب درک نکردهاند. آزادی هدیهای خیرخواهانه نیست که حکومتها تقدیم مردم خود یا دیگر مردم جهان کنند. آزادی حاصل رشد قدرت در تمام زمینههای اقتصادی و نظامی و اجتماعی و فرهنگی ست.
تاریخ پر درد افغانستان این را به خوبی نشان میدهند.
آزادی خواهانهترین ایدئولوژی ها نیز در بستر حاکمیتی ضعیف تبدیل به خودکامگی یا سقوط کشور و جنگ داخلی و آوارگی عمومی میشود.
از سوی دیگر هیچ قدرتی بدون توسعهی آزادیهای اجتماعی و سیاسی پا برجا نمیماند. تاریخ پر درد و التهاب ایران نیز این واقعیت را به روشنی نشان میدهد.
دو قرن آشوب و جنگ و ویرانی در خاورمیانه به این دلیل است که همواره یک روی سکه را دیدهایم.
قدرت و آزادی در تضاد با یکدیگر نیستند بلکه فقط در همراهی و یگانگی با هم امکان بقا مییابند.
#علیرضا_ایرانمهر
@hafezkk
این واقعیت سادهی تاریخی را نه روشنفکران سطحینگر و نه متحجران متعصب درک نکردهاند. آزادی هدیهای خیرخواهانه نیست که حکومتها تقدیم مردم خود یا دیگر مردم جهان کنند. آزادی حاصل رشد قدرت در تمام زمینههای اقتصادی و نظامی و اجتماعی و فرهنگی ست.
تاریخ پر درد افغانستان این را به خوبی نشان میدهند.
آزادی خواهانهترین ایدئولوژی ها نیز در بستر حاکمیتی ضعیف تبدیل به خودکامگی یا سقوط کشور و جنگ داخلی و آوارگی عمومی میشود.
از سوی دیگر هیچ قدرتی بدون توسعهی آزادیهای اجتماعی و سیاسی پا برجا نمیماند. تاریخ پر درد و التهاب ایران نیز این واقعیت را به روشنی نشان میدهد.
دو قرن آشوب و جنگ و ویرانی در خاورمیانه به این دلیل است که همواره یک روی سکه را دیدهایم.
قدرت و آزادی در تضاد با یکدیگر نیستند بلکه فقط در همراهی و یگانگی با هم امکان بقا مییابند.
#علیرضا_ایرانمهر
@hafezkk
ناگهان می ایستی. به خودت نگاه می کنی و میبینی خونآلودی و تمام بدنت درد میکند و به اندازه یک زندگی خستهای.
به اطرافت نگاه میکنی و دلت نمیخواهد حتا یک قدم دیگر برداری.
میخواهی همان لحظه از همه چیز دست بکشی. چون به این اطمینان رسیدهای که هیچ چیز در این جهان تغییر نمی کند، پس تو باید تغییر کنی.
باید از جنگیدن دست بکشی. باید از قضاوت کردن و حتا انتخاب دست بکشی.
باید از محکوم کردن هر چیزی و هر کسی دست بکشی.مخصوصاً محکوم کردن خودت.
باید آرام بگیری و سکوت کنی و نگاه کنی و بفهمی.
آن وقت همه چیز کم کم شروع به تغییر می کند.
نخست خارهای زهرآلود و نامرئی را میبینید که همه جا دورتادورت را گرفتهاند و دلیل این همه زخم دردناک هستند. خارهایی که با هر قدم خودت را به آنها کشیدهای و خراشی تازه برداشتهای.
بعد از آنچه میبینی شگفتزده خواهی شد.
شگفت زده خواهی شد اگر ببینی حتا بسیاری از لبخند هایت پر از کینه و خشم و درد پنهان بودهاند.
شگفت زده خواهی شد وقتی ببینی بیشتر انتخاب هایت برای نابودی خودت بوده است و هر خبر شکل تازهای از دروغ است.
دردناک ترین لحظه زمانی ست که میبینی هر آنچه از زندگی میخواستی درست کنار دست تو بوده، سالها بر لبه بهشت ایستاده بودی اما قدمی برای رفتن به درون آن برنداشتهای.
شگفت زده خواهی شد وقتی میبینی زهر آلود ترین خنجرهایی که دشمنانت به تو زدهاند با نیروی دست خودت بوده است.
وحشت زده خواهی شد وقتی میبینی که کاملاً آزاد بودهای و هر بند و زنجیری تنها برای توجیه رنج بیهودهای بوده که به تحمل آن اعتیاد داشتهای.
لحظه هایی میرسند که زخمی و خون آلود و دردمند میایستی و میدانی زمانش رسیده است که در سکوت کاری واقعی برای خودت بکنی. لحظه درک معنای آزادی.
#علیرضا_ایرانمهر
@hafezkk
به اطرافت نگاه میکنی و دلت نمیخواهد حتا یک قدم دیگر برداری.
میخواهی همان لحظه از همه چیز دست بکشی. چون به این اطمینان رسیدهای که هیچ چیز در این جهان تغییر نمی کند، پس تو باید تغییر کنی.
باید از جنگیدن دست بکشی. باید از قضاوت کردن و حتا انتخاب دست بکشی.
باید از محکوم کردن هر چیزی و هر کسی دست بکشی.مخصوصاً محکوم کردن خودت.
باید آرام بگیری و سکوت کنی و نگاه کنی و بفهمی.
آن وقت همه چیز کم کم شروع به تغییر می کند.
نخست خارهای زهرآلود و نامرئی را میبینید که همه جا دورتادورت را گرفتهاند و دلیل این همه زخم دردناک هستند. خارهایی که با هر قدم خودت را به آنها کشیدهای و خراشی تازه برداشتهای.
بعد از آنچه میبینی شگفتزده خواهی شد.
شگفت زده خواهی شد اگر ببینی حتا بسیاری از لبخند هایت پر از کینه و خشم و درد پنهان بودهاند.
شگفت زده خواهی شد وقتی ببینی بیشتر انتخاب هایت برای نابودی خودت بوده است و هر خبر شکل تازهای از دروغ است.
دردناک ترین لحظه زمانی ست که میبینی هر آنچه از زندگی میخواستی درست کنار دست تو بوده، سالها بر لبه بهشت ایستاده بودی اما قدمی برای رفتن به درون آن برنداشتهای.
شگفت زده خواهی شد وقتی میبینی زهر آلود ترین خنجرهایی که دشمنانت به تو زدهاند با نیروی دست خودت بوده است.
وحشت زده خواهی شد وقتی میبینی که کاملاً آزاد بودهای و هر بند و زنجیری تنها برای توجیه رنج بیهودهای بوده که به تحمل آن اعتیاد داشتهای.
لحظه هایی میرسند که زخمی و خون آلود و دردمند میایستی و میدانی زمانش رسیده است که در سکوت کاری واقعی برای خودت بکنی. لحظه درک معنای آزادی.
#علیرضا_ایرانمهر
@hafezkk
فکر کنید یک روز برای سردردتان از داروخانه قرص مسکن بخرید. اما هیچ تاثیری نداشته باشد. قرص تازهای از شرکتی دیگر میخرید. اما آن هم هیچ تاثیری نمیگذارد. مدتها درد را تحمل میکنید تا اینکه متوجه میشوید هیچ دارویی در این قرصها وجود نداشته است. میفهمید بیشتر اینها کالاهای تقلبی هستند که بر اساس نیاز شما طراحی شدهاند. برای این که درد و نیازمندی را بیشتر کنند بدون آنکه هیچ تأثیر درمانی داشته باشند. حاصل چنین شرایطی ناامیدی شما از هر دارو و درمانی است.
قدرت درمانگری قصهها از کهن ترین اعصار برای بشر امری بدیهی بوده است. روایت های جذاب که چیزی را در آگاهی انسان جابجا می کند. همچون درد ویرانگر آن پادشاه بدبین در هزار و یک شب که تنها با ریختن خون زنان درمان میشد. ولی قصههای شهرزاد او را به لذت بردن دوباره از زندگی دعوت کرد. شکل کاملی از درمان روح.
در این روزگار نیز ما با انبوهی از قصههای بی اثر روبهرو هستیم. قرص هایی که به امید درمان یا تسکین دردی میخریم ولی هیچ تاثیری نمی گذارند. کار قدیمی نقد آن بود که از میان انبوه قصههای بی اثر، انگشت شمار کتابهایی را که جادوی روایت و تجلی آگاهی داشت برای ما آشکار کنند. اما آن نیز مدتهاست از کار افتاده است.
به گمانم این یکی از مهمترین دلیلهای بیرونقی ادبیات معاصر فارسی است. تولید انبوه قصههای بیاثر. پس اگر قصهای جانتان را روشن می کند، آن را به دست دیگری برسانید. اگر دارویی از میان هزاران مسکن بی اثر دردی را درونتان تسکین داده است آن را به دیگران هم پیشنهاد دهید.
#علیرضا_ایرانمهر
@hafezkk
قدرت درمانگری قصهها از کهن ترین اعصار برای بشر امری بدیهی بوده است. روایت های جذاب که چیزی را در آگاهی انسان جابجا می کند. همچون درد ویرانگر آن پادشاه بدبین در هزار و یک شب که تنها با ریختن خون زنان درمان میشد. ولی قصههای شهرزاد او را به لذت بردن دوباره از زندگی دعوت کرد. شکل کاملی از درمان روح.
در این روزگار نیز ما با انبوهی از قصههای بی اثر روبهرو هستیم. قرص هایی که به امید درمان یا تسکین دردی میخریم ولی هیچ تاثیری نمی گذارند. کار قدیمی نقد آن بود که از میان انبوه قصههای بی اثر، انگشت شمار کتابهایی را که جادوی روایت و تجلی آگاهی داشت برای ما آشکار کنند. اما آن نیز مدتهاست از کار افتاده است.
به گمانم این یکی از مهمترین دلیلهای بیرونقی ادبیات معاصر فارسی است. تولید انبوه قصههای بیاثر. پس اگر قصهای جانتان را روشن می کند، آن را به دست دیگری برسانید. اگر دارویی از میان هزاران مسکن بی اثر دردی را درونتان تسکین داده است آن را به دیگران هم پیشنهاد دهید.
#علیرضا_ایرانمهر
@hafezkk
حافظ خوانی خصوصی
موقعیت تراژیک زلنسکی
موقعیت تراژیک زلنسکی
تاریخ پر از موقعیتهایی ست که شرافت و درستی در تضاد با زندگی قرار میگیرند. هر چقدر تلاش کنی شرافتمندانه تر رفتار کنی باعث ریختن خونهای بیشتری میشوی.
مثل ماجرای تلخ اسفندیار در شاهنامه که پایبندی شاهزادهی نیک سرشت به قول خود باعث فاجعه شد.
زلنسکی رئیس جمهور جوان و خوشنام اوکراین نیز در چنین موقعیت تراژیکی گیر افتاده است.
اگر تسلیم روسیه شود شرافت خود را باخته و اگر بایستد و بجنگد و مقاومت کند سرزمیناش نابود خواهد شد.
کمتر از سه هفته بعد از آغاز جنگ در حدود پانصد میلیارد دلار خسارت به کشورش وارد شده. میلیونها نفر آواره شدهاند، چندین شهر به صورت کامل نابود شده و بخش بزرگی از زیرساختهای حیاتی اوکراین از میان رفتند.
زلنسکی در همین چند روز به محبوبیتی اسطورهای دست یافت، چهرهای به زیبایی چهگوارا.
اما اگر به ترتیب عکسهای زلنسکی در این سه هفته دقت کنید میبینید که هر روز اندوه چشمانش عمیقتر میشوند.
زیرا او به خوبی میداند که هزینهی هر ساعت مقاومت از میان رفتن چند زندگی و ویران شدن چند سرنوشت است و شهرهای که تا سالها غیر قابل سکونت خواهند بود.
زلنسکی امروز جملهای گفت که تلخی آن در تاریخ باقی خواهد ماند: ما بیست سال منتظر پیوستن به ناتو بودیم ولی امروز میبینیم که درها به روی ما بسته است...یعنی رنج و ویرانی برای هیچ.
این جنگ به هر شکلی که پایان یابد برای زلنسکی نامی بزرگ و درخشان و سرزمینی سوخته باقی خواهد ماند.
ولی روسیه نیز در هیچ حالتی پیروز این جنگ نیست. هزینه اخلاقی و اقتصادی این جنگ برای مردم روسیه شاید حتی بیشتر از اوکراین باشد. و انتخابی سخت برای پوتین که اجازه دهد در زمان ریاست جمهوری او ناتو تا پشت دروازههای مسکو برسد یا ننگ تاریخی تبدیل شدن به جلاد مردم اوکراین را بر دوش کشد.
شاید به نظر برسد که آمریکا بزرگترین برنده این جنگ است. ولی هزینه سرسامآور سالها جنگ سرد و امنیتی از جیب مردم آمریکا پرداخت خواهد شد و رنج زندگی زیر سایهی ترس.
جنگهای واقعی هیچ برندهای ندارند. گیر افتادن میان شرافت و خردمندی و شفقت انتخابی سخت و بزرگ است.
#علیرضا_ایرانمهر
#اوکراین #زلنسکی #جنگ
@hafezkk
تاریخ پر از موقعیتهایی ست که شرافت و درستی در تضاد با زندگی قرار میگیرند. هر چقدر تلاش کنی شرافتمندانه تر رفتار کنی باعث ریختن خونهای بیشتری میشوی.
مثل ماجرای تلخ اسفندیار در شاهنامه که پایبندی شاهزادهی نیک سرشت به قول خود باعث فاجعه شد.
زلنسکی رئیس جمهور جوان و خوشنام اوکراین نیز در چنین موقعیت تراژیکی گیر افتاده است.
اگر تسلیم روسیه شود شرافت خود را باخته و اگر بایستد و بجنگد و مقاومت کند سرزمیناش نابود خواهد شد.
کمتر از سه هفته بعد از آغاز جنگ در حدود پانصد میلیارد دلار خسارت به کشورش وارد شده. میلیونها نفر آواره شدهاند، چندین شهر به صورت کامل نابود شده و بخش بزرگی از زیرساختهای حیاتی اوکراین از میان رفتند.
زلنسکی در همین چند روز به محبوبیتی اسطورهای دست یافت، چهرهای به زیبایی چهگوارا.
اما اگر به ترتیب عکسهای زلنسکی در این سه هفته دقت کنید میبینید که هر روز اندوه چشمانش عمیقتر میشوند.
زیرا او به خوبی میداند که هزینهی هر ساعت مقاومت از میان رفتن چند زندگی و ویران شدن چند سرنوشت است و شهرهای که تا سالها غیر قابل سکونت خواهند بود.
زلنسکی امروز جملهای گفت که تلخی آن در تاریخ باقی خواهد ماند: ما بیست سال منتظر پیوستن به ناتو بودیم ولی امروز میبینیم که درها به روی ما بسته است...یعنی رنج و ویرانی برای هیچ.
این جنگ به هر شکلی که پایان یابد برای زلنسکی نامی بزرگ و درخشان و سرزمینی سوخته باقی خواهد ماند.
ولی روسیه نیز در هیچ حالتی پیروز این جنگ نیست. هزینه اخلاقی و اقتصادی این جنگ برای مردم روسیه شاید حتی بیشتر از اوکراین باشد. و انتخابی سخت برای پوتین که اجازه دهد در زمان ریاست جمهوری او ناتو تا پشت دروازههای مسکو برسد یا ننگ تاریخی تبدیل شدن به جلاد مردم اوکراین را بر دوش کشد.
شاید به نظر برسد که آمریکا بزرگترین برنده این جنگ است. ولی هزینه سرسامآور سالها جنگ سرد و امنیتی از جیب مردم آمریکا پرداخت خواهد شد و رنج زندگی زیر سایهی ترس.
جنگهای واقعی هیچ برندهای ندارند. گیر افتادن میان شرافت و خردمندی و شفقت انتخابی سخت و بزرگ است.
#علیرضا_ایرانمهر
#اوکراین #زلنسکی #جنگ
@hafezkk
بزرگترین خوش شانسی زندگی دیدن هر چه سریع تر نیروی نیستی ست تا شکوه هر لحظهی حضور برات آشکار شود.
درک تاریکی ست برای آن که روشنایی نهفته در یک لبخند ساده را ببینی و تماشای شگفتن گیاهی که در خاک غنی از کود هزاران برگ در حال فساد رشد میکند.
مرور تاریخ پر شکوه تنهایی که اهمیت یک لحظه انقلاب عشق را در قلب آدمی نشان میدهد.
نوروزتان مبارک
برای تمام باورمندان به نوروز صلح و شکوفایی و ترسالی و راستی آرزومندم.
#علیرضا_ایرانمهر
@hafezkk
درک تاریکی ست برای آن که روشنایی نهفته در یک لبخند ساده را ببینی و تماشای شگفتن گیاهی که در خاک غنی از کود هزاران برگ در حال فساد رشد میکند.
مرور تاریخ پر شکوه تنهایی که اهمیت یک لحظه انقلاب عشق را در قلب آدمی نشان میدهد.
نوروزتان مبارک
برای تمام باورمندان به نوروز صلح و شکوفایی و ترسالی و راستی آرزومندم.
#علیرضا_ایرانمهر
@hafezkk
حافظ خوانی خصوصی
Photo
ما سال ها ست با سرطانی پنهان زندگی میکنیم که نه سریع میکشد و نه میگذارد طبیعی زندگی کنیم. نزدیک به دو قرن است که به امید یک تغییر زندگی میکنیم. گاه به تصویر قهرمانی دل میبندیم که نجات مان دهد و گاه به رویای پایین کشیدن این و آن از قدرت دل خوش میکنیم که همه چیز درست شود یا انتقام گذشته را بگیریم. بعضی میگویند ریشهی این سرطان در فرهنگ بیماری ست که مردمی نادان و نخبگانی خائن پرورش میدهد. برخی ریشهی آن را در خودکامگی سیاسی میدانند و گروهی مساله را در ساختارهای غلط اقتصادی میبینند. برای همین هر چند سال یک بار به فکر جراحی میافتیم. گاه انقلاب سفید میکنیم و گاه انقلاب سرخ و سیاه. گاه به زور چادر از سرزنان میکشیم و گاه به زور روسری سرشان میکنیم. گاه سلطنت مشروطه میخواهیم و گاه مردمسالاری دینی. این روزها نیز مدام تن به جراحیهای اقتصادی میدهیم که بدون داروی بیهوشی و گاه با چاقوی شکاری انجام میشوند. از شوک گران کردن بنزین گرفته تا کابوس روغن و نان و تخم مرغ. حاصل این وضعیت ناامیدی رقتانگیز مردمی ست که هر روز میکوشند خود را با زندگی فقیرانه تری سازگار کنند که فردا همان را نیز از آنها میگیرند. مردمی که به خریدن چند مرغ یخی و ذخیره کردن اندکی روغن و ماکارونی دل خوش میکنند. مردمی که قدرت تفکر وتحلیل شان از واقعیت تاریخی به استیصال امروز محدود شده است. سرطان بیماری چند وجهی ست که به درمانی چند وجهی نیاز دارد. این بیماری نه با شورش و انقلاب درمان میشود نه با جنگ و تجزیه. نه با تسلیم و تحمل درست میشود نه با ذخیره کردن سرمایه در ملک و ماشین به گمان بیرون کشیدن گلیم خود از آب یا مهاجرت به کانادا. نه با حکم حکومتی و جابه جایی قدرت و نه با تحریم خریدن کالا. بیمارانی که از سرطان جان سالم به در بردهاند میدانند بعد از آن شکل همه چیزی در زندگی شان عوض شده است. از شغل و تغذیه تا شیوهی تفکر. ایران به درمانی چند وجهی نیازمند است. به درمانی دردناک و طولانی که با تغییر در نظام تولید و سرمایه و آموزش شروع میشود و به تحول در نظام سیاسی و فرهنگ ختم میشود.
#علیرضا_ایرانمهر
@hafezkk
#علیرضا_ایرانمهر
@hafezkk
اتفاق اصلی سالهای بعد از تجربه کردن عشق رخ میدهد. وقتی با نیروی غافلگیر کنندهی درونت رو برو میشی و ابعاد ناشناختهای از خودت را کشف میکنی. داستان بلند «برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق» دربارهی سفری ست که باعشق آغاز میشود و به ماجرایی اسرارآمیز میرسد. این کتاب دربارهی نیروی باورناپذیر سکوت است که سالها تحمل رنجها و هیجان عشق آن را پدید میآورد. نیرویی که میتواند چیزی را از درونت بیرون بکشد. داستانی دربارهی مکانها و آدمهایی که هیچ وقت فراموش نمیشوند.
این کتاب را در سراسر ایران میتوانید از طریق وبسایت نشر چشمه و دیگر مراکز مجازی و حقیقی فروش کتاب تهیه کنید.
#علیرضا_ایرانمهر #نشر_چشمه
#برف_تابستانی_و_هفت_ثانیه_سکوت_عشق
#اسم_تمام_مردهای_تهران_علیرضا_ست
#بارون_ساز #ابر_صورتی #بریم_خوشگذرونی #فریدون_پسر_فرانک #سفر_با_گردباد #کشف_لحظه #نوولا #نوول #داستان_بلند
@hafezkk
این کتاب را در سراسر ایران میتوانید از طریق وبسایت نشر چشمه و دیگر مراکز مجازی و حقیقی فروش کتاب تهیه کنید.
#علیرضا_ایرانمهر #نشر_چشمه
#برف_تابستانی_و_هفت_ثانیه_سکوت_عشق
#اسم_تمام_مردهای_تهران_علیرضا_ست
#بارون_ساز #ابر_صورتی #بریم_خوشگذرونی #فریدون_پسر_فرانک #سفر_با_گردباد #کشف_لحظه #نوولا #نوول #داستان_بلند
@hafezkk
.
اگر هر شب خواب عجیبی ببینی ولی از یادت برود یا نتوانی درست آن را تعریف کنی. اگر هر بار که خواستی از مهمترین درد و امید هایت حرف بزنی کلمات در گلویت گره خورده و زبانت به لکنت افتاده باشد. اگر یک عمر وزن ناپیدایی را با قلب خود حمل کرده باشی، خوب درک میکنی که نوشتن یک داستان چه طور تو را از خودت آزاد میکند. کلماتی که شفافترین رویاهایت را مجسم میکنند و نگفتنیترین حرفها را به زبان میآورند.
ولی این فقط نیمی از راه است. تو زمانی به مقصد رسیدهای که کسی دیگر از قصهی تو هر آنچه را که در رویای خود دیدهای میبیند و درون آن زندگی میکند.
ممنون از خانم سمیه سلطانپور برای نگاهشان به کتاب #برف_تابستانی_و_هفت_ثانیه_سکوت_عشق
و همه دوستان دیگری با نوشتن از حس خود دربارهی کتاب یا فرستادن عکسهایی هیجان انگیز که با #برف_تابستانی گرفتهاند مرا همراهی کرده و دلم را با نور دل خود روشن میکنند. برخی از این یادداشت و عکسها را با اجازهی فرستندگان همین جا منتشر میکنم.
#علیرضا_ایرانمهر #نشر_چشمه
@hafezkk
اگر هر شب خواب عجیبی ببینی ولی از یادت برود یا نتوانی درست آن را تعریف کنی. اگر هر بار که خواستی از مهمترین درد و امید هایت حرف بزنی کلمات در گلویت گره خورده و زبانت به لکنت افتاده باشد. اگر یک عمر وزن ناپیدایی را با قلب خود حمل کرده باشی، خوب درک میکنی که نوشتن یک داستان چه طور تو را از خودت آزاد میکند. کلماتی که شفافترین رویاهایت را مجسم میکنند و نگفتنیترین حرفها را به زبان میآورند.
ولی این فقط نیمی از راه است. تو زمانی به مقصد رسیدهای که کسی دیگر از قصهی تو هر آنچه را که در رویای خود دیدهای میبیند و درون آن زندگی میکند.
ممنون از خانم سمیه سلطانپور برای نگاهشان به کتاب #برف_تابستانی_و_هفت_ثانیه_سکوت_عشق
و همه دوستان دیگری با نوشتن از حس خود دربارهی کتاب یا فرستادن عکسهایی هیجان انگیز که با #برف_تابستانی گرفتهاند مرا همراهی کرده و دلم را با نور دل خود روشن میکنند. برخی از این یادداشت و عکسها را با اجازهی فرستندگان همین جا منتشر میکنم.
#علیرضا_ایرانمهر #نشر_چشمه
@hafezkk
جلسه معرفی کتاب برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق در چشمهی کارگر برگزار می شود.
سه شنبه. سی و یکم خرداد ماه. ساعت شش عصر.
#علیرضا_ایرانمهر #نشر_چشمه
#برف_تابستانی
@hafezkk
سه شنبه. سی و یکم خرداد ماه. ساعت شش عصر.
#علیرضا_ایرانمهر #نشر_چشمه
#برف_تابستانی
@hafezkk
.
ما بیش از تصور خود شبیه هم هستیم و هیچ چیزی همچون محبت این یگانگی را آشکار نمی سازد. ما با دردها با آرزوهای مشترک ساخته شدهایم. همه ما در یک کشتی نشسته و در یک مسیر پیش میرویم. اینکه من خود را جدایی از دیگری میپندارم توهمی فریبنده است که فقط بر بار دردهایم میافزاید. تفاوتهای ما فقط برشهای یک منشور است که طیف رنگی زندگیمان را متنوعتر میکند.
این عکس در آیین رونمایی داستان بلند برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق، گرفته شده است. ولی برای من بیانگر بخشی از درونیترین مفاهیم این داستان است. نقطهای از یگانگی بزرگ که با دردی بسیار به آن میرسیم.
#علیرضا_ایرانمهر
@hafezkk
ما بیش از تصور خود شبیه هم هستیم و هیچ چیزی همچون محبت این یگانگی را آشکار نمی سازد. ما با دردها با آرزوهای مشترک ساخته شدهایم. همه ما در یک کشتی نشسته و در یک مسیر پیش میرویم. اینکه من خود را جدایی از دیگری میپندارم توهمی فریبنده است که فقط بر بار دردهایم میافزاید. تفاوتهای ما فقط برشهای یک منشور است که طیف رنگی زندگیمان را متنوعتر میکند.
این عکس در آیین رونمایی داستان بلند برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق، گرفته شده است. ولی برای من بیانگر بخشی از درونیترین مفاهیم این داستان است. نقطهای از یگانگی بزرگ که با دردی بسیار به آن میرسیم.
#علیرضا_ایرانمهر
@hafezkk
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تکنیک میز صبحانه. یادگاری ارزشمند از سامرست موآم که هر نویسندهای را نجات میدهد.
#علیرضا_ایرانمهر
#نکتههای_مهم_نویسندگی_با_ایرانمهر
@hafezkk
#علیرضا_ایرانمهر
#نکتههای_مهم_نویسندگی_با_ایرانمهر
@hafezkk
نوشتن گاه شبیه تونل شگفتانگیزی است که با آن به ناشناختهترین لایههای درون خود سفر میکنیم. همچون گشودن کتابی ممنوعه که حرفهای نگفتهمان در آن ثبت شده است. نوشتن گاه شبیه خواندن خویشتن است. آن خود گمشده یا ناشناختهای که سالها همچون سایه در تعقیبمان بوده است.
بارها در کارگاههای نویسندگیم میان هنرجویانی که سودای خلق زیباترین داستانها را داشتند با کسانی روبهرو شدهام که با نوشتن در جستجوی خود بودند، در جستجوی بخشهای گمشدهای از خویشتن. تلاشی زیبا برای بیان ناگفتههای خود یا جمع کردن تکههای متلاشی شدهشان تا با آن خویشتنی تازه بسازند.
برای آشنایی با شرایط شرکت در کارگاههای خصوصی نویسندگی پیامی بفرستید.
#علیرضا_ایرانمهر
@hafezkk
بارها در کارگاههای نویسندگیم میان هنرجویانی که سودای خلق زیباترین داستانها را داشتند با کسانی روبهرو شدهام که با نوشتن در جستجوی خود بودند، در جستجوی بخشهای گمشدهای از خویشتن. تلاشی زیبا برای بیان ناگفتههای خود یا جمع کردن تکههای متلاشی شدهشان تا با آن خویشتنی تازه بسازند.
برای آشنایی با شرایط شرکت در کارگاههای خصوصی نویسندگی پیامی بفرستید.
#علیرضا_ایرانمهر
@hafezkk
بیتردید سکوت هم یک انتخاب هوشمندانه است ولی فکر کنید در این مقطع تاریخی دقیقا سکوت شما به نفع چه کسی تمام میشود؟ دوستان رای ما نه باعث استمرار یک سیستم میشود و نه آن را نابود میکند. امروز نه آقای پزشکیان فرشته نجات است و نه آقای جلیلی لولوی ترسناک.ولی در این مقطع خاص رای ما میتواند بر کیفیت زندگی شخصی و اجتماعی و آیندهی ما تاثیر بگذارد.
#علیرضا_ایرانمهر
@hafezkk
#علیرضا_ایرانمهر
@hafezkk
حافظ خوانی خصوصی
بیتردید سکوت هم یک انتخاب هوشمندانه است ولی فکر کنید در این مقطع تاریخی دقیقا سکوت شما به نفع چه کسی تمام میشود؟ دوستان رای ما نه باعث استمرار یک سیستم میشود و نه آن را نابود میکند. امروز نه آقای پزشکیان فرشته نجات است و نه آقای جلیلی لولوی ترسناک.ولی…
روی چرخهای هواپیما
دهها هزار نفر به فرودگاه هجوم برده بودند که از کشور خود فرار کنند. وقتی هواپیما بلند میشد آنها به چرخهای آن چسبیده بودند و از آسمان سقوط میکردند. بعدها آمریکایی ها عکس آن ها را روی تیشرتهای خود چاپ کردند. این سرنوشت مردم مظلوم افغانستان است که نتوانستند سرنوشت خود را میان انحصارطلبی داخلی و استعمار خارجی تغییر دهند.
دوستان شرایط پیچیدهی داخلی و تهدیدهای منطقهای، ایران را در وضعیتی بسیار خطیر قرار داده است که حاکمیت امروز را ناگزیر کرده به انتخاباتی چالش برانگیز تن دهد. آشکار است همان کسانی که باعث اصلی بحران شدهاند روی خشم و ناامیدی ما نیز حساب ویژه باز کردهاند. نارضایتی مردم چیزی نیست که در خارج و داخل بر کسی پوشیده باشد. پس چرا باید دوباره آن را با صندوق رای بسنجند؟ واقعیت آن است که حتا مشارکت حداقلی نیز باعث تغییر در سیستم حاکم نخواهد شد. ولی تحریم انتخابات کیسهی بوکسی بی خطر است. چون باعث میشود جماعت عظیمی از مردم گمان کنند با تحریم انتخابات خشم و مخالفت خود را ابراز کردهاند. کسانی که از فقر و رنج ما سود میبرند باور ندارند که مردم زیاد پای صندوقها بیایند و این معادله را تغییر دهند.
من استدلال کسانی را که گزینهی تحریم را انتخاب کردهاند درک میکنم و به آن احترام میگذارم. حتا تا چند روز پیش من نیز از فکر این که رای بدهم خندهام میگرفت. ولی در نهایت تصمیم گرفتم به جای حمله کردن به کیسه بوکس بیخطر تحریم، خشم و ناامیدی خود را فروخورم و به چند امکان موجود در آینده فکر کنم. اگر بر خلاف همهی محاسبات موجود رییس جمهوری معتدل و متمایل به اصلاح امور انتخاب شود چه میشود؟ اگر غیر از این باشد چه میشود؟ اگر من این آخرین فرصت تغییر ایستگاه سرنوشت را به گمان این که همه چیز از قبل مشخص شده از دست بدهم چه میشود؟ آیا بستن چشمانم به روی واقعیت و همراه شدن با خشم عمومی میتواند سرنوشت من و کشورم را تغییر دهد؟
واقعیت آن است که وضعیت امروز ایران بعد از سالها محاصرهی اقتصادی شبیه کشوری جنگ زده است. هیچ کسی در داخل و خارج با هیچ معجزهای نمیتواند وضع موجود را در کوتاه مدت تغییر دهد. ایران جز توسعهی تدریجی اقتصادی و اجتماعی راه نجاتی ندارد و این فقط در فضایی معتدل امکان پذیر است. راه دیگر کوبیدن بر طبل جنگ و قهر و آشوب و انقلاب و امید بستن به سوپرمن های خارجی ست.
عزیزی میگفت شما با رای دادن انگشت در خون بچههای کشته شده میزنی. به او گفتم درد همان بچهها باعث شده به جای تحریم بیخطر و ماندن در خانه آشکارا حرف بزنم. ولی اگر سکوت تو مسیر نابودی زندگی میلیونها جوانی را که هنوز زندهاند باز کند چه؟
دوست عزیز دیگری میگفت هیچ اصلاحاتی در شرایط موجود ممکن نیست و راه نجات ما از آتش و خون میگذرد. به او گفتم شاید تو درست میگویی ولی آیا حاضر هستی اولین کسانی که در این آتش و خون قربانی میشوند فرزندان خودت باشند؟ سکوت کرد. من انتخاب کردم سکوت نکنم، هر چند حق من به اندازهی همین نوشتهها و یک رای باشد.
#علیرضا_ایرانمهر
@hafezkk
دهها هزار نفر به فرودگاه هجوم برده بودند که از کشور خود فرار کنند. وقتی هواپیما بلند میشد آنها به چرخهای آن چسبیده بودند و از آسمان سقوط میکردند. بعدها آمریکایی ها عکس آن ها را روی تیشرتهای خود چاپ کردند. این سرنوشت مردم مظلوم افغانستان است که نتوانستند سرنوشت خود را میان انحصارطلبی داخلی و استعمار خارجی تغییر دهند.
دوستان شرایط پیچیدهی داخلی و تهدیدهای منطقهای، ایران را در وضعیتی بسیار خطیر قرار داده است که حاکمیت امروز را ناگزیر کرده به انتخاباتی چالش برانگیز تن دهد. آشکار است همان کسانی که باعث اصلی بحران شدهاند روی خشم و ناامیدی ما نیز حساب ویژه باز کردهاند. نارضایتی مردم چیزی نیست که در خارج و داخل بر کسی پوشیده باشد. پس چرا باید دوباره آن را با صندوق رای بسنجند؟ واقعیت آن است که حتا مشارکت حداقلی نیز باعث تغییر در سیستم حاکم نخواهد شد. ولی تحریم انتخابات کیسهی بوکسی بی خطر است. چون باعث میشود جماعت عظیمی از مردم گمان کنند با تحریم انتخابات خشم و مخالفت خود را ابراز کردهاند. کسانی که از فقر و رنج ما سود میبرند باور ندارند که مردم زیاد پای صندوقها بیایند و این معادله را تغییر دهند.
من استدلال کسانی را که گزینهی تحریم را انتخاب کردهاند درک میکنم و به آن احترام میگذارم. حتا تا چند روز پیش من نیز از فکر این که رای بدهم خندهام میگرفت. ولی در نهایت تصمیم گرفتم به جای حمله کردن به کیسه بوکس بیخطر تحریم، خشم و ناامیدی خود را فروخورم و به چند امکان موجود در آینده فکر کنم. اگر بر خلاف همهی محاسبات موجود رییس جمهوری معتدل و متمایل به اصلاح امور انتخاب شود چه میشود؟ اگر غیر از این باشد چه میشود؟ اگر من این آخرین فرصت تغییر ایستگاه سرنوشت را به گمان این که همه چیز از قبل مشخص شده از دست بدهم چه میشود؟ آیا بستن چشمانم به روی واقعیت و همراه شدن با خشم عمومی میتواند سرنوشت من و کشورم را تغییر دهد؟
واقعیت آن است که وضعیت امروز ایران بعد از سالها محاصرهی اقتصادی شبیه کشوری جنگ زده است. هیچ کسی در داخل و خارج با هیچ معجزهای نمیتواند وضع موجود را در کوتاه مدت تغییر دهد. ایران جز توسعهی تدریجی اقتصادی و اجتماعی راه نجاتی ندارد و این فقط در فضایی معتدل امکان پذیر است. راه دیگر کوبیدن بر طبل جنگ و قهر و آشوب و انقلاب و امید بستن به سوپرمن های خارجی ست.
عزیزی میگفت شما با رای دادن انگشت در خون بچههای کشته شده میزنی. به او گفتم درد همان بچهها باعث شده به جای تحریم بیخطر و ماندن در خانه آشکارا حرف بزنم. ولی اگر سکوت تو مسیر نابودی زندگی میلیونها جوانی را که هنوز زندهاند باز کند چه؟
دوست عزیز دیگری میگفت هیچ اصلاحاتی در شرایط موجود ممکن نیست و راه نجات ما از آتش و خون میگذرد. به او گفتم شاید تو درست میگویی ولی آیا حاضر هستی اولین کسانی که در این آتش و خون قربانی میشوند فرزندان خودت باشند؟ سکوت کرد. من انتخاب کردم سکوت نکنم، هر چند حق من به اندازهی همین نوشتهها و یک رای باشد.
#علیرضا_ایرانمهر
@hafezkk
اگر به جبر زمانه بر لب پرتگاهی مانده باشید، پرت کردن خود یا تحمل وحشت برای عبور از لبهی پرتگاه انتخاب بین بد و بدتر نیست.
دوستان شما هر عقیدهای داشته باشید من از ته دل عاشقتان هستم. چه شما دوستم داشته باشید یا مرا دشنام دهید.
تلاش من برای رای دادن به اصلاح امور برای آن است که چهار سال دیگر هم بتوانیم برسر تکهای کاغذ باهم بحث کنیم، ولی این خانه در آتش نادانی و کینه نسوزد. ما برای عبور از این پرتگاه جز تحمل وحشت در آرامش راهی نداریم. بعد از سقوط راه برگشتی نیست.
#علیرضا_ایرانمهر
#مسعود_پزشکیان
@hafezkk
دوستان شما هر عقیدهای داشته باشید من از ته دل عاشقتان هستم. چه شما دوستم داشته باشید یا مرا دشنام دهید.
تلاش من برای رای دادن به اصلاح امور برای آن است که چهار سال دیگر هم بتوانیم برسر تکهای کاغذ باهم بحث کنیم، ولی این خانه در آتش نادانی و کینه نسوزد. ما برای عبور از این پرتگاه جز تحمل وحشت در آرامش راهی نداریم. بعد از سقوط راه برگشتی نیست.
#علیرضا_ایرانمهر
#مسعود_پزشکیان
@hafezkk
شکست و پیروزی در کار نیست. همه ساکن یک خانه هستیم.
اگر آتش بزنیم همه میسوزیم و اگر تکهای کوچک از آن را بسازیم برای خودمان است. مردم ایران دو قرن است که بهای خیال بافی حاکمان خود را میپردازند. جنگ و خون و انقلاب و آتش و براندازی و تمامیت خواهی و مطلقاندیشی بس است. زمان آن است که با واقعیت محض رو به رو شویم. ایران عزیز است ولی بیمردمش جز پارهای خاک از آن نمیماند. درود و دشنام شما برای من یکسره گلباران است چون ایران و مردمش همه در قلب من است.
دست در دست هم دهیم به مهر میهن خویش را کنیم آباد
#علیرضا_ایرانمهر
#مسعود_پزشکیان
@hafezkk
اگر آتش بزنیم همه میسوزیم و اگر تکهای کوچک از آن را بسازیم برای خودمان است. مردم ایران دو قرن است که بهای خیال بافی حاکمان خود را میپردازند. جنگ و خون و انقلاب و آتش و براندازی و تمامیت خواهی و مطلقاندیشی بس است. زمان آن است که با واقعیت محض رو به رو شویم. ایران عزیز است ولی بیمردمش جز پارهای خاک از آن نمیماند. درود و دشنام شما برای من یکسره گلباران است چون ایران و مردمش همه در قلب من است.
دست در دست هم دهیم به مهر میهن خویش را کنیم آباد
#علیرضا_ایرانمهر
#مسعود_پزشکیان
@hafezkk