متنی زیبا از یک دانشآموز / روز معلم مبارک
این متن ادبی توسط یک دانش آموز به نمایندگی از تمام دانش آموزان در وصف دبیران عزیز ودلسوز و زحمت کش نوشته شده است.
به ادامه مطلب بروید
وقتی صدای پای قدم های بهار و اسفند را می شنیدم که در حال آمدن بود به یک باره همه چیز تغییر می کرد، وقتی تصمیم بر این بود که هفته های آخر اسفند چانه زنی ها با مدیر و دبیر شروع شود که ما هفته آخر مدرسه را تعطیل می کنیم...
اما هفته های آخر تعطیل نشد!
از همان روز پنجم اسفند همه چیز به یک باره تغییر کرد
و دیدار دوباره دانش آموزان و دبیران به واپسین روزهای نیامدنی افتاد .....
و ما همچنان سرگردان نشسته ایم تا اوضاع بهتر شود و دوباره بتوانیم شاهد شنیدن شلوغی های کلاس از لغو امتحان و
تعطیل کردن کلاس باشیم.
وقتی صدای قدم هایت را از کناره دفتر می شنیدم از در کلاس یواشکی سرک می کشیدم تا بچه ها را خبر کنم سرجاهایشان بنشینند که بچه ها دبیر آمد ساکت باشید!
وقتی دلم می خواست برای یک جلسه هم که شده کلاسم تعطیل شود یا کاری پیش پایت بیفتد ده دقیقه دیرتر بیایی .....
اما انگار تعطیلی ما را به آرزوهای تلخمان رساند، وقت تا ظهر خوابیدن را برایمان فراهم کرد ....
اما اینک شیرینی این خواب ها فقط برای چند روز اول بود و در این شرایط تا ظهر خوابیدن هم دیگر مزه ایی ندارد و ما حالا دلتنگ شنیدن صدای قدم هایت از گوشه دفتر و چهره ی خسته ات که ساعت های پایانی مدرسه مثل گل قرمز پژمرده می شدی و از خستگی نایی برای حرف زدن نداشتی، حتی جواب خسته نباشید خانوم هایمان را هم سر بالا می دادی.
اما بدان دلمان برای دست هایت که کناره اش پر از ماژیک بود تنگ شده!
دلمان برای تبسم های یواشکی ات و قدم زدن هایت در بین صندلی ها موقع امتحان تنگ شده!
نمیدانم دیدار بعدیمان کی باشد
و کی دوباره شاهد دیدن چهره ی مهربانت باشم؛ اما حالا که چهره ات را نمی بینم اما صدایت را هر روز گوش می کنم و دلتنگی هایم را فقط با شنیدن صدایت بر طرف می کنم .
در این روزها معلم بودن سخت است!
چرا که گاهی فراموش میکنی امروز با کدام مدرسه و کدام کلاس قرار است کلاست را آنلاین برگزار کنی، یا کدام درس را از بچه ها امتحان بگیری.
وقتی صدایت از ضبط کردنت خسته شده است، خستگی صدایت را با جانم می خرم چرا که صدای خسته ات آرام بخش جانم است!
وقتی به تمام اهل خانه گوشزد می کنی تا صدا ندهند و بتوانی دَرست را بهتر تدریس کنی، نهایت وجدان کاریت را نشان می دهی.
وقتی کودکت را می خوابانی تا بتوانی اندکی با من حرف بزنی...
ممنونم!
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
دوست دارم به بالای آسمان ها بال بگشایم و صدای خسته ات را به گوش آسمانیان نجوا کنم .....
خسته نباشی، خدا قوت!
امید دانش آموزان
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
دلم میخواهد دست هایت را ببوسم از صمیم قلبم،
نه من تنها بلکه همه دانش آموزان.
ببخش اگر آن گونه که شایسته ی تو بود نتوانستم بنویسم،
ببخش که جمله هایم ناتوان و زبانم در برابر مهربانی هایت قاصر است....
منبع: پیامکهای رسیده از دوستان
#متفرقه #نکات_خواندنی #دانشآموزان #معلمان #پیامکها #روز_معلم #هفته_معلم #روزهای_کرونایی #کرونا
http://gmp.rozblog.com/post/756
این متن ادبی توسط یک دانش آموز به نمایندگی از تمام دانش آموزان در وصف دبیران عزیز ودلسوز و زحمت کش نوشته شده است.
به ادامه مطلب بروید
وقتی صدای پای قدم های بهار و اسفند را می شنیدم که در حال آمدن بود به یک باره همه چیز تغییر می کرد، وقتی تصمیم بر این بود که هفته های آخر اسفند چانه زنی ها با مدیر و دبیر شروع شود که ما هفته آخر مدرسه را تعطیل می کنیم...
اما هفته های آخر تعطیل نشد!
از همان روز پنجم اسفند همه چیز به یک باره تغییر کرد
و دیدار دوباره دانش آموزان و دبیران به واپسین روزهای نیامدنی افتاد .....
و ما همچنان سرگردان نشسته ایم تا اوضاع بهتر شود و دوباره بتوانیم شاهد شنیدن شلوغی های کلاس از لغو امتحان و
تعطیل کردن کلاس باشیم.
وقتی صدای قدم هایت را از کناره دفتر می شنیدم از در کلاس یواشکی سرک می کشیدم تا بچه ها را خبر کنم سرجاهایشان بنشینند که بچه ها دبیر آمد ساکت باشید!
وقتی دلم می خواست برای یک جلسه هم که شده کلاسم تعطیل شود یا کاری پیش پایت بیفتد ده دقیقه دیرتر بیایی .....
اما انگار تعطیلی ما را به آرزوهای تلخمان رساند، وقت تا ظهر خوابیدن را برایمان فراهم کرد ....
اما اینک شیرینی این خواب ها فقط برای چند روز اول بود و در این شرایط تا ظهر خوابیدن هم دیگر مزه ایی ندارد و ما حالا دلتنگ شنیدن صدای قدم هایت از گوشه دفتر و چهره ی خسته ات که ساعت های پایانی مدرسه مثل گل قرمز پژمرده می شدی و از خستگی نایی برای حرف زدن نداشتی، حتی جواب خسته نباشید خانوم هایمان را هم سر بالا می دادی.
اما بدان دلمان برای دست هایت که کناره اش پر از ماژیک بود تنگ شده!
دلمان برای تبسم های یواشکی ات و قدم زدن هایت در بین صندلی ها موقع امتحان تنگ شده!
نمیدانم دیدار بعدیمان کی باشد
و کی دوباره شاهد دیدن چهره ی مهربانت باشم؛ اما حالا که چهره ات را نمی بینم اما صدایت را هر روز گوش می کنم و دلتنگی هایم را فقط با شنیدن صدایت بر طرف می کنم .
در این روزها معلم بودن سخت است!
چرا که گاهی فراموش میکنی امروز با کدام مدرسه و کدام کلاس قرار است کلاست را آنلاین برگزار کنی، یا کدام درس را از بچه ها امتحان بگیری.
وقتی صدایت از ضبط کردنت خسته شده است، خستگی صدایت را با جانم می خرم چرا که صدای خسته ات آرام بخش جانم است!
وقتی به تمام اهل خانه گوشزد می کنی تا صدا ندهند و بتوانی دَرست را بهتر تدریس کنی، نهایت وجدان کاریت را نشان می دهی.
وقتی کودکت را می خوابانی تا بتوانی اندکی با من حرف بزنی...
ممنونم!
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
دوست دارم به بالای آسمان ها بال بگشایم و صدای خسته ات را به گوش آسمانیان نجوا کنم .....
خسته نباشی، خدا قوت!
امید دانش آموزان
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
دلم میخواهد دست هایت را ببوسم از صمیم قلبم،
نه من تنها بلکه همه دانش آموزان.
ببخش اگر آن گونه که شایسته ی تو بود نتوانستم بنویسم،
ببخش که جمله هایم ناتوان و زبانم در برابر مهربانی هایت قاصر است....
منبع: پیامکهای رسیده از دوستان
#متفرقه #نکات_خواندنی #دانشآموزان #معلمان #پیامکها #روز_معلم #هفته_معلم #روزهای_کرونایی #کرونا
http://gmp.rozblog.com/post/756
Rozblog
متنی زیبا از یک دانشآموز / روز معلم مبارک
این متن ادبی توسط یک دانش آموز به نمایندگی از تمام دانش آموزان در وصف دبیران عزیز ودلسوز و زحمت کش نوشته شده است.
به ادامه مطلب برویدمتفرقه,نکات خواندنی,دانشآموزان,معلمان,پیامکها,روز معلم,هفته معلم,روزهای کرونایی,کرونا,,متنی زیبا از یک دانشآموز / روز…
به ادامه مطلب برویدمتفرقه,نکات خواندنی,دانشآموزان,معلمان,پیامکها,روز معلم,هفته معلم,روزهای کرونایی,کرونا,,متنی زیبا از یک دانشآموز / روز…
شوخی با شاعران در ایام قرنطینه کرونا
🍄🍄🍄
*شوخی با شعرا*
🍄🍄🍄
*سعدی در قرنطینه :*
چنین گفت فردوسی پاکزاد
چو خواهی که هر دم بیابی مراد
بزن ماسک بر چهره ، دستت بشور
سر و کار تو تا نیفتد به گور
🍄🍄🍄
*شهریار در قرنطینه :*
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بی وفا حالا در این اوضاع وانفسا چرا؟
واکسنی و بعد از این که من گرفتم آمدی
سنگدل این زودتر
می‌خواستی، حالا چرا؟
🍄🍄🍄
*حافظ در قرنطینه :*
دوش می آمد و رخساره بر افروخته بود
بینی اش بر اثر ماسک زدن سوخته بود
🍄🍄🍄
*ملک الشعرا در قرنطینه :*
برو ماسک می زن، مگو چیست ماسک
که خود مایه‌ی زندگانی ست ماسک
🍄🍄🍄
*عراقی در قرنطینه :*
ای دوست، تو را به هر مکان می‌جستم
هر دم خبرت از این و آن می‌جستم
دیدم که بدون ماسک حاضر شده‌ای
خجلت زده‌ام کز تو نشان می‌جستم
🍄🍄🍄
*خیام در قرنطینه :*
آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و شیر آرام گرفت
بهرام که ماسک خود نمی‌زد همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت ؟!
🍄🍄🍄
*رودکی در قرنطینه :*
گر داخل خانه ات نشستی، مردی
در بر دگران اگر ببستی، مردی
مردی نبود سفر در این وضع خراب
شاخ کرونا اگر شکستی، مردی
🍄🍄🍄
*مولوی در قرنطینه :*
در هوایت بی‌قرارم، بی‌قرارم روز و شب
ماسک خود را بر ندارم، برندارم روز و شب
🟢🔵🟣🟢🔵🟣🟢🔵🟣
منبع: پیامکهای رسیده از دوستان
#متفرقه #طنز #شوخی #شعر #کرونا #قرنطینه #پیامکها
http://gmp.rozblog.com/post/856
🍄🍄🍄
*شوخی با شعرا*
🍄🍄🍄
*سعدی در قرنطینه :*
چنین گفت فردوسی پاکزاد
چو خواهی که هر دم بیابی مراد
بزن ماسک بر چهره ، دستت بشور
سر و کار تو تا نیفتد به گور
🍄🍄🍄
*شهریار در قرنطینه :*
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بی وفا حالا در این اوضاع وانفسا چرا؟
واکسنی و بعد از این که من گرفتم آمدی
سنگدل این زودتر
می‌خواستی، حالا چرا؟
🍄🍄🍄
*حافظ در قرنطینه :*
دوش می آمد و رخساره بر افروخته بود
بینی اش بر اثر ماسک زدن سوخته بود
🍄🍄🍄
*ملک الشعرا در قرنطینه :*
برو ماسک می زن، مگو چیست ماسک
که خود مایه‌ی زندگانی ست ماسک
🍄🍄🍄
*عراقی در قرنطینه :*
ای دوست، تو را به هر مکان می‌جستم
هر دم خبرت از این و آن می‌جستم
دیدم که بدون ماسک حاضر شده‌ای
خجلت زده‌ام کز تو نشان می‌جستم
🍄🍄🍄
*خیام در قرنطینه :*
آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و شیر آرام گرفت
بهرام که ماسک خود نمی‌زد همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت ؟!
🍄🍄🍄
*رودکی در قرنطینه :*
گر داخل خانه ات نشستی، مردی
در بر دگران اگر ببستی، مردی
مردی نبود سفر در این وضع خراب
شاخ کرونا اگر شکستی، مردی
🍄🍄🍄
*مولوی در قرنطینه :*
در هوایت بی‌قرارم، بی‌قرارم روز و شب
ماسک خود را بر ندارم، برندارم روز و شب
🟢🔵🟣🟢🔵🟣🟢🔵🟣
منبع: پیامکهای رسیده از دوستان
#متفرقه #طنز #شوخی #شعر #کرونا #قرنطینه #پیامکها
http://gmp.rozblog.com/post/856
Rozblog
شوخی با شاعران در ایام قرنطینه کرونا
🍄🍄🍄 *شوخی با شعرا* 🍄🍄🍄 *فردوسی در قرنطینه :* چنین گفت فردوسی پاکزاد چو خواهی که هر دم بیابی مراد بزن ماسک بر چهره ، دستت بشور سر و کار تو تا نیفتد به گور 🍄🍄🍄 *شهریار در قرنطینه :* آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ بی وفا حالا در این اوضاع وانفسا چرا؟ …
سخنی با دانشآموزان و اولیا در روزهای برگزاری کلاس و آزمون مجازی
در روزهای سخت کرونایی، کلاسها و آموزشها و امتحانات به صورت مجازی برگزار شد و مسلما برای معلمان و اساتید خیلی سخت بود که در نبود شاگردشان به صورت حضوری بخواهند مطالبی را با یک موبایل یا یک رایانه آموزش دهند و حتی نتوانند چهرهی شاگردشان را ببینند و از وضعیت پیشرفت تحصیلی آنها مستقیما اطلاع یابند.
همچنین برای شاگردان نیز بسیار سخت گذشت که مطالبی را در فضای مجازی و گاه با وسایلی قدیمی بخواهند آموزش ببینند و حتی کار عملی لازم را نتوانند به انجام برسانند.
در ادامه اما مواردی مطرح شده است که خوب است در دیدگانمان و ذهنمان بگذرانیم...
به ادامه مطلب بروید
🟡 دانشآموزان عزیز
از اکنون که دیگر سال به پایان رسیده، تا هر زمان که خواستید از خاطرات این سال عجیب و غریب برای دوستان و آشنایان و حتی انشاءالله برای فرزندان خود تعریف کنید، هر چه میخواهید بگویید و هر چه خواستید تعریف کنید، اما در انتهای کلامتان این جمله را اضافه کنید که: معلم متوجه میشد ولی چشمپوشی میکرد و کریمانه برخورد مینمود.
🔹 بگویید وقتی در زمان پاسخ به سؤالات معلم به نادرستی میگفتیم نت ضعیف است، صـدا واضح نیست، سیستم مشکل دارد، تصویر باز نمیشود و با بهانههای مختلف از جواب دادن طفره میرفتیم، معلم متوجه میشد ولی گذشت میکرد.
🔸 بگویید وقتی در امتحانات که میتوانستیم از کتاب و دفتر و جزوه و امکانات دیگر استفاده کنیم و به جای اینکه به خودمان کمی زحمت بدهیم و برای یادگیری تلاش کنیم و به سؤالات جواب بدهیم،از دیگری میخواستیم به جای ما امتحان بدهد و همان جوابها را برای معلم ارسال می کردیم، معلم متوجه میشد ولی به روي خودش نمیآورد.
🔹 بگویید وقتی که راه حل ســـؤالات را کسی دیگر با روشهـــای قدیمی که دیگر در کتابها نیست برایمان مینوشت و ما خــــودمان هم نمیدانستیم چگونه این سؤالات حل شده و یا جواب امتحاناتمان را کسی دیگر با روشهای دانشگاهی و فراتر از کتاب (که در سالهای بالاتر خواهیم خواند) برایمان مینوشت، معلم میدید و متوجه میشد ولی به روی خودش نمیآورد.
🟢 والدین گرامی،
بعدها در خاطره گوییهایتان اشاره کنید که
🔷 وقتی به جای فرزندمان در کلاس حاضری میزدیم و به جای او به سؤالات پاسخ میدادیم و تمرینها را به جای او ارسال میکردیم، باز هم معلم متوجه میشد ولی چیزی نمیگفت.
🔶 تعریف کنید از درس و کلاس و مدرسه و هرچه می خواهید بگویید، ولی این جمله را اضافه کنید که معلم میفهمید و خوب هم میفهمید، ولی به خاطر شرایط ویژهی این سال، با وقار و بلندنظری مینگریست.
🔷 تعریف کنید که فرزندمان یا خودمان با تشکیل گروههای همکلاسی پاسخ سوالات امتحانی را به اشتراک میگذاشتیم و گاهی با اندک تغییری یا جابجایی یک گزینه برای معلم میفرستادیم، معلم میدانست اما مراعات میکرد.
👆 اینها را بگویید تا ارزش و قداست معلم و درس و مدرسه و کلاس حفظ شود و شنوندگان این ارزش و احترام را پاس دارند.
منبع: پیامکهای رسیده از دوستان
#متفرقه #نکات_خواندنی #کرونا #کلاس_مجازی #آزمون_مجازی #امتحان_مجازی #آموزش_مجازی
نویسنده: عبدالمهدی خواجه
http://gmp.rozblog.com/post/938
در روزهای سخت کرونایی، کلاسها و آموزشها و امتحانات به صورت مجازی برگزار شد و مسلما برای معلمان و اساتید خیلی سخت بود که در نبود شاگردشان به صورت حضوری بخواهند مطالبی را با یک موبایل یا یک رایانه آموزش دهند و حتی نتوانند چهرهی شاگردشان را ببینند و از وضعیت پیشرفت تحصیلی آنها مستقیما اطلاع یابند.
همچنین برای شاگردان نیز بسیار سخت گذشت که مطالبی را در فضای مجازی و گاه با وسایلی قدیمی بخواهند آموزش ببینند و حتی کار عملی لازم را نتوانند به انجام برسانند.
در ادامه اما مواردی مطرح شده است که خوب است در دیدگانمان و ذهنمان بگذرانیم...
به ادامه مطلب بروید
🟡 دانشآموزان عزیز
از اکنون که دیگر سال به پایان رسیده، تا هر زمان که خواستید از خاطرات این سال عجیب و غریب برای دوستان و آشنایان و حتی انشاءالله برای فرزندان خود تعریف کنید، هر چه میخواهید بگویید و هر چه خواستید تعریف کنید، اما در انتهای کلامتان این جمله را اضافه کنید که: معلم متوجه میشد ولی چشمپوشی میکرد و کریمانه برخورد مینمود.
🔹 بگویید وقتی در زمان پاسخ به سؤالات معلم به نادرستی میگفتیم نت ضعیف است، صـدا واضح نیست، سیستم مشکل دارد، تصویر باز نمیشود و با بهانههای مختلف از جواب دادن طفره میرفتیم، معلم متوجه میشد ولی گذشت میکرد.
🔸 بگویید وقتی در امتحانات که میتوانستیم از کتاب و دفتر و جزوه و امکانات دیگر استفاده کنیم و به جای اینکه به خودمان کمی زحمت بدهیم و برای یادگیری تلاش کنیم و به سؤالات جواب بدهیم،از دیگری میخواستیم به جای ما امتحان بدهد و همان جوابها را برای معلم ارسال می کردیم، معلم متوجه میشد ولی به روي خودش نمیآورد.
🔹 بگویید وقتی که راه حل ســـؤالات را کسی دیگر با روشهـــای قدیمی که دیگر در کتابها نیست برایمان مینوشت و ما خــــودمان هم نمیدانستیم چگونه این سؤالات حل شده و یا جواب امتحاناتمان را کسی دیگر با روشهای دانشگاهی و فراتر از کتاب (که در سالهای بالاتر خواهیم خواند) برایمان مینوشت، معلم میدید و متوجه میشد ولی به روی خودش نمیآورد.
🟢 والدین گرامی،
بعدها در خاطره گوییهایتان اشاره کنید که
🔷 وقتی به جای فرزندمان در کلاس حاضری میزدیم و به جای او به سؤالات پاسخ میدادیم و تمرینها را به جای او ارسال میکردیم، باز هم معلم متوجه میشد ولی چیزی نمیگفت.
🔶 تعریف کنید از درس و کلاس و مدرسه و هرچه می خواهید بگویید، ولی این جمله را اضافه کنید که معلم میفهمید و خوب هم میفهمید، ولی به خاطر شرایط ویژهی این سال، با وقار و بلندنظری مینگریست.
🔷 تعریف کنید که فرزندمان یا خودمان با تشکیل گروههای همکلاسی پاسخ سوالات امتحانی را به اشتراک میگذاشتیم و گاهی با اندک تغییری یا جابجایی یک گزینه برای معلم میفرستادیم، معلم میدانست اما مراعات میکرد.
👆 اینها را بگویید تا ارزش و قداست معلم و درس و مدرسه و کلاس حفظ شود و شنوندگان این ارزش و احترام را پاس دارند.
منبع: پیامکهای رسیده از دوستان
#متفرقه #نکات_خواندنی #کرونا #کلاس_مجازی #آزمون_مجازی #امتحان_مجازی #آموزش_مجازی
نویسنده: عبدالمهدی خواجه
http://gmp.rozblog.com/post/938
Rozblog
سخنی با دانشآموزان و اولیا در روزهای برگزاری کلاس و آزمون مجازی
در روزهای سخت کرونایی، کلاسها و آموزشها و امتحانات به صورت مجازی برگزار شد و مسلما برای معلمان و اساتید خیلی سخت بود که در نبود شاگردشان به صورت حضوری بخواهند مطالبی را با یک موبایل یا یک رایانه آموزش دهند و حتی نتوانند چهرهی شاگردشان را ببینند و از وضعیت…
سوم اسفند / روزی که دوست دارم فراموشش کنم / سالروز بدرقه دانشآموزان 98
امروز سوم اسفندماه است
به تقویم که نگاه میکنم هیچ مناسبتی ندارد؛
ولی به پشت سرم که نگاه میکنم قلبم میگیرد!
امروز روزی است که دانشآموزان را بیهیچ بدرقهای برای مدتی که فکر میکردیم کوتاه است راهی خانه کردیم تا در امان باشند از شر ویروس نحسی به نام کرونا
آنروز فکرش را هم نمیکردیم برای مدتهای طولانی لبخندهایشان پشت ماسکها پنهان شود؛
فکرش را هم نمیکردیم صدای شاد و جورواجور حاضر گفتنشان به استیکرهای بیجان یک شکل تبدیل شود؛
فکرش راهم نمیکردیم بله گفتنهای دستهجمعیشان وقتی که میپرسیدیم: «همه یاد گرفتید؟» به استیکرهای 😔و🤨و☹️و... تبدیل شود؛
آنروز فکر میکردیم تعطیلات تمام میشود و دوباره در کنار هم ادامه میدهیم راهی را که تا نیمه آمده بودیم.
چه میدانستیم در پشت چهرهها و لباسهای یک فرم و یک رنگشان آنقدر دنیایشان متفاوت است که بعضیها قید درس خواندن را بزنند و در گوشهی خانهها، پشت دارهای قالی، کف کارگاهها و مغازهها به دنبال لقمه نانی بروند؛
چه میدانستیم قرار است فضای مجازی جایگزین آدمها و لحظات واقعیمان شود؟
امروز سوم اسفند است
روزی که دوست دارم فراموشش کنم
عزیزانم مدرسه بی شما، بوی غم میدهد
جایتان خالی ست و با هیچ مداد رنگی سبزی، سبز نخواهد شد۔
🌹😔😔😔😔
#متفرقه #دانش_آموزان #معلمان #فرهنگیان #کرونا #مدرسه #کلاس #پیامکها
نویسنده: عبدالمهدی خواجه
http://gmp.rozblog.com/post/1069
امروز سوم اسفندماه است
به تقویم که نگاه میکنم هیچ مناسبتی ندارد؛
ولی به پشت سرم که نگاه میکنم قلبم میگیرد!
امروز روزی است که دانشآموزان را بیهیچ بدرقهای برای مدتی که فکر میکردیم کوتاه است راهی خانه کردیم تا در امان باشند از شر ویروس نحسی به نام کرونا
آنروز فکرش را هم نمیکردیم برای مدتهای طولانی لبخندهایشان پشت ماسکها پنهان شود؛
فکرش را هم نمیکردیم صدای شاد و جورواجور حاضر گفتنشان به استیکرهای بیجان یک شکل تبدیل شود؛
فکرش راهم نمیکردیم بله گفتنهای دستهجمعیشان وقتی که میپرسیدیم: «همه یاد گرفتید؟» به استیکرهای 😔و🤨و☹️و... تبدیل شود؛
آنروز فکر میکردیم تعطیلات تمام میشود و دوباره در کنار هم ادامه میدهیم راهی را که تا نیمه آمده بودیم.
چه میدانستیم در پشت چهرهها و لباسهای یک فرم و یک رنگشان آنقدر دنیایشان متفاوت است که بعضیها قید درس خواندن را بزنند و در گوشهی خانهها، پشت دارهای قالی، کف کارگاهها و مغازهها به دنبال لقمه نانی بروند؛
چه میدانستیم قرار است فضای مجازی جایگزین آدمها و لحظات واقعیمان شود؟
امروز سوم اسفند است
روزی که دوست دارم فراموشش کنم
عزیزانم مدرسه بی شما، بوی غم میدهد
جایتان خالی ست و با هیچ مداد رنگی سبزی، سبز نخواهد شد۔
🌹😔😔😔😔
#متفرقه #دانش_آموزان #معلمان #فرهنگیان #کرونا #مدرسه #کلاس #پیامکها
نویسنده: عبدالمهدی خواجه
http://gmp.rozblog.com/post/1069
Rozblog
سوم اسفند / روزی که دوست دارم فراموشش کنم / سالروز بدرقه دانشآموزان 98
امروز سوم اسفندماه است به تقویم که نگاه میکنم هیچ مناسبتی ندارد؛ ولی به پشت سرم که نگاه میکنم قلبم میگیرد! امروز روزی است که دانشآموزان را بیهیچ بدرقهای برای مدتی که فکر میکردیم کوتاه است راهی خانه کردیم تا در امان باشند از شر ویروس نحسی به نام کرونا …
و برق چقدرتنهاییم وازهم دوریم.... وچقدردرمجاورت خدیجه وکلثوم وعبدالله احساس حقارت میکنم.... خیلی هامان ازجان هموطنانمان مایه میگذاریم وماسک والکل ازهم دریغ میکنیم... فرصتی برای کاسبی بر سفره کرونا !
منبع: پیامکهای رسیده دوستان
#متفرقه #نکات_خواندنی #حکایت #پیامکها #کرونا
نویسنده: عبدالمهدی خواجه
http://gmp.rozblog.com/post/1116
منبع: پیامکهای رسیده دوستان
#متفرقه #نکات_خواندنی #حکایت #پیامکها #کرونا
نویسنده: عبدالمهدی خواجه
http://gmp.rozblog.com/post/1116