پیام #همسر شهید مدافع حرم #محسن_حججی:
همسرم رفت که بگه امام خامنه ای تنها نیست..
رفت که بگه هنوزم مردان خدایی هستند..
اگه کسی خواست اشکی واسه همسرم بریزه به اشکش #هدف بده..
واسه حضرت زینب و امام حسین گریه کنه...
همه زیر لب فقط بگید امان از دل زینب...
راهشو ادامه بدید...
دعا کنید خدا به منم صبر بده...
التماس دعا
🍁 @ferdosmahale 💯 🍁
همسرم رفت که بگه امام خامنه ای تنها نیست..
رفت که بگه هنوزم مردان خدایی هستند..
اگه کسی خواست اشکی واسه همسرم بریزه به اشکش #هدف بده..
واسه حضرت زینب و امام حسین گریه کنه...
همه زیر لب فقط بگید امان از دل زینب...
راهشو ادامه بدید...
دعا کنید خدا به منم صبر بده...
التماس دعا
🍁 @ferdosmahale 💯 🍁
#همسر_دوم
#منتشر_کنید
💢همسر دوم میگیرند بنام اسلام!!
#بحران_طلاق_در_ایران
✅پرسش جالب #شهید_مطهری از مردان طالب همسر دوم!
✅در فقه اسلامی میگویند: «اگر بیم داری که استعمال آب برای بدنت زیان دارد وضو نگیر»، «اگر بیم داری که روزه برایت زیان دارد روزه نگیر». این دو دستور در #فقه اسلامی رسیده است. شما افراد بسیاری را میبینید که میپرسند: میترسم آب برایم زیان داشته باشد، وضو بگیرم یا نگیرم؟ میترسم روزه برایم ضرر داشته باشد، #روزه بگیرم یا نگیرم؟ البته این پرسشها پرسشهای درستی است. چنین اشخاصی نباید وضو بسازند و نباید روزه بگیرند.
✅ولی نصّ قرآن کریم است که «اگر بیم دارید که نتوانید #میان زنان خود به عدالت رفتار کنید، یک زن بیشتر نگیرید». با این حال آیا شما در عمر از یک نفر شنیدهاید که بگوید: میخواهم زن دوم بگیرم اما بیم دارم که رعایت عدالت و #مساوات میان آنها نکنم، بگیرم یا نگیرم؟ من که نشنیدهام. حتماً شما هم نشنیدهاید.
✅سهل است، مردم ما با علم و تصمیم اینکه به عدالت رفتار نکنند زنان متعدد میگیرند و این کار را به نام #اسلام و زیر سرپوش اسلامی انجام میدهند. اینها هستند که با عمل #ناهنجار خود اسلام را بدنام میکنند.
📚نظام حقوق زن در اسلام، ص352
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
#منتشر_کنید
💢همسر دوم میگیرند بنام اسلام!!
#بحران_طلاق_در_ایران
✅پرسش جالب #شهید_مطهری از مردان طالب همسر دوم!
✅در فقه اسلامی میگویند: «اگر بیم داری که استعمال آب برای بدنت زیان دارد وضو نگیر»، «اگر بیم داری که روزه برایت زیان دارد روزه نگیر». این دو دستور در #فقه اسلامی رسیده است. شما افراد بسیاری را میبینید که میپرسند: میترسم آب برایم زیان داشته باشد، وضو بگیرم یا نگیرم؟ میترسم روزه برایم ضرر داشته باشد، #روزه بگیرم یا نگیرم؟ البته این پرسشها پرسشهای درستی است. چنین اشخاصی نباید وضو بسازند و نباید روزه بگیرند.
✅ولی نصّ قرآن کریم است که «اگر بیم دارید که نتوانید #میان زنان خود به عدالت رفتار کنید، یک زن بیشتر نگیرید». با این حال آیا شما در عمر از یک نفر شنیدهاید که بگوید: میخواهم زن دوم بگیرم اما بیم دارم که رعایت عدالت و #مساوات میان آنها نکنم، بگیرم یا نگیرم؟ من که نشنیدهام. حتماً شما هم نشنیدهاید.
✅سهل است، مردم ما با علم و تصمیم اینکه به عدالت رفتار نکنند زنان متعدد میگیرند و این کار را به نام #اسلام و زیر سرپوش اسلامی انجام میدهند. اینها هستند که با عمل #ناهنجار خود اسلام را بدنام میکنند.
📚نظام حقوق زن در اسلام، ص352
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
مادرزن
@Ostad_aali
در مسیر بندگی
🎙سخنرانی استاد عالی
#همسر
#داستان
#سید_هاشم_حداد
#آیت_الله_قاضی
#خانواده
#مادر_خانم
#صبر
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
🎙سخنرانی استاد عالی
#همسر
#داستان
#سید_هاشم_حداد
#آیت_الله_قاضی
#خانواده
#مادر_خانم
#صبر
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
❤️❤️با آرزوی خوشبختی همه جوانان این مرزو بوم🤲
💠10 توصیه به پسران و دختران مجرد قبل از ازدواج
✅ ازدواج مهمترین قسمت زندگی هر فرد است که اگر با فکر صورت نگیرد بعدها مایه پشیمانی هر دو نفر خواهد بود. اگر شما دختر یا پسر #مجرد هستید و تمایل به ازدواج با فرد مورد علاقه تان را دارید قبل از انجام این امر مهم به توصیه های زیر دقت کنید.
1. خوشبختی را فدای مادیات نکنید. در هر مرحله از زندگی که به گذشته نگاه کنید، خاطرات خوش به امور معنوی مربوط میشوند و نه پولی که خرج کردهاید.
2. ما جذب افرادی میشویم که از ما متفاوتند و در عین حال، با آنها احساس نزدیکی میکنیم. پس بعد از ازدواج، سعی نکنید تفاوتهایی را که همسرتان با شما دارد از بین ببرید و او را شبیه خود کنید. این کار، او را به شخصیتی تبدیل می کند که برای شما جذاب نیست.
3. اگر در گذشته با افراد دیگری روابط عاطفی داشتهاید، برای همیشه آنها را فراموش کنید. داشتن روابط حتی در فضای مجازی هم میتواند براحتی عواطف و احساسات را تحریک کند و این خیانت به #همسر است. بشدت از آن حذرکنید.
4. یک #مرد واقعی میتواند عاشق یک #زن شود، با او ازدواج کند و تا آخر عمر پایبند او باقی بماند. یک زن واقعی هم میتواند به عشق چنین مردی احترام بگذارد و در سایه علاقهای که در دل به آن مرد حس میکند، دلسوزانه به ساختن یک زندگی خوب و شیرین با او بپردازد.
5. #ازدواج، بهترین فرصت برای رشد روحی و رسیدن به کمال است. لازم است که در این زندگی، هر روز به فکر پیشرفت اخلاقی باشید.
6. پیش و پس از ازدواج درباره زندگی متاهلیتان با پروردگار متعال راز و نیاز کنید و از او خواهش کنید راه درست را نشانتان دهد. آن کس که در روزهای شادی و غم همواره یار شما باقی میماند، تنها خداست.
7. زنان روابط #عاشقانه را در واژگان عاشقانه میدانند و مردان در رابطه جنسی ،زبان یکدیگر را یاد بگیرید.
8. عشق تنها یک حس نیست. عشق به معنای تعهد و دلسپردگی است. چشمانتان را باز کنید تا با چاشنی عشق و معیارهایی که برایتان اهمیت دارد، به سمت زندگی جدید بروید؛ اما وقتی رفتید، برای هر مشکلی، حتی بدترینها، بهدنبال راهحل باشید و از طلاق دوری کنید. همواره به فکر استحکام بخشیدن به نهال نوپای زندگی دونفرهتان باشید، نه شکسته شدن آن.
9. اشکالی ندارد اگر در ماههای اول زندگی ناخواسته، اشتباهاتی از شما سربزند. اما سعی کنید هرچه زودتر از این شرایط بیرون بیایید و از اشتباهاتتان درس بگیرید و هرگز آنها را تکرار نکنید. عملکرد شما در سال پنجم و دهم ازدواج، باید متفاوت از سال اول باشد.
10. قرار نیست زندگی بعد از ازدواج، مدینه فاضلهای باشد که تمام نیازهایتان را برآورده کند و شما را صددرصد خرسند و خوشحال کند. نه، اینطور نیست. داشتن یک زندگی متاهلی خوب و موفق، مستلزم از خودگذشتگی، فداکاری، صبر، درک متقابل و بخشندگی است. عدهای میگویند: آن جوانی که نمیخواهد از غرور و خودخواهی و صفات بد خود عقبنشینی کند، همان بهتر که برای همیشه مجرد بماند.
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
💠10 توصیه به پسران و دختران مجرد قبل از ازدواج
✅ ازدواج مهمترین قسمت زندگی هر فرد است که اگر با فکر صورت نگیرد بعدها مایه پشیمانی هر دو نفر خواهد بود. اگر شما دختر یا پسر #مجرد هستید و تمایل به ازدواج با فرد مورد علاقه تان را دارید قبل از انجام این امر مهم به توصیه های زیر دقت کنید.
1. خوشبختی را فدای مادیات نکنید. در هر مرحله از زندگی که به گذشته نگاه کنید، خاطرات خوش به امور معنوی مربوط میشوند و نه پولی که خرج کردهاید.
2. ما جذب افرادی میشویم که از ما متفاوتند و در عین حال، با آنها احساس نزدیکی میکنیم. پس بعد از ازدواج، سعی نکنید تفاوتهایی را که همسرتان با شما دارد از بین ببرید و او را شبیه خود کنید. این کار، او را به شخصیتی تبدیل می کند که برای شما جذاب نیست.
3. اگر در گذشته با افراد دیگری روابط عاطفی داشتهاید، برای همیشه آنها را فراموش کنید. داشتن روابط حتی در فضای مجازی هم میتواند براحتی عواطف و احساسات را تحریک کند و این خیانت به #همسر است. بشدت از آن حذرکنید.
4. یک #مرد واقعی میتواند عاشق یک #زن شود، با او ازدواج کند و تا آخر عمر پایبند او باقی بماند. یک زن واقعی هم میتواند به عشق چنین مردی احترام بگذارد و در سایه علاقهای که در دل به آن مرد حس میکند، دلسوزانه به ساختن یک زندگی خوب و شیرین با او بپردازد.
5. #ازدواج، بهترین فرصت برای رشد روحی و رسیدن به کمال است. لازم است که در این زندگی، هر روز به فکر پیشرفت اخلاقی باشید.
6. پیش و پس از ازدواج درباره زندگی متاهلیتان با پروردگار متعال راز و نیاز کنید و از او خواهش کنید راه درست را نشانتان دهد. آن کس که در روزهای شادی و غم همواره یار شما باقی میماند، تنها خداست.
7. زنان روابط #عاشقانه را در واژگان عاشقانه میدانند و مردان در رابطه جنسی ،زبان یکدیگر را یاد بگیرید.
8. عشق تنها یک حس نیست. عشق به معنای تعهد و دلسپردگی است. چشمانتان را باز کنید تا با چاشنی عشق و معیارهایی که برایتان اهمیت دارد، به سمت زندگی جدید بروید؛ اما وقتی رفتید، برای هر مشکلی، حتی بدترینها، بهدنبال راهحل باشید و از طلاق دوری کنید. همواره به فکر استحکام بخشیدن به نهال نوپای زندگی دونفرهتان باشید، نه شکسته شدن آن.
9. اشکالی ندارد اگر در ماههای اول زندگی ناخواسته، اشتباهاتی از شما سربزند. اما سعی کنید هرچه زودتر از این شرایط بیرون بیایید و از اشتباهاتتان درس بگیرید و هرگز آنها را تکرار نکنید. عملکرد شما در سال پنجم و دهم ازدواج، باید متفاوت از سال اول باشد.
10. قرار نیست زندگی بعد از ازدواج، مدینه فاضلهای باشد که تمام نیازهایتان را برآورده کند و شما را صددرصد خرسند و خوشحال کند. نه، اینطور نیست. داشتن یک زندگی متاهلی خوب و موفق، مستلزم از خودگذشتگی، فداکاری، صبر، درک متقابل و بخشندگی است. عدهای میگویند: آن جوانی که نمیخواهد از غرور و خودخواهی و صفات بد خود عقبنشینی کند، همان بهتر که برای همیشه مجرد بماند.
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
💠10 توصیه به پسران و دختران مجرد قبل از ازدواج
✅ ازدواج مهمترین قسمت زندگی هر فرد است که اگر با فکر صورت نگیرد بعدها مایه پشیمانی هر دو نفر خواهد بود. اگر شما دختر یا پسر #مجرد هستید و تمایل به ازدواج با فرد مورد علاقه تان را دارید قبل از انجام این امر مهم به توصیه های زیر دقت کنید.
1. خوشبختی را فدای مادیات نکنید. در هر مرحله از زندگی که به گذشته نگاه کنید، خاطرات خوش به امور معنوی مربوط میشوند و نه پولی که خرج کردهاید.
2. ما جذب افرادی میشویم که از ما متفاوتند و در عین حال، با آنها احساس نزدیکی میکنیم. پس بعد از ازدواج، سعی نکنید تفاوتهایی را که همسرتان با شما دارد از بین ببرید و او را شبیه خود کنید. این کار، او را به شخصیتی تبدیل می کند که برای شما جذاب نیست.
3. اگر در گذشته با افراد دیگری روابط عاطفی داشتهاید، برای همیشه آنها را فراموش کنید. داشتن روابط حتی در فضای مجازی هم میتواند براحتی عواطف و احساسات را تحریک کند و این خیانت به #همسر است. بشدت از آن حذرکنید.
4. یک #مرد واقعی میتواند عاشق یک #زن شود، با او ازدواج کند و تا آخر عمر پایبند او باقی بماند. یک زن واقعی هم میتواند به عشق چنین مردی احترام بگذارد و در سایه علاقهای که در دل به آن مرد حس میکند، دلسوزانه به ساختن یک زندگی خوب و شیرین با او بپردازد.
5. #ازدواج، بهترین فرصت برای رشد روحی و رسیدن به کمال است. لازم است که در این زندگی، هر روز به فکر پیشرفت اخلاقی باشید.
6. پیش و پس از ازدواج درباره زندگی متاهلیتان با پروردگار متعال راز و نیاز کنید و از او خواهش کنید راه درست را نشانتان دهد. آن کس که در روزهای شادی و غم همواره یار شما باقی میماند، تنها خداست.
7. زنان روابط #عاشقانه را در واژگان عاشقانه میدانند و مردان در رابطه جنسی ،زبان یکدیگر را یاد بگیرید.
8. عشق تنها یک حس نیست. عشق به معنای تعهد و دلسپردگی است. چشمانتان را باز کنید تا با چاشنی عشق و معیارهایی که برایتان اهمیت دارد، به سمت زندگی جدید بروید؛ اما وقتی رفتید، برای هر مشکلی، حتی بدترینها، بهدنبال راهحل باشید و از طلاق دوری کنید. همواره به فکر استحکام بخشیدن به نهال نوپای زندگی دونفرهتان باشید، نه شکسته شدن آن.
9. اشکالی ندارد اگر در ماههای اول زندگی ناخواسته، اشتباهاتی از شما سربزند. اما سعی کنید هرچه زودتر از این شرایط بیرون بیایید و از اشتباهاتتان درس بگیرید و هرگز آنها را تکرار نکنید. عملکرد شما در سال پنجم و دهم ازدواج، باید متفاوت از سال اول باشد.
10. قرار نیست زندگی بعد از ازدواج، مدینه فاضلهای باشد که تمام نیازهایتان را برآورده کند و شما را صددرصد خرسند و خوشحال کند. نه، اینطور نیست. داشتن یک زندگی متاهلی خوب و موفق، مستلزم از خودگذشتگی، فداکاری، صبر، درک متقابل و بخشندگی است. عدهای میگویند: آن جوانی که نمیخواهد از غرور و خودخواهی و صفات بد خود عقبنشینی کند، همان بهتر که برای همیشه مجرد بماند.
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
✅ ازدواج مهمترین قسمت زندگی هر فرد است که اگر با فکر صورت نگیرد بعدها مایه پشیمانی هر دو نفر خواهد بود. اگر شما دختر یا پسر #مجرد هستید و تمایل به ازدواج با فرد مورد علاقه تان را دارید قبل از انجام این امر مهم به توصیه های زیر دقت کنید.
1. خوشبختی را فدای مادیات نکنید. در هر مرحله از زندگی که به گذشته نگاه کنید، خاطرات خوش به امور معنوی مربوط میشوند و نه پولی که خرج کردهاید.
2. ما جذب افرادی میشویم که از ما متفاوتند و در عین حال، با آنها احساس نزدیکی میکنیم. پس بعد از ازدواج، سعی نکنید تفاوتهایی را که همسرتان با شما دارد از بین ببرید و او را شبیه خود کنید. این کار، او را به شخصیتی تبدیل می کند که برای شما جذاب نیست.
3. اگر در گذشته با افراد دیگری روابط عاطفی داشتهاید، برای همیشه آنها را فراموش کنید. داشتن روابط حتی در فضای مجازی هم میتواند براحتی عواطف و احساسات را تحریک کند و این خیانت به #همسر است. بشدت از آن حذرکنید.
4. یک #مرد واقعی میتواند عاشق یک #زن شود، با او ازدواج کند و تا آخر عمر پایبند او باقی بماند. یک زن واقعی هم میتواند به عشق چنین مردی احترام بگذارد و در سایه علاقهای که در دل به آن مرد حس میکند، دلسوزانه به ساختن یک زندگی خوب و شیرین با او بپردازد.
5. #ازدواج، بهترین فرصت برای رشد روحی و رسیدن به کمال است. لازم است که در این زندگی، هر روز به فکر پیشرفت اخلاقی باشید.
6. پیش و پس از ازدواج درباره زندگی متاهلیتان با پروردگار متعال راز و نیاز کنید و از او خواهش کنید راه درست را نشانتان دهد. آن کس که در روزهای شادی و غم همواره یار شما باقی میماند، تنها خداست.
7. زنان روابط #عاشقانه را در واژگان عاشقانه میدانند و مردان در رابطه جنسی ،زبان یکدیگر را یاد بگیرید.
8. عشق تنها یک حس نیست. عشق به معنای تعهد و دلسپردگی است. چشمانتان را باز کنید تا با چاشنی عشق و معیارهایی که برایتان اهمیت دارد، به سمت زندگی جدید بروید؛ اما وقتی رفتید، برای هر مشکلی، حتی بدترینها، بهدنبال راهحل باشید و از طلاق دوری کنید. همواره به فکر استحکام بخشیدن به نهال نوپای زندگی دونفرهتان باشید، نه شکسته شدن آن.
9. اشکالی ندارد اگر در ماههای اول زندگی ناخواسته، اشتباهاتی از شما سربزند. اما سعی کنید هرچه زودتر از این شرایط بیرون بیایید و از اشتباهاتتان درس بگیرید و هرگز آنها را تکرار نکنید. عملکرد شما در سال پنجم و دهم ازدواج، باید متفاوت از سال اول باشد.
10. قرار نیست زندگی بعد از ازدواج، مدینه فاضلهای باشد که تمام نیازهایتان را برآورده کند و شما را صددرصد خرسند و خوشحال کند. نه، اینطور نیست. داشتن یک زندگی متاهلی خوب و موفق، مستلزم از خودگذشتگی، فداکاری، صبر، درک متقابل و بخشندگی است. عدهای میگویند: آن جوانی که نمیخواهد از غرور و خودخواهی و صفات بد خود عقبنشینی کند، همان بهتر که برای همیشه مجرد بماند.
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
بحران روحی و عاطفی:
( انتخاب #همسر به شیوه ی #نادرست)
در فرهنگ عامه به اشتباه باور بر این است که برای بهبودحال بیماران روانی، برخی توصیه به ازدواج می کنند.
این کار نه تنها باعث بهبود حال بیمار نمی شود بلکه استرس بیشتری را ایجاد می کند.
هم چنین برخی افراد برای التیام یک ارتباط شکست خورده به ازدواج روی می آورند.
این ازدواج ها از همان ابتدا در معرض خطر است.
موضوع مهم در این جا این هست که:
عاطفه بین آنها به دلیل عشق نیست.
هدفش شفابخشی رابطه قبل است.
🌸🍃❤️🌺🌷🌺❤️🍃🌸
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
( انتخاب #همسر به شیوه ی #نادرست)
در فرهنگ عامه به اشتباه باور بر این است که برای بهبودحال بیماران روانی، برخی توصیه به ازدواج می کنند.
این کار نه تنها باعث بهبود حال بیمار نمی شود بلکه استرس بیشتری را ایجاد می کند.
هم چنین برخی افراد برای التیام یک ارتباط شکست خورده به ازدواج روی می آورند.
این ازدواج ها از همان ابتدا در معرض خطر است.
موضوع مهم در این جا این هست که:
عاطفه بین آنها به دلیل عشق نیست.
هدفش شفابخشی رابطه قبل است.
🌸🍃❤️🌺🌷🌺❤️🍃🌸
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
💟💟 زن و شوهر گرامی عیوب یکدیگر را ﺑﺮاى هیچ ﮐﺲ بیان نکنید .
😇😇 به آیه زیر دقت کنید لطفا :
🕋 هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ
💢 آنان براى شما لباسى هستند و شما براى آنان لباسى هستید .
📖 سوره بقره آیه ۱۸۷
🔔🔔 در تشبيه همسر به لباس، نكات و لطايف بسيارى نهفته است :
👇با هم ببینیم👇
🍀🌹🍀🌹🍀🌹
💠⇦ #لباس بايد در طرح و رنگ و جنس مناسب انسان باشد، #همسر نيز بايد كفو انسان و متناسب با فكر و فرهنگ و شخصيّت انسان باشد .
💠⇦ #لباس مايهى زينت و آرامش است، #همسر وفرزند نيز مايهى زينت و آرامش خانوادهاند .
💠⇦ #لباس عيوب انسان را مىپوشاند، هريك از #زن و #مرد نيز بايد عيوب و نارسايىهاى يكديگر را بپوشانند .
💠⇦ #لباس انسان را از سرما و گرما حفظ مىكند، وجود #همسر نيز كانون خانواده را گرم و زندگى را از سردى مىرهاند .
💠⇦دورى از #لباس، مايهى رسوايى است، دورى از #ازدواج و #همسر نيز گاهى سبب انحراف و رسوايى انسان مىگردد .
💠⇦در هواى سرد #لباس ضخيم و در هواى گرم #لباس نازك استفاده مىشود، هر يك از دو #همسر نيز بايد اخلاق و رفتار خود را متناسب با نياز روحى طرف مقابل تنظيم كند؛ اگر مرد عصبانى است، زن با لطافت با او برخورد كند و اگر زن خسته است، مرد با او مدارا كند .
💠⇦انسان بايد #لباس خود را از آلودگى حفظ كند، هر يك از دو #همسر نيز بايد ديگرى را از آلوده شدن به گناه حفظ نمايد .
🌈 @ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🌈
😇😇 به آیه زیر دقت کنید لطفا :
🕋 هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ
💢 آنان براى شما لباسى هستند و شما براى آنان لباسى هستید .
📖 سوره بقره آیه ۱۸۷
🔔🔔 در تشبيه همسر به لباس، نكات و لطايف بسيارى نهفته است :
👇با هم ببینیم👇
🍀🌹🍀🌹🍀🌹
💠⇦ #لباس بايد در طرح و رنگ و جنس مناسب انسان باشد، #همسر نيز بايد كفو انسان و متناسب با فكر و فرهنگ و شخصيّت انسان باشد .
💠⇦ #لباس مايهى زينت و آرامش است، #همسر وفرزند نيز مايهى زينت و آرامش خانوادهاند .
💠⇦ #لباس عيوب انسان را مىپوشاند، هريك از #زن و #مرد نيز بايد عيوب و نارسايىهاى يكديگر را بپوشانند .
💠⇦ #لباس انسان را از سرما و گرما حفظ مىكند، وجود #همسر نيز كانون خانواده را گرم و زندگى را از سردى مىرهاند .
💠⇦دورى از #لباس، مايهى رسوايى است، دورى از #ازدواج و #همسر نيز گاهى سبب انحراف و رسوايى انسان مىگردد .
💠⇦در هواى سرد #لباس ضخيم و در هواى گرم #لباس نازك استفاده مىشود، هر يك از دو #همسر نيز بايد اخلاق و رفتار خود را متناسب با نياز روحى طرف مقابل تنظيم كند؛ اگر مرد عصبانى است، زن با لطافت با او برخورد كند و اگر زن خسته است، مرد با او مدارا كند .
💠⇦انسان بايد #لباس خود را از آلودگى حفظ كند، هر يك از دو #همسر نيز بايد ديگرى را از آلوده شدن به گناه حفظ نمايد .
🌈 @ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🌈
#شهید_محمد_بلباسبی🌷
| شھیدنوشت ✍
#ازمحمدبہهمہخواهران🎙
اگر مےخواهید شھید بشوید ،
#همسر خوب براے شوهرتان
و #مادرے خوب براے فرزندانتان باشید ...
آن وقت #شھید مےشوید ✋
🍁 @ferdows18 💯
#استفادهازماسکراهنجاتایران 🍁
| شھیدنوشت ✍
#ازمحمدبہهمہخواهران🎙
اگر مےخواهید شھید بشوید ،
#همسر خوب براے شوهرتان
و #مادرے خوب براے فرزندانتان باشید ...
آن وقت #شھید مےشوید ✋
🍁 @ferdows18 💯
#استفادهازماسکراهنجاتایران 🍁
قرار گذاشتند
که نام یکی
بشود : #شهید
و نام دیگری
#همسر_شهید!
و همسفر بشوند
به بهشت
اما...
انتظار همیشه
واژه ی ، دلتنگ کنندهِ
همسفران است ...
🍁 @ferdows18 💯
#استفادهازماسکراهنجاتایران 🍁
که نام یکی
بشود : #شهید
و نام دیگری
#همسر_شهید!
و همسفر بشوند
به بهشت
اما...
انتظار همیشه
واژه ی ، دلتنگ کنندهِ
همسفران است ...
🍁 @ferdows18 💯
#استفادهازماسکراهنجاتایران 🍁
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #نوزدهم
نیت کرده بودیم که اگر خدا به اندازه یک تیم فوتبال هم به ما پسر داد، اول اسم همه را #محمد بگذاریم.
گفتم
_بگذاریم محمد حسین؛ به خاطر خوابم... اما تو از کجا میدانی پسر است؟
جوابم را نداد.
چند سال بعد که #هدی را باردار شدم هم می دانست فرزندمان #دختر است.
مامان و آقاجون کنارم بودند، اما از این #دلتنگیم برای ایوب کم نمی کرد.
روزها با گریه می نشستم شش هفت برگه امتحانی برایش می نوشتم، ولی باز هم روز به نظرم کشدار و تمام ناشدنی بود.
تلفن می زد
همین که صدایش را شنیدم، بغض گلویم راگرفت.
_"سلام ایوب"
ذوق کرد. گفت:
_ "صدایت را که می شنوم، انگار همه دنیا را به من داده اند"
زدم زیر گریه
_ "کجایی ایوب؟پس کی برمیگردی؟"میدانی چند روز است از هم دوریم؟ من حساب دقیقش را دارم. دقیقا بیست و پنج روز.
حرفی نزدم.
صدای گریه ام را می شنید.
_ شهلا ولی دنیا خیلی کوچک تر از آن است که تو فکرش را می کنی. تو فکر میکنی من الان کجا هستم؟
با گریه گفتم:
_ "خب معلومه، تو انگلستانی، من تهران
خیلی از هم دوریم ایوب.
_ نه شهلا، مگر همان ماهی که بالای سر تو است بالای سر من نیست؟ همان خورشید، اینجا هم هست. هوا، همان هوا و زمین، همان زمین است.
اگر اینطوری فکر کنی، خیالت راحت تر می شود. بیا شهلا از این به بعد سر ساعت یازده شب هر دو به #ماه نگاه کنیم. خب؟
تا یازده شب را هر به هر ضرب و زوری گذراندم.
شب رفتم پشت بام و ایستادم به تماشای ماه...
حالا حتما ایوب هم خودش را رسانده بود کنار پنجره ی اتاقش توی بیمارستان و ماه را نگاه میکرد.
زمین برایم یک توپ گرد کوچک شده بود ک می توانستم با نگاه به ماه از روی آن بگذرم...
و برسم به ایوبم به مَردم...
.
نامه اش از انگلیس رسید.
_"خب بچه دار شدنمان چشمم را روشن کرد.#همسر عزیزم شرمنده که در این وضع در کنارت نیستم. تو خوب میدانی که نبودنم بی علت نیست و اینجا برای #درمان هستم. خیلی #نگران_حالت هستم. من را از خودت بی خبر نگذار. امیدوارم همیشه زنده و سالم باشی و سایه ات بالای سرم باشد. گفته بودی از زایمان می ترسی. نگران نباش، فقط به این فکر کن که موجودی زنده از تو متولد می شود."
بعد از دو ماه ایوب برگشت.
از ریز و درشت اتفاقاتی که برایش افتاده بود، تعریف می کرد.
می گفت:
_"عادت کرده ام مثل پروانه دورم بگردی، همیشه کنارم باشی. توی بیمارستان با ان همه پرستار و امکانات راحت نبودم"
با لبخند نگاهش کردم.تکیه داد به پشتی
_ شهلا ؟.. این خانم ها موهایشان خود به خود رنگی نیست، هست؟؟؟؟؟؟
چشم هایم را ریز کردم.
+ چشمم روشن!! کدام خانم ها؟
_ خانم های اینجا و آنجا که بودم.
خنده ام گرفت.
+ نخیر مال خودشان نیست، رنگشان می کنند.
_ خب، تو چرا نمی کنی؟
+ چون خرج داره حاج آقا.
فردایش از ایوب پول گرفتم و موهایم را رنگ کردم.
خیلی خوشش آمد
گفت:
_ "قشنگ شدی، ولی نمی ارزد شهلا..."
آخر دو برابر ازش پول گرفته بودم.
چیزی نگذشت که ثبت نام کرد برود #جبهه
+ کجا ب سلامتی؟
_ میروم منطقه...
+ بااین حال و روزت؟ آخه تو چه به درد جبهه میخوری؟ با این دست های بسته.
_ سر برانکارد رو که میتونم بگیرم.
از همان #روزاول میدانستم به کسی #دل_میبندم که به چیز #باارزش_تری دل بسته است.
و اگر #راهی پیدا کند تا به آن برسد نباید #مانعش بشوم.
به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #نوزدهم
نیت کرده بودیم که اگر خدا به اندازه یک تیم فوتبال هم به ما پسر داد، اول اسم همه را #محمد بگذاریم.
گفتم
_بگذاریم محمد حسین؛ به خاطر خوابم... اما تو از کجا میدانی پسر است؟
جوابم را نداد.
چند سال بعد که #هدی را باردار شدم هم می دانست فرزندمان #دختر است.
مامان و آقاجون کنارم بودند، اما از این #دلتنگیم برای ایوب کم نمی کرد.
روزها با گریه می نشستم شش هفت برگه امتحانی برایش می نوشتم، ولی باز هم روز به نظرم کشدار و تمام ناشدنی بود.
تلفن می زد
همین که صدایش را شنیدم، بغض گلویم راگرفت.
_"سلام ایوب"
ذوق کرد. گفت:
_ "صدایت را که می شنوم، انگار همه دنیا را به من داده اند"
زدم زیر گریه
_ "کجایی ایوب؟پس کی برمیگردی؟"میدانی چند روز است از هم دوریم؟ من حساب دقیقش را دارم. دقیقا بیست و پنج روز.
حرفی نزدم.
صدای گریه ام را می شنید.
_ شهلا ولی دنیا خیلی کوچک تر از آن است که تو فکرش را می کنی. تو فکر میکنی من الان کجا هستم؟
با گریه گفتم:
_ "خب معلومه، تو انگلستانی، من تهران
خیلی از هم دوریم ایوب.
_ نه شهلا، مگر همان ماهی که بالای سر تو است بالای سر من نیست؟ همان خورشید، اینجا هم هست. هوا، همان هوا و زمین، همان زمین است.
اگر اینطوری فکر کنی، خیالت راحت تر می شود. بیا شهلا از این به بعد سر ساعت یازده شب هر دو به #ماه نگاه کنیم. خب؟
تا یازده شب را هر به هر ضرب و زوری گذراندم.
شب رفتم پشت بام و ایستادم به تماشای ماه...
حالا حتما ایوب هم خودش را رسانده بود کنار پنجره ی اتاقش توی بیمارستان و ماه را نگاه میکرد.
زمین برایم یک توپ گرد کوچک شده بود ک می توانستم با نگاه به ماه از روی آن بگذرم...
و برسم به ایوبم به مَردم...
.
نامه اش از انگلیس رسید.
_"خب بچه دار شدنمان چشمم را روشن کرد.#همسر عزیزم شرمنده که در این وضع در کنارت نیستم. تو خوب میدانی که نبودنم بی علت نیست و اینجا برای #درمان هستم. خیلی #نگران_حالت هستم. من را از خودت بی خبر نگذار. امیدوارم همیشه زنده و سالم باشی و سایه ات بالای سرم باشد. گفته بودی از زایمان می ترسی. نگران نباش، فقط به این فکر کن که موجودی زنده از تو متولد می شود."
بعد از دو ماه ایوب برگشت.
از ریز و درشت اتفاقاتی که برایش افتاده بود، تعریف می کرد.
می گفت:
_"عادت کرده ام مثل پروانه دورم بگردی، همیشه کنارم باشی. توی بیمارستان با ان همه پرستار و امکانات راحت نبودم"
با لبخند نگاهش کردم.تکیه داد به پشتی
_ شهلا ؟.. این خانم ها موهایشان خود به خود رنگی نیست، هست؟؟؟؟؟؟
چشم هایم را ریز کردم.
+ چشمم روشن!! کدام خانم ها؟
_ خانم های اینجا و آنجا که بودم.
خنده ام گرفت.
+ نخیر مال خودشان نیست، رنگشان می کنند.
_ خب، تو چرا نمی کنی؟
+ چون خرج داره حاج آقا.
فردایش از ایوب پول گرفتم و موهایم را رنگ کردم.
خیلی خوشش آمد
گفت:
_ "قشنگ شدی، ولی نمی ارزد شهلا..."
آخر دو برابر ازش پول گرفته بودم.
چیزی نگذشت که ثبت نام کرد برود #جبهه
+ کجا ب سلامتی؟
_ میروم منطقه...
+ بااین حال و روزت؟ آخه تو چه به درد جبهه میخوری؟ با این دست های بسته.
_ سر برانکارد رو که میتونم بگیرم.
از همان #روزاول میدانستم به کسی #دل_میبندم که به چیز #باارزش_تری دل بسته است.
و اگر #راهی پیدا کند تا به آن برسد نباید #مانعش بشوم.
به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
🍂💚🍂💚﷽💚🍂
💚🍂💚🍂
🍂💚🍂
💚🍂
🍂
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_ششم
🔸 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم #عشقم انقلابی به پا شده و میتوانستم به چشم #همسر به او نگاه کنم که نه به زبان، بلکه با همه قلبم قبولش کردم.
از سکوت سر به زیرم، عمق #رضایتم را حس کرد که نفس بلندی کشید و مردانه ضمانت داد :«نرجس! قول میدم تا لحظهای که زندهام، با خون و جونم ازت حمایت کنم!»
🔸 او همچنان #عاشقانه عهد میبست و من در عالم عشق #امیرالمؤمنین علیهالسلام خوش بودم که امداد #حیدریاش را برایم به کمال رساند و نهتنها آن روز که تا آخر عمرم، آغوش مطمئن حیدر را برایم انتخاب کرد.
به یُمن همین هدیه حیدری، #13رجب عقد کردیم و قرار شد #نیمه_شعبان جشن عروسیمان باشد و حالا تنها سه روز مانده به نیمه شعبان، شبح عدنان دوباره به سراغم آمده بود.
🔸 نمیدانستم شمارهام را از کجا پیدا کرده و اصلاً از جانم چه میخواهد؟ گوشی در دستانم ثابت مانده و نگاهم یخ زده بود که پیامی دیگر فرستاد :«من هنوز هر شب خوابتو میبینم! قسم خوردم تو بیداری تو رو به دست بیارم و میارم!»
نگاهم تا آخر پیام نرسیده، دلم از وحشت پُر شد که همزمان دستی بازویم را گرفت و جیغم در گلو خفه شد. وحشتزده چرخیدم و در تاریکی اتاق، چهره روشن حیدر را دیدم.
🔸 از حالت وحشتزده و جیغی که کشیدم، جا خورد. خنده روی صورتش خشک شد و متعجب پرسید :«چرا ترسیدی عزیزم؟ من که گفتم سر کوچهام دارم میام!»
پیام هوسبازانه عدنان روی گوشی و حیدر مقابلم ایستاده بود و همین کافی بود تا همه بدنم بلرزد. دستش را از روی بازویم پایین آورد، فهمید به هم ریختهام که نگران حالم، عذر خواست :«ببخشید نرجس جان! نمیخواستم بترسونمت!»
🔸 همزمان چراغ اتاق را روشن کرد و تازه دید رنگم چطور پریده که خیره نگاهم کرد. سرم را پایین انداختم تا از خط نگاهم چیزی نخواند اما با دستش زیر چانهام را گرفت و صورتم را بالا آورد.
نگاهم که به نگاه مهربانش افتاد، طوفان ترسم قطره اشکی شد و روی مژگانم نشست. لرزش چانهام را روی انگشتانش حس میکرد که رنگ نگرانی نگاهش بیشتر شد و با دلواپسی پرسید :«چی شده عزیزم؟» و سوالش به آخر نرسیده، پیامگیر گوشی دوباره به صدا درآمد و تنم را آشکارا لرزاند.
🔸 ردّ تردید نگاهش از چشمانم تا صفحه روشن گوشی در دستم کشیده شد و جان من داشت به لبم میرسید که صدای گریه زنعمو فرشته نجاتم شد.
حیدر به سمت در اتاق چرخید و هر دو دیدیم زنعمو میان حیاط روی زمین نشسته و با بیقراری گریه میکند. عمو هم مقابلش ایستاده و با صدایی آهسته دلداریاش میداد که حیدر از اتاق بیرون رفت و از روی ایوان صدا بلند کرد :«چی شده مامان؟»
🔸 هنوز بدنم سست بود و بهسختی دنبال حیدر به ایوان رفتم که دیدم دخترعموها هم گوشه حیاط کِز کرده و بیصدا گریه میکنند.
دیگر ترس عدنان فراموشم شده و محو عزاخانهای که در حیاط برپا شده بود، خشکم زد. عباس هنوز کنار در حیاط ایستاده و ظاهراً خبر را او آورده بود که با صدایی گرفته به من و حیدر هم اطلاع داد :«#موصل سقوط کرده! #داعش امشب شهر رو گرفت!»
🔸 من هنوز گیج خبر بودم که حیدر از پلههای ایوان پایین دوید و وحشتزده پرسید :«#تلعفر چی؟!» با شنیدن نام تلعفر تازه یاد فاطمه افتادم.
بزرگترین دخترِ عمو که پس از ازدواج با یکی از #ترکمنهای شیعه تلعفر، در آن شهر زندگی میکرد. تلعفر فاصله زیادی با موصل نداشت و نمیدانستیم تا الان چه بلایی سر فاطمه و همسر و کودکانش آمده است.
🔸 عباس سری تکان داد و در جواب دلنگرانی حیدر حرفی زد که چهارچوب بدنم لرزید :«داعش داره میره سمت تلعفر. هر چی هم زنگ میزنیم جواب نمیدن.»
گریه زنعمو بلندتر شد و عمو زیر لب زمزمه کرد :«این حرومزادهها به تلعفر برسن یه #شیعه رو زنده نمیذارن!» حیدر مثل اینکه پاهایش سست شده باشد، همانجا روی زمین نشست و سرش را با هر دو دستش گرفت.
🔸 دیگر نفس کسی بالا نمیآمد که در تاریک و روشن هوا، آوای #اذان مغرب در آسمان پیچید و به «أشْهَدُ أنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ الله» که رسید، حیدر از جا بلند شد.
همه نگاهش میکردند و من از خون #غیرتی که در صورتش پاشیده بود، حرف دلش را خواندم که پیش از آنکه چیزی بگوید، گریهام گرفت.
🔸 رو به عمو کرد و با صدایی که به سختی بالا میآمد، مردانگیاش را نشان داد :«من میرم میارمشون.»
زنعمو ناباورانه نگاهش کرد، عمو به صورت گندمگونش که از ناراحتی گل انداخته بود، خیره شد و عباس اعتراض کرد :«داعش داره شخم میزنه میاد جلو! تا تو برسی، حتماً تلعفر هم سقوط کرده! فقط خودتو به کشتن میدی!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🍂
💚🍂
🍂💚🍂
💚🍂💚🍂
🍂💚🍂💚🍂💚🍂
💚🍂💚🍂
🍂💚🍂
💚🍂
🍂
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_ششم
🔸 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم #عشقم انقلابی به پا شده و میتوانستم به چشم #همسر به او نگاه کنم که نه به زبان، بلکه با همه قلبم قبولش کردم.
از سکوت سر به زیرم، عمق #رضایتم را حس کرد که نفس بلندی کشید و مردانه ضمانت داد :«نرجس! قول میدم تا لحظهای که زندهام، با خون و جونم ازت حمایت کنم!»
🔸 او همچنان #عاشقانه عهد میبست و من در عالم عشق #امیرالمؤمنین علیهالسلام خوش بودم که امداد #حیدریاش را برایم به کمال رساند و نهتنها آن روز که تا آخر عمرم، آغوش مطمئن حیدر را برایم انتخاب کرد.
به یُمن همین هدیه حیدری، #13رجب عقد کردیم و قرار شد #نیمه_شعبان جشن عروسیمان باشد و حالا تنها سه روز مانده به نیمه شعبان، شبح عدنان دوباره به سراغم آمده بود.
🔸 نمیدانستم شمارهام را از کجا پیدا کرده و اصلاً از جانم چه میخواهد؟ گوشی در دستانم ثابت مانده و نگاهم یخ زده بود که پیامی دیگر فرستاد :«من هنوز هر شب خوابتو میبینم! قسم خوردم تو بیداری تو رو به دست بیارم و میارم!»
نگاهم تا آخر پیام نرسیده، دلم از وحشت پُر شد که همزمان دستی بازویم را گرفت و جیغم در گلو خفه شد. وحشتزده چرخیدم و در تاریکی اتاق، چهره روشن حیدر را دیدم.
🔸 از حالت وحشتزده و جیغی که کشیدم، جا خورد. خنده روی صورتش خشک شد و متعجب پرسید :«چرا ترسیدی عزیزم؟ من که گفتم سر کوچهام دارم میام!»
پیام هوسبازانه عدنان روی گوشی و حیدر مقابلم ایستاده بود و همین کافی بود تا همه بدنم بلرزد. دستش را از روی بازویم پایین آورد، فهمید به هم ریختهام که نگران حالم، عذر خواست :«ببخشید نرجس جان! نمیخواستم بترسونمت!»
🔸 همزمان چراغ اتاق را روشن کرد و تازه دید رنگم چطور پریده که خیره نگاهم کرد. سرم را پایین انداختم تا از خط نگاهم چیزی نخواند اما با دستش زیر چانهام را گرفت و صورتم را بالا آورد.
نگاهم که به نگاه مهربانش افتاد، طوفان ترسم قطره اشکی شد و روی مژگانم نشست. لرزش چانهام را روی انگشتانش حس میکرد که رنگ نگرانی نگاهش بیشتر شد و با دلواپسی پرسید :«چی شده عزیزم؟» و سوالش به آخر نرسیده، پیامگیر گوشی دوباره به صدا درآمد و تنم را آشکارا لرزاند.
🔸 ردّ تردید نگاهش از چشمانم تا صفحه روشن گوشی در دستم کشیده شد و جان من داشت به لبم میرسید که صدای گریه زنعمو فرشته نجاتم شد.
حیدر به سمت در اتاق چرخید و هر دو دیدیم زنعمو میان حیاط روی زمین نشسته و با بیقراری گریه میکند. عمو هم مقابلش ایستاده و با صدایی آهسته دلداریاش میداد که حیدر از اتاق بیرون رفت و از روی ایوان صدا بلند کرد :«چی شده مامان؟»
🔸 هنوز بدنم سست بود و بهسختی دنبال حیدر به ایوان رفتم که دیدم دخترعموها هم گوشه حیاط کِز کرده و بیصدا گریه میکنند.
دیگر ترس عدنان فراموشم شده و محو عزاخانهای که در حیاط برپا شده بود، خشکم زد. عباس هنوز کنار در حیاط ایستاده و ظاهراً خبر را او آورده بود که با صدایی گرفته به من و حیدر هم اطلاع داد :«#موصل سقوط کرده! #داعش امشب شهر رو گرفت!»
🔸 من هنوز گیج خبر بودم که حیدر از پلههای ایوان پایین دوید و وحشتزده پرسید :«#تلعفر چی؟!» با شنیدن نام تلعفر تازه یاد فاطمه افتادم.
بزرگترین دخترِ عمو که پس از ازدواج با یکی از #ترکمنهای شیعه تلعفر، در آن شهر زندگی میکرد. تلعفر فاصله زیادی با موصل نداشت و نمیدانستیم تا الان چه بلایی سر فاطمه و همسر و کودکانش آمده است.
🔸 عباس سری تکان داد و در جواب دلنگرانی حیدر حرفی زد که چهارچوب بدنم لرزید :«داعش داره میره سمت تلعفر. هر چی هم زنگ میزنیم جواب نمیدن.»
گریه زنعمو بلندتر شد و عمو زیر لب زمزمه کرد :«این حرومزادهها به تلعفر برسن یه #شیعه رو زنده نمیذارن!» حیدر مثل اینکه پاهایش سست شده باشد، همانجا روی زمین نشست و سرش را با هر دو دستش گرفت.
🔸 دیگر نفس کسی بالا نمیآمد که در تاریک و روشن هوا، آوای #اذان مغرب در آسمان پیچید و به «أشْهَدُ أنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ الله» که رسید، حیدر از جا بلند شد.
همه نگاهش میکردند و من از خون #غیرتی که در صورتش پاشیده بود، حرف دلش را خواندم که پیش از آنکه چیزی بگوید، گریهام گرفت.
🔸 رو به عمو کرد و با صدایی که به سختی بالا میآمد، مردانگیاش را نشان داد :«من میرم میارمشون.»
زنعمو ناباورانه نگاهش کرد، عمو به صورت گندمگونش که از ناراحتی گل انداخته بود، خیره شد و عباس اعتراض کرد :«داعش داره شخم میزنه میاد جلو! تا تو برسی، حتماً تلعفر هم سقوط کرده! فقط خودتو به کشتن میدی!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🍂
💚🍂
🍂💚🍂
💚🍂💚🍂
🍂💚🍂💚🍂💚🍂