#اطلاعيه
🌼پذیرش سرباز طلبه🌼
اداره كل آموزش و پرورش استان تهران، اقدام به جذب 60 نفر #سرباز_طلبه به عنوان مربي پرورشي مدارس شهر تهران نموده است. لذا طلاب و روحانيون علاقهمند و واجد شرايط، ميتوانند تا ساعت 9 صبح روز سهشنبه 10 بهمن، فقط از طريق تكميل فرم ثبت نام (در پيوست) و ارسال آن به آيدي مسئول طرح اقدام به ثبتنام نمايند.
✍🏻 شرایط : 1. تحصیلات: سطح دو به بالا (یا لیسانس+سطح1) 2. آشنا به امور فرهنگی و تربیتی و یا دارای سابقه فعالیت دانش آموزی 3. معمم 4. متولد یا مقیم تهران
🌐 نرم افزار اكسل : l1l.ir/40ad
🔰 آيدي مسئول : @Bayan_s1
⁉️ راهنماي ثبت نام : در صورتيكه از كامپيوتر استفاده ميكنيد تنها كافيست "فرم ثبت نام" را دانلود، تكميل و به آيدي مسئول مربوطه ارسال نماييد و در صورتيكه از موبايل يا تبلت استفاده ميكنيد لازم است ابتدا "نرم افزار اكسل" را دانلود و نصب نموده، سپس "فرم ثبت نام" را تكميل و به آيدي مسئول مربوطه ارسال نماييد.
—---—
🇮🇷 كانال حوزه هاي علميه
📡 @Howzehha
http://t.me/joinchat/AAAAADw-I1JhL1mQF9JaPQ
👇🏻👇🏻
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
🌼پذیرش سرباز طلبه🌼
اداره كل آموزش و پرورش استان تهران، اقدام به جذب 60 نفر #سرباز_طلبه به عنوان مربي پرورشي مدارس شهر تهران نموده است. لذا طلاب و روحانيون علاقهمند و واجد شرايط، ميتوانند تا ساعت 9 صبح روز سهشنبه 10 بهمن، فقط از طريق تكميل فرم ثبت نام (در پيوست) و ارسال آن به آيدي مسئول طرح اقدام به ثبتنام نمايند.
✍🏻 شرایط : 1. تحصیلات: سطح دو به بالا (یا لیسانس+سطح1) 2. آشنا به امور فرهنگی و تربیتی و یا دارای سابقه فعالیت دانش آموزی 3. معمم 4. متولد یا مقیم تهران
🌐 نرم افزار اكسل : l1l.ir/40ad
🔰 آيدي مسئول : @Bayan_s1
⁉️ راهنماي ثبت نام : در صورتيكه از كامپيوتر استفاده ميكنيد تنها كافيست "فرم ثبت نام" را دانلود، تكميل و به آيدي مسئول مربوطه ارسال نماييد و در صورتيكه از موبايل يا تبلت استفاده ميكنيد لازم است ابتدا "نرم افزار اكسل" را دانلود و نصب نموده، سپس "فرم ثبت نام" را تكميل و به آيدي مسئول مربوطه ارسال نماييد.
—---—
🇮🇷 كانال حوزه هاي علميه
📡 @Howzehha
http://t.me/joinchat/AAAAADw-I1JhL1mQF9JaPQ
👇🏻👇🏻
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
cafebazaar.ir
دانلود و نصب بازار
دانلود و نصب بازار، مرجع دانلود و نصب برنامههای رایگان و غیررایگان اندروید در ایران
به مناسبت شهادت مظلومانه سربازان ولايت و امت اسلامي
و برادر بسیجی عزیزمان
دسته عزاداری امت حزب الله بسیجیان عزیز
🗓 شنبه ۱۴دی ماه
⏰ ساعت ۱۵
حرکت از میدان شادآباد به سمت گلزار شهدای یافت آباد
#نشر حداکثری
#ساعت ۱۵
#دسته عزاداری
#سردار حاج قاسم سلیمانی
#سرباز هادی طارمی
#شهادتت مبارک
#منطقه ۱۸
#بازهم افتخار
#گلزار شهدای یافت آباد
#شهادت هنر مردان خداست
همه می آییم همه باهم انتقام سخت تر
خواهیم گرفت
🏴@ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران 🏴
و برادر بسیجی عزیزمان
دسته عزاداری امت حزب الله بسیجیان عزیز
🗓 شنبه ۱۴دی ماه
⏰ ساعت ۱۵
حرکت از میدان شادآباد به سمت گلزار شهدای یافت آباد
#نشر حداکثری
#ساعت ۱۵
#دسته عزاداری
#سردار حاج قاسم سلیمانی
#سرباز هادی طارمی
#شهادتت مبارک
#منطقه ۱۸
#بازهم افتخار
#گلزار شهدای یافت آباد
#شهادت هنر مردان خداست
همه می آییم همه باهم انتقام سخت تر
خواهیم گرفت
🏴@ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران 🏴
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #چهل_وچهار
عاشق #طبیعت بود و چون قبل ازدواجمان #کوه_نورد بود، جاهای بکر و دست نخورده ای را می شناخت.
توی راه #کلیسای_جلفا بودیم.
ایوب تپه ای را نشان کرد و ماشین را از سر بالایی تند آن بالا برد.
بالای تپه پر بود از گل های ریز رنگی.
ایوب گفت:
_"حالا که اول بهار است، باید اردیبهشت بیایید، بببنید اینجا چه بهشتی می شود."
در ماشین را باز کردیم که عکس بگیریم.باد پیچید توی ماشین به زور پیاده شدیم و ژست گرفتیم.
ایوب دوربین را بین سنگ ها جا داد و دوید بینمان.
بالای تپه جان می داد برای چای دارچینی و سیب زمینی زغالی که ایوب استاد درست کردنشان بود.
ولی کم مانده بود باد ماشین را بلند کند.
رفتیم سمت کلیسای جلفا
هرچه به مرز نزدیک تر می شدیم، تعداد سرباز های بالای برجک ها و کنار سیم خاردارها بیشتر می شد.
ایوب از توی آیینه بچه ها را نگاه کرد، کنار هم روی صندلی عقب خوابشان برده بود.
گفت:
_"شهلا فکرش را بکن یک روز محمدحسین و محمدحسن هم #سرباز می شوند، میایند همچین جایی. بعد من و تو باید مدام به آن ها سر بزنیم و برایشان وسایل بیاوریم.
بچه ها را توی لباس خاکی تصور کردم. حواسم نبود چند لحظه است که ایوب ساکت شده، نگاهش کردم...
اشک از گوشه ی چشمانش چکید پایین نگاهم کرد:
_"نه شهلا...می دانم #تمام_این_زحمت_ها گردن خودت است...من آن وقت دیگر #نیستم."
آن روزها حال و روز خوشی نداشتیم...
خانم برادر ایوب تازه فوت کرده بود...
و محسن، خواهر زاده ام، داشت با #سرطان دست و پنجه نرم می کرد. فقط پنج سالش بود،
ایوب #طاقت زجر کشیدنش را نداشت. بعد از نماز هایش از خدا می خواست هر چه درد و رنج محسن است به او بدهد.
تنها آمدم تهران تا کنار #خواهرم باشم.
چند وقت بعد محسن از دنیا رفت.
ایوب گفت:
_"من هم تا #چهل_روز بیشتر پیش شما نیستم"
بعد از فوت محسن، ایوب برای روزنامه #مقاله_انتقادی نوشت، درباره کمبود امکانات دارویی و پزشکی اسمش را گذاشته بود:
👈"آقای وزیر.....محسن مرد...."👉
مقاله اش با #کلی_سانسور در روزنامه چاپ شد.
ایوب #عصبانی شد.
گفت دیگر برای این روزنامه مقاله نمی نویسد.
از تبریز تلفن کرد:
_"شهلا...حالم خیلی بد است، تب شدید دارم."
هول کردم:
_"دکتر رفتی؟"
_ آره، می گوید توی خونم عفونت است. می دانی درد پایم برای چی بود؟
گیج شدم، ارتباط تب و عفونت و درد پا را نمی فهمیدم.
_ آن #ترکش_کوچکی که از پایم رد شده بود، آلوده بوده، حالا جایش یک #تومور توی پایم درست شده...
گفت می خواهد همانجا به دکتر اجازه دهد تا غده را دربیاورد.
گفتم:
_"توی تبریز نه، بیا تهران."
با ناله گفت:
_"پدرم را درآورده، دیگر...طاقت... ندارم."
التماسش کردم:
_"همه برای دوا و دکتر می آیند تهران، آن وقت تو از تهران رفتی جای دیگر؟ تو را به خدا بیا تهران
به روایت هسمر شهید بلندی شهلا غیاثوند
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #چهل_وچهار
عاشق #طبیعت بود و چون قبل ازدواجمان #کوه_نورد بود، جاهای بکر و دست نخورده ای را می شناخت.
توی راه #کلیسای_جلفا بودیم.
ایوب تپه ای را نشان کرد و ماشین را از سر بالایی تند آن بالا برد.
بالای تپه پر بود از گل های ریز رنگی.
ایوب گفت:
_"حالا که اول بهار است، باید اردیبهشت بیایید، بببنید اینجا چه بهشتی می شود."
در ماشین را باز کردیم که عکس بگیریم.باد پیچید توی ماشین به زور پیاده شدیم و ژست گرفتیم.
ایوب دوربین را بین سنگ ها جا داد و دوید بینمان.
بالای تپه جان می داد برای چای دارچینی و سیب زمینی زغالی که ایوب استاد درست کردنشان بود.
ولی کم مانده بود باد ماشین را بلند کند.
رفتیم سمت کلیسای جلفا
هرچه به مرز نزدیک تر می شدیم، تعداد سرباز های بالای برجک ها و کنار سیم خاردارها بیشتر می شد.
ایوب از توی آیینه بچه ها را نگاه کرد، کنار هم روی صندلی عقب خوابشان برده بود.
گفت:
_"شهلا فکرش را بکن یک روز محمدحسین و محمدحسن هم #سرباز می شوند، میایند همچین جایی. بعد من و تو باید مدام به آن ها سر بزنیم و برایشان وسایل بیاوریم.
بچه ها را توی لباس خاکی تصور کردم. حواسم نبود چند لحظه است که ایوب ساکت شده، نگاهش کردم...
اشک از گوشه ی چشمانش چکید پایین نگاهم کرد:
_"نه شهلا...می دانم #تمام_این_زحمت_ها گردن خودت است...من آن وقت دیگر #نیستم."
آن روزها حال و روز خوشی نداشتیم...
خانم برادر ایوب تازه فوت کرده بود...
و محسن، خواهر زاده ام، داشت با #سرطان دست و پنجه نرم می کرد. فقط پنج سالش بود،
ایوب #طاقت زجر کشیدنش را نداشت. بعد از نماز هایش از خدا می خواست هر چه درد و رنج محسن است به او بدهد.
تنها آمدم تهران تا کنار #خواهرم باشم.
چند وقت بعد محسن از دنیا رفت.
ایوب گفت:
_"من هم تا #چهل_روز بیشتر پیش شما نیستم"
بعد از فوت محسن، ایوب برای روزنامه #مقاله_انتقادی نوشت، درباره کمبود امکانات دارویی و پزشکی اسمش را گذاشته بود:
👈"آقای وزیر.....محسن مرد...."👉
مقاله اش با #کلی_سانسور در روزنامه چاپ شد.
ایوب #عصبانی شد.
گفت دیگر برای این روزنامه مقاله نمی نویسد.
از تبریز تلفن کرد:
_"شهلا...حالم خیلی بد است، تب شدید دارم."
هول کردم:
_"دکتر رفتی؟"
_ آره، می گوید توی خونم عفونت است. می دانی درد پایم برای چی بود؟
گیج شدم، ارتباط تب و عفونت و درد پا را نمی فهمیدم.
_ آن #ترکش_کوچکی که از پایم رد شده بود، آلوده بوده، حالا جایش یک #تومور توی پایم درست شده...
گفت می خواهد همانجا به دکتر اجازه دهد تا غده را دربیاورد.
گفتم:
_"توی تبریز نه، بیا تهران."
با ناله گفت:
_"پدرم را درآورده، دیگر...طاقت... ندارم."
التماسش کردم:
_"همه برای دوا و دکتر می آیند تهران، آن وقت تو از تهران رفتی جای دیگر؟ تو را به خدا بیا تهران
به روایت هسمر شهید بلندی شهلا غیاثوند
🔔🔔🔔
✅#سرباز_امریه
یک موسسه مطالعاتی در تهران، از میان نیروهای متعهد و متخصص آقا در زمینه "رصد و تحلیل خبر" که دارای شرایط زیر هستند، سرباز امریه جذب مینماید:
آشنایی با اصول خبرنویسی
توانمند در گزارشنویسی
مسلط به شبکههای اجتماعی
دارای روحیه کار تیمی و خلاقیت
سکونت در تهران
علاقهمندان رزومه خود را به ایمیل زیر ارسال فرمایند.
estekhdamordibehesht1399@gmail.com
✅#سرباز_امریه
یک موسسه مطالعاتی در تهران، از میان نیروهای متعهد و متخصص آقا در زمینه "رصد و تحلیل خبر" که دارای شرایط زیر هستند، سرباز امریه جذب مینماید:
آشنایی با اصول خبرنویسی
توانمند در گزارشنویسی
مسلط به شبکههای اجتماعی
دارای روحیه کار تیمی و خلاقیت
سکونت در تهران
علاقهمندان رزومه خود را به ایمیل زیر ارسال فرمایند.
estekhdamordibehesht1399@gmail.com