بخش قدیمی و مسکونی منزل #پروین_اعتصامی
خانه ی خواهران آداب
با تشکر از این که به ما اجازه ی تصویربرداری دادند.
عکس از مهرداد رباط جزی
@farhangkoodak
خانه ی خواهران آداب
با تشکر از این که به ما اجازه ی تصویربرداری دادند.
عکس از مهرداد رباط جزی
@farhangkoodak
بخش قدیمی و مسکونی منزل #پروین_اعتصامی
خانه ی خواهران آداب
با تشکر از این که به ما اجازه ی تصویربرداری دادند.
عکس از مهرداد رباط جزی
@farhangkoodak
خانه ی خواهران آداب
با تشکر از این که به ما اجازه ی تصویربرداری دادند.
عکس از مهرداد رباط جزی
@farhangkoodak
◀️داستان 103 روی پیشخان
🔹و این سرسختی، ذاتی زن است که به بهای هستیاش برای رسیدن به آنچه میخواهد گام بردارد همچنان که برای پروردن فرزند از جانش بها میپردازد.
🔸داستان 103 را از روزنامهفروشیها و کتابفروشیها بخواهید.
⭕️چنین روایت کنند زنان:
#گلی_امامی #فروغ_پوریاوری #هلن_اولیایینیا #فرخنده_آقایی #چیستا_یثربی #فرزانه_کرمپور #آتوسا_زرنگارزاده_شیرازی #ضحی_کاظمی #لعیا_زنگنه #گیتی_رجبزاده #رضیه_انصاری #مریم_مفتاحی #پاکسیما_مجوزی #ندا_عابد #گلاره_جمشیدی #مرجان_عالیشاهی #سعیده_محمدزکی_گودرزی #فریبا_خانی #ریحانه_قاسمرشیدی #لیلا_درخش #بهار_رضایی #ساناز_بهزادی #آریل_دورفمن #گیش_جن #کالم_توبین #آتوسا_مشفق
@didbid
روایت من از بخش باقیماندهی خانهی «پروین اعتصامی» در این مجله به چاپ رسیده است.
خوشحال می شوم، بخوانید.
#پروین_اعتصامی
@farhangkoodak
🔹و این سرسختی، ذاتی زن است که به بهای هستیاش برای رسیدن به آنچه میخواهد گام بردارد همچنان که برای پروردن فرزند از جانش بها میپردازد.
🔸داستان 103 را از روزنامهفروشیها و کتابفروشیها بخواهید.
⭕️چنین روایت کنند زنان:
#گلی_امامی #فروغ_پوریاوری #هلن_اولیایینیا #فرخنده_آقایی #چیستا_یثربی #فرزانه_کرمپور #آتوسا_زرنگارزاده_شیرازی #ضحی_کاظمی #لعیا_زنگنه #گیتی_رجبزاده #رضیه_انصاری #مریم_مفتاحی #پاکسیما_مجوزی #ندا_عابد #گلاره_جمشیدی #مرجان_عالیشاهی #سعیده_محمدزکی_گودرزی #فریبا_خانی #ریحانه_قاسمرشیدی #لیلا_درخش #بهار_رضایی #ساناز_بهزادی #آریل_دورفمن #گیش_جن #کالم_توبین #آتوسا_مشفق
@didbid
روایت من از بخش باقیماندهی خانهی «پروین اعتصامی» در این مجله به چاپ رسیده است.
خوشحال می شوم، بخوانید.
#پروین_اعتصامی
@farhangkoodak
کرونا، قرنطینه ما را به هم نزدیک کرد
اگر زنده بود امروز صد و سیزده ساله میشد؛ رخساره اعتصامی، فرزند میرزا یوسف اعتصامالملک، متولد تبریز در سال مشروطه و بالیده میان محاصره و قحطی و رنج بیمارهای همهگیر و جنگ های داخلی و جنگ جهانی اول.
دختری که از هشت سالگی چنان به ادبیات کهن فارسی تسلط یافت که توانست شعر بگوید و نخستین صدای زنانهی ادبیات معاصر ما شود در زمانهای که زنان -البته بهجز تعداد معدودی از اشراف و شاهزادگان- راهی جز خانهداری و فرزندپروری نداشتند.
«پروین» قدر، ندید. فشار اجتماع به حدی بود که خانوادهی فرهیختهاش، تا زمان طلاق، اجازهی انتشار دیوانش را ندادند و پس از ان هم سیل تهمتها و ناباوریها بود که به سمتش روان شد ولی صدای او از دیوارهای خانهی پدری در سرچشمه گذشت.
خرده میگیرند که از سادهترین اشیا برای فضاسازی استفاده کرده ولی آیا، روح هنرمند او ، میتوانست از تجربههای نداشتهی خود، بنویسد و به دل مردم نفوذ کند؟
شعرهای پروین سادهاند. سیر و پیاز، نخ و سوزن و نخود و لوبیا با هم حرف میزنند. «پادشهی از گذرگهی» میگذرد و تاج او سوژهی گفتگوی جمعی شود یا محتسب، مستی را به زندان میبرد و بحثی درمیگیرد. ولی همیشه او تنهاست.
عشق حلقهی مفقوده و معجزهی روی ندادهی زندگی اوست.
سه سال گذشته به همت دوست عزیزی در چنین روزی، مهمان «بانو پروین»بودیم. دو سال در «سرای پروین» و سال آخر در باغ نگارستان-محل کار شاعر محجوبمان- و امروز در همان ساعتها در قرنطینهی خانگی به شاعری فکر میکنم که جز پدر و یکی دو دوست، همصحبتی نداشت.
بانو پروین!
تولدتان مبارک. فکر میکنم قرنطینه خانگی باعث شده بیش از سالهای قبل، زندگی شما را درک کنم؛ تنهایی و جداماندگی تان را از همه. و بیشتر قدر کار شما را بدانم.
شما و زنان مانند شما ، باعث شدید تا من و دخترم و میلیونها دختر وزن دیگر ایرانی، دنیایی بزرگ را بشناسند و تجربه کنند٫ خودشان را محک بزنند در عرصهی زندگی.
امیدوارم باز هم بتوانیم دور هم جمع شویم و با بچهها از «سعی و عمل» مورچه و سلیمان و «کبوتر بچه»تان بخوانیم و بگوییم. هنوز خیلی چیزها هست که باید از شما یاد بگیریم.
ریحانه قاسمرشیدی
روزنامهنگار و تسهیلگر فرهنگی کودکان
پانویس:جادارد از دوست بزرگوارم خانم درنا حمیدی _-نقاش و کیوریتور رویدادهای فرهنگی- که برگزار کنندهی جشنهای «پروین» هستند، تشکر کنم.
#پروین_اعتصامی
@farhangkoodak
اگر زنده بود امروز صد و سیزده ساله میشد؛ رخساره اعتصامی، فرزند میرزا یوسف اعتصامالملک، متولد تبریز در سال مشروطه و بالیده میان محاصره و قحطی و رنج بیمارهای همهگیر و جنگ های داخلی و جنگ جهانی اول.
دختری که از هشت سالگی چنان به ادبیات کهن فارسی تسلط یافت که توانست شعر بگوید و نخستین صدای زنانهی ادبیات معاصر ما شود در زمانهای که زنان -البته بهجز تعداد معدودی از اشراف و شاهزادگان- راهی جز خانهداری و فرزندپروری نداشتند.
«پروین» قدر، ندید. فشار اجتماع به حدی بود که خانوادهی فرهیختهاش، تا زمان طلاق، اجازهی انتشار دیوانش را ندادند و پس از ان هم سیل تهمتها و ناباوریها بود که به سمتش روان شد ولی صدای او از دیوارهای خانهی پدری در سرچشمه گذشت.
خرده میگیرند که از سادهترین اشیا برای فضاسازی استفاده کرده ولی آیا، روح هنرمند او ، میتوانست از تجربههای نداشتهی خود، بنویسد و به دل مردم نفوذ کند؟
شعرهای پروین سادهاند. سیر و پیاز، نخ و سوزن و نخود و لوبیا با هم حرف میزنند. «پادشهی از گذرگهی» میگذرد و تاج او سوژهی گفتگوی جمعی شود یا محتسب، مستی را به زندان میبرد و بحثی درمیگیرد. ولی همیشه او تنهاست.
عشق حلقهی مفقوده و معجزهی روی ندادهی زندگی اوست.
سه سال گذشته به همت دوست عزیزی در چنین روزی، مهمان «بانو پروین»بودیم. دو سال در «سرای پروین» و سال آخر در باغ نگارستان-محل کار شاعر محجوبمان- و امروز در همان ساعتها در قرنطینهی خانگی به شاعری فکر میکنم که جز پدر و یکی دو دوست، همصحبتی نداشت.
بانو پروین!
تولدتان مبارک. فکر میکنم قرنطینه خانگی باعث شده بیش از سالهای قبل، زندگی شما را درک کنم؛ تنهایی و جداماندگی تان را از همه. و بیشتر قدر کار شما را بدانم.
شما و زنان مانند شما ، باعث شدید تا من و دخترم و میلیونها دختر وزن دیگر ایرانی، دنیایی بزرگ را بشناسند و تجربه کنند٫ خودشان را محک بزنند در عرصهی زندگی.
امیدوارم باز هم بتوانیم دور هم جمع شویم و با بچهها از «سعی و عمل» مورچه و سلیمان و «کبوتر بچه»تان بخوانیم و بگوییم. هنوز خیلی چیزها هست که باید از شما یاد بگیریم.
ریحانه قاسمرشیدی
روزنامهنگار و تسهیلگر فرهنگی کودکان
پانویس:جادارد از دوست بزرگوارم خانم درنا حمیدی _-نقاش و کیوریتور رویدادهای فرهنگی- که برگزار کنندهی جشنهای «پروین» هستند، تشکر کنم.
#پروین_اعتصامی
@farhangkoodak
پیرمردی، مفلس و برگشته بخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
هم پسر، هم دخترش بیمار بود
هم بلای فقر و هم تیمار بود
این، دوا میخواستی، آن یک پزشک
این، غذایش آه بودی، آن سرشک
این، عسل میخواست، آن یک شوربا
این، لحافش پاره بود، آن یک قبا
روزها میرفت بر بازار و کوی
نان طلب میکرد و میبرد آبروی
دست بر هر خودپرستی میگشود
تا پشیزی بر پشیزی میفزود
هر امیری را، روان میشد ز پی
تا مگر پیراهنی، بخشد به وی
شب، بسوی خانه میمد زبون
قالب از نیرو تهی، دل پر ز خون
روز، سائل بود و شب بیمار دار
روز از مردم، شب از خود شرمسار
صبحگاهی رفت و از اهل کرم
کس ندادش نه پشیز و نه درم
از دری میرفت حیران بر دری
رهنورد، اما نه پائی، نه سری
ناشمرده، برزن و کوئی نماند
دیگرش پای تکاپوئی نماند
درهمی در دست و در دامن نداشت
ساز و برگ خانه برگشتن نداشت
رفت سوی آسیا هنگام شام
گندمش بخشید دهقان یک دو جام
زد گره در دامن آن گندم، فقیر
شد روان و گفت کای حی قدیر
گر تو پیش آری بفضل خویش دست
برگشائی هر گره کایام بست
چون کنم، یارب، در این فصل شتا
من علیل و کودکانم ناشتا
میخرید این گندم ار یک جای کس
هم عسل زان میخریدم، هم عدس
آن عدس، در شوربا میریختم
وان عسل، با آب میآمیختم
درد اگر باشد یکی، دارو یکی است
جان فدای آنکه درد او یکی است
بس گره بگشودهای، از هر قبیل
این گره را نیز بگشا، ای جلیل
این دعا میکرد و میپیمود راه
ناگه افتادش به پیش پا، نگاه
دید گفتارش فساد انگیخته
وان گره بگشوده، گندم ریخته
بانگ بر زد، کای خدای دادگر
چون تو دانائی، نمیداند مگر
سالها نرد خدائی باختی
این گره را زان گره نشناختی
این چه کار است، ای خدای شهر و ده
فرقها بود این گره را زان گره
چون نمیبیند، چو تو بینندهای
کاین گره را برگشاید، بندهای
تا که بر دست تو دادم کار را
ناشتا بگذاشتی بیمار را
هر چه در غربال دیدی، بیختی
هم عسل، هم شوربا را ریختی
من ترا کی گفتم، ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز
ابلهی کردم که گفتم، ای خدای
گر توانی این گره را برگشای
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت، دیگر چه بود
من خداوندی ندیدم زین نمط
یک گره بگشودی و آنهم غلط
الغرض، برگشت مسکین دردناک
تا مگر برچیند آن گندم ز خاک
چون برای جستجو خم کرد سر
دید افتاده یکی همیان زر
سجده کرد و گفت کای رب ودود
من چه دانستم ترا حکمت چه بود
هر بلائی کز تو آید، رحمتی است
هر که را فقری دهی، آن دولتی است
تو بسی زاندیشه برتر بودهای
هر چه فرمان است، خود فرمودهای
زان بتاریکی گذاری بنده را
تا ببیند آن رخ تابنده را
تیشه، زان بر هر رگ و بندم زنند
تا که با لطف تو، پیوندم زنند
گر کسی را از تو دردی شد نصیب
هم، سرانجامش تو گردیدی طبیب
هر که مسکین و پریشان تو بود
خود نمیدانست و مهمان تو بود
رزق زان معنی ندادندم خسان
تا ترا دانم پناه بیکسان
ناتوانی زان دهی بر تندرست
تا بداند کآنچه دارد زان تست
زان به درها بردی این درویش را
تا که بشناسد خدای خویش را
اندرین پستی، قضایم زان فکند
تا تو را جویم، تو را خوانم بلند
من به مردم داشتم روی نیاز
گرچه روز و شب در حق بود باز
من بسی دیدم خداوندان مال
تو کریمی، ای خدای ذوالجلال
بر در دونان، چو افتادم ز پای
هم تو دستم را گرفتی، ای خدای
گندمم را ریختی، تا زر دهی
رشتهام بردی، تا که گوهر دهی
در تو، پروین، نیست فکر و عقل و هوش
ورنه دیگ حق نمیافتد ز جوش
شاعر : پروین اعتصامی
#گنجینه_ادب_فارسی
#پروین_اعتصامی
#با_بچه_ها_بخوانیم
@farhangkoodak
فرزند من، بدون آشنایی با فرزانگان فرهنگ خود، در دنیای بیرحم آینده چه خواهد کرد؟
کودکان و نوجوانان را با حکمت های گذشتگان آشنا کنیم.
روزگاری داشت ناهموار و سخت
هم پسر، هم دخترش بیمار بود
هم بلای فقر و هم تیمار بود
این، دوا میخواستی، آن یک پزشک
این، غذایش آه بودی، آن سرشک
این، عسل میخواست، آن یک شوربا
این، لحافش پاره بود، آن یک قبا
روزها میرفت بر بازار و کوی
نان طلب میکرد و میبرد آبروی
دست بر هر خودپرستی میگشود
تا پشیزی بر پشیزی میفزود
هر امیری را، روان میشد ز پی
تا مگر پیراهنی، بخشد به وی
شب، بسوی خانه میمد زبون
قالب از نیرو تهی، دل پر ز خون
روز، سائل بود و شب بیمار دار
روز از مردم، شب از خود شرمسار
صبحگاهی رفت و از اهل کرم
کس ندادش نه پشیز و نه درم
از دری میرفت حیران بر دری
رهنورد، اما نه پائی، نه سری
ناشمرده، برزن و کوئی نماند
دیگرش پای تکاپوئی نماند
درهمی در دست و در دامن نداشت
ساز و برگ خانه برگشتن نداشت
رفت سوی آسیا هنگام شام
گندمش بخشید دهقان یک دو جام
زد گره در دامن آن گندم، فقیر
شد روان و گفت کای حی قدیر
گر تو پیش آری بفضل خویش دست
برگشائی هر گره کایام بست
چون کنم، یارب، در این فصل شتا
من علیل و کودکانم ناشتا
میخرید این گندم ار یک جای کس
هم عسل زان میخریدم، هم عدس
آن عدس، در شوربا میریختم
وان عسل، با آب میآمیختم
درد اگر باشد یکی، دارو یکی است
جان فدای آنکه درد او یکی است
بس گره بگشودهای، از هر قبیل
این گره را نیز بگشا، ای جلیل
این دعا میکرد و میپیمود راه
ناگه افتادش به پیش پا، نگاه
دید گفتارش فساد انگیخته
وان گره بگشوده، گندم ریخته
بانگ بر زد، کای خدای دادگر
چون تو دانائی، نمیداند مگر
سالها نرد خدائی باختی
این گره را زان گره نشناختی
این چه کار است، ای خدای شهر و ده
فرقها بود این گره را زان گره
چون نمیبیند، چو تو بینندهای
کاین گره را برگشاید، بندهای
تا که بر دست تو دادم کار را
ناشتا بگذاشتی بیمار را
هر چه در غربال دیدی، بیختی
هم عسل، هم شوربا را ریختی
من ترا کی گفتم، ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز
ابلهی کردم که گفتم، ای خدای
گر توانی این گره را برگشای
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت، دیگر چه بود
من خداوندی ندیدم زین نمط
یک گره بگشودی و آنهم غلط
الغرض، برگشت مسکین دردناک
تا مگر برچیند آن گندم ز خاک
چون برای جستجو خم کرد سر
دید افتاده یکی همیان زر
سجده کرد و گفت کای رب ودود
من چه دانستم ترا حکمت چه بود
هر بلائی کز تو آید، رحمتی است
هر که را فقری دهی، آن دولتی است
تو بسی زاندیشه برتر بودهای
هر چه فرمان است، خود فرمودهای
زان بتاریکی گذاری بنده را
تا ببیند آن رخ تابنده را
تیشه، زان بر هر رگ و بندم زنند
تا که با لطف تو، پیوندم زنند
گر کسی را از تو دردی شد نصیب
هم، سرانجامش تو گردیدی طبیب
هر که مسکین و پریشان تو بود
خود نمیدانست و مهمان تو بود
رزق زان معنی ندادندم خسان
تا ترا دانم پناه بیکسان
ناتوانی زان دهی بر تندرست
تا بداند کآنچه دارد زان تست
زان به درها بردی این درویش را
تا که بشناسد خدای خویش را
اندرین پستی، قضایم زان فکند
تا تو را جویم، تو را خوانم بلند
من به مردم داشتم روی نیاز
گرچه روز و شب در حق بود باز
من بسی دیدم خداوندان مال
تو کریمی، ای خدای ذوالجلال
بر در دونان، چو افتادم ز پای
هم تو دستم را گرفتی، ای خدای
گندمم را ریختی، تا زر دهی
رشتهام بردی، تا که گوهر دهی
در تو، پروین، نیست فکر و عقل و هوش
ورنه دیگ حق نمیافتد ز جوش
شاعر : پروین اعتصامی
#گنجینه_ادب_فارسی
#پروین_اعتصامی
#با_بچه_ها_بخوانیم
@farhangkoodak
فرزند من، بدون آشنایی با فرزانگان فرهنگ خود، در دنیای بیرحم آینده چه خواهد کرد؟
کودکان و نوجوانان را با حکمت های گذشتگان آشنا کنیم.
من راوی بزرگان و مکانها هستم. قصهگوی آنچه در این شهر گذشته و خوشحالم که امروز بعد از دو سال، در آستانهی سالروز تولد بانو «پروین اعتصامی»، زندگی و زمانهی این فرزند نیک مشروطه را در مسیر میدان بهارستان، خیابان کمالالملک، خیابان صفیعلیشاه و باغ نگارستان، محل کار ایشان پیگرفتیم.
کودکان ما، بدون الگوی ایرانی بزرگ میشوند. هرچند نظام آموزشی میکوشد تا بزرگان ادب و فرهنگ را به آنها معرفی کند اما بهنظر میآید که مخاطبان، چندان با آنچه بهشکل رسمی دریافت میکنند، همراه نیستند.
تا بهحال، نشنیدهام دانشآموزی با خواندن سرگذشت علامه دهخدا در کتاب فارسی، بگوید که دوست دارد مثل او شود اما در گشتها، بارها و بارها برق شوق را در چشمان زیبایشان دیدهام.
بههمین دلیل، میکوشم تا جنبههای مغفول سرگذشت مشاهیر را بیان کنم، به نوعی، بین زندگی امروز و دیروز پل بزنم و زمینهای فراهم کنم تا تفاوت شرایط اجتماعی برای کودکان قابل فهم شود.
آن وقت، بانو «پروین اعتصامی» فقط در حد یک نام باقی نمیماند. دخترکی میشود که مثل آنهاست ولی از هفت سالگی شعر میسروده و داستانهایی را که پدر فاضلش از سایر زبانها به فارسی ترجمه میکرده، به نظم در میآورده.
دختر جوانی که برخلاف میلیونها زن ایرانی همعصر خود، نمیتوانسته در مقابل ظلم و فقر ساکت بماند. آنهم در زمانی که بیش از نود ونه درصد زنان بیسواد بودند.
بیست و پنج اسفند، بانوی شاعر صد و پانزده ساله میشود اما زمان، بین ما و او دیواری نکشیده. کلامی که از مهر و انسانیت و عدالتخواهی ساختهشدهباشد، هرگز کهنه نمیشود.
#پروین_اعتصامی #باغ_نگارستان #گشت_شهری
#تهرانگردی
#تهرانگردی_با_کودکان #بزرگداشت_پروین_اعتصامی
@farhangkoodak
کودکان ما، بدون الگوی ایرانی بزرگ میشوند. هرچند نظام آموزشی میکوشد تا بزرگان ادب و فرهنگ را به آنها معرفی کند اما بهنظر میآید که مخاطبان، چندان با آنچه بهشکل رسمی دریافت میکنند، همراه نیستند.
تا بهحال، نشنیدهام دانشآموزی با خواندن سرگذشت علامه دهخدا در کتاب فارسی، بگوید که دوست دارد مثل او شود اما در گشتها، بارها و بارها برق شوق را در چشمان زیبایشان دیدهام.
بههمین دلیل، میکوشم تا جنبههای مغفول سرگذشت مشاهیر را بیان کنم، به نوعی، بین زندگی امروز و دیروز پل بزنم و زمینهای فراهم کنم تا تفاوت شرایط اجتماعی برای کودکان قابل فهم شود.
آن وقت، بانو «پروین اعتصامی» فقط در حد یک نام باقی نمیماند. دخترکی میشود که مثل آنهاست ولی از هفت سالگی شعر میسروده و داستانهایی را که پدر فاضلش از سایر زبانها به فارسی ترجمه میکرده، به نظم در میآورده.
دختر جوانی که برخلاف میلیونها زن ایرانی همعصر خود، نمیتوانسته در مقابل ظلم و فقر ساکت بماند. آنهم در زمانی که بیش از نود ونه درصد زنان بیسواد بودند.
بیست و پنج اسفند، بانوی شاعر صد و پانزده ساله میشود اما زمان، بین ما و او دیواری نکشیده. کلامی که از مهر و انسانیت و عدالتخواهی ساختهشدهباشد، هرگز کهنه نمیشود.
#پروین_اعتصامی #باغ_نگارستان #گشت_شهری
#تهرانگردی
#تهرانگردی_با_کودکان #بزرگداشت_پروین_اعتصامی
@farhangkoodak
کودکان ایرانی دهههاست، اشعار پروین اعتصامی را در کتاب فارسی میخوانند اما، جایگاه او را نمیتوانند درک کنند. چون هیچکس دربارهی زمانه و شرایط اجتماعی و فکری صدر مشروطه تا سالهای حکومت رضا خان برایشان نمیگوید.
فرزند من حق دارد تا با بیتفاوتی از درس دهخدا و پروین و ملکالشعرا بگذرد و هرگز نفهمد که اندیشهی انساندوستی، برابری و آزادگی چقدر یگانه و تاثیرگذار بوده بر تغییرات اجتماعی و فرهنگی دهههای بعد.
اگر نوجوان و جوان ایرانی، از هویت خود آگاه نیست و چهبسا، به ملیتهای دیگر بویژه چشمبادامیهای کرهای و ژاپنی حسادت میکند، تقصیر من و همنسلان من است که نتوانستهایم «ایران» و بزرگانش را بشناسانیم.
پانزده فروردین، فقط روز درگذشت یک شاعر نیست. روزیست که یادمان میآورد چه مسیر طولانی و سختی برای گسترش سواد و اندیشه در کشور ما طی شده و هنرمندان نابغهای همچون بانو اعتصامی چه رنجها و تنهاییهایی را متحمل شدهاند.
کودکان وقتی میفهمند در روزگار ایشان، تقریباً تمام زنان ایرانی، بهجز معدودی از دختران اشراف، بیسواد بودهاند، تازه چشمهایشان برق میزند و امیدوار میشوند که میتوانند همچون او، مسبب تغییراتی پایدار شوند.
معرفی چهرههای موثر فرهنگ و هنر و اقتصاد، روحیه و نشاط به نسل جدید میبخشد. نه، فروکاستن شخصیت آنها به سرایندهی قطعه یا جمعآوریکنندهی واژهها که در نظر کودکان، ربطی به زندگی واقعی ندارد.
«پروین» فقط، انتخابگر نام و زندگی یگانه و متفاوت خود نبود. او تفکر انتقادی، گفتگو و توجه به اهمیت زیست معنوی و مادی را در اشعارش، یادآوری میکند و سخن او پس از نود سال هنوز شنیدنی است:
واعظی پرسید از فرزند خویش
هیچ میدانی مسلمانی به چیست
صدق و بیآزاری و خدمت به خلق
هم عبادت، هم کلید زندگیست
گفت: « زین معیار اندر شهر ما
یک مسلمان هست، آن هم ارمنیست»
باشد که روزگاری، فرزندان این خاک با سرافرازی و آگاهی از گذشتهی خود یاد کنند و به آینده امیدوار باشند.
ریحانه قاسمرشیدی، روزنامهنگار و تسهیلگر فرهنگی
#پروین_اعتصامی
#هویت_ایرانی
#بزرگداشت_پروین_اعتصامی
@farhangkoodak
فرزند من حق دارد تا با بیتفاوتی از درس دهخدا و پروین و ملکالشعرا بگذرد و هرگز نفهمد که اندیشهی انساندوستی، برابری و آزادگی چقدر یگانه و تاثیرگذار بوده بر تغییرات اجتماعی و فرهنگی دهههای بعد.
اگر نوجوان و جوان ایرانی، از هویت خود آگاه نیست و چهبسا، به ملیتهای دیگر بویژه چشمبادامیهای کرهای و ژاپنی حسادت میکند، تقصیر من و همنسلان من است که نتوانستهایم «ایران» و بزرگانش را بشناسانیم.
پانزده فروردین، فقط روز درگذشت یک شاعر نیست. روزیست که یادمان میآورد چه مسیر طولانی و سختی برای گسترش سواد و اندیشه در کشور ما طی شده و هنرمندان نابغهای همچون بانو اعتصامی چه رنجها و تنهاییهایی را متحمل شدهاند.
کودکان وقتی میفهمند در روزگار ایشان، تقریباً تمام زنان ایرانی، بهجز معدودی از دختران اشراف، بیسواد بودهاند، تازه چشمهایشان برق میزند و امیدوار میشوند که میتوانند همچون او، مسبب تغییراتی پایدار شوند.
معرفی چهرههای موثر فرهنگ و هنر و اقتصاد، روحیه و نشاط به نسل جدید میبخشد. نه، فروکاستن شخصیت آنها به سرایندهی قطعه یا جمعآوریکنندهی واژهها که در نظر کودکان، ربطی به زندگی واقعی ندارد.
«پروین» فقط، انتخابگر نام و زندگی یگانه و متفاوت خود نبود. او تفکر انتقادی، گفتگو و توجه به اهمیت زیست معنوی و مادی را در اشعارش، یادآوری میکند و سخن او پس از نود سال هنوز شنیدنی است:
واعظی پرسید از فرزند خویش
هیچ میدانی مسلمانی به چیست
صدق و بیآزاری و خدمت به خلق
هم عبادت، هم کلید زندگیست
گفت: « زین معیار اندر شهر ما
یک مسلمان هست، آن هم ارمنیست»
باشد که روزگاری، فرزندان این خاک با سرافرازی و آگاهی از گذشتهی خود یاد کنند و به آینده امیدوار باشند.
ریحانه قاسمرشیدی، روزنامهنگار و تسهیلگر فرهنگی
#پروین_اعتصامی
#هویت_ایرانی
#بزرگداشت_پروین_اعتصامی
@farhangkoodak
اشتباه باورنکردنی در کتاب فارسی چهارم دبستان
😔شعر «امید» یکی از معروفترین اشعار بانو پروین اعتصامیاست که از دهها سال قبل در کتابهای درسی قرار داشته و بچهها را با سبک داستانگوی ایشان آشنا میکرده. ولی امسال، نام خالق شعر، «اصغر میرخدیوی» ذکر شده!
چنین اشتباه فاحشی چه توضیحی میتواند داشتهباشد؟ آیا صرفاً بیدقتی بوده و از تایپیست تا ویراستار و .... هیچکس متوجه نشده؟ چنین فرضی بسیار دور از ذهن بهنظر میرسد. احتمال دوم ایناست که دفترتألیف با قطعیت سرایندهی شعر را فرد دیگری دانسته.
در هر دو صورت، بهدلیل اهمیت موضوع و جایگاه ویژهی خانم اعتصامی، لازم است توضیح دادهشود.
منتظر جواب متقنشان هستیم.
#ریحانه_قاسمرشیدی
#کتاب_درسی
#پروین_اعتصامی
#دفتر_تألیف_کتابهای_درسی
@farhangkoodak
«کودک و فرهنگ» سالهاست بهمناسبت روز بیست اسفند، زادروز خانم پروین، برنامههای ویژهای را برای کودکان و مادران اجرا میکند.
امیدواریم امسال هم در کنار هم یادشان را گرامی بداریم.
😔شعر «امید» یکی از معروفترین اشعار بانو پروین اعتصامیاست که از دهها سال قبل در کتابهای درسی قرار داشته و بچهها را با سبک داستانگوی ایشان آشنا میکرده. ولی امسال، نام خالق شعر، «اصغر میرخدیوی» ذکر شده!
چنین اشتباه فاحشی چه توضیحی میتواند داشتهباشد؟ آیا صرفاً بیدقتی بوده و از تایپیست تا ویراستار و .... هیچکس متوجه نشده؟ چنین فرضی بسیار دور از ذهن بهنظر میرسد. احتمال دوم ایناست که دفترتألیف با قطعیت سرایندهی شعر را فرد دیگری دانسته.
در هر دو صورت، بهدلیل اهمیت موضوع و جایگاه ویژهی خانم اعتصامی، لازم است توضیح دادهشود.
منتظر جواب متقنشان هستیم.
#ریحانه_قاسمرشیدی
#کتاب_درسی
#پروین_اعتصامی
#دفتر_تألیف_کتابهای_درسی
@farhangkoodak
«کودک و فرهنگ» سالهاست بهمناسبت روز بیست اسفند، زادروز خانم پروین، برنامههای ویژهای را برای کودکان و مادران اجرا میکند.
امیدواریم امسال هم در کنار هم یادشان را گرامی بداریم.
شعر «امید» از خانم اعتصامی نیست
یا
وقتی از بچهها آموختم شجاع باشم
🔴در جلسهی آخر همخوانی «کتکخور سلطنتی»، بیشتر وقت ما به گفتگو درمورد معنای شجاعت گذشت. دو قهرمان کتاب که همزمان در گریز از دست بیلی دماغتو بگیر و سربازهای پادشاه بودند، در لحظهای حساس، تصمیم میگرفتند نترسند و پاتیل پر از آب را از مقابل تعقیبکنندگانشان جابهجا کنند؛ کاری که شباهتی به عملکرد جنگجویان شجاع در میدان نبرد ندارد.
هر کدام از بچههای کارگاه کتابخوانی کودک و فرهنگ، برداشت خود را از این نوع رفتار گفتند و نمونههایی از تجربههایشان را بیان کردند؛ پیروزی بر کمرویی، مقابلهبا بچه قلدرهای مدرسه، اعتراف به خرابکردن امانت و حتی شجاعت در امتحان کردن طعم گوجهفرنگی ساندویچ.
در پایان کارگاه، شجاعت، برای ما به معنای مواجهه با موقعیتهای تازه و پذیرش مسئولیت کارهایمان شد.
🔴 دیروز با تذکر یکی از همراهان گرامی «کودک و فرهنگ» درمورد شعر «شنیدستم که شهبازی کهنسال» یا همان «امید» در کتاب فارسی چهارم، به دیوان خانم اعتصامی مراجعه کردم و مطلع تمام اشعار را تکبهتک خواندم.
نظر دوستمان صحیح بود. برخلاف، آنچه طی سالها در کتاب درسی آمده، این شعر در دیوان وجود ندارد. شباهت کلام آن به سبک شعری خانم پروین اعتصامی، باعث اشتباه دفتر تألیف شده و امسال، آن را تصحیح کردهاند.
🔴 کودکان بهترین و صادقترین معلمها هستند. آنها بدون قضاوت یا تزویر ما را با ارزشمندترین جنبههای وجود انسان آشنا میکنند. با احترام به تمام معلمهای کوچکم، اشتباهم را تصحیح کنم.
لطفاً شما هم به کلاس چهارمیهای عزیز و بچههای بررگتر بگویید که شاعر «شنیدستم
که شهبازی کهنسال» آقای علیاصغر میرخدیویست. شاعری که متأسفانه اطلاعاتی درموردشان نداریم.🌱🙏🏻🌱
#پروین_اعتصامی
#شعر_امید
#فارسی_چهارم_دبستان
#شجاعت
#باشگاه_کتابخوانی_مجازی_کودک_و_فرهنگ
#مهارتهای_زندگی
#ریحانه_قاسمرشیدی
@farhangkoodak
یا
وقتی از بچهها آموختم شجاع باشم
🔴در جلسهی آخر همخوانی «کتکخور سلطنتی»، بیشتر وقت ما به گفتگو درمورد معنای شجاعت گذشت. دو قهرمان کتاب که همزمان در گریز از دست بیلی دماغتو بگیر و سربازهای پادشاه بودند، در لحظهای حساس، تصمیم میگرفتند نترسند و پاتیل پر از آب را از مقابل تعقیبکنندگانشان جابهجا کنند؛ کاری که شباهتی به عملکرد جنگجویان شجاع در میدان نبرد ندارد.
هر کدام از بچههای کارگاه کتابخوانی کودک و فرهنگ، برداشت خود را از این نوع رفتار گفتند و نمونههایی از تجربههایشان را بیان کردند؛ پیروزی بر کمرویی، مقابلهبا بچه قلدرهای مدرسه، اعتراف به خرابکردن امانت و حتی شجاعت در امتحان کردن طعم گوجهفرنگی ساندویچ.
در پایان کارگاه، شجاعت، برای ما به معنای مواجهه با موقعیتهای تازه و پذیرش مسئولیت کارهایمان شد.
🔴 دیروز با تذکر یکی از همراهان گرامی «کودک و فرهنگ» درمورد شعر «شنیدستم که شهبازی کهنسال» یا همان «امید» در کتاب فارسی چهارم، به دیوان خانم اعتصامی مراجعه کردم و مطلع تمام اشعار را تکبهتک خواندم.
نظر دوستمان صحیح بود. برخلاف، آنچه طی سالها در کتاب درسی آمده، این شعر در دیوان وجود ندارد. شباهت کلام آن به سبک شعری خانم پروین اعتصامی، باعث اشتباه دفتر تألیف شده و امسال، آن را تصحیح کردهاند.
🔴 کودکان بهترین و صادقترین معلمها هستند. آنها بدون قضاوت یا تزویر ما را با ارزشمندترین جنبههای وجود انسان آشنا میکنند. با احترام به تمام معلمهای کوچکم، اشتباهم را تصحیح کنم.
لطفاً شما هم به کلاس چهارمیهای عزیز و بچههای بررگتر بگویید که شاعر «شنیدستم
که شهبازی کهنسال» آقای علیاصغر میرخدیویست. شاعری که متأسفانه اطلاعاتی درموردشان نداریم.🌱🙏🏻🌱
#پروین_اعتصامی
#شعر_امید
#فارسی_چهارم_دبستان
#شجاعت
#باشگاه_کتابخوانی_مجازی_کودک_و_فرهنگ
#مهارتهای_زندگی
#ریحانه_قاسمرشیدی
@farhangkoodak
خانم اعتصامی عزیز، صد و هفده سالهشدنتان مبارک
♥️بیست و پنجمین روز اسفند، تولد معروفترین شاعرهی معاصر است. زنی که طی عمر کوتاهش در دورانی پر از آشوب -حد فاصل دو ماه پس از امضای فرمان مشروطه تا پنج ماه مانده به سقوط رضا شاه- در خلوت خود، چهرهای جدید از زن متفکر و هنرمند ایرانی ساخت.
خوشحالم که همچون سالهای پیش، با کودکان و نوجوانان عزیز از بانو «پروین»، اندیشهها، آثار و زمانهاش گفتیم و شنیدیم.
در پایان، «خانم اعتصامی» برایمان یک اسم در کتاب فارسی نبود؛ زنیبود ممتاز و منحصر بهفرد و قابل احترام که پیش از زمانهی خود، بهدنیا آمدهبود.
«پروین اعتصامی» میان روشنفکران، جایگاه امثال «فروغ فرخزاد» را ندارد. شخصیت آرام، زندگی بیهیاهو و در انزوای او در یکی از سختترین دورههای تاریخی در شرایطی که سواد و تحصیلات بهتازگی از انحصار مردان درآمده بود و فقط برخی از دختران و زنان اعیان به مدرسه میرفتند، باعثشده تا فعالیتهای او به خلق شعرهایش منحصر شود. او توانست ادبیات را از انحصار مردان خارج کند و صدای نیمهی خاموش جامعه باشد؛ زنانی که در تمام عمر، مصاحبی جز «نخ و سوزن»، «سیر و پیاز» و «نخود و لوبیا» نداشتند و همچو دردانهی اعتصامالملک از نعمت آموزش بهرهای نمیبردند. آزادگی، نوعدوستی و عدالتخواهی در کنار توکل به خداوند از جمله مضامین اشعار اوست. زنی که مادر نشد اما زیباترین تصاویر از احساسات مادرانه را در ابیات شعر «لطف حق» آفرید.
امید که سرزمینمان، هزاران «پروین» دیگر بپرورد و آسمان اندیشهاش همواره روشن باشد.
#پروین_اعتصامی
#باشگاه_کتابخوانی_کودک_و_فرهنگ
#ریحانه_قاسمرشیدی
#بزرگداشت_پروین_اعتصامی
@farhangkoodak
♥️بیست و پنجمین روز اسفند، تولد معروفترین شاعرهی معاصر است. زنی که طی عمر کوتاهش در دورانی پر از آشوب -حد فاصل دو ماه پس از امضای فرمان مشروطه تا پنج ماه مانده به سقوط رضا شاه- در خلوت خود، چهرهای جدید از زن متفکر و هنرمند ایرانی ساخت.
خوشحالم که همچون سالهای پیش، با کودکان و نوجوانان عزیز از بانو «پروین»، اندیشهها، آثار و زمانهاش گفتیم و شنیدیم.
در پایان، «خانم اعتصامی» برایمان یک اسم در کتاب فارسی نبود؛ زنیبود ممتاز و منحصر بهفرد و قابل احترام که پیش از زمانهی خود، بهدنیا آمدهبود.
«پروین اعتصامی» میان روشنفکران، جایگاه امثال «فروغ فرخزاد» را ندارد. شخصیت آرام، زندگی بیهیاهو و در انزوای او در یکی از سختترین دورههای تاریخی در شرایطی که سواد و تحصیلات بهتازگی از انحصار مردان درآمده بود و فقط برخی از دختران و زنان اعیان به مدرسه میرفتند، باعثشده تا فعالیتهای او به خلق شعرهایش منحصر شود. او توانست ادبیات را از انحصار مردان خارج کند و صدای نیمهی خاموش جامعه باشد؛ زنانی که در تمام عمر، مصاحبی جز «نخ و سوزن»، «سیر و پیاز» و «نخود و لوبیا» نداشتند و همچو دردانهی اعتصامالملک از نعمت آموزش بهرهای نمیبردند. آزادگی، نوعدوستی و عدالتخواهی در کنار توکل به خداوند از جمله مضامین اشعار اوست. زنی که مادر نشد اما زیباترین تصاویر از احساسات مادرانه را در ابیات شعر «لطف حق» آفرید.
امید که سرزمینمان، هزاران «پروین» دیگر بپرورد و آسمان اندیشهاش همواره روشن باشد.
#پروین_اعتصامی
#باشگاه_کتابخوانی_کودک_و_فرهنگ
#ریحانه_قاسمرشیدی
#بزرگداشت_پروین_اعتصامی
@farhangkoodak
زنی که از زمانهی خود فراتر رفت
صد و هفده سالگی «پروین اعتصامی» مبارک
🔹تبریز، اسفند ۱۲۸۵، چند ماه بعد از صدور فرمان مشروطه، «رخشنده» تنها دختر میرزا یوسف «اعتصامالملک آشتیانی» از مادری آذری بهدنیا آمد. پدر مترجم و روشنفکرش، چنان در تربیت او کوشید که نه، محاصرهی مستبدین و قحطی شهر و نه، باورهای رایج مردم درمورد لزوم بیسوادی دختران، بر آموزش این دردانه اثر نگذاشت و او اختر چرخ ادبیات فارسی شد و نخستین «پروین» آن.
🔴 «اعتصامالملک» روزنامهنگار و یکی از نخستین مترجمان زبان فرانسه بود و به همان اندازه با ادبیات کهن فارسی آشنایی داشت، با شعرا و نویسندگان روزگار خود در ارتباط بود و جلسات هفتگیاش با ادبا ترک نمیشد. او سه پسر هم داشت اما نبوغ ادبی را در وجود دختر خود دید و وی را چنان پرورد که در هشتسالگی شعر میسرود.
🔹مهاجرت به تهران و تحصیل در دبیرستان آمریکاییها، فصل جدیدی از دفتر زندگی گشود اما حتی روشنفکران تهران هم توانایی این دختر خجالتی در سرایش شعر را باور نداشتند و جز چند تن از بزرگان مثل «ملکالشعرای بهار» ادعایش را نمیپذیرفتند.
🔸پروین بسیار جلوتر از زمان خود بود. در دورانی که بهجز عدهی بسبار کمی از شاهزادهخانمها و دختران اشراف، زنی سواد نوشتن نداشت، طبعاً دوستان زیادی نمیتوانست بیابد.
او با نگاهی حکیمانه، تحتتأثیر ناصرخسرو، زندگی خانگی زنان دوران خود را به تصویر میکشید. از زبان نخ و سوزن و نخود و لوبیا شعر میگفت و خطاب به گربه اثر میآفرید.
🔸ظهور رضا شاه و نوسازی دیکتاتورمآبانهاش و سرکوب تمام صداهای مخالف برای طبع لطیف و آزادیخواه پروین، تجربهی تلخی بود. همچنانکه جایزهی او را نپذیرفت و حاضر به تدریس به زنان دربار نشد.
🔸شاید باورش مشکل باشد اما شکست در ازدواجی کوتاه و غمگین، فرصتی شد برای انتشار دیوان اشعارش. بماند که چه اتهامها به او زدند و همچنان باور نکردند یک زن جوان قادر به سرودن چنین اشعاری باشد.
🔸زندگی کوتاه او، تلاشی مدام برای شکستن دیوارهای نامریی اما بسیار محکم بود و او پیروز شد چون امروزه دیگر کسی بدگویان و بدخواهانش را به یاد نمیآورد اما او و اشعارش در دل دوستدارانش زنده هستند. توکل به خدا، آزادیطلبی، راستگویی و محبت و عشق به همنوع مضامین بیشتر شعرهای او هستند. عشق مادر به فرزند در شعر معروف «لطف حق» یکی از زیباترین تصاویر زنانه در ادبیات ماست.
🔹نخستین زن شاعر ما «گرچه جز تلخی از ایام ندید»، «هر چه خواهی سخنش شیرین» شد و در سی و پنجسالگی، کمی بعد از درگذشت بهترین دوستش - پدرش- از دنیا رفت.
دیروز، باید زادروز اختر چرخ ادب فارسی را تبریک میگفتم. اما فرصت نکردم و از این بابت عذر میخواهم.
کودک و فرهنگ سالها افتخار داشت تا در زادروز بانوی شعر فارسی، برنامهای برای مادران و کودکان برگزار کند. امسال این سعادت نصیب من نشد و امیدوارم در سالهای بعد بتوانم قدمی در راه معرفی ایشان بردارم.
ریحانه قاسمرشیدی
#پروین_اعتصامی
#عشق_و_صلح
@farhangkoodak
صد و هفده سالگی «پروین اعتصامی» مبارک
🔹تبریز، اسفند ۱۲۸۵، چند ماه بعد از صدور فرمان مشروطه، «رخشنده» تنها دختر میرزا یوسف «اعتصامالملک آشتیانی» از مادری آذری بهدنیا آمد. پدر مترجم و روشنفکرش، چنان در تربیت او کوشید که نه، محاصرهی مستبدین و قحطی شهر و نه، باورهای رایج مردم درمورد لزوم بیسوادی دختران، بر آموزش این دردانه اثر نگذاشت و او اختر چرخ ادبیات فارسی شد و نخستین «پروین» آن.
🔴 «اعتصامالملک» روزنامهنگار و یکی از نخستین مترجمان زبان فرانسه بود و به همان اندازه با ادبیات کهن فارسی آشنایی داشت، با شعرا و نویسندگان روزگار خود در ارتباط بود و جلسات هفتگیاش با ادبا ترک نمیشد. او سه پسر هم داشت اما نبوغ ادبی را در وجود دختر خود دید و وی را چنان پرورد که در هشتسالگی شعر میسرود.
🔹مهاجرت به تهران و تحصیل در دبیرستان آمریکاییها، فصل جدیدی از دفتر زندگی گشود اما حتی روشنفکران تهران هم توانایی این دختر خجالتی در سرایش شعر را باور نداشتند و جز چند تن از بزرگان مثل «ملکالشعرای بهار» ادعایش را نمیپذیرفتند.
🔸پروین بسیار جلوتر از زمان خود بود. در دورانی که بهجز عدهی بسبار کمی از شاهزادهخانمها و دختران اشراف، زنی سواد نوشتن نداشت، طبعاً دوستان زیادی نمیتوانست بیابد.
او با نگاهی حکیمانه، تحتتأثیر ناصرخسرو، زندگی خانگی زنان دوران خود را به تصویر میکشید. از زبان نخ و سوزن و نخود و لوبیا شعر میگفت و خطاب به گربه اثر میآفرید.
🔸ظهور رضا شاه و نوسازی دیکتاتورمآبانهاش و سرکوب تمام صداهای مخالف برای طبع لطیف و آزادیخواه پروین، تجربهی تلخی بود. همچنانکه جایزهی او را نپذیرفت و حاضر به تدریس به زنان دربار نشد.
🔸شاید باورش مشکل باشد اما شکست در ازدواجی کوتاه و غمگین، فرصتی شد برای انتشار دیوان اشعارش. بماند که چه اتهامها به او زدند و همچنان باور نکردند یک زن جوان قادر به سرودن چنین اشعاری باشد.
🔸زندگی کوتاه او، تلاشی مدام برای شکستن دیوارهای نامریی اما بسیار محکم بود و او پیروز شد چون امروزه دیگر کسی بدگویان و بدخواهانش را به یاد نمیآورد اما او و اشعارش در دل دوستدارانش زنده هستند. توکل به خدا، آزادیطلبی، راستگویی و محبت و عشق به همنوع مضامین بیشتر شعرهای او هستند. عشق مادر به فرزند در شعر معروف «لطف حق» یکی از زیباترین تصاویر زنانه در ادبیات ماست.
🔹نخستین زن شاعر ما «گرچه جز تلخی از ایام ندید»، «هر چه خواهی سخنش شیرین» شد و در سی و پنجسالگی، کمی بعد از درگذشت بهترین دوستش - پدرش- از دنیا رفت.
دیروز، باید زادروز اختر چرخ ادب فارسی را تبریک میگفتم. اما فرصت نکردم و از این بابت عذر میخواهم.
کودک و فرهنگ سالها افتخار داشت تا در زادروز بانوی شعر فارسی، برنامهای برای مادران و کودکان برگزار کند. امسال این سعادت نصیب من نشد و امیدوارم در سالهای بعد بتوانم قدمی در راه معرفی ایشان بردارم.
ریحانه قاسمرشیدی
#پروین_اعتصامی
#عشق_و_صلح
@farhangkoodak