چرا یک #دوچرخه سوار برای #اقتصاد فاجعه است!!
۱-خودرو نمیخره، وام خودرو نمیگیره
۲-بیمه خودرو نمیخره
۳-بنزین نمیخره
۴-قطعات یدکی خودرو نمیخره
۵-پول پارکینگ نمیده
۶-چاق نمیشه
۷-بله و خوب باید گفت لعنت!
کسی که سالم هست بدرد اقتصاد نمیخوره، چون نه دارو میخوره نه پیش دکتر خصوصی میره.
اونها (دوچرخه سواران) باعث افزایش تولید ناخالص داخلی نمیشوند!
در مقابل هر فست فود فروشی ۳۰ تا شغل ایجاد میکنه: ۱۰ تا دندانپزشک، ۱۰ تا متخصص قلب، ۱۰ تا متخصص کاهش وزن.
شما برای رشد اقتصاد کدوم را ترجیح میدهید؟ دوچرخه یا فستفود؟» 🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
۱-خودرو نمیخره، وام خودرو نمیگیره
۲-بیمه خودرو نمیخره
۳-بنزین نمیخره
۴-قطعات یدکی خودرو نمیخره
۵-پول پارکینگ نمیده
۶-چاق نمیشه
۷-بله و خوب باید گفت لعنت!
کسی که سالم هست بدرد اقتصاد نمیخوره، چون نه دارو میخوره نه پیش دکتر خصوصی میره.
اونها (دوچرخه سواران) باعث افزایش تولید ناخالص داخلی نمیشوند!
در مقابل هر فست فود فروشی ۳۰ تا شغل ایجاد میکنه: ۱۰ تا دندانپزشک، ۱۰ تا متخصص قلب، ۱۰ تا متخصص کاهش وزن.
شما برای رشد اقتصاد کدوم را ترجیح میدهید؟ دوچرخه یا فستفود؟» 🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
🔺دستگیری سارقان سرقت های سریالی دوچرخه از جنوب غرب تهران
🔸متهمین پرونده سرقت های سریالی دوچرخه در محله های فلاح، #شهرک_ولیعصر و خانی آباد دستگیر شدند.
🔸سرهنگ اردشیر نادری رییس کلانتری ۱۶۱ فلاح در توضیح این خبر بیان داشت: از مدتی پیش سرقت های سریالی #دوچرخه در جنوب غرب تهران افزایش یافته بود و ماموران عملیات این کلانتری در جست و جوی سرنخی از متهمان برای دستگیری آنها بودند.
وی افزود: در راستای رسیدگی به این پرونده دوربین های مداربسته یکی از محل های سرقتی توسط ماموران مورد بررسی قرار گرفت که یکی از متهمین سابقه دار با نام مستعار #حسین_دوقلو مورد شناسایی قرار گرفت که اتفاقا برادر این متهم سابقه دار نیز به اتهام سرقت در زندان به سر می برد.
وی در ادامه گفت: با کارهای عملیاتی ویژه مخفیگاه متهمین که خانه مجردی حسین دوقلو بود شناسایی شد و ماموران وارد محل شدند و متهمان را در اقدامی سریع دستگیر کردند و به کلانتری دلالت دادند و در محل نیز بیش از ۳۰ دستگاه دوچرخه سرقتی نیز کشف شد.
وی ادامه داد: در ادامه حسین دوقلو مورد بازجویی قرار گرفت که بیان داشت به همراهی دو متهم دیگر پرونده معروف به احمدسیاه و مجیددختر (تنها متهم دختر پرونده) بیش از ۱۰۰ فقره #سرقت دوچرخه از منازل مسکونی شهروندان مرتکب شده اند.
وی افزود: متهمان شیوه و شگرد خود را نیز به این صورت بیان کردند که با مراجعه به #مجتمع_های_مسکونی در ابتدای امر مجید دختر را برای جلب اعتماد جلو می انداختند تا او با بهانه اینکه همسایه واحد پایینی است و کلید خود را جا گذاشته در را برای متهمین باز کرده و در ادامه حسین دوقلو به همراه #احمد_سیاه وارد مجتمع می شدند و دوچرخه ها را سرقت می کردند.
وی در ادامه گفت: حسین دوقلو انگیزه سرقت ها را اینگونه توضیح داد که برای تهیه پول مواد مصرفی خود مجبور به سرقت بوده اند و هر دوچرخه را ۱۵۰ هزارتومان به میثم می فروختند که تنها ۱۳۰ هزار تومان آن را برای خرید یک گرم شیشه هزینه می کردند.
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
🔸متهمین پرونده سرقت های سریالی دوچرخه در محله های فلاح، #شهرک_ولیعصر و خانی آباد دستگیر شدند.
🔸سرهنگ اردشیر نادری رییس کلانتری ۱۶۱ فلاح در توضیح این خبر بیان داشت: از مدتی پیش سرقت های سریالی #دوچرخه در جنوب غرب تهران افزایش یافته بود و ماموران عملیات این کلانتری در جست و جوی سرنخی از متهمان برای دستگیری آنها بودند.
وی افزود: در راستای رسیدگی به این پرونده دوربین های مداربسته یکی از محل های سرقتی توسط ماموران مورد بررسی قرار گرفت که یکی از متهمین سابقه دار با نام مستعار #حسین_دوقلو مورد شناسایی قرار گرفت که اتفاقا برادر این متهم سابقه دار نیز به اتهام سرقت در زندان به سر می برد.
وی در ادامه گفت: با کارهای عملیاتی ویژه مخفیگاه متهمین که خانه مجردی حسین دوقلو بود شناسایی شد و ماموران وارد محل شدند و متهمان را در اقدامی سریع دستگیر کردند و به کلانتری دلالت دادند و در محل نیز بیش از ۳۰ دستگاه دوچرخه سرقتی نیز کشف شد.
وی ادامه داد: در ادامه حسین دوقلو مورد بازجویی قرار گرفت که بیان داشت به همراهی دو متهم دیگر پرونده معروف به احمدسیاه و مجیددختر (تنها متهم دختر پرونده) بیش از ۱۰۰ فقره #سرقت دوچرخه از منازل مسکونی شهروندان مرتکب شده اند.
وی افزود: متهمان شیوه و شگرد خود را نیز به این صورت بیان کردند که با مراجعه به #مجتمع_های_مسکونی در ابتدای امر مجید دختر را برای جلب اعتماد جلو می انداختند تا او با بهانه اینکه همسایه واحد پایینی است و کلید خود را جا گذاشته در را برای متهمین باز کرده و در ادامه حسین دوقلو به همراه #احمد_سیاه وارد مجتمع می شدند و دوچرخه ها را سرقت می کردند.
وی در ادامه گفت: حسین دوقلو انگیزه سرقت ها را اینگونه توضیح داد که برای تهیه پول مواد مصرفی خود مجبور به سرقت بوده اند و هر دوچرخه را ۱۵۰ هزارتومان به میثم می فروختند که تنها ۱۳۰ هزار تومان آن را برای خرید یک گرم شیشه هزینه می کردند.
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
برگزاري مسابقه #دوچرخه سواري به مناسبت روز جهاني #دوچرخه در #منطقه١٨
اين برنامه با هدف ترويج ورزش همگاني و استفاده از دوچرخه وحمل و نقل پاک با حضور شهروندان در ايستگاه های ورزش شهروندي در شهرک ترافیک بوستان قائم شهرک ولیعصر برگزار شد.
🦋 @ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران 🦋
اين برنامه با هدف ترويج ورزش همگاني و استفاده از دوچرخه وحمل و نقل پاک با حضور شهروندان در ايستگاه های ورزش شهروندي در شهرک ترافیک بوستان قائم شهرک ولیعصر برگزار شد.
🦋 @ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران 🦋
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #بیست_وهشتم
برای روزنامه مقاله می نوشت.
با اینکه سوادش از من بیشتر بود، گاهی تا نیمه های شب من را بیدار نگه میداشت تا #نظرم را نسبت به نوشته اش بدهم.
روزهای امتحان، خانه عمه پاتوق دانشجوهای فامیل بود غیر از خواهرم و دختر عمم، #ایوب هم به جمعشان اضافه شد.
با وجود بچه ها ایوب نمی توانست برای، چند دقیقه هم جزوه هایش را وسط اتاق پهن کند.
دورش جمع می شدند و روی کتابهایش نقاشی می کشیدند.
بارها شده بود که جزوه هایش را جمع می کرد و میدوید توی اتاقش، در را هم پشت سرش قفل می کرد.
صدای جیغ و گریه بچه ها بلند می شد.
اسباب بازی هایشان را می ریختم جلوی در که آرام شوند.
یک ساعت بعد تا لای در را باز می کردم که سینی چای را به ایوب بدهم،
بچه ها جیغ می کشیدند و مثل گنجشک که از قفس پرواز کرده باشند، می پریدند توی اتاق ایوب.
بعد از امتحان هایش تلافی کرد.
آیینه بغل #دوچرخه بچه ها را نصب کرد و برای هر سه مسابقه گذاشت
بچه ها با شماره سه ایوب شروع کردند به رکاب زدن.
#هرسه را تشویق می کردیم که دلخور نشوند.
هدی، تا چند قدم مانده به خط پایان اول بود.
وقتی توی آیینه بغل نگاه کرد تا بقیه را ببیند افتاد زمین
ایوب تا شب به غرغرهای هدی گوش میداد که یک بند می گفت:
"چرا آیینه بغل برایم وصل کردی؟
لبخند میزد.
.
دوباره ایوب بستری شد برای پیدا کردن قرص و دوایش باید بچه ها را #تنها می گذاشتم.
سفارش هدی و محمد حسن را به #حسین کردم و غذای روی گاز را بهشان نشان دادم و رفتم.
وقتی برگشتم همه قایم شده بودند.
صدای هق هق محمد حسین ازپشت دیوار مرا ترساند.
با توپ زده بودند به قاب عکس عمو حسن و شیشه اش را خرد کرده بودند.
محمد حسین اشک هایش را با پشت دست پاک کرد:
_"بابا ایوب عصبانی می شود؟"
روی سرش دست کشیدم
_"این چه حرفی است!؟ تازه الان بابا ایوب بیمارستان است میتوانیم با هم شیشه ها را جمع کنیم. ببینم فردا هم که باز من نیستم چه کار میکنی؟ مواظب همه چیز باش، دلم نمیخواهد همسایه ها بفهمند که نه بابا خانه است و نه مامان و شما تنها هستید."
سرش را تکان داد
_"چشم"
به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #بیست_وهشتم
برای روزنامه مقاله می نوشت.
با اینکه سوادش از من بیشتر بود، گاهی تا نیمه های شب من را بیدار نگه میداشت تا #نظرم را نسبت به نوشته اش بدهم.
روزهای امتحان، خانه عمه پاتوق دانشجوهای فامیل بود غیر از خواهرم و دختر عمم، #ایوب هم به جمعشان اضافه شد.
با وجود بچه ها ایوب نمی توانست برای، چند دقیقه هم جزوه هایش را وسط اتاق پهن کند.
دورش جمع می شدند و روی کتابهایش نقاشی می کشیدند.
بارها شده بود که جزوه هایش را جمع می کرد و میدوید توی اتاقش، در را هم پشت سرش قفل می کرد.
صدای جیغ و گریه بچه ها بلند می شد.
اسباب بازی هایشان را می ریختم جلوی در که آرام شوند.
یک ساعت بعد تا لای در را باز می کردم که سینی چای را به ایوب بدهم،
بچه ها جیغ می کشیدند و مثل گنجشک که از قفس پرواز کرده باشند، می پریدند توی اتاق ایوب.
بعد از امتحان هایش تلافی کرد.
آیینه بغل #دوچرخه بچه ها را نصب کرد و برای هر سه مسابقه گذاشت
بچه ها با شماره سه ایوب شروع کردند به رکاب زدن.
#هرسه را تشویق می کردیم که دلخور نشوند.
هدی، تا چند قدم مانده به خط پایان اول بود.
وقتی توی آیینه بغل نگاه کرد تا بقیه را ببیند افتاد زمین
ایوب تا شب به غرغرهای هدی گوش میداد که یک بند می گفت:
"چرا آیینه بغل برایم وصل کردی؟
لبخند میزد.
.
دوباره ایوب بستری شد برای پیدا کردن قرص و دوایش باید بچه ها را #تنها می گذاشتم.
سفارش هدی و محمد حسن را به #حسین کردم و غذای روی گاز را بهشان نشان دادم و رفتم.
وقتی برگشتم همه قایم شده بودند.
صدای هق هق محمد حسین ازپشت دیوار مرا ترساند.
با توپ زده بودند به قاب عکس عمو حسن و شیشه اش را خرد کرده بودند.
محمد حسین اشک هایش را با پشت دست پاک کرد:
_"بابا ایوب عصبانی می شود؟"
روی سرش دست کشیدم
_"این چه حرفی است!؟ تازه الان بابا ایوب بیمارستان است میتوانیم با هم شیشه ها را جمع کنیم. ببینم فردا هم که باز من نیستم چه کار میکنی؟ مواظب همه چیز باش، دلم نمیخواهد همسایه ها بفهمند که نه بابا خانه است و نه مامان و شما تنها هستید."
سرش را تکان داد
_"چشم"
به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند