سرای فرزندان ایران.
5.04K subscribers
5.02K photos
1.55K videos
57 files
575 links
🖍📖#زبان_پارسی_را_درست_بگوییم.
#زبان_پارسی_را_درست_بنویسیم.
#زبان_پارسی_را_درست_بخوانیم.
#پارسی_سخن_بگوییم، #زیبا_بنویسیم.
زبان پارسی، یکی از زیباترین زبان های‌جهان ست،
این 💎زیبای سخت جان را پاس بداریم.
🦅ب‌ه:
#سیــاه_منـصـور.
Download Telegram
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌


#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۲۱۶)


گفتار اندر داستان #فروود_سیاووش:
برگ (۱۲)


ازین گونه لشکر سوی کاسه‌رود
برفتند بی‌مایه و تار و پود

چنین آمد این گنبد تیزگرد
گهی شادمانی دهد گاه درد

سواران توران پس پشت تووس
دلان پر ز کین و سران پر فسوس

همی گرز بارید گویی ز ابر
پس پشت بر جوشن و خود و گبر

نبد کس برزم اندرون پایدار
همه کوه کردند گردان حصار

فرومانده اسپان و مردان جنگ
یکی را نبد هوش و توش و نه هنگ

سپاهی ازین گونه گشتند باز
شده مانده از رزم و راه دراز

ز هامون سپهبد سوی کوه شد
ز پیکار ترکان بی‌اندوه شد

فراوان کم آمد ز ایرانیان
برآمد خروشی بدرد از میان

همه خسته و بسته بد هرک زیست
شد آن کشته بر خسته باید گریست

نه تاج و نه تخت و نه پرده‌سرای
نه اسپ و نه مردان جنگی بپای

نه آباد بوم نه مردان کار
نه آن خستگان را کسی خواستار

پدر بر پسر چند گریان شده
وزان خستگان چند بریان شده

چنین است رسم جهان جهان
که کردار خویش از تو دارد نهان

همی با تو در پرده بازی کند
ز بیرون ترا بی‌نیازی کند

ز باد آمدی رفت خواهی به گرد
چه دانی که با تو چه خواهند کرد

ببند درازیم و در چنگ آز
ندانیم باز آشکارا ز راز

دو بهره ز ایرانیان کشته بود
دگر خسته از رزم برگشته بود

سپهبد ز پیکار دیوانه گشت
دلش با خرد همچو بیگانه گشت

بلشکرگه اندر می و خوان و بزم
سپاه آرزو کرد بر جای رزم

جهاندیده گودرز با پیر سر
نه پور و نبیره نه بوم و نه بر

نه آن خستگان را خورش نه پزشک
همه جای غم بود و خونین سرشک

جهاندیدگان پیش اوی آمدند
شکسته دل و راه‌جوی آمدند

یکی دیدبان بر سر کوه کرد
کجا دیدگان سوی انبوه کرد

تلایه فرستاد بر هر سویی
مگر یابد آن درد را دارویی

یکی نامداری ز ایرانیان
بفرمود تا تنگ بندند میان

دهد شاه را آگهی زین سخن
که سالار لشکر چهه افگند بن

چه روز بد آمد بایرانیان
سران را ز بخشش سرآمد زیان

رونده بر شاه برد آگهی
که تیره شد آن روزگار مهی

چو شاه دلیر این سخنها شنید
بجوشید وز غم دلش بردمید

ز کار برادر پر از درد بود
بران درد بر درد لشکر فزود

زبان کرد گویا بنفرین تووس
شب تیره تا گاه بانگ خرووس

دبیر خردمند را پیش خواند
دل آگنده بودش ز غم برفشاند

یکی نامه بنوشت پر آب چشم
ز بهر برادر پر از درد و خشم

بسوی فریبرز کاووس شاه
یکی سوی پرمایگان سپاه

سر نامه بود از نخست آفرین
چنانچون بود رسم آیین و دین

بنام خداوند خورشید و ماه
کجا داد بر نیکوی دستگاه

جهان و مکان و زمان آفرید
پی مور و پیل گران آفرید

ازوی ست پیروزی و زو شکیب
بنیک و ببد زو رسد کام و زیب

خرد داد و جان و تن زورمند
بزرگی و دیهیم و تخت بلند

رهایی نیابد سر از بند اوی
یکی را همه فر و اورند اوی

یکی را دگر شوربختی دهد
نیاز و غم و درد و سختی دهد

ز رخشنده خورشید تا تیره خاک
همه داد بینم ز یزدان پاک

بشد تووس با کاویانی درفش
ز لشکر چهل مرد زرینه کفش

به توران فرستادمش با سپاه
برادر شد از کین نخستین تباه

بایران چنو هیچ مهتر مباد
وزین گونه سالار لشکر مباد

دریغا برادر فرود جوان
سر نامداران و پشت گوان

ز کین پدر زار و گریان بدم
بران درد یک چند بریان بدم

کنون بر برادر بباید گریست
ندانم مرا دشمن و دوست کیست

مرو گفتم او را براه چرم
مزن بر کلات و سپدکوه دم

بران ره فرودست و با لشکرست
همان کی نژاد است و کنداور است

نداند که این لشکر از بن کیند
از ایران سپاهند گر خود چیند

ازآن کوه جنگ آورد بی‌گمان
فراوان سران را سرآرد زمان

دریغ آنچنان گرد خسرونژاد
که طوس فرومایه دادش بباد

اگر پیش از این او سپهبد بدست
ز کاووس شاه اختر بد بدست

برزم اندرون نیز خواب آیدش
چو بی می‌نشیند شتاب آیدش

هنرها همه هست نزدیک اوی
مبادا چنان جان تاریک اوی

چو این نامه خوانی هم‌اندر شتاب
ز دل دور کن خورد آرام و خواب

سبک تووس را بازگردان بجای
ز فرمان مگرد و مزن هیچ رای

سپهدار و سالار زرینه کفش
تو می باش با کاویانی درفش

سرافراز گودرز ازان انجمن
بهر کار باشد ترا رای زن

مکن هیچ در جنگ جستن شتاب
ز می دور باش و مپیمای خواب

بتندی مجو ایچ رزم از نخست
همی باش تا خسته گردد درست

ترا پیش رو گیو باشد بجنگ
که با فر و برزست و چنگ پلنگ

فرازآور از هر سوی ساز رزم
مبادا که آید ترا رای بزم

نهاد از بر نامه بر مهر شاه
فرستاده را گفت برکش براه

ز رفتن شب و روز ماسای هیچ
بهر منزلی اسپ دیگر بسیچ

بیامد فرستاده هم زین نشان
بنزدیک آن نامور سرکشان

بنزد فریبرز شد نامه دار
بدو داد پس نامه‌ی شهریار

فریبرز تووس و یلان را بخواند
ز کار گذشته فراوان براند

همان نامور گیو و گودرز را
سواران و گردان آن مرز را

چو برخواند آن نامهٔ شهریار
جهان را درختی نو آمد ببار

بزرگان و شیران ایران زمین
همه شاه را خواندند آفرین.



🖍📜بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به :
#سیــاه_منـصـور.



📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
         🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾


📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
#واژگان_پارسی:
#بخش_چهارسد_و_پنجم؛

۴۰۵

⚠️#فرزندان_ایران؛
زبان وفرهنگ زنده واژگان تازه و نو می‌سازد
و واژگان بیگانه را ناکارآمد می‌نماید،
زبان هر مردمی بُن مایه‌ی،
سرچشمه و پایه فرهنگ آن مردم است.
این زبان اکنون در دست نیست،
در گذشته هم بی‌گمان نوشته نشده؛
از دو زبان که از این زبانِ مادری جدا شده‌اند، نوشته‌هایی در دست است:
یکی زبان پارسی کهن که به خد(خط) میخی نوشته شده و به دوره هخامنشی برمی‌گردد
و در پارس و سرزمین‌های همسایه بوده است،
دیگر زبان اوستایی که نبیک(کتاب) اوستا
به آن نوشته شده و آن در خاور ایران بوده است.»
گذشته به روشنی نشان می‌دهد که هرگاه زبان مردمی دگرگون شده فرهنگ آن مردم هم دگرگون شده است.
پس برای پاسداری از فرهنگ ایرانی؛
باید از زبان پارسی و گویش‌های آن پاسداری کرد.

⚠️از این پس؛
۱- واژگان پارسی «آزمودن، کارآزموده»
بجای واژه درهم‌آمیخته تازی، پارسی «تجربه کردن»

۲- واژه پارسی «کارآزما»
بجای واژه درهم‌آمیخته تازی، پارسی «تجربه گر»

۳- واژگان پارسی «جدا کردن ، پاره پاره»
بجای واژه تازی «تجزیه»

۴- واژه پارسی «جدایی خواه»
بجای واژه تازی «تجزیه طلب»

۵- واژگان پارسی «موشکافی، واکاوی»
بجای واژه تازی «تجزیه و تحلیل»

۶- واژه پارسی «جستجو»
بجای واژه تازی «تجسس»

۷- واژه پارسی «انگارش»
بجای واژه تازی «تجسم»

۸- واژه پارسی «نمود»
بجای واژه تازی «تجلی»

۹- واژه پارسی «گردهمایی»
بجای واژه تازی «تجمع»

۱۰- واژه پارسی «روا دارو»
بجای واژه تازی «تجویز»

۱۱- واژه پارسی «ساز و برگ»
بجای واژه تازی «تجهیز»

۱۲- واژگان پارسی «زیر، پایین»
بجای واژه تازی «تحت»

۱۳- واژه پارسی «واژه به واژه»
بجای واژه تازی «تحت اللفظی»

۱۴- واژه پارسی «زیر نام»
بجای واژه تازی «تحت عنوان.»


ب‌ه :
#سیــاه_منـصـور.

📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡

🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (گندم)
🌾 🦁 🍏 🍇
🍎 🌾 🌻


🔷 امروز؛ 🔆 🕊 🔆

🟣 به ☀️روز پیروز و فرخ 🌞روز:
(#دی_بمهر_ایزد)🧜‍♀ از 🌖ماه #امرداد؛
به سال ۳۷۶۰ 🔥مزدیسنی.

۳۷۶۰ / ۰۵ / ۱۱
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️


🟡 برابر با🌞روز سه‌شنبه: #بهرام_شید:
به☀️روز ۱۱ 🦁#امرداد_ماه 🌖
به سال ۲۵۸۱ 👑شاهنشاهی🇮🇷ایران.

۲۵۸۱ / ۰۵ / ۱۱
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️

⚪️ برابر با روز دوشنبه: #بهرام_شید:
۱۱ #امرداد 🌖 ماه
به سال ۱۴۰۱ 🌞 خورشیدی.
۱۴۰۱ / ۰۵ / ۱۱
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️

🔴 برابر با🌞Thursday 🌖ماه:
برابر با روز 02 #AUGUST
🌲2021 ⛪️ ترسایی.🌲

2022 / 08 / 02
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️


#دی_بمهر، #آفریدگار.
سرآغاز آفرینش مهر
مهر را می‌ستاییم.
🧚‍♀داور هزار گوشِ بیور چشم.🧚‍♀
_🏝⛲️🏝_

به عشق است لبخندِ مهرآفرین
خداوندِ جان و جهان و زمین

به هر روز، بر مهرِ آن مهربان
گلِ عشق، در جانِ گیتی نشان.
🖌#داتیس_مهرابیان.

🌸گل #کاردک نماد دی به مهر ایزد است.


📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🌲🍋🌾🎋🍏🍂🎄🌾🍎
🍏🌾🍇🍎🎋🍂
🌾🍃🍉🎋🍂
🍎🌿🌾🍈
🍂 🌿 🍑
🎋🍅
🌶 ۱۴۰۱ / ۰۵ / ۱۱

شکفتن خورشیدِ نامیرا*
بر چشم‌تان فَرُخ بادا.

آن‌جایی که خورشید برای،
زمین پرتو‌افشانی می‌کند.
دروازه‌های شادی‌برانگیز جهان ست،
که در گفتاوَرد* میان دو پنجره-
و گفتگوی خوشه‌های زیبا و نازک گندم،
در هسته‌ی داستانهای کوتاه،
و آموزنده زندگی روان ست.!
اینک چه پیمان زیبا و استواری ست،
که میان زمین و آفتاب بسته شده است.
برای خواهش زمین و برنامه‌های آسمان با چرخشِ
همیشگی رهگذران خسته جان
و بادهای امیدوار بامدادی ست.
زمین آزموده ست که در این شهر خوشبختی میان
آدمیزادگان در تاختنِ آرزوهای نازک آب بخورد.
که هم‌چون ستاره‌ای دور افتاده در آسمان،
و بَلَم‌رانی که در میان توفان سرگردان است
و همواره بالا و پایین می‌رود
و چشم امید به هر سوی می‌اندازد. ‌....!!

زندگی تان باشکوه و
آکنده از شادیهای بی پایان.

* امرداد= نامیرا، بی‌مَرگی، همیشه زنده، نه مُردَنی.

* گفتاورد= جَر و بحث، مشاجره.


به
#سیــاه_منـصـور. ...

🌲
🍂 📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
🎋🍑🍂 🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌾🍇🍋🍂
🍃🍎🌾🍏🎋🍂
🌲🍃🎋🍇🍂🍎🎄🍏🍂🌾
🗓 #روزشمار_ایرانی:

☀️ روز سه‌شنبه= #بهرام_شید؛
۱۱ 🦁 امرداد ماه= #خور_آفتاب؛

🌞 ۲۵۸۱= #هخامنشی.
🌞 ۱۴۱۰۱= #اهورایی.
🌞 ۷۰۴۴= #میترایی_آریایی.
🌞 ۳۷۶۰= #زرتشتی.
☀️ ۱۴۰۱= #خورشیدی. ۱۱ / ۰۵ / ۱۴۰۱
🌞 ۱۳۹۰= #یزدگردی.
🌞 ۱۵۹۳= #دیلمی.
🌞 ۲۷۲۱= #کوردی.

📖🖌 امرداد= نامیرا، بی مرگی، جاوید، مانایی.


📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 داستان #سیاووش: (سیاووش و سودابه)
💠 بخش نخست:

📺 سیاوش و سودابه: ساخت سال ۱۹۷۶
🎞 کارگردان: بوریس کیمیاگرف.
📼 از تاجیک فیلم.

#باشگاه_فیلم_شاهنامه.

📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
         🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🔍#نکته‌های_ویرایشی:


🔅پالایش زبان پارسی:
قبل از ظهر= پیش نیمروز، پیش از نیمروز، چاشت، چاشتگاه.

💥نمونه:
این کار تا قبل از ظهر به اتمام می‌رسد= این کار تا پیش از نیمروز به پایان می‌رسد.

تا قبل از ظهر برگردید= تا چاشتگاه برگردید.


#مجید_دری؛
#پارسی_پاک.

آرمان «هر ایرانی نژاده و نیک اندیش» پالایش زبان پارسی و والایش فرهنگ ایرانی ست.


📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
         🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
#تلنگر:

چرا انسان‌های ابله، اعتماد به‌نفس بالایی دارند؟
«اغلب با اعتماد به‌نفس گفته می‌شود که خاستگاه انسان هرگز شناخته نمی‌شود!
باید بگویم که نادانی از دانش، اعتماد به‌نفس بیشتری به انسان می‌بخشد.
آن کسانی‌ که کم می‌دانند(نه کسانی‌ که زیاد می‌دانند) هستند که ادعا می‌کنند این یا آن مساله هرگز توسط علم حل نخواهد شد.
#چارلز_داروین.📕🖋

گفتارهای ارزنده را پارسی بنویسیم و پارسی بخوانیم:
📕🖋

چرا آدم‌های نابخرد، خودباوری بالایی دارند؟
«بیشتر با خودباوری گفته می‌شود که خاستگاه آدمی هرگز شناخته نمی‌شود!
باید بگویم که نادانی از دانش، خودباوری بیشتری به آدمی می‌بخشد‌.
آن کسانی‌ که کم می‌دانند (نه کسانی‌ که بسیار می‌دانند) هستند که داومندند این یا آن پرسمان هرگز به‌دست دانش گشوده نخواهد شد»


برگردان به #پارسی_پاک
#مهدی_اسماعیلی

ویرایش و پی‌نوشت: 📕🖋
پی‌نوشت:
ادعا می‌کنند= داومند هستند، داومندند
(از کارواژه‌ی«داویدن» است و در«داوطلب» هم به‌کار رفته است)

آدم= نام دگرگون شده‌ی ایودامَن است.
ایودامَن به چم (معنی) نخستین آفریده است.
بر پایه آنچه در اوستا آمده،
ایودامَن، نخستین کسی است که آفریده شده است.


📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
         🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌



#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی
بخش: (۲۱۷)


گفتار اندر داستان #فرود_سیاووش:
برگ (۱۳)



بیاورد تووس آن گرامی درفش
ابا کوس و پیلان و زرینه کفش

بنزد فریبرز بردند و گفت
که آمد سزا را سزاوار جفت

همه ساله بخت تو پیروز باد
همه روزگار تو نوروز باد

برفت و ببرد آنک بد نوذری
سواران جنگ اور و لشکری

بنزدیک شاه آمد از دشت جنگ
برهبر نکرد ایچ گونه درنگ

زمین را ببوسید در پیش شاه
نکرد ایچ خسرو بدو در نگاه

بدشنام بگشاد لب شهریار
بران انجمن تووس را کرد خوار

ازان پس بدو گفت کای بدنشان
که کمباد نامت ز گردنکشان

نترسی همی از جهاندار پاک
ز گردان نیامد ترا شرم و باک

نگفتم مرو سوی راه چرم
برفتی و دادی دل من به غم

نخستین بکین من آراستی
نژاد سیاووش را کاستی

برادر سرافراز جنگی فرود
کجا هم چنو در زمانه نبود

بکشتی کسی را که در کارزار
چو تو لشکری خواستی روزگار

وزان پس که رفتی بران رزمگاه
نبودت بجز رامش و بزمگاه

تو را جایگاه نیست در شارستان
بزیبد ترا بند و بیمارستان

تو را پیش آزادگان کار نیست
کجا مر ترا رای هشیار نیست

سزاوار مسماری و بند و غل
نه اندر خور تاج و دیهیم و مل

نژاد منوچهر و ریش سپید
تو را داد بر زندگانی امید

وگرنه بفرمودمی تا سرت
بداندیش کردی جدا از برت

برو جاودان خانه زندان توست
همان گوهر بد نگهبان توست

ز پیشش براند و بفرمود بند
به بند از دلش بیخ شادی بکند

فریبرز بنهاد بر سر کلاه
که هم پهلوان بود و هم پور شاه

از آن پس بفرمود رهام را
که پیدا کند با گهر نام را

بدو گفت رو پیش پیران خرام
ز من نزد آن پهلوان بر پیام

بگویش که کردار گردان سپهر
همیشه چنین بود پر درد و مهر

یکی را برآرد بچرخ بلند
یکی را کند زار و خوار و نژند

کسی کو بلاجست گرد آن بود
شبیخون نه کردار مردان بود

شبیخون نسازند کنداوران
کسی کو گراید بگرز گران

تو گر با درنگی درنگ آوریم
گرت رای جنگ ست جنگ آوریم

ز پیش فریبرز رهام گرد
برون رفت و پیغام و نامه ببرد

بیامد تلایه بدیدش براه
بپرسیدش از نام وز جایگاه

بدو گفت رهام جنگی منم
هنرمند و بیدار و سنگی منم

پیام فریبرز کاووس شاه
به پیران رسانم بدین رزمگاه

ز پیش تلایه سواری چو گرد
بیامد سخنها همه یاد کرد

که رهام گودرز زان رزمگاه
بیامد سوی پهلوان سپاه

بفرمود تا پیش اوی آورند
گشاده‌دل و تازه‌روی آورند

سراینده رهام شد پیش اوی
بترس از نهان بداندیش اوی

چو پیران ورا دید بنواختش
بپرسید و بر تخت بنشاختش

برآورد رهام راز از نهفت
پیام فریبرز با او بگفت

چنین گفت پیران برهام گرد
که این جنگ را خرد نتوان شمرد

شما را بد این پیش دستی بجنگ
ندیدیم با تووس رای و درنگ

بمرز اندر آمد چو گرگ سترگ
همی کشت بی‌باک خرد و بزرگ

چه مایه بکشت و چه مایه ببرد
بدو نیک این مرز یکسان شمرد

مکافات این بد کنون یافتند
اگر چند با کینه بشتافتند

کنون گر تویی پهلوان سپاه
چنانچون ترا باید از من بخواه

گر ایدونک یک ماه خواهی درنگ
ز لشکر نیاید سواری بجنگ

وگر جنگ جویی منم برکنار
بیارای و برکش صف کارزار

چو یک مه بدین آرزو بشمرید
که از مرز توران‌زمین بگذرید

برانید لشکر سوی مرز خویش
ببینید یکسر همه ارز خویش

وگرنه بجنگ اندر آرید چنگ
مخواهید زین پس زمان و درنگ

یکی خلعت آراست رهام را
چنانچون بود درخور نام را

بنزد فریبرز رهام گرد
بیاورد نامه چنانچون ببرد

فریبرز چون یافت روز درنگ
بهر سو بیازید چون شیرچنگ

سر بدره‌ها را گشادن گرفت
نهاده همه رای دادن گرفت

کشیدند و لشکر بیاراستند
ز هر چیز لختی بپیراستند

چو آمد سر ماه هنگام جنگ
ز پیمان بگشتند و از نام و ننگ

خروشی برآمد ز هر دو سپاه
برفتند یکسر سوی رزمگاه

ز بس ناله بوق و هندی درای
همی آسمان اندر آمد ز جای

هم از یال اسپان و دست و عنان
ز گوپال و تیغ و کمان و سنان

تو گفتی جهان دام نر اژدهاست
وگر آسمان بر زمین گشت راست

نبد پشه را روزگار گذر
ز بس گرز و تیغ و سنان و سپر

سوی میمنه گیو گودرز بود
رد و موبد و مهتر مرز بود

سوی میسره اشکش تیزچنگ
که دریای خون راند هنگام جنگ

یلان با فریبرز کاووس شاه
درفش از پس پشت در قلبگاه

فریبرز با لشکر خویش گفت
که ما را هنرها شد اندر نهفت

یک امروز چون شیر جنگ آوریم
جهان بر بداندیش تنگ آوریم

کزین ننگ تا جاودان بر سپاه
بخندند همی گرز و رومی کلاه

یکی تیرباران بکردند سخت
چو باد خزانی که ریزد درخت

تو گفتی هوا پر کرگس شدست
زمین از پی پیل پامس شدست

نبد بر هوا مرغ را جایگاه
ز تیر و ز گرز و ز گرد سپاه

درفشیدن تیغ الماس‌گون
بکردار آتش بگرد اندرون

تو گفتی زمین روی زنگی شدست
ستاره دل پیل جنگی شدست

ز بس نیزه و گرز و شمشیر تیز
برآمد همی از جهان رستخیز

ز قلب سپه گیو شد پیش صف
خروشان و بر لب برآورده کف.



🖍📜بازنویسی و ویرایش به پارسی:
ب‌ه :
#سیــاه_منـصـور.



📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
         🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾


📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (گندم)
🗓 #روزشمار_ایرانی:

☀️ روز چهارشنبه= #تیر_شید؛
۱۲ 🦁 امرداد ماه= #مهتاب_روز؛

🌞 ۲۵۸۱= #هخامنشی.
🌞 ۱۴۱۰۱= #اهورایی.
🌞 ۷۰۴۴= #میترایی_آریایی.
🌞 ۳۷۶۰= #زرتشتی.
☀️ ۱۴۰۱= #خورشیدی. ۱۲ / ۰۵ / ۱۴۰۱
🌞 ۱۳۹۰= #یزدگردی.
🌞 ۱۵۹۳= #دیلمی.
🌞 ۲۷۲۱= #کوردی.

📖🖌 امرداد= نامیرا، بی مرگی، جاوید، مانایی.


📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🌲🍋🌾🎋🍏🍂🎄🌾🍎
🍏🌾🍇🍎🎋🍂
🌾🍃🍉🎋🍂
🍎🌿🌾🍈
🍂 🌿 🍑
🎋🍅
🌶 ۱۴۰۱ / ۰۵ / ۱۲

شکفتن خورشیدِ نامیرا*
بر چشم‌تان فَرُخ بادا.

در بامدادان چشم‌اندازهای آسمان،
پهنه آبی بیکران با رگه‌های خاکستری
و پرتو زرین خورشید به چشم می‌آید.
نگاه را به آسمان می‌دوزد که بال‌هایش را
در هوای آزاد رها می‌کند.
سپس با چشمانی تیزبین سرگرم بازدید و جابجایی رفتن ستارگان و آمدنِ خورشید ست.
چه رفت و آمد زیبایی ست که با یک خیزش
خورشید یال‌هایش را به روی کوه‌های همیشگی
زمین شیرجه می‌زند و نگاهی به پشت سر
می‌اندازد که تاریکی شب بسر شده است،
و با شتاب از دیده‌ها نهان می‌گردد.
ناگهان بامداد برمی‌دمد.!
آنگاه آفتاب جایگزین مهتاب شده است.
و آسمان با‌ل‌هایش را به هم می‌سایَد
تا تراز شب وُ روز وَ زمین و آسمان را یک‌نواخت سازد.

زندگی تان باشکوه و
آکنده از شادیهای بی پایان.

* امرداد= نامیرا، بی‌مَرگی، همیشه زنده، نه مُردَنی.

به
#سیــاه_منـصـور. ...

🌲
🍂 📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
🎋🍑🍂 🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌾🍇🍋🍂
🍃🍎🌾🍏🎋🍂
🌲🍃🎋🍇🍂🍎🎄🍏🍂🌾
#زیبایی‌های_زبان_پارسی؛

🌺 واژگان پارسی در زبان تازی:
🔷زَرّاد= از پارسی زرِه، جامه‌ی نبرد در پهلوی Zreh و ودر پازند zereh برگرفته شده از واژه‌ی اوستایی zradha ،زره ساز،زره گر.
💠زَرادُشتی= از پارسی زردُشتی
🔷زرّاق= از پارسی زرّاق، فریبکار، درغگویی که خود را اخترشناس می نمایاند.
💠زراوَند، زراوَندیات= از پارسی زراوند، زراوندیان از گیاهان دارویی برای درمان بندآماس(نقرس)
🔷زِرباب= از پارسی آب رَز، رَز (درخت انگور)
💠زربَطانه،سبطانه به مانک نیزه ای از نی برای شکار مرغان. برگرفته از همین واژه.
🔷زَربول= از پارسی زر پول، گونه ای کفش.
💠زرجون= از پارسی زرگون، نی زرد، تلایی رنگ.
🔷زَرَد= از پارسی زره.
💠زرد، زردی،،زردیّه= از پارسی زرد، در پارسی باستان zarta و در اوستا zareta= زرگونه، گل زرد آمده است.
🔷زرداب= از پارسی زرداب(صفرا) ،آب زرد، زرد روشن ،آب= روشن ، آبزخم
💠زِردار= از پارسی زردار،پول دار، برنام بزرگان دربار پادشاهی رومی، کنسانتین یکم.
🔷زردَج= از پارسی زردک
💠زردمه= از پارسی زردمه، سرِدَم (سر جای دَم و یا نفس) ،گلوی خشک، خفه کردن.
🔷زَرده= از پارسی شُله زرد
💠زرشک= از پارسی زرشک
🔷زَرَفکند= از پارسی زیرافکند، از آهنگ های خنیا.
دنباله دارد.

💥بزرگمهرصالحی؛

📚 بازخن‌ها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشته‌ی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی.
۳- واژه‌نامه‌ی دهخدا.
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی- مصطفی پاشنگ.

📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
         🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
#نکته‌های_ویرایشی:


🔅پالایش زبان پارسی؛
🔻آمین= ایدون باد، چُنین باد، بِشباش، بِشباد، بَرآوَر، بپذیر.

🔴آمین ثم آمین= چنین باد و چنین‌تر باد، همچنین باد و همچنین‌تر باد.

🔴آمین یا رب‌العالمین= چُنین باد ای‌پروردگار دو جهان.


🚩 برخی«آمین» را واژه‌ای«اِبری»(عبری)
و برگرفته از«آمُن» نام خدای مِسریان(مصریان) دانسته‌اند.
برخی نیز آن را پارسی و برگرفته از«همین» می‌دانند.


آرمان «هر ایرانی نژاده و نیک اندیش» پالایش زبان پارسی و والایش فرهنگ ایرانی ست.


💠با ما در #سرای_فرزندان_ایران؛ همراه باشید.!!


📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
         🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌



#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: (۲۱۸)





گفتار اندر داستان #فرود_سیاووش:
برگ (۱۴)



ابا نامداران گودرزیان
کزیشان بدی راه سود و زیان

بتیغ و بنیزه برآویختن
همی ز آهن آتش فرو ریختن

چو شد رزم گودرز و پیران درشت
چو نهصد تن از تخم پیران بکشت

چو دیدند لهاک و فرشیدورد
کزان لشکر گشن برخاست گرد

یکی حمله بردند برسوی گیو
بران گرزداران و شیران نیو

ببارید تیر از کمان سران
بران نامداران جوشن وران

چنان شد که کس روی کشور ندید
ز بس کشتگان شد زمین ناپدید

یکی پشت بر دیگری برنشست
نه بگذاشت آن جایگه را که داشت

چنین گفت هومان به فرشیدورد
که با قلبگه جست باید نبرد

فریبرز باید کزان قلبگاه
گریزان بیاید ز پشت سپاه

پس آسان بود جنگ با میمنه
بچنگ آید آن رزمگاه و بنه

برفتند پس تا بقلب سپاه
بجنگ فریبرز کاووس شاه

ز هومان گریزان بشد پهلوان
شکست اندر آمد برزم گوان

بدادند گردنکشان جای خویش
نبودند گستاخ با رای خویش

یکایک بدشمن سپردند جای
ز گردان پارسی نبد کس بپای

بماندند بر جای کووس و درفش
ز پیکارشان دیده ها شد بنفش

دلیران بدشمن نمودند پشت
ازان کارزار انده آمد به مشت

نگون گشته کووس و درفش و سنان
نبود ایچ پیدا رکیب از عنان

چو دشمن ز هر سو بانبوه شد
فریبرز بر دامن کوه شد

برفتند ز ایرانیان هرک زیست
بران زندگانی بباید گریست

همی بود بر جای گودرز و گیو
ز لشکر بسی نامبردار نیو

چو گودرز کشواد بر قلبگاه
درفش فریبرز کاووس شاه

ندید و یلان سپه را ندید
بکردار آتش دلش بردمید

عنان کرد پیچان براه گریز
برآمد ز گودرزیان رستخیز

بدو گفت گیو ای سپهدار پیر
بسی دیده‌ای گرز و گوپال و تیر

اگر تو ز پیران بخواهی گریخت
بباید بسر بر مرا خاک ریخت

نماند کسی زنده اندر جهان
دلیران و کارآزموده مهان

ز مردن مرا و تو را چاره نیست
درنگی تر از مرگ پتیاره نیست

چو پیش آمد این روزگار درشت
ترا روی بینند بهتر که پشت

بپیچیم زین جایگه سوی جنگ
نیاریم بر خاک کشواد ننگ

ز دانا تو نشنیدی آن داستان
که برگوید از گفته‌ی باستان

که گر دو برادر نهد پشت پشت
تن کوه را سنگ ماند به مشت

تو باشی و هفتاد جنگی پسر
ز دوده ستوده بسی نامور

بخنجر دل دشمنان بشکنیم
وگر کوه باشد ز بن برکنیم

چو گودرز بشنید گفتار گیو
بدید آن سر و ترگ بیدار نیو

پشیمان شد از دانش و رای خویش
بیفشارد بر جایگه پای خویش

گرازه برون آمد و گستهم
ابا برته و زنگهٔ یل بهم

بخوردند سوگندهای گران
که پیمان شکستن نبود اندران

کزین رزمگه برنتابیم روی
گر از گرز خون اندر آید بجوی

وزان جایگه ران بیفشاردند
برزم اندرون گرز بگذاردند

ز هر سو سپه بیکران کشته شد
زمانه همی بر بدی گشته شد

به بیژن چنین گفت گودرز پیر
کز ایدر برو زود برسان تیر

بسوی فریبرز برکش عنان
به پیش من آر اختر کاویان

مگر خود فریبرز با آن درفش
بیاید کند روی دشمن بنفش

چو بشنید بیژن برانگیخت اسپ
بیامد بکردار آذرگشسپ

بنزد فریبرز و با او بگفت
که ایدر چه داری سپه در نهفت

عنان را چو گردان یکی برگرای
برین کوه سر بر فزون زین مپای

اگر تو نیایی مرا ده درفش
سواران و این تیغهای بنفش

چو بیژن سخن با فریبرز گفت
نکرد او خرد با دل خویش جفت

یکی بانگ برزد به بیژن که رو
که در کار تندی و در جنگ نو

مرا شاه داد این درفش و سپاه
همین پهلوانی و تخت و کلاه

درفش از در بیژن گیو نیست
نه اندر جهان سربسر نیو نیست

یکی تیغ بگرفت بیژن بنفش
بزد ناگهان بر میان درفش

بدو نیمه کرد اختر کاویان
یکی نیمه برداشت گرد از میان

بیامد که آرد بنزد سپاه
چو ترکان بدیدند اختر براه

یکی شیردل لشکری جنگجوی
همه سوی بیژن نهادند روی

کشیدند گوپال و تیغ بنفش
به پیکار آن کاویانی درفش

چنین گفت هومان که آن اخترست
که نیروی ایران بدو اندر است

درفش بنفش ار بچنگ آوریم
جهان جمله بر شاه تنگ آوریم

کمان را بزه کرد بیژن چو گرد
بریشان یکی تیرباران بکرد

سپه یکسر از تیر او دور شد
همی گرگ درنده را سور شد

بگفتند با گیو و با گستهم
سواران که بودند با او بهم

که مان رفت باید بتوران سپاه
ربودن ازیشان همی تاج و گاه

ز گردان ایران دلاور سران
برفتند بسیار نیزه‌وران

بکشتند زیشان فراوان سوار
بیامد ز ره بیژن نامدار

سپاه اندر آمد بگرد درفش
هوا شد ز گرد سواران بنفش

دگر باره از جای برخاستند
برآن دشت رزمی نو آراستند

به پیش سپه کشته شد ریونیز
که کاووس را بد چو جان عزیز

یکی تاجور شاه کهتر پسر
نیاز فریبرز و جان پدر

سر و تاج او اندر آمد بخاک
بسی نامور جامه کردند چاک

ازان پس خروشی برآورد گیو
که ای نامداران و گردان نیو

چنویی نبود اندرین رزمگاه
جوان و سرافراز و فرزند شاه

نبیره جهاندار کاووس پیر
سه تن کشته شد زار بر خیره خیر.



بازنویسی و ویرایش به پارسی:
ب‌ه :
#سیــاه_منـصـور.



📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
         🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾


📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📗📓📖🖌
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (گندم)
🌾 🦁 🍏 🍇
🍎 🌾 🌻


🔷 امروز؛ 🔆 🕊 🔆

🟣 به☀️روز پیروز و فرخ 🌞روز:
(#سرووش_ایزد) از 🌖ماه #امرداد؛
به سال ۳۷۶۰ 🔥مزدیسنی.

۳۷۶۰ / ۰۵ / ۱۳
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️


🟡 برابر با🌞روز پنجشنبه: #اورمزد_شید:
به☀️روز ۱۳ 🦁#امرداد_ماه 🌖
به سال ۲۵۸۱ 👑شاهنشاهی🇮🇷ایران.

۲۵۸۱ / ۰۵ / ۱۳
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️

⚪️ برابر باروز پنجشنبه: #اورمزد_شید:
۱۳ #امرداد 🌖 ماه
به سال ۱۴۰۱ 🌞 خورشیدی.

۱۴۰۱ / ۰۵ / ۱۳
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️

🔴 برابر با🌞TUESDAY 🌖ماه:
برابر با روز 04 #AUGUST
🌲2021 ⛪️ ترسایی.🌲

2022 / 08 / 04
🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️🏝⛲️

دیدار پیرنارکی.
#سروش، فرمانبرداری.
شنیدن آوای درون،ندای وژدان
🪔نگاهبان جان در تاریکی ها.
🏝🎖🏝

تو هم جوشنِ پاک و نیکو بپوش
به جان، سِدره از بالهای سروش

به بهرامی و رامش این جهان
چنان غاسدک باش، آزاده جان.
🖌#داتیس_مهرابیان

🥀 گل #خیری_سرخ نماد سروش ایزد است.


📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🌲🍋🌾🎋🍏🍂🎄🌾🍎
🍏🌾🍇🍎🎋🍂
🌾🍃🍉🎋🍂
🍎🌿🌾🍈
🍂 🌿 🍑
🎋🍅
🌶 ۱۴۰۱ / ۰۵ / ۱۳

شکفتن خورشیدِ نامیرا*
بر چشم‌تان فَرُخ بادا.

هنگامی که سپیده‌دمان برمی‌دمد.!
خورشید آرام آرام از آن سوی آسمان،
از آشیانه‌ی خود بیرون می‌آید و تیکه پاره‌های
شناور تاریکی شب را در چاله‌چوله‌های آبی آسمان
را نابود می‌کند و هم‌چون تندبادی خورشید را در
میانه آسمان می‌نشاند و نگرانی همه را برآورده
می‌سازد که مبادا؛ جایی از سرزمین خاکی جهان،
در تاریکی شب بماند و پُرسان پُرسان
به ژرفای آسمان می‌رسد
و در نیمه‌ی روز پوسته‌ی زمین را داغ می‌گرداند.
نا‌گفته نماند که دیرگاهی است که؛
جهان ساخته شده است از چهار ☆آخشیج:
مانند؛
خاک، آتش، آب و هوا. ....!

زندگی تان باشکوه و
آکنده از شادیهای بی پایان.

* امرداد= نامیرا، بی‌مَرگی، همیشه زنده، نه مُردَنی.

☆آخشیج= عنصر سازنده.


به
#سیــاه_منـصـور. ...

🌲
🍂 📘 🖌 @FARZANDAN_PARSI.💡
🎋🍑🍂 🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
🌾🍇🍋🍂
🍃🍎🌾🍏🎋🍂
🌲🍃🎋🍇🍂🍎🎄🍏🍂🌾
🗓 #روزشمار_ایرانی:

☀️ روز پنج‌شنبه= #هرمز_شید؛
۱۳ 🦁 امرداد ماه= #تیر_تیشتر؛

🌞 ۲۵۸۱= #هخامنشی.
🌞 ۱۴۱۰۱= #اهورایی.
🌞 ۷۰۴۴= #میترایی_آریایی.
🌞 ۳۷۶۰= #زرتشتی.
☀️ ۱۴۰۱= #خورشیدی. ۱۳ / ۰۵ / ۱۴۰۱
🌞 ۱۳۹۰= #یزدگردی.
🌞 ۱۵۹۳= #دیلمی.
🌞 ۲۷۲۱= #کوردی.

📖🖌 امرداد= نامیرا، بی مرگی، جاوید، مانایی.


📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥داستان #سیاووش: (سیاووش و سودابه)
بخش: سوم

📺 سیاوش و سودابه: سال ساخت؛ ۱۹۷۶

🎞 کارگردان: #بوریس_کیمیاگرف

📼 از تاجیک فیلم

#باشگاه_فیلم_شاهنامه.

📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
         🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📽 پویانمایی داستان های: #شاهنامه:

۲- بخش: دوم #هوشنگ.

💠 تازه ترین پویانمایی پخش شده درباره‌ی:
#شاهنامه.

📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
         🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾

Www.shahnamehpajohan.ir
Forwarded from سرای فرزندان ایران. (سیاه منصور)
این همه از 🌑 تاریکی بد نگویید
شما که فروش 💡چراغ‌تان
از بالای همین 🌚 تاریکی است. ...!!!!
#شمس_لنگرودی.


📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
         🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾🦅🌾