Forwarded from انجمن داستان سیمرغ نیشابور (Mostafa Bayan)
🖇 عید دیدنی با نویسنده؛ #هادی_خورشاهیان در انجمن داستان سیمرغ نیشابور.
🖇 شنبه ۴ فروردین ۱۴٠۳ / خانه داستان سیمرغ
📸 عکس: #مصطفی_بیان
@Simurgh_Dastan
🖇 شنبه ۴ فروردین ۱۴٠۳ / خانه داستان سیمرغ
📸 عکس: #مصطفی_بیان
@Simurgh_Dastan
Forwarded from کاغذ
فرامرز اصلانی، بیژن الهی و کتابدوستی و پوشاکبازی
فرامرز اصلانی، دانشجوی روزنامهنگاری دانشگاه لندن که بعدها به موسیقی روی آورد، یکی از دوستان بیژن الهی در لندن بود که بعدتر همخانهاش هم شد. او که هنوز در لندن ساکن است وقتی دربارهٔ بیژن الهی صحبت میکند متأثر میشود. میگوید «نام بیژن خاطرات دوران شیرینی از زندگیام را زنده میکند و چون به یادش میافتم، باورم نمیشود که دیگر نیست».
فرامرز اصلانی روز آشنایی با بیژن را با جزئیات کامل به یاد دارد: «با دوست همخانه، همدل و زندهیادم، بیژن الهی، روزی در چایخانهای که در خیابان کنزینگتون لندن بود آشنا شدم. جایی که هرروز عصرها درش ایرانیها (که بیشترشان دانشجو بودند) گرد هم میآمدند. روزی جوانی را دیدم با موی بلند چینخورده که با یکی از دوستانش، بهمن شاکری، قهوه میخوردند. هر دو تازه به شهری آمده بودند که من دو سالی درش زیسته بودم. بهمن کتابی از ژان ژنه و بیژن جزوهای از آپولینر را داشت میخواند و این کنجکاوم میکرد. آنان نیز دفتر الیوت را پیش روی من میدیدند. آن زمان من سال اول دورهٔ روزنامهنگاری را در لندن آغاز کرده بودم و کتاب از دستم نمیافتاد. دیری نگذشت که هر سه دور یک میز نشستیم و گفتوگو آغاز کردیم. پس از زمانی کوتاه من و بیژن دریافتیم که هر دو در یک روز و در یک سال به دنیا آمدهایم. دوست دیگر در این انجمن علیمحمد حقشناس بود که در رشتهٔ زبانشناسی درس میخواند. انجمن ماهنامهای نیز بیرون میداد به نام پژوهش. پس از چندی من سردبیرش شدم و با همکاری بیژن و بهمن و حقشناس با دشواری بسیار نخستین شمارهاش را چاپخش کردیم. در همهٔ مدت چیزی که توجه مرا جلب میکرد این بود که بیژن سخت اهل کتاب بود. به گفتهٔ خودش آمده بود تا چندی زندگی در دیار شاعران و نویسندگانی را بیازماید که از آنان دستمایه گرفته بود. پل میرابو را از نزدیک ببیند و در کتابفروشیهای پاریس و لندن پرسه بزند. بهراستی من از او آموختم که کارم دگرگونه باشد، تا میتوانم با شعر و موسیقی جهان آشنا شوم».
با بازگشت اجباری بهمن شاکری به ایران بود که بیژن و فرامرز همخانه شدند؛ کارهای مشترکی را آغاز کردند و سبک زندگیشان زبانزد دانشجویان دیگر شد: «من و بیژن هر دو پوشاکباز بودیم. دوست داشتیم خوشپوش باشیم. از شکم میزدیم ولی از پوشاک نه. این پوشاکبازی تنها وجه اشتراکمان نبود.
پس از چندی بیژن بر آن شد که چهار شاعر یونانی انتشارات پنگوئن: کاوافی، سفریس، الیتیس، و گاتسوس را با همدیگر به فارسی ترجمه کنیم. انگلیسی را ترجمه میکردم و بیژن آنها را واسازی میکرد. چون میخواستم بدانم این شاعران با چه وزن و ترکیبی شعر مینویسند الفبای یونانی آموختم که در بیان کلام موسیقیشان و در یافتن قافیهها بیژن را گمراه نکرده باشم. این دانش من از زبان یونانی تنها تا مرز مقایسهی آخر بیتها بود و معنیشان را نمیدانستم.گمانم این ترجمهها در اندیشه و هنر آن زمان با سرپرستی شمیم بهار چاپ شدند. پس از چندی بیژن که دلش در پاریس گیر کرده بود بار سفر بست.»
از «گزارشی از زندگی شاعر شعر دیگر: بیژن الهی»، امید ایرانمهر، اندیشهی پویا، شمارهٔ ۳۳، فروردین ۱۳۹۵
#یاد
@kaaghaz
فرامرز اصلانی، دانشجوی روزنامهنگاری دانشگاه لندن که بعدها به موسیقی روی آورد، یکی از دوستان بیژن الهی در لندن بود که بعدتر همخانهاش هم شد. او که هنوز در لندن ساکن است وقتی دربارهٔ بیژن الهی صحبت میکند متأثر میشود. میگوید «نام بیژن خاطرات دوران شیرینی از زندگیام را زنده میکند و چون به یادش میافتم، باورم نمیشود که دیگر نیست».
فرامرز اصلانی روز آشنایی با بیژن را با جزئیات کامل به یاد دارد: «با دوست همخانه، همدل و زندهیادم، بیژن الهی، روزی در چایخانهای که در خیابان کنزینگتون لندن بود آشنا شدم. جایی که هرروز عصرها درش ایرانیها (که بیشترشان دانشجو بودند) گرد هم میآمدند. روزی جوانی را دیدم با موی بلند چینخورده که با یکی از دوستانش، بهمن شاکری، قهوه میخوردند. هر دو تازه به شهری آمده بودند که من دو سالی درش زیسته بودم. بهمن کتابی از ژان ژنه و بیژن جزوهای از آپولینر را داشت میخواند و این کنجکاوم میکرد. آنان نیز دفتر الیوت را پیش روی من میدیدند. آن زمان من سال اول دورهٔ روزنامهنگاری را در لندن آغاز کرده بودم و کتاب از دستم نمیافتاد. دیری نگذشت که هر سه دور یک میز نشستیم و گفتوگو آغاز کردیم. پس از زمانی کوتاه من و بیژن دریافتیم که هر دو در یک روز و در یک سال به دنیا آمدهایم. دوست دیگر در این انجمن علیمحمد حقشناس بود که در رشتهٔ زبانشناسی درس میخواند. انجمن ماهنامهای نیز بیرون میداد به نام پژوهش. پس از چندی من سردبیرش شدم و با همکاری بیژن و بهمن و حقشناس با دشواری بسیار نخستین شمارهاش را چاپخش کردیم. در همهٔ مدت چیزی که توجه مرا جلب میکرد این بود که بیژن سخت اهل کتاب بود. به گفتهٔ خودش آمده بود تا چندی زندگی در دیار شاعران و نویسندگانی را بیازماید که از آنان دستمایه گرفته بود. پل میرابو را از نزدیک ببیند و در کتابفروشیهای پاریس و لندن پرسه بزند. بهراستی من از او آموختم که کارم دگرگونه باشد، تا میتوانم با شعر و موسیقی جهان آشنا شوم».
با بازگشت اجباری بهمن شاکری به ایران بود که بیژن و فرامرز همخانه شدند؛ کارهای مشترکی را آغاز کردند و سبک زندگیشان زبانزد دانشجویان دیگر شد: «من و بیژن هر دو پوشاکباز بودیم. دوست داشتیم خوشپوش باشیم. از شکم میزدیم ولی از پوشاک نه. این پوشاکبازی تنها وجه اشتراکمان نبود.
پس از چندی بیژن بر آن شد که چهار شاعر یونانی انتشارات پنگوئن: کاوافی، سفریس، الیتیس، و گاتسوس را با همدیگر به فارسی ترجمه کنیم. انگلیسی را ترجمه میکردم و بیژن آنها را واسازی میکرد. چون میخواستم بدانم این شاعران با چه وزن و ترکیبی شعر مینویسند الفبای یونانی آموختم که در بیان کلام موسیقیشان و در یافتن قافیهها بیژن را گمراه نکرده باشم. این دانش من از زبان یونانی تنها تا مرز مقایسهی آخر بیتها بود و معنیشان را نمیدانستم.گمانم این ترجمهها در اندیشه و هنر آن زمان با سرپرستی شمیم بهار چاپ شدند. پس از چندی بیژن که دلش در پاریس گیر کرده بود بار سفر بست.»
از «گزارشی از زندگی شاعر شعر دیگر: بیژن الهی»، امید ایرانمهر، اندیشهی پویا، شمارهٔ ۳۳، فروردین ۱۳۹۵
#یاد
@kaaghaz
Telegram
عکس و فایل کاغذ
فرامرز اصلانی، بیژن الهی و کتابدوستی و پوشاکبازی
Forwarded from گالیا توانگر
✍✍✍
#گالیا_توانگر
معرفی رمان همسایهها اثر احمد محمود
احمد اعطا با نام ادبی احمد محمود نویسندهی معاصر ایرانی بود. او را پیرو مکتب رئالیسم اجتماعی میدانند. معروفترین رمان او، همسایهها، در زمرهی آثار برجستهی ادبیات معاصر ایران است. وی از پدری کُردتبار و مادری دزفولی در اهواز زاده شد.
تاریخ تولد: ۲۵ دسامبر ۱۹۳۱، اهواز
۴ دی ۱۳۱۰، اهواز
فوت: ۴ اکتبر ۲۰۰۲، تهران
۱۲ مهر ۱۳۸۱ (۷۰ سال)، تهران
محل دفن: امامزاده طاهر، کرج
در جوانی و در پی اقدامات سیاسی، مدتی را در زندان سپری کرد. دستگیریِ پس از کودتای ۲۸ مرداد کوتاه نبود و تا سال ۱۳۳۶ به طول انجامید. احمد محمود همانطور که از خود گفته بود، در نوشتن راسخ بود، اما در باقی کارها چندان استوار و پابرجا نبود و همین است که در جایی گفته: «اگر بنا باشد مشاغلی را که داشتهام تعداد کنم از بیست میگذرد.»
همسایهها اولین رمان از احمد محمود، نویسندهی ایرانی، است. با این حال بخش اعظم شهرتش را مدیون همین رمانش است. این رمان داستان نوجوانی به نام خالد را پیش از کودتای ۲۸ مرداد و دوران نهضت ملیشدن نفت در شهر اهواز روایت میکند. خالد، همچنان که رمان پیش میرود از نوجوانی بیتجربه به فردی سیاسی تبدیل میشود. در این میان عشقش به دختر سیهچشم، او را در تنگنایِ انتخابِ میان عشق و وظیفه میگذارد و عاقبت سر از زندان درمیآورد.
احمد محمود خود میگوید: 《کتاب همسایهها را بهار سال ۱۳۴۵ در اهواز به پایان رساندم. بخشهایی از آن به عنوان بخشی از رمان منتشر نشده همسایهها در سالهای ۴۶ به بعد در مجلات تهران چاپ شد تا سال ۱۳۵۳ که امیرکبیر بهطور کامل چاپ و منتشرش کرد.》
در پردهی اول، محمود تکتک پرسوناژها را رنگآمیزی میکند و ارتباطات آنها را با خالد شکل میدهد. در انتهای پردهی اول، خالد که در ابتدای داستان یک نوجوان خام و درگیر مسایل دوران بلوغ بوده، کم کم به یک مبارز سیاسی تبدیل میشود و فعالیتهایش او را راهی زندان میکند.
پردهی دوم داستان در زندان با شکلگیری شخصیتهای جدید، روایت میشود.
در فصول ابتدایی رمان یک جایی نویسنده مادر خالد را از زبان خالد توصیف میکند، آنقدر دردآشناست، اشک به چشم مخاطبی مینشاند که زندگی مشقتبار کارگری را از سر گذرانده است.
شما با نثر روان و رئالیسم محمود به خوبی وارد خانهی همسایهها میشوید و به زندگی تکتک شخصیتها سرک میکشید تا آنجا که حس میکنید شما هم یکی از همسایههایید.
صحنههای این رمان - به ویژه فصول مربوط به ماجراهای زندان - که در ژانر رئالیسم اجتماعی میگنجد، چنان مو به مو توصیف شده که گویی احمد محمود از خاطرات زندان خودش بسی بهره برده است.
بخشی از سکانس زندان در رمان همسایههای احمد محمود:
قالیچه را و پتو را و متکا را میزنم زیربغل و میروم تو انفرادی. تو هر گره قالیچهی نخ نما شده، بوی پدرم و بوی توتون پدرم خانه کرده است. پهنش میکنم. متکا را میگذارم و دراز میکشم. صورتم را به قالیچه میمالم. دلم میخواهد گریه کنم. متکای مادرم است. گونههام را تو متکا فرو میکنم و بو میکشم. بغض دارد خفهام میکند. کافی است کسی صدام کند و بام حرف بزند که گریه سر بدهم. هیچ وقت اینقدر دلم نازک نبوده است. انگار گیس مادرم پخش شده است رو متکا. انگار پدرم رو قالیچه نشسته است و سیگار میپیچد. صدای غمناک پدرم را میشنوم. از دور دستها، از بن چاه.
@ahoovahidi
#گالیا_توانگر
معرفی رمان همسایهها اثر احمد محمود
احمد اعطا با نام ادبی احمد محمود نویسندهی معاصر ایرانی بود. او را پیرو مکتب رئالیسم اجتماعی میدانند. معروفترین رمان او، همسایهها، در زمرهی آثار برجستهی ادبیات معاصر ایران است. وی از پدری کُردتبار و مادری دزفولی در اهواز زاده شد.
تاریخ تولد: ۲۵ دسامبر ۱۹۳۱، اهواز
۴ دی ۱۳۱۰، اهواز
فوت: ۴ اکتبر ۲۰۰۲، تهران
۱۲ مهر ۱۳۸۱ (۷۰ سال)، تهران
محل دفن: امامزاده طاهر، کرج
در جوانی و در پی اقدامات سیاسی، مدتی را در زندان سپری کرد. دستگیریِ پس از کودتای ۲۸ مرداد کوتاه نبود و تا سال ۱۳۳۶ به طول انجامید. احمد محمود همانطور که از خود گفته بود، در نوشتن راسخ بود، اما در باقی کارها چندان استوار و پابرجا نبود و همین است که در جایی گفته: «اگر بنا باشد مشاغلی را که داشتهام تعداد کنم از بیست میگذرد.»
همسایهها اولین رمان از احمد محمود، نویسندهی ایرانی، است. با این حال بخش اعظم شهرتش را مدیون همین رمانش است. این رمان داستان نوجوانی به نام خالد را پیش از کودتای ۲۸ مرداد و دوران نهضت ملیشدن نفت در شهر اهواز روایت میکند. خالد، همچنان که رمان پیش میرود از نوجوانی بیتجربه به فردی سیاسی تبدیل میشود. در این میان عشقش به دختر سیهچشم، او را در تنگنایِ انتخابِ میان عشق و وظیفه میگذارد و عاقبت سر از زندان درمیآورد.
احمد محمود خود میگوید: 《کتاب همسایهها را بهار سال ۱۳۴۵ در اهواز به پایان رساندم. بخشهایی از آن به عنوان بخشی از رمان منتشر نشده همسایهها در سالهای ۴۶ به بعد در مجلات تهران چاپ شد تا سال ۱۳۵۳ که امیرکبیر بهطور کامل چاپ و منتشرش کرد.》
در پردهی اول، محمود تکتک پرسوناژها را رنگآمیزی میکند و ارتباطات آنها را با خالد شکل میدهد. در انتهای پردهی اول، خالد که در ابتدای داستان یک نوجوان خام و درگیر مسایل دوران بلوغ بوده، کم کم به یک مبارز سیاسی تبدیل میشود و فعالیتهایش او را راهی زندان میکند.
پردهی دوم داستان در زندان با شکلگیری شخصیتهای جدید، روایت میشود.
در فصول ابتدایی رمان یک جایی نویسنده مادر خالد را از زبان خالد توصیف میکند، آنقدر دردآشناست، اشک به چشم مخاطبی مینشاند که زندگی مشقتبار کارگری را از سر گذرانده است.
شما با نثر روان و رئالیسم محمود به خوبی وارد خانهی همسایهها میشوید و به زندگی تکتک شخصیتها سرک میکشید تا آنجا که حس میکنید شما هم یکی از همسایههایید.
صحنههای این رمان - به ویژه فصول مربوط به ماجراهای زندان - که در ژانر رئالیسم اجتماعی میگنجد، چنان مو به مو توصیف شده که گویی احمد محمود از خاطرات زندان خودش بسی بهره برده است.
بخشی از سکانس زندان در رمان همسایههای احمد محمود:
قالیچه را و پتو را و متکا را میزنم زیربغل و میروم تو انفرادی. تو هر گره قالیچهی نخ نما شده، بوی پدرم و بوی توتون پدرم خانه کرده است. پهنش میکنم. متکا را میگذارم و دراز میکشم. صورتم را به قالیچه میمالم. دلم میخواهد گریه کنم. متکای مادرم است. گونههام را تو متکا فرو میکنم و بو میکشم. بغض دارد خفهام میکند. کافی است کسی صدام کند و بام حرف بزند که گریه سر بدهم. هیچ وقت اینقدر دلم نازک نبوده است. انگار گیس مادرم پخش شده است رو متکا. انگار پدرم رو قالیچه نشسته است و سیگار میپیچد. صدای غمناک پدرم را میشنوم. از دور دستها، از بن چاه.
@ahoovahidi
Forwarded from شاه بیت های ماندگار
پرنده است ولی از بهار جامانده ست
مسافر، آخرِ شب از قطار جامانده ست
چه سیبِ نارسِ ترشی ست مانده بر شاخه
که از رسیدن لیل و نهار جامانده ست
کلاغ ِ پیر که نوک زد به تلخِ انجیری
که سالهاست بر این شاخسار جامانده ست
و مرگ رفته از این باغ خشک، غمگین است
کلاغ پیر که باز از قرار جامانده ست
گشوده تاجرِ پسته درِ قفس را حیف
که طوطی از لحظات ِ فرار جامانده ست
کلاهخود و سپر ، تیر و نیزه، جنگاور
فریب خورده و از کارزار جامانده ست
رسیده است نوازنده تا سریر اما
دف و چُگور و دوتار و سه تار جامانده ست
شبانه مردم از این خاک ِ پوچ کوچیدند
مترسک است که در کشتزار جامانده ست...
#هادی_خورشاهیان
📚من گاوبازی ناجوانمردم
مسافر، آخرِ شب از قطار جامانده ست
چه سیبِ نارسِ ترشی ست مانده بر شاخه
که از رسیدن لیل و نهار جامانده ست
کلاغ ِ پیر که نوک زد به تلخِ انجیری
که سالهاست بر این شاخسار جامانده ست
و مرگ رفته از این باغ خشک، غمگین است
کلاغ پیر که باز از قرار جامانده ست
گشوده تاجرِ پسته درِ قفس را حیف
که طوطی از لحظات ِ فرار جامانده ست
کلاهخود و سپر ، تیر و نیزه، جنگاور
فریب خورده و از کارزار جامانده ست
رسیده است نوازنده تا سریر اما
دف و چُگور و دوتار و سه تار جامانده ست
شبانه مردم از این خاک ِ پوچ کوچیدند
مترسک است که در کشتزار جامانده ست...
#هادی_خورشاهیان
📚من گاوبازی ناجوانمردم
Forwarded from كانال رسمي نشريه آفتاب صبح نيشابور
🖤🥀 محمد کاویانی پژوهشگر ادبیات فارسی و فرهنگ واژگان قرآنی، بنیانگذار نشر شادیاخ و پیشکسوت آموزش و پرورش و همقلم و همراه صمیمی آفتاب صبح نیشابور امروز بر اثر تصادف رانندگی چشم بر جهان فروبست.
جزئیات مراسم تشییع و تدفین به زودی اعلام خواهد شد.
این مصیبت را به جامعه علمی و فرهنگی و بهخصوص خانواده و بستگان ایشان تسلیت عرض میکنیم.
🆔 @aftabeneyshabur
جزئیات مراسم تشییع و تدفین به زودی اعلام خواهد شد.
این مصیبت را به جامعه علمی و فرهنگی و بهخصوص خانواده و بستگان ایشان تسلیت عرض میکنیم.
🆔 @aftabeneyshabur
Forwarded from كانال رسمي نشريه آفتاب صبح نيشابور
جزییات مراسم خاکسپاری و ترحیم زندهیاد استاد محمد کاویانی
تشییع: ساعت ۱۵ چهارشنبه پنج اردیبهشت، قطعه نامآوران بهشت فضل
ترحیم و ختم: ۹ تا ۱۱صبح و ۱۵:۳۰تا۱۷:۳۰عصر پنجشنبه شش اردیبهشت، مهدیه نیشابور
تشییع: ساعت ۱۵ چهارشنبه پنج اردیبهشت، قطعه نامآوران بهشت فضل
ترحیم و ختم: ۹ تا ۱۱صبح و ۱۵:۳۰تا۱۷:۳۰عصر پنجشنبه شش اردیبهشت، مهدیه نیشابور
Forwarded from انجمن داستان سیمرغ نیشابور (Mostafa Bayan)
📰 نشریه #آفتاب_صبح_نیشابور / سهشنبه ۴ اردیبهشت ۱۴٠۳ / از دکههای روزنامهفروشی خریداری کنید.
#آفتاب_صبح_نیشابور
🆔 @aftabeneyshabur
@Simurgh_Dastan
#آفتاب_صبح_نیشابور
🆔 @aftabeneyshabur
@Simurgh_Dastan
Forwarded from انجمن داستان سیمرغ نیشابور (Mostafa Bayan)
🏴 محمدعلی علومی، نویسنده، اسطورهشناس، پژوهشگر و طنزپرداز در سن ۶۳ سالگی از دنیا رفت.
🖇 به گزارش ایسنا، این نویسنده، زاده ۱۶ فروردین ۱۳۴۰ در بم، بود که در سالهای اخیر به تنهایی زندگی میکرد و بر اساس هفتهنامه محلی بم روز یکشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ در دیار خود درگذشت.
او دانشآموخته علوم سیاسی دانشگاه تهران بود و از دهه شصت فعالیت روزنامهنگاری خود را در روزنامه اطلاعات آغاز کرد و از دهه هفتاد نیز به طور جدیتر وارد حوزه ادبیات داستانی و فرهنگ مردم شد.
تالیف دهها عنوان کتاب با موضوعات داستانی و پژوهشی و صدها عنوان مقاله مطبوعاتی و پژوهشی حاصل یک عمر فعالیتهای او بود.
از رمانهای معروف او میتوان به «سوگ مغان»، «آذرستان»، «ظلمات»، «اندوهگرد»، «پریباد»، «داستانهای غریب مردمان عادی»، «هزار و یک شب نو»، «خانه کوچک» و «عطای پهلوان» اشاره کرد.
رمان «آذرستان» او در سال ۷۷ کتاب برگزیده سال از سوی وزارت ارشاد وقت و رمان طنز «شاهنشاه در کوچه دلگشا» برنده سی سال رمان طنز ایران شد.
🖤 #محمدعلی_علومی
https://www.isna.ir/news/1403021711619/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%B9%D9%84%D9%88%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA
@Simurgh_Dastan
🖇 به گزارش ایسنا، این نویسنده، زاده ۱۶ فروردین ۱۳۴۰ در بم، بود که در سالهای اخیر به تنهایی زندگی میکرد و بر اساس هفتهنامه محلی بم روز یکشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ در دیار خود درگذشت.
او دانشآموخته علوم سیاسی دانشگاه تهران بود و از دهه شصت فعالیت روزنامهنگاری خود را در روزنامه اطلاعات آغاز کرد و از دهه هفتاد نیز به طور جدیتر وارد حوزه ادبیات داستانی و فرهنگ مردم شد.
تالیف دهها عنوان کتاب با موضوعات داستانی و پژوهشی و صدها عنوان مقاله مطبوعاتی و پژوهشی حاصل یک عمر فعالیتهای او بود.
از رمانهای معروف او میتوان به «سوگ مغان»، «آذرستان»، «ظلمات»، «اندوهگرد»، «پریباد»، «داستانهای غریب مردمان عادی»، «هزار و یک شب نو»، «خانه کوچک» و «عطای پهلوان» اشاره کرد.
رمان «آذرستان» او در سال ۷۷ کتاب برگزیده سال از سوی وزارت ارشاد وقت و رمان طنز «شاهنشاه در کوچه دلگشا» برنده سی سال رمان طنز ایران شد.
🖤 #محمدعلی_علومی
https://www.isna.ir/news/1403021711619/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%B9%D9%84%D9%88%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA
@Simurgh_Dastan
ایسنا
محمدعلی علومی درگذشت
محمدعلی علومی، نویسنده و طنزپرداز در سن ۶۳ سالگی از دنیا رفت.
Forwarded from فصلنامه استارباد (Rahman Forghani Far)
👆👆👆👆
سیمین دانشور در هشتم اردیبهشت ۱۳۰۰ در شیراز چشم به جهان گشود. پدرش دکتر محمد علی دانشور( احیاءالسلطنه) بود؛ همان کسی که سیمین در رمان " سووشون" به نام دکتر عبدالله خان یاد می کند. وی مردی بافرهنگ و ادب بود و عضو گروه حافظیون که شب های جمعه بر مزار حافظ جمع می شدند و یاد حافظ را زنده می داشتند. مادرش قمرالسلطنه حکمت، بانوی شاعر و هنرمند که نقاشی را به فرزندانش می آموخت و مدتی هم مدیر هنرستان دخترانه هنرهای شیراز بود. سیمین سه برادر و دو خواهر داشت.
سیمین از کودکی با ادبیات و هنر توسط مادر و پدرش آشنا شد و دوران ابتدایی و متوسطه را در مدرسه انگلیسی " مهرآئین" به تحصیل پرداخت و در امتحانات نهایی سال ۱۳۱۷، شاگرد اول سراسر کشور شد. بعد به تهران آمد و در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به تحصیل مشغول شد.
اولین مقاله خود را در سال ۱۳۱۶ با نام " زمستان بی شباهت به زندگی ما نیست" در یک روزنامه محلی به چاپ رساند.
در سال ۱۳۲۰ پدرش فوت می کند، زمانی که سیمین موفق به اخذ مدرک لیسانس شده بود. با وجود درآمد مکفی خانواده، سیمین برای مدتی مجبور به کار شد. از جمله:معاونت ادازه تبلیغاتی خارجی و همچنین نوشتن مقاله برای روزنامه ایران با نام مستعار" شیرازی بی نام" و برای مدت کوتاهی نیز در رادیو تهران مشغول شد. اولین مجموعه داستان هایش را که در ۲۲ سالگی نوشته بود، شامل شانزده داستان، با عنوان " آتش خاموش" در سال ۱۳۲۷ منتشر کرد؛ که برخی از داستان ها قبلا در روزنامه کیهان، مجله بانو و امید چاپ شده بود.
سیمین دانشور، اولین زنی است که داستان نویس بودن را به صورت حرفه ای انجام داد؛ که حضور زن به عنوان نویسنده امری خلاف عادت بود. همانند فروغ که در شعر معاصر انجام داد. وقتی کتاب جدیدش را به صادق هدایت داد تا نظر بدهد، هدایت چنین گفت:" اگر من به تو بگویم چطور بنویس و چکار کن دیگر خودت نخواهی بود، بنابراین بگذار دشنام ها و سیلی ها را بخوری تا راه بیفتی". البته خود سیمین علاقه چندانی به اولین اثرش نداشت و معتقد بود این مجموعه به مقتضای سنش بسیار رمانتیک است و هرگز اجازه چاپ مجدد آن را نداد.
در آخر بهار سال ۱۳۲۷ پس از انتشار " آتش خاموش" در مسیر بازگشت از شیراز به تهران در اتوبوس با جلال آشنا می شود و این نقطه عطفی در زندگی سیمین دانشور محسوب می شود. خواهر سیمین ( ویکتوریا) چنین می گوید:" در اتوبوسی که می خواستیم به تهران برگردیم، آقایی صندلی کنارش را به خانم سیمین تعارف کرد. آن دو کنار هم نشستند. بعد آمدیم خانه، صبح دیدم خانم سیمین دارند آماده می شوند بروند بیرون. من هم خواستم بروم خرید. وقتی در را باز کردم، دیدم آقای آل احمد مقابل در ایستاده است...نگو این ها روز قبل قرار مدارشان را گذاشته اند. روز نهم آشنایی شان هم قرار عقد گذاشتند. بعد همه را دعوت کردیم و در مراسم شان فامیل و همه نویسندگان بودند. صادق هدایت هم بود. بعد آن ها خانه ای اجاره کردند و رفتند سر زندگی شان".
دانشور در سال ۱۳۲۸ موفق به اخذ مدرک دکترای ادبیات فارسی از دانشگاه تهران شد و رساله زیبایی شناسی" علم الجمال و جماله" را که در رابطه با ادبیات قرن هفتم است، ارائه داد. سیمین از محضر اساتیدی چون بدیع الزمان فروزانفر، ملک الشعرای بهار و ناتل خانلری بهره برد. اما عدم دلیل گرایش به سمت آنها، اول آنکه همسایه نیما یوشیج بود و نیما بسیاری از اشعارش را در حضور او می سرود. دوم آشنایی اش با خانم سیاح بود که رساله اش ابتدا به راهنمایی او بود. خانم سیاح که دکترایش را از روسیه گرفته بود و چخوف را او به دانشور شناساند؛ او تأثیر زیادی بر دانشور گذاشت تا دچار تحجر دانشگاهی نشود؛ تا اینکه فوت کرد و دانشور پایان رساله اش را مجبور شد با فروزانفر که مخالف شعر نو بود، ادامه دهد. نکته سوم هم حضور جلال بود که خانه شان مرکز رفت و آمد نویسندگان و شاعران معاصر بود؛ مثل شاملو، اخوان، ساعدی، شاهرودی، براهنی و...
سیمین به تشویق و توسط خانم سیاح، داستان هایش را برای مدت یکسال برای فردی می خواند و از نظرات او سود می جست، که بعدها توسط جلال متوجه شد این فرد صادق هدایت است؛ که بقول سیمین به دور از هرگونه مرید پروری، آثار ابتدایی یک دختر جوان را با حوصله نقد می کرده است. سیمین بعدها گفت:""ما همه از زیر شنل هدایت بیرون آمده ایم".
ترجمه دو کتاب " سرباز شکلاتی" اثر برنارد شاو و " دشمنان" اثر چخوف را در سال ۱۳۲۸ منتشر کرد.
@StarbaadMagazine
👇👇👇👇👇
سیمین دانشور در هشتم اردیبهشت ۱۳۰۰ در شیراز چشم به جهان گشود. پدرش دکتر محمد علی دانشور( احیاءالسلطنه) بود؛ همان کسی که سیمین در رمان " سووشون" به نام دکتر عبدالله خان یاد می کند. وی مردی بافرهنگ و ادب بود و عضو گروه حافظیون که شب های جمعه بر مزار حافظ جمع می شدند و یاد حافظ را زنده می داشتند. مادرش قمرالسلطنه حکمت، بانوی شاعر و هنرمند که نقاشی را به فرزندانش می آموخت و مدتی هم مدیر هنرستان دخترانه هنرهای شیراز بود. سیمین سه برادر و دو خواهر داشت.
سیمین از کودکی با ادبیات و هنر توسط مادر و پدرش آشنا شد و دوران ابتدایی و متوسطه را در مدرسه انگلیسی " مهرآئین" به تحصیل پرداخت و در امتحانات نهایی سال ۱۳۱۷، شاگرد اول سراسر کشور شد. بعد به تهران آمد و در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به تحصیل مشغول شد.
اولین مقاله خود را در سال ۱۳۱۶ با نام " زمستان بی شباهت به زندگی ما نیست" در یک روزنامه محلی به چاپ رساند.
در سال ۱۳۲۰ پدرش فوت می کند، زمانی که سیمین موفق به اخذ مدرک لیسانس شده بود. با وجود درآمد مکفی خانواده، سیمین برای مدتی مجبور به کار شد. از جمله:معاونت ادازه تبلیغاتی خارجی و همچنین نوشتن مقاله برای روزنامه ایران با نام مستعار" شیرازی بی نام" و برای مدت کوتاهی نیز در رادیو تهران مشغول شد. اولین مجموعه داستان هایش را که در ۲۲ سالگی نوشته بود، شامل شانزده داستان، با عنوان " آتش خاموش" در سال ۱۳۲۷ منتشر کرد؛ که برخی از داستان ها قبلا در روزنامه کیهان، مجله بانو و امید چاپ شده بود.
سیمین دانشور، اولین زنی است که داستان نویس بودن را به صورت حرفه ای انجام داد؛ که حضور زن به عنوان نویسنده امری خلاف عادت بود. همانند فروغ که در شعر معاصر انجام داد. وقتی کتاب جدیدش را به صادق هدایت داد تا نظر بدهد، هدایت چنین گفت:" اگر من به تو بگویم چطور بنویس و چکار کن دیگر خودت نخواهی بود، بنابراین بگذار دشنام ها و سیلی ها را بخوری تا راه بیفتی". البته خود سیمین علاقه چندانی به اولین اثرش نداشت و معتقد بود این مجموعه به مقتضای سنش بسیار رمانتیک است و هرگز اجازه چاپ مجدد آن را نداد.
در آخر بهار سال ۱۳۲۷ پس از انتشار " آتش خاموش" در مسیر بازگشت از شیراز به تهران در اتوبوس با جلال آشنا می شود و این نقطه عطفی در زندگی سیمین دانشور محسوب می شود. خواهر سیمین ( ویکتوریا) چنین می گوید:" در اتوبوسی که می خواستیم به تهران برگردیم، آقایی صندلی کنارش را به خانم سیمین تعارف کرد. آن دو کنار هم نشستند. بعد آمدیم خانه، صبح دیدم خانم سیمین دارند آماده می شوند بروند بیرون. من هم خواستم بروم خرید. وقتی در را باز کردم، دیدم آقای آل احمد مقابل در ایستاده است...نگو این ها روز قبل قرار مدارشان را گذاشته اند. روز نهم آشنایی شان هم قرار عقد گذاشتند. بعد همه را دعوت کردیم و در مراسم شان فامیل و همه نویسندگان بودند. صادق هدایت هم بود. بعد آن ها خانه ای اجاره کردند و رفتند سر زندگی شان".
دانشور در سال ۱۳۲۸ موفق به اخذ مدرک دکترای ادبیات فارسی از دانشگاه تهران شد و رساله زیبایی شناسی" علم الجمال و جماله" را که در رابطه با ادبیات قرن هفتم است، ارائه داد. سیمین از محضر اساتیدی چون بدیع الزمان فروزانفر، ملک الشعرای بهار و ناتل خانلری بهره برد. اما عدم دلیل گرایش به سمت آنها، اول آنکه همسایه نیما یوشیج بود و نیما بسیاری از اشعارش را در حضور او می سرود. دوم آشنایی اش با خانم سیاح بود که رساله اش ابتدا به راهنمایی او بود. خانم سیاح که دکترایش را از روسیه گرفته بود و چخوف را او به دانشور شناساند؛ او تأثیر زیادی بر دانشور گذاشت تا دچار تحجر دانشگاهی نشود؛ تا اینکه فوت کرد و دانشور پایان رساله اش را مجبور شد با فروزانفر که مخالف شعر نو بود، ادامه دهد. نکته سوم هم حضور جلال بود که خانه شان مرکز رفت و آمد نویسندگان و شاعران معاصر بود؛ مثل شاملو، اخوان، ساعدی، شاهرودی، براهنی و...
سیمین به تشویق و توسط خانم سیاح، داستان هایش را برای مدت یکسال برای فردی می خواند و از نظرات او سود می جست، که بعدها توسط جلال متوجه شد این فرد صادق هدایت است؛ که بقول سیمین به دور از هرگونه مرید پروری، آثار ابتدایی یک دختر جوان را با حوصله نقد می کرده است. سیمین بعدها گفت:""ما همه از زیر شنل هدایت بیرون آمده ایم".
ترجمه دو کتاب " سرباز شکلاتی" اثر برنارد شاو و " دشمنان" اثر چخوف را در سال ۱۳۲۸ منتشر کرد.
@StarbaadMagazine
👇👇👇👇👇
Forwarded from فصلنامه استارباد (Rahman Forghani Far)
👆👆👆👆
در سال ۱۳۲۹ جلال آل احمد و سیمین دانشور به رغم مخالفت های خانواده جلال، ازدواج کردند. پدر جلال یک روحاانی بود که با جلال سر مسائل بی شمار و ریشه ای اختلاف داشتند و در روز عقد، مراسم را ترک و به قم بازگشت و تا ده سال بعد پای به خانه جلال نگذاشت. اما صادق هدایت روز عروسی آمد. خود سیمین چنین گفت:" صادق هیچگاه عروسی نمی رفت، اصلا اعتقادی به این مراسم نداشت، ولی عروسی من و جلال را آمد".
در شهریورماه سال ۱۳۳۱، با استفاده از بورس تحصیلی، یکسالی در رشته زیبا شناسی در دانشگاه استنفورد آمریکا مشغول به تحصیل می شود و داستان های کوتاهش به انگلیسی در مجله ادبی پاسفیک اسیکتاتور و کتاب داستان های استنفورد، به چاپ رسید. دانشور در این مدت تکنیک، فضاسازی، مکان و محیط داستانی را آموخت و در واقع از مهمترین شیوه های روائی داستان آگاه شد. در تیرماه ۱۳۳۲ به ایران بازگشت. در نامه ای به جلال از آمریکا چنین نوشته است:" جلال عزیز، کاغذ اخیرت پدرم را درآورد. عزیزم، چرا اینقدر بی تابی می کنی؟ مگر من به قول شیرازیها، گل هم هم هستم که از دوری ام اینطور عمر عزیز و جوانی خودت را تباه می کنی؟ صبر داشته باش... مگر من چه تحفه نطنزی هستم و بودم که تو چنین از رفتن من نگران شده ای و بی خود خیالت را ناراحت می کنی...عزیز دل من، مگر من بچه دوساله ام که در آمریکا گم بشوم و یا ندانم کاری بکنم...مگر من مرده ام؟ مگر تو را دیگر دوست ندارم؟ مگر من خیال ندارم برگردم؟ عزیزم، قربان شکل ماهت بروم، محبوب زیبای بی همتای من، چرا آنقدر بی طاقت و بی صبر هستی؟ تو به من قول داده بودی عصبانیت خود را علاج کنی...چشم بهم بزنی یکسال سرآمده است. یادت باشد که من می خواهم وقتی آمدم تو را سالم، چاق و چله ببینم- سیمین تو"
آثار بعدی اش:ترجمه " بئاتریس" اثر آرتور سینتسلر( ۱۳۳۲)، " رمز موفق زیستن" دیل کارنگی( ۱۳۳۲)، " کمدی الهی" ویلیام سارویان( ۱۳۳۴)، " داغ ننگ" ناتانایل هاثورن( ۱۳۳۷) و " همراه آفتاب" اثر هارول کورلندر، مجموعه داستان های ملل مختلف برای کودکان.
سیمین دانشور در سال ۱۳۳۶ هم سفری به اروپا کرد.
اولین مجموعه داستانی که بعداز بازگشت از آمریکا نوشت، " شهری چون بهشت" بود که در دیماه ۱۳۴۰ منتشر شد؛ که از آثار قبلی اش چند قدمی جلوتر بود. ترکیبی زیبا از واقعیت و رؤیاست، که نویسنده می خواهد ثابت کند داستانش واقعی است.. این مجموعه داستان به زبان ایتالیایی هم ترجمه شده است.
در سال ۱۳۴۷ هم، ترجمه " باغ آلبالو" اثر آنتوان چخوف را منتشر می کند.
سال ۱۳۴۸، سال مهم در زندگی شخصی و ادبی دانشور است. انتشار اولین رمانش " سووشون" در تیرماه و درگذشت جلال آل احمد در اثر سکته مغزی در اسالم، در شهریورماه. ( سیمین تا آخر عمر حلقه ازدواجش با جلال را، از انگشتش جدا نکرد)
سووشون، رمانی تاریخی و سیاسی است که به حوادثی در زمان رضاخان در جنگ جهانی اول باز می گردد و دانشور به شدت اصرار دارد که زمان همه وقایع را ذکر کند. وقایع از منظر " زری" نگریسته می شود. نثری که متأثر از نثر آل احمد نیست. شخصیت ها خوب پرداخت شده اند. هوشنگ گلشیری معتقد بود:" تحول برخی از شخصیت ها ریشه ی درونی ندارند...زری همان سیمین است و سیمین همان زری" ما در این رمان با ترکیب چند مفهوم مواجه ایم. مراسم سیاوشان و اجرای مراسم خاص تعزیه، مرگ یوسف، مرگی عام و کلی است و نیز کربلایی شدن شیراز برای عمه. ترکیب و تقابل یک شخص و مردم. تقابل دو چیز یا حتی بیشتر، دیگر ابزار کار هنری دانشور شده است. این رمان به ۱۷ زبان ترجمه شده و از پرفروش ترین آثار ادبیات داستانی در ایران به شمار می رود.
آثار بعدی اش: ترجمه " بنال وطن" اثر آلن پیتون( ۱۳۵۱)، " چهل طوطی "( با آل احمد ۱۳۵۱)، " شاهکار های فرش ایران"( ۱۳۵۹)، " راهنمای صنایع ایران"( ۱۳۵۹)، " غروب جلال"( ۱۳۶۰)، ترجمه " ماه عسل آفتابی"( از نویسندگان مختلف ۱۳۶۲)، " جزیره سرگردانی"( ۱۳۷۲)، " ساربان سرگردان"( جلد دوم جزیره سرگردانی ۱۳۸۰) و " کوه سرگردان"( جلد سوم جزیره سرگردانی، که درباره موعود ( امام زمان)نوشته است.)
سیمین دانشور از مؤسسین اولیه و اعضای اولیه و نخستین هیأت دبیران و نخستین رئیس کانون نویسندگان ایران بود و در مهرماه ۱۳۵۶ در شبهای شاعران و نویسندگان " ده شب" انستیتو گوته شرکت کرد و بعداز سخنرانی افتتاحیه، اولین سخنرانی بود که تحت عنوان " مسأیل هنر معاصر" سخنرانی کرد.
@StarbasdMagazine
👇👇👇👇
در سال ۱۳۲۹ جلال آل احمد و سیمین دانشور به رغم مخالفت های خانواده جلال، ازدواج کردند. پدر جلال یک روحاانی بود که با جلال سر مسائل بی شمار و ریشه ای اختلاف داشتند و در روز عقد، مراسم را ترک و به قم بازگشت و تا ده سال بعد پای به خانه جلال نگذاشت. اما صادق هدایت روز عروسی آمد. خود سیمین چنین گفت:" صادق هیچگاه عروسی نمی رفت، اصلا اعتقادی به این مراسم نداشت، ولی عروسی من و جلال را آمد".
در شهریورماه سال ۱۳۳۱، با استفاده از بورس تحصیلی، یکسالی در رشته زیبا شناسی در دانشگاه استنفورد آمریکا مشغول به تحصیل می شود و داستان های کوتاهش به انگلیسی در مجله ادبی پاسفیک اسیکتاتور و کتاب داستان های استنفورد، به چاپ رسید. دانشور در این مدت تکنیک، فضاسازی، مکان و محیط داستانی را آموخت و در واقع از مهمترین شیوه های روائی داستان آگاه شد. در تیرماه ۱۳۳۲ به ایران بازگشت. در نامه ای به جلال از آمریکا چنین نوشته است:" جلال عزیز، کاغذ اخیرت پدرم را درآورد. عزیزم، چرا اینقدر بی تابی می کنی؟ مگر من به قول شیرازیها، گل هم هم هستم که از دوری ام اینطور عمر عزیز و جوانی خودت را تباه می کنی؟ صبر داشته باش... مگر من چه تحفه نطنزی هستم و بودم که تو چنین از رفتن من نگران شده ای و بی خود خیالت را ناراحت می کنی...عزیز دل من، مگر من بچه دوساله ام که در آمریکا گم بشوم و یا ندانم کاری بکنم...مگر من مرده ام؟ مگر تو را دیگر دوست ندارم؟ مگر من خیال ندارم برگردم؟ عزیزم، قربان شکل ماهت بروم، محبوب زیبای بی همتای من، چرا آنقدر بی طاقت و بی صبر هستی؟ تو به من قول داده بودی عصبانیت خود را علاج کنی...چشم بهم بزنی یکسال سرآمده است. یادت باشد که من می خواهم وقتی آمدم تو را سالم، چاق و چله ببینم- سیمین تو"
آثار بعدی اش:ترجمه " بئاتریس" اثر آرتور سینتسلر( ۱۳۳۲)، " رمز موفق زیستن" دیل کارنگی( ۱۳۳۲)، " کمدی الهی" ویلیام سارویان( ۱۳۳۴)، " داغ ننگ" ناتانایل هاثورن( ۱۳۳۷) و " همراه آفتاب" اثر هارول کورلندر، مجموعه داستان های ملل مختلف برای کودکان.
سیمین دانشور در سال ۱۳۳۶ هم سفری به اروپا کرد.
اولین مجموعه داستانی که بعداز بازگشت از آمریکا نوشت، " شهری چون بهشت" بود که در دیماه ۱۳۴۰ منتشر شد؛ که از آثار قبلی اش چند قدمی جلوتر بود. ترکیبی زیبا از واقعیت و رؤیاست، که نویسنده می خواهد ثابت کند داستانش واقعی است.. این مجموعه داستان به زبان ایتالیایی هم ترجمه شده است.
در سال ۱۳۴۷ هم، ترجمه " باغ آلبالو" اثر آنتوان چخوف را منتشر می کند.
سال ۱۳۴۸، سال مهم در زندگی شخصی و ادبی دانشور است. انتشار اولین رمانش " سووشون" در تیرماه و درگذشت جلال آل احمد در اثر سکته مغزی در اسالم، در شهریورماه. ( سیمین تا آخر عمر حلقه ازدواجش با جلال را، از انگشتش جدا نکرد)
سووشون، رمانی تاریخی و سیاسی است که به حوادثی در زمان رضاخان در جنگ جهانی اول باز می گردد و دانشور به شدت اصرار دارد که زمان همه وقایع را ذکر کند. وقایع از منظر " زری" نگریسته می شود. نثری که متأثر از نثر آل احمد نیست. شخصیت ها خوب پرداخت شده اند. هوشنگ گلشیری معتقد بود:" تحول برخی از شخصیت ها ریشه ی درونی ندارند...زری همان سیمین است و سیمین همان زری" ما در این رمان با ترکیب چند مفهوم مواجه ایم. مراسم سیاوشان و اجرای مراسم خاص تعزیه، مرگ یوسف، مرگی عام و کلی است و نیز کربلایی شدن شیراز برای عمه. ترکیب و تقابل یک شخص و مردم. تقابل دو چیز یا حتی بیشتر، دیگر ابزار کار هنری دانشور شده است. این رمان به ۱۷ زبان ترجمه شده و از پرفروش ترین آثار ادبیات داستانی در ایران به شمار می رود.
آثار بعدی اش: ترجمه " بنال وطن" اثر آلن پیتون( ۱۳۵۱)، " چهل طوطی "( با آل احمد ۱۳۵۱)، " شاهکار های فرش ایران"( ۱۳۵۹)، " راهنمای صنایع ایران"( ۱۳۵۹)، " غروب جلال"( ۱۳۶۰)، ترجمه " ماه عسل آفتابی"( از نویسندگان مختلف ۱۳۶۲)، " جزیره سرگردانی"( ۱۳۷۲)، " ساربان سرگردان"( جلد دوم جزیره سرگردانی ۱۳۸۰) و " کوه سرگردان"( جلد سوم جزیره سرگردانی، که درباره موعود ( امام زمان)نوشته است.)
سیمین دانشور از مؤسسین اولیه و اعضای اولیه و نخستین هیأت دبیران و نخستین رئیس کانون نویسندگان ایران بود و در مهرماه ۱۳۵۶ در شبهای شاعران و نویسندگان " ده شب" انستیتو گوته شرکت کرد و بعداز سخنرانی افتتاحیه، اولین سخنرانی بود که تحت عنوان " مسأیل هنر معاصر" سخنرانی کرد.
@StarbasdMagazine
👇👇👇👇
Forwarded from فصلنامه استارباد (Rahman Forghani Far)
👆👆👆👆
سیمین دانشور در آن شب چنین گفت:" در این گفتار به سه جریان هنری معاصر اشاره می کنم که حاکم بر هنر، خاصه ادبیاتند. رئالیسم یا واقعگرایی انتقادی، رئالیسم سوسیالیسم و هنر مدرن...انسان هسته مرکزی محتوای آثار هنری است...
در واقعگرایی انتقادی، انسان درگیر کشمکش های فردی در برابر تضادهای اجتماعی است. در واقعگرایی سوسیالیستی، انسان، جستجوگر، امیدوار و آینده نگر است. انسانی که در هنر مدرن مطرح می شود، ذاتا ناتوان و غیراجتماعی و تنهاست...نخستین وظیفه هنرمند امروزی طرد دلهره و گشودن راه نجاتی برای بشریت است..."
سیمین دانشور در سال ۱۳۵۸ تقاضای بازنشستگی از دانشگاه تهران کرد.
در سال ۱۳۸۲، جایزه " مهرگان ادب" به سیمین دانشور اهداء شد؛ که درباره این جایزه گفت:" اگر بعداز وفات تربت ما را در زمین بجویند و مزار ما را در سینه صاحب دلان بجویند و بیابند، یا به عبارت ساده تر پس از مرگ ماندگار باشیم، کاری کرده ایم."
شماره ۷۵ مجله بخارا، فروردین - تیر ۱۳۸۹، با تصویری از سیمین دانشور منتشر شد. جشن نامه سیمین دانشور بخش اصلی بخارا را شامل می شود؛ که مقالاتی از خود دانشور و سایر نویسندگان در آن به چاپ رسیده است.
در تیرماه سال ۱۳۸۶، سیمین دانشور به علت مشکلات حاد تنفسی در بیمارستان پارس تهران بستری و در ۲۲ مرداد همان سال مرخص می شود. چهارسال بعد، یعنی در ۱۸ اسفندماه ۱۳۹۰، پس از یک دوره بیماری آنفلانزا در سن ۹۰ سالگی در منزلش در تهران در گذشت.
پیکرش بعداز اقامه نماز توسط آقای سید محمود دعایی از مقابل تالار وحدت در روز یکشنبه ۲۱ اسفندماه با حضور جمع زیادی از اهالی قلم تشییع و برای خاکسپاری در قطعه ۸۸، ردیف ۱۵۰، مقبره ۳۱ قطعه هنرمندان در بهشت زهرا، در همسایگی فریدون مشیری، احمد تفضلی و عبدالحسین زرین کوب ، رهسپار خانه ابدی می گردد.
اجرای این مراسم با عباس سجادی، شاعر و ترانه سرا، بود و پیام وزیر ارشاد( سید محمد حسینی) را معاونش( بهمن دری ) قرائت کرد. غلامرضا امامی و علی دهباشی( از طرف ویکتوریا دانشور) صحبت کردند. در مراسم، جواد مجابی، سیمین بهبهانی، داریوش شایگان، فریبرز رییس دانا، احسان نراقی، بهمن فرمان آرا، احمد مسجد جامعی، هرمز همایون پور، محمد علی بهمنی، داریوش آشوری، و بسیاری دیگر از نویسندگان و شاعران و مترجمان مطرح کشور حضور داشتند.
یاد و خاطره اش هماره گرامی و نامش جاودان باد!
"من همیشه ( سیمین دانشور) باقی ماندم، هیچگاه( سیمین آل احمد) نشدم و اصلا هم با طرز فکر جلال موافق نبودم و نیستم. من با نوسان موافق هستم و هرگز سیاسی نبودم. هدف سیاست رسیدن به قدرت است و آدم خاص و جاه طلبی می خواهد. من آدمی هستم به کلی غیر سیاسی"
" سیمین دانشور"
" ملت ما، ملت با سوادی نیستند و تعداد آدم های باسواد و هنرشناس ما بسیار کم است، بنابراین هنرهای ما باید به سمتی روند که بتوانند فهم مردم معمولی را ارضا کنند، این مردم نمی توانند آبستراکسیون را بفهمند. مثلا آقای محصص تابلوهایی دارد که گاه خود من در درک آن ها مشکل دارم و گاه به سختی آن را می فهمم. پس مردم عادی چه کنند.
پدر من درآمد تا بتوانم به این نثر ساده دست پیدا کنم... فکر نمی کنم ملت ایران بتواند با فرم های انتزاعی خوبگیرد. البته من این فرم ها را رد نمی کنم و هرکس می تواند سلیقه و اصول خودش را داشته باشد ولی من انتزاع را در ایران قبول نمی کنم. من که فقط برای نخبگان نمی نویسم برای همه می نویسم...وظیفه من به عنوان نویسنده ایرانی جذب توده مردم است...نیما هم در شعر نو، واقعگرا است و وقتی می گوید خانه ام ابری است، یک روستایی هم آن را می فهمد و لمس می کند، بنابراین یکی از بزرگترین شعرای جدید ما نیز زبانی ساده و عامه فهم دارد."
" سیمین دانشور"
" صادق هدایت هیج گاه خیالی کار نکرد، او بزرگترین نویسنده ایرانی است. "شازده احتجاب" گلشیری کار فوق العاده خوبی است. وقتی گلشیری کتاب را پیش من آورد و خواندم، گفتم از هدایت خیلی استفاده کرده ای، گفت : تحت تأثیر هدایت هم بوده ام.
اما ما هم از زیر شنل هدایت بیرون آمده ایم. آثارش از همه هم بیشتر ترجمه شده و حتی به زبان چینی هم درآمده است."
" سیمین دانشور"
@StarbaadMagazine
👇👇👇👇
سیمین دانشور در آن شب چنین گفت:" در این گفتار به سه جریان هنری معاصر اشاره می کنم که حاکم بر هنر، خاصه ادبیاتند. رئالیسم یا واقعگرایی انتقادی، رئالیسم سوسیالیسم و هنر مدرن...انسان هسته مرکزی محتوای آثار هنری است...
در واقعگرایی انتقادی، انسان درگیر کشمکش های فردی در برابر تضادهای اجتماعی است. در واقعگرایی سوسیالیستی، انسان، جستجوگر، امیدوار و آینده نگر است. انسانی که در هنر مدرن مطرح می شود، ذاتا ناتوان و غیراجتماعی و تنهاست...نخستین وظیفه هنرمند امروزی طرد دلهره و گشودن راه نجاتی برای بشریت است..."
سیمین دانشور در سال ۱۳۵۸ تقاضای بازنشستگی از دانشگاه تهران کرد.
در سال ۱۳۸۲، جایزه " مهرگان ادب" به سیمین دانشور اهداء شد؛ که درباره این جایزه گفت:" اگر بعداز وفات تربت ما را در زمین بجویند و مزار ما را در سینه صاحب دلان بجویند و بیابند، یا به عبارت ساده تر پس از مرگ ماندگار باشیم، کاری کرده ایم."
شماره ۷۵ مجله بخارا، فروردین - تیر ۱۳۸۹، با تصویری از سیمین دانشور منتشر شد. جشن نامه سیمین دانشور بخش اصلی بخارا را شامل می شود؛ که مقالاتی از خود دانشور و سایر نویسندگان در آن به چاپ رسیده است.
در تیرماه سال ۱۳۸۶، سیمین دانشور به علت مشکلات حاد تنفسی در بیمارستان پارس تهران بستری و در ۲۲ مرداد همان سال مرخص می شود. چهارسال بعد، یعنی در ۱۸ اسفندماه ۱۳۹۰، پس از یک دوره بیماری آنفلانزا در سن ۹۰ سالگی در منزلش در تهران در گذشت.
پیکرش بعداز اقامه نماز توسط آقای سید محمود دعایی از مقابل تالار وحدت در روز یکشنبه ۲۱ اسفندماه با حضور جمع زیادی از اهالی قلم تشییع و برای خاکسپاری در قطعه ۸۸، ردیف ۱۵۰، مقبره ۳۱ قطعه هنرمندان در بهشت زهرا، در همسایگی فریدون مشیری، احمد تفضلی و عبدالحسین زرین کوب ، رهسپار خانه ابدی می گردد.
اجرای این مراسم با عباس سجادی، شاعر و ترانه سرا، بود و پیام وزیر ارشاد( سید محمد حسینی) را معاونش( بهمن دری ) قرائت کرد. غلامرضا امامی و علی دهباشی( از طرف ویکتوریا دانشور) صحبت کردند. در مراسم، جواد مجابی، سیمین بهبهانی، داریوش شایگان، فریبرز رییس دانا، احسان نراقی، بهمن فرمان آرا، احمد مسجد جامعی، هرمز همایون پور، محمد علی بهمنی، داریوش آشوری، و بسیاری دیگر از نویسندگان و شاعران و مترجمان مطرح کشور حضور داشتند.
یاد و خاطره اش هماره گرامی و نامش جاودان باد!
"من همیشه ( سیمین دانشور) باقی ماندم، هیچگاه( سیمین آل احمد) نشدم و اصلا هم با طرز فکر جلال موافق نبودم و نیستم. من با نوسان موافق هستم و هرگز سیاسی نبودم. هدف سیاست رسیدن به قدرت است و آدم خاص و جاه طلبی می خواهد. من آدمی هستم به کلی غیر سیاسی"
" سیمین دانشور"
" ملت ما، ملت با سوادی نیستند و تعداد آدم های باسواد و هنرشناس ما بسیار کم است، بنابراین هنرهای ما باید به سمتی روند که بتوانند فهم مردم معمولی را ارضا کنند، این مردم نمی توانند آبستراکسیون را بفهمند. مثلا آقای محصص تابلوهایی دارد که گاه خود من در درک آن ها مشکل دارم و گاه به سختی آن را می فهمم. پس مردم عادی چه کنند.
پدر من درآمد تا بتوانم به این نثر ساده دست پیدا کنم... فکر نمی کنم ملت ایران بتواند با فرم های انتزاعی خوبگیرد. البته من این فرم ها را رد نمی کنم و هرکس می تواند سلیقه و اصول خودش را داشته باشد ولی من انتزاع را در ایران قبول نمی کنم. من که فقط برای نخبگان نمی نویسم برای همه می نویسم...وظیفه من به عنوان نویسنده ایرانی جذب توده مردم است...نیما هم در شعر نو، واقعگرا است و وقتی می گوید خانه ام ابری است، یک روستایی هم آن را می فهمد و لمس می کند، بنابراین یکی از بزرگترین شعرای جدید ما نیز زبانی ساده و عامه فهم دارد."
" سیمین دانشور"
" صادق هدایت هیج گاه خیالی کار نکرد، او بزرگترین نویسنده ایرانی است. "شازده احتجاب" گلشیری کار فوق العاده خوبی است. وقتی گلشیری کتاب را پیش من آورد و خواندم، گفتم از هدایت خیلی استفاده کرده ای، گفت : تحت تأثیر هدایت هم بوده ام.
اما ما هم از زیر شنل هدایت بیرون آمده ایم. آثارش از همه هم بیشتر ترجمه شده و حتی به زبان چینی هم درآمده است."
" سیمین دانشور"
@StarbaadMagazine
👇👇👇👇
Forwarded from فصلنامه استارباد (Rahman Forghani Far)
👆👆👆👆
" من از هدایت خیلی استفاده کردم و تا وقتی ایران بود هرچه می نوشتم می دادم تا بخواند. در تهران
همسایه بودیم."
" سیمین دانشور"
" بیشتر هم پالگی های جلال، از مرادش مرحوم خلیل ملکی گرفته تا مریدش دکتر غلامحسین ساعدی، قربانی نوشابه شدند. ملکی و ساعدی از سیروز کبدی از دنیای خراب ما مهاجرت کردند و جلال از آمبولی "
" سیمین دانشور"
" طبق تماس تلفنی ششم مهرماه ۱۳۸۴ خانم سیمین دانشور ، با اشتیاق گفت که سه بار به دیدار امام رفته است. دفعه اول سه روز پس از پیروزی انقلاب و همراه اعضاء کانون نویسندگان ایران. در آن دیدارامام پرسیده بود، این زن کیست؟ و گفته بودند همسر جلال آل احمد. و امام خواسته بود که دوباره نزد او برود.
خانم دانشور، تاریخ دیدار دوم را به یاد نمی آورد اما یادش بود که امام ذکر خیری از جلال کرده و گفته بود که کتاب غرب زدگی او را خوانده و خوشش آمده. خانم دانشور می گفت امام از من خواست اگر مشکلی داشتم به اطلاعش برسانم یا به او مراجعه کنم. وی در ادامه با تأکید گفت خیلی از منش امام خوشم آمد، او مردی بزرگ بود، با شخصیتی کاریزماتیک که همه را به خویش جذب می کرد. "
( نقل از خاطره آقای مرادی نیا مربوط به دوره تصدی مسؤلیت اداره کل کتاب وزارت ارشاد در سال ۱۳۸۴)
" ( امام)موسی صدر، خیلی خوش تیپ بود. حالا لیبی ( قذافی) یا گمش کرده یا کشتدش, نمی دونم. غروب بود . موسی صدر اومد، در زد. اون یکی از زیباترین مردهای دنیا بود. چشم های خاکستری، درشت، زیبا. لباس آخودیش هم شیک، از این سینه کفتری ها، ,من در را باز کردم. گفتم:ببینم! شما امامی، پیغمبری! تو حق نداری این قدر خوشگل باشی! خندید، گفت:جلال هست؟ گفتم:آره، بیا تو. اومد تو. نیما هم که همیشه اینجا بود...دیگه من ترسیدم چایی به نیما بدم. نیما تو خاطراتش نوشته که: سیمین محو جلال امام موسی صدر شد و چایی مارو خودش نداد و منم چایی نخوردم.
موسی صدر سه چهار روز اینجا بود.نیما خیلی حسودیش شد. نیما خیلی وسواسی بود. باید چایی رو خودم می ریختم. تفاله نداشته باشد. سرش هم این قدر خالی باشه. خودم هم می دادم بهش. من محو جمال صدر شدم. خیلی زیبا بود. بعد سه چهار روز موند و بعد ما رفتیم قم. او رئیس نهضت امل لبنان بود. " سووشون" رو او به غربی ترجمه کرد. آورده بود برامون. بعد مارو به قم دعوت کرد که بیرونی و اندرونی بود. ولی می دیدمش. شام و نهار اینا می دیدیمش."
( از مصاحبه با سیمین دانشور، مجله گوهران( ویژه نیما یوشیج) ۱۳ دی ۱۳۸۵)
@StarbaadMagazine
" من از هدایت خیلی استفاده کردم و تا وقتی ایران بود هرچه می نوشتم می دادم تا بخواند. در تهران
همسایه بودیم."
" سیمین دانشور"
" بیشتر هم پالگی های جلال، از مرادش مرحوم خلیل ملکی گرفته تا مریدش دکتر غلامحسین ساعدی، قربانی نوشابه شدند. ملکی و ساعدی از سیروز کبدی از دنیای خراب ما مهاجرت کردند و جلال از آمبولی "
" سیمین دانشور"
" طبق تماس تلفنی ششم مهرماه ۱۳۸۴ خانم سیمین دانشور ، با اشتیاق گفت که سه بار به دیدار امام رفته است. دفعه اول سه روز پس از پیروزی انقلاب و همراه اعضاء کانون نویسندگان ایران. در آن دیدارامام پرسیده بود، این زن کیست؟ و گفته بودند همسر جلال آل احمد. و امام خواسته بود که دوباره نزد او برود.
خانم دانشور، تاریخ دیدار دوم را به یاد نمی آورد اما یادش بود که امام ذکر خیری از جلال کرده و گفته بود که کتاب غرب زدگی او را خوانده و خوشش آمده. خانم دانشور می گفت امام از من خواست اگر مشکلی داشتم به اطلاعش برسانم یا به او مراجعه کنم. وی در ادامه با تأکید گفت خیلی از منش امام خوشم آمد، او مردی بزرگ بود، با شخصیتی کاریزماتیک که همه را به خویش جذب می کرد. "
( نقل از خاطره آقای مرادی نیا مربوط به دوره تصدی مسؤلیت اداره کل کتاب وزارت ارشاد در سال ۱۳۸۴)
" ( امام)موسی صدر، خیلی خوش تیپ بود. حالا لیبی ( قذافی) یا گمش کرده یا کشتدش, نمی دونم. غروب بود . موسی صدر اومد، در زد. اون یکی از زیباترین مردهای دنیا بود. چشم های خاکستری، درشت، زیبا. لباس آخودیش هم شیک، از این سینه کفتری ها، ,من در را باز کردم. گفتم:ببینم! شما امامی، پیغمبری! تو حق نداری این قدر خوشگل باشی! خندید، گفت:جلال هست؟ گفتم:آره، بیا تو. اومد تو. نیما هم که همیشه اینجا بود...دیگه من ترسیدم چایی به نیما بدم. نیما تو خاطراتش نوشته که: سیمین محو جلال امام موسی صدر شد و چایی مارو خودش نداد و منم چایی نخوردم.
موسی صدر سه چهار روز اینجا بود.نیما خیلی حسودیش شد. نیما خیلی وسواسی بود. باید چایی رو خودم می ریختم. تفاله نداشته باشد. سرش هم این قدر خالی باشه. خودم هم می دادم بهش. من محو جمال صدر شدم. خیلی زیبا بود. بعد سه چهار روز موند و بعد ما رفتیم قم. او رئیس نهضت امل لبنان بود. " سووشون" رو او به غربی ترجمه کرد. آورده بود برامون. بعد مارو به قم دعوت کرد که بیرونی و اندرونی بود. ولی می دیدمش. شام و نهار اینا می دیدیمش."
( از مصاحبه با سیمین دانشور، مجله گوهران( ویژه نیما یوشیج) ۱۳ دی ۱۳۸۵)
@StarbaadMagazine
Forwarded from کتابسرای تندیس
📇 کتاب رولینگ به نام #خوک_کریسمس برای نمایش بر روی پردۀ سینما به اقتباس درمیآید.
کتاب خوک کریسمس، کتاب کودکی، به نویسندگی خالق مجموعه هری پاتر یعنی جی کی رولینگ به شمار میرود که در سال ۲۰۲۱ میلادی به چاپ رسیده است و حالا قرار است اقتباسی سینمایی از آن ساخته شود. بنابر گزارشهای تازه منتشر شده، این پروژه هنوز در مراحل ابتدایی توسعه قرار دارد. این کتاب در ایران توسط انتشارات کتابسرای تندیس ترجمه و منتشر شده است.
تولید و توسعه این فیلم اقتباسی را احتمالا کمپانی خود رولینگ به نام «برونته» برعهده خواهد داشت ولی هنوز استودیویی برای آن انتخاب نشده است اما با توجه به رابطه جی کی رولینگ با کمپانی برادران وارنر، این احتمال وجود دارد که برادران وارنر این اثر را خریداری کند.
#معرفی_کتاب
🐷 #خوک_کریسمس
🖌 #جی_کی_رولینگ
🖋 مترجم: #ویدا_اسلامیه
💵 قیمت ۷۵,۰۰۰
📄 صفحات ۲۵۶
جک عاشق اسباببازی دوران خردسالیش، ذرپیگ، است. دیپی در خوشیها و ناخوشیها همیشه کنارش بوده است. تا این که در شب کریسمس اتفاق بدی میافتد... و دیپی گم میشود. اما شب کریسمس شب معجزهها و جبران ازدست رفتههاست؛ شبی که در آن همه میتوانند سرشار از روح زندگی شوند، حتی اسباببازیها.
«خوک کریسمس» پایانی شاد را در مقیاسی دقیقتر از «ایکهباگ» به تصویر میکشد. البته وحشتناک است که جک ۸ ساله نه تنها خانوادۀ خود را از دست داده است (پدر دوستداشتنیاش)، بلکه اسباببازی غیرقابل جایگزینش، ذرپیگ، را نیز از دست داده است.
در دنیای رویاها، جک، همراه با هدیه نفرتانگیز هالی، خوک جایگزین، برای نجات دیپی از دست بازندۀ اسباببازیها، حاکم دنیای زیرین که به سرزمین گمشدهها معروف است باید تصمیمی بگیرد.
با خواندن فانتزی رویایی از مأموریت شبکریسمس جک، ممکن است در اولین توقف این دو نفر، یعنی سرزمین پرزرق و برق گمشدهها، سرزمین برزخ دانته، بهشتی تحریفشده را در بهترین اختراع رولینگ، کشف کنید.
🌐 Www.Tandispub.com
🔮 @tandisbooks
کتاب خوک کریسمس، کتاب کودکی، به نویسندگی خالق مجموعه هری پاتر یعنی جی کی رولینگ به شمار میرود که در سال ۲۰۲۱ میلادی به چاپ رسیده است و حالا قرار است اقتباسی سینمایی از آن ساخته شود. بنابر گزارشهای تازه منتشر شده، این پروژه هنوز در مراحل ابتدایی توسعه قرار دارد. این کتاب در ایران توسط انتشارات کتابسرای تندیس ترجمه و منتشر شده است.
تولید و توسعه این فیلم اقتباسی را احتمالا کمپانی خود رولینگ به نام «برونته» برعهده خواهد داشت ولی هنوز استودیویی برای آن انتخاب نشده است اما با توجه به رابطه جی کی رولینگ با کمپانی برادران وارنر، این احتمال وجود دارد که برادران وارنر این اثر را خریداری کند.
#معرفی_کتاب
🐷 #خوک_کریسمس
🖌 #جی_کی_رولینگ
🖋 مترجم: #ویدا_اسلامیه
💵 قیمت ۷۵,۰۰۰
📄 صفحات ۲۵۶
جک عاشق اسباببازی دوران خردسالیش، ذرپیگ، است. دیپی در خوشیها و ناخوشیها همیشه کنارش بوده است. تا این که در شب کریسمس اتفاق بدی میافتد... و دیپی گم میشود. اما شب کریسمس شب معجزهها و جبران ازدست رفتههاست؛ شبی که در آن همه میتوانند سرشار از روح زندگی شوند، حتی اسباببازیها.
«خوک کریسمس» پایانی شاد را در مقیاسی دقیقتر از «ایکهباگ» به تصویر میکشد. البته وحشتناک است که جک ۸ ساله نه تنها خانوادۀ خود را از دست داده است (پدر دوستداشتنیاش)، بلکه اسباببازی غیرقابل جایگزینش، ذرپیگ، را نیز از دست داده است.
در دنیای رویاها، جک، همراه با هدیه نفرتانگیز هالی، خوک جایگزین، برای نجات دیپی از دست بازندۀ اسباببازیها، حاکم دنیای زیرین که به سرزمین گمشدهها معروف است باید تصمیمی بگیرد.
با خواندن فانتزی رویایی از مأموریت شبکریسمس جک، ممکن است در اولین توقف این دو نفر، یعنی سرزمین پرزرق و برق گمشدهها، سرزمین برزخ دانته، بهشتی تحریفشده را در بهترین اختراع رولینگ، کشف کنید.
🌐 Www.Tandispub.com
🔮 @tandisbooks
Forwarded from خبرگزاری ایرنا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هادی خورشاهیان، نویسنده ادبیات کودک و نوجوان با حضور در غرفه ایرنا در نمایشگاه کتاب تهران گفت:
🔹️کتاب محدودیت زمانی ندارد و همیشه و هر ساعت در دسترس ماست.
🔹️نویسندهها و سرانهی چاپ کتب کودک و نوجوان افزایش داشته و این قابل توجه است.
🔹️در درجه اول رمان باید ادبی و فاخر باشد و بعد از آن محتوای رمان حتی برای کودکان نیز باید پیام داشته باشد.
🔹️ما نیاز به اسطوره و قهرمان سازی در کتابها داریم تا کمبود در برخی حوزهها جبران شود.
@IRNA_1313
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from تیمور آقامحمدی
به نام خدا
«باشگاه آفرینش متن» با همکاری انتشارات علمی و فرهنگی برگزار میکند:
چگونه یک رمان کوتاه بنویسیم؟
(دوره آموزش جامع داستاننویسی با هدف تبدیل «ایده» به «کتاب داستان» زیر نظر استادان برجسته داستاننویسی و با همراهی پیوسته راهبران خلق داستان)
شیوه برگزاری
این دوره در ۱۲ جلسه و در دو بخش «رمان کوتاه بزرگسال» و «رمان کوتاه نوجوان» برگزار میشود. هر هفته یکی از استادان دوره با طرح «مباحث نظری داستان» (نوبت صبح) و ارائه «مهندسی معکوس» با تمرکز بر روایت شخصی نویسنده از چگونگی خلق اثر از ایده تا اجرا (نوبت عصر) به بیان دیدگاهها و تجارب شخصی خود میپردازد.
هنرجویان در کنار استفاده از مباحث هفتگی مطرحشده، برای نگارش رمان کوتاه خود از همراهی استادان راهنما بهرهمند میشوند.
مدرسان و افشاکنندگان رازهای داستانی
مصطفی مستور، محمدحسن شهسواری، مجید قیصری، حمیدرضا شاهآبادی، کامران محمدی، علیرضا محمودی ایرانمهر، مژگان کلهر، علیاصغر عزتیپاک، ابراهیم اکبریدیزگاه، هادی خورشاهیان، حمید گروگان، احسان رضایی، محمدرضا شرفیخبوشان، تیمور آقامحمدی، امید شیخباقری
مزایای دوره
- به پذیرفتهشدگان دوره توسط شرکت انتشارات علمی و فرهنگی بورسیه تحصیلی اعطا میشود.
- آثار برگزیده توسط انتشارات علمی و فرهنگی با پرداخت حقالتألیف منتشر میشود.
- برای فارغالتحصیلان دوره از طرف دانشگاه تهران و شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، گواهی رسمی پایان دوره صادر میشود.
چرا این دوره را برگزار میکنیم؟
«رمان» شگفتانگیزترین و پیچیدهترین شکلِ روایتی است که تاکنون میشناسیم. با پدیدار شدن رمان، انسان گامی بلند در بیانِ خود برداشت و جهان گستردهتر از آنی شد که بود. رمان فارسی فرصتی ارزشمند برای انسان ایرانی است تا از مسائل خود و جامعهاش بنویسد.
با مطالعه تاریخ رماننویسی پرسش مهمی پیش میآید: چرا برخی از نویسندگان در این مسیر موفق بودهاند و بسیاری نه؟ دلیل موفقیت و ماندگاری شاهکارهای داستانی چیست؟ شاید هر نویسنده بزرگ نسخه پر رمز و رازی برای خودش دارد!
باشگاه آفرینش متن (بام) در نظر دارد پای نویسندگان برجسته ایرانی را به میان بکشد تا هم از «مباحث نظری داستان» بگویند و هم با «مهندسی معکوس»، فوت و فن آثار خودشان را برملا کنند تا نشان دهند چگونه یک اثر خواندنی و ارزشمند نوشتهاند.
چرا رمان کوتاه؟
با ظهور رمان، گونه جذاب دیگری هم پا گرفت: «رمان کوتاه» (نُووِلّا) که کوتاهتر از رمان و بلندتر از یک داستان کوتاه است. رمان کوتاه عموماً کشمکشهای کمتری از رمان دارد اما از داستان کوتاه پیچیدهتر است و به اندازه رمان، مهم و دارای ظرافت. با توجه به حضور پررنگ داستان کوتاه بین نویسندگان ایرانی و محافل ادبی، زمینهها و ظرفیتهای آفرینش رمانهای کوتاه و تأثیرگذار بسیاری در کشور وجود دارد.
این دوره میکوشد تا شرایط خلق یک رمان کوتاه و استاندارد را برای هنرجویان فراهم کند.
راههای گزینش و ثبتنام
مهلت ثبتنام: تا ۱۰ تیر ۱۴۰۳
شروع دوره: نیمه دوم تیر ۱۴۰۳
هنرجویان پس از بیان ایده داستانی و مصاحبه با سه نفر از استادان داستاننویسی، برای حضور در دوره انتخاب میشوند.
جهت کسب اطلاعات بیشتر با شماره ۰۹۹۰۲۰۷۲۹۶۳ (روزهای شنبه تا چهارشنبه از ساعت ۱۰ تا ۱۶) تماس بگیرید.
«باشگاه آفرینش متن» با همکاری انتشارات علمی و فرهنگی برگزار میکند:
چگونه یک رمان کوتاه بنویسیم؟
(دوره آموزش جامع داستاننویسی با هدف تبدیل «ایده» به «کتاب داستان» زیر نظر استادان برجسته داستاننویسی و با همراهی پیوسته راهبران خلق داستان)
شیوه برگزاری
این دوره در ۱۲ جلسه و در دو بخش «رمان کوتاه بزرگسال» و «رمان کوتاه نوجوان» برگزار میشود. هر هفته یکی از استادان دوره با طرح «مباحث نظری داستان» (نوبت صبح) و ارائه «مهندسی معکوس» با تمرکز بر روایت شخصی نویسنده از چگونگی خلق اثر از ایده تا اجرا (نوبت عصر) به بیان دیدگاهها و تجارب شخصی خود میپردازد.
هنرجویان در کنار استفاده از مباحث هفتگی مطرحشده، برای نگارش رمان کوتاه خود از همراهی استادان راهنما بهرهمند میشوند.
مدرسان و افشاکنندگان رازهای داستانی
مصطفی مستور، محمدحسن شهسواری، مجید قیصری، حمیدرضا شاهآبادی، کامران محمدی، علیرضا محمودی ایرانمهر، مژگان کلهر، علیاصغر عزتیپاک، ابراهیم اکبریدیزگاه، هادی خورشاهیان، حمید گروگان، احسان رضایی، محمدرضا شرفیخبوشان، تیمور آقامحمدی، امید شیخباقری
مزایای دوره
- به پذیرفتهشدگان دوره توسط شرکت انتشارات علمی و فرهنگی بورسیه تحصیلی اعطا میشود.
- آثار برگزیده توسط انتشارات علمی و فرهنگی با پرداخت حقالتألیف منتشر میشود.
- برای فارغالتحصیلان دوره از طرف دانشگاه تهران و شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، گواهی رسمی پایان دوره صادر میشود.
چرا این دوره را برگزار میکنیم؟
«رمان» شگفتانگیزترین و پیچیدهترین شکلِ روایتی است که تاکنون میشناسیم. با پدیدار شدن رمان، انسان گامی بلند در بیانِ خود برداشت و جهان گستردهتر از آنی شد که بود. رمان فارسی فرصتی ارزشمند برای انسان ایرانی است تا از مسائل خود و جامعهاش بنویسد.
با مطالعه تاریخ رماننویسی پرسش مهمی پیش میآید: چرا برخی از نویسندگان در این مسیر موفق بودهاند و بسیاری نه؟ دلیل موفقیت و ماندگاری شاهکارهای داستانی چیست؟ شاید هر نویسنده بزرگ نسخه پر رمز و رازی برای خودش دارد!
باشگاه آفرینش متن (بام) در نظر دارد پای نویسندگان برجسته ایرانی را به میان بکشد تا هم از «مباحث نظری داستان» بگویند و هم با «مهندسی معکوس»، فوت و فن آثار خودشان را برملا کنند تا نشان دهند چگونه یک اثر خواندنی و ارزشمند نوشتهاند.
چرا رمان کوتاه؟
با ظهور رمان، گونه جذاب دیگری هم پا گرفت: «رمان کوتاه» (نُووِلّا) که کوتاهتر از رمان و بلندتر از یک داستان کوتاه است. رمان کوتاه عموماً کشمکشهای کمتری از رمان دارد اما از داستان کوتاه پیچیدهتر است و به اندازه رمان، مهم و دارای ظرافت. با توجه به حضور پررنگ داستان کوتاه بین نویسندگان ایرانی و محافل ادبی، زمینهها و ظرفیتهای آفرینش رمانهای کوتاه و تأثیرگذار بسیاری در کشور وجود دارد.
این دوره میکوشد تا شرایط خلق یک رمان کوتاه و استاندارد را برای هنرجویان فراهم کند.
راههای گزینش و ثبتنام
مهلت ثبتنام: تا ۱۰ تیر ۱۴۰۳
شروع دوره: نیمه دوم تیر ۱۴۰۳
هنرجویان پس از بیان ایده داستانی و مصاحبه با سه نفر از استادان داستاننویسی، برای حضور در دوره انتخاب میشوند.
جهت کسب اطلاعات بیشتر با شماره ۰۹۹۰۲۰۷۲۹۶۳ (روزهای شنبه تا چهارشنبه از ساعت ۱۰ تا ۱۶) تماس بگیرید.
Forwarded from کانال رسمی انتشارات علمی و فرهنگی
📚گفتگو
💢نویسنده برای خوب نوشتن باید آموزش ببیند
🔻هادی خورشاهیان، درباره نقش آموزش اصولی در تربیت نویسنده خلاق معتقد است،نویسنده تخیل دارد و به مهمترین ابزار نوشتن که زبان است، مسلط است. همین برای نوشتن کافیست، ولی برای خوب نوشتن میتواند آموزش ببیند.
🔸مهلت پیشثبتنام: 👇
🔸تا ۸تیر ۱۴۰۳ تمدید شد
🔸تاریخ مصاحبه: ۹ و ۱۰ تیر ۱۴۰۳
🔸شروع دوره: از ۱۴ و ۱۵ تیر ۱۴۰۳
هنرجویان پس از بیان ایده داستانی در حضور سه استاد داستاننویسی، برای حضور در دوره، انتخاب و توسط انتشارات علمی و فرهنگی بورسیه میشوند.
📣علاقمندان جهت کسب اطلاعات بیشتر با شماره 09902072963 (روزهای شنبه تا چهارشنبه از ساعت 10 تا 16 تماس بگیرید.
🔗لینک گفتگو:👇
B2n.ir/r31578
#انتشارات_علمی_و_فرهنگی
💢نویسنده برای خوب نوشتن باید آموزش ببیند
🔻هادی خورشاهیان، درباره نقش آموزش اصولی در تربیت نویسنده خلاق معتقد است،نویسنده تخیل دارد و به مهمترین ابزار نوشتن که زبان است، مسلط است. همین برای نوشتن کافیست، ولی برای خوب نوشتن میتواند آموزش ببیند.
🔸مهلت پیشثبتنام: 👇
🔸تا ۸تیر ۱۴۰۳ تمدید شد
🔸تاریخ مصاحبه: ۹ و ۱۰ تیر ۱۴۰۳
🔸شروع دوره: از ۱۴ و ۱۵ تیر ۱۴۰۳
هنرجویان پس از بیان ایده داستانی در حضور سه استاد داستاننویسی، برای حضور در دوره، انتخاب و توسط انتشارات علمی و فرهنگی بورسیه میشوند.
📣علاقمندان جهت کسب اطلاعات بیشتر با شماره 09902072963 (روزهای شنبه تا چهارشنبه از ساعت 10 تا 16 تماس بگیرید.
🔗لینک گفتگو:👇
B2n.ir/r31578
#انتشارات_علمی_و_فرهنگی
Forwarded from Behzad Beikverdi
سلام
میشه این پوستر رو در گروهها و دوستان و فامیل و آشناهاتون ارسال کنید
ممنون میشم
چون الان مدارس تعطیل میشه و کنکور هم تموم بشه کلی کتاب میره تو سطل آشغال
فقط تاکید کنید که لازم نیست به جایی تحویل بدن
فقط جمع آوری کنن و به شماره های داخل پوستر پیام بدن
باهاشون هماهنگ میشه و میان از درب منزل تحویل میگیرن
از کلیه شهرستانهای ایران پذیرش کتاب داریم
حتی اگر یک جلد کتاب باشه
در ضمن کیف و مداد خودکار مداد رنگی و کلیه ملزومات مدرسه حتی دسته دوم هم پذیرفته میشود
لطفا یادتون نره
با تشكر🙏🏻
میشه این پوستر رو در گروهها و دوستان و فامیل و آشناهاتون ارسال کنید
ممنون میشم
چون الان مدارس تعطیل میشه و کنکور هم تموم بشه کلی کتاب میره تو سطل آشغال
فقط تاکید کنید که لازم نیست به جایی تحویل بدن
فقط جمع آوری کنن و به شماره های داخل پوستر پیام بدن
باهاشون هماهنگ میشه و میان از درب منزل تحویل میگیرن
از کلیه شهرستانهای ایران پذیرش کتاب داریم
حتی اگر یک جلد کتاب باشه
در ضمن کیف و مداد خودکار مداد رنگی و کلیه ملزومات مدرسه حتی دسته دوم هم پذیرفته میشود
لطفا یادتون نره
با تشكر🙏🏻