کودک و فرهنگ
1.22K subscribers
5.22K photos
732 videos
112 files
1.43K links
تجربه های مادری روزنامه نگار و تسهیلگر فرهنگی. ریحانه قاسم رشیدی هستم .

ارتباط

@rb1105
Download Telegram
روز معلم مبارک. روزی که یادآور عشق، یادگیری و رشد است و یادمان می‌آورد چقدر مدیون انسان‌های بزرگی هستیم که با تواضع کنارمان بودند و نه تنها درس‌های تعیین شده، بلکه انسانیت را به ما یاد دادند.

رسم زیبایی داشت، روز معلم در سال‌های ابتدای انقلاب. در مدرسه‌ی مینا که بعدتر اسمش شد، بنت‌الهدی صدر، بچه‌ها گل‌های باغچه را برای معلم‌ها می‌آوردند. به‌ندرت کسی از گلفروشی گل می‌خرید و من، هر سال با آغاز اردیبهشت، خداخدا می‌کردم که رز صورتی، گل بدهد. رز قرمز مخملی و زرد هم قشنگ بودند ولی صورتی، یک چیز دیگر می‌شد.

تیغ‌های گل را مادرم با چاقو جدا می‌کرد و دور ساقه‌ها فویل می‌پیچید و من که انگار، گرانقیمت‌ترین هدیه‌ی دنیا را همراه داشتم تا مدرسه، می‌دویدم.

میز فلزی معلم پر ازگل بود. راستی آنهمه گلدان را از کجا 💝💝می‌آوردند؟!

ما بزرگ شدیم. معلم‌های زیادی دیدیم. بعضی‌ها با محبت و قاطیعیت درس دادند و بعضی با چاشنی ترس و ارعاب.
تعدادی از آنها، نقش محبت‌شان را تا ابد بر دل‌ها باقی گذاشتند و چنان ما را شناختند و راهنمایی‌مان کردند که خودمان نمی‌شناختیم و باید سالها می‌گذشت تا درستی نظرشان را باور کنیم.😍😍

و امروز، بهانه‌ایست که یادشان کنیم و سپاسگزار زحماتشان باشیم. مطمئنم اگر گاهی تندی کرده‌اند، برای آزار ما نبوده. می‌خواسته‌اند، بهترین برخورد را انجام می‌دهند.

کاش امروز هم، روز معلم با همان صداقت و عشق جشن گرفته می‌شد. با یک نقاشی، یک بیت شعر خطاطی شده و یک شاخه گل، نه با کارت هدیه‌هایی که فقط شأن و جایگاه معلم را پایین می‌آورد. ارزش معلم، بسیار بسیار بیشتر از این است که من و شمای مادر و پدر بتوانیم، بپردازیم.

طی سال‌های تحصیل دخترم، دلم بارها شکسته از شنیدن این جمله ی زشت بعضی والدین. شرمنده‌ام اما چرا بعضی‌ها به خودشان اجازا می‌دهند بگویند چشم معلم به هدیه است!😔😔😔

خانم معلم‌ها و آقا معلم‌های عزیز، هر روز روز شماست که علم و محبت خود را به فرزندان ما نثار می‌کنید. امروز، فقط یادآوری و تقدیر کوچکیست که بدانید، تمام سختی‌هایی را که طی سال‌ها بویژه دو سال مجازی و این یک ماه حضور بچه‌ها در مدرسه متحمل شده‌اید، می‌دانیم و دست‌های‌تان را می‌بوسیم.

کلاس درسی که برپایه‌ی عشق و احترام به دانش‌آموزان و پذیرش تفاوت‌های فردی آنها می‌سازید، همیشه بهترین جای دنیاست.

ممنون که کاری می‌کنید تا دختر من و بقیه‌ی بچه‌ها با شادی به مدرسه بیایند و در آنجا موقعیت‌های متعددی برای رشد کردن داشته باشند.♥️♥️♥️

شاگرد همیشگی تمام معلم‌های مهربان؛ ریحانه قاسم‌رشیدی


#روز_معلم
#ارزش_های_زندگی
#مدرسه

@farhangkoodak
Forwarded from ادبیات جوانه (Lili Benofamil)
🚶🚶‍♂🚶🚶‍♂🚶


آن‌ها بچه‌های یک مدرسه بودند. آن روز تابستانی تا عصر با هم خوش بودند و بازی کردند. همه سعی می‌کردیم شاد باشیم.

مدت کمی معلم‌شان بودم اما ارتباط خوبی داشتیم. نمی‌دانم چرا بچه‌ها آنقدر مرا دوست داشتند؟ زنگ تفریح‌ها جیب‌هایم پر از نقاشی، نامه و خوراکی‌هایی می‌شد که می‌دادند!

امیرعلی یکی از آن بچه‌ها بود. دنیای خیال‌انگیزی داشت، اغلب برایم نقاشی می‌کشید. یک‌بار کتاب دست‌ساز درست کرد و داستان هیجان‌انگیزی در آن نوشت، کتاب را به رسم یادگاری به من داد. هنوز کتاب را دارم. وقتی نگاهش می‌کنم، حس قشنگی، من را به دنیای امیرعلی ارتباط می‌دهد.

گاهی بعضی از آنها را می‌بینم، بزرگ شده‌اند. هرچند مرا هنوز معلم خود می‌دانند اما سعی می‌کنند مثل یک مردِ جوان رفتار کنند.

دلم می‌خواهد بدانم امیرعلی چقدر بزرگ شده است؟ آیا هنوز نقاشی می‌کشد و کتاب می‌نویسد؟

خانم محقق

#پس‌از‌ثبت‌عکس‌ها‌چه‌می‌گذرد
#روز_معلم


ادبیات



🚶🚶‍♂🚶🚶‍♂
امروز، روز معلم است. روز تشکر از معلم‌هایی که نقش محبت و انسانیت خود را بر دل کودکان و نوجوانان می‌زنند و بر زندگی آنها تأثیر می‌گذارند. کاشف استعدادها و توانایی‌های منحصر به‌فرد آنها می‌شوند و الهام‌بخش حرکت‌شان به سمت افق‌های ناشناخته.

فکر می‌کنم بیشتر ما، چنین فردی را در زندگی داشته‌ایم. اقبال، بخت یا هر چیز دیگری که می‌خواهید اسمش را بگذارید، ظاهر شدن معلمی که شعله‌ای شود برای شناخت خودمان و توانایی‌های ناشناخته‌مان، موهبتی فوق‌العاده است.

دوست دارم امروز از معلم عزیزی یاد کنم که زندگی من را تغییر داد. بدون حضور ایشان، قطعاً من سرنوشت دیگری پیدا می‌کردم.

دوره‌ی راهنمایی را در یکی از مدارس معروف ابتدای دهه‌ی شصت می‌گذراندم؛ جایی که بدون امتحان ورودی و مصاحبه و ...نمی‌توانستی واردش شوی. راستش، بیشتر بچه‌ها از دو، سه دبستان معروف می‌آمدند و امثال من معمولی خیلی کم بودند.

سطح درسی بسیار بالا و رقابت بسیار شدید بود. همینطور نظارت تحصیلی. روزهای سختی بر من می‌گذشت که یکسال هم کوچکتر از همکلاسی‌ها بودم.

سال اول راهنمایی را با رنج گذراندم. گرفتن نمره‌ی دوازده در امتحان ریاضی برایم شبیه فاجعه بود. نمی‌توانستم باور کنم از شاگرد اول مدرسه و نمونه‌ی منطقه به سطحی رسیده‌ام که فاصله‌ای تا تجدیدی ندارد. آخر، نمره‌ی قبولی در آنجا از دوازده بود. آنهم براساس امتحان‌های داخلی.

مادرم با گرفتن معلم خصوصی، تقویتم کرد. درسم بهتر شد ولی هر شب گریه می‌کردم. دوست صمیمی نداشتم و راحت نبودم.

مادرم معتقد بود تحصیل در آنجا به نفع من است و نمی‌خواست حالا که با زحمت ثبت‌نامم کرده، بیرونم بیاورد.

سال دوم که شروع شد، کمی اوضاع تغییر کرد. مدرسه و مناسباتش را شناختم اما از روزی شادی به دلم برگشت که «خانم ابن‌الدین» معلم درس اجتماعی‌ شد.

چون ایشان از بچه‌ها می‌خواستند ابتدای هر جلسه درمورد وقایع سیاسی هفته‌ صحبت کنند.

فکرش را بکنید، دختری دوازده ساله باشی در سال‌های اوج جنگ ایران و عراق. و تمام هفته روزنامه‌ها را بگردی به دنبال خبر. و جمعه‌ها بنشینی پای برنامه‌ی تفسیر سیاسی هفته تا مطلبی برای کلاس اجتماعی پیدا کنی.😍😍😍

آن پنج دقیقه‌ی اول کلاس اجتماعی، تنها زمانی بود که می‌توانستم به خودم افتخار کنم. وگرنه، شاگرد متوسط بودن که خوشحالی نداشت!

«خانم ابن‌الدین»، تشویق‌مان می‌کرد تا حرف بزنیم و تحلیل کنیم. ما را جدی می‌گرفت. سرکوب‌مان نمی‌کرد بی‌آن‌که بدانیم راهنمای‌مان می‌شد تا سوال‌های جدیدی پیدا کنیم.

خوشبخت بودم که ایشان را سالها در کنار خود داشتم. باحضورشان خودم را شناختم و فهمیدم می‌توانم بنویسم و حرف بزنم و از هم‌سالانم جسورتر باشم.

سالها بعد به مناسبت روز معلم با ایشان مصاحبه کردم. خوب یادم هست گفتند: معلمی جاری شدن در روح بچه‌هاست. آن روز فکر کردم دارند جمله‌ای شاعرانه می‌گویند. تیترش کردم اما نفهمیدم. الان که مدتهاست با کودکان هستم و رشد و تغییرشان را شاهدم، درک می‌کنم، معلمی ادامه‌ی فکر و اندیشه و آرزوهای ماست در کالبدهایی جوان. حرکتیست به سمت جاودانگی و عشق. و هر روز از خدا می‌خواهم معلمانی دانا و همدل به تمام بچه‌ها بدهد تا به بهترین خود، تبدیل شوند.



#روز_معلم
#معلم_خلاق
#صلح
#عشق

@farhangkoodak
Forwarded from ادبیات جوانه (Lili Benofamil)
تأمّلی دربارهٔ «آموزگار واقعی» و پیوند آن با مقولهٔ «تعلیم» و «تربیت»

🔸 آموزگار واقعی کیست؟ شاید نخستین و مهمترین خصیصیه‌ٔ یک آموزگار واقعی این باشد که او روحیه‌ای حق به جانب ندارد و خود را کلیددار خزانهٔ حقیقت نمی‌داند. آموزگار واقعی نه تنها معطوف به خویش و مشعوف از خویش نیست، بلکه توانِ خودانتقادی و به زیر سؤال‌بردن نگرش‌ها و روش‌های خود را دارد. آموزگار واقعی می‌تواند به دیگران نیز جرأت دهد که خود را و آنچه را که به نام تربیت به خوردشان داده‌اند، نقّادی کنند و زیر سؤال ببرند. تربیت چیزی جز طغیان علیه مدّعیانِ تربیت و تربیت‌های دروغین نیست.

🔸 آموزگار واقعی در این توهّم نیست که باید حق یا حقیقت مطلقی نزد خود را به دیگران بیاموزد، و به اصطلاح آنها را هدایت و تربیت کند. آموزگار واقعی تنها کمک می‌کند که آنها خودِ مدفون شده‌شان را از آوار آن چیزهای مخرّبی که غالباً به نام تربیت و فرهنگ، «نیست» و «ازخودبیگانه»‌شان کرده، بیرون کِشند تا دوباره «هست» شوند و با خویش در صلح و آشتی به‌ سَربَرند. در واقع، آموزگار واقعی نمی‌خواهد که چیزی بر دیگران بیافزاید و آنها را سنگین نماید، بلکه، برعکس، چیزی از آنها می‌کاهد و «سبُکبار»شان می‌کند. تربیت چیزی جز هرس کردن شاخ‌وبرگ‌های زاید نیست.

🔸 یک آموزگار تنها زمانی می‌تواند، به دور از خصلت‌های نیست‌کننده (=نهیلیستی)، برای شاگردانش هستی‌بخش و زندگی‌آفرین باشد که بتواند به جای آنکه هستی و افکار خود را سایۀ سنگینی بر شاگردانش کند، خودش را به سایه ببَرد تا زمینه‌ای برای پدیدارشدن آنها فراهم‌ آید. آموزگار واقعی تنها ما را فرامی‌خوانَد که از آن «خود» که حجاب خود گشته است دست‌برداریم؛ از خودی که نیستیم به درآییم و به خودی که باید باشیم درآییم. به عبارت دیگر، آموزگار واقعی ما را از خود نمی‌سِتاند تا به سوی خویش بکشاند، بلکه ما را از «خودی کاذب» می‌رهانَد تا به «خود راستین» برسانَد.

🔸 آموزگار واقعی به‌سانِ مامایی در تولّد معنوی ما سهیم می‌شود و به ما مدد می‌رساند تا بتوانیم با فراروی از «خودِ کهتر»مان «خودِ برتر» خویش را متولّد کنیم. تربیت‌کردن چیزی جز مامایی، و تربیت‌شدن چیزی جز نوزایی نیست. به بیانِ بُرّای نیچه: «مربیانِ واقعی شما آزادکنندگانِ شما، به سوی خودتان، هستند» و به زبانِ زیبای مولانا:
«تو را هر کس به سوی خویش خوانَد / تو را من جز به سوی تو نخوانم»

🔸 آموزگار واقعی کسی نیست که بیشتر از شاگردانش می‌داند، بلکه کسی است که بیشتر از شاگردانش می‌تواند یاد بگیرد و بیاموزد. به عبارت دیگر، تفاوت استاد (آموزگار) و شاگرد، نه یک «تفاوت ماهوی»، که یک «تفاوت درجه‌ای» است: استاد شاگردترین شاگرد است.

🔸 هایدگر به ما می‌آموزد که استاد تنها یک شاگرد بهتر و جدّی‌تر است؛ شاگردی که برای یاد گرفتن مشتاق‌تر و کوشاتر است. به زبانِ سپهری، می‌توان او را تنها دونده‌ای بهتر در پیِ آوازِ حقیقت دانست، و البته می‌توانیم از ویتگنشتاین هم بیاموزیم که در این عرصه دوندهٔ بهتر کسی است که دیرتر یا هرگز به مقصد (حقیقت / پاسخ نهایی) نمی‌رسد!

🔸 استاد بودن یعنی «همیشه آغازگر» بودن، «همیشه در راه» بودن، «همیشه شاگرد» بودن. از همین رو است که مونتنی، فیلسوف و ادیب فرانسوی قرن شانزدهم، می‌گوید "ترجیح می‌دهم در شصت‌سالگی شاگرد باشم تا اینکه در ده‌سالگی استاد باشم".

🔸 آموزگار واقعی کسی است که مدّعی دانایی نیست و مانند سقراط تنها «می‌داند که نمی‌داند». به یک معنا، آموزگار واقعی کسی است که بیشتر «نمی‌داند»؛ یا دقیق‌تر بگوییم، کسی است که نادانی‌هایش را بیشتر می‌داند. آموزگار واقعی، به تعبیر نیکولاس کوزانوس، فیلسوف و ریاضیدان آلمانی قرن پانزدهم، «جهالتِ عالمانه» دارد.

🔸 آموزگاران راستین هدیه‌ای جز افکندنِ تردید و پرسش، آفریدنِ راز و معمّا برای ما ندارند. البته آن دسته آموزگارانی هم که به مرتبه‌های بالاتری از فرهنگ بشری تعلّق دارند، به مرحله‌ای فراتر قدم می‌گذارند. آنها به نوعی همۀ پاسخ‌ها را از ما می‌ستانند و مبدّل به پرسش می‌کنند، چنانکه راه‌حل‌های‌مان را منهدم می‌کنند و از آنها معمّاهای جدید خلق می‌کنند و اینچنین ما را از طاعون جزمیت می‌رهانند.

🔸 آموزگاران واقعی هیچگاه دیگران را به اندیشه‌های خود دعوت نمی‌کنند، بلکه هماره اندیشه‌های‌شان را با وضوح و روشنی لازم، و البته نه زائد، ابراز می‌کنند، شواهد و دلایلی را به سودشان پیشنهاد می‌دهند، و البته همزمان می‌کوشند مخاطبان‌شان را به تفکّر و استدلال، و داشتنِ ایده‌هایی از آنِ خود، وادارند. آموزگاران بزرگ هنرمندانه می‌کوشند که امکانِ تعابیر متفاوت و متنوّع، و نه یک تعبیر یگانه و نهایی، از اندیشه‌های خود را فراهم آورند تا از این طریق، فردیت، آزادی و استقلال آدمی را بیشتر پاس بدارند.

مسعود زنجانی
#روز_معلم

ادبیات

goo.gl/T2vw8f
«پدرت را می‌شناختم. پیشش انگلیسی می‌خواندم، تا رفتم فرنگ. برای خودش مرد بزرگی بود. می‌توانست آرزوهای بزرگ در دل شاگردهایش بینگیزد.»

سیمین دانشور، سووشون

🌱«روز معلم» را می‌شود به شیوه‌‌های مختلفی شادباش گفت. اما من دوست دارم از زبان رمان‌نویس محبوبم به زنان و مردانی تبریک بگویم که شغل تدریس را فقط، وسیله‌ی امرار معاش نمی‌دانند و به جایگاه مهم خود، در زندگی دانش‌آموزان و دانشجویان آگاهند.

اگر امروز شانس دنبال کردن رویاهای‌مان را داریم، مدیون چنین کسانی هستیم.

معلم عزیز و استاد گرامی، روزت مبارک. ممنون که در این دنیای آشفته، مراقب رویاهای فرزندان ما هستی و کمک می‌کنی تا به بهترین خود، تبدیل شوند.
امیدوارم جهان همین عشق را به زندگی‌ات بازگرداند.


#روز_معلم
#ریحانه_قاسم‌رشیدی

@farhangkoodak
تعظیم در برابر تمام معلمانی که به کودکان، عشق را می‌آموزند


https://t.me/farhangkoodak/10085

#ریحانه_قاسم‌رشیدی
#روز_معلم
#تجربه‌ی_زیسته

@farhangkoodak
به مناسبت روز معلم

تعظیم در برابر تمام معلم‌هایی که به کودکان عشق را می‌آموزند


🔸پنج سال و هشت ماه داشتم. نه کودکستان رفته‌بودم و نه آمادگی. آن سال‌ها شهر شلوغ بود و من هم عزیزدردانه‌.
چند روز مانده به مهر ۵۸ رفتم مدرسه. بخشنامه‌ای آمده‌بود که با امتحان هوش، بچه‌ها را یکسال زودتر ثبت‌نام می‌کردند.

🔹با مامان و خواهرم به دبستان مینا رفتیم که چقدر در نظرم بزرگ و عجیب آمد.
سوال‌ها یادم نیست اما محبت و زیبایی پرسشگر که معلم کلاس اولم شد یادم مانده؛ موهای مش سوزنی طلایی روی زمینه‌ی قهوه‌ای. لخت و رها. کت و شلوار سبز. ماتیک هم داشت معلم عزیزم. خانم صفویان. و چه صدای گرم و پرطنینی.❤️

🔸چقدر صبور بود در پذیرش بچه‌ای که حتی یکساعت را دور از مادر نگذرانده‌بود و روز اول مهر، باور نمی‌کرد باید تنها در مدرسه بماند😅.

🔹مادرم چند روزی پشت در کلاس نشست به همراه خواهر سه‌ساله‌ام و بعد، کم‌کم در راهرو دورتر شد و بعد هم من یاد گرفتم.

🔸هنوز روزی برای بزرگداشت معلم نداشتیم اما من، با ذوق از باغچه برای خانم صفویان گل می‌چیدم. بعدتر که خواهرم هم، مدرسه‌ای شد سر گل‌های صورتی و قرمز با هم بحث می‌کردیم. تا مامان چند تا رز هفت‌رنگ کاشت.

🔹بهترین حس دنیا را داشتم وقتی رز قرمز و صورتی با هم گل می‌دادند.

🔸معلم‌های مهربان و باسواد و دلسوز زیادی در زندگی‌ داشتم. معلم‌هایی که حرف و حضورشان دنیایم را گرم و وسیع می‌کرد. خوشحالم که دخترم هم چنین معلم‌هایی دارد و با وجود تمام تغییرات نظام آموزشی، هنوز انسان‌های شریفی هستند که قبای تربیت نسل بعد، برازنده‌ی وجود نازنین‌شان است:


❤️معلم‌هایی که می‌دانند هر کودکی، توانایی‌های منحصربه‌فردی دارد و کمکش می‌کنند تا خودش را بشناسد و بهترین خود شود.

❤️معلم‌هایی که صادقانه و مادرانه راهنمای بچه‌ها می‌شوند و امید و اشتیاق به ساختن آینده را در دلهای کوچک‌شان ایجاد می‌کنند.

🔹پدربزرگم که خود، دستی در تدریس داشت، پای کارنامه‌ی کلاس اولم نوشت:
«درس معلم ار بود، زمزمه‌‌ی محبتی

جمعه به مکتب آورد، طفل گریز پای را»


و من امروز که پس از بیست و چند سال نوشتن برای بچه‌ها، تسهیلگرشان هستم، سعی می‌کنم همین یک بیت را اجرا کنم. تا شاید من هم، تصویری بشوم در ذهن‌های درخشان و قشنگ بچه‌هایی که با هم کتاب می‌خوانیم، ریاضی یاد می‌گیریم و در شهر و موزه به دنبال دیدنی‌ها می‌گردیم.

باشد که عشق و صلح در وجود فرزندان‌مان جاری گردد برای ساختن دنیایی زیباتر و عادلانه‌تر.

#ریحانه_قاسم‌رشیدی
#روز_معلم
#تجربه‌ی_زیسته
#باشگاه_کتابخوانی_مجازی_کودک_و_فرهنگ
#آموزش_ریاضی
#طهرانگردی_با_بچه‌ها


@farhangkoodak
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یاد بعضی نفرات روشنم می‌دارد
به‌مناسبت روز معلم؛ برداشتی از مستند «هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به‌عشق (۱۳۵۶)» ساختهٔ کیومرث پوراحمد و یادی از جبار باغچه‌بان؛ بنیان‌گذار اولین کودکستان و نخستین مدرسهٔ ناشنوایان ایران؛ مردی که نامش در کنار بزرگانی چون حسن رشدیه، بی‌بی‌خانم استرآبادی، طوبی آزموده و محمد بهمن‌بیگی به‌عنوان پیشگامان امر آموزش فرزندان این مرز و بوم، جاویدان است؛ بدین وسیله، وجود آن دست آموزگارانی را گرامی می‌داریم که آزاداندیشی و آزادگی را سرمشق دانش‌آموزان خود می‌کنند.

پ. ن: عکس‌ها از وبسایت خانهٔ باغچه‌بان (baghcheban.net) برداشته شده‌است.
برگرفته از: لاژورد

🔸پدر من نیمه‌شنوا بود. او در مدرسه‌ی باغچه‌بان درس خواند و در بزرگسالی به‌عنوان کارگر فنی متخصص، زندگی شغلی و اجتماعی خوبی داشت.
من در انجمن ناشنوایان ایران بزرگ شدم. عضویت پدرم را در انجمن، خیلی عادی تلقی می‌کردم و نمی‌دانستم تمام این نعمت‌ها، از ارتباطم با پدر گرفته تا بهره‌مندی او از روزگاری شایسته از هر لحاظ، حاصل زحمات باغچه‌بان مهربان است.

روح بزرگ
معلم عزیزمان قرین آرامش باد.



#باغچه‌بان
#روز_معلم
#کیومرث_پوراحمد

@farhangkoodak
✍🏻مهرزاد دانش:‌دوازدهم اردیبهشت روز معلم بود. معمولاً در یادداشت‌های سینمایی مربوط به این روز، از فیلم‌های شاخصی یاد می‌شود که درباره معلمان به‌یادماندنی سینما است؛ از «معجزه‌گر» (آرتور پن، ۱۹۶۲) گرفته تا «انجمن شاعران مرده» (پیتر ویر، ۱۹۸۹). اما نکته جالب این‌جاست که امسال به شکل غریبی، بسیاری از فیلم‌های مطرح‌تر درباره معلمان بودند؛ آن هم نه فقط مربوط به سینمای یک کشور؛ بلکه از اقلیم‌های مختلف. ببینیم:

۱- درباره علف‌های خشک (نوری بیلگه جیلان/ ترکیه)
۲- هیولا ( هیروکازو کورئیدا/ ژاپن)
۳- دختر میلر (جید هالی بارتلت /آمریکا)
۴- اتاق دبیران (ایلکر چاتاک/آلمان)
۵- داستان آمریکایی (کورد جفرسون/آمریکا)
۶- جاماندگان (الکساندر پین/آمریکا)

قاعدتاً اگر بسیاری از فیلم‌های کم‌مطرح‌تر از کشور‌های پرتولید مانند هند و کره و... را هم به این مجموعه بیفزاییم، فهرست بسیار پرشماری پیش رو خواهیم داشت. یادمان نرود که فیلم «جنگل پرتقال» خودمان هم درباره یک معلم بود!

شخصیت و موقعیت معلم (چه دبیر مدرسه و چه مدرس دانشگاه) وجوه دراماتیک گوناگونی را در شمایل‌سازی از معنا‌های مختلف همچون آموزش، محبت، اقتدار، دانش، عشق، کلیشه، تردید، سیطره، تجربه و... به بازی می‌گیرد و از همین رو در عرصه سینما، معلمان و رابطه‌ای که با شاگردان و شغل و همکاران و نظام آموزشی دارند، همواره یکی از جذاب‌ترین مایه‌ها هستند. سینما خود گاه به طور مستقیم و گاه به شکل غیرمستقیم و گاه به طرزی شهودی و حسی، نمودی از آموزش را به عنوان یکی از کارکرد‌هایش بر دوش دارد و حتی معماری و فیزیک ساختمانی سالن نمایش سینما هم بی‌شباهت به یک کلاس بزرگ که حضار دسته جمعی نشسته‌اند تا یکی دو ساعت تمام توجه خود را به گفته‌ها و دیده‌های مقابل‌شان معطوف کنند نیست. حالا این که در چنین سپهری، از خود معلم، با چالش‌های مختلف انسانی و سیستمی و موقعیتی و خانوادگی و احساسی و بینشی، وضعیتی دراماتیک پیش روی مخاطب ترسیم شود، ماجرا به شکلی مضاعف گیراتر خواهد شد.


#روز_معلم

صفحه اینستاگرام:
Instagram.com/filmemrooz.official

کانال یوتیوب:
Youtube.com/@filmemrooz