Forwarded from سادات شریفی
#شنود
تجربه ای نزدیک به مرگ
#کوچکترینظلم
همه چیز در پیشگاه خداوند دقیق بود، هیچ عمل ناپسند یا کوچکترین ظلمی در آن سوی هستی بی جواب نمی ماند.
حتی اگر کسی فقط بر اساس شنیده ها یا به دلایل دیگر، از ظالمی حمایت کرده باشد، این کار او یک ظلم است و باید جوابگو باشد.
نقل است که عارف بزرگ، شیخ رجبعلی خیاط وقتی برای زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی به میدان شهرری رفته بود، از آسفالت شدن اطراف حرم تعریف کرد.
همان موقع در قلب خود تاریکی مشاهده نمود!
به او گفتند: رضاخان ظالم، خانه های بسیار را مصادره نموده، ظلمهای بسیاری به مردم این منطقه نموده و در مقابل این مکان را آسفالت کرده، نباید از این ظالم تعریف کنی. اما یکی از چیزهایی که من در آن لحظات دیدم، مربوط می شد به ظلم هر چند کوچک من به مردم.
چیزی که ما هر روزه با آن روبرو هستیم و به سادگی از کنار آن میگذریم!
مدتی قبل میخواستم ماشین را در یک خیابان باریک پارک کنم و بیمارستان همسرم بروم. می توانستم کمی جلوتر بروم که جای پارک زیاد بود، اما گفتم همین جا، لابه لای خودروها پارک می کنم.
در این فاصله چند بار جلو و عقب رفتم تا ماشین در جا پارک قرار بگیرد.
حدود یک دقیقه این ماجرا طول کشید.
هفت دستگاه خودرو منتظر بودند تا من داخل پارک بروم و راه برای آنها باز شود.
این صحنه را در مرور زندگی ام دیدم. من، هر چند کوتاه، اما وقت آن ها را گرفته و اعصاب آن ها را خراب کرده بودم. دو نفر از آنها مرتب بوق می زدند.
خیلی عجله داشتند. اما به محل کارشان دیر رسیدند. من تا حدودی مقصر این ماجرا بودم. در مورد اعمال می خواستم بگویم که خیابان باریک بود و پارک کردن سخت، اما به من فهماندند که کمی جلوتر جا بود و تو میخواستی نزدیکتر باشی.
دیگر حرفی برای گفتن نداشتم. به من گفتند که در وادی حق الناس از این هفت نفر باید حلالیت بطلبی!
با خودم گفتم: پس این همه آدم هایی که با توقف نابجا و پارک دوبل و مسائل دیگر مزاحم مردم میشوند، وای...
عجیب جایی است این وادی حق الناس!
یکبار دیگر همسرم با پراید به بیمارستان رفته بود. من هم از محل کار به آنجا رفتم و قرار شد با هم برگردیم، همین که ماشین رسیدیم، مشاهده کردم که یک خط سرتاسری روی بدنه ماشین کشیده شده!
همسرم ماشین را درست پارک نکرده بود. کاملا مشخص بود که یک ماشین سنگین از اینجا رد شده و به ماشین ما خط انداخته. طبق عادت دنیا همان جا راننده را بخشیدم که حق الناس به گردن او نباشد.
چون ما هم به خاطر پارک کردن نادرست، مقصر بودیم.
اما در مورد اعمال، این صحنه را کامل و با جزئیات دیدم. ماشین حمل زباله از آن خیابان در حال عبور بود که به ماشین ما خط انداخت.
من راننده مقصر را هم دیدم.
نکته مهمتر این که او میتوانست به راحتی عبور کند، اما از عمد این خط را به روی ماشین من کشید!
البته برای اینکه گرفتار نباشد او را بخشیدم.
🦋 @ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران 🦋
تجربه ای نزدیک به مرگ
#کوچکترینظلم
همه چیز در پیشگاه خداوند دقیق بود، هیچ عمل ناپسند یا کوچکترین ظلمی در آن سوی هستی بی جواب نمی ماند.
حتی اگر کسی فقط بر اساس شنیده ها یا به دلایل دیگر، از ظالمی حمایت کرده باشد، این کار او یک ظلم است و باید جوابگو باشد.
نقل است که عارف بزرگ، شیخ رجبعلی خیاط وقتی برای زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی به میدان شهرری رفته بود، از آسفالت شدن اطراف حرم تعریف کرد.
همان موقع در قلب خود تاریکی مشاهده نمود!
به او گفتند: رضاخان ظالم، خانه های بسیار را مصادره نموده، ظلمهای بسیاری به مردم این منطقه نموده و در مقابل این مکان را آسفالت کرده، نباید از این ظالم تعریف کنی. اما یکی از چیزهایی که من در آن لحظات دیدم، مربوط می شد به ظلم هر چند کوچک من به مردم.
چیزی که ما هر روزه با آن روبرو هستیم و به سادگی از کنار آن میگذریم!
مدتی قبل میخواستم ماشین را در یک خیابان باریک پارک کنم و بیمارستان همسرم بروم. می توانستم کمی جلوتر بروم که جای پارک زیاد بود، اما گفتم همین جا، لابه لای خودروها پارک می کنم.
در این فاصله چند بار جلو و عقب رفتم تا ماشین در جا پارک قرار بگیرد.
حدود یک دقیقه این ماجرا طول کشید.
هفت دستگاه خودرو منتظر بودند تا من داخل پارک بروم و راه برای آنها باز شود.
این صحنه را در مرور زندگی ام دیدم. من، هر چند کوتاه، اما وقت آن ها را گرفته و اعصاب آن ها را خراب کرده بودم. دو نفر از آنها مرتب بوق می زدند.
خیلی عجله داشتند. اما به محل کارشان دیر رسیدند. من تا حدودی مقصر این ماجرا بودم. در مورد اعمال می خواستم بگویم که خیابان باریک بود و پارک کردن سخت، اما به من فهماندند که کمی جلوتر جا بود و تو میخواستی نزدیکتر باشی.
دیگر حرفی برای گفتن نداشتم. به من گفتند که در وادی حق الناس از این هفت نفر باید حلالیت بطلبی!
با خودم گفتم: پس این همه آدم هایی که با توقف نابجا و پارک دوبل و مسائل دیگر مزاحم مردم میشوند، وای...
عجیب جایی است این وادی حق الناس!
یکبار دیگر همسرم با پراید به بیمارستان رفته بود. من هم از محل کار به آنجا رفتم و قرار شد با هم برگردیم، همین که ماشین رسیدیم، مشاهده کردم که یک خط سرتاسری روی بدنه ماشین کشیده شده!
همسرم ماشین را درست پارک نکرده بود. کاملا مشخص بود که یک ماشین سنگین از اینجا رد شده و به ماشین ما خط انداخته. طبق عادت دنیا همان جا راننده را بخشیدم که حق الناس به گردن او نباشد.
چون ما هم به خاطر پارک کردن نادرست، مقصر بودیم.
اما در مورد اعمال، این صحنه را کامل و با جزئیات دیدم. ماشین حمل زباله از آن خیابان در حال عبور بود که به ماشین ما خط انداخت.
من راننده مقصر را هم دیدم.
نکته مهمتر این که او میتوانست به راحتی عبور کند، اما از عمد این خط را به روی ماشین من کشید!
البته برای اینکه گرفتار نباشد او را بخشیدم.
🦋 @ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران 🦋
Forwarded from سادات شریفی
کتاب #شنود
تجربه ای نزدیک به مرگ
کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
🦋 @ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران 🦋
تجربه ای نزدیک به مرگ
کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
🦋 @ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران 🦋
Forwarded from سادات شریفی
#شنود
تجربه ای نزدیک به مرگ
#کوچکترینظلم
همه چیز در پیشگاه خداوند دقیق بود، هیچ عمل ناپسند یا کوچکترین ظلمی در آن سوی هستی بی جواب نمی ماند.
حتی اگر کسی فقط بر اساس شنیده ها یا به دلایل دیگر، از ظالمی حمایت کرده باشد، این کار او یک ظلم است و باید جوابگو باشد.
نقل است که عارف بزرگ، شیخ رجبعلی خیاط وقتی برای زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی به میدان شهرری رفته بود، از آسفالت شدن اطراف حرم تعریف کرد.
همان موقع در قلب خود تاریکی مشاهده نمود!
به او گفتند: رضاخان ظالم، خانه های بسیار را مصادره نموده، ظلمهای بسیاری به مردم این منطقه نموده و در مقابل این مکان را آسفالت کرده، نباید از این ظالم تعریف کنی. اما یکی از چیزهایی که من در آن لحظات دیدم، مربوط می شد به ظلم هر چند کوچک من به مردم.
چیزی که ما هر روزه با آن روبرو هستیم و به سادگی از کنار آن میگذریم!
مدتی قبل میخواستم ماشین را در یک خیابان باریک پارک کنم و بیمارستان همسرم بروم. می توانستم کمی جلوتر بروم که جای پارک زیاد بود، اما گفتم همین جا، لابه لای خودروها پارک می کنم.
در این فاصله چند بار جلو و عقب رفتم تا ماشین در جا پارک قرار بگیرد.
حدود یک دقیقه این ماجرا طول کشید.
هفت دستگاه خودرو منتظر بودند تا من داخل پارک بروم و راه برای آنها باز شود.
این صحنه را در مرور زندگی ام دیدم. من، هر چند کوتاه، اما وقت آن ها را گرفته و اعصاب آن ها را خراب کرده بودم. دو نفر از آنها مرتب بوق می زدند.
خیلی عجله داشتند. اما به محل کارشان دیر رسیدند. من تا حدودی مقصر این ماجرا بودم. در مورد اعمال می خواستم بگویم که خیابان باریک بود و پارک کردن سخت، اما به من فهماندند که کمی جلوتر جا بود و تو میخواستی نزدیکتر باشی.
دیگر حرفی برای گفتن نداشتم. به من گفتند که در وادی حق الناس از این هفت نفر باید حلالیت بطلبی!
با خودم گفتم: پس این همه آدم هایی که با توقف نابجا و پارک دوبل و مسائل دیگر مزاحم مردم میشوند، وای...
عجیب جایی است این وادی حق الناس!
یکبار دیگر همسرم با پراید به بیمارستان رفته بود. من هم از محل کار به آنجا رفتم و قرار شد با هم برگردیم، همین که ماشین رسیدیم، مشاهده کردم که یک خط سرتاسری روی بدنه ماشین کشیده شده!
همسرم ماشین را درست پارک نکرده بود. کاملا مشخص بود که یک ماشین سنگین از اینجا رد شده و به ماشین ما خط انداخته. طبق عادت دنیا همان جا راننده را بخشیدم که حق الناس به گردن او نباشد.
چون ما هم به خاطر پارک کردن نادرست، مقصر بودیم.
اما در مورد اعمال، این صحنه را کامل و با جزئیات دیدم. ماشین حمل زباله از آن خیابان در حال عبور بود که به ماشین ما خط انداخت.
من راننده مقصر را هم دیدم.
نکته مهمتر این که او میتوانست به راحتی عبور کند، اما از عمد این خط را به روی ماشین من کشید!
البته برای اینکه گرفتار نباشد او را بخشیدم.
🦋 @ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران 🦋
تجربه ای نزدیک به مرگ
#کوچکترینظلم
همه چیز در پیشگاه خداوند دقیق بود، هیچ عمل ناپسند یا کوچکترین ظلمی در آن سوی هستی بی جواب نمی ماند.
حتی اگر کسی فقط بر اساس شنیده ها یا به دلایل دیگر، از ظالمی حمایت کرده باشد، این کار او یک ظلم است و باید جوابگو باشد.
نقل است که عارف بزرگ، شیخ رجبعلی خیاط وقتی برای زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی به میدان شهرری رفته بود، از آسفالت شدن اطراف حرم تعریف کرد.
همان موقع در قلب خود تاریکی مشاهده نمود!
به او گفتند: رضاخان ظالم، خانه های بسیار را مصادره نموده، ظلمهای بسیاری به مردم این منطقه نموده و در مقابل این مکان را آسفالت کرده، نباید از این ظالم تعریف کنی. اما یکی از چیزهایی که من در آن لحظات دیدم، مربوط می شد به ظلم هر چند کوچک من به مردم.
چیزی که ما هر روزه با آن روبرو هستیم و به سادگی از کنار آن میگذریم!
مدتی قبل میخواستم ماشین را در یک خیابان باریک پارک کنم و بیمارستان همسرم بروم. می توانستم کمی جلوتر بروم که جای پارک زیاد بود، اما گفتم همین جا، لابه لای خودروها پارک می کنم.
در این فاصله چند بار جلو و عقب رفتم تا ماشین در جا پارک قرار بگیرد.
حدود یک دقیقه این ماجرا طول کشید.
هفت دستگاه خودرو منتظر بودند تا من داخل پارک بروم و راه برای آنها باز شود.
این صحنه را در مرور زندگی ام دیدم. من، هر چند کوتاه، اما وقت آن ها را گرفته و اعصاب آن ها را خراب کرده بودم. دو نفر از آنها مرتب بوق می زدند.
خیلی عجله داشتند. اما به محل کارشان دیر رسیدند. من تا حدودی مقصر این ماجرا بودم. در مورد اعمال می خواستم بگویم که خیابان باریک بود و پارک کردن سخت، اما به من فهماندند که کمی جلوتر جا بود و تو میخواستی نزدیکتر باشی.
دیگر حرفی برای گفتن نداشتم. به من گفتند که در وادی حق الناس از این هفت نفر باید حلالیت بطلبی!
با خودم گفتم: پس این همه آدم هایی که با توقف نابجا و پارک دوبل و مسائل دیگر مزاحم مردم میشوند، وای...
عجیب جایی است این وادی حق الناس!
یکبار دیگر همسرم با پراید به بیمارستان رفته بود. من هم از محل کار به آنجا رفتم و قرار شد با هم برگردیم، همین که ماشین رسیدیم، مشاهده کردم که یک خط سرتاسری روی بدنه ماشین کشیده شده!
همسرم ماشین را درست پارک نکرده بود. کاملا مشخص بود که یک ماشین سنگین از اینجا رد شده و به ماشین ما خط انداخته. طبق عادت دنیا همان جا راننده را بخشیدم که حق الناس به گردن او نباشد.
چون ما هم به خاطر پارک کردن نادرست، مقصر بودیم.
اما در مورد اعمال، این صحنه را کامل و با جزئیات دیدم. ماشین حمل زباله از آن خیابان در حال عبور بود که به ماشین ما خط انداخت.
من راننده مقصر را هم دیدم.
نکته مهمتر این که او میتوانست به راحتی عبور کند، اما از عمد این خط را به روی ماشین من کشید!
البته برای اینکه گرفتار نباشد او را بخشیدم.
🦋 @ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران 🦋
Forwarded from سادات شریفی
کتاب #شنود
تجربه ای نزدیک به مرگ
کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
🦋 @ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران 🦋
تجربه ای نزدیک به مرگ
کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
🦋 @ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران 🦋
Forwarded from سادات شریفی
#شنود
تجربه ای نزدیک به مرگ
#جاندرمقابلجان
بارها شنیده بودم که خداوند جبار است. در نوجوانی کلمه جبار را برای آدم های زورگو و ستمگر به کار می بردیم، همیشه برایم سوال بود که چرا عبارت جبار از صفات پروردگار مهربان ماست.
تا اینکه استاد ما فرمودند: یکی از معانی کلمه جبار؛ جبران کننده است. خداوند متعال، آنچه را که در راه او و در مسیر او هزینه کرده باشی، برایت جبران میکند. حتی اگر برای رضای خدا قدمی برداشته و یا کار کوچکی انجام دهی، خواهی دید که چندین برابر آن را به تو باز می گرداند. از طرفی مطلبی در بررسی اعمال خودم مشاهده کردم که خیلی آموزنده و جالب بود.
مثلاً من از سنین جوانی برای هدایت جوانان محل و دوستانم خیلی وقت میگذاشتم. هیئت و برنامههای فرهنگی راهاندازی می کردیم تا بتوانیم در رشد معنوی جوانان تاثیر گذار باشیم.
در دوره جوانی کمتر از حالا احتیاط می کردم! بارها مرگ را به چشم خود دیدم. دو بار نزدیک بود در سد درودزن استان فارس غرب شوم. یکبار کاملا مرگ را حس کردم.
مریضی های سخت هم برایم پیش آمد که فکر نمیکردم از آن مریضیها نجات پیدا کنم، اما خداوند در حق من لطف کرد.
حداقل سه بار هم در سانحه رانندگی باید از دنیا می رفتم. یعنی هر کسی به صحنه تصادف نگاه میکرد، میگفت: تو چطور زنده ماندی؟چطور هنوز سالمی؟
در بررسی اعمال، جملهای دیدم که برایم جالب بود. نوشته شده بود:" جان در مقابل جان" به من فهماندند که تو در مسجد وهیئت، جان بسیاری از افراد را از اینکه آلوده به فساد و گمراهی و مواد بشوند نجات دادی، ما هم جان تو را از حوادث گرفتاریها حفظ کردیم. حتی به من نشان داده شد که چون خالصانه برای خداوند وقت گذاشتی، ما هم به تو سفر اول کربلا را هدیه دادیم.
یعنی همان سال سفر اول که باعث بخشش تمامی گناهان قبلی من شد، همان هم عنایت همان هم عنایت پروردگار بود.
من آنجا معنای آیه "ان تنصرالله ینصرکم..." را کامل متوجه شدم.
شما(دین) خداوند را یاری کنید، خداوند نیز شما را یاری می کند. خدا به تعداد و نفرات ما کار ندارد. خداوند می خواهد که ما خالصانه وارد میدان عمل برای رضای خدا شویم. میخواهد که ما هر چه در توان داریم در راه او به کار گیریم.
من این را فهمیدم که هر کسی برای حفظ کشور و نظام اسلامی قدم بردارد، خداوند او را به بهترین نحو یاری خواهد کرد.
اصلا بازگشت من هم به همین دلیل بود.
من خالصانه و بدون هیچ چشمداشتی به ماموریت رفتم.
🦋 @ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران 🦋
تجربه ای نزدیک به مرگ
#جاندرمقابلجان
بارها شنیده بودم که خداوند جبار است. در نوجوانی کلمه جبار را برای آدم های زورگو و ستمگر به کار می بردیم، همیشه برایم سوال بود که چرا عبارت جبار از صفات پروردگار مهربان ماست.
تا اینکه استاد ما فرمودند: یکی از معانی کلمه جبار؛ جبران کننده است. خداوند متعال، آنچه را که در راه او و در مسیر او هزینه کرده باشی، برایت جبران میکند. حتی اگر برای رضای خدا قدمی برداشته و یا کار کوچکی انجام دهی، خواهی دید که چندین برابر آن را به تو باز می گرداند. از طرفی مطلبی در بررسی اعمال خودم مشاهده کردم که خیلی آموزنده و جالب بود.
مثلاً من از سنین جوانی برای هدایت جوانان محل و دوستانم خیلی وقت میگذاشتم. هیئت و برنامههای فرهنگی راهاندازی می کردیم تا بتوانیم در رشد معنوی جوانان تاثیر گذار باشیم.
در دوره جوانی کمتر از حالا احتیاط می کردم! بارها مرگ را به چشم خود دیدم. دو بار نزدیک بود در سد درودزن استان فارس غرب شوم. یکبار کاملا مرگ را حس کردم.
مریضی های سخت هم برایم پیش آمد که فکر نمیکردم از آن مریضیها نجات پیدا کنم، اما خداوند در حق من لطف کرد.
حداقل سه بار هم در سانحه رانندگی باید از دنیا می رفتم. یعنی هر کسی به صحنه تصادف نگاه میکرد، میگفت: تو چطور زنده ماندی؟چطور هنوز سالمی؟
در بررسی اعمال، جملهای دیدم که برایم جالب بود. نوشته شده بود:" جان در مقابل جان" به من فهماندند که تو در مسجد وهیئت، جان بسیاری از افراد را از اینکه آلوده به فساد و گمراهی و مواد بشوند نجات دادی، ما هم جان تو را از حوادث گرفتاریها حفظ کردیم. حتی به من نشان داده شد که چون خالصانه برای خداوند وقت گذاشتی، ما هم به تو سفر اول کربلا را هدیه دادیم.
یعنی همان سال سفر اول که باعث بخشش تمامی گناهان قبلی من شد، همان هم عنایت همان هم عنایت پروردگار بود.
من آنجا معنای آیه "ان تنصرالله ینصرکم..." را کامل متوجه شدم.
شما(دین) خداوند را یاری کنید، خداوند نیز شما را یاری می کند. خدا به تعداد و نفرات ما کار ندارد. خداوند می خواهد که ما خالصانه وارد میدان عمل برای رضای خدا شویم. میخواهد که ما هر چه در توان داریم در راه او به کار گیریم.
من این را فهمیدم که هر کسی برای حفظ کشور و نظام اسلامی قدم بردارد، خداوند او را به بهترین نحو یاری خواهد کرد.
اصلا بازگشت من هم به همین دلیل بود.
من خالصانه و بدون هیچ چشمداشتی به ماموریت رفتم.
🦋 @ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران 🦋
Forwarded from سادات شریفی
کتاب #شنود
تجربه ای نزدیک به مرگ
کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
🦋 @ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران 🦋
تجربه ای نزدیک به مرگ
کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
🦋 @ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران 🦋
Forwarded from سادات شریفی
#شنود
تجربه ای نزدیک به مرگ
#لشکرملائک
روز بعد که در بیمارستان بستری بودم. چشمانم را به سختی باز کردم. همسرم و دو برادرم بالای سرم بودند.
تلویزیون در مقابل من روشن بود. برادرانم اخبار را پیگیری می کردند. پرسیدم چی شده؟
گفتند: دوباره اسرائیل به غزه حمله کرده.
من تا نگاهم به تلویزیون افتاد، دیدم یک جوان فلسطینی پیکر پاره پاره یک کودک را از زیر آوار در آورد و رو به دوربین گرفت.
همین یک صحنه کافی بود که حالم دوباره بد شود واز هوش بروم.
این بار خیلی سریع از بدنم خارج شدم. وقتی خروج از بدن را حس می کردم، روحیه وشرایط خوبی داشتم.
هر کسی و هر چیزی را می دیدم، به ذات او پی می بردم و حتی می توانستم بفهمم در فکرش چه می گذرد.
لذا خیلی دوست داشتم در این حالت باشم.
مثلا همانجا تا به خانم خودم نگاه کردم فهمیدم از چیزی نگران است. همسرم خیلی آرزوی رانندگی داشت. روزی که من به ماموریت رفتم وقبل از اینکه برای شیمی درمانی بستری شود، همسرم با ماشین من رانندگی نمود وبا یک نیسان تصادف کرد. اما چیزی به من نگفت.
یعنی زمانی پیش نیامد که حرفی بزند.
اما من با یک نگاه همه چیز را می فهمیدم!
من می دیدم که برخی دوستانم به دیدنم می آیند و پشت شیشه اتاق ایزوله مرا می بیند، اما چه در سر دارند و به چه چیزی فکر میکنند! آن روز، وقتی پاره های بدن آن کودک غزه را از تلویزیون دیدم، در درونم فریاد زدم و گفتم: خدایا تو این همه ظلم و مسلمانان را میبینی، پس کی از ظالمین انتقام میگیری؟خدایا چند دهه است که مردم مظلوم فلسطین با دشمن صهیونیست میجنگند و شهید میدهند، اما آمریکا و سازمان ملل و شورای امنیت هیچ کاری انجام نمیدهند. خدایا...
یکباره دیدم در یک دشت باز و سرسبز ایستادهام. نگاهم به آسمان افتاد. تا آن زمان آسمان را اینگونه ندیده بودم. هوا روشن و وسط روز بود، اما تعداد بسیار زیادی از ملائک خداوند را دیدم که کاملاً مسلح بوده و زره پوشیده و آماده رزم بودند!
آنها و مرکب هایی سوار بودند و آنقدر زیاد بودند که نیمی از آسمان تیره و تارشده بود! گویی خداوند میلیونها ملک را شبیه به رزمندگان ما خلق کرده بود!با خودم گفتم: این همه رزمنده کجا بودند؟
نکند برای نابودی اسرائیل میخواهد بروند. پشت سرم در سمت چپ، یک شخص با ابهت با ده ها محافظ ایستاده بود،اما چهرهاش را نمی دیدم. به من گفت: سوالی داری؟
من که تمام فکرم جهاد و نبرد با اسرائیل بود گفتم: این همه مبارز، این همه رزمنده در آسمان چه می کنند؟
گفت: این ها ملائک الهی هستند.
امر خدا به دست اینهاست. هرجا خداوند بخواهد کاری انجام دهد توسط ملائک انجام میشود. گفتم: امرخدا یعنی چه؟ گفت امور و فرامین خاص خداوند مقدر می شود و در زمین انجام شود و امر خداوند می گویند.
بعد ادامه داد: یعنی اگر خداوند متعال بخواهد در زمین کاری انجام دهد که به مردم مرتبط باشد، این ملائک آن را انجام میدهند. پرسیدم: پس چرا مسلح هستند؟
گفتند: هر جا که شیعیان برای رضای خداوند قیام کنند وتمام توان خود را به کار گیرند، اما کم بیاورند و از خدا کمک بخواهند، خداوند گروهی از این فرشتگان مسلح را مامور میکند که به یاری آنها بروند.
یکباره یاد جنگ بدر در زمان پیامبر(ص)افتادم.
مسلمانان با تمام توان مقابل دشمن ایستاد اما معلوم بود در مقابل دشمن شان کم می آورند، اما خداوند طبق آیات قرآن، با ملائک آنها را یاری کرد.
گفتم: من الان دیدم که در غزه چگونه و مسلمین حمله شده. چرا به آنها کمک نمیکنید؟
گفت: نه، کسی قیام نکرده و کمکی نخواسته. گفتم: خودم دیدم که مردم مظلوم غزه زیر بمباران اسرائیل قرار دارند و کمکم می خواهند.
گفت: شما پنجاه هزار ملک را همراه خود به هر کجا که میخوای ببر.
اگر دیگری آنها خدا را خالصانه صدا میزنند و کمک میخواهند، آنها را یاری کن. خوشحال شدم و حرکت کردم. گروه بسیاری از ملائک مسلح که شبیه نیروهای نظامی بودند همراه من در آسمان آمدند.ما به آسمان فلسطین رسیدیم. صدای انفجار آتش و خون در باریکه غزه نمایان بود که ملائک اشاره کردم و گفتم: بروید و این صهیونیستهای اسرائیلی را نابود کنید.
شخصی که پشت سرم بود گفت: نه، سنت الهی اینگونه نیست، عمر تمامی این ظالمین در دست ماست و با اراده الهی تمام اینها خواهند مرد. گفتم: پس چگونه کمک میکنید؟
گفت: میبایست شیعیان با نیت رضای خداوند و جهاد برای نجات مردم قیام کنند و تمام توان و امکانات خود را به کار گیرند، وقتی در برابر دشمن کم بیاورند،به خداوند توسل کرده و کمک میخواهند تا این ملائک به کمک آنها بشتابند.
گفتم: یعنی کسی برای رضای خداوند قیام نکرده و کمک نخواسته است؟
گفت: خودت برو ببین.
به سراغ فرماندهان نیروهای نظامی فلسطین رفتم. جمع آنها جمع بود و درجلسهای مشغول تصمیمگیری بودند.
منتظر بودم که آنها خالصانه خدا را صدا بزنند تا ملائک خدا آنها را یاری کنم، اما با تعجب دیدم که یکی از آنها گفت: من
تجربه ای نزدیک به مرگ
#لشکرملائک
روز بعد که در بیمارستان بستری بودم. چشمانم را به سختی باز کردم. همسرم و دو برادرم بالای سرم بودند.
تلویزیون در مقابل من روشن بود. برادرانم اخبار را پیگیری می کردند. پرسیدم چی شده؟
گفتند: دوباره اسرائیل به غزه حمله کرده.
من تا نگاهم به تلویزیون افتاد، دیدم یک جوان فلسطینی پیکر پاره پاره یک کودک را از زیر آوار در آورد و رو به دوربین گرفت.
همین یک صحنه کافی بود که حالم دوباره بد شود واز هوش بروم.
این بار خیلی سریع از بدنم خارج شدم. وقتی خروج از بدن را حس می کردم، روحیه وشرایط خوبی داشتم.
هر کسی و هر چیزی را می دیدم، به ذات او پی می بردم و حتی می توانستم بفهمم در فکرش چه می گذرد.
لذا خیلی دوست داشتم در این حالت باشم.
مثلا همانجا تا به خانم خودم نگاه کردم فهمیدم از چیزی نگران است. همسرم خیلی آرزوی رانندگی داشت. روزی که من به ماموریت رفتم وقبل از اینکه برای شیمی درمانی بستری شود، همسرم با ماشین من رانندگی نمود وبا یک نیسان تصادف کرد. اما چیزی به من نگفت.
یعنی زمانی پیش نیامد که حرفی بزند.
اما من با یک نگاه همه چیز را می فهمیدم!
من می دیدم که برخی دوستانم به دیدنم می آیند و پشت شیشه اتاق ایزوله مرا می بیند، اما چه در سر دارند و به چه چیزی فکر میکنند! آن روز، وقتی پاره های بدن آن کودک غزه را از تلویزیون دیدم، در درونم فریاد زدم و گفتم: خدایا تو این همه ظلم و مسلمانان را میبینی، پس کی از ظالمین انتقام میگیری؟خدایا چند دهه است که مردم مظلوم فلسطین با دشمن صهیونیست میجنگند و شهید میدهند، اما آمریکا و سازمان ملل و شورای امنیت هیچ کاری انجام نمیدهند. خدایا...
یکباره دیدم در یک دشت باز و سرسبز ایستادهام. نگاهم به آسمان افتاد. تا آن زمان آسمان را اینگونه ندیده بودم. هوا روشن و وسط روز بود، اما تعداد بسیار زیادی از ملائک خداوند را دیدم که کاملاً مسلح بوده و زره پوشیده و آماده رزم بودند!
آنها و مرکب هایی سوار بودند و آنقدر زیاد بودند که نیمی از آسمان تیره و تارشده بود! گویی خداوند میلیونها ملک را شبیه به رزمندگان ما خلق کرده بود!با خودم گفتم: این همه رزمنده کجا بودند؟
نکند برای نابودی اسرائیل میخواهد بروند. پشت سرم در سمت چپ، یک شخص با ابهت با ده ها محافظ ایستاده بود،اما چهرهاش را نمی دیدم. به من گفت: سوالی داری؟
من که تمام فکرم جهاد و نبرد با اسرائیل بود گفتم: این همه مبارز، این همه رزمنده در آسمان چه می کنند؟
گفت: این ها ملائک الهی هستند.
امر خدا به دست اینهاست. هرجا خداوند بخواهد کاری انجام دهد توسط ملائک انجام میشود. گفتم: امرخدا یعنی چه؟ گفت امور و فرامین خاص خداوند مقدر می شود و در زمین انجام شود و امر خداوند می گویند.
بعد ادامه داد: یعنی اگر خداوند متعال بخواهد در زمین کاری انجام دهد که به مردم مرتبط باشد، این ملائک آن را انجام میدهند. پرسیدم: پس چرا مسلح هستند؟
گفتند: هر جا که شیعیان برای رضای خداوند قیام کنند وتمام توان خود را به کار گیرند، اما کم بیاورند و از خدا کمک بخواهند، خداوند گروهی از این فرشتگان مسلح را مامور میکند که به یاری آنها بروند.
یکباره یاد جنگ بدر در زمان پیامبر(ص)افتادم.
مسلمانان با تمام توان مقابل دشمن ایستاد اما معلوم بود در مقابل دشمن شان کم می آورند، اما خداوند طبق آیات قرآن، با ملائک آنها را یاری کرد.
گفتم: من الان دیدم که در غزه چگونه و مسلمین حمله شده. چرا به آنها کمک نمیکنید؟
گفت: نه، کسی قیام نکرده و کمکی نخواسته. گفتم: خودم دیدم که مردم مظلوم غزه زیر بمباران اسرائیل قرار دارند و کمکم می خواهند.
گفت: شما پنجاه هزار ملک را همراه خود به هر کجا که میخوای ببر.
اگر دیگری آنها خدا را خالصانه صدا میزنند و کمک میخواهند، آنها را یاری کن. خوشحال شدم و حرکت کردم. گروه بسیاری از ملائک مسلح که شبیه نیروهای نظامی بودند همراه من در آسمان آمدند.ما به آسمان فلسطین رسیدیم. صدای انفجار آتش و خون در باریکه غزه نمایان بود که ملائک اشاره کردم و گفتم: بروید و این صهیونیستهای اسرائیلی را نابود کنید.
شخصی که پشت سرم بود گفت: نه، سنت الهی اینگونه نیست، عمر تمامی این ظالمین در دست ماست و با اراده الهی تمام اینها خواهند مرد. گفتم: پس چگونه کمک میکنید؟
گفت: میبایست شیعیان با نیت رضای خداوند و جهاد برای نجات مردم قیام کنند و تمام توان و امکانات خود را به کار گیرند، وقتی در برابر دشمن کم بیاورند،به خداوند توسل کرده و کمک میخواهند تا این ملائک به کمک آنها بشتابند.
گفتم: یعنی کسی برای رضای خداوند قیام نکرده و کمک نخواسته است؟
گفت: خودت برو ببین.
به سراغ فرماندهان نیروهای نظامی فلسطین رفتم. جمع آنها جمع بود و درجلسهای مشغول تصمیمگیری بودند.
منتظر بودم که آنها خالصانه خدا را صدا بزنند تا ملائک خدا آنها را یاری کنم، اما با تعجب دیدم که یکی از آنها گفت: من
Forwarded from سادات شریفی
کتاب #شنود
تجربه ای نزدیک به مرگ
کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
🦋 @ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران 🦋
تجربه ای نزدیک به مرگ
کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
🦋 @ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران 🦋
Forwarded from سادات شریفی
#شنود
تجربه ای نزدیک به مرگ
#فقطبرایخدا
به میان رزمندگان ومجاهدین عراقی رفتم. مشغول دعا بودند وخدا را صدا می زدند.
خوشحال شدم، اما وقتی خوب توجه کردم دیدم که در عراق هم مانند دیگر کشورهای عربی، عشیره و قوم و طایفه بسیار جایگاه مهمی دارد.
بسیاری از رزمندگان عراقی، از قوم و قبیله خودشان حرف می زدند و تلاش داشتند برتری طایفه خودشان را اثبات کنند!
به سراغ رهبران گروههای جهادی در عراق رفتم. متاسفانه دیدم برخی از آنها که لباس روحانیت بر تن داشتند، به جای پرداختن به مبارزه خالصانه بر ضد داعش، به دنبال حذف رقیب هستند!
یعنی عملاً کاری میکنند که فلان گروه نظامی شیعه، که با آنها اختلاف سلیقه دارد از یر ناراخپحت توانستیم کمکی انجام دهم. اما ناامید نشدم خودم گفتم: تااین ملایئک را در اختیار دارم باید به جبهه ی مقاومت در منطقه کمک کنم.
به جماعت ملائک گفتم: عازم یمن می شویم.
عربستان حملات سختی را برضد مردم مسلمان یمن آغاز کرده و در محاصره کامل قرار دارند.
آن ها شجاعانه وارد میدان شده اند و چاره ای ندارند جز اینکه از خداوند متعال کمک بخواهند.
به یکی از خطوط مقدم نبرد رفتم.
نیمه های شب بود و رزمندگان شجاع یمنی در سنگرهای خودشان نشسته بودند.
برخی از فرماندهان میدانی نیز در آنجا حضور داشتند.
از آنچه گفته می شد وآنچه در دلهای آن ها می گذشت، چیزهایی فهمیدم که باز هم نا امید شدم.
یکی می گفت: صعده زادگاه ماست. مهد دلیران،هرگز اجازه نمی دهیم سقوط کند.
دیگری می گفت: ما جوانان طایفه ... باید نشان دهیم که از تمام جوانان یمن دلیرتر هستیم.
آن فرمانده می گفت: تا کی باید زیر سلطه مادی و معنوی عربستان باشیم.
ما باید ثابت کنیم که می توانیم یمن را اداره کنیم و...
به آسمان باز گشتم. از کشورهای مسلمان که درگیر جنگ بودند خارج شدم.
یقین کردم که حرف آن شخص درست بود، در هیچ جنگی ندیدم که مسلمانان تمام هستی خود را به میدان آورده باشند وخالصانه خدا را صدا بزنند تا یاری خدا را ببینند.
🦋 @ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران 🦋
تجربه ای نزدیک به مرگ
#فقطبرایخدا
به میان رزمندگان ومجاهدین عراقی رفتم. مشغول دعا بودند وخدا را صدا می زدند.
خوشحال شدم، اما وقتی خوب توجه کردم دیدم که در عراق هم مانند دیگر کشورهای عربی، عشیره و قوم و طایفه بسیار جایگاه مهمی دارد.
بسیاری از رزمندگان عراقی، از قوم و قبیله خودشان حرف می زدند و تلاش داشتند برتری طایفه خودشان را اثبات کنند!
به سراغ رهبران گروههای جهادی در عراق رفتم. متاسفانه دیدم برخی از آنها که لباس روحانیت بر تن داشتند، به جای پرداختن به مبارزه خالصانه بر ضد داعش، به دنبال حذف رقیب هستند!
یعنی عملاً کاری میکنند که فلان گروه نظامی شیعه، که با آنها اختلاف سلیقه دارد از یر ناراخپحت توانستیم کمکی انجام دهم. اما ناامید نشدم خودم گفتم: تااین ملایئک را در اختیار دارم باید به جبهه ی مقاومت در منطقه کمک کنم.
به جماعت ملائک گفتم: عازم یمن می شویم.
عربستان حملات سختی را برضد مردم مسلمان یمن آغاز کرده و در محاصره کامل قرار دارند.
آن ها شجاعانه وارد میدان شده اند و چاره ای ندارند جز اینکه از خداوند متعال کمک بخواهند.
به یکی از خطوط مقدم نبرد رفتم.
نیمه های شب بود و رزمندگان شجاع یمنی در سنگرهای خودشان نشسته بودند.
برخی از فرماندهان میدانی نیز در آنجا حضور داشتند.
از آنچه گفته می شد وآنچه در دلهای آن ها می گذشت، چیزهایی فهمیدم که باز هم نا امید شدم.
یکی می گفت: صعده زادگاه ماست. مهد دلیران،هرگز اجازه نمی دهیم سقوط کند.
دیگری می گفت: ما جوانان طایفه ... باید نشان دهیم که از تمام جوانان یمن دلیرتر هستیم.
آن فرمانده می گفت: تا کی باید زیر سلطه مادی و معنوی عربستان باشیم.
ما باید ثابت کنیم که می توانیم یمن را اداره کنیم و...
به آسمان باز گشتم. از کشورهای مسلمان که درگیر جنگ بودند خارج شدم.
یقین کردم که حرف آن شخص درست بود، در هیچ جنگی ندیدم که مسلمانان تمام هستی خود را به میدان آورده باشند وخالصانه خدا را صدا بزنند تا یاری خدا را ببینند.
🦋 @ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران 🦋
Forwarded from سادات شریفی
کتاب #شنود
تجربه ای نزدیک به مرگ
کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
🦋 @ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران 🦋
تجربه ای نزدیک به مرگ
کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
🦋 @ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران 🦋