❤️ #نسیم_هدایت
💌 #قسمت_سی_و_چهارم
😔 #دوری مصطفی خیلی ضعیفم کرده بود حتی به گوش مصطفی هم رسیده بود ، همینکه شنیده بود بهم زنگ زد گفت چی شده ؟ من اونجا نیستم چرا همه از حال بدت حرف میزنن؟
گفتم چیزی نیست فقط یکم #لاغر شدم اونم چون دارم #شیر میدم اینجوریه ، نمیخواستم #مصطفی به خاطر من #نگران بشه و از #هدفش دست بکشه و برگرده ...
😔حرف دیگران خیلی خیلی اذیتم میکرد بیشتر از همه حرف دوستان نزدیک #ناراحتم میکرد گاهی اوقات حتی بهم #تهمت دوست یابی و ولگردی در غیاب #شوهر و... هم میگفتن
خیلی برام #سخت بود اما یک کلمه هم به مصطفی نگفتم از #رفتار بد خواهرش هم نگفتم...
ولی مصطفی احساس میکرد که #دلگیرم خوب به هر حال #عاشقم بود و #عاشقان هم درد همدیگه رو میفهمن...
یه مقدار #پول جمع کردم و نیت کردم برای مصطفی و دوستاش یکم #خوراکی خریدم از جمله #آجیل و #شکلات و باسلوق و.......
میخواستم برای مصطفی بفرستم چون اوضاعشون بد بود...
✍🏼هر روز چون کسی رو نداشتم که براش از غصه هام بگم توی یک دفتر #درد_و_دل هام را مینوشتم..
خیلی #تنها بودم محدثه هم دیگه بزرگ شده بود دیگه بهش شیر نمیدادم
روز شنبه 11 اردیبهشت ساعت 6 صبح مصطفی بهم زنگ زد گفت دارم میرم #عملیات خیلی #دلم برات #تنگ شده بود میخواستم صدات رو بشنوم، گفتم صدای توکه از من قشنگتره خیلی #دلتنگ بود گفتم چیه چرا ناراحتی ؟ گفت تو رو خدا #حلالم میکنی؟ من فقط #اذیتت کردم و #زندگیت رو از بین بردم...
😔این حرفش ناراحتم کرد خیلی خیلی زیاد گفتم من با تو #زندگی رو دوست دارم چرا میگی نابودش کردی؟ تو بهم طرز زندگی کردن رو #یاد دادی، تو باید #حلالم کنی چون خیلی زیاد اذیتت کردم و تو دم نزدی...
😢هر چی گفتم بهم بگو دوست دارم گفت نمیتونم گفتم با #فارسی بگو گفت نمیشه گفتم خوب #انگلیسی بگو گفت نمیتونم بخدا ، منم #ناراحت شدم...
گفت : دوستان که در کنارم هستن دارن #آماده میشن فهمیدم دور و برش پره هر کجا میرفت کلا پر بود و نتونست حرف بزنه... گفت خیلی #دلم برای محدثه تنگ شده #گوشی رو بهش بده اونم که خوابیده بود اصلا بلند نشد هر چی صداش کردم انگار نه انگار...
😔گفت که دیگه خیلی دیره باید برم وگرنه نمیرسم گفتم باشه برو #قطع کرد و رفت...نمیدونم چرا انقدر حالش بر بود تا حالا اینجوری نبود....
✍🏼 #ادامه_دارد...
@fal_maral
💌 #قسمت_سی_و_چهارم
😔 #دوری مصطفی خیلی ضعیفم کرده بود حتی به گوش مصطفی هم رسیده بود ، همینکه شنیده بود بهم زنگ زد گفت چی شده ؟ من اونجا نیستم چرا همه از حال بدت حرف میزنن؟
گفتم چیزی نیست فقط یکم #لاغر شدم اونم چون دارم #شیر میدم اینجوریه ، نمیخواستم #مصطفی به خاطر من #نگران بشه و از #هدفش دست بکشه و برگرده ...
😔حرف دیگران خیلی خیلی اذیتم میکرد بیشتر از همه حرف دوستان نزدیک #ناراحتم میکرد گاهی اوقات حتی بهم #تهمت دوست یابی و ولگردی در غیاب #شوهر و... هم میگفتن
خیلی برام #سخت بود اما یک کلمه هم به مصطفی نگفتم از #رفتار بد خواهرش هم نگفتم...
ولی مصطفی احساس میکرد که #دلگیرم خوب به هر حال #عاشقم بود و #عاشقان هم درد همدیگه رو میفهمن...
یه مقدار #پول جمع کردم و نیت کردم برای مصطفی و دوستاش یکم #خوراکی خریدم از جمله #آجیل و #شکلات و باسلوق و.......
میخواستم برای مصطفی بفرستم چون اوضاعشون بد بود...
✍🏼هر روز چون کسی رو نداشتم که براش از غصه هام بگم توی یک دفتر #درد_و_دل هام را مینوشتم..
خیلی #تنها بودم محدثه هم دیگه بزرگ شده بود دیگه بهش شیر نمیدادم
روز شنبه 11 اردیبهشت ساعت 6 صبح مصطفی بهم زنگ زد گفت دارم میرم #عملیات خیلی #دلم برات #تنگ شده بود میخواستم صدات رو بشنوم، گفتم صدای توکه از من قشنگتره خیلی #دلتنگ بود گفتم چیه چرا ناراحتی ؟ گفت تو رو خدا #حلالم میکنی؟ من فقط #اذیتت کردم و #زندگیت رو از بین بردم...
😔این حرفش ناراحتم کرد خیلی خیلی زیاد گفتم من با تو #زندگی رو دوست دارم چرا میگی نابودش کردی؟ تو بهم طرز زندگی کردن رو #یاد دادی، تو باید #حلالم کنی چون خیلی زیاد اذیتت کردم و تو دم نزدی...
😢هر چی گفتم بهم بگو دوست دارم گفت نمیتونم گفتم با #فارسی بگو گفت نمیشه گفتم خوب #انگلیسی بگو گفت نمیتونم بخدا ، منم #ناراحت شدم...
گفت : دوستان که در کنارم هستن دارن #آماده میشن فهمیدم دور و برش پره هر کجا میرفت کلا پر بود و نتونست حرف بزنه... گفت خیلی #دلم برای محدثه تنگ شده #گوشی رو بهش بده اونم که خوابیده بود اصلا بلند نشد هر چی صداش کردم انگار نه انگار...
😔گفت که دیگه خیلی دیره باید برم وگرنه نمیرسم گفتم باشه برو #قطع کرد و رفت...نمیدونم چرا انقدر حالش بر بود تا حالا اینجوری نبود....
✍🏼 #ادامه_دارد...
@fal_maral
❤️ #نسیم_هدایت
💌 #قسمت_سی_و_چهارم
😔 #دوری مصطفی خیلی ضعیفم کرده بود حتی به گوش مصطفی هم رسیده بود ، همینکه شنیده بود بهم زنگ زد گفت چی شده ؟ من اونجا نیستم چرا همه از حال بدت حرف میزنن؟
گفتم چیزی نیست فقط یکم #لاغر شدم اونم چون دارم #شیر میدم اینجوریه ، نمیخواستم #مصطفی به خاطر من #نگران بشه و از #هدفش دست بکشه و برگرده ...
😔حرف دیگران خیلی خیلی اذیتم میکرد بیشتر از همه حرف دوستان نزدیک #ناراحتم میکرد گاهی اوقات حتی بهم #تهمت دوست یابی و ولگردی در غیاب #شوهر و... هم میگفتن
خیلی برام #سخت بود اما یک کلمه هم به مصطفی نگفتم از #رفتار بد خواهرش هم نگفتم...
ولی مصطفی احساس میکرد که #دلگیرم خوب به هر حال #عاشقم بود و #عاشقان هم درد همدیگه رو میفهمن...
یه مقدار #پول جمع کردم و نیت کردم برای مصطفی و دوستاش یکم #خوراکی خریدم از جمله #آجیل و #شکلات و باسلوق و.......
میخواستم برای مصطفی بفرستم چون اوضاعشون بد بود...
✍🏼هر روز چون کسی رو نداشتم که براش از غصه هام بگم توی یک دفتر #درد_و_دل هام را مینوشتم..
خیلی #تنها بودم محدثه هم دیگه بزرگ شده بود دیگه بهش شیر نمیدادم
روز شنبه 11 اردیبهشت ساعت 6 صبح مصطفی بهم زنگ زد گفت دارم میرم #عملیات خیلی #دلم برات #تنگ شده بود میخواستم صدات رو بشنوم، گفتم صدای توکه از من قشنگتره خیلی #دلتنگ بود گفتم چیه چرا ناراحتی ؟ گفت تو رو خدا #حلالم میکنی؟ من فقط #اذیتت کردم و #زندگیت رو از بین بردم...
😔این حرفش ناراحتم کرد خیلی خیلی زیاد گفتم من با تو #زندگی رو دوست دارم چرا میگی نابودش کردی؟ تو بهم طرز زندگی کردن رو #یاد دادی، تو باید #حلالم کنی چون خیلی زیاد اذیتت کردم و تو دم نزدی...
😢هر چی گفتم بهم بگو دوست دارم گفت نمیتونم گفتم با #فارسی بگو گفت نمیشه گفتم خوب #انگلیسی بگو گفت نمیتونم بخدا ، منم #ناراحت شدم...
گفت : دوستان که در کنارم هستن دارن #آماده میشن فهمیدم دور و برش پره هر کجا میرفت کلا پر بود و نتونست حرف بزنه... گفت خیلی #دلم برای محدثه تنگ شده #گوشی رو بهش بده اونم که خوابیده بود اصلا بلند نشد هر چی صداش کردم انگار نه انگار...
😔گفت که دیگه خیلی دیره باید برم وگرنه نمیرسم گفتم باشه برو #قطع کرد و رفت...نمیدونم چرا انقدر حالش بر بود تا حالا اینجوری نبود....
✍🏼 #ادامه_دارد...
@fal_maral
┉┅━❀💐📖💐❀━┅┉
💌 #قسمت_سی_و_چهارم
😔 #دوری مصطفی خیلی ضعیفم کرده بود حتی به گوش مصطفی هم رسیده بود ، همینکه شنیده بود بهم زنگ زد گفت چی شده ؟ من اونجا نیستم چرا همه از حال بدت حرف میزنن؟
گفتم چیزی نیست فقط یکم #لاغر شدم اونم چون دارم #شیر میدم اینجوریه ، نمیخواستم #مصطفی به خاطر من #نگران بشه و از #هدفش دست بکشه و برگرده ...
😔حرف دیگران خیلی خیلی اذیتم میکرد بیشتر از همه حرف دوستان نزدیک #ناراحتم میکرد گاهی اوقات حتی بهم #تهمت دوست یابی و ولگردی در غیاب #شوهر و... هم میگفتن
خیلی برام #سخت بود اما یک کلمه هم به مصطفی نگفتم از #رفتار بد خواهرش هم نگفتم...
ولی مصطفی احساس میکرد که #دلگیرم خوب به هر حال #عاشقم بود و #عاشقان هم درد همدیگه رو میفهمن...
یه مقدار #پول جمع کردم و نیت کردم برای مصطفی و دوستاش یکم #خوراکی خریدم از جمله #آجیل و #شکلات و باسلوق و.......
میخواستم برای مصطفی بفرستم چون اوضاعشون بد بود...
✍🏼هر روز چون کسی رو نداشتم که براش از غصه هام بگم توی یک دفتر #درد_و_دل هام را مینوشتم..
خیلی #تنها بودم محدثه هم دیگه بزرگ شده بود دیگه بهش شیر نمیدادم
روز شنبه 11 اردیبهشت ساعت 6 صبح مصطفی بهم زنگ زد گفت دارم میرم #عملیات خیلی #دلم برات #تنگ شده بود میخواستم صدات رو بشنوم، گفتم صدای توکه از من قشنگتره خیلی #دلتنگ بود گفتم چیه چرا ناراحتی ؟ گفت تو رو خدا #حلالم میکنی؟ من فقط #اذیتت کردم و #زندگیت رو از بین بردم...
😔این حرفش ناراحتم کرد خیلی خیلی زیاد گفتم من با تو #زندگی رو دوست دارم چرا میگی نابودش کردی؟ تو بهم طرز زندگی کردن رو #یاد دادی، تو باید #حلالم کنی چون خیلی زیاد اذیتت کردم و تو دم نزدی...
😢هر چی گفتم بهم بگو دوست دارم گفت نمیتونم گفتم با #فارسی بگو گفت نمیشه گفتم خوب #انگلیسی بگو گفت نمیتونم بخدا ، منم #ناراحت شدم...
گفت : دوستان که در کنارم هستن دارن #آماده میشن فهمیدم دور و برش پره هر کجا میرفت کلا پر بود و نتونست حرف بزنه... گفت خیلی #دلم برای محدثه تنگ شده #گوشی رو بهش بده اونم که خوابیده بود اصلا بلند نشد هر چی صداش کردم انگار نه انگار...
😔گفت که دیگه خیلی دیره باید برم وگرنه نمیرسم گفتم باشه برو #قطع کرد و رفت...نمیدونم چرا انقدر حالش بر بود تا حالا اینجوری نبود....
✍🏼 #ادامه_دارد...
@fal_maral
┉┅━❀💐📖💐❀━┅┉
✨دعای #دوری از #بلا – دعای #حفظ از #دشمن – دعای افزایش #رزق
دعاى مولاى ما حضرت امام على النقى عليه السلام برای دوری از بلا ، دشمن ، ترس و فقر
يَا مَنْ تُحَلُّ بِأَسْمَائِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ وَ يَا مَنْ يُفَلُّ بِذِكْرِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ وَ يَا مَنْ يُدْعَى بِأَسْمَائِهِ الْعِظَامِ مِنْ ضِيقِ الْمَخْرَجِ إِلَى مَحَلِّ الْفَرَجِ ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعَابُ وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الْأَسْبَابُ وَ جَرَى بِطَاعَتِكَ الْقَضَاءُ وَ مَضَتْ عَلَى ذِكْرِكَ الْأَشْيَاءُ فَهِيَ بِمَشِيَّتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ وَ بِإِرَادَتِكَ دُونَ وَحْيِكَ مُنْزَجِرَةٌ وَ أَنْتَ الْمَرْجُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ لِلْمُلِمَّاتِ لَا يَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ وَ لَا يَنْكَشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا كَشَفْتَ وَ قَدْ نَزَلَ بِي مِنَ الْأَمْرِ مَا فَدَحَنِي ثِقْلُهُ وَ حَلَّ بِي مِنْهُ مَا بَهَظَنِي حَمْلُهُ وَ بِقُدْرَتِكَ أَوْرَدْتَ عَلَيَّ ذَلِكَ وَ بِسُلْطَانِكَ وَجَّهْتَهُ إِلَيَّ فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ وَ لَا مُيَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ إِلَّا أَنْتَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْتَحْ لِي بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِكَ وَ اصْرِفْ عَنِّي سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِكَ وَ أَنِلْنِي حُسْنَ النَّظَرِ فِي مَا شَكَوْتُ وَ ارْزُقْنِي حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِيمَا سَأَلْتُكَ وَ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ فَرَجاً وَحِيّاً وَ اجْعَلْ لِي مِنْ عِنْدِكَ مَخْرَجاً هَنِيئاً وَ لَا تَشْغَلْنِي بِالاهْتِمَامِ عَنْ تُعَاهِدِ فَرَائِضِكَ وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِكَ فَقَدْ ضِقْتُ بِمَا نَزَلَ بِي ذَرْعاً وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَيَّ جَزَعاً وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى كَشْفِ مَا بُلِيتُ بِهِ وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِيهِ فَافْعَلْ ذَلِكَ بِي وَ إِنْ كُنْتَ غَيْرَ مُسْتَوْجِبِهِ مِنْكَ يَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِيمِ وَ ذَا الْمَنِّ الْكَرِيمِ فَأَنْتَ قَادِرٌ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ
@fal_maral
دعاى مولاى ما حضرت امام على النقى عليه السلام برای دوری از بلا ، دشمن ، ترس و فقر
يَا مَنْ تُحَلُّ بِأَسْمَائِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ وَ يَا مَنْ يُفَلُّ بِذِكْرِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ وَ يَا مَنْ يُدْعَى بِأَسْمَائِهِ الْعِظَامِ مِنْ ضِيقِ الْمَخْرَجِ إِلَى مَحَلِّ الْفَرَجِ ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعَابُ وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الْأَسْبَابُ وَ جَرَى بِطَاعَتِكَ الْقَضَاءُ وَ مَضَتْ عَلَى ذِكْرِكَ الْأَشْيَاءُ فَهِيَ بِمَشِيَّتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ وَ بِإِرَادَتِكَ دُونَ وَحْيِكَ مُنْزَجِرَةٌ وَ أَنْتَ الْمَرْجُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ لِلْمُلِمَّاتِ لَا يَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ وَ لَا يَنْكَشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا كَشَفْتَ وَ قَدْ نَزَلَ بِي مِنَ الْأَمْرِ مَا فَدَحَنِي ثِقْلُهُ وَ حَلَّ بِي مِنْهُ مَا بَهَظَنِي حَمْلُهُ وَ بِقُدْرَتِكَ أَوْرَدْتَ عَلَيَّ ذَلِكَ وَ بِسُلْطَانِكَ وَجَّهْتَهُ إِلَيَّ فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ وَ لَا مُيَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ إِلَّا أَنْتَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْتَحْ لِي بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِكَ وَ اصْرِفْ عَنِّي سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِكَ وَ أَنِلْنِي حُسْنَ النَّظَرِ فِي مَا شَكَوْتُ وَ ارْزُقْنِي حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِيمَا سَأَلْتُكَ وَ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ فَرَجاً وَحِيّاً وَ اجْعَلْ لِي مِنْ عِنْدِكَ مَخْرَجاً هَنِيئاً وَ لَا تَشْغَلْنِي بِالاهْتِمَامِ عَنْ تُعَاهِدِ فَرَائِضِكَ وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِكَ فَقَدْ ضِقْتُ بِمَا نَزَلَ بِي ذَرْعاً وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَيَّ جَزَعاً وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى كَشْفِ مَا بُلِيتُ بِهِ وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِيهِ فَافْعَلْ ذَلِكَ بِي وَ إِنْ كُنْتَ غَيْرَ مُسْتَوْجِبِهِ مِنْكَ يَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِيمِ وَ ذَا الْمَنِّ الْكَرِيمِ فَأَنْتَ قَادِرٌ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ
@fal_maral