هادی خورشاهیان
201 subscribers
533 photos
58 videos
4 files
289 links
ادبیات
Download Telegram
#دشمن_آینده
#هادی_خورشاهیان
#رمان
#نشر_چشمه
#ساختارگرا_جریانگریز_ضدژانر
#معرفی_کتاب

هادی خورشاهیان داستانویسی پر کار است و در آثار داستانی اش از روایت های خاص و عجیبی استفاده می کند که برآمده اند از ذهن چندسویه اش.
رمان دشمن آینده، تازه ترین نوشته ی او، نیز با چنین مشی و سازمانی نوشته شده است. رمان داستانی خطی به مفهوم مصطلحش ندارد و درباره ی سکرات مرگ است به نوعی.
گروهی از آدم های متفاوت و خاص که در مکانی نامتعارف و برزخ گونه کنار هم جمع شده اند و تکلیف شان با بودن یا نبودن شان مشخص نیست. در این فضا ما روایت هایی از هر کدام شان می خوانیم و البته تنش ها و حرکت هایی که دارند.
خورشاهیان که دلبسته ی ادبیات کلاسیک ایران است با استفاده از پاره ای مفاهیم شناخته شده ی این ساختار تلاش کرده بازخوانی ای مدرن انجام دهد از مفهوم حرکت برای رسیدن به امر جاودان کننده، با استفاده از فصل های کوتاه که هر کدام نقشی می زنند و آدم های متفاوتش مسیر را می سازند. برای همین رمان دشمن آینده را می توان روایتی دانست از اضطراب مردن و این که این نویسنده ی خراسانی تلاش کرده با حرکت در میانه ی امر ذهنی و عینی به واقعیتی برسد که در رمان او تحقق پیدا می کند.
برای مخاطب این رمان تعقیب این وضعیت روایی به نتایجی قابل تامل می رسد. نتایجی که شاید پیش بینی نشده هم باشند.
@shah_beyt_mandegar 🌿
Forwarded from معصومه صابر
#معرفی_کتاب_خوب
#دشمن_آینده

زنده ام یا مرده؟ همین الان ِ الان را می گویم! زنده ام یا مرده؟ خوابم؟ یا کسی دارد خواب مرا میبیند؟ بیدارم؟ یا خیال می کنم هستم؟
برزخ کجاست جز گوشه ای از خیال ِ آدم؟!
داریم تکرار می شویم در دقیقه هایی که خوابند!
فردا گاهی همین دیروزهاست و دیروز گاهی هرگز پیش نیامده!
مرزها را که برداری عاقل ترین دیوانه ای! جسورترین ترسوی داستان خودت!
این من نیستم که این کلمات را می نویسم شاید تویی و یا دیگری!
* " هیچ چیز با هیچ چیز مرز مشخصی ندارد! " ( جمله ای از کتاب )
#دشمن_آینده داستانی ساده در عین پیچیدگی ست، عجیب اما ملموس.
داستانی درباره ی تمام من های من و تمام مرگ های زنده ی من!
#هادی_خورشاهیان داستان نویس توانایی که با تسلط خاصی مرزهای زمان و مکان و جسم و روح را جابجا می کند و درهم تنیدگی ِ مرگ و زندگی را چنان با کلمات روایت می کند که گاهی خودتان را در صفحات کتاب گم می کنید و پیدا می شوید در حالی که دنبال خودتان می گردید.
تخیلتان را بیدار می کند تخیل بیدار هادی خورشاهیان...
#دشمن_آینده را یکبار که بخوانید
دوباره می خوانیدش...

#دشمن_آینده
#رمان
#هادی_خورشاهیان
#نشر_چشمه
#ساختارگرا_جریانگریز_ضدژانر

📝 #معصومه_صابر
@Art_poem 🌿
Forwarded from سکانس برتر
🔻 #معرفی_کتاب

🔰سگ خاکستری خیس یک‌بند پارس می‌کرد، باران از سر شب شروع شده بود. حبیب الله فقط به همین فکر می‌کرد، هر وقت باران این‌طور بی‌مهابا خودش را به شیشه می‌کوبید، می‌دانست قرار است بالاخره یک جایی اتفاق بدی بیفتد، باران شبیه اسب سرکشی شده بود که زلزله را پیش بینی می‌کند و به زمین سم می‌کوبد و خودش را به در و دیوار می‌کوبد تا دیواری را خراب کند و دری را بشکند و راهی باز کند و از اسطبل بزند بیرون...



💢داستان از روز حادثه تروریستی مجلس شورای اسلامی شروع می‌شود. شخصیت‌ها در دل و حاشیه این رویداد علم می‌شوند و با زبانی که گاه به طنازی قابل قبولی وارد می‌شود در دل این ماجرا به پیش می‌روند.

💢«لبه آب» داستانی است بلند که از چند منظر می‌توان به آن توجه جدی داشت. نخست انتخاب جسورانه سوژه، دوم انتخاب زبان طنز، سوم استخدام زبانی که هر یکی از شخصیت‌های قصه را می‌توان به واسطه آن در ذهن مجسم کرد و تیپ اجتماعی و فکری آنها را متصور بود و در نهایت به کار گرفتن صحیح تعلیق و خرده داستان‌هایی که هر کدام از آنها مانند قطعات یک پازل در ساختن و شکل دادن به یک رمان نقش مهمی را ایفا می‌کنند.


🔻رمان #لبه‌ی_آب نوشته #هادی_خورشاهیان از انتشارات #کتاب_نیستان



🔴به #شابک بپیوندید:👇👇👇
🆔 @shabak3

http://yon.ir/IuJic
Forwarded from اتچ بات
📓سمیرا نرفته است
#هادی_خورشاهیان
مجموعه داستان ِ کوتاه
انتشارات آنیما/۱۳۹۷
#معرفی_کتاب

سمیرا کتاب را بست و گذاشت روی میز ناهارخوری و خودش را رساند به اتاق مادر و مادر را دید که تکیه داده است به دیوار و تلفن لابد توی دستش عرق کرده است و دارد با معلوم نیست کی از سمیرا حرف می زند.
مادر تا چشمش افتاد به سمیرا دست و پایش را گم کرد و گفت: مادر تو که این جایی، برو سرویس اداره ات رفت.
سمیرا با ناراحتی به مادر نگاه کرد و گفت: خب بگذار از خواب بیدار شوی، بعد گوشی را بردار به این و آن زنگ بزن و از سمیرا بگو .
اول یک آبی به دست و رویت بزن شاید خواب از سرت پرید و این قدر برای دختر بدبختت خواب ندیدی.
حرف داری با خودم بزن،
چرا دایم بدم را می گویی جلوی این و آن. اصلا اول بیا از اتاقت بیرون ببین این بدبخت رفته است سرکار یا مرده است توی تختش.

مادر زیرلب گفت: دوراز جان مادرجان.

سمیرا لبخند تلخی زد و گفت: امروز نرفته ام سر کار ببرمت دَدَر.
به خاله فضولباشی هم بگو سمیرا نرفته است و خداحافظی کن و بیا یک لقمه نان و پنیر بخوریم و راه بیفتیم.

سمیرا در اتاق را بست و رفت توی هال سروقت کتابش.
مادر گوشی را به دهانش چسباند و گفت:
همه چیز را از من پنهان می کند.
انگار من بچه ام و نمی دانم یک اتفاقی افتاده است که دل و دماغ ندارد برود سر کار.
اصلا شاید بیرونش کرده اند.
منِ پیرزن را می خواهی ببری ددر؟
من خودم یک عمر تو و آن برادر و خواهرِ بی خاصیتت را برده ام دَدَر
می بینی خواهر! اصلا این قدر منش بزرگانه نداشت،
وقتی می بیند من دارم با یکی حرف می زنم، نیاید و مرا جلوی تو سکه ی یک پول نکند.
این طوری اند این ها خواهرجان. الان هم تا دوباره نیامده سنگ روی یخم نکرده بروم. به آبروی آدم که فکر نمیکنند این بچه ها. تو هم کارهایت را که کردی بلند شو بیا این جا.
این بچه یک چیزی گفت که یک چیزی گفته باشد، وگرنه آدمی نیست که مرا ببرد بیرون یک هوایی بخورم این طوری از صبح تا شب با خودم حرف نزنم....

@shah_beyt_mandegar
@hadikhorshahian
#معرفی_کتاب

📙
یک‌وقت‌هایی نمی‌شود کبوتر را اهلی کرد. حتّی گاهی زور آدم به اهلی‌کردن یک گربه هم نمی‌رسد. در این وقت‌ها باید دنبال کار ساده‌تر رفت. مثلاً همیشه دست خود آدم نیست که شاد باشد. این‌طور وقت‌ها به‌راحتی می‌توانی ناراحت باشی. دو تا آهنگ غمگین که گوش کنی، تا بیست‌وچهار ساعت غم ناشناخته‌ای داری. شادی اهلی نمی‌شود، ولی غم زود اهلی می‌شود. وقتی نمی‌توانی یک موجود جاندار را اهلی کنی، بهتر است برای این که دلت نشکند، بروی و مثلاً یک گُل را اهلی کنی. مثلاً یک گُل سرخ در سیاره‌ای دور را. یا حتّی می‌شود کار ساده‌تری انجام داد و مثلاً یک کتاب را اهلی کرد. ممکن است یک دختر، یک گربه، یک کبوتر، یا حتّی یک گل برایت ناز کند، ولی یک کتاب هرگز برایت ناز نمی‌کند.

#پراگ_در_تبعید
#رمان
#هادی_خورشاهیان
#نشر_کوله‌پشتی
#چاپ_اول_۱۳۹۷
ص۲۱
@hadikhorshahian
@shah_beyt_mandegar
Forwarded from اتچ بات
📚 #معرفی_کتاب

●قرآن ِ خدا که غلط نمی شود



کورش در را باز کرد، ولی از در نرفت بیرون .پدر گفت:
_چی شد؟ برو دیگر .رفتن عرضه میخواهد که تو نداری. هیچ کدامتان ندارید .جوان های روغن نباتی را چه به این غلط ها که بروند دنبال سرنوشتشان.
کورش گفت:
_الان قرآن ِ خدا غلط می شود دست از لجبازی بردارید زنگ بزنید مامان برگردد؟
پدر گفت:
_به تو چه مربوط تویِ هر کاری که به تو مربوط نیست دخالت میکنی؟
مادرت غلط کرده است رفته است که حالا بخواهد برگردد .خودت هم عرضه اش را داری برو .عرضه نداری .من که توی ِ روی پدرم ایستادم و آمدم تهران دنبال سرنوشت خودم عرضه داشتم .فقط حرف میرنید شما جوان ها. من نباشم که از گرسنگی میمیری. مادرت هم پس اندازش تمام شود،دایی ات پرتش میکند بیرون .حقوقِ بازنشتگی من نباشد که میمیرید از گرسنگی.
کورش در را بست و رفت توی آشپزخانه و رفت سر ِ یخچال. پدر داد زد:
_ به آن یخچال دست نزن. برو خانه ی دایی ات از یخچالی که مادرت پر کرده است بخور.
کورش گفت:
_ می خواهم قرص هایت را بیاورم.
پدر گفت:
_ دیدی؟ دیدی عرضه اش را نداری بروی.
می خواهی خودت را توی دلم جا کنی یک لقمه نان بیندازم جلویت. عرضه نداری بروی پسر جان...
کورش قرص ها را از یخچال برداشت و لیوان را از شیر پر آب کرد و گفت:
_ به عرضه ربط ندارد .به غیرت ربط دارد.
تو غیرتش را نداشتی پدرت را ول کردی آمدی تهران، من اینقدر بی غیرت نشده ام پدر علیلم را ول کنم بروم دنبال زندگی ام .حالا هر چقدر می توانی هر روز ِ خدا درباره ی عرضه داشتن و عرضه نداشتن حرف بزن.
پدر چرخ های ویلچرش را محکم فسار داد و گفت:
_ قرص هایم را بخورم می رویم پارک شطرنج بازی؟


#هادی_خورشاهیان
از کتاب ِ #انگشت_نگاری
مجموعه داستان ایرانی
#نشر_آنیما
#نمایشگاه_کتاب
چاپ ِ اول ۱۳۹۸
🔷زندگی دوم
اثر اس. جی. واتسون
ترجمه شقایق قندهاری
نشر: آموت

🔹نیمی رمنس نیمی جنایی
لاله زارع

🔹جولیا در گذشته زندگی سختی داشته. مادرش در یازده‌سالگی مرده و مسئولیت نگهداری خواهر چهارساله‌اش بر دوشش افتاده است در حالی‌که خانه‌شان محل جمع شدن دوستان هنرمند نه چندان مسئولیت‌پذیر پدرش بوده است. جولیا در جوانی با مارکوس که مثل خودش عکاس و نقاش است آشنا می‌شود، خواهر سیزده ساله‌اش را رها می‌کند و همراه مارکوس از لندن به برلین مهاجرت می‌کند تا دوره افسارگسیخته‌ای را تجربه کند که تهش اعتیاد شدید به هروئین و الکل است. او اما به دست شوهر کنونی‌اش، هیو، که حالا جراحی موفق است از این زندگی نجات پیدا می‌کند. مدتی بعد خواهر جوانش که باردار شده را زیر بال و پر خودشان می‌گیرند و در نهایت بچه‌ی سه ساله را به فرزندخواندگی قبول می‌کنند تا خواهرش کیت همان زندگی خودش را در پاریس تجربه کند. زندگی بی‌ثبات لبریز از الکل.


🔹داستان با صحنه‌ای شروع می‌شود که جولیا به یک نمایشگاه عکس رفته. او عکسی از زمان جوانی‌اش را به نمایش گذاشته. از مارکوس معشوق سابقش و همان روز خبر می‌رسد که خواهرش در پاریس به قتل رسیده است. از همینجا فروپاشی جولیا آغاز می‌شود. عذاب‌وجدان بی‌وقفه‌اش نسبت به خواهر مرده و سوالات بی‌پایان که آیا او مسبب مرگ خواهرش بوده است؟


🔹داستان در صد صفحه ابتدایی‌اش حول زندگی گذشته و اکنون جولیا می‌گذرد با ریتمی کند و تقریباً کشنده و تک و توک صحنه‌های درخشان از دو خواهر بی‌پناه، در دویست صفحه بعدی جولیا را می‌بینیم که برای کشف قتل خواهرش وارد یک زندگی ناخواسته‌ می‌شود در فضای ارتباطات ناپذیرفته‌ی اینترنتی. اینجا ریتم قابل قبول‌تر است و می‌شود برای خواندنش صبوری کرد تا به دویست صفحه پایانی رسید با تعلیق مناسب.


🔹جایی که زندگی پنهانی جولیا با آنچه گذشته و زمان حال او را ساخته‌اند با هم تلاقی می‌کنند و همه چیز روشن می‌شود. رمان چیزی است که نه می‌شود به آن تریلر روانشناختی نام داد و نه جنایی. بیش از هرچیزی یک رمنس خانوادگی است با رگه‌های جنایی و برای همین پایان آن علی‌رغم آنکه شوک‌آور است اما تاثیرش گذراست. نمی‌شود گفت اگر نویسنده آن را چطور می‌نوشت یا کدام محور را پررنگ‌تر می‌کرد خواندنی‌تر می‌شد چون ترکیب همه‌ی این‌ها با هم ظاهراً برای مخاطبانش قابل قبول بوده است و آن را به شهرتی جهانی رسانده.


🔹این رمان در ایران هم به چاپ ششم رسیده است که البته به اندازه یک رمنس موفق ایرانی دیده شده است و نه بیشتر. می‌شود حدس زد که بیشتر خوانندگان زندگی دوم زنان باشند. نویسنده اگرچه مرد است اما به خوبی از پس روایت یک زن برآمده، آن هم زنی که اگرچه مدت‌هاست لب به مشروب نزده و یا مواد مخدر مصرف نکرده اما کاملاً بی‌ثبات و سردرگم است و این همان نقطه قوت رمان است که توانسته با وجود کاستی در باقی بخش‌هایش آن را تبدیل به کتابی قابل قبول و خواندنی البته بیشتر برای زنان کند.

#کتاب
#معرفی_کتاب
#پیشنهاد_کتاب
#ادبیات_جنایی_انگلیس
#زندگی_دوم
#اس_جی_واتسون
#شقایق_قندهاری
#لاله_زارع
#معرفی_کتاب


هر کسی داستان ِ خودش را دارد.
این نقّالِ پیر
خودش از هر کسی بهتر می داند
کِی بزند سهراب را به زمین
کِی خنجر فرو کند در گُرده اش
کِی رستم را بفرستد دنبال نوشدارو...

#هادی_خورشاهیان
از کتاب ِ📓فرشته ای در دهان ِ اژدها
@shah_beyt_mandegar
مرد گچی
اثر جی تئودور
ترجمه نرگس جلالتی
ناشر: کتابسرای تندیس

📌شر در کمین است
لاله زارع

📌مرد گچی سرگذشت چند دوست است در یک دهکده‌ی کوچک واقع در انگلیس و قتلی که حول زندگی آن‌ها می‌چرخد. داستان‌هایی از این دست که محل وقوع جرم در جایی محصور و کوچک است معمولاً بیشتر بستر روایت کارهای اروپایی هستند. در امریکا هم البته چنین رویکردی دستمایه‌ی رمان‌های پرفروشی شده است. از آن جمله رمان چیزهای تیز اثر گیلیان فیلین ولی به نظر می‌رسد این سنت بیشتر مختص داستانگویان اروپایی و به خصوص انگلیسی است.
داستان با چند سرنخ کاملاً مبهم و ناپیوسته آغاز می‌شود. سرنخ‌هایی درباره‌ی معلمی که او را به نام مرد گچی می‌شناسند، حادثه‌ای که در شهربازی دهکده رخ داده و همین‌طور جنازه‌ی دختری که هیچ‌وقت سرش پیدا نمی‌شود.


📌راوی داستان یکی از بچه‌هایی است که حالا بزرگ شده و زمان حال و گذشته را به شکل موازی روایت می‌کند تا جایی که این دو به هم می‌رسند و گذشته تمام می‌شود تا داستان فقط در زمان حال روایت شود. صحنه‌ها کاملاً مهندسی‌شده به نظر می‌رسند و هر صحنه با یک غافلگیری جذاب به پایان می‌رسد. به این ترتیب تعلیق داستان آنچنان بالاست که مخاطب را به دنبال خود می‌کشاند. اما غافلگیری‌ها فقط برای ایجاد تعلیق شکل نگرفته‌اند بلکه به ساختن فضای روستا و ارتباطاتی که بین اهالی آن در جریان است نیز کمک شایانی می‌کنند. خواننده از طریق خواندن این رمان جنایی به لایه‌های زیرین یک زندگی سنتی در دهکده‌ای کوچک نیز پی می‌برد. به شایعه‌ها و خرافه‌هایی که منجر به نابودی نیکی‌ها و غلبه‌ی سیاهی‌ها می‌شوند. و در نهایت راوی نشان می‌دهد که ذات شر در نهاد همه حتی بچه‌ها نهفته است فقط کافیست تا به آن اجازه‌ی بیرون آمدن داد.


📌گره‌گشایی داستان چندان درخشان نیست. مخاطب ممکن است یکی دو صحنه قبل‌تر و یا حتی از میانه‌های داستان آن را حدس زده باشد اما صحنه‌ی پایانی داستان یک غافلگیری اساسی دارد. جایی که مخاطب بالاخره بعد از گره‌گشایی می‌فهمد عاقبتِ سر آن دختر کشته شده به کجا ختم شده است. اگرچه نویسنده سعی کرده از همان ابتدای داستان تمهیداتی برای باورپذیرکردن این صحنه به کار ببرد با این حال ممکن است چندان نتوانید آن را باور کنید.


📌داستان مرد گچی با این تفاسیر فقط یک رمان سرگرم‌کننده نیست که مخاطب را دنبال خودش بکشاند. سرگذشت عده‌ایست که به راحتی می‌توانید با آن‌ها همراه شوید. حال و هوای رمان بیش از هر چیزی مخاطب را درگیر خودش می‌کند و در نهایت نه تنها از خواندنش لذت خواهید برد بلکه می‌توانید حس کنید در آن دهکده‌ی دورافتاده پرسه زده‌اید و سرگذشت آدم‌هایش را تا سه دهه بعدتر دنبال کرده‌اید.

#کتاب
#معرفی_کتاب
#پیشنهاد_کتاب
#ادبیات_جنایی_انگلیس
#مرد_گچی
#سی_جی_تئودور
#لاله_زارع


مجله‌ی جنایی‌خوانی
http://khabgard.com/Crimereader
Forwarded from مرز و بوم
اسرافیل

🔴 خاطره‌ی سید ابوالفضل کاظمی فرمانده گردان میثم از شهادت یکی از رزمنده‌ها در جنگ تحمیلی

◀️ بعدازظهر، خرد و خسته تکیه دادم به شانه‌ی خاکی سیل‌بند. یک تویوتا، ناهار آورد. آهسته از روی سیل‌بند رد شد و یکی یکی غذاها را پرت کرد برای بچه‌ها پشت سیل‌بند. بچه‌ها تو هوا غذا را می‌گرفتند. برنج و گوشت بود؛ در ظرف‌های پلاستیکی. بعد بطری‌های پلاستیکی آب انداخت. بچه‌ها، آب را در قمقمه‌شان ریختند.

◀️ یکی از بچه‌ها، اسمش اسرافیل بود؛ کم‌سن و سال و خوش‌خنده. به راننده‌ی تویوتا گفت: «داداش، می‌ری عقب، محبت کن جنازه‌ی ما رو هم ببر.» لقمه توی دهانمان بود که خنده‌مان گرفت.

◀️ تویوتا رفت تا ته سیل‌بند. غذا را پخش کرد، دور زد و برمی‌گشت که یکدفعه یک خمپاره خورد بغل اسرافیل. ظرف غذایم را پرت کردم و شیرجه رفتم روی زمین؛ اما سریع بلند شدم. وسط گرد و خاک دویدم طرف اسرافیل. ترکش به شاهرگش خورده و درجا تمام کرده بود. چند تا از بچه‌های دور و برش زخمی شده و غرق خون، پخش و پلا بودند. جنازه‌ی اسرافیل و زخمی‌ها را انداختیم پشت همان تویوتا و فرستادیم عقب.

#معرفی_کتاب
#کوچه‌_نقاش‌ها
#سید_ابوالفضل_کاظمی
#راحله_صبوری
#انتشارات_سوره_مهر

#مرکز_اسناد_و_تحقیقات_دفاع_مقدس
#نشر_مرز_و_بوم

#گردان_میثم

https://www.instagram.com/p/CPzfF2kBxv0/?utm_medium=copy_link
#معرفی_کتاب


هر کسی داستان ِ خودش را دارد.
این نقّالِ پیر
خودش از هر کسی بهتر می داند
کِی بزند سهراب را به زمین
کِی خنجر فرو کند در گُرده اش
کِی رستم را بفرستد دنبال نوشدارو...

#هادی_خورشاهیان
از کتاب ِ📓فرشته ای در دهان ِ اژدها
@shah_beyt_mandegar
📌 #معرفی_کتاب

📕 عنوان: #موریانه_ها_نمی_خوابند
🖋 نویسنده: #هادی_خورشاهیان
💵 قیمت ۷۰۰,۰۰۰
📄 صفحات: ۱۱۰۰

«موریانه‌ها نمی‌خوابند» سرگشتگی‌ها و ماجراها و مصائب زندگی یک مرد را به تصویر می‌کشد و حدود سه دهه از زندگی او را به نمایش می‌گذارد، با این حال رمان یک فرد نیست. حتی رمان یک خانواده هم نیست. درواقع رمان یک اجتماع است، اجتماعی زخم‌خورده که گاه در پی انتقام است؛ انتقام از دیگران و از خود. عزیزترین انسان‌های زندگی از دست می‌روند و عشق همچنان پررنگ است. عشق‌هایی گاه اساطیری که در هاله‌ای از ابهامند. قهرمانان این رمان بارها و بارها با مرگ دست و پنجه نرم می‌کنند و بسیار پیش می‌آید که از آستانه‌ی پرتگاه جهان نجات پیدا می‌کنند. با همه‌ی این مخاطرات، آن‌ها از اتفاقات هولناک پیش رو پرهیز نمی‌کنند حتی اگر مرگ دست از سرشان برندارد.

💬 @tandisbooks
🌐 Www.Tandispub.com
🔮 @tandisbooks
📇 کتاب رولینگ به نام #خوک_کریسمس برای نمایش بر روی پردۀ سینما به اقتباس درمی‌آید.

کتاب خوک کریسمس، کتاب کودکی، به نویسندگی خالق مجموعه هری پاتر یعنی جی کی رولینگ به شمار می‌رود که در سال ۲۰۲۱ میلادی به چاپ رسیده است و حالا قرار است اقتباسی سینمایی از آن ساخته شود. بنابر گزارش‌های تازه منتشر شده، این پروژه هنوز در مراحل ابتدایی توسعه قرار دارد. این کتاب در ایران توسط انتشارات کتابسرای تندیس ترجمه و منتشر شده است.

تولید و توسعه این فیلم اقتباسی را احتمالا کمپانی خود رولینگ به نام «برونته» برعهده خواهد داشت ولی هنوز استودیویی برای آن انتخاب نشده است اما با توجه به رابطه جی کی رولینگ با کمپانی برادران وارنر، این احتمال وجود دارد که برادران وارنر این اثر را خریداری کند.

#معرفی_کتاب

🐷 #خوک_کریسمس
🖌 #جی_کی_رولینگ
🖋 مترجم: #ویدا_اسلامیه
💵 قیمت ۷۵,۰۰۰
📄 صفحات ۲۵۶

جک عاشق اسباب‌بازی دوران خردسالیش، ذرپیگ، است. دی‌پی در خوشی‌ها و ناخوشی‌ها همیشه کنارش بوده است. تا این که در شب کریسمس اتفاق بدی می‌افتد... و دی‌پی گم می‌شود. اما شب کریسمس شب معجزه‌ها و جبران ازدست رفته‌هاست؛ شبی که در آن همه می‌توانند سرشار از روح زندگی شوند، حتی اسباب‌بازی‌ها.

«خوک کریسمس» پایانی شاد را در مقیاسی دقیق‌تر از «ایکه‌باگ» به تصویر می‌کشد. البته وحشتناک است که جک ۸ ساله نه تنها خانوادۀ خود را از دست داده است (پدر دوست‌داشتنی‌اش)، بلکه اسباب‌بازی غیرقابل جایگزینش، ذرپیگ، را نیز از دست داده است.
در دنیای رویاها، جک، همراه با هدیه نفرت‌انگیز هالی، خوک جایگزین، برای نجات دی‌پی از دست بازندۀ اسباب‌بازی‌ها، حاکم دنیای زیرین که به سرزمین گمشده‌ها معروف است باید تصمیمی بگیرد.

با خواندن فانتزی رویایی از مأموریت شب‌کریسمس جک، ممکن است در اولین توقف این دو نفر، یعنی سرزمین پرزرق و برق گمشده‌ها، سرزمین برزخ دانته، بهشتی تحریف‌شده را در بهترین اختراع رولینگ، کشف کنید.

🌐 Www.Tandispub.com
🔮 @tandisbooks