مراسم تشییع پیکر احمدرضا احمدی شاعر، نویسنده، مترجم،گوینده و نقاش، امروز پنجشنبه 22 تیر ۱۴۰۲ با حضور خانوادۀ او و جمعی از هنرمندان در مقابل کانون پرورشفکری کودکان و نوجوانان برگزار شد.
@filmemrooz_official
#فیلم_امروز #احمدرضا_احمدی #شاعر #ادبیات #نویسنده #شعر
@filmemrooz_official
#فیلم_امروز #احمدرضا_احمدی #شاعر #ادبیات #نویسنده #شعر
احمد طالبینژاد🖋... با قاطعیت میتوان گفت نیمی از دستاندرکاران فرهنگ و هنر در تمامی رشتهها، یا با احمدرضا احمدی دوست هستند (دلم نمیآید او را با فعل گذشته یاد کنم)، یا خیال میکنند با او دوست هستند و یا آرزوی دوستی با او را دارند. این میزان محبوبیت در بین نامآوران عرصۀ فرهنگ و هنر بهراستی کمیاب است. نه این که او مخالف نداشت؛ داشت ولی یقین دارم که دشمن نداشت. حتما برخی از شما حکایت شکراب بودن میانۀ احمدی با زندهیاد عباس کیارستمی را شنیدهاید یا مثل من و خیلیهای دیگر خود شاهد و ناظر این عداوت طولانی و به گمان من بیهوده و دشمنشادکن بودهاید. یک بار از کیارستمی دربارۀ ریشههای این نقار پرسیدم و جواب روشنی نگرفتم. تنها یک جمله پاسخ گفت: «من حتی با دشمنانم هم دشمن نیستم چه رسد به احمدرضا.» اما از آن سو برخورد احمدی چنان بود که گویی اگر یک دشمن در این جهان خاکی داشته باشد، همانا کیارستمی است.
در زمانی که مجلۀ «هفت» را منتشر میکردیم بارها به من میگفت مجلهات را دوست دارم چون مطلبی دربارۀ کیارستمی ندارد و عکسش را هم چاپ نمیکند! و راست هم میگفت. او میدانست که من کیارستمی را دوست دارم اما سردبیر مجلۀ «هفت» که زمانی از دوستداران کیارستمی بود بر اثر یک برخورد سادۀ کیارستمی با او، علم مخالفت را برافراشت و در دوران انتشار «هفت» زیر بار نرفت که مطلبی یا عکسی دربارۀ این سینماگر بزرگ منتشر کنیم.
وقتی خبر درگذشت کیارستمی را به احمدی دادم، بغض کرد و با صدایی لرزان گفت: «او را کشتند.» و نفهمیدم منظورش چه کسانی است. و بعد برای این که حالوهوای غمبار مکالمه را عوض کند، با طنز همیشگیاش گفت: «ولی او به خاطر مرگش هم جایزه میگیرد!» شاید برخی بر این باور باشند که اختلاف او با کیارستمی از حسادت ناشی میشد؛ این که کیارستمی در اوج شهرت جهانی قرار داشت. اما بد نیست بدانیم اختلاف این دو به سالهای پیش از انقلاب برمیگشت؛ زمانی که احمدی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پست و موقعیت مهمی داشت اما کیارستمی هنوز کیارستمی نشده بود...*
@filmemrooz_official
*متن کامل این مقاله را با عنوان «حالا چه کسی به ما تلفن کند؟» در صفحات 78و79 بیستوهشتمین شمارۀ «فیلم امروز» بخوانید.
عکس: عباس کیارستمی و احمدرضا احمدی، اواسط دهۀ 1360،پارک قیطریه تهران
#فیلم_امروز #احمدرضا_احمدی #عباس_کیارستمی #شاعر #کارگردان
در زمانی که مجلۀ «هفت» را منتشر میکردیم بارها به من میگفت مجلهات را دوست دارم چون مطلبی دربارۀ کیارستمی ندارد و عکسش را هم چاپ نمیکند! و راست هم میگفت. او میدانست که من کیارستمی را دوست دارم اما سردبیر مجلۀ «هفت» که زمانی از دوستداران کیارستمی بود بر اثر یک برخورد سادۀ کیارستمی با او، علم مخالفت را برافراشت و در دوران انتشار «هفت» زیر بار نرفت که مطلبی یا عکسی دربارۀ این سینماگر بزرگ منتشر کنیم.
وقتی خبر درگذشت کیارستمی را به احمدی دادم، بغض کرد و با صدایی لرزان گفت: «او را کشتند.» و نفهمیدم منظورش چه کسانی است. و بعد برای این که حالوهوای غمبار مکالمه را عوض کند، با طنز همیشگیاش گفت: «ولی او به خاطر مرگش هم جایزه میگیرد!» شاید برخی بر این باور باشند که اختلاف او با کیارستمی از حسادت ناشی میشد؛ این که کیارستمی در اوج شهرت جهانی قرار داشت. اما بد نیست بدانیم اختلاف این دو به سالهای پیش از انقلاب برمیگشت؛ زمانی که احمدی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پست و موقعیت مهمی داشت اما کیارستمی هنوز کیارستمی نشده بود...*
@filmemrooz_official
*متن کامل این مقاله را با عنوان «حالا چه کسی به ما تلفن کند؟» در صفحات 78و79 بیستوهشتمین شمارۀ «فیلم امروز» بخوانید.
عکس: عباس کیارستمی و احمدرضا احمدی، اواسط دهۀ 1360،پارک قیطریه تهران
#فیلم_امروز #احمدرضا_احمدی #عباس_کیارستمی #شاعر #کارگردان
ماهنامهٔ سینمایی فیلم امروز
دربارۀ احمدرضا احمدی و مادرش @filmemrooz_official عکس: احمدرضا احمدی و مادرش، عکاس: امیر نادری
نیما عباسپور🖋... اختر احمدی که از کویر آمده بود و هنگام بمبارانهای شبانه دنیا را ترک کرده بود فقط مادر احمدرضا نبود، مادر یک نسل و محل بود: مادر امیر نادری، پرویز دوایی، مسعود کیمیایی... و البته دوست ابراهیم گلستان. زنی دانا و قوی و طناز بود، چادر به سر میکرد و تنهایی به شب شعر احمد شاملو میرفت. همان چادری که در «رگبار» (بهرام بیضایی) بر سر پروانه معصومی میبینیم... بله، اگر احمدرضا احمدی نبود حداقل در آن سالهای خاص نه «رگبار» ساخته میشد، نه «خداحافظ رفیق» (امیر نادری).
احمدی هر کاری میتوانست کرد تا فیلمهای اول این دوستان مستعدش ساخته شوند. به همراه آنها سرمایه پیدا کرد و از دوستانش خواست در فیلمها بازی کنند. وقتی باربد طاهری قهر کرد و فیلمبرداری «رگبار» را رها کرد، از مازیار پرتو خواست فیلمبرداری را ادامه دهد. از دوستش شیدا قراچهداغی خواست موسیقی فیلم را بسازد. به ساخت «طلوع» (سلیمان و هراند میناسیان) و «پنجره» (جلال مقدم) کمک کرد، هرچند که در طول فیلم با مقدم اختلاف پیدا کرد. همین اتفاق در پستچی (داریوش مهرجویی) هم افتاد.
خودش بازی در «پستچی» را بزرگترین اشتباه عمرش میدانست. سر صحنه با عزتالله انتظامی به خاطر رفتار بد او با هنروران یا همان سیاهیلشکرهای آن دوران اختلاف پیدا کرد. مهرجویی طرف انتظامی را گرفت، احمدی صحنه را ترک کرد و در نهایت با وساطت تهیهکننده ماجرا فیصله پیدا کرد. ولی مهرجویی کاری را که نباید میکرد کرد و صحنههای باقیماندۀ احمدی را از فیلمنامه حذف کرد و فیلمبرداری نکرد. انتظامی بعدها وقتی فهمید احمدی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مقامی دارد نزد او رفت و دلجویی کرد اما رابطه با مهرجویی تا پایان عمر تیره ماند. خب، شاعر بود و طبیعتا لطیف و زودرنج و خیلی چیزها مثل خوره روحش را میتراشید و آنها را به دل میگرفت.
برای خود اصولی داشت که هرگز از آن کوتاه نمیآمد. اهل تظاهر و دروغ نبود. متواضع و زلال بود. درگیر حاشیه و شایعه نبود. حتی وقتی از زبان او بهدروغ نوشتند که خانهاش را دوستش آیدین آغداشلو برایش خریده اهمیتی نداد چون حقیقت نداشت. احمدی حتی سالها پیش از آنکه بسیاری از دوستانش از جمله آغداشلو صاحب خانه شوند خانهای برای خود خریده بود، ابتدا در قیطریه، سپس در جردن. او تنها به حق و حقیقت ایمان داشت. بهشدت اخلاقی و مهربان و پیگیر بود...*
@filmemrooz_official
*متن کامل این مقاله را در صفحات 80و81 بیستوهشتمین شمارۀ «فیلم امروز» بخوانید.
#فیلم_امروز #احمدرضا_احمدی #شعر #عکس #شاعر #مادر #فیلم #امیر_نادری #سینمای_ایران
احمدی هر کاری میتوانست کرد تا فیلمهای اول این دوستان مستعدش ساخته شوند. به همراه آنها سرمایه پیدا کرد و از دوستانش خواست در فیلمها بازی کنند. وقتی باربد طاهری قهر کرد و فیلمبرداری «رگبار» را رها کرد، از مازیار پرتو خواست فیلمبرداری را ادامه دهد. از دوستش شیدا قراچهداغی خواست موسیقی فیلم را بسازد. به ساخت «طلوع» (سلیمان و هراند میناسیان) و «پنجره» (جلال مقدم) کمک کرد، هرچند که در طول فیلم با مقدم اختلاف پیدا کرد. همین اتفاق در پستچی (داریوش مهرجویی) هم افتاد.
خودش بازی در «پستچی» را بزرگترین اشتباه عمرش میدانست. سر صحنه با عزتالله انتظامی به خاطر رفتار بد او با هنروران یا همان سیاهیلشکرهای آن دوران اختلاف پیدا کرد. مهرجویی طرف انتظامی را گرفت، احمدی صحنه را ترک کرد و در نهایت با وساطت تهیهکننده ماجرا فیصله پیدا کرد. ولی مهرجویی کاری را که نباید میکرد کرد و صحنههای باقیماندۀ احمدی را از فیلمنامه حذف کرد و فیلمبرداری نکرد. انتظامی بعدها وقتی فهمید احمدی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مقامی دارد نزد او رفت و دلجویی کرد اما رابطه با مهرجویی تا پایان عمر تیره ماند. خب، شاعر بود و طبیعتا لطیف و زودرنج و خیلی چیزها مثل خوره روحش را میتراشید و آنها را به دل میگرفت.
برای خود اصولی داشت که هرگز از آن کوتاه نمیآمد. اهل تظاهر و دروغ نبود. متواضع و زلال بود. درگیر حاشیه و شایعه نبود. حتی وقتی از زبان او بهدروغ نوشتند که خانهاش را دوستش آیدین آغداشلو برایش خریده اهمیتی نداد چون حقیقت نداشت. احمدی حتی سالها پیش از آنکه بسیاری از دوستانش از جمله آغداشلو صاحب خانه شوند خانهای برای خود خریده بود، ابتدا در قیطریه، سپس در جردن. او تنها به حق و حقیقت ایمان داشت. بهشدت اخلاقی و مهربان و پیگیر بود...*
@filmemrooz_official
*متن کامل این مقاله را در صفحات 80و81 بیستوهشتمین شمارۀ «فیلم امروز» بخوانید.
#فیلم_امروز #احمدرضا_احمدی #شعر #عکس #شاعر #مادر #فیلم #امیر_نادری #سینمای_ایران