Forwarded from عبدالكريم سروش
☑️ پرسش كيا
میخواستم از جناب استاد سوال کنم که آیا متن زیر حقیقت دارد؟
ماجراي «#مباهته!»
* «... دوره دوم ریاست جمهوری #هاشمی_رفسنجانی، در حاشیه جلسه مدیران مسئول مطبوعات با رئیس جمهور، آقاي #مهاجرانی مجالی برای گفتگو با آقاي #شریعتمداری مییابد. #روزنامه_کیهان در آن ایام نوشته بود #عبدالکریم_سروش در سفر به آلمان #جاسوسی کرده و اسرار مملکتی را با بیگانگان در میان گذاشته است.
* مهاجرانی به شریعتمداری میگوید شما هر اختلافی که با #سروش و ایدهها و اطرافیانش داری داشته باش و آنها را بنویس و در روزنامهات منتشر کن؛ اما شما میدانی، من هم میمی دانم که وصله جاسوسی به سروش نمیچسبد و این تهمتی ناروا و غیر موجه است. سروش چه منصب دولتی و اطلاعات محرمانهای دارد که با خارجیها در میان بگذارد؟!
* شریعتمداری در پاسخ میگوید: میدانم سروش جاسوسی نکرده، اما میشود به ایشان «#بهتان» زد و «#افترا» بست؛ چراکه در #فقه بابی داریم تحت عنوان «مباهته». مطابق با این بابِ فقهی، اگر مردم به دور کسی جمع شوند که محبوبیت و نفوذ زیادی دارد و درعین حال خلاف #اسلام سخن میگوید و نمیتوان مردم را از اطراف او پراکنده کرد، میتوان به او «بهتان» و «#تهمت» زد و شخصیت او را تخریب کرد و از این طریق با او در پیچید و از نفوذ و تأثیرش کاست...»
✅ پاسخ
بلی صحت و حقیقت دارد.
☑️ پرسش بهزاد
دوستی می گفت تمام ارزش #مولانا مدیون شمس است. پس نتیجه میگرفت مطالعه مجموعه گفتارها و مقالاتی که از شمس برجای مانده اولی تر است و حاجت چندانی به مطالعه و انس با مولوی نداریم، چه، سبک ظاهری شعر مولانا را همردیف نظم #سعدی و #حافظ نمی دید. خواستم نظر دکتر سروش عزیز را در اینباره جویا شوم.
✅ پاسخ
خطای محض است.هزار نکته در سخنان مولانا هست که در مقالات #شمس نیست.سخنان شمس بذر است.سخنان #مولانا درخت تناور شده همان بذرها.
☑️ حامد
آیا #مولانا به عقل فلسفی (فلسفه) در نو شدن ایمان اعتقاد نداشت؟ بحث نو شدن ایمان را در سطح فردی مثل مولانا جطور میشود مطرح کرد؟ مولانا از پرسش فلسفی میگریخت یا از برخی پرسسشها میگریخت؟ امروز که در دنیای مدرن بسی پرسشها مهیب تر است. از طرف دیگر شما این جمله امام الحرمین را (میمیرم در حالیکه ایمانم از پیر زنان شهر هم کمتر است.....) چگونه تعبیر میکنید؟ من میدانم که حد علم جدید چیست. میدانم که حد فلسفه (حتی پس از دوران روشنگری ) در حصول معرفت محدود است. اما سئوال اینجاست که آیا با ذهن جوینده که همه جا سرک میکشد ، میشود چابکی و سبکی در سیر معنوی داشت؟ یا نحوه ای از بودن در این مسیر پیدا میشود که تجربه گرمی و روشنی ایمان را دشوار میکند؟ این حقیقتا سئوال جدی برای من است که از دین تقلیدی شروع کردم (در حالیکه گرمی ایمان را حس میکردم) و به فلسفه ، علم و... رجوع کردم. ذهن تحلیلی نوع دیگری از بودن را به من داده است. گله ندارم و بسیا ر از مسیری که آمده ام خشنودم . به قول شما انسان بعد از طی این مراحل با هر نتیجه ای که بدست بیاید دیگر آن انسان جاهل قبل نیست و بسی موضوعات برایش روشنتر است. اما آن گرمی و روشنی ایمان به هر حال کمرنگ میشود. به هر حال دست کم برای برخی ظاهرا "شروع به فهمیدن ،شروع به تحلیل رفتن تدریجی است."
✅ پاسخ
#ایمان برای یک ذهن تحلیلی و فلسفه ورز همان #یقین است که حصولش محال مینماید اما تقرب به آن ممکن است.
اما ایمان عارفانه از جنس دوست داشتن وپناه جستن است که اصلا ذهنی نیست بلکه وجودی ست .
البته وجود یک شخص #عالم با وجود شخص #عامی فرق دارد ولذا تجربه ایمانیشان فرق میکند.والعاقل یکفیه الاشاره.
☑️ پرسش مينو
#مولانا که دائم در حال دریافت تجربه های معنوی بوده، ودر واقع راهی که به سوی عالم اکبر داشته برایش بسیار گشاده و فراخ بوده، قادر به نو شدن بوده، اما برای کسی مثل من که اندکی تجربه معنوی داشته ام #نو_شدن مستمر چگونه ممکن است؟
و آیا این امر با دوری کردن از کف دریای عالم ( غوطه ور نشدن در ظواهر عالم) ممکن است ؟
چطور می توان تجربه های #معنوی را بیشتر کرد و بسط داد؟
✅پاسخ
از طریق مصاحبت با اولیاء خداوند.
☑️ پرسش مينو سامان
امروز صبح در حال شنیدن موسیقی شیدا شدم استاد #شهرام_ناظری که در کانال #تلگرام در کنار #دکلمه #غزلی از #مولانا از خودتان گذاشته بودید،بودم حس بسیار خوبی داشتم ، گویی حضرت مولانا باصدای استاد ناظری اسرار پنهان را فریاد می زد، تمام عالم هستی ،کهکشان ،سیارات، پرنده و چرنده ... الکترونها ،پروتونها همگی در حال #سماع بودند. در نظمی کامل هم آوا و در حال #رقص و #پایکوبی...
خواستم تجربه زیبایم را با شما سهیم باشم.
✅ پاسخ
مولانا هم گویی همین تجربه را داشته است که میگوید:
بحرها در شورشان کف میزنند
مطربانشان از درون دف میزنند...
کامروا باشید.
☑️ پرسش على
در #قمار_مولانا او برنده چه چیز شد ایا مانند #شمس خدا را با چشم دل دید ی
میخواستم از جناب استاد سوال کنم که آیا متن زیر حقیقت دارد؟
ماجراي «#مباهته!»
* «... دوره دوم ریاست جمهوری #هاشمی_رفسنجانی، در حاشیه جلسه مدیران مسئول مطبوعات با رئیس جمهور، آقاي #مهاجرانی مجالی برای گفتگو با آقاي #شریعتمداری مییابد. #روزنامه_کیهان در آن ایام نوشته بود #عبدالکریم_سروش در سفر به آلمان #جاسوسی کرده و اسرار مملکتی را با بیگانگان در میان گذاشته است.
* مهاجرانی به شریعتمداری میگوید شما هر اختلافی که با #سروش و ایدهها و اطرافیانش داری داشته باش و آنها را بنویس و در روزنامهات منتشر کن؛ اما شما میدانی، من هم میمی دانم که وصله جاسوسی به سروش نمیچسبد و این تهمتی ناروا و غیر موجه است. سروش چه منصب دولتی و اطلاعات محرمانهای دارد که با خارجیها در میان بگذارد؟!
* شریعتمداری در پاسخ میگوید: میدانم سروش جاسوسی نکرده، اما میشود به ایشان «#بهتان» زد و «#افترا» بست؛ چراکه در #فقه بابی داریم تحت عنوان «مباهته». مطابق با این بابِ فقهی، اگر مردم به دور کسی جمع شوند که محبوبیت و نفوذ زیادی دارد و درعین حال خلاف #اسلام سخن میگوید و نمیتوان مردم را از اطراف او پراکنده کرد، میتوان به او «بهتان» و «#تهمت» زد و شخصیت او را تخریب کرد و از این طریق با او در پیچید و از نفوذ و تأثیرش کاست...»
✅ پاسخ
بلی صحت و حقیقت دارد.
☑️ پرسش بهزاد
دوستی می گفت تمام ارزش #مولانا مدیون شمس است. پس نتیجه میگرفت مطالعه مجموعه گفتارها و مقالاتی که از شمس برجای مانده اولی تر است و حاجت چندانی به مطالعه و انس با مولوی نداریم، چه، سبک ظاهری شعر مولانا را همردیف نظم #سعدی و #حافظ نمی دید. خواستم نظر دکتر سروش عزیز را در اینباره جویا شوم.
✅ پاسخ
خطای محض است.هزار نکته در سخنان مولانا هست که در مقالات #شمس نیست.سخنان شمس بذر است.سخنان #مولانا درخت تناور شده همان بذرها.
☑️ حامد
آیا #مولانا به عقل فلسفی (فلسفه) در نو شدن ایمان اعتقاد نداشت؟ بحث نو شدن ایمان را در سطح فردی مثل مولانا جطور میشود مطرح کرد؟ مولانا از پرسش فلسفی میگریخت یا از برخی پرسسشها میگریخت؟ امروز که در دنیای مدرن بسی پرسشها مهیب تر است. از طرف دیگر شما این جمله امام الحرمین را (میمیرم در حالیکه ایمانم از پیر زنان شهر هم کمتر است.....) چگونه تعبیر میکنید؟ من میدانم که حد علم جدید چیست. میدانم که حد فلسفه (حتی پس از دوران روشنگری ) در حصول معرفت محدود است. اما سئوال اینجاست که آیا با ذهن جوینده که همه جا سرک میکشد ، میشود چابکی و سبکی در سیر معنوی داشت؟ یا نحوه ای از بودن در این مسیر پیدا میشود که تجربه گرمی و روشنی ایمان را دشوار میکند؟ این حقیقتا سئوال جدی برای من است که از دین تقلیدی شروع کردم (در حالیکه گرمی ایمان را حس میکردم) و به فلسفه ، علم و... رجوع کردم. ذهن تحلیلی نوع دیگری از بودن را به من داده است. گله ندارم و بسیا ر از مسیری که آمده ام خشنودم . به قول شما انسان بعد از طی این مراحل با هر نتیجه ای که بدست بیاید دیگر آن انسان جاهل قبل نیست و بسی موضوعات برایش روشنتر است. اما آن گرمی و روشنی ایمان به هر حال کمرنگ میشود. به هر حال دست کم برای برخی ظاهرا "شروع به فهمیدن ،شروع به تحلیل رفتن تدریجی است."
✅ پاسخ
#ایمان برای یک ذهن تحلیلی و فلسفه ورز همان #یقین است که حصولش محال مینماید اما تقرب به آن ممکن است.
اما ایمان عارفانه از جنس دوست داشتن وپناه جستن است که اصلا ذهنی نیست بلکه وجودی ست .
البته وجود یک شخص #عالم با وجود شخص #عامی فرق دارد ولذا تجربه ایمانیشان فرق میکند.والعاقل یکفیه الاشاره.
☑️ پرسش مينو
#مولانا که دائم در حال دریافت تجربه های معنوی بوده، ودر واقع راهی که به سوی عالم اکبر داشته برایش بسیار گشاده و فراخ بوده، قادر به نو شدن بوده، اما برای کسی مثل من که اندکی تجربه معنوی داشته ام #نو_شدن مستمر چگونه ممکن است؟
و آیا این امر با دوری کردن از کف دریای عالم ( غوطه ور نشدن در ظواهر عالم) ممکن است ؟
چطور می توان تجربه های #معنوی را بیشتر کرد و بسط داد؟
✅پاسخ
از طریق مصاحبت با اولیاء خداوند.
☑️ پرسش مينو سامان
امروز صبح در حال شنیدن موسیقی شیدا شدم استاد #شهرام_ناظری که در کانال #تلگرام در کنار #دکلمه #غزلی از #مولانا از خودتان گذاشته بودید،بودم حس بسیار خوبی داشتم ، گویی حضرت مولانا باصدای استاد ناظری اسرار پنهان را فریاد می زد، تمام عالم هستی ،کهکشان ،سیارات، پرنده و چرنده ... الکترونها ،پروتونها همگی در حال #سماع بودند. در نظمی کامل هم آوا و در حال #رقص و #پایکوبی...
خواستم تجربه زیبایم را با شما سهیم باشم.
✅ پاسخ
مولانا هم گویی همین تجربه را داشته است که میگوید:
بحرها در شورشان کف میزنند
مطربانشان از درون دف میزنند...
کامروا باشید.
☑️ پرسش على
در #قمار_مولانا او برنده چه چیز شد ایا مانند #شمس خدا را با چشم دل دید ی
Forwarded from عبدالکریم سروش و فلاسفه
🔴▪️ این روز ها #اکبر_گنجی که یک #ژورنالیست است به مهره ای تبدیل شده است که خود تلاش بر آن دارد که انچه در گذشته بیان داشته است در رابطه با تلاش #حکومت برای تخریب #روشنفکران_دینی را محقق کند. او در کتاب #تاریکخانه_اشباح بارها نام #دکتر_سروش را اورده است و او را به نوعی رهبر روشنفکری دینی دانسته ، حال چه شده است که به دکتر عبدالکریم سروش که بارها راجع به #خاتمیت نبوت توسط حضرت #محمد (ص) و همچنین ارادت خاک بوسانه به ان مقام شریف سخن رانده است ، افتراء #پیامبری و ساخت #دینی_نو را می زند ، از این رو چند بخش از کتاب تاریکخانه اشباح را جهت شفاف تر شدن مسئله برایتان قرار میدهیم.......
«خشونت و ترور پدیده خاص دوران #خاتمی نیست. در دوران #هاشمی نیز خشونت و جنایت وجود داشت. حمله به بیت حضرت ابت الله العظمی منتظری ، #حمله به دکتر سروش در دانشگاه تهران ، ....»
«پس از رحلت #حضرت_امام با توجه به تغییر قانون اساسی #مهندس_موسوی به صورت طبیعی کنار رفت. در نظام سیاسی ایران برای نخست وزیر دوران امام و سالهای جنگ پستهای فراوانی وجود داشت. ولی شرایط به گونه ای بود که مهندس موسوی فهمید که دیگر جای برای او وجود ندارد و لذا کل دهه دوم را در انزوا گذراند و سکوت و درویشی پیشه کرد.
جریان روشنفکری دینی به عنوان بخشی از نیروهای مذهبی و انقلابی با احیا و بازسازی نظری درصدد سازگار کردن دین و مدرنیته بود ، به قرائتی از دین دست یاقت که با قرائت رسمی و حاکم #تعارض داشت و لذا با هویدا شدن #اختلاف_نظر ، راه برای حذف و طرد این جریان خصوصا #دکتر_سروش مهیا شد. دکتر سروش که در سالهای اولیه انقلاب بیشترین نقش را در #مبارزه_ایدئولوژیک بر علیه #گروههای_مارکسیستی بر عهده داشت ، در سالهای بعد به دلیل روایت و قرائت اش از دین از عرصه قدرت حذف شد. »
«چند صباحی است که #مارکسیسم_زدگان راست سنتی و افراطی این دیار با تقلید از شیوه های منسوخ امپراتوری فروریخته #استالینی ، روشنفکران ،هنرمندان و عالمان دین را به تجدید نظر طلبی متهم می کنند. #بازرگان ، #مخملباف #سروش ، #مجتهد_شبستری ، #منتظری ، #کدیور ، #عبدالله_نوری و ... از زمره افرادی اند که در کارنامه فکری و عملی خود چنان نشانی دریافت کرده اند. رفقای روسی دگر اندیشان #تجدید نظر طلب را به مجمع الجزایر #گولاک و تیمارستانهای روانی اعزام می کردند. اما #مقلدان_ایران آنان #نابودی دگر اندیشان را ترجیح می دهند. لازمه منطقی تجدید نظر طلب خواندن افراد یاد شده این است که انان روند مشابه زیست - جهان جیلاس و دوبچک را تجربه کرده باشند. از این رو از منظری دیگر از نظر اخلاقی شاید ، مستحق تجلیل باشند تا تفسیق و تکفیر:
شاهدان گر دلبری زین سان کنند
زاهدان رخنه در ایمان کنند
مردم چشمم به خون اغشته شد
در کجا این ظلبم بر انسان کنند.»
✍ #اکبر_گنجی
📚 #تاریکخانه_اشباح ، برگفته از صفحات 16 . 51 و 92
💠در پایان سخنی از #دکتر_سروش
مردم ما، #مسلمانان ایرانی کسانی که دلبستگان مکتب اهل بیت بودند و به قول مرحوم #دکتر_شریعتی، می خواستند #محمد را گم نکنند، دامن #علی را گرفتند، نه اینکه از علی محمّد دیگری بسازند، یا کیش و فرقه ی تازه ای پدید آورند، بلکه به خاطر اینکه ادامه ی مکتب پیامبر (ع) را در بهترین تجلی گاه نزد علی (ع) و فرزندان او دیدند.
خاکبوسم که شهریار منی
سبز پوشم که نوبهار منی
روزگارم بلند و مقبل باد
تاتو اقبال و روزگار منی
در تو صدها شکوفه میخندد
روح سبز شکوفهزار منی
شب صفت بر کنار میرفتم
روزم اکنون که در کنار منی
در تو میمانم ای سیماخو
عیسی روح بی قرار منی
ای به معراج رفته در دل شب
خود تو معراج آشکار منی
چشمهها شرمسار شرممنند
تا تو در چشم شرمسار منی
دوش دیدم چو هوش میایی
خرما خواب هوشیار منی
سجده بر شام تار خواهم کرد
که تو مهمان شام تار منی
پشت بر آفتاب خواهم کرد
پشت گرمم که پشتدار منی
لالهها داغدار حسن تواند
حسن را گو که داغدار منی
بوسهها وامدار مهر تواند
مهر را گو که وامدار منی
در تو عطر سپیدهها جاری است
سحر شامکاه تار منی
قدسیان راز گل نصیبی نیست
تو گل آسمان تبار منی
شب و سرمای سخت و بیبرگی
موسم طور و نور و نار منی
بیم خسران و خسروانم نیست
تا تو خضری نگاهدار منی
خاک راهت به آسمان گوید
کای فرومایه خاکسار منی
از تو میسوزم ای بهشتی روی
که بهشتیترین شرار منی
همه شب من در انتظار توام
تو هم آیا در انتظار منی
✍ شعری از دکتر #عبدالکریم_سروش در وصف #خاتم_الانبیا حضرت محمد(ص)
📝 گردآورنده : ادمین کانال عبدالکریم سروش و فلاسفه @VoiceofFreedom
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
«خشونت و ترور پدیده خاص دوران #خاتمی نیست. در دوران #هاشمی نیز خشونت و جنایت وجود داشت. حمله به بیت حضرت ابت الله العظمی منتظری ، #حمله به دکتر سروش در دانشگاه تهران ، ....»
«پس از رحلت #حضرت_امام با توجه به تغییر قانون اساسی #مهندس_موسوی به صورت طبیعی کنار رفت. در نظام سیاسی ایران برای نخست وزیر دوران امام و سالهای جنگ پستهای فراوانی وجود داشت. ولی شرایط به گونه ای بود که مهندس موسوی فهمید که دیگر جای برای او وجود ندارد و لذا کل دهه دوم را در انزوا گذراند و سکوت و درویشی پیشه کرد.
جریان روشنفکری دینی به عنوان بخشی از نیروهای مذهبی و انقلابی با احیا و بازسازی نظری درصدد سازگار کردن دین و مدرنیته بود ، به قرائتی از دین دست یاقت که با قرائت رسمی و حاکم #تعارض داشت و لذا با هویدا شدن #اختلاف_نظر ، راه برای حذف و طرد این جریان خصوصا #دکتر_سروش مهیا شد. دکتر سروش که در سالهای اولیه انقلاب بیشترین نقش را در #مبارزه_ایدئولوژیک بر علیه #گروههای_مارکسیستی بر عهده داشت ، در سالهای بعد به دلیل روایت و قرائت اش از دین از عرصه قدرت حذف شد. »
«چند صباحی است که #مارکسیسم_زدگان راست سنتی و افراطی این دیار با تقلید از شیوه های منسوخ امپراتوری فروریخته #استالینی ، روشنفکران ،هنرمندان و عالمان دین را به تجدید نظر طلبی متهم می کنند. #بازرگان ، #مخملباف #سروش ، #مجتهد_شبستری ، #منتظری ، #کدیور ، #عبدالله_نوری و ... از زمره افرادی اند که در کارنامه فکری و عملی خود چنان نشانی دریافت کرده اند. رفقای روسی دگر اندیشان #تجدید نظر طلب را به مجمع الجزایر #گولاک و تیمارستانهای روانی اعزام می کردند. اما #مقلدان_ایران آنان #نابودی دگر اندیشان را ترجیح می دهند. لازمه منطقی تجدید نظر طلب خواندن افراد یاد شده این است که انان روند مشابه زیست - جهان جیلاس و دوبچک را تجربه کرده باشند. از این رو از منظری دیگر از نظر اخلاقی شاید ، مستحق تجلیل باشند تا تفسیق و تکفیر:
شاهدان گر دلبری زین سان کنند
زاهدان رخنه در ایمان کنند
مردم چشمم به خون اغشته شد
در کجا این ظلبم بر انسان کنند.»
✍ #اکبر_گنجی
📚 #تاریکخانه_اشباح ، برگفته از صفحات 16 . 51 و 92
💠در پایان سخنی از #دکتر_سروش
مردم ما، #مسلمانان ایرانی کسانی که دلبستگان مکتب اهل بیت بودند و به قول مرحوم #دکتر_شریعتی، می خواستند #محمد را گم نکنند، دامن #علی را گرفتند، نه اینکه از علی محمّد دیگری بسازند، یا کیش و فرقه ی تازه ای پدید آورند، بلکه به خاطر اینکه ادامه ی مکتب پیامبر (ع) را در بهترین تجلی گاه نزد علی (ع) و فرزندان او دیدند.
خاکبوسم که شهریار منی
سبز پوشم که نوبهار منی
روزگارم بلند و مقبل باد
تاتو اقبال و روزگار منی
در تو صدها شکوفه میخندد
روح سبز شکوفهزار منی
شب صفت بر کنار میرفتم
روزم اکنون که در کنار منی
در تو میمانم ای سیماخو
عیسی روح بی قرار منی
ای به معراج رفته در دل شب
خود تو معراج آشکار منی
چشمهها شرمسار شرممنند
تا تو در چشم شرمسار منی
دوش دیدم چو هوش میایی
خرما خواب هوشیار منی
سجده بر شام تار خواهم کرد
که تو مهمان شام تار منی
پشت بر آفتاب خواهم کرد
پشت گرمم که پشتدار منی
لالهها داغدار حسن تواند
حسن را گو که داغدار منی
بوسهها وامدار مهر تواند
مهر را گو که وامدار منی
در تو عطر سپیدهها جاری است
سحر شامکاه تار منی
قدسیان راز گل نصیبی نیست
تو گل آسمان تبار منی
شب و سرمای سخت و بیبرگی
موسم طور و نور و نار منی
بیم خسران و خسروانم نیست
تا تو خضری نگاهدار منی
خاک راهت به آسمان گوید
کای فرومایه خاکسار منی
از تو میسوزم ای بهشتی روی
که بهشتیترین شرار منی
همه شب من در انتظار توام
تو هم آیا در انتظار منی
✍ شعری از دکتر #عبدالکریم_سروش در وصف #خاتم_الانبیا حضرت محمد(ص)
📝 گردآورنده : ادمین کانال عبدالکریم سروش و فلاسفه @VoiceofFreedom
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
⚫️⚫️روایت آیت الله #هاشمی از دیدار خصوصی با دکتر #عبدالکریم_سروش
از آن زمان که سروش عضو برجسته و شناخته شدۀ ستاد انقلاب فرهنگی بود، نظراتش در کتابهای «بینش اسلامی» دبیرستانها تدریس میشد و آنتن رسانۀ ملی را در اختیارش میگذاشتند تا مردم را به راه راست هدایت کند، کمتر از یک دهه میگذشت که زمینه و زمانه پیش رویش متحول شد. او از همان آغاز انتشار مجلۀ «کیان» مورد انتقاد بود. از همان زمان که مقالۀ «تقلید و تحقیق در سلوک دانشجویی» را نوشت و از دانشجویان خواست که محقق باشند نه مقلد؛ از همان زمان که چاپ سلسله مقالات «قبض و بسط تئوریک شریعت» را در ماهنامۀ «کیان» پی گرفت و از تفاوت میان دین و معرفت دینی سخن به میان آورد. سال ۱۳۷۱ دو سال پس از نخستین جرقههای جداییاش از روایت رسمی، شرایط برای سروش سختتر از همیشه بود. منتقدانش خصوصاً در نشریاتی چون کیهان، بیمحابا به او میتاختند و هر روز مقاله یا گزارشی علیهاش به چاپ میرساندند. اینچنین بود که او دست به قلم شد و در سلسله نامههایی به رئیسجمهور وقت که آنها را «رنجنامه» میخواند، از آنچه تهمت و افترا و تهدید علیه خویش بود گلایه کرد و انذار داد که «تحریکشدگان در قصد جان مناند». اشارهاش به برهم خوردن جلسات سخنرانیاش در دانشگاهها بود که گروههای شناختهشدۀ موسوم به انصار حزبالله سامانش میدادند. او در واکنش به این حملات خطاب به هاشمی نوشت: «برای ماندن به دنیا نیامدهام و تنها کاری که میکنم تجدید وصیتنامه خویش است» و در دومین نامه به تاریخ تیرماه ۱۳۷۴ با بیان اینکه «شاید از بدو تاسیس جمهوری اسلامی تاکنون، هیچ کس به اندازه این جانب مشمول هتک و حمله مطبوعات واقع نشده است»، تاکید کرد: «من اینک نزد شما به تظلم آمدهام. نه برای خود که در طریقت ما کافری است رنجیدن، بلکه از بیدادی که بر آبرو و فضیلت این فرهنگ پرتوان میرود.» سروش سالها بعد با اشاره به آن روزها نوشت: «رنجنامههای من به هاشمی رفسنجانی مطلقاً بیپاسخ ماند.» اما حالا هاشمی رفسنجانی، در خاطرات آن سال از پیگیری موضوع در دیدارش با رهبری و ملاقات با سروش در اوج حملات رسانهای سخن گفته است.
او در ذیل خاطرات روز ۱۴ تیرماه بدون اشاره به رنجنامهای که از سروش دریافت کرده به دیدارش با رهبری و موضوعاتی که در آن دیدار به آنها پرداخته شد، اشاره کرده و مینویسد: «شب با رهبری جلسه داشتیم. دربارۀ استاندار مرکزی، امام جمعه اراک، سرپرستی بنیاد شهید، مدیریت شورای عالی جوانان، کمک به قشرهای آسیبپذیر، سیاستهای اقتصادی، تبلیغات علیه جبهه خلق آذربایجان و جمله جراید به آقای [عبدالکریم] سروش مذاکره و تصمیمگیری شد.» (صص۲۱۳-۲۱۲) هاشمی از نتایج این مذاکرات سخنی به میان نیاورده اما حدود دو هفته بعد در خاطرات روز پنجشنبه اول مرداد، از دیدارش با دکتر سروش خبر میدهد؛ دیداری که در آن خطاب به سروش تصریح میکند که به خاطر اظهاراتش باید هم منتظر حملات اینچنینی باشد: «آقای [عبدالکریم] سروش آمد. از حملات [روزنامه] کیهان و بعضی دیگر از مقدسمآبان به او گله و شکایت نمود و از اینکه در نظام، به فرهنگ عوام بیش از متفکران توجه میشود، انتقاد نمود. او را دلداری دادم و گفتم باید در مقابل بعضی از اظهارات خود، منتظر چنان حملاتی باشد.» (ص۲۳۳)
۱۰ روز بعد هاشمی بار دیگر از دیدارش با رهبری و مذاکره دربارۀ سروش سخن میگوید؛ مذاکرهای که هرچند نتایج آن باز هم مکتوم مانده، اما از اهمیت موضوع حکایت دارد. سروش اندکی بعد در روز وحدت حوزه و دانشگاه، در اصفهان سخنرانی دیگری تحت عنوان «انتظارات دانشگاه از حوزه» داشت و در قالب آن پایهای از سنتهای حوزوی را به نقد گرفت که با واکنش شدید آیتالله ناصر مکارم شیرازی مواجه شد. با بالا گرفتن بحثها پیرامون نظراتش موقعیت سروش در تریبونهای رسمی بیش از پیش تضعیف شد و او را به خلوت حلقۀ کیان فرستاد؛ خلوتی که چندان نیز در امن و آسایش نبود، چنانکه در خاطرات هاشمی از روز ۷ اسفند ۱۳۷۱ آمده است: «عصر دکتر [سیفالله] وحید [دستجردی، رئیس سازمان هلال احمر] آمد. گزارش کمکهای فراوان به سیلزدگان و تکمیل کارخانه بزرگ سرنگسازی را داد. پسرش حمید، پیغامی از آقای [عبدالکریم] سروش مبنی بر نگرانیاش به خاطر تهدیدهای اخیر آورده بود.» (ص۶۰۸)
از آن زمان که سروش عضو برجسته و شناخته شدۀ ستاد انقلاب فرهنگی بود، نظراتش در کتابهای «بینش اسلامی» دبیرستانها تدریس میشد و آنتن رسانۀ ملی را در اختیارش میگذاشتند تا مردم را به راه راست هدایت کند، کمتر از یک دهه میگذشت که زمینه و زمانه پیش رویش متحول شد. او از همان آغاز انتشار مجلۀ «کیان» مورد انتقاد بود. از همان زمان که مقالۀ «تقلید و تحقیق در سلوک دانشجویی» را نوشت و از دانشجویان خواست که محقق باشند نه مقلد؛ از همان زمان که چاپ سلسله مقالات «قبض و بسط تئوریک شریعت» را در ماهنامۀ «کیان» پی گرفت و از تفاوت میان دین و معرفت دینی سخن به میان آورد. سال ۱۳۷۱ دو سال پس از نخستین جرقههای جداییاش از روایت رسمی، شرایط برای سروش سختتر از همیشه بود. منتقدانش خصوصاً در نشریاتی چون کیهان، بیمحابا به او میتاختند و هر روز مقاله یا گزارشی علیهاش به چاپ میرساندند. اینچنین بود که او دست به قلم شد و در سلسله نامههایی به رئیسجمهور وقت که آنها را «رنجنامه» میخواند، از آنچه تهمت و افترا و تهدید علیه خویش بود گلایه کرد و انذار داد که «تحریکشدگان در قصد جان مناند». اشارهاش به برهم خوردن جلسات سخنرانیاش در دانشگاهها بود که گروههای شناختهشدۀ موسوم به انصار حزبالله سامانش میدادند. او در واکنش به این حملات خطاب به هاشمی نوشت: «برای ماندن به دنیا نیامدهام و تنها کاری که میکنم تجدید وصیتنامه خویش است» و در دومین نامه به تاریخ تیرماه ۱۳۷۴ با بیان اینکه «شاید از بدو تاسیس جمهوری اسلامی تاکنون، هیچ کس به اندازه این جانب مشمول هتک و حمله مطبوعات واقع نشده است»، تاکید کرد: «من اینک نزد شما به تظلم آمدهام. نه برای خود که در طریقت ما کافری است رنجیدن، بلکه از بیدادی که بر آبرو و فضیلت این فرهنگ پرتوان میرود.» سروش سالها بعد با اشاره به آن روزها نوشت: «رنجنامههای من به هاشمی رفسنجانی مطلقاً بیپاسخ ماند.» اما حالا هاشمی رفسنجانی، در خاطرات آن سال از پیگیری موضوع در دیدارش با رهبری و ملاقات با سروش در اوج حملات رسانهای سخن گفته است.
او در ذیل خاطرات روز ۱۴ تیرماه بدون اشاره به رنجنامهای که از سروش دریافت کرده به دیدارش با رهبری و موضوعاتی که در آن دیدار به آنها پرداخته شد، اشاره کرده و مینویسد: «شب با رهبری جلسه داشتیم. دربارۀ استاندار مرکزی، امام جمعه اراک، سرپرستی بنیاد شهید، مدیریت شورای عالی جوانان، کمک به قشرهای آسیبپذیر، سیاستهای اقتصادی، تبلیغات علیه جبهه خلق آذربایجان و جمله جراید به آقای [عبدالکریم] سروش مذاکره و تصمیمگیری شد.» (صص۲۱۳-۲۱۲) هاشمی از نتایج این مذاکرات سخنی به میان نیاورده اما حدود دو هفته بعد در خاطرات روز پنجشنبه اول مرداد، از دیدارش با دکتر سروش خبر میدهد؛ دیداری که در آن خطاب به سروش تصریح میکند که به خاطر اظهاراتش باید هم منتظر حملات اینچنینی باشد: «آقای [عبدالکریم] سروش آمد. از حملات [روزنامه] کیهان و بعضی دیگر از مقدسمآبان به او گله و شکایت نمود و از اینکه در نظام، به فرهنگ عوام بیش از متفکران توجه میشود، انتقاد نمود. او را دلداری دادم و گفتم باید در مقابل بعضی از اظهارات خود، منتظر چنان حملاتی باشد.» (ص۲۳۳)
۱۰ روز بعد هاشمی بار دیگر از دیدارش با رهبری و مذاکره دربارۀ سروش سخن میگوید؛ مذاکرهای که هرچند نتایج آن باز هم مکتوم مانده، اما از اهمیت موضوع حکایت دارد. سروش اندکی بعد در روز وحدت حوزه و دانشگاه، در اصفهان سخنرانی دیگری تحت عنوان «انتظارات دانشگاه از حوزه» داشت و در قالب آن پایهای از سنتهای حوزوی را به نقد گرفت که با واکنش شدید آیتالله ناصر مکارم شیرازی مواجه شد. با بالا گرفتن بحثها پیرامون نظراتش موقعیت سروش در تریبونهای رسمی بیش از پیش تضعیف شد و او را به خلوت حلقۀ کیان فرستاد؛ خلوتی که چندان نیز در امن و آسایش نبود، چنانکه در خاطرات هاشمی از روز ۷ اسفند ۱۳۷۱ آمده است: «عصر دکتر [سیفالله] وحید [دستجردی، رئیس سازمان هلال احمر] آمد. گزارش کمکهای فراوان به سیلزدگان و تکمیل کارخانه بزرگ سرنگسازی را داد. پسرش حمید، پیغامی از آقای [عبدالکریم] سروش مبنی بر نگرانیاش به خاطر تهدیدهای اخیر آورده بود.» (ص۶۰۸)
( ادامه ٣ )
شریعتمداری با من گفت که من جواب خودم را گرفتم:
«در این مملکت کسی نباید عَلَم شود».
(این عین جملهی او بود. بعدها گفت که این جمله از امام بود. امّا من شک دارم).
گذشت و گذشت تا سال ١٣٧٥. هنوز دوران ریاست جمهوری #هاشمی بود و سرمای زمستانِِ بیرحم اختناق، استخوانسوزی میکرد. غوغای عنیفی علیه من برآورده بودند و نام من به نیکی و زشتی همه جا برده میشد! عَلَم شده بودم!
یک سال از کشور خارج شدم تا از آسیب تبهکاران مصون باشم و اوایل سال ٧٦ به وطن بازگشتم. به فرهنگستان علوم رفتم تا دیداری تازه کنم.
شریعتمداری که هنوز ریاست آنجا را داشت مرا به اتاق خود خواست وتفقّدی کرد و از احوال من پرسید وبیصبرانه جواب ناتمام مرا برید، و گفت:
فلانی یادت باشد در این مملکت کسی نباید عَلَم شود!
و از اتاق بیرون رفت و پس از چندی هم مرا از فرهنگستان (لابد به تشویق اکابر قوم) بیرون کرد!
وقتی هم در مهرماه ١٣٧٤ در دانشکدهی فنّی به دست حزبالله مضروب و مصدوم شدم، استادان فرهنگستان از شریعتمداری خواستند که انگشتی به اعتراض بلند کند یا دست کم رضایت دهد که استادان نامهای به اعتراض بنویسند، هیچیک را نپذیرفت. سخت محافظهکار و سرسپرده شده بود. عَلَمشکنیها را میدید و دم برنمی آورد.
فقط در ماجرای عزل #آیتالله_منتظری بود که سخت مسالهدار شد و به بیت رهبر فقید تلفن کرد و عواقب سوء آن جرّاحی خطیر را خاطر نشان کرد. دست کم برای من چنین گفت.
اما بیش ازآن و پس از آن، مثلا در وقایع سال ٨٨، گویی باحافظ همنوا شده بودکه:
خاطر بدست تفرقه دادن نه زیرکی ست....
من امّا دیر دریافتم که آیتالله خمینی از همان ابتدا در خط مباهته (بهتان زدن) بود و این درس ناپسند را به شاگردان خود چون #آیتالله_مؤمن و #جنّتی و مطبوعات حکومتی آموخته بود و دیر دریافتم که این سلاح خونآلود در اسلحه خانهی فقه شیعی، کارآمدی و قداستی بیش از سلاح اتمی تکفیر دارد.
*
کارنامهی علمی دکتر شریعتمداری همان قدر درخشان بود که کارنامهی سیاسیاش. دکترای خود را در فلسفهی تعلیم و تربیت در سال ١٩٥٢ از دانشگاه تِنِسی آمریکا گرفته بود. فلسفهی غالب آمریکا در آن دوران، فلسفهی پراگماتیسم جان دیویی JOHN DEWEY بود و شریعتمداری از دل و جان شیفتهی او بود. کتاب منطق تئوری تحقیق را که اهمّ کتابهای جان دیویی است، به پارسی درآورد که ای کاش درنیاورده بود .
کتابی هم به نام فلسفه نوشت که خبر چندانی از فلسفهدانی او نمیداد! یک نسخه از این کتاب را با خود به شوروی آورد و به دانشگاه مسکو هدیه کرد. در این کتاب نقدی هم بر #علامه_طباطبایی داشت که پس از انقلاب آن فقره را حذف کرد و کتاب را به طبع تازه سپرد.
از وایتهد Whitehead هم چیزهایی ترجمه کرده بود که خود به نامفهوم بودنشان اذعان داشت. پس از انقلاب کتابهایی هم در تعلیم و تربیت اسلامی نوشت که در بعضی دانشگاهها کتاب درسی شد.
*
خدایش رحمت کند. مردی شریف و پاکدست و امین و بیآزار و خدمتگزار و وطندوست بود. همه چیز را تحمّل میکرد جز اهانت به خودش را و در آن صورت غضبناک میشد. میگفت من حرف کسی را به خانه نمی برم.
فرزندی نداشت و اوقات فراغتاش بسیار بود و لذا در عموم مجامعی که بدان دعوت می شد، شرکت میکرد. انگلیسیدانیاش خوب بود، امّا عربیّتاش نه. اطلاعات اسلامی محدودی داشت و گاه داوریهای نااستوار میکرد. علماً و عملاً سبکبار بود. زیرکیهای شیطانی نداشت واهل تزویر نبود. به کسی حسد نمیبرد. دشمنان اندک داشت و دوستان فراوان.
امروز وقتی به باقیماندگان ستاد انقلاب فرهنگی مینگرم، زیر لب میگویم:
یا غراب البین یا لیت بَینی و بَیْنَکَ بُعدَ المشرقین ...
وقتی به او و چهار سفرکردهی دیگر می نگرم، با افسوس میخوانم که:
رفیقانم سفر کردند هر يارى به اقصایی
خلاف من که بگرفته است دامن در مغیلانم
فراقم سخت میآید ولیکن صبر میباید
که گر بگریزم از سختی رفیق سست پیمانم
عبدالكريم سروش
ژانويه ٢٠١٧- ديماه ١٣٩٥
@DrSoroush
شریعتمداری با من گفت که من جواب خودم را گرفتم:
«در این مملکت کسی نباید عَلَم شود».
(این عین جملهی او بود. بعدها گفت که این جمله از امام بود. امّا من شک دارم).
گذشت و گذشت تا سال ١٣٧٥. هنوز دوران ریاست جمهوری #هاشمی بود و سرمای زمستانِِ بیرحم اختناق، استخوانسوزی میکرد. غوغای عنیفی علیه من برآورده بودند و نام من به نیکی و زشتی همه جا برده میشد! عَلَم شده بودم!
یک سال از کشور خارج شدم تا از آسیب تبهکاران مصون باشم و اوایل سال ٧٦ به وطن بازگشتم. به فرهنگستان علوم رفتم تا دیداری تازه کنم.
شریعتمداری که هنوز ریاست آنجا را داشت مرا به اتاق خود خواست وتفقّدی کرد و از احوال من پرسید وبیصبرانه جواب ناتمام مرا برید، و گفت:
فلانی یادت باشد در این مملکت کسی نباید عَلَم شود!
و از اتاق بیرون رفت و پس از چندی هم مرا از فرهنگستان (لابد به تشویق اکابر قوم) بیرون کرد!
وقتی هم در مهرماه ١٣٧٤ در دانشکدهی فنّی به دست حزبالله مضروب و مصدوم شدم، استادان فرهنگستان از شریعتمداری خواستند که انگشتی به اعتراض بلند کند یا دست کم رضایت دهد که استادان نامهای به اعتراض بنویسند، هیچیک را نپذیرفت. سخت محافظهکار و سرسپرده شده بود. عَلَمشکنیها را میدید و دم برنمی آورد.
فقط در ماجرای عزل #آیتالله_منتظری بود که سخت مسالهدار شد و به بیت رهبر فقید تلفن کرد و عواقب سوء آن جرّاحی خطیر را خاطر نشان کرد. دست کم برای من چنین گفت.
اما بیش ازآن و پس از آن، مثلا در وقایع سال ٨٨، گویی باحافظ همنوا شده بودکه:
خاطر بدست تفرقه دادن نه زیرکی ست....
من امّا دیر دریافتم که آیتالله خمینی از همان ابتدا در خط مباهته (بهتان زدن) بود و این درس ناپسند را به شاگردان خود چون #آیتالله_مؤمن و #جنّتی و مطبوعات حکومتی آموخته بود و دیر دریافتم که این سلاح خونآلود در اسلحه خانهی فقه شیعی، کارآمدی و قداستی بیش از سلاح اتمی تکفیر دارد.
*
کارنامهی علمی دکتر شریعتمداری همان قدر درخشان بود که کارنامهی سیاسیاش. دکترای خود را در فلسفهی تعلیم و تربیت در سال ١٩٥٢ از دانشگاه تِنِسی آمریکا گرفته بود. فلسفهی غالب آمریکا در آن دوران، فلسفهی پراگماتیسم جان دیویی JOHN DEWEY بود و شریعتمداری از دل و جان شیفتهی او بود. کتاب منطق تئوری تحقیق را که اهمّ کتابهای جان دیویی است، به پارسی درآورد که ای کاش درنیاورده بود .
کتابی هم به نام فلسفه نوشت که خبر چندانی از فلسفهدانی او نمیداد! یک نسخه از این کتاب را با خود به شوروی آورد و به دانشگاه مسکو هدیه کرد. در این کتاب نقدی هم بر #علامه_طباطبایی داشت که پس از انقلاب آن فقره را حذف کرد و کتاب را به طبع تازه سپرد.
از وایتهد Whitehead هم چیزهایی ترجمه کرده بود که خود به نامفهوم بودنشان اذعان داشت. پس از انقلاب کتابهایی هم در تعلیم و تربیت اسلامی نوشت که در بعضی دانشگاهها کتاب درسی شد.
*
خدایش رحمت کند. مردی شریف و پاکدست و امین و بیآزار و خدمتگزار و وطندوست بود. همه چیز را تحمّل میکرد جز اهانت به خودش را و در آن صورت غضبناک میشد. میگفت من حرف کسی را به خانه نمی برم.
فرزندی نداشت و اوقات فراغتاش بسیار بود و لذا در عموم مجامعی که بدان دعوت می شد، شرکت میکرد. انگلیسیدانیاش خوب بود، امّا عربیّتاش نه. اطلاعات اسلامی محدودی داشت و گاه داوریهای نااستوار میکرد. علماً و عملاً سبکبار بود. زیرکیهای شیطانی نداشت واهل تزویر نبود. به کسی حسد نمیبرد. دشمنان اندک داشت و دوستان فراوان.
امروز وقتی به باقیماندگان ستاد انقلاب فرهنگی مینگرم، زیر لب میگویم:
یا غراب البین یا لیت بَینی و بَیْنَکَ بُعدَ المشرقین ...
وقتی به او و چهار سفرکردهی دیگر می نگرم، با افسوس میخوانم که:
رفیقانم سفر کردند هر يارى به اقصایی
خلاف من که بگرفته است دامن در مغیلانم
فراقم سخت میآید ولیکن صبر میباید
که گر بگریزم از سختی رفیق سست پیمانم
عبدالكريم سروش
ژانويه ٢٠١٧- ديماه ١٣٩٥
@DrSoroush
◽️هفتمین سالگرد آیتالله هاشمی رفسنجانی
گلچینی از مقالات
🔹هاشمی شخصیتی چند جانبه داشت؛ روحانی انقلابی که ارزش مبارزه و طعم زندان و شکنجه را چشیده بود. شاگرد، دستیار و معتمَد رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی، از مدیران و رهبران برجسته جنگ هشت ساله ایران و عراق، رئیس مجلس قانونگذاری، مؤسس دانشگاه آزاد اسلامی، رئیس جمهور، و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بود.
لیکن، آخرین دغدغه و اقدامِ البته ناتمام او، «مسئلۀ آزاد اندیشیِ دینی» و تلاش در نهادینگی و توسعۀ این اندیشه و نهاد نوپا بود. وی بعد از عمری تجربۀ مبارزه، زندان، ادارۀ جنگ، قانون گذاری و مسئولیت های اجرایی در سطح ریاست جمهوری، به این نتیجه رسیده بود؛
«تنها منطق آزاد اندیشی است که مسلمانان را به یک تمدن عظیم در دنیا مبدل میسازد». وی می گفت؛ من از حاکمیت تحجّر نگران هستم. باید آزاد اندیشی حاکم باشد؛«باید آزادی بیان و آزاد اندیشی واقعی در چارچوب قانون در جوامع حاکم باشد و بگذارند صاحبنظران به ارائه نظرات و دیدگاههای خویش بپردازند، چرا که از بطن اندیشه آزاد و اظهارات آزادانه، توسعه و پیشرفت حاصل میشود. جمود فکری مشکل جدی در جامعه است و باید زمینهای فراهم شود تا فضای بسته در دانشگاهها باز شود. اگر بخواهیم نسل آینده معارف اسلام را بفهمد و دُگم و تنگ نظریهایی را که بر جامعه تحمیل شده است، بشکنیم باید از آزاداندیشی و آزادگفتن حمایت کنیم».
"دکتر فیرحی"
۱. آواز قوی هاشمی، شورای عالی آزاداندیشی دینی
گفتاری از داود فیرحی
مشاهده در سایت/ متن کوتاه
۲. اساس حکمرانی تحلیل عاقلانه از حوادث آینده است.
گفتاری از محمد سروش محلاتی
مشاهده در متن کوتاه
۳. قانونگذاری در جمهوری اسلامی و نقش آیتالله هاشمی رفسنجانی
گفتاری از سیدجواد ورعی
مشاهده در فایل صوتی
۴. سه چالش نظام جمهوری اسلامی در دهه پنجم
گفتاری از محمد سروش محلاتی
مشاهده در متن کوتاه
📍برای دسترسی به هر موضوع بر روی گزینه سایت/متن کوتاه کلیک نمایید.
#هاشمی_رفسنجانی_و_آزاداندیشی
#پژوهشکده_اندیشه_دینی_معاصر
#نواندیشی_دینی_و_رویکردها
https://t.me/andishedinimoaser
گلچینی از مقالات
🔹هاشمی شخصیتی چند جانبه داشت؛ روحانی انقلابی که ارزش مبارزه و طعم زندان و شکنجه را چشیده بود. شاگرد، دستیار و معتمَد رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی، از مدیران و رهبران برجسته جنگ هشت ساله ایران و عراق، رئیس مجلس قانونگذاری، مؤسس دانشگاه آزاد اسلامی، رئیس جمهور، و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بود.
لیکن، آخرین دغدغه و اقدامِ البته ناتمام او، «مسئلۀ آزاد اندیشیِ دینی» و تلاش در نهادینگی و توسعۀ این اندیشه و نهاد نوپا بود. وی بعد از عمری تجربۀ مبارزه، زندان، ادارۀ جنگ، قانون گذاری و مسئولیت های اجرایی در سطح ریاست جمهوری، به این نتیجه رسیده بود؛
«تنها منطق آزاد اندیشی است که مسلمانان را به یک تمدن عظیم در دنیا مبدل میسازد». وی می گفت؛ من از حاکمیت تحجّر نگران هستم. باید آزاد اندیشی حاکم باشد؛«باید آزادی بیان و آزاد اندیشی واقعی در چارچوب قانون در جوامع حاکم باشد و بگذارند صاحبنظران به ارائه نظرات و دیدگاههای خویش بپردازند، چرا که از بطن اندیشه آزاد و اظهارات آزادانه، توسعه و پیشرفت حاصل میشود. جمود فکری مشکل جدی در جامعه است و باید زمینهای فراهم شود تا فضای بسته در دانشگاهها باز شود. اگر بخواهیم نسل آینده معارف اسلام را بفهمد و دُگم و تنگ نظریهایی را که بر جامعه تحمیل شده است، بشکنیم باید از آزاداندیشی و آزادگفتن حمایت کنیم».
"دکتر فیرحی"
۱. آواز قوی هاشمی، شورای عالی آزاداندیشی دینی
گفتاری از داود فیرحی
مشاهده در سایت/ متن کوتاه
۲. اساس حکمرانی تحلیل عاقلانه از حوادث آینده است.
گفتاری از محمد سروش محلاتی
مشاهده در متن کوتاه
۳. قانونگذاری در جمهوری اسلامی و نقش آیتالله هاشمی رفسنجانی
گفتاری از سیدجواد ورعی
مشاهده در فایل صوتی
۴. سه چالش نظام جمهوری اسلامی در دهه پنجم
گفتاری از محمد سروش محلاتی
مشاهده در متن کوتاه
📍برای دسترسی به هر موضوع بر روی گزینه سایت/متن کوتاه کلیک نمایید.
#هاشمی_رفسنجانی_و_آزاداندیشی
#پژوهشکده_اندیشه_دینی_معاصر
#نواندیشی_دینی_و_رویکردها
https://t.me/andishedinimoaser
Telegram
اندیشه دینی معاصر
پژوهشکده اندیشه دینی معاصر(آدم) به منظور ارتقای اندیشهورزی در دین و بازسازی اندیشه دینی با نیازهای نو شونده، در میانه تحجر و دینگریزی، رویکرد نواندیشی دینی را برگزیده است.
ارتباط با ما:
@andishedini
andisheh.moaser@gmail.com
https://t.me/andishedini
ارتباط با ما:
@andishedini
andisheh.moaser@gmail.com
https://t.me/andishedini