#جمع_اورى_خيابان_حسينى:
با سلام و احترام
امروز دوشنبه 11 فروردین ماه
حضور نیروهای #یگان_ویژه، #کلانتری ، شهرداری و شورایاری پاکسازى خیابان حسینی ، #پلمپ چند مغازه با حضور جناب مهندس عصار معاونت محترم محیط زیست و خدمات شهری شهردار منطقه 18و جناب مهندس سعیدی شهردار محترم ناحیه و کلیه همکاران محترم ایشان و ...
🔴 اخطار به مغازه دارها و صنوفی که طبق اعلام و ابلاغیه وزارت بهداشت باید تعطیل باشند ؛
#پلمپ_و_جریمه در انتظار متخلفینی که در روزهای آینده اقدام به قانون شکنی نمایند .
با سلام و احترام
امروز دوشنبه 11 فروردین ماه
حضور نیروهای #یگان_ویژه، #کلانتری ، شهرداری و شورایاری پاکسازى خیابان حسینی ، #پلمپ چند مغازه با حضور جناب مهندس عصار معاونت محترم محیط زیست و خدمات شهری شهردار منطقه 18و جناب مهندس سعیدی شهردار محترم ناحیه و کلیه همکاران محترم ایشان و ...
🔴 اخطار به مغازه دارها و صنوفی که طبق اعلام و ابلاغیه وزارت بهداشت باید تعطیل باشند ؛
#پلمپ_و_جریمه در انتظار متخلفینی که در روزهای آینده اقدام به قانون شکنی نمایند .
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #چهل_وسه
دیگر نه زور من به او می رسید نه محمدحسین تا نگذاریم از خانه بیرون برود.
چاره اش این بود که #بنیاد چند سرباز با آمبولانس بفرستد.
تلفنی جواب درست نمی دادند،رفتم بنیاد گفتند:
_"اگر سرباز می خواهید، از کلانتری محل بگیرید."
فریاد زدم:
_"کلانتری؟"
صدایم در راهرو پیچید.
+ "شوهر من #جنایتکار است؟ #دزدی کرده؟ به #ناموس مردم بد نگاه کرده؟ #قاچاقچی است؟ برای این #مملکت جنگیده، آن وقت من از #کلانتری سرباز ببرم؟ من که نمی خواهم دستگیرش کنند. میخواهم فقط از لباس سرباز ها #بترسد و قبول کند سوار آمبولانس شود. چون زورم نمی رسد. چون اگر جلویش را نگیرم، #کار دست خودش میدهد ، چون کسی به فکر #درمان او نیست"
بغض گلویم را گرفته بود.
چند روز بعد بنیاد خواسته من را قبول کرد... و ایوب را در بیمارستان بستری کرد.
ایوب که مرخص شد، برایم #هدیه خریده بود.
وقتی به حالت عادی برگشته بود،...
فهمیده بود که قبل از رفتنش چقدر توی کوچه داد و بیداد راه انداخته بود.
لبخند زد و گفت
_ "برایت تجربه شد. حواست باشد بعد از من خل نشوی و دوباره زن یکی مثل من بشوی. امثال من فقط دردسر هستیم. هیچ چیزی از ما به تو نمی رسد، نه پولی داریم، نه خانه ای، هیچی...."
کمی فکر کرد و خندید:
_"من می گویم زن یک حاجی بازاری پولدار شو."
خیره شدم توی چشم هایش که داشت از اشک پر می شد.
شوخی تلخی کرده بود.
هیچ کس را نمی توانستم به اندازه ی ایوب دوست داشته باشم.
فکرش را هم نمی کردم از این مرد جدا شوم.
با اخم گفتم:
_"برای چی این حرف ها را میزنی؟"
خندید:
_"خب چون #روزهای_آخرم هست شهلا، بیمه نامه ام توی کمد است. چند بار جایش را نشانت دادم.. دم دست بگذارش، لازمت می شود بعد من..."
+ بس کن دیگر ایوب
_ #بعدازمن مخارجتان سنگین است، کمک حالت می شود.
+ تو الان هجده سال است داری به من قول میدهی امروز میروم، فردا میروم، قبول کن دیگر ایوب، "تو نمی روی"
نتوانستم جلوی خنده ام را بگیرم.
سرش را تکان داد.
_"حالا تو هی به شوخی بگیر، ببین من کی بهت گفتم."
به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
#ادامه_دارد
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #چهل_وسه
دیگر نه زور من به او می رسید نه محمدحسین تا نگذاریم از خانه بیرون برود.
چاره اش این بود که #بنیاد چند سرباز با آمبولانس بفرستد.
تلفنی جواب درست نمی دادند،رفتم بنیاد گفتند:
_"اگر سرباز می خواهید، از کلانتری محل بگیرید."
فریاد زدم:
_"کلانتری؟"
صدایم در راهرو پیچید.
+ "شوهر من #جنایتکار است؟ #دزدی کرده؟ به #ناموس مردم بد نگاه کرده؟ #قاچاقچی است؟ برای این #مملکت جنگیده، آن وقت من از #کلانتری سرباز ببرم؟ من که نمی خواهم دستگیرش کنند. میخواهم فقط از لباس سرباز ها #بترسد و قبول کند سوار آمبولانس شود. چون زورم نمی رسد. چون اگر جلویش را نگیرم، #کار دست خودش میدهد ، چون کسی به فکر #درمان او نیست"
بغض گلویم را گرفته بود.
چند روز بعد بنیاد خواسته من را قبول کرد... و ایوب را در بیمارستان بستری کرد.
ایوب که مرخص شد، برایم #هدیه خریده بود.
وقتی به حالت عادی برگشته بود،...
فهمیده بود که قبل از رفتنش چقدر توی کوچه داد و بیداد راه انداخته بود.
لبخند زد و گفت
_ "برایت تجربه شد. حواست باشد بعد از من خل نشوی و دوباره زن یکی مثل من بشوی. امثال من فقط دردسر هستیم. هیچ چیزی از ما به تو نمی رسد، نه پولی داریم، نه خانه ای، هیچی...."
کمی فکر کرد و خندید:
_"من می گویم زن یک حاجی بازاری پولدار شو."
خیره شدم توی چشم هایش که داشت از اشک پر می شد.
شوخی تلخی کرده بود.
هیچ کس را نمی توانستم به اندازه ی ایوب دوست داشته باشم.
فکرش را هم نمی کردم از این مرد جدا شوم.
با اخم گفتم:
_"برای چی این حرف ها را میزنی؟"
خندید:
_"خب چون #روزهای_آخرم هست شهلا، بیمه نامه ام توی کمد است. چند بار جایش را نشانت دادم.. دم دست بگذارش، لازمت می شود بعد من..."
+ بس کن دیگر ایوب
_ #بعدازمن مخارجتان سنگین است، کمک حالت می شود.
+ تو الان هجده سال است داری به من قول میدهی امروز میروم، فردا میروم، قبول کن دیگر ایوب، "تو نمی روی"
نتوانستم جلوی خنده ام را بگیرم.
سرش را تکان داد.
_"حالا تو هی به شوخی بگیر، ببین من کی بهت گفتم."
به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
#ادامه_دارد
🔺قتل ناموسی در شهرک ولیعصر/پدر جنایتکار: قصد قتل نداشتم، فقط میخواستم دخترانم را فلج کنم
📌مردی که دختر 19 سالهاش را با انگیزه ناموسی کشته میگوید میخواست 2 دخترش را فلج کند تا نتوانند از خانه بیرون بروند.
پدری ۵۵ ساله که دختر ۱۹ ساله خود را کشته است، در جدیدترین اظهاراتش گفت، قصد قتل نداشته و فقط میخواسته دخترانش را فلج کند که از خانه بیرون نروند.
عامل این قتل ناموسی که از اتباع کشور افغانستان است پیش از این در بازجوییهای پلیس به ارتکاب قتل دخترش اعتراف کرده بود، این در حالی است که این پدر در ابتدا سعی داشت با مخفی کردن راز قتل دخترش، مرگ او را خودکشی جلوه دهد، اما در نهایت مجبور به اعتراف و راهی بازداشتگاه شد.
📌ساعت ۱۲ ظهر یکشنبه مرد ۵۵ ساله که از اتباع کشور افغانستان است، به #کلانتری_۱۵۳_شهرک_ولیعصر مراجعه کرد و از خودکشی دختر ۱۹ ساله خود خبر داد. در ادامه ماموران کلانتری برای تشکیل پرونده جزییاتی از چرایی و نحوه خودکشی دختر جوان را از پدرش پرسیدند.
در این هنگام بود که توضیحات پدر ماموران را به موضوع مشکوک کرد، چون مرد میانسال در توضیحات خود دچار ضد و نقیض گویی شد. در عین حال ماموران وقتی برای تکمیل گزارش خواستند آنها را به خانه ببرد با واکنش مرد روبرو شدند که بیشتر شک ماموران پلیس را بر انگیخت. او مدعی بود که دخترش آنقدر خودش را به در و دیوار کوبیده تا جان خود را از دست داده است.
ماموران پس از شنیدن اظهارات اولیه این مرد افغان برای دیدن جسد به خانه او رفتند و بعد از بررسی خانه وقتی داخل اتاق شدند با پیکر بی جان دختر ۱۹ سالهای روبرو شدند که آثار ضرب و جرح بر بدنش مشهود بود. همچنین کبودی گردن مشهود بود، بنابراین موضوع را به بازپرس کشیک قتل پایتخت گزارش دادند.
📌مردی که دختر 19 سالهاش را با انگیزه ناموسی کشته میگوید میخواست 2 دخترش را فلج کند تا نتوانند از خانه بیرون بروند.
پدری ۵۵ ساله که دختر ۱۹ ساله خود را کشته است، در جدیدترین اظهاراتش گفت، قصد قتل نداشته و فقط میخواسته دخترانش را فلج کند که از خانه بیرون نروند.
عامل این قتل ناموسی که از اتباع کشور افغانستان است پیش از این در بازجوییهای پلیس به ارتکاب قتل دخترش اعتراف کرده بود، این در حالی است که این پدر در ابتدا سعی داشت با مخفی کردن راز قتل دخترش، مرگ او را خودکشی جلوه دهد، اما در نهایت مجبور به اعتراف و راهی بازداشتگاه شد.
📌ساعت ۱۲ ظهر یکشنبه مرد ۵۵ ساله که از اتباع کشور افغانستان است، به #کلانتری_۱۵۳_شهرک_ولیعصر مراجعه کرد و از خودکشی دختر ۱۹ ساله خود خبر داد. در ادامه ماموران کلانتری برای تشکیل پرونده جزییاتی از چرایی و نحوه خودکشی دختر جوان را از پدرش پرسیدند.
در این هنگام بود که توضیحات پدر ماموران را به موضوع مشکوک کرد، چون مرد میانسال در توضیحات خود دچار ضد و نقیض گویی شد. در عین حال ماموران وقتی برای تکمیل گزارش خواستند آنها را به خانه ببرد با واکنش مرد روبرو شدند که بیشتر شک ماموران پلیس را بر انگیخت. او مدعی بود که دخترش آنقدر خودش را به در و دیوار کوبیده تا جان خود را از دست داده است.
ماموران پس از شنیدن اظهارات اولیه این مرد افغان برای دیدن جسد به خانه او رفتند و بعد از بررسی خانه وقتی داخل اتاق شدند با پیکر بی جان دختر ۱۹ سالهای روبرو شدند که آثار ضرب و جرح بر بدنش مشهود بود. همچنین کبودی گردن مشهود بود، بنابراین موضوع را به بازپرس کشیک قتل پایتخت گزارش دادند.