🔴 فرقه شناسی 🔴
نام فرقه : نعمت اللهیه سلطانعلیشاهی گنابادی
تخلص فرقه : گنابادی
موسس فرقه : محمد سلطانعلیشاه
سال تاسیس : ۱۲۹۴ هجری قمری
قطب کنونی : نورعلی تابنده #مجذوبعلیشاه
محل مرکزی فعالیت: تهران خانقاه امیر سلیمانی
مهمترین مراکز جمعیتی : بخش بیدخت گناباد و بخش ششده فسا
📌مهمترین منابع اقتصادی:
علاوه بر عشریه که از اتباع فرقه گرفته می شود این فرقه دارای شرکتهای اقتصادی و بنگاه های در آمدی هست که به برخی اشاره می شود:
الف:-صنایع شیر دامداران
ب:-صنایع کیک وکلوچه شکوهی(پچ پچ)
ج:-حدود ۶ چاپخانه و انتشاراتی مانند چاپ جنت بروجرد، حافظ شیراز ، انتشارات حقیقت تهران و...
📌مهمترین خطرات سیاسی اجتماعی فرقه گنابادی :
✔️رشد سریع
✔️حرکت رسانه ای قوی
✔️داشتن نیروهای مخالف نظام وآماده ی درگیری
✔️نفوذ در دستگاه
📌تشکیلات:
در راس فرقه قطب قرار دارد. بعد از قطب شیوخ فرقه هستند که در بسیاری از مناطق فعالند وبه عنوان شیخ نامیده می شوند.مهمترین شیوخ فرقه عبارتند از:
1-یوسف مردانی شیخ کرج
2-محجوبی شیخ ملایر
3-خواجه گراشی شیخ فارس و ...
🔷توضیحات :
سلطان محمد بيچاره ( فامیل نامبرده ) گنابادی در سال 1294 اين فرقه را تاسیس کرد.
انحرافات عقیدتی وی باعث شد كه مرحوم آيت الله #آخوند#خراسانی (صاحب كفايه) وی را مرتد اعلام نمايد كه در سال ۱۳۲۷ هجری قمری توسط عده ای از شيعيان در بيدخت #گناباد در توالت خانه اش ، خفه شد و بعد از آن، #قطبيت در خاندان وی موروثی شد.
🔷فرقه نعمت اللهی گنابادی كه گسترده ترين شبكه #صوفی در ايران به شمار
می رود, همانگونه كه از نام آن معلوم است, نسبت طريقتی خود را به نعمت الله ولی (شاعر) می رسانند که بی شک از اهل سنت بود و #ادعای_خدایی داشت چنانچه در دیوان خود می گوید :
سيد زخودی خود فنا شد والله به خدا، كه خدائيم
سيد چه كنی راز نهان؟ فاش بگفتيم بی خود نگريستيم خدائيم خدائيم (ديوان ص ۴۳۲ )
🔷تفسیر بیان السعادة به سلطان محمد نسبت داده می شود لکن رجال شناس خبیر شیعه، مرحوم آقا بزرگ تهرانی كتاب شناس بزرگ معاصر در كتاب ارزشمند الذريعه مي نويسد:
برخی معتقدند اين تفسير مربوط به ملا سلطان است. اما نگاهی به اعراب اول آن نشان ديگری دارد. سپس می گويد:
📕عين عبارات اين تفسير در رساله شيخ علی ابن احمد مهائمی كوكنی متولد سال 776 ومتوفی 835 مشهور به مخدوم علی مهائمی موجود است. همچنين الفاظ آن را سيد غلامعلی آزاد بلگرامی در كتابش سُبحۀ المرجان، تاليف سال 1177 آورده است. (الذريعه جلد 3 ص181.)
❌برخی از انحرافات این فرقه :
✖️1_تجسم صورت مرشد در عبادات.
✖️2 _عُشريه : اينها بر خلاف نصّ صريح قرآن به جای خمس عشريه را درست كرده اند كه به قطب يا نماينده وي داده مي شود.
✖️3_غُسل اسلام: شخص قبل از تشرف به محضر قطب باید غسل اسلام كند!
✖️4_ امام دانستن قطب (مهدویت نوعیه).
✖️5_سماع : گرچه امروزه اقطاب این فرقه سماع را جایز نمی دانند لکن اغلب اقطاب گذشته این فرقه از مروجین و افراط گرایان در موضوع سماع بوده اند .
✖️6_اعتقاد به وحدت شخصیه وجود و بی نیازی از عبادت هنگام فناء فی الله!
🚫سخنی در رابطه با قطب فعلی فرقه :
👈نورعلی تابنده مشهور به #مجذوبعلیشاه در ۲۱ مهر ماه ۱۳۰۶ هجری شمسی متولد شد. وی تحصیلات قبل از دیپلم خود را دریکی از دبیرستان های تهران و پس از آن در سال ۱۳۲۷ رشته حقوق قضایی در دانشگاه تهران گذراند و سپس برای تكمیل تحصیلات خود به فرانسه عزیمت كرد.در سال ۱۳۳۶ پس از اتمام تحصیلات در رشته ادبیات فرانسه و اخذ دكترا در رشته حقوق به ایران بازگشت و پس از مدتی در دولت بازرگان در وزارت دادگستری ، وزارت ارشاد و سازمان حج سمت هایی کسب کرد. او فرزند محمد حسن تابنده #صالحعليشاه، قطب دراويش گنابادی است كه پس ازبرادرش سطان حسين ملقب به رضاعليشاه و پسر برادرش يعنی علی تابنده معروف به محبوب #عليشاه به عنوان #قطب سی و نهم #سلسله نعمت اللهی سلطانعليشاهی گنابادی رسيد. #نور_علی_تابنده، از سران نهضت آزادی و از #مخالفين سر سخت #نظام جمهوری اسلامی می باشد.
👈نورعلی تابنده به دلیل #تحصن دراویش گنابادی در سوم اسفند سال ۱۳۸۷ مقابل مجلس شورای اسلامی در میدان بهارستان تهران، روز سوم اسفند را که همزمان با کودتای شاه و روز اول سلطنت پهلوی است به عنوان روز #درویش نامگذاری نمود. این تعیین روز خاص، یک برنامه #سیاسی به حساب می آید که در طول دوران تصوف بی سابقه بود است.
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
نام فرقه : نعمت اللهیه سلطانعلیشاهی گنابادی
تخلص فرقه : گنابادی
موسس فرقه : محمد سلطانعلیشاه
سال تاسیس : ۱۲۹۴ هجری قمری
قطب کنونی : نورعلی تابنده #مجذوبعلیشاه
محل مرکزی فعالیت: تهران خانقاه امیر سلیمانی
مهمترین مراکز جمعیتی : بخش بیدخت گناباد و بخش ششده فسا
📌مهمترین منابع اقتصادی:
علاوه بر عشریه که از اتباع فرقه گرفته می شود این فرقه دارای شرکتهای اقتصادی و بنگاه های در آمدی هست که به برخی اشاره می شود:
الف:-صنایع شیر دامداران
ب:-صنایع کیک وکلوچه شکوهی(پچ پچ)
ج:-حدود ۶ چاپخانه و انتشاراتی مانند چاپ جنت بروجرد، حافظ شیراز ، انتشارات حقیقت تهران و...
📌مهمترین خطرات سیاسی اجتماعی فرقه گنابادی :
✔️رشد سریع
✔️حرکت رسانه ای قوی
✔️داشتن نیروهای مخالف نظام وآماده ی درگیری
✔️نفوذ در دستگاه
📌تشکیلات:
در راس فرقه قطب قرار دارد. بعد از قطب شیوخ فرقه هستند که در بسیاری از مناطق فعالند وبه عنوان شیخ نامیده می شوند.مهمترین شیوخ فرقه عبارتند از:
1-یوسف مردانی شیخ کرج
2-محجوبی شیخ ملایر
3-خواجه گراشی شیخ فارس و ...
🔷توضیحات :
سلطان محمد بيچاره ( فامیل نامبرده ) گنابادی در سال 1294 اين فرقه را تاسیس کرد.
انحرافات عقیدتی وی باعث شد كه مرحوم آيت الله #آخوند#خراسانی (صاحب كفايه) وی را مرتد اعلام نمايد كه در سال ۱۳۲۷ هجری قمری توسط عده ای از شيعيان در بيدخت #گناباد در توالت خانه اش ، خفه شد و بعد از آن، #قطبيت در خاندان وی موروثی شد.
🔷فرقه نعمت اللهی گنابادی كه گسترده ترين شبكه #صوفی در ايران به شمار
می رود, همانگونه كه از نام آن معلوم است, نسبت طريقتی خود را به نعمت الله ولی (شاعر) می رسانند که بی شک از اهل سنت بود و #ادعای_خدایی داشت چنانچه در دیوان خود می گوید :
سيد زخودی خود فنا شد والله به خدا، كه خدائيم
سيد چه كنی راز نهان؟ فاش بگفتيم بی خود نگريستيم خدائيم خدائيم (ديوان ص ۴۳۲ )
🔷تفسیر بیان السعادة به سلطان محمد نسبت داده می شود لکن رجال شناس خبیر شیعه، مرحوم آقا بزرگ تهرانی كتاب شناس بزرگ معاصر در كتاب ارزشمند الذريعه مي نويسد:
برخی معتقدند اين تفسير مربوط به ملا سلطان است. اما نگاهی به اعراب اول آن نشان ديگری دارد. سپس می گويد:
📕عين عبارات اين تفسير در رساله شيخ علی ابن احمد مهائمی كوكنی متولد سال 776 ومتوفی 835 مشهور به مخدوم علی مهائمی موجود است. همچنين الفاظ آن را سيد غلامعلی آزاد بلگرامی در كتابش سُبحۀ المرجان، تاليف سال 1177 آورده است. (الذريعه جلد 3 ص181.)
❌برخی از انحرافات این فرقه :
✖️1_تجسم صورت مرشد در عبادات.
✖️2 _عُشريه : اينها بر خلاف نصّ صريح قرآن به جای خمس عشريه را درست كرده اند كه به قطب يا نماينده وي داده مي شود.
✖️3_غُسل اسلام: شخص قبل از تشرف به محضر قطب باید غسل اسلام كند!
✖️4_ امام دانستن قطب (مهدویت نوعیه).
✖️5_سماع : گرچه امروزه اقطاب این فرقه سماع را جایز نمی دانند لکن اغلب اقطاب گذشته این فرقه از مروجین و افراط گرایان در موضوع سماع بوده اند .
✖️6_اعتقاد به وحدت شخصیه وجود و بی نیازی از عبادت هنگام فناء فی الله!
🚫سخنی در رابطه با قطب فعلی فرقه :
👈نورعلی تابنده مشهور به #مجذوبعلیشاه در ۲۱ مهر ماه ۱۳۰۶ هجری شمسی متولد شد. وی تحصیلات قبل از دیپلم خود را دریکی از دبیرستان های تهران و پس از آن در سال ۱۳۲۷ رشته حقوق قضایی در دانشگاه تهران گذراند و سپس برای تكمیل تحصیلات خود به فرانسه عزیمت كرد.در سال ۱۳۳۶ پس از اتمام تحصیلات در رشته ادبیات فرانسه و اخذ دكترا در رشته حقوق به ایران بازگشت و پس از مدتی در دولت بازرگان در وزارت دادگستری ، وزارت ارشاد و سازمان حج سمت هایی کسب کرد. او فرزند محمد حسن تابنده #صالحعليشاه، قطب دراويش گنابادی است كه پس ازبرادرش سطان حسين ملقب به رضاعليشاه و پسر برادرش يعنی علی تابنده معروف به محبوب #عليشاه به عنوان #قطب سی و نهم #سلسله نعمت اللهی سلطانعليشاهی گنابادی رسيد. #نور_علی_تابنده، از سران نهضت آزادی و از #مخالفين سر سخت #نظام جمهوری اسلامی می باشد.
👈نورعلی تابنده به دلیل #تحصن دراویش گنابادی در سوم اسفند سال ۱۳۸۷ مقابل مجلس شورای اسلامی در میدان بهارستان تهران، روز سوم اسفند را که همزمان با کودتای شاه و روز اول سلطنت پهلوی است به عنوان روز #درویش نامگذاری نمود. این تعیین روز خاص، یک برنامه #سیاسی به حساب می آید که در طول دوران تصوف بی سابقه بود است.
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🇮🇷💐🌺🇮🇷💐🌺🇮🇷💐🌺🇮🇷
گوشه ای از قدرت سربازان جان بر کف امام خامنه ای عزیز که حاضرن جانشان را فدای رهبر کنن
#نظام_اسلامی
#ولایت_فقیه
#لبیڪ_یا_خامنهاے
🌿 @ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران 🌿
گوشه ای از قدرت سربازان جان بر کف امام خامنه ای عزیز که حاضرن جانشان را فدای رهبر کنن
#نظام_اسلامی
#ولایت_فقیه
#لبیڪ_یا_خامنهاے
🌿 @ferdows18 💯
#فردوسبهشتمحلاتتهران 🌿
🕊💚🕊💚﷽💚🕊
💚🕊💚🕊
🕊💚🕊
💚🕊
🕊
📚 #دمشق_شهر_عشق
✍ #قسمت_اول
🔹 ساعت از یک بامداد میگذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ۱۳۹۰ مانده بود و در این نیمهشب رؤیایی، خانه کوچکمان از همیشه دیدنیتر بود.
روی میز شیشهای اتاق پذیرایی #هفت_سین سادهای چیده بودم و برای چندمین بار سَعد را صدا زدم که اگر #ایرانی نبود دلم میخواست حداقل به اینهمه خوشسلیقگیام توجه کند.
🔹 باز هم گوشی به دست از اتاق بیرون آمد، سرش به قدری پایین و مشغول موبایلش بود که فقط موهای ژل زده مشکیاش را میدیدم و تنها عطر تند و تلخ پیراهن سپیدش حس میشد.
میدانستم به خاطر من به خودش رسیده و باز از اینهمه سرگرمیاش کلافه شدم که تا کنارم نشست، گوشی را از دستش کشیدم. با چشمان روشن و برّاقش نگاهم کرد و همین روشنی زیر سایه مژگان مشکیاش همیشه خلع سلاحم میکرد که خط اخمم شکست و با خنده توبیخش کردم :«هر چی #خبر خوندی، بسه!»
🔹 به مبل تکیه زد، هر دو دستش را پشت سرش قفل کرد و با لبخندی که لبانش را ربوده بود، جواب داد :«شماها که آخر حریف نظام #ایران نشدید، شاید ما حریف نظام #سوریه شدیم!»
لحن محکم #عربیاش وقتی در لطافت کلمات #فارسی مینشست، شنیدنیتر میشد که برای چند لحظه نیمرخ صورت زیبایش را تماشا کردم تا به سمتم چرخید و به رویم چشمک زد.
🔹 به صفحه گوشی نگاه کردم، سایت #العربیه باز بود و ردیف اخبار #سوریه که دوباره گوشی را سمتش گرفتم و پرسیدم :«با این میخوای #انقلاب کنی؟» و نقشهای دیگر به سرش افتاده بود که با لبخندی مرموز پاسخ داد :«میخوام با دلستر انقلاب کنم!»
نفهمیدم چه میگوید و سرِ پُرشور او دوباره سودایی شده بود که خندید و بیمقدمه پرسید :«دلستر میخوری؟» میدانستم زبان پُر رمز و رازی دارد و بعد از یک سال زندگی مشترک، هنوز رمزگشایی از جملاتش برایم دشوار بود که به جای جواب، #شیطنت کردم :«اون دلستری که تو بخوای باهاش انقلاب کنی، نمیخوام!»
🔹 دستش را از پشت سرش پایین آورد، از جا بلند شد و همانطور که به سمت آشپزخانه میرفت، صدا رساند :«مجبوری بخوری!» اسم انقلاب، هیاهوی سال ۸۸ را دوباره به یادم آورده بود که گوشی را روی میز انداختم و با دلخوری از اینهمه #مبارزه بینتیجه، نجوا کردم :«هر چی ما سال ۸۸ به جایی رسیدیم، شما هم میرسید!»
با دو شیشه دلستر لیمو برگشت، دوباره کنارم نشست و نجوایم را به خوبی شنیده بود که شیشهها را روی میز نشاند و با حالتی منطقی نصیحتم کرد :«نازنین جان! انقلاب با بچهبازی فرق داره!»
🔹 خیره نگاهش کردم و او به خوبی میدانست چه میگوید که با لحنی مهربان دلیل آورد :«ما سال ۸۸ بچهبازی میکردیم! فکر میکنی تجمع تو دانشگاه و شعار دادن چقدر اثر داشت؟» و من بابت همان چند ماه، مدال #دانشجوی مبارز را به خودم داده بودم که صدایم سینه سپر کرد :«ما با همون کارها خیلی به #نظام ضربه زدیم!»
در پاسخم به تمسخر سری تکان داد و همه مبارزاتم را در چند جمله به بازی گرفت :«آره خب! کلی شیشه شکستیم! کلی کلاسها رو تعطیل کردیم! کلی با حراست و #بسیجیها درافتادیم!»
🔹 سپس با کف دست روی پیشانیاش کوبید و با حالتی هیجانزده ادامه داد :«از همه مهمتر! این پسر سوریهای #عاشق یه دختر شرّ ایرانی شد!» و از خاطرات خیالانگیز آن روزها چشمانش درخشید و به رویم خندید :«نازنین! نمیدونی وقتی میدیدم بین اونهمه پسر میری رو صندلی و شعار میدی، چه حالی میشدم! برا من که عاشق #مبارزه بودم، به دست اوردن یه همچین دختری رؤیا بود!»
در برابر ابراز احساساتش با آن صورت زیبا و لحن گرم عربی، دست و پای دلم را گم کردم و برای فرار از نگاهش به سمت میز خم شدم تا دلستری بردارم که مچم را گرفت. صورتم به سمتش چرخید و دلبرانه زبان ریختم :«خب تشنمه!» و او همانطور که دستم را محکم گرفته بود، قاطعانه حکم کرد :«منم تشنمه! ولی اول باید حرف بزنیم!»
🔹 تیزی صدایش خماری #عشق را از سرم بُرد، دستم را رها نمیکرد و با دست دیگر از جیب پیراهنش فندکی بیرون کشید. در برابر چشمانم که خیره به فندک مانده بود، طوری نگاهم کرد که دلم خالی شد و او پُر از حرف بود که شمرده شروع کرد :«نازنین! تو یه بار به خاطر #آرمانت قید خونوادهات رو زدی!» و این منصفانه نبود که بین حرفش پریدم :«من به خاطر تو ترکشون کردم!»
مچم را بین انگشتانش محکم فشار داد و بازخواستم کرد :«زینب خانم! اسمت هم به خاطر من عوض کردی و شدی نازنین؟» از طعنه تلخش دلم گرفت و او بیتوجه به رنجش نگاهم دوباره کنایه زد :«#چادرت هم بهخاطر من گذاشتی کنار؟ اون روزی که لیدر #اغتشاشات دانشکده بودی که اصلاً منو ندیده بودی!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🕊
💚🕊
🕊💚🕊
💚🕊💚🕊
🕊💚🕊
💚🕊
🕊
📚 #دمشق_شهر_عشق
✍ #قسمت_اول
🔹 ساعت از یک بامداد میگذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ۱۳۹۰ مانده بود و در این نیمهشب رؤیایی، خانه کوچکمان از همیشه دیدنیتر بود.
روی میز شیشهای اتاق پذیرایی #هفت_سین سادهای چیده بودم و برای چندمین بار سَعد را صدا زدم که اگر #ایرانی نبود دلم میخواست حداقل به اینهمه خوشسلیقگیام توجه کند.
🔹 باز هم گوشی به دست از اتاق بیرون آمد، سرش به قدری پایین و مشغول موبایلش بود که فقط موهای ژل زده مشکیاش را میدیدم و تنها عطر تند و تلخ پیراهن سپیدش حس میشد.
میدانستم به خاطر من به خودش رسیده و باز از اینهمه سرگرمیاش کلافه شدم که تا کنارم نشست، گوشی را از دستش کشیدم. با چشمان روشن و برّاقش نگاهم کرد و همین روشنی زیر سایه مژگان مشکیاش همیشه خلع سلاحم میکرد که خط اخمم شکست و با خنده توبیخش کردم :«هر چی #خبر خوندی، بسه!»
🔹 به مبل تکیه زد، هر دو دستش را پشت سرش قفل کرد و با لبخندی که لبانش را ربوده بود، جواب داد :«شماها که آخر حریف نظام #ایران نشدید، شاید ما حریف نظام #سوریه شدیم!»
لحن محکم #عربیاش وقتی در لطافت کلمات #فارسی مینشست، شنیدنیتر میشد که برای چند لحظه نیمرخ صورت زیبایش را تماشا کردم تا به سمتم چرخید و به رویم چشمک زد.
🔹 به صفحه گوشی نگاه کردم، سایت #العربیه باز بود و ردیف اخبار #سوریه که دوباره گوشی را سمتش گرفتم و پرسیدم :«با این میخوای #انقلاب کنی؟» و نقشهای دیگر به سرش افتاده بود که با لبخندی مرموز پاسخ داد :«میخوام با دلستر انقلاب کنم!»
نفهمیدم چه میگوید و سرِ پُرشور او دوباره سودایی شده بود که خندید و بیمقدمه پرسید :«دلستر میخوری؟» میدانستم زبان پُر رمز و رازی دارد و بعد از یک سال زندگی مشترک، هنوز رمزگشایی از جملاتش برایم دشوار بود که به جای جواب، #شیطنت کردم :«اون دلستری که تو بخوای باهاش انقلاب کنی، نمیخوام!»
🔹 دستش را از پشت سرش پایین آورد، از جا بلند شد و همانطور که به سمت آشپزخانه میرفت، صدا رساند :«مجبوری بخوری!» اسم انقلاب، هیاهوی سال ۸۸ را دوباره به یادم آورده بود که گوشی را روی میز انداختم و با دلخوری از اینهمه #مبارزه بینتیجه، نجوا کردم :«هر چی ما سال ۸۸ به جایی رسیدیم، شما هم میرسید!»
با دو شیشه دلستر لیمو برگشت، دوباره کنارم نشست و نجوایم را به خوبی شنیده بود که شیشهها را روی میز نشاند و با حالتی منطقی نصیحتم کرد :«نازنین جان! انقلاب با بچهبازی فرق داره!»
🔹 خیره نگاهش کردم و او به خوبی میدانست چه میگوید که با لحنی مهربان دلیل آورد :«ما سال ۸۸ بچهبازی میکردیم! فکر میکنی تجمع تو دانشگاه و شعار دادن چقدر اثر داشت؟» و من بابت همان چند ماه، مدال #دانشجوی مبارز را به خودم داده بودم که صدایم سینه سپر کرد :«ما با همون کارها خیلی به #نظام ضربه زدیم!»
در پاسخم به تمسخر سری تکان داد و همه مبارزاتم را در چند جمله به بازی گرفت :«آره خب! کلی شیشه شکستیم! کلی کلاسها رو تعطیل کردیم! کلی با حراست و #بسیجیها درافتادیم!»
🔹 سپس با کف دست روی پیشانیاش کوبید و با حالتی هیجانزده ادامه داد :«از همه مهمتر! این پسر سوریهای #عاشق یه دختر شرّ ایرانی شد!» و از خاطرات خیالانگیز آن روزها چشمانش درخشید و به رویم خندید :«نازنین! نمیدونی وقتی میدیدم بین اونهمه پسر میری رو صندلی و شعار میدی، چه حالی میشدم! برا من که عاشق #مبارزه بودم، به دست اوردن یه همچین دختری رؤیا بود!»
در برابر ابراز احساساتش با آن صورت زیبا و لحن گرم عربی، دست و پای دلم را گم کردم و برای فرار از نگاهش به سمت میز خم شدم تا دلستری بردارم که مچم را گرفت. صورتم به سمتش چرخید و دلبرانه زبان ریختم :«خب تشنمه!» و او همانطور که دستم را محکم گرفته بود، قاطعانه حکم کرد :«منم تشنمه! ولی اول باید حرف بزنیم!»
🔹 تیزی صدایش خماری #عشق را از سرم بُرد، دستم را رها نمیکرد و با دست دیگر از جیب پیراهنش فندکی بیرون کشید. در برابر چشمانم که خیره به فندک مانده بود، طوری نگاهم کرد که دلم خالی شد و او پُر از حرف بود که شمرده شروع کرد :«نازنین! تو یه بار به خاطر #آرمانت قید خونوادهات رو زدی!» و این منصفانه نبود که بین حرفش پریدم :«من به خاطر تو ترکشون کردم!»
مچم را بین انگشتانش محکم فشار داد و بازخواستم کرد :«زینب خانم! اسمت هم به خاطر من عوض کردی و شدی نازنین؟» از طعنه تلخش دلم گرفت و او بیتوجه به رنجش نگاهم دوباره کنایه زد :«#چادرت هم بهخاطر من گذاشتی کنار؟ اون روزی که لیدر #اغتشاشات دانشکده بودی که اصلاً منو ندیده بودی!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🕊
💚🕊
🕊💚🕊