غلوپژوهی
5.2K subscribers
425 photos
55 videos
259 files
824 links
- مطالعات حدیثی، تاریخی و فرقه‌شناسی
- موضوع کانال منحصر به غلو فرقه‌ای نیست.

مدیر اصلی: @amid3

مروری بر مطالب قدیم:
t.me/gholow2/1000
اینستا:
instagram.com/gholow2
کانالهای وابسته:
معرفة الرجال:
@Al_Rijal
میراث امامان:
@Al_Meerath
سایت:
deraayaat.ir
Download Telegram
... خلاصه و چند تذکر

ما در نقد مطالب آقای تبریزیان از کتب عربی ایشان و کتب فارسی تقریر شاگردان، دروس و مصاحبه های ایشان و گفته های شاگردان ایشان بهره بردیم. (با وجود تفاوت های ساختاری شدیدی که داشتند) و از اطرافیان ایشان نیز عرضه نقدها را بر ایشان جهت پاسخگویی درخواست داریم. و البته فعلاً پاسخگویی به همان بخش نقل های مشکوک ما را کافی است، (از پست telegram.me/gholow2/399) و لازم نیست خود را به مشقت پاسخ به مباحث اعتبارسنجی بیندازند!

خلاصه این مباحث آنکه عنوان پدر طب اسلامی ابداً مناسب جناب آقای تبریزیان نیست. و نه اسلامی خواندن نسخه های ایشان به صلاح است.

👌اما گذشته از ایشان، دیگرانی نیز با نام طب اسلامی، سخنان عجیب کم ندارند. مثلاً گفته اند:
«گیاه که کره ندارد. کره گیاهی از بازیافت فاضلاب شهری تهیه شده است و شامل مواد شیمیایی است.»
aparat.com/narava
گذشته از آن که مواد سازنده این محصولات چه باشد، ایشان آن چنان می گوید گیاه کره ندارد، که انگار فاضلاب کره آماده دارد!
جالب تر آنکه ادعای شهرت جهانی نظر خود را نیز دارند:
yon.ir/2T50

ادّعای ماده شدن گنجشک های نر! ادّعای دست کاری ژنتیکی گوجه فرنگی، ادعای وجود ژن خوک در مرغ! ادعای عامل خودکشی بودن ماهی و... نیز مواردی است که از موضع یک طبیب اصطلاحاً اسلامی روایت می شود.

این وضعیت بغرنج به آنجا می رسد که در کانالی حوزوی از کتابی با نام طب اصیل اسلامی (ص 151) روایت می کنند:

«لوازم آرایشی موجود در بازار سه دسته هستند:
مواد آرایشی با کیفیت و گران قیمت:
از جنین های سقط شده تولید می شود.
مواد آرایشی و بهداشتی متوسط:
از مواد بازیافت فاضلاب های اروپا که حاوی...
مواد آرایشی و بهداشتی ارزان قیمت:
از ضایعات ذغال سنگ و قطران (قوی ترین نوع مواد شیمیایی، که اگر روی سنگ بریزند متلاشی می شود) ساخته می شوند...»

البته اگر کاربران گرامی آثار در خور توجهی در زمینه تحقیق طب اسلامی می شناسند، به بنده حقیر معرفی بفرمایند.

👌ذکر این نکته لازم است که نگارنده حقیر در این جا نه بنای دفاع از طب جدید دارد، و نه تتبع زلات داعیه داران طب اسلامی. آن چه مد نظر ماست، تأکید شدید بر لزوم بازبینی در روش استفاده از روایات علومی است که پیشتر، به خوبی مورد فحص و بررسی قرار نگرفته است.
این مطلب دو جهت مهم دارد:
نخست آنکه ورود اهل دین به حیطه علوم تجربی بدون احاطه و تخصص کافی و با نام دین، زمینه ساز نگرش منفی عموم به دین می شود.
دوم، کثرت نقل داستان ها و آمارهای شدیداً مشکوک توسط برخی از داعیه داران طب اسلامی با تأکید بر تخطئه دیگر متخصصین این رشته ها که خود تعهد و صداقت برخی از این اشخاص جریان ساز را مورد تردید قرار می دهد!

مطالعه مقاله زیر نیز لزوم نگاه نقادانه به روایات علمي را بیشتر تبیین می کند:
yon.ir/8nHN
روایاتی که حتی اندازه ماه و خورشید و ستارگان و کروی نبودن زمین را بیان می کند، اما طرق آن ها عموماً بسیار ضعیف و از متهمین است.
🔻از آن سوی بام...

(دفاعی از احادیث)
بعد از نشر مقالات نقد روش آقای تبریزیان، در کانال دیگری مشاهده نمودم که نوشته:
«حجم روایات معتبر طبی ، بسیار اندک است و منادیان طب اسلامی خلأ موجود را با روایات جعلی و ضعیف و متنهای طبی یونان و ایران باستان و هندوستان و بین النهرین و ... پر می کنند. یعنی مثلا ۱۰ حدیث معتبر را با هزار روایت جعلی و محرف و ... قاطی می کنند و بعد اسمش را "طب اسلامی" می گذارند!!»
و در ادامه صریحا ۹۹ درصد توصیه های طب به اصطلاح اسلامی را برگرفته از مکاتب طبی قدیم و از غیرمعصوم می داند.

نمی دانم نویسنده محترم، آمار یک درصد یا وجود ده عدد حدیث طبی معتبر را از کدام پژوهش علمی دریافته است؟!! وانگهی مگر هر حدیث نامعتبری، جعلی است که ایشان به راحتی آن 99 درصد ادعایی را به کلی به یونان و مکاتب غیر اسلامی وصل نموده است؟!

این نوع قضاوت بی مدرک انسان را بیشتر به یاد کسانی می اندازد که او در صدد نقد آن هاست! نه به شوری آن ها که 11000 حدیث طبی قابل استناد را ادعا می کنند، و نه به بی نمکی رد بی حساب اخبار طبی.

واقع آن است که حتی غالیان کذاب نیز در کنار دروغ های بیشمارشان فراوان اخبار صحیحی روایت کرده اند، که البته این اخبار عموماً از مواردی است که شاهدی در کتاب و سنت و اسناد معتبر دارد، نه متفردات پر ضلالت آثار آنان! باید در نظر داشت که رد و تایید اخبار منابع نا معتبر و معتبر بنا بر قرائن قطعی باشد، و نه صرف امکان صحت و نیافتن معارض، دلیل بر صحت است، و نه صرف ضعف سند و یافتن معارض، دلیل بر جعل.
@gholow2
◾️ السلام عليكِ أيتها الشهيدة المظلومة
أعظم الله لنا و لكم الأجر في مصیبة سيدتنا و مولاتنا فاطمة الزهراء سلام الله علیها

محَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنِ الْعَمْرَكِيِّ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: إِنَّ فَاطِمَةَ صِدِّيقَةٌ شَهِيدَةٌ (الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 458 به سند صحیح)

🔸امام موسی کاظم علیه السلام: به راستی که فاطمه، صِدّیقه شهیده است.
📒 اشاره ای به مطالب کانال نقد غلات و صوفیه
💠 مجموعه روایاتی در مذمت شدید غلات و آشنایی اجمالی با آنها. از این پست ها به بعد:
telegram.me/gholow2/4
telegram.me/gholow2/12
لزوم شناخت عقاید باطله و کفر برای تمییز بدعت از سنت:
telegram.me/gholow2/56
💠 آشنایی اجمالی با نصیریان، شاخص ترین فرقه باقی مانده از غلات و رئیس آنها حسین بن حمدان:
telegram.me/gholow2/6

💠 سلسله مباحث نقد آراء محمد سند در زمینه غلات:
telegram.me/gholow2/22
تا telegram.me/gholow2/29

💠 سلسله مباحث پیوند غلو و تصوف در فصول متعدد،
telegram.me/gholow2/30 تا telegram.me/gholow2/58
و مشتمل بر نقد های مختلفی نسبت به سران غلو و تصوف مانند حلاج و شلمغانی؛ مانند: 🔻غلات و صوفیه و دعوی کشف و کرامات
telegram.me/gholow2/48

💠 جعلیات غلات و صوفیه. از پست زیر به بعد:
telegram.me/gholow2/61
⚡️ سلسله بحث های معرفی کذابان معاصر، فصل اول (1. سیّد حسن ابطحی 2. ذبیح الله منصوری 3. سید احمد سجادی 4. سید محمد حسین طهرانی و فرزندانش)
telegram.me/gholow2/85
همراه با نقد بعضی از مشهورات مانند جایگاه جابر بن حیان:
telegram.me/gholow2/103
نقد برخی از نظرات افراطی در مورد مصائب سید الشهدا و اهل بیت ع:
telegram.me/gholow2/160
دفاع از چند حقیقت تاریخی و احادیث نفی غلو:
telegram.me/gholow2/185
مباحثی پیرامون احادیث نهی از تکذیب روایات منسوب:
telegram.me/gholow2/119 و telegram.me/gholow2/71 و telegram.me/gholow2/84 و...
💠 سلسله مباحث پاسداران حریم تشیع:
telegram.me/gholow2/222
معرفی سران غلات و صوفیه (ابن عربی، خصیبی، برسی و...):
telegram.me/gholow2/270 تا telegram.me/gholow2/311
سلسله مباحث نقد مستندات غلات
telegram.me/gholow2/323
مباحث علم امام
telegram.me/gholow2/369
نقد مستند نه ربیع و مواردی مشابه:
telegram.me/gholow2/282
منبع شناسی روایات طبی
telegram.me/gholow2/386
🔺و بسیاری از مباحث دیگر در کانال غلات و صوفیه👇👇
telegram.me/joinchat/BOTR3kClqv4FW6wIeS2l5A
کتاب نفیس سه گفتار در غلو پژوهی، اثر استاد جویا جهانبخش.
در این کتاب مباحث خوبی در زمینه حدود غلو و شیوع استنادات غالیانه نزد برخی از متاخرین آمده است.
@gholow2
کلام متین مؤلف در ضرورت غلو پژوهی که شواهد بسیار آن در متن کتاب ارائه شده است.
و البته لزوم اهتمام و عمل به روایات بسیار شدید اهل بیت علیهم السلام در رد بر غلو و غالیان را گوشزد می نماید.
@gholow2
گاه بعد از ارائه مقالات در كانال به مقالات برخي از محققين بر مي خورم كه معرفی آن مفید است.
به تناسب بحث در مورد روایت «نزلونا عن الربوبیة» (telegram.me/gholow2/323) فصل نخست کتاب غلو پژوهی نیز مطالب ارزنده ای دارد.

همچنین پیشتر مباحثی را در مورد رجال محقق خبیر، ابن غضائری و پاسخ به اشکالات در مورد او ارائه دادیم:
telegram.me/gholow2/239
در اینجا علاوه بر تکمله این مباحث، دو مقاله مفید از دیگر محققین ارائه مي كنم، که بررسی های مفیدی در این مورد روش مرحوم ابن غضائری دارند. با این تذکر که در مورد بخش پایانی دو مقاله که رویکرد ابن غضائری را مخالف قمیین دانسته اند، در اینجا نقدی نوشته ایم:
telegram.me/gholow2/331
🔴ملاصدرا چگونه روایات را تفسیر می کند؟

نمونه اول: انا النذیر العریان

ملاصدرا برای اثبات تجرد روح به حدیث «أنا النذير العريان» استناد کرده است. (الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‏۸، ص۳۰۶) او مدعی است در این حدیث «عریان» به معنای عاری از مادیت است: «روي عن النبي (ص) : أنا النذير العريان، و هذا إشارة إلى تجرد النفس عن علائق الأجرام.» (المبدأ و المعاد، ص ۳۰۳ )

بررسی:

تعبیر «انا النذیر العریان» در بین عرب ضرب المثل متداولی است. ابن منظور می نویسد: «عن ابن دريد قال: سأَلت أَبا حاتم عن قولهم أَنا النَّذِيرُ العُرْيان‏، فقال: سمعت أَبا عُبيدة يقول: هو الزبير بن عمرو الخثْعَمي، و كان ناكِحاً في بني زُبَيْد، فأَرادت بنو زبيد أَن يُغِيروا على خَثْعَمَ فخافوا أَن يُنْذِر قومَه فأَلقَوْا عليه بَراذِعَ و أَهْداماً و احتَفَظوا به فصادف غِرّة فحاضَرَهم و كان لا يُجارَى شَدًّا، فأَتى قومَه فقال: «أنا المُنْذِرُ العُرْيان يَنْبِذ ثَوبَه // إِذا الصَّدْقُ لا يَنْبِذْ لَكَ الثَّوبَ» كاذِبُ‏ الأَزهري: من أَمثال العرب في الإِنذار: أَنا النَّذِيرُ العُرْيان‏؛ قال أَبو طالب: إِنما قالوا أَنا النذِيرُ العريان‏ لأَنّ الرجُل إِذا رأَى الغارة قد فَجِئَتْهُم و أَراد إِنذار قومه تجرّد من ثيابه و أَشار بها ليُعلم أَن قد فَجِئَتْهُم الغارة، ثم صار مثلًا لكل شي‏ء تخاف مُفاجأَته.» (لسان العرب، ذیل «نذر»)

و ابن منظور همچنین می نویسد: «[قال]ابن السكيت في قولهم أَنا النَّذير العُريان‏: هو رجل من خَثْعَم، حَمَل عليه يومَ ذي الخَلَصة عوفُ بنُ عامر بن أبي عَوْف بن عُوَيْف بن مالك بن ذُبيان ابن ثعلبة بن عمرو بن يَشْكُر فقَطع يدَه و يد امرأَته، و كانت من بني عُتْوارة بن عامر بن ليث بن بكر بن عبد مناة بن كنانة. و في الحديث: أَن النبي، صلى الله عليه و سلم، قال‏: إنما مَثَلي و مَثَلُكم كمثل رجل أَنْذَر قومَه جَيْشاً فقال: أَنا النَّذير العُرْيان‏ أُنْذِركم جَيْشاً.» (لسان العرب، ذیل «نذر»)

بنابراین مفهوم این جمله انذار از امر مهم، ناگهانی و قریب الوقوع با دلیل آشکار است. به اصل حدیث که ابن منظور نقل کرده است توجه کنید. متن حدیث کاملا گویا است؛ ولی ملاصدرا و پیشنیان او با تقطیع نادرست معنای آن را مختل کرده اند.
@gholow2
نمونه دوم: کن اباذر

ملاصدرا در آغاز سفر سوم از کتاب اسفار اربعه، پس از تعریف و تمجید بسیار از خود و تکرار دعاوی بلند پروازانه و تحقیر مخالفان خود و توهین به جمهور علماء، به توصیف مقاماتی پرداخته که انسان با فلسفه و تصوف به آن دست می یابد:

«و لذلك‏ ورد في بعض الصحف المنزلة من الكتب السماوية أنه قال سبحانه: يا بن آدم خلقتك للبقاء و أنا حي لا أموت أطعني فيما أمرتك و انته عما نهيتك أجعلك مثلي حيا لا تموت‏ و ورد أيضا عن صاحب شريعتنا ص في صفة أهل الجنة أنه: يأتي إليهم الملك فإذا دخل عليهم ناولهم كتابا من عند الله بعد أن يسلم عليهم من الله فإذا في الكتاب من الحي القيوم الذي لا يموت‏ إلى الحي القيوم الذي لا يموت أما بعد فإني أقول للشي‏ء كن فيكون و قد جعلتك اليوم تقول للشي‏ء كن فيكون‏ فهذا مقام من المقامات التي يصل إليها الإنسان بالحكمة و العرفان و هو يسمى عند أهل التصوف بمقام كن كما ينقل‏ عن رسول الله ص في غزوة تبوك فقال كن أبا ذر فكان أبا ذر و له مقام فوق هذا يسمى بمقام الفناء في التوحيد ...» (الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‏6، صص 9 -10)

بررسی:

ملاصدرا سخن رسول خدا (ص) را که در سفر تبوک فرمود: «کن اباذر» دلیل بر مقام «کن» نزد صوفیه دانسته که در آن انسان به هر چه بگوید: «باش» ، می شود!!

ماجرا از این قرار است که در سفر تبوک، ابوذر به دلیل ضعف شترش از سپاه عقب ماند و سرانجام پس از سه روز با پای پیاده خود را به سپاه رساند. سپاهیان از دور شخصی را دیدند که به سمت سپاه می آید. پیامبر فرمود: «کن اباذر» چیزی نگذشت که مردم گفتند: او ابوذر است. (تفسیر القمی، ج1، ص294)

ملاصدرا و پیشنیان او که هیچ شناختی از اصطلاحات عربی و لسان روایات ندارند –یا اطلاع دارند و مردم را فریب می دهند- ادعا کرده اند که در این جا پیامبر با گفتن «کن اباذر» در واقعیت تصرف و «کن فیکون» کرده است!!! در حالی که هر عاقلی با خواندن این داستان می داند که چنین چیزی نبوده و ابوذر از پیش به سمت سپاه در حال حرکت بود و به نزدیکی سپاه که رسید پیامبر فرمود: «کن اباذر» پس چگونه می توان کلام پیامبر را به منزله تصرف و مقام کن فیکون تلقی کرد؟!!

تعبیر «کن فلاناً» تعبیر رایجی است بین عرب که هنگامی که شبحی از دور می بینند و گمان می کنند و امیدوارند فلان شخص باشد، به کار می برند. چنان که در همین داستان تعبیر «کن اباخثیمة» نیز به کار رفته است. (تفسیر القمی، ج1، ص294) و یا در شرایط مشابهی تعبیر «کن علیّاً» به کار رفته است. (شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام ؛ ج‏1 ؛ صص139 و 322)

ابن منظور در لسان العرب (ج‏13 ؛ ص369) می نویسد: « في حديث تَوْبةِ كَعْبٍ‏: رأَى رجلًا لا يَزُول به السَّرابُ فقال كُنْ أَبا خَيْثَمة. أَي صِرْهُ. يقال للرجل يُرَى من بُعْدٍ: كُن‏ فلاناً أَي أَنت فلان أَو هو فلان. و في حديث عمر، رضي الله عنه‏: أَنه دخل المسجد فرأَى رجلًا بَذَّ الهيئة، فقال: كُنْ‏ أَبا مسلم.»

این دو نمونه از تأویلات فلسفی-عرفانی ملاصدرا بود که صرفاً از جهل یا تجاهل به زبان و ادبیات عرب و متن اصلی روایت ناشی شده است و در عین حال به عنوان فهم عمیق از اسرار و دقائق تأویل بیان گردیده است.
@gholow2
نمونه سوم: من رآني فقد رأى الحق

ملاصدرا برای اثبات تجرد نفس به این حدیث نیز استناد جسته است:
«من رآني فقد رأى الحق» (هر که مرا ببینید حق را دیده است) (الاسفار العقلية الاربعة، ج‏۸، ص۳۰۶)
به ادعای او معنای حدیث این است که هر که رسول خدا صلی الله علیه و آله را ببیند؛ خدا را دیده است بنابراین بین وجود ایشان و خداوند مناسبتی هست بنابراین باید وجود ایشان مجرد باشد!

در پاسخ باید گفت به فرض که معنای حدیث همین باشد (حال آن که کاملا بی ربط است):
اولا مگر ملاصدرا در کتبش ادعا نکرده است که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود ما رایت الله شیئا الا و رایت الله قبله و معه و بعده. (هر چند این چنین حدیثی را هم در هیچ کتاب معتبری نیافتم و تنها در کتب متاخرین صوفیه پیدا کردم) و مگر هر چیزی بر خداوند دلالت ندارد. در این صورت حدیث مذکور چه دلالتی بر تجرد دارد؟! غایت این که آیت عظمی رسول خدا صلی الله علیه و آله است.
ثانیا بر چه اساس رؤیت رسول خدا صلی الله علیه و آله را بر رؤیت روح ایشان حمل کرده است؟!!
ثالثا مگر تناسب بین خالق و مخلوق ممکن است؟ اگر تجرد مخلوق مثل تجرد خداوند است شرک لازم آید و اگر مثل هم نیست؛ پس تناسب لازم نیست و استدلال باطل است.
اما مساله ی مهم این است که اصلاً حدیث مذکور ربطی به این مسائل ندارد. صدرا طبق عادت همیشگی خود، متن حدیث را از قرائن لازم بریده و معنای آن را به کلی تحریف کرده است.
محدثان شیعه و اهل سنت این روایت را با الفاظ مختلف، در ابواب مربوط به خواب و رؤیا نقل کرده اند:
من رآني فی المنام فكأنما رآني في اليقظة. (أمالي المرتضى، دار الفكر العربي‏، ج‏2، ص: 394)
من رآني فقد رأى الحق فان الشيطان لا يتمثّل بي (مجمع الزوائد، دار الكتب العلمية، ج ۷، ص۱۸۱)
من رآني فقد رأى الحق فان الشيطان لا يتكوّنني (صحيح البخاري، دارالفکر، ج ۸، ص۷۲)
من رآني فقد رأى الحق فإن الشيطان لا يتزيّى بی (الجامع الصغیر، دارالفکر، ج۲، ص۶۰۲
من رآني فقد رآني فان الشيطان لا يتشبه بي (كنز الفوائد، دار الذخائر، ج‏2، ص: 63)

بنابراین مقصود حدیث این است که هر کس رسول خدا صلی الله علیه و آله را در خواب (یا بیداری) ببیند، به راستی او را دیده و رؤیایش صادقه است؛ زیرا شیطان نمی تواند به شکل رسول خدا صلی الله علیه و آله در خواب یا بیداری ظاهر شود. این معنایی است که عموم عالمان حدیث و لغت و عقلا فهمیده اند. (که البته متیقن از آن در مورد کسی است که حضرت ص را پیشتر دیده است.) اما صدرا «حق» را به معنای خداوند متعال دانسته و در مواضع متعدد به این حدیث استناد کرده است. این گونه تأویلات نشان می دهد صدرا از مقدمات ابتدایی فهم حدیث هم بی بهره است.
@gholow2
نمونه چهارم،
پاره گوشت پخته و سرد صد رایی!

مرحوم محدث نوري، در خاتمة المستدرك در ترجمه ملّا صدرا (ج2؛ ص 241) می نویسد:
«و من تصانيفه شرح أصول الكافي (إلى أن قال) و فيه منه أوهام عجيبة بل في كتاب التّوحيد منه وهم لم يسبقه إلى مثله أحد و لم يلحقه أحد!»

(و از تألیف های او شرح أصول الكافي است... که در این کتاب اوهام عجیبی است، و خصوصاً در کتاب التوحید آن توهمی است که پیش از صدرا کسی چنین چیزی نیاورده و کسی را هم نرسد که بعدها چنین خطایی بکند.)

اما شاهد مطلب در شرح خطبه بلیغ علوی در بحث توحید است که: «... الَّذِي لَا مِنْ شَيْ‏ءٍ كَانَ، وَ لَا مِنْ شَيْ‏ءٍ خَلَقَ مَا كَانَ، قُدْرَةٌ بَانَ بِهَا مِنَ الْأَشْيَاءِ، وَ بَانَتِ الْأَشْيَاءُ مِنْهُ...»
(متن و ترجمه کاملتر: telegram.me/sohof2/579)
صدرا در اینجا کلمه «قدرة» را «فدرة» خوانده و یا آنکه اشتباه ساده نسخه تصحیف شده را در نیافته است! «فدرة» لفظی نا مأنوس و نه چندان فصیح و البته نا متناسب با معنا و بلاغت حدیث است که معنای آن را «يك پاره گوشت پخته و سرد» ذکر کرده اند! (لسان العرب، ط-الهادی، ج‏5، ص: 50 و فرهنگ ابجدى، ط-اسلامی، ص: 657) و در احادیث امامیه اصلاً آن را نیافتیم! و به طور کلی چندان استعمال ندارد؛ چه برسد در چنین خطبه بلیغی!
از سوی دیگر صدرا فعل «خلق» را بدون متعلق رها کرده و «ما کان» را به فدره چسبانده و نا گزیر برای حل محل عبارت بعد نیز به مشکل برخورده است:
«قوله: ما كان فدرة بان بها من الاشياء...» (شرح أصول الكافي، صدرا، ج‏4، ص: 10)

محدث نوری رحمه الله تذکر می دهد که در عموم نسخه های صحیح کافی لفظ «قدرة» ثبت شده است؛ نه فدره، و اقوال بسیاری از علما را آورده و نشان می دهد شرح همه شرّاح کافی نیز بر همین معنای قدرت بوده است، (و البته شواهد بسیار دیگر نیز از احادیث و اقوال و آثار بر آن قابل اقامه است.) و تأکید می کند که گذشته از اشکالات نسخه شناسی و عدم فحص در اقوال و آثار، بنا بر برداشت صدرا حدیث نه از نظر نحوی صحیح است؛ و نه از نظر بلاغی و نه معنایی:

«و أنت خبير بأنّ (ما) موصولة، و جملة (ما كان) متعلّقة بخلق، و (لا) نافية كما عليه بناء كلامه، و يكون ابتداء الجملة و يصير قوله عليه السلام: (خلق) بلا متعلّق، ثم إن استعمال هذه الكلمة الغريبة الوحشيّة الغير المعهودة في كلماتهم (عليهم السلام) خصوصا في هذه الخطبة البليغة التي صرّح بأنّها في‏ أعلى درجة الفصاحة، ما لا يخفى. مع أنّ في التعبير عن الفصل المميّز بقطعة من اللحم من البرودة و البشاعة ما لا يحصى، بل على ما فسره فاللازم أن يكون الكلام هكذا: ما كان له فدرة أي فصل يميّزه عمّا عداه، و على ما ذكره في آخر كلامه من أن امتيازه عن الأشياء و امتيازها عنه تعالى بنفس ذاته المقدسة، فالمناسب حينئذ أن يكون (ما كان) متعلقا بالسابق، أو يكون القدرة خبرا للمحذوف، أي هو تعالى فدرة بان بها من الأشياء و بانت الأشياء منه، و هذا أحسن من نفيها عنه، كما لا يخفى.» (مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ط-آل البیت، الخاتمة،ج‏2، ص: 244)
@gholow2
... از جمله اشکالاتی که منتقدین صدرای شیرازی بر او وارد می کنند، نا به جا بودن اسلامی خواندن دعاوی فلسفی اوست. و البته این گذشته از ایراد های عقلی بسیاری که بر مبانی فلسفی صدرا ذکر می شود، (ر.ک معرفة الله بالله تعالی، حسن میلانی، ط-اعتقاد ما؛ و تنزیه المعبود، علی احمدی)
بسیاری از مدافعین این نظام فکری، که طبعاً بدون استفاده از نام دین، جایگاه خود را در بین غیر محققین متدین از دست خواهند داد، همواره بر دانش دینی و حدیثی سران این جریان تأکید می ورزند.
و لذا ارائه شواهد متعدد بر ضعف مستندات روایی سردمداران این جریان جدا اهمیت دارد. به نظر می آید امثال صدرا چنانکه برخی از پیروان معاصر او اذعان نموده اند، در استناد به اخبار بیشتر به دنبال یافتن شاهد مثال یر یافته های ذهن خود هستند، تا جست و جوی دلیلی عقلانی! و بر این اساس چندان اهتمامی به دقت در دلالت و اسناد اخبار ندارد. دیگر شواهد بسیار این مطلب را البته در نگاشته های دیگر گرد آورده ایم. پیشتر نیز گذشت که آقای حیدر الوکیل در کتاب مفید الإسفار عن نصوص الأسفار اشکالات بسیاری از اخبار اسفار را نمایانده است.

هم‌چنین، صدرا با در آمیختن فلسفه با عرفان که وامدار ابن عربی بود، در سهل انگاری در زمینه استفاده از نصوص هم راهی مشابه ابن عربی را در پیش گرفت. چه آنکه هیچ یک از آن دو برای الهی جلوه دادن یافته های خود از این رویکرد بی نیاز نبودند.
🔺 ادعاي اسلامي بودن فلسفه

مدافعين فلسفه در حوزه شيعي با اتفاقي که در ادعاي اسلامي بودن آن دارند در کيفيت و تطبيق اين معنا اختلاف نموده اند.

نگارنده حقير مي گويم خود شاهد بر اين مطلب بوده ام که بعضي از اساتيد فلسفه در قم تأکيد دارند که وقتي فلسفه مي خوانيد قرآن و حديث را ببوسيد و کنار بگذاريد. تو گویی در متون قرآن و حدیث استدلال عقلی یافت نمی شود!
استاد بزرگ فلسفه آقاي سيد جلال آشتياني نیز در اعتراض به استادش آقاي طباطبايي که در موردي بر خلاف اغلب فلاسفه اراده را صفت ذات ندانسته است، از اين اعتقاد به «عقل را رها کردن و عنان کار را به حديث دادن»[1] تعبير کرده است. اين در حالي است که در روايات ادله عقلي زيادي بر اعتقاد فوق اقامه شده است.

شاهد ديگر از مدافعین فلسفه گفتار جناب ديناني در مصاحبه شبکه چهار سيماست که فلسفه را بي پدر و مادر خواندند. و يا آقای مظفر مي گوید: «فلسفه تعهد ديني ندارد و مسير معيني را دنبال نمي کند و از دين خاصي پيروي نمي کند»[2]

حتي بعضي از مشاهیر عرفان چون سيد علي قاضي نقل شده است: «در فلسفه از دين خبري نيست.»[3]

هم چنين بعضي از فلاسفه تصريح دارند که فلسفه علمي کاملا سکولار است و استناد موردي ظاهري به بعضي از آيات و روايات کاملا جنبه شاهد آوردن دارد. چنانکه آقاي جوادي مي گويد: «فلسفه يک جهانبيني آزاد و در بدو پيدايش سکولار است. نه الهي است و نه الحادي»[4].

اما ایشان همين علم با منشأ سکولار را اسلامي کننده همه علوم مي داند: «فلسفه، الهي کردن، ديني کردن و اسلامي کردن همه علوم را برعهده دارد... ما بايد علم را اسلامي و به دنبال آن دانشمندان را مسلمان كنيم و وقتي آنها مسلمان شدند مردم جامعه هم مسلمان مي‏شوند!»[5]

با این وجود اکثریت مدافعین شیعی فلسفه از ادعاي اسلامي بودن فلسفه دست بر نمي دارند.بلکه آقاي جوادي مي گويد: «فلسفه امامت همه علوم را به عهده دارد»[6] و در توجيه اين مطلب مدعي اند که فلسفه مبين هر علمي است، و عقلشان در فلسفه به همان چيزي مي رسد که اسلام مي گويد. و لذا نه فلسفه، که فلاسفه را هم رنگ تقدس می بخشند. [7]

پر واضح است که نظامی فکری نا کاملی که داده های صحیح و غیر صحیح و تعقل و توهم آن با هم شدیداً در آمیخته مساوی احکام عقل سلیم نیست. با بروز اين همه اختلاف بين فلاسفه، چگونه به چه مستندي سخن دين و فلاسفه يکي خواهد بود؟
روشن است که از این جهت اختلافات فلسفه با اختلافات فقهی نباید قیاس شود، چه آنکه فقیه نه گوید که حقیقت این است و جز این نیست. و نه مدعی کشف واقع است، و نه ذهن خود را از دستگیری معارف وحی بی نیاز دانسته است.
هم چنین با اثبات اختلاط تفکر فلسفي با وهم در موارد بسيار زياد، استبداد به رأي فلاسفه در برابر بهره گيري از استدلالات عقلاني معصومين ع به وهيچ وجه با مدعاي عقل گرايي آنان نمي سازد.
__________________
[1]. نقدي بر تهافت الفلاسفه غزالي، ص: 196 و مراجعه کنيد به فلسفه از منظر قرآن و عترت، مهدی نصيري، ص: 220.

[2]. فلسفه و کلام اسلامي ص101. البته مسير معين نداشتن فلسفه منافاتي با تأثر آن از طرق خاص و افراد ندارد.

[3]. عرفان متعالي / 193

[4]. yon.ir/r69T

[5]. مقاله «فلاسفه ي يونان هيچ گاه موحد نبودند»

آقای محمود طاهري (محقق و پژوهشگر) ذيل سخنان فوق مي نويسد: اين سخنان [آقاي جوادي آملي] نيز عجيب است ... اين ادعايي است كه نه اساس صحيحي دارد و نه سابقه روشني. واقعيت آن است كه مردمان هيچ جامعه‏ اي در طول تاريخ اسلام، به وسيله فلاسفه و شاگردان آنها به سوي اسلام جذب نشده‏اند و راههاي مسلماني مردم هميشه با مسير فيلسوفان تفاوت اساسي داشته است.

[6]. آقای ياسر فلاحي (محقق و پژوهشگر در فلسفه): اين عذر از محقّقان و متفلسفين معاصر چون استاد جوادي آملي که در عصر انفجار اطلاعات به سر مي‌‌‌‏برند پذيرفته نيست... که با وجود صدها اثر پژوهشي در رشته‏ها و موضوعات مختلف مثل توحيد واجب الوجود، واحد در اديان، علم باري، اراده‏ي باري، حدوث يا قدم عالم آن هم از ديدگاه محققّان معاصر در شرق و غرب، هنوز ايشان به مانند ملاصدرا فلسفه يونان را مأخوذ از مشکاة نبوت، يونانيان را موحّد و تازه از شاگردان ابراهيم خليل‏الرحمن بت‏شکن بدانند. (نورالصادق 18و19 مقاله الهيات يوناني:منطق توحيد تا منطق شرک)

و مي نويسد: بعضي از معاصرين (=آقاي جوادي) وي [ارسطو] را به همراه سقراط، شاگرد حضرت ابراهيم ع مي‌‌‌‏دانند. بايد به اين مهم اشاره کرد که اگر هم بنابر يک خبط و خلط تاريخي مراد از ارسطوي الهي افلوطين بوده باشد همين اشکالاتي که مطرح شد به نحوي ديگر از انحاء بر انديشه‏ي تثليث باور افلوطين وارد مي‌‌‌‏باشد. (همان)

[7.] مثلا آقای جوادی در کتاب شرح اسفار، ص103 می گوید: جا دارد که ملاصدرا با آوردن حکمت متعالیه بگوید: «الیوم اکملت لکم عقلکم و اتممت علیکم نعمتی»!!
@gholow2
🔺تخدیر عرفانی!

چنانکه گذشت برخی از بزرگان فلسفه و عرفان به اسلامی خواندن فلسفه اکتفا نمی کنند، و گاه تا حد معصوم خواندن مشایخ خود پیش رفته اند، مثال های بسیاری از این غلو آشکار در دست است.

صدراي شيرازي در زيارتنامه اي که براي فلاسفه يونان برساخته است، مشابه همان تعابير زيارت جامعه کبیره معصومين ع «عَصَمَكُمُ‏ اللَّهُ‏ مِنَ‏ الزَّلَل‏» را براي فلاسفه به کار مي برد. این در حالی است که شواهد تاریخی بسیار از انحرافات مختلف این افراد از شرک الهه های متعدد تا کمونیسم جنسی و هم جنس بازی را گزارش می دهد. (شواهد بسیار مطلب از آثار برجامانده آنان از قوانین تا ضیافت هویداست:)
telegram.me/gholow2/267

صدرا در رسالة فى الحدوث، ص: 242 آورده:
«تكملة الرّسالة بما سنح لنا في هذه الحالة من الكلام و لم نكن نرثها من أولئك الأكابر العظام و الأولياء الكرام‏،
فأقول- مخاطبا لهم و مواجها لأرواحهم-: ما أنطق برهانكم يا أهل الحكمة و أوضح بيانكم يا أولياء العلم و المعرفة! ما سمعت شيئا منكم إلّا مجّدتكم و عظّمتكم به: فلقد وصفتم العالم وصفا عجيبا إلهيّا، و علمتم آلاء اللّه علما شريفا برهانيّا، و نظمتم السّماء و الأرض نظما عقليّا، و رتّبتم الحقائق ترتيبا إلهاميّا حقيقيّا. جزاكم اللّه خير الجزاء! للّه درّ قوّة عقليّة سرت فيكم‏ و قوّمتكم و صانت عليكم و عصمتكم من الخطأ و الزّلل و أزاحت عنكم الآفة و الخلل و الأسقام و العلل؛ ما أعلى و أشمخ قلّتها و أجلّ و أشرف علّتها! عمر اللّه بكم دار الآخرة و السّرور، و بنى لكم درجات الجنّة و القصور، و أطال لكم عيش الملكوت الأصفى و البهجة العليا و النّور الأسنى مع النّبيّين و الصّدّيقين و الشّهداء و الصّالحين، و حسن أولئك رفيقا»!!!
🔺تخدیر عرفانی! (2)

... از دیگر شواهد این موضع غالیانه، اينکه ابن عربی، شيخ العرفاء کلمات دین ستیزانه خود را از وحي مي شمارد:
«فو الله ما کتبت منه حرفاً الاّ عن إملاء الهي و إلقاء ربّاني أو نفث روحاني في روع کياني…» (الفتوحات (4-ج)، جلد3، ص: 456 باب 89، و به نقل از عرفان حکمت متعاليه، ‌حسن زاده آملي، ص۴۶)
آقای حسن حسن زاده، و سید علی قاضی نیز تلویحاً بر این گزافه گویی مهر تأیید زده اند. حسن زاده در اوایل فص فاطمي و نشر اسرار توسط ابن عربی را به خاطر امر الهی به او می داند!! محمد حسین لاله زاری معروف به تهرانی نیز از استادش سيد علي قاضي چنين نقل نموده که محيي الدين، ابن عربی براي پاک کردن مطالب باطل احتمالي فتوحات اوراق آن را يک سال روي کعبه پهن کرد اما باران و آفتاب و باد يک کلمه از آن را هم محو نکرد!!! (روح مجرد، ص ۳۴۲)
و نیز مدعی است «کسي در معارف عرفاني بالاتر از او نيامده و نخواهد آمد.» (درياي عرفان، شرح حال سيد علي قاضي طباطبايي، ص ۳۲)

از نظر ابن عربی علومی وجود دارد که همه رسولان و از جمله خاتم الرسل آنها را فقط می توانند از مشکات خاتم الاولیاء اخذ کنند و از این جهت شخص خاتم الاولیا از شخص خاتم الرسل برتر است.
او مي نويسد: «وإن کان خاتم الأولياء تابعا في الحکم لما جاء به خاتم الرسل من التشريع، فذلک لا يقدح في مقامه ولا يناقض ما ذهبنا إليه، فإنّه من وجه يکون أنزل، کما أنّه من وجه يکون أعلي». (فصوص الحکم، ۶۲).
یعنی: اگر چه خاتم اولياء تابع احکام و شريعت خاتم الانبياء است اما اين تبعيت ضرري به مقام و جايگاه او نمي رساند و منافاتي با عقيده ما ندارد، (یعنی عقيده خاتم الاولياء بودن خودش) زيرا که خاتم الاولياء از جهتي پايين‌تر از خاتم الانبياء است و از جهتي بالاتر از اوست.

او بعد از مدح غالیانه بعضی از دوستانش که «کلامه حق» در تعريف از خودش مي گويد: «فكنا الأربعة الأركان التي قام عليها شخص العالم و الإنسان»
ما ارکان اربعه هستيم که عالم و انسان بر ما قائم است!! (الفتوحات (4-ج)، جلد1، ص: 10، و فتوحات مکيه ج ۱ ص ۷۲ تحقيق ابراهيم مدکور و عثمان يحيي)
و او همان است که گوید نه معراج داشته است! (ر.ک: کتاب الإسراء الي مقام الإسري سال ۱۳۶۷ ه.ق متضمّن رسائل ابن عربي. نیز ببینید: telegram.me/gholow2/271)

و يا کلام شمس تبريزي که مي‌گويد: «اگر از تو بپرسند که مولانا را چون شناختي؟ بگو: اگر از قولش مي‌پرسي «إنّما أمره إذا أراد شيئاً أن يقول له کن فيکون» و اگر از فعلش مي‌پرسي «کلّ‌يوم هو في شأن» و اگر از صفتش مي‌پرسي «قل هو اللّه أحد» و اگر از نامش مي‌پرسي «هو الله الذي لا إله إلّا هو عالم الغيب و الشهادة،‌ هو الرحمن الرحيم» و اگر از ذاتش مي‌پرسي «ليس کمثله شيء و هو السميع البصير». (مقالات شمس: 789، چاپ دوم،‌ انتشارات خوارزمی)

مولوي نيز حق مرادش شمس را به در کليات شمس اين چنين جبران مي کند:
پير من و مراد من، درد من و دواى من! *** فاش بگفتم اين سخن: شمس من و خداى من! (کليات شمس ص623 چاپ هند)
هم چنين ملاي رومی در مقدمه مثنوي اش کتابش را اصول اصول دين مي خواند و تعابير خداوند در مورد قرآن شريف را براي کشکولش به کار مي برد و کارش تا آنجا پيش مي رود که بر مريدش که مثنوي را تفسير قرآن دانسته و نه خود قرآن چنين مي تازد: «اي سگ! چرا (قرآن) نباشد؟ اي خر! چرا نباشد؟...» (ر.ک مناقب العارفین. و نکاتی در مورد این کتاب: telegram.me/gholow2/304)
🔺تخدیر عرفانی! (3)

#بایزید
عطار در تذکرة الأولياء در مورد بايزيد مي نويسد:
وقتى يكى از صوفيان كار كرده به نام «يحيى» از او دستورى خواست، گفت: «اگر صفوت آدم و قدس جبرئيل و خلت ابراهيم و شوق موسى و طهارت عيسى و محبت محمد عليهم السلام را به تو دهند، مبادا كه راضى شوى! بلكه ماوراء آن را طلب كن و صاحب همت باش و سر به هيچ چيز فرود نياور كه به هر چيز فرود آوردى، محجوب گردى!» (تذكره الأولياء؛ القسم ‏الاول؛ ص143)

نگارنده گويد: ملاحظه مى كنيد تا چه اندازه مقام شامخ پيغمبران بزرگ را كوچك مى شمرند و آنها را حجاب مى دانند!

شيخ عطار كتاب نقل مى كند كه بايزيد را گفتند: روز قيامت كه مى شود مردم در زير لواى محمد(صلى الله عليه وآله) خواهند بود؟ گفت: «به خدايى خداى كه لواء من از لواء محمّد زيادت است. كه خلايق و پيغمبران در تحت لواء من باشند»! (ر.ک تذكره الأولياء، القسم‏الاول، ص: 176)
عجب از عطار صوفی که آن را تأیید کرده و گوید: «بلى! لواء حق از لواء محمّد عظيم‏تر بود.»

سبحان الله، ابتدا بایزید را به جای خداوند نشانده که خود در غایت شناعت است. دیگر آنکه چگونه پرچم خداوند و پرچم رسول الله را چنین جدا دانسته است؟ پس «ان الدین عند الله الإسلام» چیست؟
عطار در ادامه نیز مدعی است که بایزید بعد از این گفتار معجزات عجیبی از خود نشان داده است.

و در همان جا از با یزید روایت مى كند كه مى گفت: «سبحانى ما اعظم شانى!» «منزهم من چقدر مقامم والا است»! (همان؛ ص140)

و نیز می گفت: «مى‏خواهم كه زودتر قيامت برخاستى تا من خيمه خود بر طرف‏ دوزخ‏ زدمى. كه چون دوزخ مرا بيند، پست شود. تا من سبب راحت خلق باشم»!! (همان، ص153)

پر واضح است که اینان مقام خود را بالاتر از انبیای مرسلین و ائمه معصومین ع می پنداشته اند؛ چه آنکه هیچ گاه درآیات و روایات، از اولیای خدا، تجری بر خداوند و عذاب او و ایمن پنداری خویش گزارش نشده است. چه برسد به این همه کفر گویی!
و این تفرعن تا بدانجا پیش می رود که صریحاً اعتراف می کنند که «انا ربکم الاعلی» گفتن را از فرعون و ابلیس آموخته اند. منصور حلاج در طاسین الازل شیطان را بسیار ستوده و گفته:
«فصاحبي و أستاذي إبليس و فرعون»
@gholow2
🔴 صدرا و طعن بر فقهاي شيعه و تکفير آنان

مرحوم محدث نوري رحمه الله در مستدرك الوسائل، الخاتمةج‏2، ص: 239 مي نويسد:

«ملا صدرا، محقق مطالب الحكمة، و مروّج دعاوي الصوفية بما لا مزيد عليه، صاحب التصانيف الشائعة التي عكف عليها من صدّقه في آرائه و أقواله، و نسج على منواله، و قد أكثر فيها من الطعن على الفقهاء حملة الدين، و تجهيلهم و خروجهم من زمرة العلماء، و عكس الأمر في حال ابن العربي صاحب الفتوحات فمدحه و وصفه في كلماته بأوصاف لا تنبغي إلّا للأوحدي من العلماء الراسخين، مع أنّه لم ير في علماء العامة و نواصبهم أشدّ نصبا منه...»

ترجمه:
«ملا صدرا، محقق مطالب فلسفی و مروج ادعاهای صوفیه [بود] به طوری که بیشتر از این نمی شود ادعاهای صوفیه را ترویج داد.
مولف کتب شایع و معروفی است که هم مسلکانش بسیار به آن ها اعتناء دارند.
و در تالیفاتش طعن های زیادی بر فقهاء که حاملان دین هستند وارد ساخته است و فقها را خارج از دین و خارج از زمره ی علما دانسته است.
و در عین حال در مورد ابن عربی صاحب فتوحات برعکس عمل کرده است و او را به اوصافی مدح کرده است که شایسته اوحدی از علمای راسخین نیست و این در حالی است که در بین علمای عامه و نواصبشان کسی از ابن عربی ناصبی تر دیده نشده است....»

از شواهد این گفتار مرحوم محدث نوری را در پیوست های زیر ببینید:
telegram.me/gholow2/249
telegram.me/gholow2/100
🔴 صدرا و طعن بر فقهای شیعه (2)

در میان اهل فلسفه این قاعده مشهور است که «الواحد لا يصدر عنه الا الواحد». (ممکن نيست از چيزي که واحد است جز يک شيء که در آن کثرتي نيست، صادر شود.) از آن جا که آن ها پيدايش موجودات را به صدور از ذات خداوند تعبير مي کنند؛ معتقدند از خداوند نيز جز يک شيء واحد صادر نميشود.

اين عقيده ي ظاهر البطلان (عقلا و نقلا) از اصول فلسفه شمرده مي شود. و البته خود فلاسفه هم نمی توانند به لوازم فاسد بسیار آن، مانند کلیت نظام طولی مخلوقات، و نفی نظام عرضی تن دهند.
ملاصدرا به پيروي از گذشتگان خود اين عقيده را از اصول اعتقادات و مخالفان آن را کافر مي داند!

او در اسفار (ج۷، ص۲۰۷ ) درباره ي اين خرافه مي نويسد:

«فلعل هذا الأصل من فطريات الطبع السليم و الذوق المستقيم كما مر ذكره إلا أن المعاندين لأهل الحق جحدوا هذا الأصل أشد جحودا كيلا ينفتح على أحد باب الحكمة و لا ينكشف إثبات النور المجرد و الجوهر المفارق و الصورة المفارقة عن المواد و الأجرام و الأبعاد في عالم الإمكان لأنهم لثقل طبائعهم عن الخروج إلى نشأة أخرى و مجاورة العاكفين حمى حرم الله و كعبة القدس و البيت الحرام قعدوا أول مرة مع القاعدين و لو أرادوا الخروج لأعدوا له عدة و لكن كره الله انبعاثهم و ثبطهم و قيل اقعدوا مع القاعدين- و يشبه أن يكون أكثر هؤلاء المجادلين خصماء الروحانيين و أعداء الملائكة المقربين ضميرا و قلبا و إن لم يصرحوا بما أضمروه لسانا و نطقا كاليهود كما في قوله تعالى قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى‏ قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ فلا جرم حاول أهل الحق إثبات هذا المطلب بالحجة القاطعة و دفع الشبه عنه صونا لعقائد الطالبين للحق عن شكوك المضلين المعطلين.»

مي بينيم که ملاصدرا مخالفان قاعده ي الواحد را دشمن اهل حق، دشمن حکمت، ثقيل الطبيعة، منافق و قاعد، دشمن ملائکه و مانند يهود مي داند.

بايد دانست که علماي شيعه اعم از فقهاء و متکلمين منکر قاعده الواحد بوده اند و کسي جز فيلسوفان به اين خرافه معتقد نبوده است. با اين ترتيب اکثر بزرگان شيعه در نزد صدرا کافراند. پر واضح است که خرافه الواحد نزد خواص و عوام شيعه بلکه مسلمين، جايگاهي ندارد؛ که ما در بعضي از تحقيقات مفصل شواهد آن را ذکر نموده ايم. براي نمونه خادم درگاه اهل بيت عليهم السلام علامه مجلسي قدس سره در کتاب شريف حق اليقين (ص 467) مي نويسد:

«كسى كه قائل باشد كه از واحد مگر واحد صادر نمى شود، گويد هر حادثى مسبوق است به ماده و گويد آن چه قدمش ثابت شد عدمش محال است و عقول و افلاك و هيولاى عناصر را قديم داند و انواع متوالده را قديم داند و اعاده‏ معدوم‏ را محال داند و افلاك را متصل به يكديگر داند و فاصله در ميان آنها قائل نباشد و خرق و التيام در فلكيات محال داند و عنصريّات را در افلاك محال داند و امثال اين عقايد باطله را قائل باشد چگونه اذعان می تواند كرد به آنكه خدا فاعل مختار است و آنچه خواهد می تواند كرد و عالم و آدم حادث اند و به حشر جسمانى و آن كه بهشت در آسمان است و مشتمل است بر حور و قصور و ابنيه و مساكن و اشجار و انهار و آنكه آسمانها شقّ می شوند و پيچيده ميشوند و كواكب بى ‏نور ميشوند و فرو ميريزند بلكه همه فانى می شوند و آنكه ملائكه اجسام اند و بالها دارند و آسمانها مملوّند از ايشان و به زمين مى ‏آيند و بالا می روند و آن كه حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله به معراج رفت و عيسى عليه السّلام و ادريس به آسمان رفتند و همچنين بسيارى از معجزات انبياء و اوصياء از شق قمر و احياى اموات.»

از مقلدين صدرا بايد پرسيد چگونه است که همه ي علما و فقهاي شيعه مانند خواجه طوسی و علامه حلی و علامه مجلسي و... دشمن ملائکه و مانند يهود و منافقاند و کساني چون ابن عربي و افلاطون و افلوطين –که صدرا آثار او را از آن ارسطو پنداشته- و غزالي و سهرودي و ابن سينا و بايزيد و حلاج – که لعن او بر قلم حجّت گذشته است- دوستان خدا و اهل الله و عرفاء بالله اند؟! قاعده ي الواحد را چه کساني ترويج داده اند؟
@gholow2