#تلنگر:
نازی ها
تانک داشتند
روس ها، توپ
و انگليسی ها با لبخند
گندمزارهاي ما را دِروُ کردند
تو از کدام کشوری؟
که با دست تُهی،
دارایی ما را به تاراج بُردی؟
حجت فرهنگ دوست
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
نازی ها
تانک داشتند
روس ها، توپ
و انگليسی ها با لبخند
گندمزارهاي ما را دِروُ کردند
تو از کدام کشوری؟
که با دست تُهی،
دارایی ما را به تاراج بُردی؟
حجت فرهنگ دوست
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
.
#تلنگر
در یک مدرسه راهنمایی دخترانه در منطقه محروم شهر خدمت می کردم و چند سالی بود که مدیر مدرسه شده بودم.
قرار بود زنگ تفریح اول، پنج دقیقه دیگر نواخته شود و دانش آموزان به حیاط مدرسه بروند.
هنوز دفتر مدرسه خلوت بود و هیاهوی دانش آموزان در حیاط و گفت وگوی همکاران در دفتر مدرسه، به هم نیامیخته بود.
در همین هنگام، مردی با ظاهری آراسته و سر و وضعی مرتب در دفتر مدرسه حاضر شد و خطاب به من گفت:
با خانم… دبیر کلاس دومی ها کار دارم و می خواهم درباره درس و انضباط فرزندم از او سؤال هایی بکنم.
از او خواستم خودش را معرفی کند. گفت:
من “گاو” هستم ! خانم دبیر بنده را می شناسند. بفرمایید گاو، ایشان متوجه می شوند.
تعجب کردم و موضوع را با خانم دبیر که با نواخته شدن زنگ تفریح، وارد دفتر مدرسه شده بود، در میان گذاشتم.
یکه خورد و گفت: ممکن است این آقا اختلال رفتار داشته باشد. یعنی چه گاو؟ من که چیزی نمی فهمم…
از او خواستم پیش پدر دانش آموز یاد شده برود و به وی گفتم:
اصلاً به نظر نمی رسد اختلالی در رفتار این آقا وجود داشته باشد. حتی خیلی هم متشخص به نظر می رسد.
خانم دبیر با اکراه پذیرفت و نزد پدر دانش آموز که در گوشه ای از دفتر نشسته بود، رفت.
مرد آراسته، با احترام به خانم دبیر ما سلام داد و خودش را معرفی کرد: “من گاو هستم!”
- خواهش می کنم، ولی…
- شما بنده را به خوبی می شناسید.
من گاو هستم، پدر گوساله؛ همان دختر۱۳ ساله ای که شما دیروز در کلاس، او را به همین نام صدا زدید…
دبیر ما به لکنت افتاد و گفت: آخه، می دونید…
- بله، ممکن است واقعاً فرزندم مشکلی داشته باشد و من هم در این مورد به شما حق می دهم.
ولی بهتر بود مشکل انضباطی او را با من نیز در میان می گذاشتید.
قطعاً من هم می توانستم اندکی به شما کمک کنم.
خانم دبیر و پدر دانش آموز مدتی با هم صحبت کردند.
گفت و شنود آنها طولانی، ولی توأم با صمیمیت و ادب بود. آن پدر، در خاتمه کارتی را به خانم دبیر ما داد و با خداحافظی از همه، مدرسه را ترک کرد.
وقتی او رفت، کارت را با هم خواندیم.
در کنار مشخصاتی همچون نشانی و تلفن، روی آن نوشته شده بود:
دکتر… عضو هیأت علمی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه!!!!
🙈 با پوزش فراوان از همه پارسی دوستان،
دریغ داشتم که این پیام را به پیشگاه شما نفرستم.
❗️بخوانید #پندآموز ست.
@FARZANDAN_PARSI.💡
#تلنگر
در یک مدرسه راهنمایی دخترانه در منطقه محروم شهر خدمت می کردم و چند سالی بود که مدیر مدرسه شده بودم.
قرار بود زنگ تفریح اول، پنج دقیقه دیگر نواخته شود و دانش آموزان به حیاط مدرسه بروند.
هنوز دفتر مدرسه خلوت بود و هیاهوی دانش آموزان در حیاط و گفت وگوی همکاران در دفتر مدرسه، به هم نیامیخته بود.
در همین هنگام، مردی با ظاهری آراسته و سر و وضعی مرتب در دفتر مدرسه حاضر شد و خطاب به من گفت:
با خانم… دبیر کلاس دومی ها کار دارم و می خواهم درباره درس و انضباط فرزندم از او سؤال هایی بکنم.
از او خواستم خودش را معرفی کند. گفت:
من “گاو” هستم ! خانم دبیر بنده را می شناسند. بفرمایید گاو، ایشان متوجه می شوند.
تعجب کردم و موضوع را با خانم دبیر که با نواخته شدن زنگ تفریح، وارد دفتر مدرسه شده بود، در میان گذاشتم.
یکه خورد و گفت: ممکن است این آقا اختلال رفتار داشته باشد. یعنی چه گاو؟ من که چیزی نمی فهمم…
از او خواستم پیش پدر دانش آموز یاد شده برود و به وی گفتم:
اصلاً به نظر نمی رسد اختلالی در رفتار این آقا وجود داشته باشد. حتی خیلی هم متشخص به نظر می رسد.
خانم دبیر با اکراه پذیرفت و نزد پدر دانش آموز که در گوشه ای از دفتر نشسته بود، رفت.
مرد آراسته، با احترام به خانم دبیر ما سلام داد و خودش را معرفی کرد: “من گاو هستم!”
- خواهش می کنم، ولی…
- شما بنده را به خوبی می شناسید.
من گاو هستم، پدر گوساله؛ همان دختر۱۳ ساله ای که شما دیروز در کلاس، او را به همین نام صدا زدید…
دبیر ما به لکنت افتاد و گفت: آخه، می دونید…
- بله، ممکن است واقعاً فرزندم مشکلی داشته باشد و من هم در این مورد به شما حق می دهم.
ولی بهتر بود مشکل انضباطی او را با من نیز در میان می گذاشتید.
قطعاً من هم می توانستم اندکی به شما کمک کنم.
خانم دبیر و پدر دانش آموز مدتی با هم صحبت کردند.
گفت و شنود آنها طولانی، ولی توأم با صمیمیت و ادب بود. آن پدر، در خاتمه کارتی را به خانم دبیر ما داد و با خداحافظی از همه، مدرسه را ترک کرد.
وقتی او رفت، کارت را با هم خواندیم.
در کنار مشخصاتی همچون نشانی و تلفن، روی آن نوشته شده بود:
دکتر… عضو هیأت علمی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه!!!!
🙈 با پوزش فراوان از همه پارسی دوستان،
دریغ داشتم که این پیام را به پیشگاه شما نفرستم.
❗️بخوانید #پندآموز ست.
@FARZANDAN_PARSI.💡
#تلنگر
در یک آموزشگاه راهنمایی دخترانه در جایی در گوشهای از شهر کار میکردم و چند سالی بود که سرپرست آموزشگاه شده بودم.
میخواست زنگ نخست، پنج دگیگه(دقیقه) دیگر نواخته شود و دانش آموزان به دیواربست( حیاط) آموزشگاه بروند.
هنوز کسی به دفتر آموزشگاه نیامده بود و هیاهوی دانش آموزان در دیوارسرای(حیاط) و گفت وگوی همکاران در دفتر آموزشگاه، به هم نیامیخته بود.
در همین هنگام، مردی با پیکری آراسته و سر و چهرهای جااُفتاده به دفتر آموزشگاه آمد.
و به من گفت:
با بانوی… دبیر پایه(کلاس) دومیها کار دارم و میخواهم درباره آموزش و رفتار فرزندم از او پرسشهایی داشته باشم.
از او خواستم خودش را به ما بشناساند.
گفت:
من “گاو” هستم ! خانم دبیر بنده را می شناسند.!! بفرمایید گاو؛ ایشان میدانند.
شگفت زده شدم و داستان را با خانم دبیر که با نواخته شدن زنگ سرگرمی، به دفتر آموزشگاه آمده بود، در میان گذاشتم.
یکه خورد و گفت: شاید این آقا روان پریشِ(اختلال) رفتاری داشته باشد.
چرا خودش را گاو میگوید؟
من که چیزی در این باره درنمیابم …
از او خواستم پیش پدر دانش آموز یاد شده برود و به وی گفتم:
هرگز به گمان نمیرسد که پریشانی در رفتار این مرد باشد. تازه بسیار هم فروتن به چشم میآید.
خانم دبیر به سختی و شرمساری پذیرفت و نزد پدر دانش آموز که در گوشه ای از دفتر نشسته بود، رفت.
مرد آراسته، با ارجنهادن به خانم دبیر ما درود داد و خودش را بازشناسند:
«من گاو هستم!»
- خواهش میکنم، و…
- شما بنده را به خوبی میشناسید.
من گاو هستم، پدر گوساله؛ همان دختر۱۳ سالهای که شما دیروز در آموزشکده، او را به همین نام فریاد زدید…
دبیر ما زبانش بند آمد و گفت:
آخه، میدونید…
- آری،
شاید براستی فرزندم ناهنجاری داشته باشد و من هم در این باره به گفته شما ارج فراوان میگذارم.
و بهتر بود ناهنجاری رفتاری او را با من نیز در میان می گذاشتید.
بیگمان من هم میتوانستم اندکی شما را یاری کنم.
خانم دبیر و پدر دانش آموز اندکی با هم گفتگو کردند.
گفت و شنود آنها به درازا کشیده شد،
و همراه با دوستی و ادب بود.
آن پدر، در پایان کارتی را به خانم دبیر ما داد و با بدرود گفتن از همه، آموزشگاه را ترک کرد.
وختی او رفت، کارت را با هم خواندیم.
در کنار ویژگیهای او همچون نشانی و شماره همراه، روی آن نوشته شده بود:
دکتر… «عضو هیأت علمی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه»!!!!
❗️بخوانید #پندآموز ست.
📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
در یک آموزشگاه راهنمایی دخترانه در جایی در گوشهای از شهر کار میکردم و چند سالی بود که سرپرست آموزشگاه شده بودم.
میخواست زنگ نخست، پنج دگیگه(دقیقه) دیگر نواخته شود و دانش آموزان به دیواربست( حیاط) آموزشگاه بروند.
هنوز کسی به دفتر آموزشگاه نیامده بود و هیاهوی دانش آموزان در دیوارسرای(حیاط) و گفت وگوی همکاران در دفتر آموزشگاه، به هم نیامیخته بود.
در همین هنگام، مردی با پیکری آراسته و سر و چهرهای جااُفتاده به دفتر آموزشگاه آمد.
و به من گفت:
با بانوی… دبیر پایه(کلاس) دومیها کار دارم و میخواهم درباره آموزش و رفتار فرزندم از او پرسشهایی داشته باشم.
از او خواستم خودش را به ما بشناساند.
گفت:
من “گاو” هستم ! خانم دبیر بنده را می شناسند.!! بفرمایید گاو؛ ایشان میدانند.
شگفت زده شدم و داستان را با خانم دبیر که با نواخته شدن زنگ سرگرمی، به دفتر آموزشگاه آمده بود، در میان گذاشتم.
یکه خورد و گفت: شاید این آقا روان پریشِ(اختلال) رفتاری داشته باشد.
چرا خودش را گاو میگوید؟
من که چیزی در این باره درنمیابم …
از او خواستم پیش پدر دانش آموز یاد شده برود و به وی گفتم:
هرگز به گمان نمیرسد که پریشانی در رفتار این مرد باشد. تازه بسیار هم فروتن به چشم میآید.
خانم دبیر به سختی و شرمساری پذیرفت و نزد پدر دانش آموز که در گوشه ای از دفتر نشسته بود، رفت.
مرد آراسته، با ارجنهادن به خانم دبیر ما درود داد و خودش را بازشناسند:
«من گاو هستم!»
- خواهش میکنم، و…
- شما بنده را به خوبی میشناسید.
من گاو هستم، پدر گوساله؛ همان دختر۱۳ سالهای که شما دیروز در آموزشکده، او را به همین نام فریاد زدید…
دبیر ما زبانش بند آمد و گفت:
آخه، میدونید…
- آری،
شاید براستی فرزندم ناهنجاری داشته باشد و من هم در این باره به گفته شما ارج فراوان میگذارم.
و بهتر بود ناهنجاری رفتاری او را با من نیز در میان می گذاشتید.
بیگمان من هم میتوانستم اندکی شما را یاری کنم.
خانم دبیر و پدر دانش آموز اندکی با هم گفتگو کردند.
گفت و شنود آنها به درازا کشیده شد،
و همراه با دوستی و ادب بود.
آن پدر، در پایان کارتی را به خانم دبیر ما داد و با بدرود گفتن از همه، آموزشگاه را ترک کرد.
وختی او رفت، کارت را با هم خواندیم.
در کنار ویژگیهای او همچون نشانی و شماره همراه، روی آن نوشته شده بود:
دکتر… «عضو هیأت علمی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه»!!!!
❗️بخوانید #پندآموز ست.
📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
#تلنگر
داشتن ریشه و نژاد نیک،
آدمی را در توفانهای روزگار استوار نگهداری میکند.
ایرانی باشیم و به ایران بیاندیشیم.
به داشتههای خویش ارج بنهیم.
پاس بداریم فرهنگ زیبای پارسی را.
از عرب گرایی و گرایش به فرهنگ تازیان خودداری کنیم.
شایسته است بدانیم که؛
تازیان خوشه چین دانش ایرانیان هستند!
هشیار باشیم و بخود آییم.!!!
چبود(هویت) پارسی ایران را پاس داریم.
به ✍
#سیــاه_منـصـور...
📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
داشتن ریشه و نژاد نیک،
آدمی را در توفانهای روزگار استوار نگهداری میکند.
ایرانی باشیم و به ایران بیاندیشیم.
به داشتههای خویش ارج بنهیم.
پاس بداریم فرهنگ زیبای پارسی را.
از عرب گرایی و گرایش به فرهنگ تازیان خودداری کنیم.
شایسته است بدانیم که؛
تازیان خوشه چین دانش ایرانیان هستند!
هشیار باشیم و بخود آییم.!!!
چبود(هویت) پارسی ایران را پاس داریم.
به ✍
#سیــاه_منـصـور...
📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
#تلنگر
در میان برخی نامردمان زندگی میکنیم
که بسیاری از مردمانش با یک “استخاره” کار خود را دنبال میکنند.
و با یک پِشمَه “عطسه” از کارهای خود دست میکِشند.
📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
در میان برخی نامردمان زندگی میکنیم
که بسیاری از مردمانش با یک “استخاره” کار خود را دنبال میکنند.
و با یک پِشمَه “عطسه” از کارهای خود دست میکِشند.
📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
#تلنگر.
کشاورزی سرگرم پاشیدن دانه بود،
سرمایهداری خودبین به او رسید و بادی در گَلو انداخت و گفت:
بِکار،!
که از تو کاشتن است و از ما خوردن!
کشاورز؛
نگاه اندیشمندانهای به او انداخت و گفت:
دارم یونجه میکارم...!!
😂😂😂
📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
🦅 🌾 🦅 🌾 🦅 🌾 🦅 🌾 🦅 🌾 🦅 🌾 🦅
کشاورزی سرگرم پاشیدن دانه بود،
سرمایهداری خودبین به او رسید و بادی در گَلو انداخت و گفت:
بِکار،!
که از تو کاشتن است و از ما خوردن!
کشاورز؛
نگاه اندیشمندانهای به او انداخت و گفت:
دارم یونجه میکارم...!!
😂😂😂
📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
🦅 🌾 🦅 🌾 🦅 🌾 🦅 🌾 🦅 🌾 🦅 🌾 🦅
#تلنگر؛!
جنگ پايان خواهد يافت
و رهبران با هم گرم خواهند گرفت
و باقى میماند آن مادرِ پيرى كه چشم به راهِ فرزندِ شهيدش است
و آن دخترِ جوانى كه منتظرِ معشوقِ خويش است
و فرزندانى كه به انتظارِ پدرِ قهرمانِشان نشستهاند
نمیدانم چه كسى وطن را فروخت
اما ديدم چه كسى بهاىِ آن را پرداخت.
#محمود_درويش.
🟣 به پارسی پاک:
جنگ پايان خواهد يافت
و رهبران با هم گرم خواهند گرفت
پَن(اما) برجای و چشم درراه میماند
آن مادرِ پيرى كه چشم براهِ فرزندِ جانباختهاش است.
و آن دخترِجوانى كه چشمبراه دلداده خويش است
و فرزندانى كه به راه پدر پهلوانان چشم دوختهاند،! که از راه برسد.
❗️نمیدانم چه كسى میهن را فروخت.؟
و ديدم چه كسى بهاىِ آن را پرداخت.؟!!!!!
#محمود_درويش.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
⛳️ 🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
جنگ پايان خواهد يافت
و رهبران با هم گرم خواهند گرفت
و باقى میماند آن مادرِ پيرى كه چشم به راهِ فرزندِ شهيدش است
و آن دخترِ جوانى كه منتظرِ معشوقِ خويش است
و فرزندانى كه به انتظارِ پدرِ قهرمانِشان نشستهاند
نمیدانم چه كسى وطن را فروخت
اما ديدم چه كسى بهاىِ آن را پرداخت.
#محمود_درويش.
🟣 به پارسی پاک:
جنگ پايان خواهد يافت
و رهبران با هم گرم خواهند گرفت
پَن(اما) برجای و چشم درراه میماند
آن مادرِ پيرى كه چشم براهِ فرزندِ جانباختهاش است.
و آن دخترِجوانى كه چشمبراه دلداده خويش است
و فرزندانى كه به راه پدر پهلوانان چشم دوختهاند،! که از راه برسد.
❗️نمیدانم چه كسى میهن را فروخت.؟
و ديدم چه كسى بهاىِ آن را پرداخت.؟!!!!!
#محمود_درويش.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
⛳️ 🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
#تلنگر:
👑 پادشاهی میخواست از آب جويباری بنوشد،
🦅 شاهيناش به جام زد و آب بر روی زمين ريخت.
پادشاه پریشان و نگران شد،
و با شمشير به🦅 شاهين زد.
پس از مرگِ🦅شاهين، پادشاه در گذر اندکی بالاترِ جوی آب،
🐍ماری بسيار زهرآگین را دید که در جوی مُرده و آب را زهرآلود کرده بود.
وی از كشتن شاهين بسيار اندوهگین گشت.
تندیسی زرین از🦅شاهين ساخت و بر یکی از بالهايش نوشت: «یک دوست هميشه دوست شما است، اگر با كارهايش شما را بِرَنجاند.»
روی بال ديگرش نوشت:
هر کاری كه از روی خشم باشد ناگزیر به شكست است. ...
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
👑 پادشاهی میخواست از آب جويباری بنوشد،
🦅 شاهيناش به جام زد و آب بر روی زمين ريخت.
پادشاه پریشان و نگران شد،
و با شمشير به🦅 شاهين زد.
پس از مرگِ🦅شاهين، پادشاه در گذر اندکی بالاترِ جوی آب،
🐍ماری بسيار زهرآگین را دید که در جوی مُرده و آب را زهرآلود کرده بود.
وی از كشتن شاهين بسيار اندوهگین گشت.
تندیسی زرین از🦅شاهين ساخت و بر یکی از بالهايش نوشت: «یک دوست هميشه دوست شما است، اگر با كارهايش شما را بِرَنجاند.»
روی بال ديگرش نوشت:
هر کاری كه از روی خشم باشد ناگزیر به شكست است. ...
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
#تلنگر؛
و #یادآوری:
چرا هنگامی که میتوانیم؛
«ساده و گویا بنویسیم و ساده و زیبا بگوییم.»
چرا واژگانی سخت و دیرباور را بکار ببریم.؟
🌳زیباییِ گفتار و نوشتار از سادگی و گویایی سرچشمه میگیرد.! 🌸
🪶ساده و رسا و درست بنویسیم تا نشان دهیم که؛
به خودمان و🌷دیگران ارج میگذاریم.
➿〰 کژوکوله و نادرست ننویسیم.
🖌📖 سعدی برای همه دوستداشتنی است چون شیوهاش سادهنویسی بود.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
و #یادآوری:
چرا هنگامی که میتوانیم؛
«ساده و گویا بنویسیم و ساده و زیبا بگوییم.»
چرا واژگانی سخت و دیرباور را بکار ببریم.؟
🌳زیباییِ گفتار و نوشتار از سادگی و گویایی سرچشمه میگیرد.! 🌸
🪶ساده و رسا و درست بنویسیم تا نشان دهیم که؛
به خودمان و🌷دیگران ارج میگذاریم.
➿〰 کژوکوله و نادرست ننویسیم.
🖌📖 سعدی برای همه دوستداشتنی است چون شیوهاش سادهنویسی بود.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
#تلنگر:
دختر خوبم، جان و دلم، من به فدای دستهای کوچک و نگاه کالات، این یکی اَروسک ساده نیست.
شبها آرام نمیماند تا تو تخت بخوابی،
همیشه سیر نیست، همینکه درازش کنی پلکهاش روی هم نمیافتد،
همیشه کوچولو و سبک نمیماند،
همیشه خوشبو و خشک نیست که هر بار نازش کنی با یک آهنگ برایت برخسد،
این روزی دست کم پنج بار باید بشوییاش،
شبها تا بامداد ونگ میزند و تا روی پا و توی گهواره تاب تابش ندهی نمیخوابد.
بزرگ و بزرگتر میشود.
کنار تو بزرگ میشود اما نمیداند که باید بگذارد مادر کوچکش هم بزرگ شود،
بلند بالا بشود، استخوان بترکاند.
نان تو را میخورد.
جان تو را میگیرد.
این یکی برای رسیدن به آغوش تو از نمای فروشگاه راهش را باز نکرده.
که لگن کوچک و نارس تو را به اندازه تن و سر و سرشانه از هم باز کرده است.
این یکی دندان درمیآورد و هرگز تاب نمیآورد
تا دندانهای مادرش دربیایند.
این یکی زبان باز میکند.
سخن میگوید و از تو بستانکار میشود.
خوراک و پوشاک و آرامش را از تو میخواهد.
دخترک زیبایم، فدای جان کوچکت شوم،
گناه تو چه بودکه من مادر توام.؟
منی که بی بهرهای از خرد، از کار مادری، به جای خریدن اَروسکی برای بازی نیمروزهای تابستان و شبهای زمستانت تو را زیر پیکر مردی انداختم تا به ددمنشانهترین و سنگدلانهترین راهی که میشود برایت اَروسکی فراهم شود.
اَروسکی که با تو نمو میکند.
با هم بزرگ شوید و وختی هنوز هیجده سال نداری برای گرفتن کارنامه سال نخستین دبستان بروی و دلت لک بزند برای بوی نیمکتها، برای خواندن، نوشتن و از بَر شدن داستان دختری که گناهش تنها خواستن یک اَروسک بود.
سال ۱۴۰۰ در ایران زیبا و همیشه پرغرور ما بیش از ۱۴۷۴ نوزاد از مادران ده تا چهاردهساله چشم به جهان گشودهاند.
مرگ کم است برای پدران و مادرانی که برای گرفتن وام زناشویی (ازدواج) برای زن و مرد (زوجین) زیر ۲۳ سال و یا تهیدستی و نداشتن توان مالی و سیر کردن شکم فرزندان،
از آنها مادرانی میسازند با دستانی کوچک و بخیههای بسیار و چشمانی بیامید.
و ناپاکترین آدم این داستان مردانیاند که با دختربچهای دوازدهساله زناشویی میکنند و از او چشم فرزند دارند. #مرگتان_باد. نامردان.
پ.ن هر روز که میگذرد دردمان بیشتر است.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
#تلنگر:
دختر خوبم، جان و دلم، من به فدای دستهای کوچک و نگاه کالات، این یکی اَروسک ساده نیست.
شبها آرام نمیماند تا تو تخت بخوابی،
همیشه سیر نیست، همینکه درازش کنی پلکهاش روی هم نمیافتد،
همیشه کوچولو و سبک نمیماند،
همیشه خوشبو و خشک نیست که هر بار نازش کنی با یک آهنگ برایت برخسد،
این روزی دست کم پنج بار باید بشوییاش،
شبها تا بامداد ونگ میزند و تا روی پا و توی گهواره تاب تابش ندهی نمیخوابد.
بزرگ و بزرگتر میشود.
کنار تو بزرگ میشود اما نمیداند که باید بگذارد مادر کوچکش هم بزرگ شود،
بلند بالا بشود، استخوان بترکاند.
نان تو را میخورد.
جان تو را میگیرد.
این یکی برای رسیدن به آغوش تو از نمای فروشگاه راهش را باز نکرده.
که لگن کوچک و نارس تو را به اندازه تن و سر و سرشانه از هم باز کرده است.
این یکی دندان درمیآورد و هرگز تاب نمیآورد
تا دندانهای مادرش دربیایند.
این یکی زبان باز میکند.
سخن میگوید و از تو بستانکار میشود.
خوراک و پوشاک و آرامش را از تو میخواهد.
دخترک زیبایم، فدای جان کوچکت شوم،
گناه تو چه بودکه من مادر توام.؟
منی که بی بهرهای از خرد، از کار مادری، به جای خریدن اَروسکی برای بازی نیمروزهای تابستان و شبهای زمستانت تو را زیر پیکر مردی انداختم تا به ددمنشانهترین و سنگدلانهترین راهی که میشود برایت اَروسکی فراهم شود.
اَروسکی که با تو نمو میکند.
با هم بزرگ شوید و وختی هنوز هیجده سال نداری برای گرفتن کارنامه سال نخستین دبستان بروی و دلت لک بزند برای بوی نیمکتها، برای خواندن، نوشتن و از بَر شدن داستان دختری که گناهش تنها خواستن یک اَروسک بود.
سال ۱۴۰۰ در ایران زیبا و همیشه پرغرور ما بیش از ۱۴۷۴ نوزاد از مادران ده تا چهاردهساله چشم به جهان گشودهاند.
مرگ کم است برای پدران و مادرانی که برای گرفتن وام زناشویی (ازدواج) برای زن و مرد (زوجین) زیر ۲۳ سال و یا تهیدستی و نداشتن توان مالی و سیر کردن شکم فرزندان،
از آنها مادرانی میسازند با دستانی کوچک و بخیههای بسیار و چشمانی بیامید.
و ناپاکترین آدم این داستان مردانیاند که با دختربچهای دوازدهساله زناشویی میکنند و از او چشم فرزند دارند. #مرگتان_باد. نامردان.
پ.ن هر روز که میگذرد دردمان بیشتر است.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
Telegram
attach 📎
#تلنگر:
مردی با شتاب، چابک و تیزتک،
با اسپاش میتاخت.
اینگونه مینمود که به جای،
بسیار مهمی میرفت.
مردی که کنار راه ایستاده بود،
فریاد زد؛ کجا می روی.؟
مرد اسپ سوار پاسخ داد،
نمیدانم از اسپم بپرس.!
این داستان زندگی بسیاری از مردم است.
آنها سوار بر خوی و باورهای نادرست میتازند،
بی آنکه بدانند به کجا میروند.!!…
به ✍️: #دارن_هاردی.
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
مردی با شتاب، چابک و تیزتک،
با اسپاش میتاخت.
اینگونه مینمود که به جای،
بسیار مهمی میرفت.
مردی که کنار راه ایستاده بود،
فریاد زد؛ کجا می روی.؟
مرد اسپ سوار پاسخ داد،
نمیدانم از اسپم بپرس.!
این داستان زندگی بسیاری از مردم است.
آنها سوار بر خوی و باورهای نادرست میتازند،
بی آنکه بدانند به کجا میروند.!!…
به ✍️: #دارن_هاردی.
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
#تلنگر:
چرا انسانهای ابله، اعتماد بهنفس بالایی دارند؟
«اغلب با اعتماد بهنفس گفته میشود که خاستگاه انسان هرگز شناخته نمیشود!
باید بگویم که نادانی از دانش، اعتماد بهنفس بیشتری به انسان میبخشد.
آن کسانی که کم میدانند(نه کسانی که زیاد میدانند) هستند که ادعا میکنند این یا آن مساله هرگز توسط علم حل نخواهد شد.
#چارلز_داروین.✨📕🖋✨
گفتارهای ارزنده را پارسی بنویسیم و پارسی بخوانیم:
✨📕🖋✨
چرا آدمهای نابخرد، خودباوری بالایی دارند؟
«بیشتر با خودباوری گفته میشود که خاستگاه آدمی هرگز شناخته نمیشود!
باید بگویم که نادانی از دانش، خودباوری بیشتری به آدمی میبخشد.
آن کسانی که کم میدانند (نه کسانی که بسیار میدانند) هستند که داومندند این یا آن پرسمان هرگز بهدست دانش گشوده نخواهد شد»
برگردان به #پارسی_پاک
#مهدی_اسماعیلی
ویرایش و پینوشت: ✨📕🖋✨
پینوشت:
ادعا میکنند= داومند هستند، داومندند
(از کارواژهی«داویدن» است و در«داوطلب» هم بهکار رفته است)
آدم= نام دگرگون شدهی ایودامَن است.
ایودامَن به چم (معنی) نخستین آفریده است.
بر پایه آنچه در اوستا آمده،
ایودامَن، نخستین کسی است که آفریده شده است.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
چرا انسانهای ابله، اعتماد بهنفس بالایی دارند؟
«اغلب با اعتماد بهنفس گفته میشود که خاستگاه انسان هرگز شناخته نمیشود!
باید بگویم که نادانی از دانش، اعتماد بهنفس بیشتری به انسان میبخشد.
آن کسانی که کم میدانند(نه کسانی که زیاد میدانند) هستند که ادعا میکنند این یا آن مساله هرگز توسط علم حل نخواهد شد.
#چارلز_داروین.✨📕🖋✨
گفتارهای ارزنده را پارسی بنویسیم و پارسی بخوانیم:
✨📕🖋✨
چرا آدمهای نابخرد، خودباوری بالایی دارند؟
«بیشتر با خودباوری گفته میشود که خاستگاه آدمی هرگز شناخته نمیشود!
باید بگویم که نادانی از دانش، خودباوری بیشتری به آدمی میبخشد.
آن کسانی که کم میدانند (نه کسانی که بسیار میدانند) هستند که داومندند این یا آن پرسمان هرگز بهدست دانش گشوده نخواهد شد»
برگردان به #پارسی_پاک
#مهدی_اسماعیلی
ویرایش و پینوشت: ✨📕🖋✨
پینوشت:
ادعا میکنند= داومند هستند، داومندند
(از کارواژهی«داویدن» است و در«داوطلب» هم بهکار رفته است)
آدم= نام دگرگون شدهی ایودامَن است.
ایودامَن به چم (معنی) نخستین آفریده است.
بر پایه آنچه در اوستا آمده،
ایودامَن، نخستین کسی است که آفریده شده است.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
#تلنگر.
دستاندرکاران هلند کوششهای بسیار برای گِردآوری سگها کردند و کارشان بازخورد خوب داشت. اینک این کشور نخستین کشور بی سگ ولگرد در جهان است.
هلند از سده ۱۹ زایشی سگهای ولگرد داشت در آن زمان هلندیها داشتن سگ خانگی را نمادی از جایگاه خوب میدانستند این کار پس از چندی برایشان دردسر شد سگها روزبه روز بیشتر شده بود و از سویی بیماری هاری پخش شد و به یکی از مرگبارترین پدیدهها نمود پیدا کرد. به همین شُوند بسیاری از مردم سگهای خود را رها کردند و باشتاب خیابانها پر از سگهای ولگرد شد.
هلندیها برای اینکه دردسری که خودشان پیش آوردهاند را ازمیان بردارند، سگها را«نازا» کردند. همچنین همه سگهای خانگی را باید پزشک ببیند و مایهکوبی کنند.هزینه همه این کارها هم دولت میداد. اگر کسی این کار را انجام نمیداد بیش از ۱۶هزار دلار تاوان پرداخت میکرد و شاید ۳سال هم زندانی شود.همچنین برای خرید و فروش سگها هزینههای سنگینی پرداخت میشد و در برابر مردم وادار به نگهداری از سگهای خیابانی شدند.با این کارها، امروزه این کشور به نخستین کشوری در جهان شده است که سگ خیابانی و ولگرد ندارد.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
دستاندرکاران هلند کوششهای بسیار برای گِردآوری سگها کردند و کارشان بازخورد خوب داشت. اینک این کشور نخستین کشور بی سگ ولگرد در جهان است.
هلند از سده ۱۹ زایشی سگهای ولگرد داشت در آن زمان هلندیها داشتن سگ خانگی را نمادی از جایگاه خوب میدانستند این کار پس از چندی برایشان دردسر شد سگها روزبه روز بیشتر شده بود و از سویی بیماری هاری پخش شد و به یکی از مرگبارترین پدیدهها نمود پیدا کرد. به همین شُوند بسیاری از مردم سگهای خود را رها کردند و باشتاب خیابانها پر از سگهای ولگرد شد.
هلندیها برای اینکه دردسری که خودشان پیش آوردهاند را ازمیان بردارند، سگها را«نازا» کردند. همچنین همه سگهای خانگی را باید پزشک ببیند و مایهکوبی کنند.هزینه همه این کارها هم دولت میداد. اگر کسی این کار را انجام نمیداد بیش از ۱۶هزار دلار تاوان پرداخت میکرد و شاید ۳سال هم زندانی شود.همچنین برای خرید و فروش سگها هزینههای سنگینی پرداخت میشد و در برابر مردم وادار به نگهداری از سگهای خیابانی شدند.با این کارها، امروزه این کشور به نخستین کشوری در جهان شده است که سگ خیابانی و ولگرد ندارد.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌻🍃🌾🍏🍁🌾🍎🍂🌾
🍃🌾🍂🌾🍁🍋 🌾
🍂🌻🍐🍃
🌾🍇🍁
🌻🍃
🍂 ۱۴۰۱ / ۰۷ / ۰۲
بامداد به مهر
روزگارتان بی خزان؛
خزان آرام آرام جای تابستان را گرفت،
اینک پاییز میماند و درختانی که در
شش ماه گذشته ایستا و سرسبز بودهاند.!
پاییز اندک اندک به شاخسار درختان دستی میکِشَد و برگهای سبز آنان را به زردی گرایشمیدهد.
ناگفته نماند که؛
پاییز برای همه دستاوردهایی نیز دارد:
مانند؛
برای آشغان، برای نگارگران، برای سُرایندگان و برای کشاورزان دستاوردهای بسیار نیز دارد.
برای درختان لالایی میخواند.
تا بخوابی چند ماهه بروند.
پاییز که میآید.!
انگار دامن دامن زَر با خود میآورد.
پاییز این ژنده پوش پیراهن زرد رنگ دشتها،
بر شیشهی خواب بامدادی #تلنگر میزند.
چشم بگشایید.!
پاییز انبوهی از جنگلهاست،
که مژگان خورشید را بر یالِ اسپِ آسمان میخواباند.
بهترین و زیباترین آغازِ
زندگیتان گُل افشان باد.
🖍به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🍂
🌻🍃
🍃🧅🌾
🍂🌾🍋🍂🌾
🍃🌾🍏🍁🌾🍎🍂🌾
🌻🌾🍂🍐🌾🍁🌾🍊🍂🌾
🍃🌾🍂🌾🍁🍋 🌾
🍂🌻🍐🍃
🌾🍇🍁
🌻🍃
🍂 ۱۴۰۱ / ۰۷ / ۰۲
بامداد به مهر
روزگارتان بی خزان؛
خزان آرام آرام جای تابستان را گرفت،
اینک پاییز میماند و درختانی که در
شش ماه گذشته ایستا و سرسبز بودهاند.!
پاییز اندک اندک به شاخسار درختان دستی میکِشَد و برگهای سبز آنان را به زردی گرایشمیدهد.
ناگفته نماند که؛
پاییز برای همه دستاوردهایی نیز دارد:
مانند؛
برای آشغان، برای نگارگران، برای سُرایندگان و برای کشاورزان دستاوردهای بسیار نیز دارد.
برای درختان لالایی میخواند.
تا بخوابی چند ماهه بروند.
پاییز که میآید.!
انگار دامن دامن زَر با خود میآورد.
پاییز این ژنده پوش پیراهن زرد رنگ دشتها،
بر شیشهی خواب بامدادی #تلنگر میزند.
چشم بگشایید.!
پاییز انبوهی از جنگلهاست،
که مژگان خورشید را بر یالِ اسپِ آسمان میخواباند.
بهترین و زیباترین آغازِ
زندگیتان گُل افشان باد.
🖍به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🍂
🌻🍃
🍃🧅🌾
🍂🌾🍋🍂🌾
🍃🌾🍏🍁🌾🍎🍂🌾
🌻🌾🍂🍐🌾🍁🌾🍊🍂🌾